vasael.ir

کد خبر: ۱۵۱۳۷
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۳ - 02 November 2019

علوم انسانی و مسئله تولید علم

وسائل ـ تولید علوم انسانی در معنای ابداع و ایجاد ساختار علمی دانش جدید علوم انسانی که برآمده و هم آورد با اصول و مبانی دینی بوده و در بستر اندیشه اسلامی رشد کند، یک ضرورت تاریخی و اجتماعی است.

به گزارش خبرنگار وسائل، از دیدگاه رهبر معظم انقلاب علوم انسانی و مسئله تولید علمعلوم انسانی به اندازه علوم صنعتی و پزشکی مهم است و پیشرفت و نظریه پردازی در آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. ایشان بسیاری از حوادث و اتفاقات دنیا را ناشی از نظریه پردازی های دانشمندان این رشته ها می دانند و می فرمایند: «بسیاری از حوادث دنیا حتّی در زمینه های اقتصادی و سیاسی و غیره، محکومِ نظرات صاحب‌نظران در علوم انسانی است؛ در جامعه شناسی، در روان شناسی، در فلسفه؛ آنها هستند که شاخصه ها را مشخص می کنند.»

ایشان همچنین در پاسخ یکی از دانشجویان که از کم ارزش بودن این علوم در جامعه گلایه می کند می فرمایند: « در همین علوم انسانی، مثلاً تاریخ، جامعه شناسی و روانشناسی ای که خودتان گفتید، پیشرفت کنید، حقیقتاً بدانید ارزش شما در جامعه و در سطح بین المللی، از یک پزشک پیشرفته یقیناً کمتر نیست؛ بلکه بیشتر هم هست. شما الان نگاه کنید، ببینید در این چهره های علمی معروف دنیا چند تا پزشک هستند، چند تا جامعه شناس یا مورخ وجود دارند. می بینید که تعداد و برجستگی این دومی بیشتر است. منتها باید کار کنید تا پیش بروید.»

از دیدگاه معظم له علوم انسانی جهت دهنده و فکرساز است و مسیر و مقصد حرکت جامعه را تعیین می کند. می توان گفت یکی از دلایل مهم تأکید ایشان بر علوم انسانی این است که ایران کشوری در حال توسعه است و برای پیشرفت و توسعه، الگوی کاملی لازم است که مقصد و مسیر براساس آن روشن می شود تعیین این الگو و معیارها و شاخص های توسعه بر عهده علوم انسانی می باشد. چگونگی تفسیر هستی شناسانه از انسان و اینکه او را موجودی تتک ساحتی و یا دو بعدی بدانیم تأثیر عمیقی بر نظام اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد و بر همین اساس الگوی توسعه تعیین می شود.

به همین دلیل رهبر بزرگوار می فرمایند: « اسلام انسان را موجودی دوساحتی می داند؛ دارای دنیا و آخرت؛ این پایه همه مطالبی است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته شود؛ شاخص عمده این است؛ فارقِ عمده این است. اگر یک تمدنی، یک فرهنگ و آئینی، انسان را تک ساحتی دانست و خوشبختی او را فقط در زندگی مادیِ دنیائی به حساب آورد، طبعاً پیشرفت در منطق او، با پیشرفت در منطق اسلام - که انسان را دو ساحتی می داند به کلی متفاوت خواهد بود. کشور ما و جامعة اسلامی آن وقتی پیشرفته است که نه فقط دنیای مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند. پیغمبران این را می خواهند: دنیا و آخرت.

 علوم انسانی و مسئله تولید علم

 

ـ چه نیازی به علوم انسانی اسلامی داریم؟

شریفی درباره تعریف خود از علوم انسانی اسلامی گفت: قبل از اینکه قید اسلامی را در علوم انسانی توضیح دهیم، باید ابتدا تعریفی از علوم انسانی ارائه دهیم و اینکه قید اسلامی چه نوع قیدی است. علوم انسانی ناظر بر انسان و موضوع این علم، انسان است. اما همه ساحت ها و مسائل مربوط به انسان را بحث نمی کند و مسائل مربوط به جسم و فیزیولوژی انسان در علوم انسانی بررسی نمی شود هر چند شاید بتواند از آنها برای کمک به مسائل علوم انسانی بهره گرفت.

وی افزود: در معنای عام از واژه کنش، علوم انسانی به تحلیل کنش های انسانی انسان می پردازد. این کنش ها می تواند کنش های فردی و اجتماعی و درونی و بیرونی باشد. هفت کار توسط علوم انسانی درباره کنش های انسانی انسان انجام می گیرد. علوم انسانی به تعریف، توصیف، تبیین، تفسیر، پپیش بینی، کنترل و ارزشیابی کنش های انسانی انسان می پردازد. پنج کار اول از سنخ مسائل توصیفی است و واقعیت کنش های انسانی انسان را گزارش و توصیف می کند اما قضاوت و راهبری نمی کند. این پنج گام اول مقدمه دو گام آخر است. علوم انسانی در دو گام بعدی به توصیه می پردازد. و اگر این دو گام آخر نباشد بود یا نبود علوم انسانی فایده ای ندارد. بنابراین علوم انسانی دارای بعد توصیه ای و بعد توصیفی است. اسلامی بودن علوم انسانی در این دو بعد متفاوت می شود. هیچ یک از مخالفان علوم انسانی اسلامی منکر بعد توصیه نیستند اما عده ای از این افراد هم این بعد را از دستور کار علوم انسانی خارج می کنند و توصیه را مربوط به ایدئولوژی می دانند. اما ما مخالف این نظریه هستیم.

وی بیان کرد: هیچ عالِم علوم انسانی در هیچ که از رشته های این علوم نیست که به این بعد نپردازد زیرا در این صورت بود یا نبود علوم انسانی یکسان می شود. بعد توصیه ای دارای ویژگی اسلامی یا غیر اسلامی است. ما نظام ارزشی و ایدئولوژیکی به نام ارزش های اسلامی داریم که اگر توصیه متناسب با نظام اسلامی بود، اسلامی می شود و اگر غیر از این بود، غیر اسلامی می شود.

وی اضافه کرد: تمام مباحث ما در بعد توصیفی علوم انسانی قرار می گیرد. مساله تعریف،توصیف، تبیین و پیش بینی اسلامی و غیر اسلامی دارد. به این معنا که اگر مبانی این پنج مولفه اسلامی بود، توصیف ما هم اسلامی می شود و اگر بنیان ها اسلامی باشد، تبیین و تفسیر و پیش بینی ما هم اسلامی است و اگر غیر از این باشد، اسلامی نیست. در بعد توصیفی علوم انسانی، فلسفه اسلامی به معنای عام دارای نقش زیادی است.     

شریفی در پاسخ به سوال مجری که چه ضرورت هایی برای بیان علوم انسانی اسلامی هست و اصلا چه نیازی به این علوم وجود دارد؟ تصریح کرد: ضرورت ها ناظر به واقع و حقایقی است که می بینیم. علوم انسانی موجود ناکارامدی های خود را به ما نشان داده است. جامعه شناسی ناکارامدی خود را از تحلیل مسائل اجتماعی و پیش بینی وضعیت آینده بحران ها و ناهنجاری های اجتماعی نشان داده است.

این نویسنده بیان کرد: در دنیای غرب هم عده ای از مرگ جامعه شناسی و روانشناسی صحبت می کنند. یک مساله کارآمدی این علوم و مساله دیگر فرهنگی بودن آن است. علوم انسانی گاهی به نام علوم فرهنگی خوانده می شود زیرا به شدت متاثر از فرهنگ است. منظور از فرهنگ امور پیچیده نیست بلکه منظور باورها و ارزش هاست.

 

ـ چرا علوم اجتماعی از تحلیل وضعیت امروز ناتوان است؟

وی افزود: چرا علوم اجتماعی امروز کشور ما از پیش بینی ها و آینده پژوهی و تحلیل وضعیت موجود ما ناتوان است؟ زیرا این علوم برای نیاز ما تولید نشده اند و به شدت نیاز محور هستند. نیاز انسان دین دار با انسان سکولار و ملحد متفاوت است. نیازهای روانشناسی انسان دیندار بر اساس متدولوژی و بنیان های فکری و اندیشه هایی که برای انسان سکولار و ملحد تولید شده، تحلیل می شود.

شریفی بیان کرد: ناکارامدی علوم انسانی غربی، فرهنگ محور بودن، نیازمحور بودن علوم و تکیه این علوم بر بنیان های فکری، به صورت نامرئی و ناخودآگاه به فرد، بنیان های الحاد را القا می کند.

 

علوم انسانی و مسئله تولید علم

 

رفیعی آتانی در ادامه برنامه به راهکارها، مدل ها، روش ها و الگوهای تولید علوم انسانی اسلامی پرداخت و گفت: تولید علوم انسانی اسلامی واقعیت و جریانی چند لایه است. زیرین ترین لایه تولید علوم انسانی اسلامی لایه روش شناختی است. اینجا فرض بر این است که در فضای انتزاعی و فلسفی و آزاد از الزامات سیاسی و اجتماعی و فقط با دغدغه علمی به موضوع می پردازیم. از منظر روش شناختی می توانیم نگاه بنیادی تر و فلسفی تر به تولید علم داشته باشیم بنابراین نظریه پردازی را فرآیند قیاسی تلقی کنیم که قرار است با یک نقطه آزاد فلسفی تا پایان انجام رسالت علوم انسانی اسلامی حرکت کنیم. یعنی فروض پایه ای را از بنیادهای فلسفی بگیریم و از فلسفه اسلامی یا از پاسخ های اسلام به پرسش های فلسفی بهره ببریم.

وی بیان کرد: در این صورت اگر فروض پایه و اساسی را از آموزه های فلسفی اسلام کسب کنیم و با روش قیاسی و منطقی این مسیر را تا پایان ادامه دهیم و همچنان اصرار داشته باشیم که قرار است در محدوده تعریفی که آقای شریفی از علوم انسانی و اجتماعی ارائه دادند، این وظیفه را پیگیری کنیم، بنابراین هم تبیین، توصیه و پیش بینی به کمک این فرآیند می آید. از این جهت ما مناسباتی را با علوم اسلامی متداول برقرار می کنیم.بدیهی است فلسفه به پرسش های بنیادی تر می پردازد و علم کلام هم رسالت با فلسفه قلمداد شود. علم اخلاق اسلامی که موضوع آن جهت دهی کنش انسانی است به ما کمک می کند که فرضیات مان را برای واقعیت کنش انسانی از آن استفاده کنیم. دانش اخلاق اسلامی کمک زیادی به ما می کند. برخی از دانش های متعارف انسانی نوعی صورت بندی نظام اخلاقی است که با نظام اخلاقی دنیای درونی کنش گر، مدل می شوند و در فضای عینی آن را پیگیری می کنند. اگر بر فرض انسان بر این مقتضای آن عمل نکرد، اتفاق خاصی روی نمی دهد زیرا در این دستگاه اخلاقی عمل نکرده است.

این استاد دانشگاه بیان کرد: فقیه ما در علم اصول با متدولوژی به دنبال طراحی کنش بر مبنای عقلانیت اسلامی است و می تواند به ما کمک کند. رویکرد دوم تاریخ و تمدنی است. تجربه زیست مسلمانی آموزه های فراوانی برای مطالعه عینی اسلامی با رویکردهای انسانی و اجتماعی دارد. هرچند تمدن اسلامی ناب هنوز اتفاق نیوفتاده است و ما انتظار نداریم  همه دستاوردهای آن کاملا قابل انتصاب به اسلام باشد.

وی افزود: رویکرد سوم روش تبیین های تجربی پدیده های روز اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مبتنی بر معارف اسلامی است. ما علوم اسلامی را علم مخصوص جامعه مسلمانان یا علم تامین کننده غایت اسلامی نمی دانیم بلکه آن را علم اسلامی می دانیم. ماهیت علم جهانی است ولی رسالت این علم برآمده از معارف اسلامی است.لایه دوم اجتماعی است یعنی از فضای تولید علم بوسیله منطق یا متدولوژی خارج شویم. تولید علم دارای مناسبات با جامعه است در این صورت جامعه اسلامی باید علم متناسب با خودش را تولید کند. در این فضا مناسبات فرهنگ اسلامی و علم و همچنین زندگی اجتماعی اسلامی و علم در فرآیند تولید علم می تواند مداخله کند و علم در فرهنگ سازی و جامعه سازی کمک کند. در این لایه علوم انسانی اسلامی در فرهنگ سازی، جامعه سازی و تحول در جامعه به سوی اهداف انسانی و اسلامی کمک می کند و مفهوم گفتمان سازی در اینجا مطرح می شود.

 

گفتمان سازی یعنی حل مسائل زندگی اجتماعی افراد

وی یادآور شد: گفتمان سازی یعنی اینکه ما بتوانیم خواسته ها و مطلبوبات زندگی افراد را از طریق علوم انسانی برخواسته از اسلام پاسخ دهیم. می توانیم مفهومی مانند حل مساله را اینجا به کار ببریم، یعنی حل مسائل زندگی اجتماعی افراد. این لایه از بحث هم اقتضائات خاص خود را دارد.

رفیعی آتانی ادامه داد: لایه سوم که ملموس تر است لایه سیاسی است یعنی مناسبات قدرت سیاسی و تولید علوم انسانی اسلامی. نظام جمهوری اسلامی به عنوان نظامی برآمده از معارف اسلامی سازه های سخت افزاری خود را در قالب قانون اساسی دارد اما نرافزاری که این ساختار و سیستم را به مقتضای اسلام اداره کند، وجود ندارد. زمانی که رهبری موضوع جنبش نرم افزاری را مطرح کردند، مطالعات از این دست جریان پیدا کرده بود.

استاد دانشگاه علم و صنعت بیان کرد: مساله این است که ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران را در قالب قانون اساسی در اختیار داریم اما این ساختار نرم افزار مورد نیاز خود را ندارد. نرم افزار این ساختار، علوم انسانی اسلامی است که در فرآیند تصمیم گیری ها و سیاست گذاری ها و برنامه ریزی هایی که ساختار جمهوری اسلامی در قالب قانون گذاری در مجلس و دولت نیاز دارد، استدلال ها باید از طریق علوم انسانی با نگاه اسلامی تولید شود. بنابراین تنظیم مناسبات نظام سیاسی و تولید علوم انسانی اسلامی با این تبیین و روش یکی از کارهای مهم ماست که در این زمینه دچار چالش هستیم.

رفیعی آتانی اظهار کرد: ما انتظار داریم دستاوردهای اقتصاد اسلامی از طریق سازمان ها و نهادهای تصمیم گیر و سیاست گذاری که پایگاه آنها جمهوری اسلامی است، جدی گرفته شوند زیرا در این صورت باعث بالندگی این علم می شوند و سیستم به درستی عمل می کند.

وی ادامه داد: لایه رویی لایه سازمان و مدیریت است. وقتی از سیاست گذاری برای تولید علوم انسانی اسلامی صحبت شود قاعدتا از این لایه صحبت می شود. دستگاه سیاست گذاری مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم و شورای عالی حوزه علمیه قم و مرکز مدیریت حوزه به عنوان سازمان هایی هستند که قرار است علوم انسانی اسلامی به وسیله آنها تولید شود.

این نویسنده اضافه کرد: موضوع نگران کننده این است که تولید علوم انسانی اسلامی نه تنها فضای قالبی نیست بلکه موضوع جدی تلقی نمی شود. بنابراین وقتی از تولید علوم انسانی اسلامی صحبت می کنیم می خواهیم برای همه لایه ها تصمیم گیری کنیم. به لحاظ متدولوژیک ماهیت کار، علمی است و ما انتظار نداریم قدرت و سیاست نقش اول را پیاده کند. اما اگر این فرآیند پیوند اجتماعی و سیاسی و مدیریتی را برقرار نکند نمی توانیم ماجرای موفقی را از فرآیند تولید علوم انسانی اسلامی انتظار داشته باشیم.

شریفی درباره الگو و روش و مدل های تولید علوم انسانی اسلامی گفت: تولید علوم انسانی اسلامی از نظر علمی دارای ابعاد مختلفی است و یک مدل برای همه ابعاد علوم انسانی قابل ارائه نیست و من در این زمینه به نظریه اکتشافی اسلامی می پردازم. علم بر اساس نیاز و در بستر بحران، حیرت و جهل شکل می گیرد. مسائل اسلامی و غیر اسلامی نیستند بلکه انسانی هستند و متناسب با نیاز و بحران ایجاد می شوند.

 

علوم انسانی اسلامی همه آنچه که علوم انسانی سکولار دارد را قبول دارد

وی بیان کرد: نیازها و بحران ها می توانند دارای منشا باشند و بنیان های فکری و اعتقادات و نظام ارزشی افراد در تعیین نوع نیاز متفاوت هستند. مساله بعد از شکل گیری، به منابع و داشته ها عرضه می شود. این منابع می توانند پاسخی برای حل مسائل داشته باشند یا نداشته باشند. تفاوت در اسلامی و غیر اسلامی بودن مساله در اینجا اینگونه خود را نشان می دهد. اندیشمند مسلمان خود را محصور در منابع تجربی، طبیعی و تاریخی نمی کند. به این منابع مراجعه می کند اما به متون دینی هم به علت اینکه به بنیان های فکری آنها باور دارد، مراجعه می کند.

به گفته شریفی علوم انسانی اسلامی همه آنچه که علوم انسانی سکولار دارد را قبول دارد اما افزون بر آن بیان می کند چرا لایه های دیگر منابع معرفتی نادیده گرفته می شود.

مجری برنامه در ادامه گفت: با توجه به لایه های اکتشافی، فرق فقه با علوم انسانی چگونه مطرح می شود؟ ظاهرا با توجه به صحبت های آقای شریفی هیچ فرقی با یکدیگر ندارند؟ همچنین به نظر شما رویکرد اسلامی، رویکردهای علمی را می پذیرد و به دنبال تکمیل آنهاست. اگر جایی رویکرد اکتشافی شما از علم برای حل مساله به یک نظریه و یا تجویز برسد، روش حل منازعه این تجویز با تجویزی که با علم الاجتماع تعارض پیدا می کند، چگونه است؟   

شریفی بیان کرد: پرسش دوم شما یکی از پرسش های کلیدی و مهم است اما در مرحله ای که به مبانی ارجاع می دهیم باید پاسخ آن را داد. در مرحله رجوع به منابع فعلا به پاسخی نرسیده ایم و فرآیند تولید علم تکمیل نشده و اگر پاسخ آماده داشته باشیم دیگر نیاز به ادامه دادن نیست. اما اکنون بحث بر سر این است که ما می خواهیم نظریه ای را در حوزه تولید علوم انسانی اسلامی اکتشاف کنیم.

وی در جواب تفاوت فقه با علوم انسانی گفت: فقه هم از علوم انسانی است و شامل تعریفی که از علوم انسانی ارائه دادیم می شود. فقه هم به تبیین، توصیف، تجویز و تعریف می پردازد. البته تبیین فقهی با تبیین روانشناختی متفاوت است  زیرا تبیین ها دارای انواع گوناگونی هستند.

وی با اشاره به الگو و روش و مدل های تولید علوم انسانی اسلامی گفت: بعد از طرح مساله مراجعه به منابع و متون صورت می گیرد. بعد از این مرحله به متدولوژی و  روش استخراج و فهم منابع نیاز داریم. سپس باید به مقاصد فکر اسلامی یا غیر اسلامی بپردازیم. مرحله بعد توجه به قواعد حاکم بر زیست انسانی از نگاه اسلام است. همه مکاتب بشری اینگونه اند و علوم انسانی موجود هم خود را در خطوط قرمز تعریف می کند. یعنی قواعدی که در زیست انسان لیبرال دارد مانند تسامح و تساهل و عدالت و …

وی بیان کرد: گام آخر، مبانی فکری پنجگانه اسلامی است که هر کدام دارای زیرمجموعه هستند مانند مبانی هستی شناختی، مبانی معرفت شناختی، میانی انسان شناختی، مبانی دین شناختی و مبانی ارزش شناختی. اگر از این فرآیند نظریه ای بیرون آمد می توان نظریه را به اسلام نسبت داد.

 

مسائلی که علوم انسانی در معرض حل آنها قرار می گیرد، محصول دستگاه عقلانیت است

این نویسنده افزود: اگر تعارض میان پاسخ به مسائل بوجود آمد تا جایی که حاصل تجربه بشری ما پاسخی غیر از متن دینی را بیان کند. در این صورت چه باید کرد؟ اینجا شقوق مختلفی مطرح می شود. کتاب «عقل و وحی» به راه حل تعارض عقل به معنای عام (علوم بشری) و وحی (داده های وحیانی) می پردازد. تجربه امری ظنی است و هرگز علم قطعی به ما نمی دهد و اگر برداشت ما از متون دینی، برداشت از ظواهر بود، تعارض میان دو ظن ایجاد می شود که باید کارآمدی آن دو ظن را در نظر گرفت اما اگر تعارض با نسوس دینی داشت، هیچ عقلی نمی گوید قطع، فدای ظن و گمان شود. اگر تعارض با عقل قطعی و برهان فلسفی بود، هیچ عقلی تسلیم احتمال نمی شود.    

رفیعی آتانی در ادامه درباره ماهیت اسلامی یا غیر اسلامی بودن مساله گفت: باید در این مورد تامل زیادی صورت بگیرد. ما مسائل مشترک انسانی داریم اما مسائلی که علوم انسانی در معرض حل آنها قرار می گیرد، محصول دستگاه عقلانیت است. وقتی با دستگاه نظری به پدیده ای نگریسته می شود شاید آن را مساله ببینیم و با دستگاه نظریه دیگر آن را مساله نبینیم. بنابراین کشف مساله ماهیت شناختی دارد.

وی افزود: اینکه چه روشی برای نظریه پردازی در علوم انسانی اسلامی وجود دارد بستگی به این دارد که ملاک اسلامیت چه دانسته می شود. من این ملاک را به چهار دسته تقسیم می کنم. اولین ملاک، اسلامیت موضوع علوم انسانی است، یعنی وقتی کنش انسان مسلمان مورد پژوهش باشد، دستاورد آن علوم انسانی اسلامی می شود. دومین ملاک اسلامی بودن غایت دانش است و کاری به موضوع آن ندارد. سومین ملاک اسلامی بودن فاعل شناسایی یا پژوهشگر است. این سه رویکرد را علم مسلمانان می دانم تا علم اسلامی.

وی در پایان سخنانش گفت: ملاک اسلامیت علم را نباید به اسلامیت عالم، غایت یا موضوع علم برگردانیم بلکه باید به اسلامیت علم برگردانیم که در این صورت روش شناسی دارای اهمیت می شود. اگر با روش نظریه پردازی که نقاط تماس را از آغاز تا پایان به صورت چند مرحله ای تصویر کنیم و در همه نقاط این فرآیند، نقطه تماس را با معارف اسلامی مشخص کنیم، در آن صورت دستاورد ما اسلامی می شود.           

 

علوم انسانی و مسئله تولید علم

 

بازی مفهومی در علوم انسانی

لودویگ ویتگنشتاین  معتقد بود تحقیقات فلسفی اصولاً پژوهش هایی مفهومی هستند (ر.ک: ویتگنشتاین. لودویگ، فرهنگ و ارزش، گردآورنده جی.اچ. فن رایت با همکاری هایکی نیمان، ترجمه امید مهرگان، تهران، گام نو، ۱۳۸۷، ص۴۲)؛  و از آنجایی که فلسفه یک فعالیت است و با کار علمی تفاوت دارد، هدف فلسفه به مفهوم دقیق کلمه، نقد زبان و روشن سازی منطق اندیشه است یعنی بازگرداندان معنای درست واژه ها به آنها (ر.ک: ماونس، هاورد، درآمدی به رساله ویتگنشتاین، ترجمه سهراب علوی نیا، تهران، طرح نو، ۱۳۷۹، ص۱۳۷ و ۱۳۸ و ۱۶۱).

بدین ترتیب فلسفه را بایستی نوعی بازی مفهومی قلمداد کرد؛ یک بازی ارادی و البته جمعیِ  مفهومی. امّا آیا این امر تنها مختص به فلسفه است یا کلّ علوم انسانی را شامل می شود؟

چنانچه بپذیریم یکی از نشانه های تمایز علوم انسانی با سایر علوم، نگاه مفهومی و ذهنی و تجریدی است، شاید بتوان قواعد بازی مفهومی را بر دایرة علوم انسانی نیز تعمیم داد.

امّا از آنجا که مفاهیم در دنیای بزرگ علوم انسانی یکسان نبوده و حتّی در شاخه های گوناگون آن با مفاهیم مرتبط متفاوتی روبرو هستیم (یک)؛ و ترکیب مفاهیم با یکدیگر نیز مختلف  بوده (دو)؛ و همچنین دسته بندی و طبقهب ندی آنها یکسان نیست (سه)؛ بنابراین برخلاف نظر ویتگنشتاین نیازمند چارچوب ها و نظریه هایی مفهومی هستیم تا بازی مفهومی دنیایِ علوم انسانی را جهت داده و تکمیل سازد؛ یعنی گزینش مفاهیم و ترکیب و طبقه بندی آنها به عنوان پاره هایی در نقشه های مشخص طراحی شده؛ چراکه ما می توانیم یک نظریه علمی (Scientific theory) را از وجوه مهمی با یک نقشه مقایسه کنیم، هدف ما از طرح یک نظریه مانند کشیدن یک نقشه است یعنی در اینجا هم ادعایی دربارة واقعیات نداریم بلکه می خواهیم آنها را به شکل واضحی نشان دهیم... (ر.ک: همان، ص۹۹).

نکته ای را از نظر دور نداریم که پذیرش هرگونه برقراری نسبت بین طرّاحی یک نقشة علمی (نظریه سازی) با واقعیات، حتی در اجمالی ترین صورت آن و در ذهنی ترین شکل متصوّر، نمی تواند بدون ادّعا و نوعی جهت سازی ذهنی و مفهومی، صورت گیرد.

بدین سان چنین بازی های مفهومی در قالب نظریه هایی علمی درآمده و هر آینه با ابداع نظریه ها، زمینه برای تولید علم نیز فراهم می شود.

پس یکی از اضلاع پژوهش را بایستی دقت و ژرفکاوی در مطالعات فلسفه علمی دانست چراکه در این پویش جدید بین پژوهش های مفهومی (در قلمرو فلسفه) تا بازی های مفهومی و نظری (در دنیای علوم انسانی) و سپس نظریه سازی و تولید علم، ارتباطی ارگانیک و عمیق وجود دارد و به قول فردریک ساپی (Suppe): فقط کمی غلو کرده ایم اگر بگوییم فلسفة علم کمی بیش از تحلیل نظریه ها و نقش آنها در فعالیت علمی است (ر.ک: صمدی، هادی، ساختار نظریه های علمی در علوم طبیعی و علوم اجتماعی، قم، پژوهشگاه حوزه و د انشگاه، تهران، هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، به نقد و مناظره، ۱۳۸۹، ص۱ و ۵).

از یاد نبریم که نمی توان و نباید این دیدگاه ویتگنشتاین دربارة نظریه و پژوهش های مفهومی را به صورت کلّی و خالی از زمینه های طرح آن مطرح کرد بلکه بایستی این نظریه را در بستر دیدگاه بازی های زبانی (Language games) وی تحلیل کرد (ر.ک: علوی نیا، سهراب، معرفت شناسی ریاضی ویتگنشتاین و کواین، تهران، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۰، ص۴۵ و نیز آریایینیا، مسعود، درآمدی بر علوم انسانی انتقادی، تهران، انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۸۸، ص۱۵۹).

بازی های زبانی تا آنجا بسط پیدا می کنند که حتی امکان هرگونه نظریه پردازی را هم به کنار می زند؛ چراکه وی اصولاً فلسفه را میدان نظریه پردازی ندانسته و هرگونه تبیین را عقیم و ناکارآمد می داند (ر.ک: مکگین، ماری، راهنمایی بر پژوهش های فلسفی ویتگنشتاین، ترجمه ایرج قانونی، انتشارات نشر علم، ۱۳۸۹، ص۱۹) و در واقع اهداف فلسفی اش، او را درگیر هیچ نوع نظریه ای نمیسازد (همان، ص۳۲).

وی می گفت: ما ممکن نیست به هیچ گونه نظریه ای بپردازیم؛ که فلسفه، نه منتج به چیزی می شود و نه در  تبیین می کوشد، که ما باید تبیین را کنار گذاشته، توصیف تنها را جایگزین آن سازیم (همان، ص۳۴).

علت این است که ویتگنشتاین اعتقاد داشت: منشاء اکثر گزاره ها و مسایل فلسفه، عجز ما از درک منطق زبانمان می باشد (همان، ص۲۵)؛ چراکه مسایلی که در فلسفه پیش روی ما قراردارد ریشه در عدم درک منطق زبان ما دارد. (همان، ص۳۵ و نیز ر.ک: پیرس، دیوید، ویتگنشتاین، ترجمه نصرالله زنگویی، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۹، ص۶).

بر این منبا در دیدگاه وی، به جای نظریه پردازی های رایج در قالب تبیین های علمی متداول، باید رو به سوی فهم کارکردهای واقعی زبان آورد و لذا سخن از ایدة پژوهش دستور زبانی دارد که محور فلسفة متأخر وی و کلید فهم فلسفه او شناخته شده است (ر.ک: راهنمایی بر پژوهش های فلسفی ویتگنشتاین، ص۳۵).

بازگشت اندیشه و نظر و نظریه پردازی و امر تبیین، به حوزه زبان و چگونگی کارکرد زبان و نگاه به دستور زبان، نه در نگرش سنّتی اش (از حیث نظام علایم خاص) بلکه به معنای کاربرد ما از کلمات و ساختار کاربرد علمی زبان ما به عنوان پدیدار زبان در عمل، به صورت منطقی حلقه وصلی است برای ارتباط زبان با عینیت و شرایط اجتماعی و به همین دلیل است که وی توهّمات، اسطوره ها، خرافات و پندارهای خاص را محور دام های زبانی انسانی و عامل گرایش به رویکردهای نظری می داند (ر.ک: همان، ص۳۶ و ۴۴).

ویتگنشتاین از زبان به بدفهمی های زبان و سپس مفهوم درمان و علاج بیماری می رسد تا آنجا که منشاء بسیاری از تصوراتی که اساس توجیهات فلسفی قرار می گیرند، استعاره ها و تصویرهای همیشگی در گفتارهای روزمره می داند (ر.ک: همان، ص۴۶ و ۴۸).  

بدین سان طبیعی است در چنین سیر حرکتی، نهایتاً به جهان عینی و کاربردی خواهیم رسید چراکه زبان در زمینه ای عینی به منصه ظهور خواهد نشست و برای فهم کاربرد آن  نمی توان آن را از دنیای عملکرد واقعی اش در زندگی روزمره انسان جدا ساخت چرا که زبان در ضمن زندگی های عملی فعال سخنگویان به کار می رود و کاربرد آن به نحو بغرنجی مقید به رفتار غیر زبانی ای است که محیط طبیعی، آن را می سازد (ر.ک: همان، ص۷۰ و ۷۱).

بنابراین به وضوح، مفهوم ویتگنشتاین از بازی زبانی در فراسوی و بر ضد تصور زبان در مقام نظامی از نشانه های با معنی قرار دارد که قابل آن است که مجرد از کاربرد واقعیاش لحاظ شود. به عوضِ رویکرد زبان به منزله نظامی از نشانه های با معنی، وادار می شویم تا به آن، در جای طبیعی اش (in situ) بیاندیشیم، یعنی آنجا که در زندگی های کسانی استقرار یافته است که به آن تکلّم می کنند (همان).

 

نقش علوم انسانی

در برابر این دیدگاه می توان پرسش کرد که؛ اولاً آیا این نوع نگاه ویتگنشتاین، خود، نوعی نظریه سازی نیست؟ آیا وی نیز به نحوی به ریشه یابی یک مسألة علمی، چارهجویی و راه حل یابی و حرکت در یک چارچوب خاص علمی و دست آخر، نوعی تجزیه و تحلیل مسأله روی نیاورده است؟ و آیا یکی از مهمترین مؤلفه های نظریه، همانا تحلیل علمی یک مسأله در قالب و رویکرد متناسب با آن موضوع نمی باشد؟ آیا تمامی آراء و اندیشه های وی را نمی توان(به بیان ویتگنشتاین) در چارچوب یک نقشة طراحی شده قرار داد؟ یا نقشه ای که خود، آن را با نظریة علمی مقایسه می کند؟  

بنابراین فراز، گریز پارهای شارحین و مفسّرین اندیشه های وی از نسبت نظریه پردازی به وی و نیز پرهیز دادن از تحلیل دیدگاه های وی در قالب یک نظریة خاص، توجیه علمی و منطقی نخواهد داشت (ر.ک: راهنمایی بر پژوهش های فلسفی ویتگنشتاین، ص۱۹ و نیز: ویتگنشتاین ص۱۸۷).

ثانیاً، چنانچه این دیدگاه را بپذیریم، اما همچنان بر مبنای این نوع رویکردها نقش و اولویّت علوم انسانی (به ویژه در عرصة تولید علم) را نمی توان کم اهمیّت جلوه داد و از اینجا به اهمیّت علوم انسانی در جریان نهضت تولید علم در ایران معاصر می رسیم و آنچه امروز در جامعة ما بیش از همه در بستر نهضت تولید علم اهمیت دارد، نقش و جایگاه علوم انسانی است.

شاید بحران علوم انسانی در دنیای معاصر و به خصوص پس از طرح دیدگاه های پسامدرنیسم، دلیل مناسبی بر اهمیّت و نقش ویژه علوم انسانی در دنیای متجدد باشد. ریشه این بحران در کلام هایدگر چنین آمده است که: امروزه، انسانگرایی  (اومانیسم) دچار بحران است، دقیقاً به این دلیل که بشریت، خود را به عنوان قبله عالم جایگزین خدا کرده است. انسانها به جای اینکه به شناخت تفاوت هستی بپردازند، خودشان را معیار همه چیز قرار داده اند... (درآمدی بر علوم انسانی انتقادی، ص۶۴ ).

همین مبناست که منشاء وجود و ظهور  بحران در عرصه علوم انسانی امروزین شده چراکه بحران در زادگاه علوم انسانی کنونی یعنی اومانیسم، به بحران در توابع و آثار آن منجر شده، و آموزه های مبنایی اومانیسم به ابعاد دیگری  از این بحران دامن میزند.

انسان معیاری اومانیستی عرصه را بر عرضه بی حدّ و حصر و آوازه صداهای مخالف و معارض در حوزه علوم انسانی می گشاید و هیچ راه و مرزی هم برای آن نمی شناسد؛ طرح صداهای  مخالف تا سرود مرگ تمامی فرا نظریه ها و فرا روش ها و فرا روایت ها، یکی از نشانه های آن است. این آشفتگی معرفتی را که در پس دیدگاه های پسامدرنیستی دوچندان شده، باید در بستر همان مبنای اومانیستی، مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد؛ دیدگاه هایی که بسیاری آموزه ها و باورهای متداول علمی را به چالش می کشد و مسایلی چون جهان شمولی نظریه ها و یا قابلیت اثبات علمی آنها را در هالهای از ابهام فرو می برد (ر.ک: همان، ص۱۵۷ و ۱۶۶ و۱۶۹ ).

حال چه با رویکردهای پسامدرنیستی همراه باشیم و یا با آنها به مخالفت برخیزیم، در هر دو صورت لازمه فهم و تحلیل این رویکردها، پذیرش وجود بحران در عرصه علوم انسانی و هر آینه اهمیّت و نقش این علوم در تمدن امروزی است.

با این حساب رویکردهای پسامدرنیستی بار دیگر در قرن حاضر بر نقش تاریخی و هویّت ساز علوم انسانی تأکید می کنند؛ چراکه تمامی دیدگاه های پسامدرنیستی با مفاهیمی بازی می کنند که تماماً در حوزه مطالعات و موضوعات عرصه علوم انسانی اند و بحث و نظر و تحلیل آنها در دست صاحب نظران این عرصه قرار دارد. آیا این خود، نشانی از اهمیّت فوق العاده علوم انسانی و تأثیر سرنوشت ساز این رویکردها در دنیای معاصر نیست؟

تری ایگلتون در توصیف پسامدرنیسم سخن روشنی دارد: پسامدرنیسم عبارت است از نوعی سبک تفکر که نسبت به مفاهیم کلاسیک حقیقت، خرد، هویّت و عینیت، نسبت به تصور پیشرفت یا رهایی علم، نسبت به چارچوب های واحد، روایت های بزرگ روشنگری، تردید دارد. پسامدرنیسم دنیا را محتمل، بی بنیاد، گوناگون، ناپایدار، قطعیت نایافته، مجموعه ای از فرهنگ ها یا تفسیرهای پراکنده میداند که میزانی از تردید دربارة عینی بودن حقیقت، تاریخ و هنجارها، معین بودن سرشت ها و انسجام و یکدستی هویّت ها به بار می آورد. (همان، ص۱۶۹).

 

نسبت علوم انسانی و تولید علم

از جانب دیگر ایران اسلامی از این عرصه جهانی، بیرون و بریده نیست و رویکردهای جهان شمولی مطرح برفضا و سپهر اندیشه ای آن سایه افکنده است. بنابراین هر جا سخن از علم و تولید علم می رود، در جایگاه نخست، بایستی به اهمیّت دوچندان علوم انسانی توجه داشت.

می توانیم به پاره ای از زوایای نقش آفرینی علوم انسانی در نهضت تولید علم و در جامعه ایران اسلامی اشاره ای گذرا داشته باشیم؛ هر یک از نسبت های زیر علاوه بر اینکه ابعادگوناگون اهمیّت علوم انسانی در جامعه را می نمایاند، از ارتباط و تأثیر این عرصه با کلّیت نهضت تولید علم پرده برمی دارد:

۱- نقش علوم انسانی در تصویرسازی و مفهوم پردازی؛ از آنجا که این علوم  با موضوعات حوزه امور انسانی و اجتماعی سروکار دارند و ازسوی دیگر بسیاری ازمفاهیم و موضوعات مورداستفاده و کاربرد در ارتباطات و محاورات عمومی انسانی درجامعه، در قلمرو مسایل و موضوعات  این علوم قرار دارند، پرداخت های ذهنی (اعم از تعریف و تحلیل و توصیف و تفسیر و تبیین مسایل بنیادین علوم انسانی)، به صورت مستقیم و غیرمستقیم، بر نقش بندی ذهنیّت جامعه مؤثر خواهد افتد و در واقع، جامعه و توده مردم، بسیاری از انگاره های ذهنی خود را از نحوه تصویرسازی وایده پردازی مسائل مطرح در حوزه گسترده این علوم اخذ می کنند.

بر این بنیان، مفهوم نهضت تولید علمرا به هر معنا و مقصودی تصوّر کنیم و یا تحقّق آن را در هر عرصه و زمینه ای در نظر آوریم، حلّ و تحلیل کرانه های مفهومی و ذهنی این مسأله و ابسته به بن‌مایه های مطرح در عالم تجریدیِ دنیای علوم انسانی است  (ر.ک: حسینی، سید حسین،۱۳۹۰، نهضت تولید علم و کرسی های نظریه پردازی، تهران، انتشارات آوای نور، ص۲۰).

۲- حل بسیاری از معضلات و مشکلات جامعه در گرو نقش آفرینی علوم انسانی است. نه تنها گره بسیاری از چالش های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعه به گره گشایی های نظری و کاربردی علوم انسانی وابسته است، بلکه از آنجا که معضلات روز و نو به نوی جامعه به تولید دانش جدید نیازمند است، علوم انسانی با زمینه سازی برای تولید دانش جدید، به حلّ این مشکلات یاری خواهد رساند (ر.ک: حسینی، سید حسین و شهابی، روح الله، ۱۳۹۷، علوم انسانی در ایران؛ وضعیت کنونی و راهکارهای ارتقاء آن با بهره گیری از الگوی swot، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی، شماره ۲).

۳- اگر بپذیریم ایران اسلامی در دور تاریخی جدید خود متناسب با فضای دنیای معاصر و در سپهر آرمان های اسلامی انقلاب در آستانه تولید علم دینی و بومی ایرانی ـ اسلامی نیز قرار گرفته، آنگاه از نقش علوم انسانی در این خصوص نمی توان چشم پوشید، چراکه هم بایستی به سمت بومی شدن علوم انسانی متناسب با این فضای اندیشه ای جدید روی آورد و هم این که از تأثیر علوم انسانی بر بومی سازی سایر حوزه های علوم چشم نپوشید. بدون تردید ترابط و پیوند ساختاری حوزه های علوم انسانی با علوم تجربی، دلیلی است بر نقش آفرینی بومی سازی علوم انسانی بر بومی سازی علوم در عرصه های دیگر.

۴- در دنیای امروز، تولید دانش برابر با تولید قدرت یک جامعه است و علوم انسانی با تولید دانش نو، به باز آفرینی قدرت یک جامعه دست می زند؛ و به مانند تولید کالاهای اقتصادی، هر چه محصول و پهنه این کالای دانشیِ تولیدی، کارآمدتر و متناسب با نیازهای جامعه باشد، قدرت بازآمده از آن نیز پُر افسون‌تر خواهد شد. در ساده ترین صورت مسأله، دانش جدید، روابط جدید بین پدیده های گوناگون را کشف و یا ایجاد می کند و این هر دو، مقدمه پدیداری قدرت در جامعه انسانی است.

۵- می توان یکی از تفاوت های عصر مدرنیته با اعصار پیش را، تولید روزافزون، با سرعت و شتاب چشمگیر و فراگیر علوم در همه عرصه های آن دانست و یکی از تفاوت های علوم انسانی سنّتی با علوم انسانی مدرن مرز بین آموزش با پژوهش؛ پژوهش های فردی با جمعی؛ نگاه عمومی با مِتدیک؛ و مطالعات تک جانبه با سیستماتیک است. در شالوده تمامی این مؤلفه های جدید، عنصر تولید، یک جُستار مبنایی و محوری است. بقاء علوم انسانی در دنیای جدید، به تولید علوم و دانش های نو به نو است؛ چنانچه بقاء و چیرگی جوامع مدرن به پویش تولیدات علوم است و این امر جز اهمیّت و نقش دو چندان علوم انسانی در دنیای امروز نتیجة دیگری ندارد.

۶- ارتباط ساختاری و مبنایی علوم انسانی با آموزه های دینی و اسلامی، دلیلی بر ضرورت تغییر و تحوّل این علوم در مسیر هم‌زادی با انگاره های اسلامی و اسلامی سازی علوم است و هر آینه، تناسب علوم انسانیِ معاصر با مبانی فلسفی رنسانس اومانیستی، بر ضرورت اسلامی سازی علوم تأکید می کند. تولید علوم انسانی در معنای ابداع و ایجاد ساختار علمی دانش جدید علوم انسانی که برآمده و هم آورد با اصول و مبانی دینی بوده و در بستر و فضای اندیشه اسلامی رشد کند، یک ضرورت تاریخی و اجتماعی تلقّی می شود.

تحلیل دقیق این ساختار علمی به عناصری چند اعم از: مبانی، پیش‌فرض ها، اصول، اهداف، مسائل، روش‌ها، و موضوع علم؛ و نیز پژوهش در نسبت سنجی هر یک از این ابعاد با آموزه های دینی و اسلامی، یک بایسته پژوهشی در جامعۀ علمی محسوب می شود./503/422/ح

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۲ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۲:۱۴
طلوع افتاب
۰۶:۱۵:۳۷
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۰۲
غروب آفتاب
۱۹:۵۱:۴۶
اذان مغرب
۲۰:۰۹:۴۹