vasael.ir

کد خبر: ۱۵۰۱
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۴ - ۲۰:۱۶ - 19 December 2015
در جلسه هجدهم درس خارج آیت الله جوادی آملی عنوان شد؛

تفاوت جواز ابداء و عدم وجوب ستر

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- حضرت آیت الله جوادی آملی در جلسه هجدهم درس خارج نکاح با اشاره به تفاوت بین جواز ابداء و عدم وجوب ستر اظهار داشت: آنچه که به ذهن می‌آید این است که بین جواز «ابداء» و بین عدم وجوب «سَتر» فرق است. یک وقت شارع می‌فرماید به اینکه «سَتر» بر مرد واجب نیست، معنایش این نیست که زن می‌تواند نگاه کند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله عبد الله جوادی آملی در جلسه چهاردهم درس خارج نکاح در تاریخ 94/08/20 در مسجد اعظم قم با اشاره به با اشاره به تقسیم بندی انواع ابداء، به ابداء نفسی  وابداء نسبی گفت: «ابداء» دو قسم است: یک ابداء نفسی و یک ابدای نسبی. ابداء نفسی این است که شارع می‌فرماید که زن می‌تواند ﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ را ابداء کند، اظهار کند و نپوشاند. «سَتر» بر او واجب نیست، پوشاندن بر او واجب نیست؛ امّا معنایش این نیست که مرد هم بتواند نگاه کند، چون هیچ تلازمی نیست بین عدم وجوب «سَتر» و بین جواز «نَظر»؛ چه اینکه بر مرد پوشاندنِ بدن واجب نیست؛ ولی زن نمی‌تواند نگاه کند.

 

وی در ادامه با بیان اختلاف نظر مرحوم صاحب جواهر و شیخ انصاری پیرامون نظر نامحرم به وجه و کفین زن گفت: محل بحث این است که نامَحرم می‌تواند دستِ زن و وجه زن را نگاه کند، آن‌طوری که دیوار را نگاه می‌کند. آیا آن‌طوری که دیوار را نگاه می‌کند، می‌تواند وجه و کفّین را نگاه کند؟ مرحوم صاحب جواهر می‌گوید نه، مرحوم شیخ انصاری می‌گوید بله.[7] اصرار شیخ انصاری (رضوان الله علیه) باعث شد که فقهای بعدی بتوانند در برابر صاحب جواهر (رضوان الله علیه) نظر غیر موافق بدهند.

 

ریاست محترم مؤسسه اسراء با اشاره به این‌که جوازِ اظهار مُشعِر به جواز نظر می باشد بیان نمود: سخن از اظهار باشد، دارد که اظهار نکند، مگر ﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ را؛﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ را اظهار کند، اظهار کند؛ یعنی نشان بدهد. جوازِ اظهار اگر ملازم نباشد، مُشعِر به جواز «نظر» هست، برخلاف جمله بعد که وجوب «سَتر» است؛ مثلاً گفتند در نماز پوشیدن واجب نیست، آن‌جا سخن از اظهار که نیست، بلکه سخن از «سَتر» است، معنایش این نیست که نامَحرم می‌تواند نگاه کند. بین عدم وجوب «سَتر» با جواز «نظر» تلازم نیست؛ امّا بین جواز اظهار با جواز نظر اگر تلازم نباشد یک تئانسی هست، مؤانستی هست.

 

وی در ادامه با اشاره به روایات که مؤید نظر مرحوم شیخ انصاری پیرامون نظر نامحرم به وجه و کفین زن است گفت: در خود این روایات ما، بعضی از این روایات که صحیحه هم هست، آنها یک تعبیراتی دارند که این تعبیرات همین حرف‌های مرحوم شیخ انصاری (رضوان الله علیه) را تأیید می‌کند.

 

ایشان با اشاره به ماهیت انسان از دیدگاه امام سجاد علیه‌السلام در صحیفه نورانی سجادیه فرمود:  با این کتاب نورانیصحیفهـ إن شاء الله ـ مأنوس باشید، حداقل یک دور آن را مطالعه کنید که این کتاب دستتان باشد، نه اینکه بخوانید ـ البته ثواب خاص خودش را دارد ـ بلکه یک دور مطالعه کنید. وجود مبارک حضرت انسان را اصلاً معنا کرده، می‌بینید به حسب ظاهر دعاست؛ امّا انسان را معنا کرده است.

 

وی در ادامه با اشاره به حیٌّ متألّه بودن انسان در لسان قرآن گفت: در قرآن کریم سوره مبارکه «یس»، انسان را معنا کرده که انسان کیست؟ «الانسان ما هو»؟ آیا انسان حیوان ناطق است که معروف است یا انسان «حیٌّ متألّه»؛ انسان یک زنده الهی است، اگر متألّه نبود انسان نیست. از سوره مبارکه «یس» به خوبی برمی‌آید که «الانسان حیٌّ متألّه» نه حیوان ناطق. فرمود وحی و آثار وحی در انسانِ زنده اثر می‌گذارد:﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾؛[24] ـ که این را «صنعت احتباک»[25] در مطوّل ملاحظه کردید، در این‌جاها هم مطرح است ـ یعنی انسان یا زنده است یا مرده، زنده یا مؤمن است یا کافر، این تقسیم چهارگانه است؛ ولی در سوره «یس» انسان مؤمن را زنده می‌داند، فرمود قرآن در زنده اثر می‌گذارد، در مقابلِ زنده کافر است، نه در مقابل زنده، مرده.

 

آیت الله جوادی آملی با اشاره به اینکه حمید و شاکر بودن انسان فصل ممیز انسان از سایر موجودات در لسان صحیفه سجادیه است گفت: امّا بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در همان دعای اوّل صحیفهمبارکه این است که «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ».

 

«لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ»؛ یعنی بشر در منّت‌ها و نعمت‌ها ـ منّت: «هی النعمة العظمی» ـ «لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ» در نعمت‌های الهی تصرّف می‌کردند، «فَلَمْ یَحْمَدُوهُ»؛ دیگر خدا را شکر نمی‌کردند، «وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ»؛ روزی او را فراوان مصرف می‌کردند، «فَلَمْ یَشْکُرُوهُ»؛ خدا را شکر نمی‌کردند. بعد فرمود: «وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ»؛ اگر جامعه این‌طور باشد که اهل حمد و اهل شکر نباشد، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ»؛ دیگر انسان نیست. ببینید این فلسفه است اینکه دعا نیست! آن روز این علوم عقلی را به صورت دعا بیان کردند، فرمود اگر این‌طور باشد او دیگر انسان نیست و از مرز انسانیت سقوط می‌کند می‌شود حیوان، این می‌شود صحیفه سجادیه.

 

وی در ادامه با اشاره به متأله بودن انسان از نظر عقیده/ حمید و حامد بودن انسان از نظر اخلاق و عمل گفت: پس «الانسان حَیٌّ متألّه» برابر سوره مبارکه «یس»، «حمیدٌ» برابر دعای اوّل نورانیصحیفه سجادیه. انسان از نظر عقیده متألّه است، از نظر اخلاق و عمل حمید و حامد است، حمد هم این است که مُنعمش را بشناسد و نعمت را هم در جایش صرف ‌کند.

 

وی در پایان جلسه با اشاره به ماهیت و کیفیت برخورد با مرگ در دعای چهلم صحیفه سجادیه گفت: مطلب بعدی یک دعایی است درباره کیفیت برخورد با مرگ که ما مرگ را چگونه بشناسیم و چگونه با آن رفتار کنیم؟ در آن‌جا دارد که خدایا آن توفیق را بده این مهمان عزیز که می‌آید ما مهمان‌دار خوبی باشیم! مرگ یک حقیقت است، پوسیدن نیست، از بین رفتن نیست، نابودی نیست، بلکه یک حقیقتی است که مهمان ما می‌شود.

 

در ادامه مشروح جلسه هجدهم درس نکاح ایشان را مرور می کنیم.

 

اشاره به مباحث گذشته

در مسئله «نظر» که چهار صورت داشت، مهم‌ترین صورت آن دو قسم است: یکی نگاه مرد به زنِ نامَحرم و یکی هم نگاه زن به مرد نامَحرم. در نگاه مرد به زنِ نامَحرم، اگر چنانچه با تلذّذ و ریبه باشد که مطلقا حرام است؛ امّا محور بحث جایی است که تلذّذ و ریبه نیست و هیچ خوف فتنه و ریبه و مانند آن نیست، در این‌جا که هیچ تلذّذ و خوف ریبه و فتنه و مانند آن نیست، سه قول است: یکی جواز مطلقا، یکی منع مطلقا و دیگری اینکه یک مرتبه جایز است «علی کراهیة».[1] در بین متأخّران مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله علیه) قائل است به منع مطلق[2] و مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) قائل است به جواز مطلق؛[3] امّا صورت مسئله این است که یقیناً تلذّذ نیست، یقیناً ریبه و فتنه در کار نیست، آن هم در خصوص وجه و کفّین. پس ماعدای وجه و کفّین از محل بحث خارج است که مطلقا ممنوع است، در خصوص وجه و کفّین سه قول است: یکی جواز مطلق، یکی منع مطلق، یکی حرفی که مرحوم محقق در متن شرایع گفتند که یکبار «علی کراهیة».

 

سرّ اینکه در بین متأخّران خیلی محور بحث قرار گرفت، برای اینکه عَلَمین، این دو بزرگوار در قبال هم قرار گرفتند؛ مرحوم صاحب جواهر قائل به منع مطلق است، مرحوم شیخ انصاری قائل به جواز مطلق است، فقهای بعدی مرحوم آقا سید محمد کاظم در متن عروه و محشّیان عروه،[4] اینها هم گاهی مایل به منع، گاهی به جواز، گاهی احتیاط وجوبی می‌کنند و گاهی احتیاط استحبابی می‌کنند. عمده در بین متأخّران اصرار مرحوم شیخ انصاری است بر جواز، در قبال منع مرحوم صاحب جواهر است، چون صاحب جواهر فرمود: «أضعف الأقوال» در مسئله قول مصنّف است؛ یعنی محقق در متن شرایع. پس صورت مسئله در خصوص وجه و کفّین است، یک؛ و در خصوص حالتی است که یقیناً ریبه در کار نیست، فتنه‌ای در کار نیست، تلذّذی در کار نیست، این دو؛ یک نگاهی است مثل اینکه آدم دارد در و دیوار را نگاه می‌کند. این نگاه به زن مثل اینکه دارد در و دیوار را نگاه می‌کند، در این نگاه سه قول است که مرحوم شیخ انصاری اصرار دارد که این نوع نگاه جایز است؛ البته در خصوص وجه و کفّین.[5] در ماعدای اینها تعبداً ممنوع است، مثل آن‌طوری که در و دیوار را دارد نگاه می‌کند نمی‌تواند موی زن را نگاه کند، بدن زن را نگاه کند. این یک مطلب که در بین متأخّرین این همه اختلاف شد، برای اینکه این دو بزرگوار در رودرروی هم قرار دارند.

 

انواع ابداء، ابداء نفسی  وابداء نسبی

مطلب بعدی آن است که در بحث‌های قبل داشتیم «ابداء» دو قسم است: یک ابداء نفسی و یک ابدای نسبی. ابداء نفسی این است که شارع می‌فرماید که زن می‌تواند ﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ را ابداء کند، اظهار کند و نپوشاند. «سَتر» بر او واجب نیست، پوشاندن بر او واجب نیست؛ امّا معنایش این نیست که مرد هم بتواند نگاه کند، چون هیچ تلازمی نیست بین عدم وجوب «سَتر» و بین جواز «نَظر»؛ چه اینکه بر مرد پوشاندنِ بدن واجب نیست؛ ولی زن نمی‌تواند نگاه کند. مردی است که بر اثر کار با یک زیرپیراهن دارد کار می‌کند بر او واجب نیست که بدن خود را بپوشاند؛ امّا برای زن جایز نیست که بدن یک جوانی را یا مردی را نگاه کند. غرض آن است که اگر گفتند «سَتر» واجب نیست، پوشاندن واجب نیست، معنایش این نیست که طرف دیگر می‌تواند نگاه کند، این معنا قبلاً گذشت.

 

تفاوت بین جواز ابداء و عدم وجوب ستر

 لکن آنچه که به ذهن می‌آید این است که بین جواز «ابداء» و بین عدم وجوب «سَتر» فرق است. یک وقت شارع می‌فرماید به اینکه «سَتر» بر مرد واجب نیست، معنایش این نیست که زن می‌تواند نگاه کند؛ امّا یک وقت شارع می‌فرماید که زن می‌تواند ﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ را اظهار کند؛ اظهار کردن، اعلام کردن، غیر از عدم وجوب «سَتر» است، اظهار برای اینکه دیگران بتوانند ببینند. از اظهار جواز «نظر» را می‌شود استشمام کرد؛ امّا از عدم وجوب «سَتر»، جواز «نظر» را نمی‌شود استشمام کرد. در سوره مبارکه «نور» آن‌جا دارد که ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾،[6] این ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ در چند روایت که تأییدات عرفی هم دارد، بر وجه و کفّین حمل شده است، بر جای النگو نصب کردن و انگشتر نصب کردن؛ یعنی دست و مُچ دست، اینها تطبیق شد. وقتی می‌فرماید﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾،آیا این استثنا متّصل است یا منقطع؟ زینت خودشان و مواضع زینت را ظاهر نکنند، مگر آن‌جایی که به طبع عادی ظاهر است؛ یعنی آن‌جا را می‌توانند اظهار کنند، آن‌جا جای جواز اظهار هست. اگر استثنا منقطع باشد، معنای آن این است که ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ پوشاندن آن مثلاً واجب نیست؛ ولی به هر حال ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ استثنای از «ابداء» است، ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ که ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ «یجوز ابداعه»، پس اظهار او جایز است. اگر اظهار او جایز بود، اظهار؛ یعنی اعلام؛ یعنی نشان دادن، یک وقت است که می‌فرماید «سَتر» بدن واجب است ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾، اگر تعبیر این بود معنایش این نیست که بیگانه می‌تواند نگاه کند، بلکه معنایش این است که بر زن پوشاندنِ وجه و کفّین واجب نیست؛ امّا معنایش این نیست که دیگری می‌تواند نگاه کند. یک وقت است که سخن از وجوب «سَتر» نیست، سخن از حرمت «ابداء» است.«ابداء» و اظهار حرام است مگر وجه و کفّین، وجه و کفّین را می‌تواند اظهار کند، اظهار کند؛ یعنی نشان بدهد، پس دیگری می‌تواند نگاه کند،  این دلیل نیست؛ ولی تأیید هست، این دلیل نیست؛ ولی جلوی آن حرف قبلی را می‌گیرد که این اظهار، اظهار نفسی است و اظهار نفسی ملازم نیست. غرض آن است که بین عدم وجوب «سَتر» و بین جواز «نظر» هیچ تلازمی نیست، این درست است. بر مرد پوشاندن سر و صورت و گردن و مانند آن واجب نیست؛ امّا معنایش این نیست که زن می‌تواند نگاه کند. بین عدم وجوب «سَتر» با جواز «نظر» هیچ تلازمی نیست که تا حال این‌طور می‌گفتیم و می‌گفتیم ﴿لاَ یُبْدِینَ﴾ اوّل «ابداء» نفسی است؛ امّا آن‌چه که به ذهن می‌آید این است که بین جواز «ابداء» و عدم وجوب «سَتر» فرق است؛ یک وقتی شارع می‌فرماید که پوشاندن این عضو بر زن واجب نیست، این معنایش این نیست که مرد بتواند نگاه کند؛ امّا یک وقتی شارع می‌فرماید که زن می‌تواند این عضو را اظهار کند، اظهار کند؛ یعنی نشان بدهد، اعلام کند، «اَبداء»؛ یعنی «أعلم، أظهر»، اظهار برای غیر است. بنابراین این که قبلاً استفاده کرده بودیم که ابداء نفسی با ابداء نسبی فرق دارد، این نمی‌تواند تام باشد، بله، بین عدم وجوب «سَتر» و وجوب جواز «نظر» هیچ تلازمی نیست. اگر شارع بفرماید که بر زن پوشاندن وجه و کفّین واجب نیست، نه دلیل هست، نه تأیید هست، نه ارشاد هست، نه اشعار هست به اینکه مرد بتواند نگاه کند؛ امّا اگر شارع بفرماید زن می‌تواند وجه و کفّین را اظهار کند، اظهار مال غیر است؛ یعنی نامَحرم می‌تواند نگاه کند. پس محور بحث که خصوص وجه و کفّین است، یک؛ با قطع به عدم تلذّذ و ریبه است، دو؛ مثل آن‌طور که دیوار را می‌تواند نگاه کند، این را هم می‌تواند نگاه کند.

 

اختلاف نظر مرحوم صاحب جواهر و شیخ انصاری پیرامون نظر نامحرم به وجه و کفین زن

الآن محل بحث این است که نامَحرم می‌تواند دستِ زن و وجه زن را نگاه کند، آن‌طوری که دیوار را نگاه می‌کند. آیا آن‌طوری که دیوار را نگاه می‌کند، می‌تواند وجه و کفّین را نگاه کند؟ مرحوم صاحب جواهر می‌گوید نه، مرحوم شیخ انصاری می‌گوید بله.[7] اصرار شیخ انصاری (رضوان الله علیه) باعث شد که فقهای بعدی بتوانند در برابر صاحب جواهر (رضوان الله علیه) نظر غیر موافق بدهند. پرسش: ...؟ پاسخ: جایز باشد به طریق اُولی نه؛ یعنی اشعار دارد، ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ استثنای متّصل است؛ یعنی وجه و کفّین را می‌تواند اظهار کند؛ اگر آیه این بود که بر زن پوشاندن واجب است ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾، بله این اشعاری نداشت؛ یعنی معنایش این است که بر زن پوشاندن وجه و کفّین واجب نیست. بین عدم وجوب «سَتر» با جواز «نظر» نامَحرم هیچ ارشادی یا اشعاری نیست؛ امّا اگر آیه این است که زن نمی‌تواند غیر وجه و کفّین را ظاهر کند، فقط وجه و کفّین خودش را اظهار کند، اظهار کند؛ یعنی برای غیر است، آن‌ وقت چون «فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِیْرٌ»،[8] این زن رفته بچّه‌اش را ثبت‌نام کند یا از مغازه چیزی بخرد، آن‌طوری که این سبدش را نگاه می‌کند، آن‌طوری که این میز و ترازو را نگاه می‌کند، این جماد را نگاه می‌کند، می‌تواند دست و صورت او را نگاه کند.پرسش: ...؟ پاسخ: چرا، مگر اینکه استثنا منقطع باشد، ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ که «یجوز اظهار ما ظهر منها»، در جمله بعد دارد که ﴿وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾، این سخن از «سَتر» است؛ یعنی این روسری را بیاورد تا سینه. «جَید» که آخرش «دال» است به معنی گردن، «جَیب» که آخرش «باء» است؛ یعنی سینه. «جید» گردن، «صدر» سینه، به تعبیر نصاب، «جَیب»؛ یعنی گریبان. به وجود مبارک موسای کلیم فرمود که ﴿اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ﴾[9]  که بزرگان اهل معرفت گفتند به اینکه کمال انسان در «جِیب» او نیست، بلکه در «جَیب» اوست، با داشتن کسی کامل نمی‌شود، آن چیزی که در جِیب اوست مشکل او را حل نمی‌کند؛ اگر در جَیب او، در گریبان او چیزی بود نظیر آنچه که برای موسای کلیم هست، او مشکلش حل می‌شود. آیه دارد که ﴿وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾؛ یعنی سینه‌اش را باید بپوشاند، چه اینکه گردنش را باید بپوشاند «جَیب»؛ یعنی گریبان. این سخن از «سَتر» است و جایی هم استثنا نشده است.

 

جوازِ اظهار مُشعِر به جواز نظر

امّا حالا اگر چنانچه سخن از اظهار باشد، دارد که اظهار نکند، مگر ﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ را؛﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ را اظهار کند، اظهار کند؛ یعنی نشان بدهد. این نفس مسوّله که قبلاً بحث شد، این هم روان‌شناس است و هم روان‌کاو است، دانشمند است، در درون است، درون‌بین است، ما را می‌شناسد، شب و روز خواب و بیداری ما را می‌داند، این نه در خواب می‌خوابد و نه در بیداری غفلت دارد، می‌داند ما از چه چیزی خوشمان می‌آید همان را وسیله فریب قرار می‌دهد؛ امّا اگر کسی بین خود و بین خدای خود آن‌طوری که دیوار را نگاه می‌کند به دست زن نگاه کند، حرف شیخ انصاری این است که چرا حرام باشد؟! آن‌طوری که این زمین را نگاه می‌کند، آن‌طوری که این حوض مدرسه را نگاه می‌کند، آن‌طوری که این سنگ را نگاه می‌کند، آن‌طور دارد نگاه می‌کند، «فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِیْرٌ». پرسش: ...؟ پاسخ: نه، ظاهرش استثنا متّصل است؛ ولی منظور این است که سخن از «سَتر» نیست، بلکه سخن از اظهار است،﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ را می‌تواند اظهار کند. جوازِ اظهار اگر ملازم نباشد، مُشعِر به جواز «نظر» هست، برخلاف جمله بعد که وجوب «سَتر» است؛ مثلاً گفتند در نماز پوشیدن واجب نیست، آن‌جا سخن از اظهار که نیست، بلکه سخن از «سَتر» است، معنایش این نیست که نامَحرم می‌تواند نگاه کند. بین عدم وجوب «سَتر» با جواز «نظر» تلازم نیست؛ امّا بین جواز اظهار با جواز نظر اگر تلازم نباشد یک تئانسی هست، مؤانستی هست. پرسش: ...؟ پاسخ: نه، آنها تأیید است، وگرنه می‌تواند دستکش داشته باشد و دستش را لااقل بپوشاند، این‌طور نیست که فشار آورده باشند و تحمیل کرده باشند، بلکه آنها تأیید است؛ وقتی که ما آیه داریم، روایت داریم، آن ملاکات را در حدّ یک قرینه داخلی، خارجی، تأیید، ارشاد، اشعار و اینها قرار می‌دهیم، وگرنه وقتی آیه داریم و ظهور دارد، همان آیه حجّت است.

 

بیان روایات مؤید نظر مرحوم شیخ انصاری پیرامون نظر نامحرم به وجه و کفین زن

مطلب بعدی آن است که در خود این روایات ما، بعضی از این روایات که صحیحه هم هست، آنها یک تعبیراتی دارند که این تعبیرات همین حرف‌های مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) را تأیید می‌کند وسائل، جلد بیستم، صفحه 190 باب 104 از ابواب مقدّمات نکاح، چند تا روایت بود که قبلاً خوانده شد، منتها اینها از جهت سند مشکل دارند؛ لذا خیلی به اینها استدلال نمی‌شود، بلکه اینها در حدّ تأیید هستند. روایت اوّل این باب که مرحوم کلینی[10] و همچنین مرحوم صدوق[11]و همچنین صاحب محاسن برقی (رضوان الله علیهم)[12] نقل کردند ـ این روایت معتبر است ـاین است که «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ»؛ تا می‌رسد به باب 109. در باب 109 روایت دوّم این است که به وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) عرض کردند، «مَا یَحِلُّ لِلرَّجُلِ أَنْ یَرَی مِنَ الْمَرْأَةِ إِذَا لَمْ یَکُنْ مَحْرَماً»؛ چقدر و چه عضوی از اعضای زن نامَحرم را مرد می‌تواند نگاه کند؟ «قَالَ الْوَجْهُ وَ الْکَفَّانِ»؛[13] منتها حالا این مرسله است. ولی روایت چهارم این باب که معتبر است و این را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه)[14] نقل کرده این است: «حُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ ﴿وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها﴾،[15] این ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ چیست؟ حضرت فرمود«الْخَاتَمُ وَ الْمَسَکَةُ وَ هِیَ الْقُلْب‌»؛[16] این دستبند. دستبندی که بیرون است یا روسری که بیرون هست یا زیرپوش که بیرون هست، اینکه محل بحث نیست، او زیرپوش را می‌تواند نگاه کند وقتی بیرون است؛ پس معیار اینها آن وقتی است که در بدن است، وگرنه جامه، چادر، زیرپوش، روسری، مقنعه و جوراب زن وقتی که بیرون است آدم می‌تواند نگاه کند. عمده آن است زمانی که او پوشیده می‌تواند نگاه کند، فرمود دستبند، انگشتر؛ یعنی تا مُچ را می‌تواند نگاه کند. بنابراین این روایت معتبر است، این برخلاف آن روایت دوّم است که مرسله بود، می‌تواند نگاه کند؛ ولی این «فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِیْرٌ» این است که انسان همان‌طوری که در و دیوار را نگاه می‌کند، او را نگاه کند، محور بحث خصوص این مسئله است و اگر خوف این دارد که گرفتار شود حق ندارد نگاه کند؛یک وقت است که الآن قصد لذّت ندارد؛ ولی او را نگاه کند گرفتار می‌شود، خب نباید نگاه بکند؛ ولی دیوار را که نگاه کند، نه الآن لذّت دارد و نه خوف فتنه است. بنابراین این روایت چهارم این باب این‌طور است.

 

در باب اوّل از ابواب نکاح مُحَرَّم که آن‌جا باب زنا مطرح است ـ اینها چگونه بودند و امام را چگونه می‌شناختند؟! ـ در جلد بیست، صفحه 307 مرحوم کلینی چند تا روایت نقل می‌کند، روایت دوّم آن این است که «ابی حمزه ثمالی» می‌گوید من خدمت امام سجاد(سلام الله علیه) نشسته بودم یک مردی آمد عرض کرد «یَا أَبَا مُحَمَّد»! من یک روز آلوده به زنا می‌شوم ویک روز هم روزه می‌گیرم! آیا این آن را جبران می‌کند یا نه؟ ـ اینها چگونه امامشان را شناختند؟!ائمه گرفتار چه کسانی بودند؟! اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ»،[17] اینها هم همین‌طور هستند، اینها هم «ما أوذی امام مثل ما أوذیت»، چگونه آدم با وحشی زندگی می‌کند!؟ ـ «فَأَزْنِی یَوْماً وَ أَصُومُ‌ یَوْماً فَیَکُونُ ذَا کَفَّارَةً لِذَا فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام إِنَّهُ لَیْسَ شَیْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ یُطَاعَ فَلَا یُعْصَی»؛شما دارید چکار می‌کنید؟!«فَلَا تَزْنِ وَ لَا تَصُمْ»؛ نه آن کار را بکن، نه این کار را بکن!«فَاجْتَذَبَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِلَیْهِ فَأَخَذَهُ بِیَدِهِ فَقَالَ یَا أَبَا زَنَّةَ!تَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ النَّارِ»؛ وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) آن‌جا ایستاده بود گفت که«یَا أَبَا زَنَّةَ»؛ ای کسی که آلوده‌ای«تَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ النَّارِ وَ تَرْجُو أَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ»؛[18] کار جهنّمی‌ها را می‌کنی و بعد امید بهشت داری؟! این‌طور بودند و ائمه گرفتار این‌گونه از افراد بودند. حالا این روایت دوّم این باب بود.

 

امّا در روایت سوّم باز مرحوم کلینی[19] نقل می‌کند: «عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ» ـ «سُوَیْد» نام چند نفر هست که چند نفر به «سُوَیْد» مسمّی هستند ـ این روایت هم معتبر هست: «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ» ،او در خدمت امام رضا(سلام الله علیه) بود ـ منظور از «أبی الحسن» در این‌جا وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است ـ «إِنِّی مُبْتَلًی بِالنَّظَرِ إِلَی الْمَرْأَةِ الْجَمِیلَةِ فَیُعْجِبُنِی النَّظَرُ إِلَیْهَا»؛ خوشم می‌آید ـ حالا مسئله زنا یا لذّت محَرَّم و مانند آن مطرح است یا نه آن‌طوری که به زعم برخی‌ها انسان یک تابلوی زیبایی را نگاه می‌کند، یک فرش زیبا را نگاه می‌کند، یک گل زیبا را نگاه می‌کند که لذّت‌های دیگری می‌برد نه لذّت‌های غریزی ـ «فَیُعْجِبُنِی النَّظَرُ إِلَیْهَا فَقَالَ» وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) طبق این نقل به علی بن سُوید فرمود«یَا عَلِیُّ لَا بَأْسَ إِذَا عَرَفَ اللَّهُ مِنْ نِیَّتِکَ الصِّدْقَ»؛ امّا «وَ إِیَّاکَ وَ الزِّنَا فَإِنَّهُ یَمْحَقُ الْبَرَکَةَ وَ یُهْلِکُ الدِّینَ»؛[20] آن‌قدر نفس مُسوّله قوی و غنی است که کمتر کسی از شرّ او نجات پیدا می‌کند! حضرت فرمود: اگر آن طوری که داری گل را نگاه می‌کنی یا تابلو را نگاه می‌کنی یا فرش خوب را نگاه می‌کنی یا نقّاشی خوب را نگاه می‌کنی، بله آن‌طور عیب ندارد«إِذَا عَرَفَ اللَّهُ مِنْ نِیَّتِکَ الصِّدْقَ»؛ امّا مبادا ـ خدایی ناکرده ـ اینها بهانه شود!«إِیَّاکَ وَ الزِّنَا»، آن برکت را از بین‌ببرد، دین را به هلاکت برساند. این تکّه‌تکّه می‌کند دین را و محو می‌کند. مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) هم به این استشهاد کرده؛[21] پس معلوم می‌شود مرز باید جدا باشد. یک وقت است که شخص می‌ترسد، از همان اوّل نگاه به او جایز نیست؛ یک وقت است سنّ او بالاست و مسلّط بر خودش است و یقین دارد که آلوده نمی‌شود، این را همین حرفی که به علی بن سُوید وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) به ایشان گفتند، این حرف جاری است. بیان مرحوم صاحب جواه ربحث قوی‌ایی بود! درست است که بعضی‌ها می‌گویند نگاه به زن مثل نگاه به ساختمان مجلّل است یا نگاه به میراث فرهنگی است یا نگاه به ساختمان خوب است یا نگاه به گل هست؛ امّا به هر حال آنکه در درون است دارد کار خودش را می‌کند. این است که اگر کسی هم اطمینان دارد فتوای محقق در متنشرایع «علی کراهیة» است، چون در معرض خطر هست. پس اینها شاهد است که اگر کسی «بینه و بین الله»، آن‌طوری که دیوار را نگاه می‌کند دارد دست این زن را نگاه می‌کند یا صورت این زن را نگاه می‌کند، این زن آمده بچّه‌اش را ثبت‌نام کند یا چیزی را بخرد یا چیزی را بفروشد، او آن‌طوری که زنبیل او را نگاه می‌کند، صورتش را نگاه می‌کند، این چرا حرام باشد؟! مرحوم شیخ دارد که «أصرّ علی الجواز»؛ اصرار دارد بر جواز، صورت مسئله این است؛ حالا اگر کسی این هنر را ندارد بر او آن نگاه جایز نیست؛ ولی اگر کسی در «یوم القیامه» ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾[22] آن درون بیرون آمد، آن درون وقتی بیرون آمد معلوم می‌شود این مردِ مغازه‌دار آن‌طوری که به زنبیل و ساک این زن نگاه می‌کرد، به صورت و دست او همین‌طور نگاه می‌کرد، این حجّت بالغه دارد؛ امّا اگر معلوم شد که فرق دارد نگاه به دست این زن با نگاه به کیف او، معلوم می‌شود مشکل دارد. فرمود: «فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِیْرٌ»، این است. اینها صورت مسئله را مشخص کردند گفتند که غیر وجه و کفّین مطلقا حرام است؛ انسان آن‌طوری که به کیف زن، مثل اینکه به در و دیوار را نگاه می‌کند، آن‌طور نمی‌تواند به موی زن نگاه کند، بله این ممنوع هست و درست است، این‌جا منطقه ممنوعه است، برای اینکه فرمود:﴿وَ لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾،[23] آن‌طوری که به زمین نگاه می‌کند، بخواهد به بدن زن نگاه کند، این حرام است، فرمودند: ﴿وَ لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾، این درست است؛ امّا آن‌طوری که زمین را نگاه می‌کند یا در و دیوار نگاه می‌کند، آن‌طور به دست زن یا صورت زن که آمده از او چیزی می‌خواهد بخرد یا کار دارد یا ثبت‌نام کند و مانند آن از این آیات برمی‌آید که جایز است و اگر شک کردند اصالت جواز، اصالت برائت، اصالت حلّ و مانند آن جاری است. اینکه می‌گویند در نفوس در دماء و فروج «اصل» احتیاط است، آن برای نکاح است، برای عقد است و برای آن؛ امّا آن‌طوری که به در و دیوار نگاه می‌کند بخواهد به دست زن نگاه کند، این‌جا جای احتیاط نیست، اگر هم شک کند جای برائت است. حالا اگر لازم بود فرمایش مرحوم شیخ انصاری را روی کتاب نکاح ایشان که جداگانه چاپ شد می‌خوانیم و اگر لازم نبود که به همین مقدار اکتفا می‌کنیم.

 

ماهیت انسان از دیدگاه امام سجاد علیه‌السلام در صحیفه نورانی سجادیه

حالا چون روز چهارشنبه است یک مقدار هم از این بحث‌هایی که برای همه ما ضروری است مطرح می‌کنیم. ایام هم متعلّق به وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) است. با این کتاب نورانیصحیفهـ إن شاء الله ـ مأنوس باشید، حداقل یک دور آن را مطالعه کنید که این کتاب دستتان باشد، نه اینکه بخوانید ـ البته ثواب خاص خودش را دارد ـ بلکه یک دور مطالعه کنید. وجود مبارک حضرت انسان را اصلاً معنا کرده، می‌بینید به حسب ظاهر دعاست؛ امّا انسان را معنا کرده است.

 

حیٌّ متألّه بودن انسان در لسان قرآن

در قرآن کریم سوره مبارکه «یس»، انسان را معنا کرده که انسان کیست؟ «الانسان ما هو»؟ آیا انسان حیوان ناطق است که معروف است؟ یعنی جانوری است که حرف می‌زند، حیوانی است که حرف می‌زند. ما یک حیوان ساهل داریم که می‌شود اسب، یک حیوان ناهق داریم که می‌شود حمار، یک حیوان طائر داریم که می‌شود کبوتر، یک حیوان سابح داریم که می‌شود ماهی، یک حیوان خائر داریم که می‌شود گاو ـ اینها هر کدام یک نامی دارند و فصولشان مشخص است ـیک حیوان ناطق داریم که می‌شود انسان، انسان همین حیوان ناطق است؟!یا انسان «حیٌّ متألّه»؛ انسان یک زنده الهی است، اگر متألّه نبود انسان نیست. از سوره مبارکه «یس» به خوبی برمی‌آید که «الانسان حیٌّ متألّه» نه حیوان ناطق. فرمود وحی و آثار وحی در انسانِ زنده اثر می‌گذارد:﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾؛[24] ـ که این را «صنعت احتباک»[25] در مطوّل ملاحظه کردید، در این‌جاها هم مطرح است ـ یعنی انسان یا زنده است یا مرده، زنده یا مؤمن است یا کافر، این تقسیم چهارگانه است؛ ولی در سوره «یس» انسان مؤمن را زنده می‌داند، فرمود قرآن در زنده اثر می‌گذارد، در مقابلِ زنده کافر است، نه در مقابل زنده، مرده. فرمود انسان یا زنده است یا کافر، ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾؛ قرآن و وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زنده‌ها را انذار می‌کنند، کفّار بی‌بهره‌اند. تقابل بین زنده و کافر؛ یعنی کافر مرده است و انسان مؤمن زنده است پس انسان همان حیّ متألّه است. تا این‌جا از سوره مبارکه «یس» به خوبی برمی‌آید؛

 

حمید و شاکر بودن انسان فصل ممیز انسان از سایر موجودات در لسان صحیفه سجادیه

امّا از بیانات نورانی امام سجّاد(سلام الله علیه) در دعای اوّل صحیفه سجّادیه آن‌جا که عنوان حمد مطرح است که آغازش این است:«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَه‌» تا می‌رسد به این‌جا که خدای سبحان هدایت کرد ما را که اولاً بدانیم «مَا بِنَا مِنْ نِعْمُةٍ فَمِنْک»؛ تمام نعمت‌ها از ناحیه اوست؛ چه نعمت‌های بدنی، چه نعمت‌های روحی، چه توفیقاتی که نصیب ما می‌شود و چه تحصیل اموری که کردیم و می‌کنیم، همه اینها نِعَم الهی است:«مَا بِنَا مِنْ نِعْمُةٍفَمِنْک».گاهی جزء تعقیبات نماز، مضمون این آیه که ﴿وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[26]در دعاهای بعد از نماز می‌آید:«اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ‌ نِعْمَةٍ فَمِنْک‌».[27] این یک تعلیم خوبی است؛ امّا بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در همان دعای اوّل صحیفهمبارکه این است که «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ»؛ خدا را شکر می‌کنیم که بشر را هدایت کرد آن‌چه را که شما می‌بینید نعمت‌های الهی است و مُنعم آن خداست، یک؛ راه استفاده‌اش را هم به اینها نشان داد دو، بعد راهنمایی کرد که بعد از استفادهٴ صحیح خدا را شاکر باشید، سه. فرمود«لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ»؛ اگر خدای سبحان این راهنمایی‌ها را نمی‌کرد، نمی‌فرمود که آن بهره‌هایی که بردید خدا را حمد کنید، «لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ»؛ یعنی بشر در منّت‌ها و نعمت‌ها ـ منّت: «هی النعمة العظمی» ـ«لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ» در نعمت‌های الهی تصرّف می‌کردند، «فَلَمْ یَحْمَدُوهُ»؛ دیگر خدا را شکر نمی‌کردند،«وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ»؛ روزی او را فراوان مصرف می‌کردند، «فَلَمْ یَشْکُرُوهُ»؛ خدا را شکر نمی‌کردند. اگر معرّفی الهی و راهنمایی الهی نبود، بشر توفیق نعمت‌شناسی، مُنعم شناسی، سپاس مُنعم را نمی‌توانست انجام بدهد و بشناسد. بعد فرمود: «وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ»؛ اگر جامعه این‌طور باشد که اهل حمد و اهل شکر نباشد، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ»؛ دیگر انسان نیست. ببینید این فلسفه است اینکه دعا نیست! آن روز این علوم عقلی را به صورت دعا بیان کردند، فرمود اگر این‌طور باشد او دیگر انسان نیست و از مرز انسانیت سقوط می‌کند می‌شود حیوان، این می‌شود صحیفه سجادیه! شما وقتی وارد علوم عقلی می‌شوید، مرز انسان و حیوان را که بررسی می‌کنید همین در می‌آید؛ البته به راهنمایی‌های اینها«لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ»، این فحش نیست، این اهانت به کسی نیست. الآن در فلسفه و کلام و منطق وقتی می‌گویند این انسان است، آن حیوان است، آن طائر است، آن خائر است و آن ساهل است، اینکه نمی‌خواهند به کسی بد بگویند، بلکه دارند اینها را تعریف می‌کنند، دارند ماهیات اینها را مشخص می‌کنند، به کسی بد نمی‌گویند، حضرت هم که به کسی بد نمی‌گوید، می‌گوید اصلاً انسان این است.

 

متأله بودن انسان از نظر عقیده/ حمید و حامد بودن انسان از نظر اخلاق و عمل

پس «الانسان حَیٌّ متألّه» برابر سوره مبارکه «یس»، «حمیدٌ» برابر دعای اوّل نورانیصحیفه سجادیه. انسان از نظر عقیده متألّه است، از نظر اخلاق و عمل حمید و حامد است، حمد هم این است که مُنعمش را بشناسد و نعمت را هم در جایش صرف ‌کند«لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ: ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[28] وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ»[29]  و سایر جمله‌ها، ببینید خصیصه صحیفه سجادیه از این درمی‌آید!همه یا اکثر قریب به اتّفاق بیانات آن حضرت عقلی است؛ یعنی شما اگر صیفحه را باز کنید یا فلسفه از آن درمی‌آید یا کلام.

 

ماهیت و کیفیت برخورد با مرگ در دعای چهلم صحیفه سجادیه

مطلب بعدی یک دعایی است درباره کیفیت برخورد با مرگ که ما مرگ را چگونه بشناسیم و چگونه با آن رفتار کنیم؟ در آن‌جا دارد که خدایا آن توفیق را بده این مهمان عزیز که می‌آید ما مهمان‌دار خوبی باشیم! مرگ یک حقیقت است، پوسیدن نیست، از بین رفتن نیست، نابودی نیست، بلکه یک حقیقتی است که مهمان ما می‌شود؛ یک وقت است که شبیخون می‌زند در خانه کسی وارد می‌شود، او در زحمت است؛ یک وقتی مهمان خوبی می‌خواهد بیاید، چرا حالا ما گرفتار شبیخون شویم، یک مهمان خوبی دعوت کنیم، فرمود طرزی آن توفیق را بده که من از این مهمانم خوب پذیرایی کنم و او هم که آمده برای من گوارا باشد، مرگ مهمان ماست با هم می‌رویم جای دیگر. این در دعای چهلّ که عنوان دعا این است:«إِذَا نُعِیَ‌ إِلَیْهِ‌ مَیِّتٌ‌، أَوْ ذَکَرَ الْمَوْت»؛اگر نام یک مرده‌ای را بردند مثلاً گفتند فلان کس امروز مُرد یا اصل مرگ در حضور امام سجاد(سلام الله علیه) مطرح می‌شد، وجود مبارک اوّل آن دعا را می‌کرد، بعد از فرستادن صلوات: «وَ اکْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ» تا می‌رسد به این‌جا «فَإِذَا أَوْرَدْتَهُ عَلَیْنَا وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً، وَ آنِسْنَا بِهِ قَادِماً، وَ لَا تُشْقِنَا بِضِیَافَتِهِ، وَ لَا تُخْزِنَا بِزِیَارَتِهِ، وَ اجْعَلْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ مَغْفِرَتِکَ، وَ مِفْتَاحاً مِنْ مَفَاتِیحِ رَحْمَتِکَ أَمِتْنَا مُهْتَدِینَ غَیْرَ ضَالِّینَ، طَائِعِینَ غَیْرَ مُسْتَکْرِهِینَ، تَائِبِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لَا مُصِرِّینَ، یَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِینَ، وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِین»؛[30] عرض می‌کند: خدایا! کاری کن که وقتی ایشان تشریف آوردند ما بتوانیم خوب پذیرایی کنیم، یک مهمان خوبی برای ما آمد و ما او را زیارت کنیم، پس معلوم می‌شود حقیقتی است؛ گاهی مهمان آدم می‌شود و گاهی یورش می‌آورد و حمله می‌کند. عرض کرد خدایا! این را مهمان خوبی برای ما قرار بده، «وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً»؛ که ما یک زیارت خوبی داشته باشیم، «آنِسْنَا بِهِ قَادِماً»؛ وقتی او نزول اجلال کرده و وارد منزل ما شد، با هم مأنوس باشیم، یک مهمان خوبی ویک دوست خوبی برای ما آمده، «وَ لَا تُشْقِنَا بِضِیَافَتِهِ»؛ مبادا! ما در پذیرایی او به زحمت بیافتیم، این‌طور نباشد! کتاب الجنائز کافی دارد که هیچ لذّتی ـبه نحو سالبه کلیه ـ برای مؤمن در تمام دوران عمر به اندازه لذّت مرگ نیست. الآن تمام شرف ما این است که مثلاً برویم کربلا آن ضریح را ببوسیم؛ امّا وقتی خود حضرت بیاید به بالین چه می‌شود! مرحوم کلینی نقل می‌کند حضرت می‌آید، پیغمبر می‌آید، امیرالمؤمنین می‌آید، فاطمه زهرا می‌آید، امام حسن می‌آید، امام حسین می‌آید(سلام الله علیهم)؛ لذا فرمود: هیچ لذّتی به نحو سالبه کلیه ـ در تمام مدّت عمر برای مؤمن به اندازه لذّت مرگ نیست.[31] همان مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل می‌کند که برای همه نگویید که فاطمه زهراء(سلام الله علیها) می‌آید، چون همه شاید متوجّه نباشند که آن‌جا صحبت از مَحرم و نامَحرم نیست، فرمود در مجلسی که مثلاً غیر اهل علم هستند و کسانی که آشنای به این مسائل نیستند، این را شما نقل کنید، اینها می‌گویند که فاطمه زهراء(سلام الله علیها) می‌آید و معرّفی هم می‌کنند که این کیست، آن کیست، همه را معرّفی می‌کنند، بعد چگونه نامَحرم، حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) را می‌بیند؟! فرمود این را برای همه نقل نکنید. غرض این است که هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازه لذّت مرگ نیست. تمام حیثیت ما این است که تازه برویم قبر را ببوسیم، وقتی خود حضرت بیاید به بالین ما چه خواهد بود! این معنا را از دست ندهیم ویک‌طوری بمیریم که این لذّت نصیب ما شود، «وَ لَا تُشْقِنَا بِضِیَافَتِهِ، وَ لَا تُخْزِنَا بِزِیَارَتِهِ» [32] مبادا! با زیارت مرگ ما ـ خدایی ناکرده ـ رسوا شویم.

 

منابع:


[1] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام (ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص213.

[2] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج29، ص80.

[3] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الانصاری، ص51 و 53.

[4] عروة الوثقی، المحشی، ج5، ص491 و 492.

[5] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الانصاری، ص51 و 53.

[6] نور/سوره24، آیه31.

[7] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الانصاری، ص51 و 53.

[8] بحار الانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج13، ص432.

[9] قصص/سوره28، آیه32.

[10] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص559، ط اسلامی.

[11] ثواب الأعمال، الشیخ الصدوق، ص264.

[12] المحاسن، احمدبن محمدبن خالدالبرقی، ج1، ص109.

[13] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص201، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب109، ط آل البیت.

[14] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص521، ط اسلامی.

[15] نور/سوره24، آیه31.

[16] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص201، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب109، ط آل البیت.

[17] مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج3، ص247.

[18] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص307، ابواب النکاح المحرم و مایناسبه، باب1، ط آل البیت.

[19] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص542، ط اسلامی.

[20] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص308، ابواب النکاح المحرم و مایناسبه، باب1، ط آل البیت.

[21] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الانصاری، ص53.

[22] بقره/سوره2، آیه235.

[23] انعام/سوره6، آیه151.

[24] یس/سوره36، آیه70.

[25] «صنعت احتباک» از اقسام ایجاز حذف است و در لغت یعنی محکم و استوار ساختن و در اصطلاح اهل بلاغت و معانییعنی حذف کلمه یا بخشی از اول کلام که نظیر آن در آخر کلام آمده است یا حذف چیزی از آخر کلام که نظیر آن در اول کلام باشد.

[26] نحل/سوره16، آیه53.

[27] البلدالامین والدرع الحصین، ابراهیم بن علی کفعمی عاملی، ج1، ص31.

[28] اعراف/سوره7، آیه179.

[29] معارف الصحیفة السجادیة، علاء الحسون، ج1، ص322.

[30] الدعوات، ابن هبه الله الراوندی، ج1، ص178.

[31] الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص127 و 128، ط اسلامی.

[32] الدعوات، ابن هبه الله الراوندی، ج1، ص178.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶