vasael.ir

کد خبر: ۱۴۴۱
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۸ - 05 December 2015
در جلسه سیزدهم درس خارج نکاح آیت الله جوادی عنوان شد؛

نگاه به زن نامحرم، به مثابۀ بی‌حرمتی به زن است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- حضرت آیت الله جوادی آملی در جلسه سیزدهم درس خارج نکاح با اشاره به نگاه به زن نامحرم، به مثابۀ بی‌حرمتی به زن، عامل زوال حکم‌الله و حق‌الله گفت: نگاه به زن، بی حرمتی به زن است. این جمال و جلالی که خدای سبحان به او داد، حق مسلّم او و خدای اوست، اگر چنانچه کسی نگاه بکند؛ هم بی‌حرمتی به او شده و هم «حقّ الله» را از بین برده، نه تنها «حکم الله» را و چون «حق الله» را از بین برده، «حکم الله» را هم از بین برده است.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله عبد الله جوادی آملی در جلسه سیزدهم درس خارج نکاح در تاریخ94/08/12 در مسجد اعظم قم با اشاره به نگاه به زن به مثابۀ بی‌حرمتی به زن گفت: این نگاه بی حرمتی به زن است، مثل تصرّف در مال؛ تصرّف در مال بدون اذن صاحب آن جایز نیست، این جا تصرّف در زن هست و او؛ چه اذن بدهد و چه اذن ندهد جایز نیست، برای اینکه صاحب اصلی آن«الله» است. قبلاً گذشت که ناموس زن، ناموس مرد و مانند آن جزء اموال نیست، اگر هم حقی باشد مؤلَّف از «حقِّ الله» و حقِّ خود انسان است.

 

وی با بیان روایات مربوط به نظر به زن اهل ذمه و اهل بیابان اظهار داشت: نگاه به موی آنها و دست آنها جایز است، یقیناً وجه و کفّین به طریق اولی جایز است. در زن های اسلامی که نگاه به موی آنها جایز نیست و نگاه به دست آنهاـ دست غیر از مسئله کفّ است؛ یعنی ساعد و بازو ـ جایز است و حرمتی ندارد.

 

ایشان با بیان روایت جواز نگاه به دست و محاسن بدن زن‌های اهل بادیه افزود: در مسئله نگاه به دست و محاسنِ بدن زن های اهل بادیه که روی ضعف فرهنگی امر به معروف و نهی از منکر در آنها اثر نمی کند، نه در اثر گردنکشی، اگر در اثر ضعف فرهنگی طوری هستند که بگویی یا نگویی برای آنها مساوی است؛ لذا «إِذَا نُهِینَ لایَنتَهِین»، دیگر اینها حرمتی ندارند. تلذّذ و ریبه و خوفِ فتنه و امثال آن، منطقه ممنوعه است؛ ولی بدون لذّت می شود دستشان را نگاه کرد، بازویشان را نگاه کرد، ساعدشان را نگاه کرد و مویشان را نگاه کرد مثل مرد.

 

ریاست محترم مؤسسه اسراء با اشاره به تفاوت امر به معروف با تعلیم و ارشاد و موعظه بیان نمود: نهی از منکر و امر به معروف غیر از تعلیم است، غیر از ارشاد است، غیر از موعظه است، آنها چیز دیگر است و اینها چیز دیگر است. تعلیم جاهل بر همه ما واجب است؛ اگر کسی مسئله را نمی داند یادش بدهیم و گاهی که نیازمند به ارشاد است، رهبری کنیم و گاهی که محتاج به موعظه است، موعظه کنیم، اما اگر همه اینها گذشت و شخص عالماً عامداً دارد گناه می کند، این جا جای امر به معروف است.

 

آیت الله جوادی آملی در پایان با اشاره به حکم نگاه مرد به مرد گفت:  حکم مرد به مرد را مرحوم محقق در متن شرایع فرمود: «یجوز أن ینظر الرجل إلی مثله ما خلا عورته».[12] ایشان این بحث را باز می کنند، می فرمایند به اینکه یک وقت است که دو تا فرد عادی هستند که خوب محذوری ندارد؛ اما اگر یک جوانی بود یک جمال زیبایی داشت، آیا نگاه به او هم مطلقا جایز است؟ با لذّت و ریبه که یقیناً حرام است؛ برخی ها خواستند بگویند بی لذّت و بی ریبه؛ نظیر نگاه به قصر مجلّل یا فرش دستباف یا تابلوی زرّین است، فرمود: شما از آن خطر درونی این کار بی‌خبر هستید.

 

در ادامه مشروح سخنان ایشان را مرور می کنیم.

 

اشاره به مباحث گذشته

مستحضرید که کتاب نکاح به سه بخش تقسیم می شود: نکاح دائم، نکاح منقطع و نکاح إماء. در نکاح دائم چهار فصل است: فصل اول آداب عقد، دوم خود عقد، سوم اولیای عقد، چهارم احکام و مسائل مترتّبه بر عقد است.[1]در آداب عقد، استحباب نکاح، خطبهٴ قبل از عقد، ولیمه برای نکاح و همچنین آداب آمیزش ذکر شده است؛ ملحقات این قسمت مربوط به جواز نظر است که کجا انسان می تواند نگاه کند و کجا می تواند نگاه نکند. یک بخش درباره مرد نسبت به مرد است،یک بخش درباره زن نسبت به زن است،یک بخش مربوط به مرد نسبت به زن ویک بخش هم مربوط به نگاه زن نسبت به مرد، این بخش های چهارگانه جداگاه بحث می شود؛ یعنی نگاه مرد به مرد، نگاه زن به زن، نگاه مرد به زن و نگاه زن به مرد؛ آنچه که تاکنون محور بحث قرار گرفته شد، نگاه مرد به زنی بود که «أراد أن یتزوج بها»، به همین مناسبت از نظر جواز نگاه وارد مسئله إماء شدند که اگر کنیزی را بخواهد بخرد، او می تواند نگاه کند و از آن جا وارد مسئله نساء اهل ذمّه شدند.

 

نگاه به زن به مثابۀ بی‌حرمتی به زن

 مستحضرید که این نگاه بی حرمتی به زن است، مثل تصرّف در مال؛ تصرّف در مال بدون اذن صاحب آن جایز نیست، این جا تصرّف در زن هست و او؛ چه اذن بدهد و چه اذن ندهد جایز نیست، برای اینکه صاحب اصلی آن«الله» است. قبلاً گذشت که ناموس زن، ناموس مرد و مانند آن جزء اموال نیست، اگر هم حقی باشد مؤلَّف از «حقِّ الله» و حقِّ خود انسان است؛ لذا اگر در مواردی که تجاوز به عُنف شود و همه اولیا رضایت بدهند، حکم اعدام این شخص هست، برای اینکه این حکمِ الله را، حقِ الله را تضییع کرده است. ناموس مرد و ناموس زن برای خود زن ومرد نیست، بلکه زن امین ناموس است، مرد امین ناموس است؛ لذا با رضایت حل نمی شود، با معاطات حل نمی شود، با رضایت بعد الاجبار حل نمی شود و مانند آن.

 

حکم نگاه به اهل ذمه

در بخش های پایانی بحث های روز اخیر، جریان نگاه به اهل ذمّه مطرح شد، دلیلی که در آن روایات بود خیلی تام نبود؛ لذا خیلی از فقها حاضر نشدند فتوا بدهند که نگاه به زن های اهل ذمّه به صورت باز جایز است؛ ولی آن طور هم نیست که نظیر نگاه به زن های اسلامی باشد که فقط یک بار آن هم وجه و کفّین نگاه شود، بلکه بیشتر از آن می تواند نگاه کند، مازاد بر وجه و کفّین برخی از محاسن را نگاه کند؛ اما «لالذّة و لالریبة». درباره زن های اسلامی، ولو ریبه هم نباشد، ولو لذّت هم نباشد، نگاه به موی آنها جایز نیست، چون در روایت قبلاً ملاحظه فرمودید که ائمه فرمودند: «الشَّعْرُ أَحَدُ الْجَمَالَیْن»، جمال گاهی به لحاظ چهره است، گاهی به لحاظ مو و گاهی به لحاظ هر دو، آن روایتی که خواندیم این بود که «الشَّعْرُ أَحَدُ الْجَمَالَیْن»؛[2] نگاه به موی زن نگاه به جمال اوست و این مشروع نیست، ولو لذّت و ریبه هم در کار نباشد.

 

پرسش: ...؟ پاسخ: تاکنون که حکم همه اینها روشن شد.

 

بیان روایات مربوط به نظر به زن اهل ذمه و اهل بیابان

اما حالا روایاتی که مربوط است بر نگاه به زن های اهل ذمّه و نگاه به زن هایی که اهل بیابان هستند؛ گاهی از آنها به عنوان روستایی و گاهی هم به عنوان بادیه نشین تعبیر می شود؛ البته اگر شهری حکم روستایی را پیدا کند، حکم آن عوض می شود و اگر روستایی حکم شهری را پیدا کند، موضوع عوض می شود و مانند آن. وسائل جلد بیستم، باب 112، صفحه 205، نگاه به زن های اهل ذمّه را مطرح کردند: «بَابُ جَوَازِ النَّظَرِ إِلَى شُعُورِ نِسَاءِ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ أَیْدِیهِنَّ‌» که می شود موی آنها را نگاه کرد، دست آنها را نگاه کرد. آنها خودشان اهل ذمّه نیستند، برای اینکه تعهّد برای شوهرهای آنهاست، این چنین نیست که آنها تعهّد بسپارند سالانه یا ماهانه چقدر باید ذمّه بپردازند، ذمّه را شوهران آنها می پردازند نه خود آنها؛ ولی آنها در پرتو ذمّه پذیری شوهرهای اینها از حرمت خاص برخوردارند.

 

جواز نظر به مو و دست زنان اهل ذمه

روایت اوّل که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد[3] و در این باب غیر از ایشان روایتی نقل نکردند، مرحوم کلینی«عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَا حُرْمَةَ لِنِسَاءِ أَهْلِ الذِّمَّةِ أَنْ یُنْظَرَ إِلَی شُعُورِهِنَّ وَ أَیْدِیهِنَّ»؛[4]این جمله، جمله خبریه ای است که به داعی انشاء القا شده؛ یعنی نگاه به موی آنها و دست آنها جایز است، یقیناً وجه و کفّین به طریق اولی جایز است. در زن های اسلامی که نگاه به موی آنها جایز نیست و نگاه به دست آنهاـ دست غیر از مسئله کفّ است؛ یعنی ساعد و بازو ـ جایز است و حرمتی ندارد.

 

روایت دوّم که مال قرب الاسناد است از وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه)، تعبیر آن این است که «لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَی رُءُوسِ نِسَاءِ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ قَالَ» که مسلمان ها اهل ذمّه را در سفرهایشان، در حاجت هایشان بر منزل آنها نازل می شوند و می توانند نگاه کنند به مو و بدن آنها؛ ولی مسلمان بر مسلمان نازل نمی شود «إِلَّا بِإِذْنِهِ». در سفرها اگر چنانچه انسان به یک محلّی برخورد که مثلاً اهل ذمّه هستند، می تواند وارد منزل آنها شود، چه اذن بدهند و چه اذن ندهند؛ ولی اگر خواست وارد منزل یک مسلمان شود، بدون اذن جایز نیست، این نگاه راجع به تصرّف در مکان آنهاست.«وَ قَالَ یَنْزِلُ الْمُسْلِمُونَ عَلَی أَهْلِ الذِّمَّةِ فِی أَسْفَارِهِمْ وَ حَاجَاتِهِمْ وَ لَا یَنْزِلُ الْمُسْلِمُ عَلَی الْمُسْلِمِ إِلَّا بِإِذْنِهِ»[5]که این از بحث کنونی ما بیرون است. طبق روایت اوّل نگاه به مو و دست اینها؛ چه ساعد و چه عَضُد جایز است.

 

روایت حکم جواز نگاه به دست و محاسن بدن زن‌های اهل بادیه

در روایت بعدی؛ یعنی باب 113، صفحه 206، مسئله نگاه به دست و محاسنِ بدن زن های اهل بادیه است. «بَابُ جَوَازِ النَّظَرِ إِلَی شُعُورِ نِسَاءِ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ السَّوَادِ وَ کَذَا الْمَجْنُونَةُ بِغَیْرِ تَعَمُّدٍ‌» که مجنون حالا بحث ما نیست، سرّش این است که این حرمت و حقّ الهی است در آن جا. این روایت را مرحوم کلینی نقل کرد،[6] مرحوم صدوق(رضوان الله علیهما) هم نقل کرد.[7] «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَیْبٍ» که این صحیحه هم هست،«قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام) یَقُولُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى رُءُوسِ أَهْلِ تِهَامَةَ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ السَّوَادِ وَ الْعُلُوجِ»؛«طحامه» همان منطقه و بیابان های حجاز را می گویند، «ابطحی الطحامی» همین است، «بطحاء» آن سرزمین مکه را می گویند، این سادات را می گویند «ابطحی»،«بطحایی»، آن سرزمین مکه را «بطحاء» می‌نامیدند؛ گاهی می گویند «ابطحی» و گاهی می گویند «بطحایی» و مانند آن،«طحامه» هم بخشی از آن محدوده مکه است که «طحامی» هم می گویند به همین مناسبت است.«لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى رُءُوسِ أَهْلِ تِهَامَةَ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ السَّوَادِ وَ الْعُلُوجِ» این بادیه نشین ها. «لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا یَنْتَهُونَ»،[8] برای اینکه نهی از منکر نمی پذیرند. یک وقت است که نهی از منکر نپذیرفتن در اثر عِناد است و یک وقت است در اثر ضعف فرهنگی است، فرمود اینها این طور هستند که حرف اثر نمی کند.

 

تفاوت امر به معروف با تعلیم و ارشاد و موعظه

چون مستحضرید نهی از منکر و امر به معروف غیر از تعلیم است، غیر از ارشاد است، غیر از موعظه است، آنها چیز دیگر است و اینها چیز دیگر است. تعلیم جاهل بر همه ما واجب است؛ اگر کسی مسئله را نمی داند یادش بدهیم و گاهی که نیازمند به ارشاد است، رهبری کنیم و گاهی که محتاج به موعظه است، موعظه کنیم، این سه تا باب، بابش جداست و امر به معروف چیز دیگری است. امر به معروف بعد از اینکه مشخص شد که این زید عالماً عامداً دارد گناه می‌کند، امر به معروف برای این جاست؛ آن وقت از این جا فرمان صادر می‌شود که این کار را نکن! پس تعلیم جاهل، امر به معروف نیست؛ ارشاد غیر رشید، امر به معروف نیست؛ موعظه افرادی که نیازمند پند هستند، امر به معروف نیست، اینها یک راه دیگر است. امر به معروف امر است، وِلای متقابل مسلمان ها «بعضهم» است که ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾،[9]اگر کسی جاهل بود که خوب باید یادش بدهید، اگر نیازمند به ارشاد و رهبری بود که باید هدایتش کنید و اگر محتاج به موعظه،پند و اندرز داشت، باید پند و اندرز بدهید؛ اما اگر همه اینها گذشت و شخص عالماً عامداً دارد گناه می کند، این جا جای امر به معروف است. وقتی شما امر کردید، پذیرفت؛ هم ثواب این پذیرش را می برد و هم از خطر آن گناه نجات پیدا می کند و اگر نپذیرفت دوتا معصیت کرد: یکی اینکه مثلاً آن حجاب را رعایت نکرد، یکی اینکه دستور شما را گوش نداد، شما که نخواستید به عنوان استاد چیزی یادش بدهید؛ اگر به عنوان استاد چیزی یادش دادید و او گوش نداد که معصیت نکرده است، بلکه یک ضرری است که به خودش رسانده است، پای سخنرانی، ارشاد و موعظه شما نشست و گوش نداد، گوش نداد این طور نیست که معصیت کرده باشد، همان معصیت اوّلیه را دارد؛ ولی وقتی شما امر کردید، فرمان دادید و فرمان شما را اطاعت نکرد، دوتا گناه کرد: یکی اینکه آن حجاب را رعایت نکرد، یکی اینکه امر برای وجوب است، شما که نمی خواهید او را یادش بدهید، ـ این امر بعد از آن سه مسئله است ـ دستور شما را گوش نداد، گناه دوّم است؛ مثلاً پدر یک وقتی به فرزندش مسئله را یاد می دهد، ارشاد می کند، موعظه می کند، اینها حساب دیگر است؛ یک وقتی می گوید بلند شو نمازت را بخوان! یعنی امر است، اگر این نخواند دو تا گناه کرد: یکی اینکه نماز را نخوانده، یکی اینکه فرمان پدر را گوش نداد، نه چون پدر است. در موارد دیگری که سخن از امر به معروف نباشد، بلکه سخن از کارهای عادی باشد، چون دستور پدر را گوش نداد معصیت کرد و معصیت جداگانه کرد، ولو آن کار، کار مباح باشد.

 

بنابراین مسئله امر به معروف فرمان است و نصابش «بعد العلم و الارشاد و الموعظه» است، وقتی که شخص عالماً عامداً دارد گناه می کند، این جا جای فرمان است. در بعضی از روزهای قبل گذشت که اگر جامعه امر به معروف کند مردم راحت هستند، حداقل آن این است که یک نگاه منزجرانه کند؛ این زنی که بدحجاب است دارد عبور می کند در خیابان های کلان شهرها، از صدر تا ساقه خیابان حداقل دویست سیصد هزار نفر رفت و آمد می‌کنند، اگر همه اینها یک نگاه قهرآمیز کنند، این خودش را جمع می کند، این حداقل واجب امر به معروف است، حالا لازم نیست به او بگویند. طرزی به او نگاه کنند که این کار بوی بد می دهد، او دارد برای چه کسی خودش را نشان می دهد؟! اینها که دارند قهرآمیز به او نگاه می کنند! یک انزجار قلبی است که اولین مرتبهٴ امر به معروف و نهی از منکر است؛ دوّم، اگر یک کسی بوی بد بدهد و انسانی از کنار او عبور کند، چگونه به او نگاه می کند، دست و صورتش را نشسته و با وضع کثیفی دارد عبور می کند، چگونه آدم نگاه می کند، همان طور به او نگاه کند، این واجب است یعنی واجب است! حالا اینها می خواهند درگیر شوند و بگویند که او حرف ما را گوش نداده، شما این طور او را نگاه نکردی! بلکه شما او را نگاه می کنی به عنوان اینکه آرایش کرده و دارد می رود، او که گوش نمی دهد، او اصلاً برای شما آرایش کرده، وقتی شما با نگاه تعفّن آمیز به او نگاه کنید، او خودش را جمع می کند.

 

غرض این است که «إِذَا نُهِینَ لایَنتَهِین»[10]یا «إِذَا نُهُوا لایَنْتَهُونَ»، درباره آنها روی ضعف فرهنگی آنهاست، نه اینکه می خواهند عالماً عامداً معصیت کنند؛ اهل بادیه و خیمه زن ها این طوری هستند، فرمود اینها که روی ضعف فرهنگی امر به معروف و نهی از منکر در آنها اثر نمی کند، نه در اثر گردنکشی، اگر در اثر ضعف فرهنگی طوری هستند که بگویی یا نگویی برای آنها مساوی است؛ لذا «إِذَا نُهِینَ لایَنتَهِین»، دیگر اینها حرمتی ندارند. تلذّذ و ریبه و خوفِ فتنه و امثال آن، منطقه ممنوعه است؛ ولی بدون لذّت می شود دستشان را نگاه کرد، بازویشان را نگاه کرد، ساعدشان را نگاه کرد و مویشان را نگاه کرد مثل مرد.

 

پرسش: ....؟ پاسخ: نه، آنها قابل درک هستند، اگر چیزی تعلیمشان بدهیم و احکام برایشان بگوییم می دانند، اما اینها خیلی از چیزها را نمی دانند که چه چیزی واجب است یا چه چیزی حرام است؟ برای اینکه یا تحصیل کرده خارج است یا در دودمانی تربیت شد که این مسائل برای آنها اصلاً مطرح نبود.

 

بنابراین بعد از اتمام حجّت، سخن از امر به معروف و نهی از منکر است و اینها در اثر ضعف فرهنگی، این بادیه نشین ها و این فیوج و امثال آن- که البته الآن کم شد ـ اینها این طور هستند. حالا که این طور هستند، اگر دست، ساعد و عَضُد آنها لخت بود و آدم نگاه بکند با لذّت و با ریبه یا بی لذّت و بی ریبه؟ می فرمایند بی لذّت و بی‌ریبه، اگر می دانید که نگاه بکنی به چاه می افتی، حرام است.

 

نگاه به زن نامحرم، بی حرمتی به زن، عامل زوال حکم‌الله و حق‌الله

اصلاً نگاه به زن، بی حرمتی به زن است. این جمال و جلالی که خدای سبحان به او داد، حق مسلّم او و خدای اوست، اگر چنانچه کسی نگاه بکند؛ هم بی‌حرمتی به او شده و هم «حقّ الله» را از بین برده، نه تنها «حکم الله» را و چون «حق الله» را از بین برده، «حکم الله» را هم از بین برده. عفّت زن حق خداست، برای اینکه بارها این مسئله گفته شد که اگر کسی تجاوز به عنف بکند، بعد همه اولیای این زن بیایند رضایت بدهند، دادگاه حکم خودش را می کند، اینکه نظیر خون نیست که اگر اولیای دم راضی شدند قصاص برطرف بشود یا دیه نخواهند، این حق الهی است، خون نیست که «حق الناس» باشد؛ لذا اگر تجاوز به عنف شده آن شخص اعدام می شود، ولو شوهر راضی شود، پدر، برادر، فرزند بیایند پرونده را مختومه اعلام کنند، این چنین نیست. لذا مسئله این است که فرمود اینها که حرف پذیر نیستند، حرمتی ندارند، چون حرمتی ندارند دست اینها مثل چوب و در و دیوار است، می‌توانی نگاه بکنی؛ اما خطر تلذّذ و ریبه باشد جایز نیست، این یک مطلب.

 

پرسش: ...؟ پاسخ: نه، این جا یک چنین حقی را خدای سبحان جعل نکرده، اینجا حریم نیست، این حق را خدا جعل نکرده؛ نه برای خود زن و نه برای خودش، فرمود اینها مثل در و دیوار هستند، نگاه کردی اشکال ندارد؛ اما موی زن مسلمان مثل در و دیوار نیست، در این جا حق جعل شده است.

 

پرسش: ...؟ پاسخ: بله، چون این به ضعف فرهنگی است، ضعف فرهنگی غیر از آن گردنکشی است، اینها که تحصیل کرده نیستند، بلکه اهل خیمه و بیابان گردی و مانند آن هستند جزء ضِعاف هستند، آن قدرت علمی را ندارند که خوب درک بکنند، با دیگران که کاملاً می توانند بفهمند و دارند عالماً عامداً معصیت می کنند خیلی فرق می کند.

 

نهی از گناهان کم جاذبه و قرب به گناهان مجذوب‌گر

مطلب دیگر اینکه بعضی از گناهان است که جاذبه ندارند؛ ولی گناه است، برخی از گناهان است که مقدماتش باعث انجذاب است؛ آن گناهانی که جاذبه سنگینی ندارند، قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) از آنها نهی کرده و آن گناهانی که جاذبه دارند و ممکن است انسان را جذب کنند، نه تنها خود آن گناهان نهی شدند در تعبیرات قرآنی این است که نزدیک آن نشوید!﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾،[11]خود فاحشه که مشخص است که حرام است و بعضی از قسمت هایش هم حدّ دارد؛ اما قُرب به فواحش چیست؟ آیا این قُرب به فواحشی که نزدیک آن نشوید، این نهی تنزیهی است یا نهی تحریمی است؟ بعضی از جاهاست که مثلاً به شما می گویند وقتی که این جا جای پمپ بنزین است، چون خیلی حسّاس است از فاصله دور کبریت هم روشن نکنید، ممکن است آتش بگیرد؛ لذا کل آن محدوده می گویند استعمال دخانیات ممنوع، برای اینکه ممکن است به اندک شیئی منفجر شود؛ لذا می گویند نزدیک آن نروید. در مسئله فواحش می فرماید: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾؛یعنی نزدیک این کارها نروید! خود کارها که گناه است، نزدیک این کارها چیست؟

 

پس بحث قبلی تمام شد؛ یعنی نگاه به زن نامحرم در حدّ وجه و کفّین این جایز است بدون تکرار و نگاه به أمه برای خرید و فروش جایز است با آن حدّی که در کتاب بیع مشخص شد، نگاه به زن های اهل ذمّه هم مشخص شد، نگاه به زن های بادیه نشین هم مشخص شد؛ اما در بحث قبل گذشت به اینکه یک وقت است کسی نگاه می کند به یک انسانی که با جمال هست، آن طوری که نگاه می کند به یک قصر مجلّل یا یک تابلوی مجلّل یا یک فرش مجلّل یا یک بوستان یا گل مجلّل، او لذّت غریزی نمی برد، او لذّت باصره دارد، لذّت شامّه دارد و از این ساختمان بهره می برد از زیبایی این ساختمان، از زیبایی این فرش دستباف؛ ولی لذّت غریزی نیست. برخی‌ها خواستند بگویند به اینکه اگر به زن از این راه نگاه کند؛ حالا این زنی که در تلویزیون می آید یا غیر تلویزیون، مع الواسطه یا بلاواسطه، خواستند بگویند این جایز است، چون که این نگاه لذّت غریزی که نیست و ریبه هم که در کار نیست.

 

خدا صاحب جواهر را غریق رحمت کند،او سلطان در فقه است؛ اگر می خواهید ملّا شوید و اگر بخواهید سرمایه حوزوی شوید، هیچ چاره ای ندارید مگر اینکه در خدمت جواهر باشید. او سلطان فقه است و کلّ فقه در دست اوست و قلم، قلم سُربی است، او مکه نرفت و خیلی از جاها نرفت، نشست در کنار مضجع ملکوتی حضرت امیر(سلام الله علیه) و این را سُرب ریخته، این است. این را مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) می فرماید که شما از خطر نفس درونی بی خبر هستید. خود عبارت ایشان را بخوانیم تا معلوم شود که از نظر فنّی احتیاج به تکمیل دارد. اگر یک مفسّر ناب بود این را خدمت قرآن می برد و اگر حکیم بود خدمت فلسفه می برد و باز می کرد؛ اما چون دستش از این دو جهت کوتاه است، همان از مجرای فقهی می خواهد مسئله را حل کند و البته خوب هم حل کرده است. حالا این نظرش به همان فرمایشی که از مرحوم نراقی یا دیگران نقل شده است که اگر نگاه به زن نظیر نگاه به یک تابلوی زرّین باشد که لذّت باصره باشد بدون لذّت غریزی، خواستند بگویند عیب ندارد؛ چه اینکه همین را درباره پسر جوان هم دارند، چون در نگاه مرد به مرد همین مسئله را هم دارد. حالا حکم مرد و زن گذشت، حکم زن هم به مرد از همین راه ها معلوم می شود، که گذشت.

 

بیان حکم نگاه مرد به مرد

اما حکم مرد به مرد چیست؟ حکم مرد به مرد را مرحوم محقق در متن شرایع فرمود: «یجوز أن ینظر الرجل إلی مثله ما خلا عورته».[12] ایشان این بحث را باز می کنند، می فرمایند به اینکه یک وقت است که دو تا فرد عادی هستند که خوب محذوری ندارد؛ اما اگر یک جوانی بود یک جمال زیبایی داشت، آیا نگاه به او هم مطلقا جایز است؟ با لذّت و ریبه که یقیناً حرام است؛ برخی ها خواستند بگویند بی لذّت و بی ریبه؛ نظیر نگاه به قصر مجلّل یا فرش دستباف یا تابلوی زرّین است، فرمود: شما از آن خطر درونی این کار بی خبر هستید، آن فرمایش ایشان، جواهر، جلد 29، صفحه 71 این است: «بل منه یعلم کلاطلاق المصنف و غیره فی المقام غیره عدم الفرق فی التلذّذ المحرَّم بالنظر بین کونه لهیجان مادة الجماع و بین غیره ولو من حیث إنه ولد حَسن فما یستعمله بعض الناس من التلذّذ بالانظر إلی حسان الوجوه من الاولاد معتذرا عن ذلک بان التلذذ الحاصل منه کالتلذذ بالنظر الی البناء الحسن»؛ قصر زیبا «و نحوه،من مکائد الشیطان و حبائله و مصائده»؛ این دام شیطان است، این صید شیطان است، غفلت از دام و غفلت از صید شیطنت است «اعاذنا الله تعالی من ذلک مع ظنیأن ذلک عذریعتذر به عند الناس و إلا فلاعذر له عند العالم بالبواطن و علی فرضه لایبعد جوازه علی إشکال».

 

بیان شئون متعدد وجود انسان

 این برای چیست؟ برای اینکه در قرآن کریم فرمود: ما انسان را طبعاً موحّد خلق کردیم، این سرمایه اساسی را به او دادیم، ما یک لوح نانوشته که به انسان ندادیم، بلکه ما یک ذخیره ای از گنجینه الهی را در نهادش به ودیعت گذاشتیم، خود منِ خدا معلم او شدم، مُلهِم او شدم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[13]خدا این کار را کرد، تنها این نبود، احسن تقویم بودن او به همین است، فرمود: من خیلی چیزها یادش دادم؛ اما دشمن های فراوانی هم در درون او می تواند بال و پر بگیرند و هم از بیرون؛ درون او یک سلسله نیروهایی هستند که به رهبری آن عقل و فطرت باید سامان بپذیرد، اگر تدبیر و تربیت نشدند دست به شیطنت می زنند، بیرون هم که ابلیس بیکار ننشسته، قبل از اینکه این شخص به دام بیافتد و به بند بیافتد ـ به تعبیر مرحوم صاحب جواهر به «حبائل» و«مصائد» و صیدگاه شیطان گرفتار شود ـ این «نفس مسوّله» فعّالیت می کند؛ «نفس مسوّله» غیر از «نفس امّاره» است و غیر از «نفس لوّامه» است. شئون متعدّدی در درون ما هست، در درجه اوّل انسان چون با آن معارف خلق شد، اگر یک حرف بدی بزند و کار بدی کند، در درون خودش می بیند که یک کسی به او اعتراض می کند که چرا این کار را کردی؟ این همان «نفس لوّامه» است ﴿لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ٭ وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾[14]که انسان را سرزنش می کند. گاهی طوری است که اگر روزی کار بدی کرد شب خوابش نمی برد تا اینکه فردا برود جبران کند، این «نفس لوّامه» است و خدا منشأ برکت قرار داد؛ اما اگر کم کم و رفته رفته توجیهی شود، کار «نفس مسوّله» این است که چند چیز را بلد است: یکی اینکه این آقا از چه چیزی خوشش می آید؟ یک؛ مشروع و نامشروعش کدام است؟ دو؛ آن نامشروع را مخفی نگه می دارد، سه؛ این مشروع را با عنوان یک زرورق روی آن نامشروع می گذارد، چهار؛ به صورت تابلوی زیبا درمی آورد، پنج؛ به خوردش می دهد، شش؛ وقتی که این قشر ظریف کنار رفت آن لجن ها ظاهر می شود، هفت؛ وقتی لجن خوری شروع شد، این دام اوست، این نفس او را به بند می کشد، وقتی که به بند کشید از این به بعد دیگر «مسوّله» نیست که نیرنگ بازی کند، از این به بعد ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾،[15] این امیر است؛ لذا عالماً عامداً معصیت می کند و هیچ مشکلی ندارد، برای اینکه در جبهه جهاد درونی که جهاد اوسط است و بین عقل و نفس است به اسارت رفته است. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «کَمْ مِن عَقْلٍ أَسِیْرٍ تَحْتَ هَویً أَمِیر»[16] به اسارت رفته، اسیر باید حرف امیر را گوش بدهد، این عقل آن عقلی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجَنَان»[17] که کار خوب باید بکنی، به اسارت رفته، نه عقل حوزوی و دانشگاهی؛ خوب درس می‌خواند، خوب درس می گوید، خوب سخنرانی می‌کند و خوب مقاله می نویسد، عقل نظری اش به اسارت نرفته، چون کاری از علم ساخته نیست، بلکه علم برای یک بخش دیگر است، تصمیم گیری و اراده و عزم و اخلاص و نیّت برای یک شأن دیگر است، این بیچاره به اسارت رفته، «کَمْ مِن عَقْلٍ أَسِیْرٍ تَحْتَ هَویً أَمِیر»، از آن به بعد این ﴿سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی﴾[18] می‌شود ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾. گاهی برادری مثل یوسف را به چاه انداختن با تصویر نفس صورت می پذیرد، اینها پیغمبرزاده بودند، وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) دو بار به اینها فرمود: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ﴾.[19] آن سامری مگر آدم بی‌سوادی بود؟ نظیر بلعم، اینها مدت ها تحصیل کرده بودند و آن هم در محضر انبیاء، گفت: ﴿سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی﴾، این گوساله پرستی را بجای توحید صرف کرد. این است که در بعضی از موارد قرآن دارد نزدیک این گناهان نروید این است. خود گناه که مشخص است، نزدیکی اش کجاست؟ شما می بینید بعضی از جاها که خیلی خطر دارد در دامنه های کوه و اینها، یک غُرق گاهی درست می کنند، «حِماق» یعنی غُرق گاه، گفت نگاه نکن! این جا غُرق گاه است ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾، این از برکات فرمایش مرحوم صاحب جواهر است، فرمود: یک پسری که زیباست خوب نگاه به او چرا؟ یک وقتی چشمت افتاد که افتاد؛ اما مرتّب برای چی نگاه می کنی؟ می خواهی تابلو نگاه کنی، تابلو فرش در بازار فراوان است، قصر هم فراوان است، فرش ها دستباف هم فراوان است؛ اما این را چرا زیاد نگاه می کنی؟ فرمود: این کید شیطان است و شما مواظب نیستید؛ آن وقت این روایت را از طریق اهل سنّت نقل کرد که یک گروهی آمدند خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بین اینها یک جوان زیبا چهره ای بود، حضرت که اینها را می نشاند به این پسر گفت که شما اینجا تشریف بیاورید و پشت خودش نشاند. این را صاحب جواهر در همین صفحه نقل می کند، ملاحظه بفرمایید! می فرماید به اینکه درست است که گفتند مرد می تواند مرد را نگاه کند؛ اما این اصل نگاه جزء ضروریات دین است که همه مسلمان ها یکدیگر را نگاه می کردند «و قد روی أن وفدا قدموا علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» یک هیأتی آمدند خدمت حضرت «و فیهم غلام حسن الوجه، فاجلسه من ورائه»،[20]حضرت که به اینها جا نشان می داد که کجا بنشینید، به این پسر زیبا فرمود که شما این جا بنشینید که حضرت او را نبیند، پشت خود نشاند. زیباترین چهره اگر باشد برای حضرت فرق نمی‌کند، برای اینکه «لاتُحَرِّکُهُ الْعَوَاصِفُ»[21]است؛ اما می خواهد یاد بدهد که چگونه نگاه کنید، چرا پشت سر هم نگاه می کنید؟! کارهای دیگر هم همین طور است، کارهای دیگری که شارع غُرق گاه قرار داد، در آن گونه از موارد می فرماید:﴿لاَ تَقْرَبُوا﴾، پس خود گناه مشخص است، زمینه ای که آدم را مبتلا می کند آن هم مشخص شد، آن جایی که زمینه خطرناک دارد می گویند:﴿لاَ تَقْرَبُوا﴾؛ لذا فرمود به اینکه «کان ذلک بمرأة من الحاضرین»؛ یک وقت است مخفیانه اشاره می کند که شما بیا این جا بنشین، نه در حضور همه می گوید شما آقا! بیا این جا، اینکه در حضور همه می گوید شما بیا این جا؛ یعنی نگاه مستقیم روا نیست. «و لم یأمره بالاحتجاب عن الناس»، نگفت خود را بپوشان. یک بحث در جواز کشف است و یک بحث در جواز نظر؛ اگر ما در بحث زن رسیدیم که پوشیدن وجه و کفّین واجب نیست، معنایش این نیست که نگاه به وجه و کفّین جایز است، هیچ تلازمی نیست، او برای اینکه راحت زندگی کند شارع می فرماید که لازم نیست که صورت را بپوشانی، لازم نیست دستت را بپوشانی. معنای کشف دست و وجه، جواز نظر نامحرم نیست، بر مرد واجب نیست که خودش را بپوشاند؛ اما نگاه دیگران به او جایز نیست. فرمود به اینکه «و إجلاسه ورائه» این را «تنزّها منه(صلی الله علیه و آله و سلم) و تعففاً و تعلیماً للناس» است؛ آن وقت از همین جا می فرماید به اینکه مبادا از کید شیطنت شیطان انسان بی حساب باشد و آنها را به حساب نیاورد این طور نیست.[22]

 

در جریان نگاه به مو و دست و صورتِ زن های اهل ذمّه یک فرمایشی مرحوم ابن ادریس دارد که مرحوم علامه در مختلَف همین فرمایش را فرموده،[23] گرچه در سایر کتاب ها این را نپذیرفت، ابن ادریس در جلد دوم، صفحه 610، این چنین دارد فرمود: «و قد رُوی جواز النظر إلی نساء أهل الکتاب و شعورهنّ لانهنّ بمنزلة الإماء إذا لم یکن النظر لریبة أو تلذّذ فأما إذا کان لذلک فلایجوز النظر إلیهنّ علی حال»،اینکه فتوای همه است؛ بعد می‌فرماید: «و الذی یقوی فی نفسی ترکُ هذه الروایة و العدولُ عنها و التمسّکُ بقوله تعالی:﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[24]و قال تعالی:﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾[25]و ان کان قد ذکرها و أوردها شیخنا فی نهایته فعلی جهة الایراد لاالاعتقاد»؛ فرمود: این روایتی که می‌گوید نگاه زن های اهل ذمّه به آن صورت جایز است، پیش من اقوی این است که این روایت را ترک کنیم و همان ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ را بگیریم و عمل کنیم، آیه ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾،آیه ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ﴾را بگیریم، اگر بگویید چرا استاد شما مرحوم شیخ طوسی این را در نهایه ذکر کرده، ایشان می فرماید به اینکه خیلی از چیزهاست که شیخنا الاستاد مرحوم شیخ طوسی این را «روایةً» نقل می کند، «لااعتقاداً»؛ مثل جمع های تبرّعی که ایشان در استبصار دارند، می گویند این نظر فتوایی ایشان نیست، نظر فتوایی ایشان در مبسوط و اینها مشخص می شود؛ ولی مرحوم ابن ادریس می گوید: ایشان گرچه در نهایه که کتاب فقهی ایشان است ذکر کرده؛[26] ولی بعید است که به این روایت معتقد باشد، این را «روایة» نقل کرده، نه «اعتقاداً»؛ البته این فرمایش مرحوم ابن ادریس غیر از اینکه علامه (رضوان الله علیه) در مختلَف قبول کرده و در سایر کتاب ها رد کرده، فقهای دیگر هم نپذیرفتند.

 

«فتحصل» که نگاه به صورت و دست و موی زن های اهل ذمّه «لالریبة و لالتلذّذ» جایز است؛ منتها اینها اهل ذمّه نیستند، بلکه در حکم کافر حربی هستند؛ برای اینکه اینها این طور نیست که ذمّه چیزی را قبول کرده باشند. بخشی از این حرف ها مربوط به نگاه مرد به مرد اگر مانده باشد ـ إن شاء الله ـ بحث فردا.

 

منابع:

[1]شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص 210 و 224.

[2]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج3، ص388.

[3]الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص524، ط اسلامی.

[4]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص205، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب112، ط آل البیت.

[5]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص206، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب113، ط آل البیت.

[6]الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص524، ط اسلامی.

[7]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج3، ص469.

[8]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص206، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب113، ط آل البیت.

[9]توبه/سوره9، آیه71.

[10]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج3، ص470.

[11]انعام/سوره6، آیه151.

[12]شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ص2، ص213.

[13]شمس/سوره91، آیه8.

[14]قیامه/سوره75، آیه1.

[15]یوسف/سوره12، آیه53.

[16]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج19، ص31.

[17]الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص8، ط اسلامی.

[18]طه/سوره20، آیه96.

[19]یوسف/سوره12، آیه18.

[20]المغنی، ابن قدامة، ج7، ص463.

[21]الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص456، ط اسلامی.

[22]جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج29، ص71.

[23]مختلف الشیعة، العلامه الحلی، ج7، ص 110 و 111.

[24]نور/سوره24، آیه30.

[25]طه/سوره20، آیه131.

[26]النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، الشیخ الطوسی، ص484.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۱ / ۰۳ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۱۸:۵۸
طلوع افتاب
۰۵:۵۹:۱۵
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۰
غروب آفتاب
۲۰:۰۷:۱۶
اذان مغرب
۲۰:۲۶:۱۳