مهدی عباسزاده، عضو هیات علمی گروه معرفتشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به عنوان ارائه دهنده بحث به تعریف کلام وجودی پرداخت و گفت: تبیین وجود، صفات و افعال خدا و دیگر معتقدات دینی، با نظر به اوصاف وجودی و انضمامیِ انسان را کلام وجودی میگویند.
وی با بیان اینکه علم کلام (به طور کلی) از جهت نسبتی که با انسان دارد یا نوع نگاهی که به انسان به مثابه مخاطبش دارد، بر دو قسم «کلام متافیزیکی» و «کلام وجودی» است، افزود: در کلام متافیزیکی، متکلم با وجود، صفات و افعال خدا سروکار دارد و درصدد است به مدد عقل نظری، معتقدات دینی را برای انسانها «تبیین» کند، «اثبات» کند و مورد «دفاع» قرار دهد و در این مسیر، ممکن است به درستی از کتاب و سنّت نیز تأییداتی اخذ کند.
وی بیان کرد: کلام متافیزیکی انسان را مخاطب خویش قرار میدهد، اما او را فارغ از کنشها و درگیریهای روزمرهاش لحاظ میکند. مخاطب چنین کلامی انسان به نحو انتزاعی است؛ چنان که در بخش عمدهای از تاریخ فلسفه متافیزیکی نیز انسان صرفاً حیوان ناطق لحاظ میشد و بس. لذا چنین کلامی را میتوان از سنخ «کلام پیشینی» دانست؛ به این معنا که انسان را پیش از دغدغههای وجودیاش مورد ملاحظه قرار میدهد.
عباسزاده با بیان اینکه در این قسم کلام، چندان مهم نیست که انسان در «اینجا» و «اکنون» چه وضعیتی دارد، اظهارکرد: این کلام، چندان با چنین انسانی سروکار ندارد؛ بلکه عمدتاً با «انسان بماهو انسان» سروکار دارد و درصدد است مسائل اعتقادی را به نحو منطقی و ریاضی برای او تبیین و اثبات کند و از آنها در مقابل حملات نظری و شبهات فکری دفاع کند.
عضو هیات علمی گروه معرفتشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: البته در عالم اسلام و مسیحیت، «کلام یا الهیات جدید» سعی کرده است به نیازهای اعتقادی کنونیِ انسان توجه کند، اما بازهم به نظر میرسد این انسان انسان کلی است، نه انسان در اینجا و اکنون. گویی متکلم جدید همچنان برای نیازهای اعتقادی جدید یک انسانِ کلی طرحریزی میکند. البته کلام جدید نسبت به نیازهای روز ظاهراً شبیه فقه نسبت به مسائل مستحدثه عمل میکند و لذا در جای خود بسیار لازم و مفید است، اما کافی به نظر نمیرسد.
معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه اگرچه در کلام جدید از انسانشناسی دینی فراوان بحث شده است؛ اما این موجب بینیازی از کلام وجودی نیست، تصریح کرد: نگاه وجودی به انسان، غیر از نگاه دینی به انسان است؛ هرچند مشترکات قابلتوجهی میان ایندو وجود دارند.
وی با بیان اینکه کلام وجودی با انسان انضمامی سروکار دارد و انسانِ مواجه با مشکلات و مسائل فردی و جمعی مختلف را مخاطب خویش قرار میدهد، چنین کلامی را از سنخ «کلام پسینی» دانست. به این معنا که انسان را پس از (با توجه به) دغدغههای وجودیاش مورد ملاحظه قرار میدهد. کلام وجودی، یکی از مهمترین اقسام کلام پسینی است. در عالم غرب نیز الهیاتهای پسینی به انحای مختلفی وجود دارند؛ همچون الهیات فرهنگی، الهیات جنسیتی، الهیات سیاهپوستی، و … .
دکتر عباسزاده تأکید کرد: مخاطب چنین کلامی «موجود انسانی» است و هر موجود انسانی دارای وجود و اوصاف وجودی خاص خویش است و هر لحظه با انتخابها و کنشهایش ماهیت خاصی را برای خویش رقم میزند. هر فرد انسانی، دارای «تجربه»های خاص خویش است و در «فرهنگ» خاصی زیست میکند. به تعبیر هایدگر، وصف بنیادین موجود انسانی، «در-جهان-بودن» است.
وی افزود: کلام وجودی، کلام متافیزیکی را نفی نمیکند؛ بلکه درصدد است متناسب با وضعیت انسانِ انضمامی به تکمیل آن بپردازد، خلأهای احتمالی آن را جبران کند و از این رهگذر زبان آن را هرچه بیشتر روزآمد کند. چنین کلامی، با «زبان زمان» سخن میگوید، نه با «زبان سنّتی» کلام متافیزیکی. کلام وجودی میکوشد به این اختصاصات توجه کند و زبان متناسب با چنین انسانی را به کار بندد و کلام را روزآمد سازد؛ چه بعید به نظر میرسد که چنین انسانی بتواند زبان کلام سنّتی را به درستی فهم کند یا دستکم به شایستگی با آن ارتباط برقرار کند.
دکتر مهدی عباسزاده با بیان اینکه فلاسفه اگزیستانس غربی، اوصاف وجودی خاصی را برای انسان درنظر میگیرند و معنای مشخصی را از آنها اراده میکنند، اظهارکرد: اموری مانند وجود یا اگزیستانس، اصالت، استعلا، مشارکت، مواجهه، گشودگی، امکان، واقعبودگی، سقوط، دلشوره، روزمرگی، مرگآگاهی و …. برخی از این اوصاف است که در کتاب و سنت (اسلامی) نیز به انحاء و طرق مختلف مطرح شدهاند؛ همچنانکه در آثار فلسفی ما از قبیل داستانهای رمزی ابنسینا و سهروردی (شیخ اشراق)، آثار ملاصدرا و … رگههایی از این دست مباحث بهچشم میخوردند. کلام وجودی میکوشد با بهرهگیری از این اوصاف وجودی، تبیین یا «توصیف» جدیدی از معنای خدا و معتقدات دینی ارائه دهد.
نویسنده کتاب الهیات اگزیستانس به ذکر مثالی در مورد تبیین وجودیِ برخی از مفاهیم دینی پرداخت و اظهارکرد: در مورد خلقت آدم از خاک و نفخه روح، ممکن است خاک در معنای واقعبودگی (جنبههای جبری و بیرون از اختیار انسان)، و نفخه روح در معنای امکان و گشودگی (جنبههای تحت انتخاب و اختیار انسان) فهمیده شوند یا ممکن است هبوط، در معنای سقوط انسان در جهان روزمره و وضعیت دورافتادن او از امکانهای اصیل زندگی خویش قابل درک باشد.
این محقق و پژوهشگر در پایان بحث خود به برخی شبهات و ایراداتی که ممکن است به کلام وجودی وارد شود اشاره کرد و عدم خصوصیت بینالاذهانی، نسبیگرایی، فروکاستگی و تکثر را از جمله ایرادات مهم آن دانست.
وی در تبیین اشکال عدم خصوصیت بینالاذهانی گفت: ممکن است گفته شود که انسانها دارای یک ساختار وجودی واحد و خاصی نیستند و لذا نمیتوان اوصاف وجودی و انضمامیِ واحد و خاصی را برای انسان در نظر گرفت و اگر اینگونه باشد، خصیصه بینالاذهانی کلام وجودی از بین خواهد رفت.
عضو هیات علمی گروه معرفتشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در پاسخ به این اشکال گفت: فلاسفه اگزیستانس، انسانها را علیرغم تفاوتهای چشمگیر، دارای اوصاف وجودی مشخصی میدانند که ازجمله میتوان به وجود یا اگزیستانس، اصالت، استعلا، مشارکت، مواجهه، گشودگی، امکان، واقعبودگی، و مانند آن اشاره کرد. در این صورت خصیصه بینالاذهانی کلام وجودی که مبتنی بر این اوصاف وجودی است، از میان نخواهد رفت.
عباسزاده ادامه داد: کلام (به طور کلی) دارای دو بخش است: ثابت و متغیر. کلام متافیزیکی، بخش ثابت کلام است و کلام وجودی، بخش متغیر آن. در این صورت، هر کدام از کلام متافیزیکی و کلام وجودی در جایگاه شایسته خویش قرار میگیرد. کلام وجودی، کلام متافیزیکی را نفی نمیکند؛ بلکه میکوشد با حفظ آن، از آن فراتر رود و نگاه انضامی به انسان داشته باشد.
وی در رد اشکال نسبیگرایی گفت: اموری مانند تجربه و فرهنگ، اساساً نباید به مثابه عوامل مقوّم و سازنده کلام (به طور کلی) تلقی شوند؛ بلکه صرفاً عوامل مؤثر بر آن هستند. «عوامل مقوّم» کلام شامل؛ عقل، کتاب و سنّت هستند، اما «عوامل مؤثر» بر آن شامل تجربه و فرهنگ است.
وی با اشاره به چیستی فرهنگ گفت: فرهنگ به طور کلی قطعاً مدنظر نیست؛ بلکه فرهنگ زیست کنونی که موجود انسانی در آن تنفس میکند، مراد است. فرهنگ به معنای انتزاعی آن، نقشی در کلام وجودی ندارد. آنچه در کلام وجودی مؤثر است، صرفاً فرهنگ انضمامی است. همانطور که چنین فرهنگی در شکلگیری و گسترش کلام و الهیات در سدههای اولیه اسلامی و مسیحی مؤثر بوده، طبعاً میتواند در کلام وجودی نیز کاملاً تأثیرگذار باشد.
وی تاکیدکرد: همچنین آنچه در کلام وجودی مؤثر است، تجارب و فرهنگ عام است، نه تجارب و فرهنگ فردی. در کلام وجودی، قدر متعین یا هسته مشترک تجارب دینی و عرفانی و فرهنگ عمومیِ زیسته کنونیِ انسان و جامعه انسانی بر مبنای مشترکات و مشهورات آنها مدنظر است.
عباسزاده با بیان اینکه با التزام به این چند نکته، به نظر میرسد کلام وجودی، به ایرادات سابق الذکر مبتلا نخواهد شد، تصریح کرد: در جهان غرب، الهیات اگزیستانس در قرن بیستم عملاً تأسیس شده و گسترش یافته است؛ برخی از متألهان معاصر غربی توانستهاند با بهرهگیری از چنین الهیاتی، الهیات سنّتی مسیحی را تکمیل کنند، نواقص آن را برطرف کنند و آن را کاربردی سازند، زبان آن را روزآمد کنند و آن را فهمپذیرتر سازند، اما کلام وجودی به این معنا ظاهراً تا کنون در عالم اسلام تحقق نیافته و لذا به نظر میرسد یکی از بایستههای روزآمدی و کاربردیسازی کلام اسلامی، تبیین و توسعه کلام وجودی است.
نویسنده کتاب تأثیر ابن سینا بر فلسفه دنس اسکوتوس با بیان اینکه برای تبیین و توسعه کلام وجودی در تفکر اسلامی، منطقاً سه گام اساسی لازم است، افزود: ایجاد دستگاه یا شبکه مفاهیم وجودی که عمدتاً توسط متفکران غربی ایجاد شده است، اما میتواند تکمیل شود؛ تطبیق دستگاه یا شبکه مفاهیم وجودی با محتوای قرآن و سنّت که به میزان اندکی به صورت پراکنده انجام شده، اما هنوز به صورت نظاممند و مدوّن به انجام نرسیده است و اشراب دستگاه یا شبکه مفاهیم وجودی در کلام اسلامی و جهتدهی کلامیِ آن که تا کنون انجام نشده است، این سه گام محسوب میشوند./910/241/ح
منبع: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه