به گزارش وسائل، متن زیر یادداشتی از سیّد حسین حسینی، استادیار گروه فلسفه دین و کلام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در ادامه میخوانید؛
مقدمه
کارل ریموند پوپر در سرآغاز مقالات کتاب «زندگی سراسر حل مسأله است» اشاره میکند که علوم طبیعی و اجتماعی، همیشه با مسأله آغاز میشود و علم برای حل این مسائل یا موقعیتهای مسأله آفرین، همان شیوهای را بکار میگیرد که عقل سلیم مورد استفاده قرار میدهد یعنی شیوه آزمون و خطا. وی سپس نظریۀ روش شناختی علم را در مدل سه مرحلهای و آنگاه، چهار مرحلهای خود بیان میکند (ر. ک: پوپر، کارل ریموند، ۱۳۹۳، زندگی سراسر حل مسأله است، ترجمه شهریار خواجیان، تهران، نشر مرکز، ص ۸ ۲۲).
جدای از اینکه آیا شیوه آزمون و خطای تجربی در همه جایگاهان علوم طبیعی و به خصوص علوم اجتماعی و انسانی، کاربرد دارد یا خیر؟ و بدون مناقشه در مدل سه مرحلهای و چهار مرحلهای وی که برای توضیح نظریه علم خود بکار برده است (ر. ک: مدل شش مرحلهای نویسندۀ این سطور در: حسینی، سیّدحسین ۱۳۹۷ الف، از علم دینی تا توسعه فرهنگی درکرسیهای نظریهپردازی، تهران، انتشارات جامعهشناسان، ص ۳۲)؛ اما این دیدگاه پوپر، اهمیت «مسألهمندی» در علوم را نشان میدهد.
با این وجود، این امر در قلمرو علوم انسانی معاصر، ضریب دو چندانی دارد چرا که امروزه، این علوم، علومِ «مسأله چیست»؟ (یک)، و علومِ «مسأله کدام است؟» (دو) میباشند.
معنی این سخن آن است که اگرچه علوم انسانی با «مسأله» آغاز میشود، اما این علوم، دو کار مهم دیگر نیز انجام میدهند که نشان از اهمیت فوق العادۀ آنها دارد:
۱- «مسأله، چیست؟»
اولین نقش علوم انسانی، مفهوم یابی مسائل است؛ یعنی این علوم در برابر پرسش از چیستی یک مسأله، به تحلیل مفهومیابی آن مبادرت میکنند (ن. ب: حسینی، سیّد حسین، ۱۳۹۲، نهضت تولید علم و کرسیهای نظریهپردازی، تهران، انتشارات آوای نور، ص ۲۱).
مهمترین وجه تمایز علوم انسانی از علوم طبیعی، غلبه وجه نظری و تجریدی و ذهنی این علوم است؛ یعنی قلمرو «اندیشه انسانی» که به عنوان فاعلشناسا، پیرامون خود و محیط اطرافش به اندیشهورزی میپردازد (ر. ک: حسینی، سیّدعلیاکبر، ۱۳۸۵، کیمیای ربیّت و ربانیّت، شیراز، انتشارات کوشامهر، ص ۳). این وجه نظری، به مفهومیابی مسائل میاندیشد.
بدین ترتیب انتظار آن است که این علوم به بیان نظری مسائل پرداخته و از معنا و مفهوم مسائل پرده بردارند. تحلیل مفهومی مسائل در علوم انسانی به قدری اهمیت دارد که مقدمه و سرآغاز برنامهریزیهای اجتماعی جامعه برای حلّ چالشها و معضلات کشورها محسوب میشود.
اگر چه امروزه این انتظار از علوم انسانیِ نظری وجود دارد که علوم انسانیِ کاربردی نیز باشند، اما مقدمۀ ضَربِ علوم انسانی در نیازهای کاربردی جامعه، فهم دقیق مسائل و تحلیل صحیح آنهاست که این امر، ریشه و مبنای حل مسائل مهم جامعه خواهد بود.
آنچه دانیل لیتل نیز از تبیین در علوم انسانی به معنای اعم از تحلیل و توصیف و تعلیل بیان کرده، در ذیل همین کارکرد و در راهبرد مهم علوم انسانی قرار میگیرد (ر. ک: لیتل، دانیل، ۱۳۷۳، تبیین در علوم اجتماعی؛ درآمدی به فلسفه علم الاجتماع، ترجمه عبدالکریم سروش، تهران، انتشارات صراط، ص ۲ ۱۵).
سویِ کلام این مقاله، به سمت نقش علوم انسانی در جامعه کنونی اسلامی ایرانی است و بدین سان این بَرنهاد ما را بر آن میدارد تا از اهمیت تحلیل مفهومی مسائل برآمده از چالشهای امروز جامعه سخن بگویم؛ آزمون سختی که در برابر اندیشمندان علوم انسانی کشور قرار دارد. مسائل بغرنج بسیاری در فضای جامعه ما مطرح است که هنوز ترسیم مفهومی روشن و قابل اجماعی از آنها در دست نیست و همین امر، عامل فزآیندهای بر ناکارآمدی چارهجوییهای عملی آنها شده و طبیعتاً جامعه را نیز به ستوه درآورده است.
وظیفۀ امروز علوم انسانی، ترسیم مفهومی مسائل و نظریهپردازی پیرامون آنها به گونهای علمی و دقیق است؛ مسائل گوناگونی که در عرصههای بسیار مختلفی بچشم میآیند و فضای جامعۀ ما را در برگرفتهاند مانند:
مفهوم عدالت اجتماعی، دموکراسی، ارزشهای اخلاقی، فرهنگ دینی، امنیت ملّی، حکم حکومتی، مهاجرت، نخبگان، تمدن دینی، حقوق بشر، هویت ملّی، هنر دینی، اوقات فراغت، تربیت اسلامی، هجوم فرهنگی، مدیریت اسلامی، مهندسی فرهنگی، آزادی، تولید علم، دانشگاه اسلامی، ولایت فقیه، عقلانیت، جامعه مدنی، گفتگوی تمدنها، جنبش نرمافزاریهای، حکومت دینی، دانش اسلامی، تکنولوژی بومی، تقوای سیاسی، آزاداندیشی، الگوی توسعه، زبان دینی، حق، تکلیف، فقر فرهنگی، سرمایۀ اجتماعی، بحران هویّت، فقه اجتماعی، امنیت اخلاقی، الگوی پیشرفت، تعامل فرهنگی، معماری اسلامی، اخلاق اجتماعی، تحریف، انحراف فکری، آسیبهای اجتماعی، اخلاق علمی، مردمسالاری دینی، اقتصاد مقاومتی، وجدان کاری، غربزدگی، روشنفکر دینی، فقه پویا، جامعه دینی، سعادت، انتقاد اجتماعی، اخلاق نقد، تربیت عقلانی، تربیت سیاسی، صلح، عرفانهای کاذب، جنگ رسانهای، علم دینی، ادبیات انقلاب اسلامی، اسلام سیاسی، تحجّر فکری، توسعۀ فرهنگی، اخلاق زیست محیطی، تکنولوژی دینی، تشیّع علمی، وحدت اسلامی، مشارکت سیاسی، رضایت شغلی، فرهنگ سازمانی، خشونت خانوادگی، اخلاق جمعی، مسئولیّت اجتماعی، معنای زندگی، حکومت جهانی، اعتماد اجتماعی، شکنجه، سینمای متعهد، شهادت، تقلّب علمی، حقوق مدنی، شهروندی، دینگریزی، شکست تحصیلی، پایگاه اجتماعی، گرایش دینی، عزّت نفس، خودشیفتگی، سرمایۀ فرهنگی، رضایت زندگی، اشتغال زنان، بیتفاوتی سیاسی، اقتدار سیاسی، سیاست فرهنگی، توزیع جمعیت، رسانۀ جمعی، شادی و نشاط، بانک اسلامی، شبکهسازی، امید به آینده، رضایت شغلی، ازدواج سفید، هویّت دینی، قانونپذیری، اخلاق روانی، الگوی برتر، اخلاق اسلامی، یأس اجتماعی، عفاف و حجاب، بهداشت روانی، سواد عاطفهای، سواد مالی، خودشناسی، آزادگی، ایثار و توکل، مسئولیتپذیری، مخاطرهپذیری، اعتماد به نفس، کارآفرینی، توفیقطلبی، سلامت روانی، فارغالتحصیلی، فرصت شغلی، کودکآزاری، سواد رسانه، شکاف طبقاتی، الگوی تولید، تبعیض جنسی، مشارکت جمعی، خانهداری، مصلحت اجتماعی، انحراف اجتماعی، سرمایه انسانی، سواد جنسی، اعتدال، استفاده ابزاری، امنیّت شغلی، مناظرۀ علمی، انسان شناسی انتقادی، مطالعه فرهنگی، حقوق اجتماعی، کودک کار، فساد سیاسی، استقلال طلبی، هدایت تحصیلی، ارزش افزوده، انسان، جامعه، تاریخ، ذهن، دین، فضلیت، اقتصاد سیاسی، نخبه پروری، دیوانسالاری، آموزش عالی، منافع ملّی، رسالت اجتماعی، آموزش پزشکی، رشد متوازن، فلسفۀ عمومی، اقتصاد دانشبنیان، کسب و کار نوپا، پوشش تحصیلی، اشتغال، نظام آموزشی، نظام تعلیم و تربیت، موقعیت اجتماعی، موفقیت، استقلال، میل جنسی، خودمختاری، احساس تعهّد، خودشکوفایی، جرایم جنسی، فرار از منزل، خودکشی، اعتیاد، پیشگیری اجتماعی، رسانههای جمعی، مدرکگرایی، ارتقا علمی، قدرت منطقهای، اخلاق عمومی، مالکیت اجتماعی، اموال عمومی، انتقامجویی، تنگدستی، اختلال حواس، انحراف جنسی، بزهکاری، وفاق اجتماعی، تراکم جمعیت، شورش سیاسی، حریم ارزشها، آشوب فکری، توزیع عادلانۀ ثروت، سرمایۀ فرهنگی، قدرت سیاسی، ثروت اجتماعی، جامعهپذیری، هنجارهای اجتماعی، انحراف گروهی، مالکیت خصوصی، همسرگزینی، سازمان مردم نهاد، ازدواج اسلامی، تقلید، دوستیابی اینترنتی، احساس گناه، قومیّت، ملّیگرایی، رضایتمندی، خانوادۀ سنّتی، بهداشت روانی، شباهت فرهنگی، آموزش از راه دور، اینترنت، توسعۀ علمی، مدیریت اجتماعی، فرهنگ عمومی، استقلال اجتماعی، سادهزیستی، سلامت روان، فرهنگ سازی، فرصت شغلی، قرضالحسنه، خانواده نوپا، نهاد اجتماعی، دینداری، تقیّد مذهبی، اصالت خانوادگی، جامعه سکولار، دولت اسلامی، تغییرات اجتماعی، مبادلۀ اجتماعی، نهادهای اجتماعی، خلاء عاطفی، دولت الکترونیک، دفاع متقارن، سواد کارکردی، سواد ارتباطی، دین سیاسی، آینده پژوهی، تفکر ارزشی، فرصت بین المللی، قیمومیت، رشد اقتصادی، انقطاع نسل، نابرابری، سواد تربیتی، و غیره (در این باره ن. ب: حسینی، ۱۳۹۷ الف، ص ۱۷ و ۴۹).
این دست مسائل و دهها و صدها مسألۀ دیگر، در دامنه مفهوم یابیهایِ علوم انسانی قرار دارد؛ آن هم با گستره بسیار وسیع رشتههای اصلی و گرایشهای متنوع علوم انسانی که میتوان این مجموعۀ دانشهای تخصصی را در ۱۴ دستۀ اصلی قرار داد و در یک تعریف کاربردی، مقصود از علوم انسانی را همین دانست؛ یعنی: علوم فلسفی، تاریخی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تربیتی، روانشناسی، حقوقی، مدیریتی، زبانشناسی، ادبی، جغرافیایی، هنری، و الهیاتی (ر. ک: حسینی، سیّدحسین ،۱۳۹۷ ب، علوم انسانی در ایران؛ وضعیت کنونی و راهکارهای ارتقا آن با بهرهگیری از الگوی تحلیل درونی / محیطی، نشریه علمی پژوهشی پژوهشنامه انتقادی متون و برنامههای علوم انسانی، سال ۱۸، شماره ۲).
۲- «مسأله، کدام؟»
اما جدای از اینکه علوم انسانی، به عنوان یک راهبرد و رسالت نظری، بایستی از مسائل مطرح در جامعه پردهبرداری کرده و تلقّی مفهومی و اقلیم ذهنی آنها را روشن کند یعنی به تعریف آنها بپردازد؛ آوردگاه دومِ علوم انسانی، از «چیستی مسأله»، به «کدام مسأله»، روی میآورد؛ یعنی ایجاد و تولید مسائل جدید متناسب با اقتضائات جدید جامعه اسلامی- ایرانی. در این مرحله، علوم انسانی اصولاً به این امر میپردازند که مسائل امروز ما کداماند؟؛ چه مسألهای میبایست به عنوان مسأله، طرح و به آن توجه شود؛ آنهم در شرایطی که در جامعۀ علمی کنونی مسائل ثانوی و فرعی، جای خود را به مسائل اصلی و اوّلی دادهاند!
اگر آفتِ فقدانِ راهبرد نخست علوم انسانی را، «ساده سازی مسائل» بدانیم؛ اما آفت فقدان راهبرد دوم، «مسأله نمایی» است.
ویتگنشتاین در کتاب «برگهها»، ساده سازی را به عنوان یکی از پیامدهای «فقدان مسأله» دانسته و میگوید؛ برخی فیلسوفان دچار «فقدان مسأله» (loss of problems) هستند و در این صورت، همه چیز به نظرشان کاملاً ساده میرسد و ظاهراً هیچ مسألۀ عمیقی برایشان وجود ندارد و آنچه مینویسند بینهایت سطحی و مبتذل میشود (ر. ک: ویتگنشتاین، لودویگ، ۱۳۹۷، برگهها، ترجمه مالک حسینی، تهران، هرمس، ص ۱۲۷).
اما این فقدان مسأله، به آفت دیگری که آن را «مسأله نمایی» نامیدم منجر خواهد شد چرا که وقتی مسألهمند نباشیم، مسائل فرعی و دسته دوم را بجای مسائل اصلی تلقّی کرده و موضوعاتی که اصولاً مسأله ما نیستند بجای مسألۀ علمی خواهیم نشاند. «مسأله نمایی» در حوزۀ کارهای پژوهشی یعنی موضوعی را که مسأله نیست، به عنوان مسأله قلمداد کنیم؛ و در این صورت، دیگر علوم انسانی به ایجاد مسائل اصلی و ضروری نمیتوانند اقدام کنند.
متأسفانه در جامعۀ علمی امروز، به هر دوِ این آفات علمیِ پژوهشی گرفتار هستیم و راهحل آن نیز، نگاهی انتقادی به مطالعات روششناسی در قلمرو علوم انسانی است (ر. ک: ۱۳۹۷، عوارض فقدان مسأله، کانال تلگرام دکتر سید حسین حسینی). در این وضعیت، چنانچه علوم انسانی بتواند به ایجاد مسائل جدید مبادرت ورزد، از حالت علوم انسانی منفعل، به علوم انسانی فعّال تغییر ماهیّت داده و میتواند زمینههای علوم انسانیِ کاربردی را (با حلّ و تحلیل مسائل جامعۀ خود)، فراهم سازد.
۳- نظاممندی مسائل
در کنار این دو خاستگاه مهم برای علوم انسانی، هر یک از دستهها و دانشهای تخصصی ۱۴ گانه در قلمرو وسیع علوم انسانی، پس از «تحلیل مفهومی مسائل» و «تعیّن مسائل جدید»، بایستی به نظاممندی مسائل نیز بپردازند تا اولویتبندی هر مسأله و نسبت هر یک با دیگری (طبقهبندی) مشخص شود که در غیر این صورت، به دلیل پیچیدگی و تکثّر مسائل نو به نو، آشفتگی و پراکندگی و مالاً، ناکارآمدی، دامن آن دانش را خواهد گرفت.
۴- شبکه علمی اجتماعی
اینک براساس تحلیل کارکردهای سهگانه علوم انسانی، میتوان به ایجاد و برآمدن شبکهای ملّی و سپس جهانی، با هویّت «علمی اجتماعی» درخصوص مهمترین «مسائل قلمرو علوم انسانی» با «رویکرد ایرانی اسلامی» اندیشید.
بر کلمه «مسأله» به معنای مِتدیک و پژوهشی آن تأکید کرده و با تمرکز برآن، چنین شبکهای میتواند «مسأله یابی»، سپس «مسأله سازی»، و در نهایت به «نظاممندی» یا نظامسازی مسائل حوزه علوم انسانی مبادرت ورزد.
۵- پیشنهاد پژوهشی: برانگیختن «مسأله پژوهی»
در ذیل آثار، کاربردها و منافعی که چنین شبکه تولیدی میتواند برای جامعه علمی داشته باشد، یکی از راههای دامن زدن و زمینهسازیهای علمی، برانگیختن مسألۀ «مسأله پژوهی» در میان صاحبنظران و پژوهشگران علوم انسانی کشور است.
بر همین بنیان، در سالهای پیش، پیشنهادی نو به رؤسای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (به عنوان یکی از مراکز مهم پژوهشی کشور در عرصه علوم انسانی) ارائه دادم که متأسفانه به مانند بسیاری برنامههای دیگر، به بوته فراموشی سپرده شدند!
عنوان پیشنهاد، تأسیس نشریهای علمی با سبک و سیاقی کاملاً متفاوت و جدید در باب «مسأله پژوهی» بود؛ آنهم با هدف راهاندازی «شبکۀ اجتماعی علمی مسأله پژوهی» که به: ۱.« مسأله یابی علمی»، ۲.« مسأله سازی علمی»، و ۳.« نظاممندی علمی مسائل» در قلمرو علوم انسانی کشور بپردازد.
این پیشنهاد جدید، یکی از راههای زمینهسازی شبکۀ اجتماعی علمی مذکور خواهد بود که در کنار اهداف یاد شده، میتواند به یاری رسالهها و پایاننامههای دورههای تحصیلات تکمیلی علوم انسانی نیز بیاید و در گزینش مسألههای جدید و جهتدهی این پژوهشها و تشکیل شبکهای از مسائل علمی و نظاممندی پژوهشهای علوم انسانی و ضَرب در نیازهای جامعه، یاری رسان باشد.
۶- مدل نشریۀ «مسأله پژوهی»
این نشریۀ پیشنهادی با عنوان «مسأله پژوهی»، از یک قالب و مدل ویژهای بهره میبرد تا بتواند اهداف پیشیاد را تأمین کند و بدینسان، نوشتههای آن؛ نه مقاله علمی پژوهشی (با تعریف و سازوکارهای مرسوم مجلههای پژوهشی) محسوب میشوند، و نه یادداشت علمیاند (که در این فرم کار، نویسندگان از آزادی عمل بیشتری نسبت به مقالۀ پژوهشی برخوردارند)، و نه مقالات ژورنالیستی و عمومی (که در نشریات خبری و جراید و روزنامههای محلی چاپ میشوند)، بلکه نوعی نوشتار با سبکِ مسألهنویسی یا همان مسأله پژوهی است.
بنابراین نویسنده چنین نوشتارهایی را، «مسألهپژوه» مینامیم و نه مقالهنویس یا یادداشت نویس؛ و در این صورت، ترجیح میدهم عنوان این نوشتارها را «مسأله - نوشتار» بنامم.
قالب کلّی و مدل نوشتههای چنین نشریهای، از ۱۴ بخش تشکیل میشود که به ترتیب، عبارتند از:
۱. عنوانِ مسأله - نوشتار : ...
۲. مشخصات نویسنده : ...
۳. چکیده (حداکثر ۲۰۰ کلمه) : ...
۴. کلیدواژه (بین ۳ تا ۵ واژه) : ...
۵. مسألۀ پژوهش (طرح دو یا سه پرسش پژوهش)
۶. ضرورتها و اهداف پژوهش
۷. فرضیههای پژوهش
۸. ساختار پژوهش (طرح فهرست کلّی عناوین که گویای نظم منطقی آن باشد)
۹. نتایج پژوهش
۱۰. نوع و روش پژوهش: …
۱۱. پیشینه پژوهش: …
۱۲. منابع اصلی پژوهش
۱۳. حوزه مطالعاتی نویسنده:...
۱۴. کتب، مقالات و آثار تحقیقی مرتبط نویسنده با مسأله ـ نوشتار : ...
لازم به ذکر است که؛
اولاً، با توجه به مدل طراحی شدۀ مذکور، حداکثر یک مسأله نوشتار، بیشتر از سه یا چهار صفحه نخواهد بود.
ثانیاً، هدف این نوع نوشتارها، تحلیل علمی یک مسأله به مانند یک مقالۀ علمی پژوهشی نیست که لازم باشد به توصیف و تبیین ابعاد و زوایای مسأله و پیجویی ادّله و استدلالها برآییم. بدینسان این امکان هست که یک مسأله نوشتار، نتواند دیدگاه تحقیقی نویسندۀ خود را مستدل و مستند سازد چرا که هدف، مسألهیابی و مسألهسازی است و نه تجزیه و تحلیل جامع و پژوهشی یک مسألۀ علمی (مشابه آنچه در مجلههای علمی پژوهشی مرسوم است).
و ثالثاً در این رویه، الزاماً به نقد علمی و پژوهشی یک مسأله نیز پرداخته نمیشود. اگرچه این امکان وجود دارد که یک مسأله نوشتار، به مسألهای چالشی ورود کند و خود، نقدی بر نظریههای پیشین محسوب شود، اما این سبک کار را نبایستی مانند لوازم و انتظارات از یک مقالۀ نقد پژوهشی دانست (ر. ک: حسینی، سیّد حسین، ۱۳۹۵، اصول راهنمای تنظیم مقالات نقد، تهران، شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی).
۷- نمونه «مسأله نوشتار»
در پایان این یادداشت، مسأله نوشتارِ «تحلیل مؤلفههای مفهومی دین» (که در سال ۱۳۹۱ تهیه شده) به عنوان یک نمونه، درج میشود:
۱. عنوان مسأله نوشتار: تحلیل مؤلفههای مفهومی دین
۲. مشخصات نویسنده:
سیّدحسین حسینی؛ استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
رشته تخصصی؛ فلسفه و کلام اسلامی
Drshhs۴۴@gmail.com
۳. چکیده:
یکی از چالش برانگیزترین مسائل مطرح در حوزه مباحث دین شناسی و هرآینه فلسفه دین، تعریف مفهوم دین ودستیابی به مؤلفههای اصلی آن است.
در این نوشتار پس از طرح تعریفی از دین، به نقد و تحلیل آن پرداخته و نقاط قوت و ضعف آن را بررسی میکند. توجه به سه حوزه «اعتقادات»، «اَعمال» و «احساسات» در میان نیازها و تواناییهای وجودی انسان، از امتیازات تعریف فوق بوده و لازمه اصل جامعیّت در تعریف است، اما تلاش برای حلّ مشکل تعریف دین با :۱. دستیابی به حداقل مشترکات بین ادیان؛ ۲. ابهام در تبیین عناصر اصلی تعریف؛ ۳. شمولیّت کلّ یک تعریف در حد عدم مانعیّت آن؛ و ۴. عدم احتساب وجوه منفرد در تعریف دین را، باید از کاستیها و موانع نظری در مسیر تعریف مفهوم دین دانست.
در نهایت به زعم مقال، ضرورت «نگاه سیستمی» در تعریف این واژه را، هم باید از مشکلات و چالشهای این امر دانست؛ و هم به عنوان یک امر بایستنی (با درنظرداشتن آداب و شرایط علمی و مِتدیک) به آن نگریست.
این نوشته در پایان ما را به سمت تأمل در تعریف دیگری از مفهوم دین سوق داده تا راهی به سوی تحلیل مؤلفههای مفهومی دین بگشاید.
۴. کلیدواژه: دینپژوهی، فلسفهدین، روش سیستمی، تعریف دین.
۵. مسألۀ پژوهش:
۱. آیا برای دستیابی به تعریف جامعی از دین میتوان به نقاط مشترک ادیان استناد کرد؟
۲. مهمترین ملاکها و مؤلفههای لازم برای تعریف دین چیست؟
۳. آیا حلّ مشکل مؤلفههای اصلی مفهوم دین صرفاً محدود به مباحث دینشناسی و یا فلسفه دین است؟
۶. ضرورتها و اهداف پژوهش:
۱. کاربرد متکثّر واژۀ دین در جامعۀ دینداران، ضرورت دستیابی به مفهومی مشترک از آن را ایجاب میکند.
۲. نقد تعاریف مطرح شده از مفهوم دین و ضرورت دستیابی به تعریفی جامع از آن.
۷. فرضیههای پژوهش:
۱. به صورت عقلی و استدلالی، امکان دستیابی به تعریف جامعی از دین وجود دارد.
۲. تکیه بر نقاط اشتراک ادیان، راهی عقلایی برای تعیین مؤلفههای اصلی مفهوم دین نیست.
۳. دستیابی به مؤلفههای اصلی مفهوم دین وابسته به تحلیل حوزههای وجودی انسان است.
۴. تعریف ارائه شده از دین توسط نویسندگان کتاب عقل و اعتقاد دینی از جامعیّت برخوردار نیست.
۵. با نگرش سیستمی میتوان به تعریف نسبتاً جامعی از دین دست یافت.
۸. ساختار پژوهش:
۱. مقدمه (طرح مسألۀ اصلی) و علت پیچیدگی تعریف دین
۲. تبیین تعریف نویسندگان کتاب عقل و اعتقاد دینی از مفهوم دین
۳. نقد و تحلیل تعریف
-تحلیل امتیازات تعریف
- تحلیل کاستیهای تعریف
تکیه بر مشترکات ادیان
خطر ابهام و بیدقتی در تعریف
فقدان مانعیّت تعریف و شمولیّت بر تمامی ادیان و مکاتب انسانی و گرایشهای فکری
فقدان احتساب وجه منفرد در تعریف
فقدان نگاه سیستمی به تعریف دین
۴. اصول تعریف مؤلفههای دین براساس نگاه سیستمی
دین، یک سیستم و مجموعۀ نظام واره است.
هر یک از عناصر و ارکان دین برای خود، یک نظام مستقلاند.
پاسخگویی دین به نیازهای انسانی درعرصههای فردی و اجتماعی و نیز تاریخی.
ضرورت توجه به ارتباط دین با منشأ اُلُوهی.
ضرورت توجه به ارتباط دین با انسان و سرپرستی وی.
۵. ارائۀ مهمترین مؤلفههای دین در تعریف مختار
عمومیت دین به عناصر سهگانۀ نظام فکری، نظام احساساست، و نظام اَعمال.
اصل هماهنگی بین عناصر و مؤلفههای ساختاری دین.
توجه به مفهوم نظاممند بودن عناصر سهگانۀ دین.
توجه به موضوع دین به عنوان مجموعۀ حقایق عینی.
توجه به قلمروهای سهگانۀ دین در عرصههای فردی، جامعه، و تاریخ.
منشأ اُلُوهی دین.
هدف نهایی دین.
کارکرد دین در سرپرستی و هدایت انسان.
۹. نتایج پژوهش:
۱. برای دستیابی به تعریف جامعی از مفهوم دین، به جای رجوع به مشترکات ادیان، بایستی با روش سیستمی، مهمترین مؤلفههای مفهومی دین را تبیین کرد.
۲. بجای انتظار دستیابی به مفهوم نهایی و مشترک، بایستی بر اصول و قواعد تعریف قاعدهمند و کشف مؤلفههای اصلی تکیه داشت.
۳. برای حل اختلاف در تعاریف دین، بایستی از انحصاری نگریستن به تعاریف پرهیز کرده و به جای ارائه یک تعریف نهایی، به ضرورت ارائۀ بستر نظام تعاریف توجه داشت.
۴. راه رهایی از آشفتگی تعاریف دین، دقت و تأمّل در قواعد تعریف و مباحث فلسفه تعاریف مفاهیم و زبانشناسی است و نه الزاماً مباحث دینشناسی و فلسفه دین.
۵. از مشکل در تعاریف واژۀ دین میتوان به راهحلی برای مسألۀ آشفتگی تعاریف در حوزۀ علوم انسانی دست پیدا کرد.
۱۰. نوع و روش پژوهش: تحقیق بنیادی باروش تحلیل توصیفی تبیینی
۱۱. پیشینه پژوهش: جان هیک در کتاب فلسفه دین، به پرسش «دین چیست؟»، پاسخ داده و به تعاریف مبتنی بر پدیدارشناسی و تعاریف روان شناختی و جامعه شناختی و طبیعت گرایانه از دین اشاره دارد و به اعتقاد وی همگی، به شرح و تفسیر این اصطلاح میپردازند حال آن بنابر نظر این مقال، ارائۀ تعریفهای لغوی و اصطلاحی و استاتیکی و مکانیکی کارساز نیست و بایستی رو به دیدگاههای سیستمی آورد.
۱۲. منابع اصلی پژوهش:
۱. پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفه دین.
۲. اسمارت، نینان، دینپژوهی.
۳. دیلتای، ویلهلم ، ذات فلسفه.
۴. فرشاد، مهدی، نگرش سیستمی.
۵. گریلینگ، ای، سی، ویتگنشتاین.
۶. مورن، ادگار، درآمدی بر اندیشه پیچیده.
۷. حسینی، سیّدحسین، دین در بستر دیدگاهها.
۸. باقری، خسرو، رویکردها و روشهای پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت.
۱۳. حوزۀ مطالعاتینویسنده: علمدینی، انسانشناسیفلسفی، نقدپژوهی، نظریهپردازی.
۱۴. کتب یا مقالات مرتبط نویسنده با مسأله نوشتار:
کتاب مبادی دینپژوهی، تهران، انتشارات آوای نور ،۱۳۹۰.
مقاله دین در بستر دیدگاهها، مجله معرفت، شماره ۲۰، ۱۳۷۶.
مقاله بازیهای مفهومی و تحول در علوم انسانی، کنگره علوم انسانی، ۱۳۹۱. /823/422/ح
منبع: مهر با تصحیح