به گزارش خبرنگار وسائل، جلسه «خوانش تمدنی قرآن؛ ضرورتها و الزامات» از سلسله درس گفتارهای رمضانی پایگاه فقه حکومتی وسائل در خرداد ماه 98 با حضور حجت الاسلام والمسلمین سعید بهمنی عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد؛ آنچه در ادامه میخوانید مشروح سخنان ایشان در نخستین جلسه است:
خدا را شاكرم كه به مناسبت ماه رمضان، به مناسبت بحثی علمی و قرآنی خدمت شما عزيزان هستم.گفتوگوهاي علمي در ماه مبارك رمضان، البته در هر ايامي و از جمله در ماه مبارك رمضان و همچنين در ليالي قدر امر پسنديدهاي است؛ شبي كه به عبادت و نيايش سفارش شده است، يكي از مرجحات شب قدر اين است كه انسان مباحثه علمي كند.
من اين را عرض كنم كه واقعاً در ميان ما طلبهها مباحثه علمي در حال منسوخ شدن است و اين خيلي چيز تأسفباري است، نه اينكه مباحثه مستمر علمي نداريم؛ در معاشرتهايي كه داريم و دور هم مينشينيم ميبينيم كه خود ما اصلاً از بحثهاي علمي سخن نميگوييم، بچههاي ما هم همينطور؛ بچههاي ما خواه طلبه، خواه متدين معمولي، خواه عوام؛ ميبينيد كه اينها بيشتر وقت خود را درباره ماشين و موبايل و فلان بازي و اينها صحبت ميكنند. اين يك طور اپيدمي است؛ چون از ما چيزي نميتراود، اگر چراغ علم و دين در ما روشن بود، در آنها هم نمي سرايت ميكرد.
محفلي نيست كه در خانوادههاي ما كه نمايندههاي دين بنشينيد، صحبتها همين چيزهاي فرو مايه است؛ در اين سه مقولهاي كه عرض كردم ميچرخد، احياناً مطالب سياسي است، واقعاً گفتوگوي علمي خيلي مبارك و خوب است كه متأسفانه در حال تعطيل شدن بين ما است. نميدانم كه چه اتفاقي بايد بيافتد تا اين گفتوگوي علمي احيا شود؛ شايد يك روز يك سوژه شما در این مجموعه باشد؛ شايد به اين بپردازيم.
قديم در نيشابور ميديدم كه بعد از نماز جماعت، در مسجد جامع نيشابور، شبستانهاي مختلف دارد؛ حياط فرش ميشد، در شبستانها و همه جا، نماز كه تمام ميشد، دايره دايره مردم مينشستند و مباحثه ميكردند؛ اينها را يادم هست، براي دهه شصت هست؛ يك شخصي كه از مطالب ديني آگاهي داشت مينشست به بقيه احكام ميگفت، يك مسأله را مطرح ميكرد و باهم در بين مردم مباحثه ميكردند.
الان از ميان ما طلبهها هم مباحثه رفته است؛ به هر حال مباحثه هم امر مغتنمي است؛ بحثي كه امروز خدمت شما هستيم بحث خوانش تمدني قرآن است كه دوستان يك ذيلي هم به آن اضافه كردند به نام ضرورتها و الزامات، در بيانيهاي كه ديدم.
ارائه شناسنامهای از خوانش تمدنی قرآن
من يك شناسنامهاي از خوانش تمدني قرآن بگويم؛ حدود سه سال پيش، رئيس مركز مطالعات اجتماعي و تمدني پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي دفتر تبليغات با بنده راجع به مطالعات تمدني در قرآن مشورت كرد.
گزينههاي مختلفي بحث شد، جلساتي هم برگزار شد، بعد از يك سال من پيشنهادم اين بود كه هر چه زودتر مباحثهاي را در اين باره آغاز كنيد كه از ابتداي قرآن آن حلقه اصلي كه دغدغهشان است درباره تمدن تا با كل قرآن، نگاه تمدني قرآن را مطالعه نكنند، چيزي دستگير ما نميشود؛ من اين بحث را همين جا نگه دارم، براي شما اين هشدار را بدهم، هشداري به ذهن من رسيده است، در دو وجه عرض ميكنم، اينها را براي اين عرض ميكنم، براي اينكه ما تمدن را بدون علم نميتوانيم ايجاد كنيم؛ نياز به علم داريم؛ اما دو چيز براي بنده حقير نگران كننده است.
يكي اين نابسندگي استناد به قرآن است؛ يعني نظرياتي كه به قرآن نسبت داده ميشود، به سطح كفايت در استناد به قرآن نميرسد؛ دلايل مخدوش هستند؛ نظريههاي رقيب بياعتنايي شده است يا حداقل رد و پخت و پز نشده است.
اين را دو سه هفته پيش در پرديسان جلسهاي بود كه ارائه كردم؛ يك انجمن مطالعات پيشرفت شناخت مخاطبهاي من بودند، همه اساتيد با تجربه دانشگاه و حوزه بودند، آنجا عرض كردم كه علت اينكه نظريات ما شكوفا و ميداني نميشود، بخشي براي نابسندگي دلالت و استناد است، حتي از بزرگان، اين را با جسارت عرض كنم؛ اما به نظر ميرسد كه نظريات ما در سطح بزرگان ما هم آن پخت و پز لازم در آن شكل نگرفته است.
نكته ديگر اين است كه يك چيزي به اعتقاد من در محيط ژورناليست ما در حال راه افتادن است كه به بدنههاي علمي پژوهشي هم اثر كرده است و آن شبه علم است؛ نه خود علم. يك چيزي مانند شبه علم، شعارها بيشتر ميآيند و سوتيتر و عنوان ميشوند؛ رسانه به نظر من، تصور من از اينكه رسانه بتواند خود علم را روايت كند، كمي دشوار است، چون اصلاً تخصص من نيست.
در رسانه ميبينيم كه تيترها همه ادعاي علم است، شبه علم هست، من به اينها شبه علم ميگويم، چون استدلال در آن نيست؛ آنهايي كه استدلال هست، نگراني هست كه بسنده در استدلال نيست، آنها كه اصلاً استدلال ندارد اينطور است.
شخصي بحثي را ارائه كرده است، مشحون از گزارههاي رسانه پسند، مشحون از قلمبه سلمبههاي رسانه پسند، بنده ناقد بودم و اصلاً وارد گزارههاي رسانه پسند نشدم، به طور فني اين را نقد كردم؛ ديدهام كه انعكاسي كه در رسانهها پيدا كرده است، مثلاً چند صفحه مطلب ايشان گزارش شده است، چون براق و رسانهپسند است، دو خط نقد من بيان شده است؛ چون اصلاً رسانه ظرفيت ندارد، شبه علم را بيش از علم ميپسندد.
شبه علم در حال متورم شدن است
عرض بنده هم ادعا هست، شما در اين محيط بصيرتر هستيد، ولي به نظر من ميرسد كه شبه علم در ميان ما در حال متورم شدن است؛ اصلاً گوش كسي بدهكار نيست، لاف بزرگي بزنيد تا سوتيتر بشود و به انحاء مختلف منتشر شود؛ حالا چطور اين را در محيط آكادميك علمي از آب در بياوريد خدا ميداند؛ اين دو نكته را عرض كردم چون شما بنا داريد كه كار محتوايي كنيد، به اعتقاد من به اين نكته توجه كنيد، آن مديران شما، كساني كه استراتژيها را تعيين ميكنند و مواظبت ميكنند.
يعني شما بايد عناصري داشته باشيد كه آن وعي و ظرفيت اين را داشته باشند كه شبه علم را از علم جدا كنند؛ شبه علم براق و پر طمطراق است و زود رو ميآيد و راحت ميشود آن را روايت كرد، اما علم نه، علم همراه استدلال است و تحمل آن دشوار است.
تحمل علم كه يك كسي بتواند آن را فرا بگيرد، حفظ كند و آن را منتقل كند، اين دو هشدار را لازم است بدهم و اينجا كه خدمت شما هستم، علاقه دارم كه بحث ما به شبه علم نزديك نشود؛ هرچند واقعاً بيميل نيستم كه بحثهاي خودم را در گزارههايي چنان بستهبندي كنم كه كار شما ساده شود، در اينكه آن را رسانهاي كنيد، مثلاً بگوييد بهمني گفت چنين، لاف گندهاي را بزنم كه منعكس كنيد، به اين فكر كردم كه من مطالبم را در عين حالي كه صورت بندي آكادميك ميكنم، مثلاً ويترين مناسبي هم داشته باشد، هر چند خيلي به آن نپرداختهام.
واقعاً من در مجموعه شما شايد چند ساعتي بيشتر نبودم، اما به واسطه ارتباط فكر ميكنم سي ساله با دوستان، احساس ميكنم كه اينجا جزوي از اضلاع وجودي ما است؛ با اينكه ما باهم خيلي ارتباط متراكمي نداريم، اما احساس بيگانگي هم نداريم، انگار در يك خانه هستيم؛ دوست دارم در محيط ما ولو در يك بازه زماني منطقي، چون يك روزه كه آدم اينطوري نميشود؛ شايد پنج سال، سه سال حداقل لازم است تا تيم شما زبان علمي را خوب بياموزند، پنج سال مهارت پيدا كنند، تا هفت سال متخصص شوند، ديگر اين چيزها را خوب تشخيص دهند، هيچ قاطي نكنند، هر كه شبه علم بازي كرد بتوانند دست او را بخوانند و علم را از آن در بياورند، اينها را يك روزه نميتوان انتظار داشت.
رسانه باید شبه علم را از علم تمییز دهد
در عين حال به نظرم شبه علم در ميان ما در سطح گستردهاي رواج پيدا كرده است؛ من اين خبرگزاريها را كه نگاه ميكنم، انعكاس نشستها و مطالب، يك لايه شبه علم منتقل ميشود؛ شايد اصلاً اين درست باشد، اين ذائقهها را تحريك كند و به سمت علم ببرد، واقعاً اينقدر هم نميدانم از محيط و كاركرد رسانه، ولي اگر از دلم بپرسيد، دلم ميخواهد كه محيطي باشد كه اينها را شناسايي كند و قدرت و هاضمهاش به قدري باشد كه شبه علم را از علم تشخيص دهد و بتواند علم و لايه مبارك و نابش را بتواند گزارش كند.
در مطلبي كه من خدمت شما ارائه ميكنم، طبعاً برابر اين ادعايي كه كردم دوست دارم كه از شبه علم فاصله بگيرم و به علم نزديك شوم. البته اينكه ميبينيد عنوان يك مقاله است كه اخيراً در نشست فهم تمدني ارائه شد، اين مقاله آن چيزي است كه ميخواهم در طول اين چهار جلسه خدمت شما عرض كنم.
مقدمه بحث خوانش تمدنی قرآن
اما مقدمه بحث ما درباره اين خوانش تمدني قرآن؛ اولين مطلبي كه به ذهن ما ميآيد درباره ضرورت مطالعه تمدني، باز سراغ قرآن ميرويم.
من معتقد هستم كه اين آيه كه ميفرمايد«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»، بنده عرض ميكنم كه ما به حمل اولي كه كلمه تمدن نداريم؛ البته ماده «م د ن» و اشتقاقات آن را في الجمله داريم؛ مثلاً مدينه و امثال اينها، اما خود تمدن را نداريم؛ وقتي نداريم چطور به سراغ قرآن ميرويم تا از قرآن برداريم؟ ما معتقد هستيم كه هرچند كلمه تمدن در قرآن نيست، اما مصاديق تمدن در قرآن بيان شده است؛ بنابراين به حمل اولي تمدن را نداريم، اما به حمل شايع داريم؛ يعني مصداقي
مصداق تمدن، هم تمدن به معناي كلي را داريم، هم اجزاي تمدن، هم فرآيند تمدن و هم قوانين حاكم بر تمدن را داريم؛ اين ديگر مانند پيشفرض اول ما است و هر چيز ديگري كه اصطلاح آن در قرآن نباشد، دنبال حمل شايع آن در قرآن هستيم، يعني ببينيم كه مصاديق آن، آن چيزي را كه تمدن ميناميم، خودش، اجزائش، چيزي از آن در قرآن هست يا نه؟ پس ما به سراغ اين ميرويم.
مقایسه تمدنی قرآن
آيهاي كه خدمت شما عرض كردم، اين به نظر ميرسد كه يك مقايسه تمدني خدا ميكند؛ كنتم، شما، خيرَ امةٍ، خير واژه مقايسهاي است، بهتر، بهترين، وقتي بهترين است طرفهاي مقايسه وجود دارند. كنتم خير امة، يعني امتهاي ديگر وجود دارند، يا بودهاند، شما بهترين امت هستيد؛ يك مقايسه بزرگ ماكرويي است؛ نه ميكرويي، نه به اجزا.
كل امت اسلام با تماميت امتهاي ديگر مقايسه شدند؛ مقايسه كننده خداوند تعالي است؛ كنتم خير امة اخرجت للناس، وقتي خداي تعالي ما را با امتهاي ديگر مقايسه ميكند و در اين مقايسه به ما امتياز ميدهد، يك مقايسه تمدني اتفاق ميافتد، در اين گزاره، در اين قضيه كه خبري است، انشائي كه نيست، نگفته است كونوا خير امةٍ، امر كه نيست، فرمود كنتم خير امةٍ.
كنتم خير امةٍ اخرجت للناس، به لحاظ قواعد اصولي ما آيا در همه حالات صحيح است؟ اين امت اسلامي در همه حالات خودش آمر به معروف در مقياس تمدني بوده است؟ چون اساس در يك مقياس تمدني بسته ميشود، كنتم خير امة، نه اينكه در بين خودتان امر به معروف و نهي از منكر ميكنيد، اينكه جزو وظايف واجب فردي و جمعي مسلمانان است، شما در اثرگذاري بين تمدني اينطور هستيد، اين سياق، سياق مقايسه تمدنها است.
تولید ایمان؛ نتیجه امر به معروف و نهی از منکر
حالا عرض ميكنم كه سباق و ذيل آيه هم همين را نشان ميدهد؛ كنتم خير امة اخرجت للناس، چرا؟ اينها در مقام تعليل هستند؛ «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»؛ در تؤمنون بالله بنده حقير يك قولي دارم و آن اين است كه يكي از معاني باب افعال ايجاد مبدأ فعل است؛ ايجاد كردن مبدأ فعل يكي از معاني باب افعال است؛ اگر شما ايمان را به معناي ايجاد مبدأ فعل بگيريد كه با امر به معروف و نهي از منكر سازگارتر است.
چون شما كه امر به معروف و نهي از منكر ميكنيد كه مؤمن هستيد كه اين كار را ميكنيد، اگر نهي از منكر ميكنيد هم مؤمن هستيد، حالا چرا آخر آيه ميفرمايد كه و تؤمنون بالله، اصل تأسيس است، تؤمنون بالله امر زائدي ميشود، ميگويند كه مثلاً شما افزايش ايمان ميدهيد، چيزي درباره افزايش اينجا نيست، تؤمنون بالله يعني با امر به معروف و نهي از منكر آنهايي را كه مؤمن نيستند مؤمن ميكنيد، توليد ايمان ميكنيد، يعني امر به معروف شما در تعامل با امتهاي ديگر توليد ايمان است، آنها را به سمت ايمان ميآوريد.
من خواستم از اين آيه ضرورت انشائي را استخراج كنم، چطور دلالت دارد؟ عرض كردم كه در همه حالات كه شما آمر به معروف به همه امم كه نيستيد، اين ميتواند خبر در مقام انشاء باشد؛ با خبر در مقام انشاء آشنا هستيد؟ مثلاً از امام ميپرسد كه نمازش چنين و چنان شده است، چه كار كند؟ امام ميفرمايد يعيط، امام ظاهراً از اين خبر ميدهد كه اعاده ميكند، در حالي كه اين انشاء است، يعني بايد اعاده كند.
وقتي ميفرمايد كنتم خير امةٍ يعني لتكن، شما بايد خير امت باشيد با سه عنصر، امر به معروف و نهي از منكر و ايجاد ايمان؛ اين ايجاد ايمان حاصل امر به معروف و نهي از منكر است، اينكه رفقاي ما اسم این درس را ضرورتها گذاشتهاند، ميخواهد بگويد كه ضرورت ايجاد يك تمدن با ويژگيهاي خاص خودش، اين آيه است.
اين آيه به ما ميگويد كه شما يك امت هستيد، امت يعني يك گروه كه يك هدف دارند؛ هدف مشخصي دارند، گروهي كه هدف مشخصي دارند؛ اصلاً براي گروه هم نيست، براي قاصد است، امت يعني قاصد، كه معمولاً بر گروه اطلاق ميشود، چون هدف اينها را دور هم جمع ميكند، هدف است كه يك گروهي را دور هم جمع ميكند و ما به آن امت ميگوييم، اصل معناي امت در كسي است كه قاصد است.
يك آيهاي هم داريم كه خيلي محل اشكال شده است، در نابسندگي دلالت كه عرض كردم يكي اينجاست؛ بعد از اينكه حالات كفار را بيان ميكند، ميفرمايد«مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم»، اين محل اشتباه بزرگان شده است، كه مثلاً امم اگر پرندگان و جنبندگان امم شدند، بعد امت يك هدف دارند، از تجمع اينها يك اجتماع شكل ميگيرد، يك جامعه معنيدار شكل ميگيرد، بعد ديگر بايد جامعه رهبر داشته باشند، بايد بر اينها حجت تمام شود و خيلي بحث، بعضي از بزرگان ما حدود ده صفحه بحث كردهاند، آخر هم نتوانستهاند كه به نتيجه برسند، من ميخواستم ذيل اين تفسيرشان بنويسم كه فقط مانده است كه براي شپش و كك هم رهبر و پيامبر و اينها تراشيده شود.
در حالي كه سياق آيه در آنجا نشان ميدهد كه پرندگان به كفار تشبيه ميشوند، كفار چه طور هدف متجهي ندارند، هدفي كه بايد داشته باشند ندارند، هدف بيهودهاي دارند، در اين بيهودگي در هدف جنبندگان و پرندگان مانند آنها هستند؛ آن تفسيري كه ميبرد براي امت يك جامعه درست كند، براي پرندگان و جنبندگان؛ ما من دابة كه ميگوييم تك سلوليها را هم شامل ميشود، مگر اينكه يك لغوي بگويد كه فقط به جنبندگان بزرگ ميگويند، مثلاً چهار پايان و اينها هم ميشود؛ شما يك چهارپا از چه گروهي هستند؟ شما ميخري و جايي ميگذاري، هيچ گروه خاصي ندارند، هدفي از اينها اصلاً متمشي نميشود.
داعش؛ حرکتی در خلاف جهت تمدن اسلامی
به هر حال ويژگي انسان هدفمداري است؛ اين براي انسان است كه گروه هدف دار درست ميكند و در مقياس بزرگ انسانها با اهدافشان از همديگر جدا ميشوند؛ اين يك آيه كه به نظر من به ما نگاه تمدني ميدهد، مقايسه تمدني است، ويژگيها تمدني هستند، كاركردها هم تمدني هستند، يعني از من بپرسيد كه راجع به اين آيه چه فرضيههايي ميسازي، من ميگويم كه اگر من بخواهم براي شما هم بگويم كه اولين هدفگذاري در رابطه تمدني ما با ديگر تمدنها اين است كه آنها را مؤمن كنيم، بر خلاف آنهايي كه مخالف و كافر و اينها را ميكشند؛ مبتلا به گروه داعش بوديم كه هر كافري، هر كسي كه با چيزهاي ما هم هست، در نظريات ما شايد لازم باشد كه باهم بحث كنيم كه كجا هست.
ولي اولين رسالت جامعه مؤمن، نسبت به جوامع ديگر، توليد ايمان است؛ هنر داريد در آنها توليد ايمان كنيد، در مباحثاتي كه با برخي دوستان داشتيم، حدود شش هفت سال است كه ادامه دارد، راجع به قدرت نرم، در آنجا ما وقتي آيات جهاد را بررسي ميكرديم، در تمام آنها، يك حكم ثابت است، شما نميتوانيد نبردي را شروع كنيد، مگر اينكه آنها را به طاعت خدا دعوت كنيد؛ يعني اصل در تعامل اين است كه آنها به سمت خدا بيايند، همين كه ايمان بياورند اخواناً مثلكم هستند، ديگر دعوا نداريم. ما اين قطعه را حذف كردهايم.
در بعضي از روايات هست در كتاب الجهاد كافي در اوايل كتاب امام صادق (ع) ميفرمايد كه بني اميه حدود جهاد را ضايع كردند، بعد ميگويد كه و اول حدوده الدعاة الي طاعة الله من طاعة العباد؛ جهاد اولين گام است، حد است، از حد نميشود گذشت، شرط اول است، بخواهي با كسي درگير شوي، حتماً بايد دعوت شده باشد.
وزارت خارجه باید مبتنی بر تولید ایمان با دیگر کشور تعامل کند
حالا بگوييد كه ما چقدر اهتمام كرديم كه مهارتهاي دعوت را كسب كنيم، يا به من بفرماييد كه در سامانه وزارت خارجه ما كه تعامل ما با بيگانگان است، و همينطور سازمان فرهنگ و ارتباطات ما چقدر تئوريزه شده است، هدفگذاري شده است به عنوان رسالت اول توليد ايمان، ما از اينها هنوز بيگانه هستيم و اين نظريهها را هنوز در نياوردهايم كه بر اساس اينها دانش توليد كنيم، بر اساس اينها مهارت و متخصص توليد كنيم كه اولين وظيفه اساسي ما در تمامي تعاملات بينالمللي ما توليد ايمان باشد؛ اصلاً مسأله ما نبوده است كه ما راجع به آن فكر كنيم، دانش توليد كنيم، الگو توليد كنيم، مهارت توليد كنيم.
اولين آيهاي كه به نظر من ما را فرا ميخواند تا نگاه تمدني به خودمان داشته باشيم، اين قياسي است كه خداي تعالي قرار داده است؛ كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله، توليد ايمان ميكنيد.
آيات ديگري هست، البته بعضي آيات هست كه اين را كه عرض كردم در فقره اخير تأييد ميكند كه ايمان است؛ مثل«وَلا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ»، به شرط اينكه«إِن كُنتُم مُؤمِنينَ»، حالا اگر ميخواهيد توليد ايمان كنيد، خود شما بايد مؤمن باشيد، اگر مؤمن باشيد برتري داريد؛ اين برتري هم مطلق است، نه به برتري نظامي مقيد شده است، نه به برتري نرم مقيد شده است، برتري مطلق داريد.
ميخواهم بگويم كه ايمان عنصر اصلي تمدني است كه ما روي آن كار ميكنيم؛ هم وسيله است، ان كنتم مؤمنين، هم هدف است، و تؤمنون بالله؛ ايمان همه مطلب است؛ «مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ»، كتاب را، تمامي كتاب را خداي تعالي در عرض ايمان آورده است؛ يعني همه رسالت پيامبر اكرم در كتاب است؛ اين كتاب آمده است، عدل كتاب را خداي تعالي ايمان قرار داده است و بعد ميگويد كه اين را براي شما آوردهايم تا قومت را پيش ببري، قوم اشاره به تجمع و اجتماع دارد؛ قوم پيامبر(ص) را اگر قريش بگيريم، نقطه عزيمت تمدنسازي پيامبر اكرم است كه بايد با توليد ايمان در درون قوم خودش، هسته مركزي تمدن جهاني خود را شكل دهد.
خودسازی، جامعه سازی و تمدن سازی سه گام مهم در بیانیه اخیر رهبر انقلاب
اينها از آياتي كه به ما نگاه تمدني ميدهند، ما را فرا ميخوانند كه ما نگاه تمدني داشته باشيم؛ در بيانيه حضرت آقا درباره گام دوم كه احتمالاً شما هم روي آن كار كردهايد، در آنجا آمده است كه يكي از هدفگذاريهايشان اين است كه ما بايد تمدنسازي كنيم، خودسازي، جامعهسازي، تمدنسازي؛ ايشان اين قيد را به كار ميبرند؛ اول چهل سال گذشته را مرور ميكنند، بعد ميفرمايند كه در اين زمان ما بايد اين سه كار را بكنيم، خود سازي، جامعهسازي و تمدنسازي.
وقتي ايشان ميفرمايند در اين زمان يا در حال حاضر كه تعبير دقيقش يادم نيست، اين يعني ما يك ضرورت تاريخي نسبت به انقلاب خود داريم، اگر اين كار را نكنيم از كلاس انقلابمان عقب هستيم، آن درسي كه الان بايد پاس كنيم پاس نميكنيم، الان وقت اين كار رسيده است؛ هر سه هم بايد در عرض هم باشد، هم خود سازي كنيم، هم جامعهسازي كنيم هم تمدنسازي كنيم، وقتي اينها در كنار هم قرار ميگيرند يعني تمدنسازي در شكل كاملاً بزرگ و مقايسه با امم ديگر، كل امت را.
يعني در اين امتسازي ديگر جامعه عربستان رقيب شما نيست، هيچ كس و هيچ قلمرو اسلامي رقيب شما نيست، در درون هاضمه شما بايد يك تمدن را شكل بدهند، يك وقت ما در هيجانات موضعگيريها و هيجانات ملي قرار ميگيريم و ممكن است كه به لحاظ كارهاي ناشايستشان تعميم بدهيم كه مثلاً اين منطقه اسلامي دشمن ما است؛ اينطور نيست؛ اينها اخوان هستند، اينها مسلمان هستند، بايد كنار ما باشند، ما بايد تدبيري پيدا كنيم كه اينها را از كام دشمن بيرون بكشيم.
در نگاه تمدني به اينها به مثابه رقيب نگاه نميكنيد، اگر بر اينها دشمني و عداوت عارض شده است، شما بايد آن عوارض را برداريد، بايد تدبيري كنيد و در يك بازي نرويد كه با اينها درگير شويد، شما ابتدا كنيد. اگر آنها دست درازي كردند دستشان را قطع ميكنيد، هر كس باشد؛ ولي طبق فرمايشات آقا اولاً و بالذات رسالت ما اين نيست كه با آنها درگير شويم، رسالت ما اين است كه آنها را در درون تمدن اسلامي جا نمايي كنيم.
اينها برخي از آياتی هستند كه ما را به تمدن فرا ميخوانند؛ اول عرايضم ميخواستم راجع به شكلگيري بحث تمدن بگويم كه غفلت كردم و جا دارم كه من بگويم چون خواستگاه مباحثهاي كه خدمت شما هستيم همان است.
عرض كردم كه من را دعوت كردند براي اينكه درباره مطالعات تمدني قرآن مشورت كنيم، چند جلسه هم تشكيل شد، بعد بنده پيشنهاد كردم كه بايد مباحثه شود، چند ماه گذشت تا اين در ذهنيت دوستان ما در مركز مطالعات اجتماعي و تمدني به عنوان تنها گزينه مطرح شد، يعني ديدند كه هر كار ديگري كنند از نيمه راه آغاز كردهاند و اگر هسته مركزي خودشان اين مباحثه را شكل ندهد، كس ديگري اين كار را نميكند.
نشستهايي را تدارك كردند كه بنده عرض كردم كه اين نشستها هيچ چيزي را دستگير شما نميكند؛ چون افرادي ميآيند و به لحاظ شيك بودن بحث تمدن مطالبي را مطرح ميكنند اما به قول حقير شبه علم است نه علم، يعني علم شكل نميگيرد؛ نشستها را هم تجربه كردند و ديدند كه هيچ دستگيرشان نشد، يك وقت ديدم كه تلفن زدهاند كه ما ميخواهيم اين مباحثه را برقرار كنيم.
جمعي از دوستان دانشگاه باقر العلوم(ع) از بيرون حدود هشت نفر در ابتدا بود كه دو سه نفر ريزش كردند، الان با حدود شش يا هفت نفر، حدود دو سال است كه هفتگي ادامه دارد؛ البته آنها استاد فن هستند، من از محيط قرآني در جمعشان رفتم، آنها موضوع مطالعهشان تمدن است، موضوع مطالعه من قرآن است، يك موضوعي كه با آن همراه شده است، تمدن شده است، بحثهاي خوبي شكل گرفته است، مثلاً مدام مدلهاي مباحثه را تغيير داديم، مباحثه ترتيبي، مباحثه بر اساس سوره، مباحثه تقسيم كار، اينها را در كار داريم.
باني اين بحث جناب دكتر حبيبالله بابايي است، رئيس مركز مطالعات اجتماعي و تمدني است؛ خاستگاه اين بحث كه من در خدمت شما هستم و نمي از آن مباحثات را در اين سه چهار جلسه ارائه ميكنم آنجاست كه خيلي دوست داشتم كه نام آنها هم در لگوي شما باشد.
تمدن سازی به تعبیر رهبر انقلاب جهاد بزرگ است
رهبر معظم انقلاب به ويژه از اواخر دهه هشتاد بسیار بر مقوله تمدنسازي تأكيد ميكنند، به جوانان، متدينان ميگويند كه مسأله اصلي شما تمدنسازي است، بعد از تمدنسازي به جهاد بزرگ تعبير ميكنند.
اگر ما بخواهيم تمدنسازي كنيم، اولين مطلب اين است كه آيا ميشود ما بدون دانش تمدنسازي كنيم؟ مثلاً شما ميتوانيد بدون اينكه دانش ساخت اين ميكروفن را داشته باشيد، اين را بسازيد؟ نميشود، اصلاً محال است، دانشمندي براي ساخت تمدن يك ضرورت عقلي است، انكار ناپذير است، هر كسي ميخواهد هر چيزي را بسازد، هر چيزي را بسازد، چه آن امر ساده باشد و خرد باشد و چه امر بسيار پيچيده و بزرگ باشد، ناگزير از دانش است.
اين يك پله از مطلب، پله بعدي اين است كه شما سراغ كدام دانش ميرويد؟ از كجا ميخواهيد اين دانش را بياوريد؟ تمدن اگر متعلق فعل انسان است، تمدن فعل انسان است، انسان است كه تمدنورزي ميكند؛ پس طبق بحث شما، بحثهاي فقه ميشود؛ چون فعل انسان است، متعلق حكم است، متعلق حكم كه شد فقهي ميشود.
حجم بسياري از دانشي كه ميخواهيد بايد دانش دستوري يا هنجاري باشد كه فقه بايد راجع به آن نظر بدهد؛ بخشي از اين شناختي هستند، منظورم از شناختي معرفت توصيفي است، يعني معرفت دستوري افعل لا تفعل نيست، ولي ميخواهد جامعه و قوانين حاكم بر جامعه را بشناساند، آغاز و انجام جامعه را براي شما بيان كند، اين يك جهانبيني دارد، يك منطقي دارد.
شما عالم را طوري ميبينيد، رقيب ايدئولوژيك شما يا رقيب مكاتب ديگر شما جور ديگري عالم را ميبينند، شما معمولاً روابط انساني را در چهار رابطه ميبينيد كه اين را مرحوم شهيد صدر خوب صورت بندي كرده است، رابطه با خدا، رابطه با ديگران، رابطه با خودتان، رابطه با ديگران، رابطه با طبيعت.
رقيب شما رابطه با خدا را نميبيند، سه نوع رابطه براي انسان قائل است، رابطه با خودش، رابطه با ديگران، رابطه با طبيعت و عنصر حاكم بر روابط شما رابطه با خداست، درست است؟ اين بينونيت تمدني بين شما است؛ يعني هر عنصر تمدني آن را نگاه كنيد، عنصر كه ميگوييم حجم بزرگ آن، و الا در درون تمدن آنها هم الاهيان هستند، آنها سه بعد و شما چهار بعدي به عالم نگاه ميكنيد.
اينكه چهار بعدي به روابط انسان نگاه ميكنيد اينها معرفت توصيفي هستند و ديگر دستوري نيستند؛ اين ميگويد كه هست و از اين چهار حالت خارج نيست، اگر بخواهيد يا نخواهيد در درون اين چهار رابطه قرار داريد.
حالا اين گزارههاي هستيشناسانه و اين پيشفرضها و قوانين را از كجا به دست بياوريم؟ يا قضاياي هنجاري كه به ما فرمان بدهد اين كار را بكنيد يا نكنيد، اين كار خوب است يا بد است، اينها را از كجا بياوريم؟ ما ميگوييم«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»، بايد برويم و سر به دامن قرآن بگذاريم ببينيم كه او چه می گوید.
پرسشهای بنیادین خوانش تمدنی قرآن
گفتيم كه قرآن خودش مقايسه تمدني ميكند، آيا خودش هم به ما ميگويد كه ما چطور و با چه شناختي و با چه هدايتي به سمت ساخت تمدن جلو برويم؟ اينها سئوالات بنيادين خوانش تمدني هستند، آيا قرآن دادهاي در اين زمينه دارد كه من آيات آن را رديف كرده بودم و اين آيه به طور خاص يادم ماند كه كوتاه هست و همه شما هم ميدانيد و بعد از اينكه سراغ قرآن ميرويم چگونه به سراغ قرآن برويم؟
براي اينكه ذهن شما نزديك شود، تعبيري هست كه فكر ميكنم كه اولين بار هم شهيد صدر به كار برده است و آن روش استنطاق است، با استنطاق قرآن از آن تمدن را طلب ميكنيم كه تكليف ما را درباره تمدن مشخص كند؛ ما استنطاق را چگونه ميبينيم؟ در روايت شهيد صدر؛ شهيد صدر به اين بيان امير المؤمنين اشاره ميكند كه شما به قرآن، قرآن را استنطاق كنيد كه در قرآن خبر گذشتگان هست، و خبر آيندگان، و دواء درد شما در آن هست، و نظم ميان شما، اين چهار عنصر، خبر گذشته، خبر آينده، دواء درد شما، نه مثلاً دل درد و چشم درد، دواء درد اجتماعي امت اسلام است.
قرينه نشان ميدهد، و نظم ميان شما، يعني شما امت اسلامي بايد انتظامي داشته باشيد، اين انتظام شما را دادههاي قرآني تأمين ميكنند، برخي آمدهاند استنطاق را در فقط پرسيدن از قرآن منحصر كردهاند، ما از لفظ استنطاق به لفظ مدرسهاي ديگري ميرويم به نام تفسير موضوعي.
استخراج تمدن قرآنی با روش استنطاق یا تفسیر موضوعی ممکن است
شهيد صدر بر اساس اين، با الهام از اين آيه روش تفسير موضوعي را بيان ميكند، در حقيقت ما اگر بخواهيم درباره هر مطلب تخصصي از جمله تمدن به سراغ قرآن برويم، ناگزير هستيم كه از روش استنطاقي يا روش تفسير موضوعي استفاده كنيم؛ تفسير موضوعي در بيان شهيد صدر حركت از واقعيات بشري به سمت دادههاي قرآني براي دستيابي به نظريات و لا غير است.
هفت هشت سالي است كه روي مطالب شهيد صدر كار ميكنم، تا آنجايي كه ديدم هيچ كس اين تلقي را از تفسير موضوعي ندارد؛ تفسير موضوعي كه بين ما شايع است، يعني مثلاً يك مطلبي را برداريد، درباره آن هر چه در قرآن آمده است در بياوريد و مرتب كنيد؛ اين را تفسير موضوعي ميگويند؛ در حالي كه شهيد صدر ميگويد كه اين تفسير موضوعي مراد من نيست، تفسير موضوعي كه من ميگويم، يعني شما به نظريه برسید.
بعد هم تعبيري كه ايشان به كار ميبرد اين است كه شما به حقايق كبري برسيد، حقايق كبري، مسائل جهان شمول هستند، يعني مسائل جامعه بشري به طور كل را حل ميكنند، اگر شما به دنبال پاسخ يك حكم شرعي فرعي باشيد، اين حقايق كبري بسا نباشد؛ من عرض ميكنم كه در صورتي هم اين احكام جزئي هم ميتوانند حقايق كبري باشند، به شرط اينكه چطور صورتبندي كنيد، اين را در فرصتهاي بعدي عرض ميكنم.
ولي اگر به احكام فرعي اينطوري نگاه كرديد اينها ديگر حقايق كبري نيستند و اينها نميتوانند نظريه باشند؛ اساساً نظريهاي كه ايشان مراد ميكند اين است كه شما به حقايقي ميرسيد كه اين خودش دهها و صدها حوزه ديگر را روشن ميكند؛ ايشان براي نمونه نظريه مشهور سنتهاي تاريخي و نظريه استخلاف و نظريه چهار بعدي بودن ارتباط انسان را صورتبندي كرده است.
اينها را الان ما ميگوييم ساده است، آن زماني كه ايشان اينها را گفت كسي در ذهنش نبود كه ما راحت در مقابل اومانيسم بگوييم كه شما سه بعدي و ما چهار بعدي هستيم؛ الان راحت ميتوانيم از اين مطلب استفاده كنيم، چون او قبلاً زحمتش را كشيده است و روشن كرده است.
نظريه دين، در همين مجموعه سنتهاي تاريخي فقط يك نظريه نيست، مجموعه نظريات است؛ نظريه فطرت، نظريه اصالت تغيير دروني، از آن آيه «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم»، يك نظريه را صورتبندي ميكند و ميگويد كه تغييرات از درون شروع ميشوند كه ما آنجا البته نقد داريم؛ همه اينها را در عين بزرگيشان به ايشان نقد داريم، اما ايشان مؤسس است.
نظريه اصالت اثرگذاري آرمانها بر تغيير دروني، باز تغييرات دروني را هم واكاوي ميكند و ميگويد كه همين تغييرات دروني هم از يك چيز ديگر متأثر هستند به نام آرمانها، كه ايشان تعبيرش المثل العليا هست، كه حجم زيادي درباره آن بحث كرده است كه خيلي جذاب و انضمامي است. مدام مثال در بحثهاي خود ميآورد.
اين يك نظريه است، نظريهاي كه آرمانها آغاز حركت انسان هستند، حركت تاريخ؛ الان طبق نظريه ايشان اگر بخواهيد تمدن را دنبال كنيد، بايد آرمانهاي جامعه خود را تغيير دهيد؛ آرمانها را تغيير داديد شاكله آن تغيير ميكند و به رفتار و كنشهاي ديگر آن شكل ميدهد.
اينها مجموعه نظرياتي است كه خودش صورتبندي كرد؛ البته بعد از ايشان فضلايي هم مانند آقاي هادوي كار كردهاند، به تعبير خودشان آن را پيشرفتهتر كردهاند، ساختار كلي نظام اقتصادي اسلام در قرآن يا چنين چيزي را نوشتهاند و دست كم مدعي هستند كه اينها هم با سبك تفسير موضوعي سراغ قرآن رفتهاند.
عرض من اين بود كه ما براي حل هر مطلب تخصصي هيچ روشي را تا الان نميشناسيم، جز تفسير موضوعي، تفسير موضوعي در بيان شهيد صدر را مراد ميكنيم كه ايشان منحصراً نظريهپردازي را مراد ميكند.
از نظر شهید صدر تفسیر موضوعی باید منتج به نظریه شود
مثلاً ما الان ستارگان در قرآن و چه چيزهايي در قرآن داريم، همه زياد هستند، همه ميگويند كه اين مطالعات ما موضوعي است؛ شهيد صدر هيچ كدام از اينها را موضوعي نميداند، اينها درباره يك موضوع هستند، تفسير موضوعي اصطلاح ايشان نيستند، چون منتج به نظريه نبودند.
روش تفسير موضوعي ايشان را جمعبندي كنم، روش تفسير مسأله محور است، اينها نص مطالب شهيد صدر است نه استنباط من؛ مسألهمحور جامع اجتهادي منتج به نظريه است؛ اين عناصر را داشته باشد يك تفسير موضوعي ميشود، طبق نظر ايشان كه تا الان ما نظر ايشان را در كليت پذیرفتیم، يعني پيشرفتهتر از نظر ايشان و مناسبتر از نظر ايشان نداريم، به لحاظ اينكه جامع اجتهادي است.
هر كس روش ديگري را در مقابل روش شهيد صدر گذاشت، عميق نشده است، چون روش ايشان جامع اجتهادي است همه روشها را در بر ميگيرد، يعني حتي روشهايي كه بعدها ساخته شود كه شهيد صدر از آن خبر ندارد، اصلاً شهيد صدر به اينها كاري ندارد، ميگويد كه هر روش معتبري بود بيا و استخدام كن تا به نظريه برسد، اين نظريهپردازي قرآن بنيان يا تفسير موضوعي ميشود، بنابراين هيچ روشي، روش وحدت سورهاي، هر روشي كه امروز اسمهاي مختلفي پيدا كردهاند.
گام اول اين است كه دادههاي تمدني قرآن را استحصال كنيم و در گام نهايي اين است كه اين نظريه تمدن را در قرآن صورتبندي كنيم./241/241/ح