vasael.ir

کد خبر: ۱۳۷۱
تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۹ - 22 November 2015
درس خارج فقه فرهنگ آیت الله اراکی/ جلسه 3

در مکتب اهل بیت(ع)، دستور به پرسش از حقیقت داده شده است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل – آیت الله اراکی در سومین جلسه درس خارج فقه فرهنگ اسلامی بحث بیان عقیده را ادامه داد و یکی از مشخصه های مکتب اهل بیت علیهم السلام را سؤال پرسیدن برای تبیین حقیقت دانست؛ درحالیکه در مکتب خلفاء از سؤال نهی شده است و روایات زیادی در دسترس است که در مکتب خلفاء سؤال به عنوان یک مسأله ممنوع است.

 

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی، دبیر کل مجمع تقریب مذاهب اسلامی درسومین جلسه درس خارج فقه فرهنگ اسلام که روز سه شنبه دوازدهم آبانماه 1394 در مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی قم ره برگزار شد، به ادامه بحث حق بیان پرداخت.

وی احکام شرعی مربوط به بیان را مختلف دانست و گفت: مطلبی که برای مردم و زندگی مردم ضروری است، بیان آن واجب است. هرنوع بیانی که لازم باشد. اعم از اظهاری، ترویجی و تعلیمی.

آیت الله اراکی همچنین یکی از مشخصه های مکتب اهل بیت علیهم السلام  را امر به سؤال معرفی کرد و با ذکر روایتی از منابع اهل سنت، سؤال را در مکتب خلفا امری نهی شده دانست.

 خلاصۀ جلسه سوم درس «فقه فرهنگ» آیت الله اراکی را در ذیل ملاحظه می فرمایید.

دو گونه حکم شرعی برای بیان عقیده

چنانکه پیشتر گفتیم از جمله حقوق آراء و عقاید، حق بیان است. بیان اعم از آنکه اظهاری یا ترویجی یا تعلیمی باشد، دو گونه حکم شرعی دارد. یک نوع حکم شرعی در مورد بیان به ما هو بیان است.

به عبارتی، خود بیان موضوع حکم شرعی است. مانند دروغ و افتراء. حرمت کذب و افتراء، موضوع آن خود بیان است. موضوع حکم شرعی در اینجا محتوا نیست بلکه موضوع، بیان فی نفسه است.

گرچه ملاک، حرمت محتوا است. آنجا که می فرماید: " الا لعنة الله علی الکاذبین "، لعنت روی کذب به ما هو کذب رفته است و موضوع حرمت نفس بیان کاذب است. اما گاهی هم بیان به تبعیت از محتوا دارای حکم است. یعنی حکم به لحاظ محتوی و مودای بیان است و نه به لحاظ نفس بیان. به عبارت دیگر موضوع حکم، محتوا است.

بحث بیان از منظر ادله

آیه 102 سوره بقره با تفسیری که در روایات برای این آیه آمده است راه  را برای مباحث مربوط به بیان روشن و باز می کند. از این رو بعنوان مقدمه ورود به بحث، آن را مطرح می کنیم:

"وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلى‏ مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون".

بنی اسرائیل از این جهت که تبعیت از " ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ " کردند سرزنش می شوند. در روایات چنین آمده است که چون پس از دوره حضرت نوح علیه السلام سحر در میان مردم شیوع پیدا کرد، خداوند دو ملک هاروت و ماروت را فرستاد تا روش بازکردن و ابطال سحر را به مردم بیاموزند. ولی بنی اسرائیل آنچه را آن دو ملک برای ابطال سحر به مردم می آموختند برای ترویج خود سحر به کار گرفتند واز این علم برای تفریق بین زن و شوهر استفاده کردند. همانطور که گفتیم، بیان به ما هو بیان و علم به ما هو علم ممدوح نیست و اینطور نیست که بیان هر حقیقتی ممدوح باشد. خیر چه بسا بیان یک حقیقت خطرناک و مضر باشد. علاوه بر اینکه گاهی بیان یک حقیقت اگرچه فی نفسه ممدوح است ولی با حکم دیگر و حقیقت دیگر که اهم از آن است تعارض پیدا می کند. از این جهت باید این حقیقت مسکوت بماند و بیان نشود.

مرحوم صدوق بعنوان تفسیر آیه شریفه ، در عیون اخبارالرضا علیه السلام جلد 1 صفحه 268 از امام عسکری علیه السلام چنین روایت می کند:

"قال اتبعوا ما تتلو کفرة الشیاطین من السحر و النیرنجات على ملک سلیمان الذین یزعمون أن سلیمان به ملک و نحن أیضا به فظهر العجائب حتى ینقاد لنا الناس و قالوا کان سلیمان کافرا ساحرا ماهرا بسحره ملک ما ملک و قدر ما قدر فرد الله عز و جل علیهم فقال وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ و لا استعمل السحر الذی نسبوه إلى سلیمان و إلى ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ و کان بعد نوح ع قد کثر السحرة و المموهون فبعث الله عز و جل ملکین إلى نبی ذلک الزمان بذکر ما تسحر به السحرة و ذکر ما یبطل به سحرهم و یرد به کیدهم فتلقاه النبی ع عن الملکین و أداه إلى عباد الله بأمر الله عز و جل فأمرهم أن یقفوا به على السحر  و أن یبطلوه و نهاهم أن یسحروا به الناس و هذا کما یدل على السم ما هو و على ما یدفع به غائلة السم ثم قال عز و جل وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ یعنی أن ذلک النبی ع أمر الملکین أن یظهرا للناس بصورة بشرین و یعلماهم ما علمهما الله من ذلک فقال الله عز و جل وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ ذلک السحر و إبطاله حَتَّى یَقُولا للمتعلم إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ و امتحان للعباد لیطیعوا الله عز و جل فیما یتعلمون من هذا و یبطلوا به کید السحرة و لا یسحروهم فَلا تَکْفُرْ باستعمال هذا السحر و طلب الإضرار به و دعاء الناس إلى أن یعتقدوا أنک به تحیی و تمیت و تفعل ما لا یقدر علیه إلا الله عز و جل فإن ذلک کفر قال الله عز و جل فَیَتَعَلَّمُونَ یعنی طالبی السحر مِنْهُما یعنی مما کتبت الشیاطین على ملک سلیمان من النیرنجات و مما أُنْزِلَ‏ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ یتعلمون من هذین الصنفین ما یفرقون به بین المرء و زوجه هذا ما یتعلم الإضرار بالناس یتعلمون التضریب بضروب الحیل و التمائم و الإبهام و أنه قد دفن فی موضع کذا و عمل کذا لیحبب المرأة إلى الرجل و الرجل إلى المرأة و یؤدی إلى الفراق بینهما فقال عز و جل وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ أی ما المتعلمون بذلک بضارین من أحد إلا بإذن الله یعنی بتخلیة الله و علمه فإنه لو شاء لمنعهم بالجبر و القهر ثم قال وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ لأنهم إذا تعلموا ذلک السحر لیسحروا به و یضروا فقد تعلموا ما یضرهم فی دینهم و لا ینفعهم فیه بل ینسلخون عن دین الله ....."

شیاطین اینگونه ترویج می کردند که سلیمان براساس همین سحر و نیرنگها به این ملک رسیده است. طبق روایت که تفسیر آیه شریفه است، دو ملک ابتدا چگونگی و روش سحر را برای پیامبر زمان بیان کردند و بعد از آن، آنچه که سحر را باطل می کرد آموزش دادند. دو ملک ابتدا می بایست فرمول و روش سحر را آموزش دهند تا بعد بتوانند روش فک سحر را بیاموزند. فتنه همین بود که مردم سحر را برای ابطال سحر باید به کار می بردند و نه برای سحرکردن و ضرر به دیگران.

ادامه بحث، حکم بیان به لحاظ محتوا

چنانکه گفتیم دونوع حکم برای بیان وجود دارد. گاهی حکم روی نفس بیان و گاهی روی مؤدای بیان می رود. ابتدا احکام بیان به لحاظ محتوا و مؤدای بیان را شرح می دهیم.

حکم اول: وجوب بیان

برخی بیان ها به لحاظ محتوا، وجوب بیان پیدا می کند. این حکم وجوب مربوط به تمام اشیاء و مطالبی است که برای زندگی مردم ضروری است. یعنی همه آنچه که اگر مردم آن را ندانند، زندگی آنها مختل می شود و مطلبی که برای مردم و زندگی مردم ضروری است، بیان آن واجب است. هرنوع بیانی که لازم باشد. اعم از اظهاری، ترویجی و تعلیمی.

روایت دال بر این مطلب:  قَالَ سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام هَلْ یَسَعُ النَّاسَ تَرْکُ الْمَسْأَلَةِ عَمَّا یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ فَقَالَ لَا . اصول کافی جلد 1 صفحه 30

امر به سؤال، از مشخصه های مکتب اهل بیت علیهم السلام

در اینجا لازم است مطلبی را استطراداً ذکر کنیم. جهتگیری ها در مکتب اهل بیت علیهم السلام با مکتب خلفاء درخیلی جاها کاملا با هم متفاوت است. یکی از مشخصه های مکتب اهل بیت علیهم السلام امر به سؤال است. درحالیکه در مکتب خلفاء از سؤال نهی شده است. روایات زیادی داریم که در مکتب خلفاء سؤال به عنوان یک مسأله ممنوع است. اهل سنت روایات زیادی در این باب دارند. مثل روایت دارمی در سنن که در همین باب است. باب نهی الناس عن السؤال.

شخصی بنام صبیغ عراقی در لشکر عمروعاص برای فتح مصر بود و چیزهایی درباره تفسیر قرآن می پرسید. عمرو عاص وقتی شنید که این شخص درباره تفسیر می پرسد با نامه ای توسط یک پیک از خلیفه دوم کسب تکلیف کرد.خلیفه امر کرد او را دستگیر کرده بفرستند. وقتی صبیغ  را آوردند او را شلاق زدند و به او می گفت آیا چیزی می پرسی که درباره اش گفته نشده است؟!

مبنای این ها این است که هر چه دانستن آن لازم بوده است در کتاب خدا یا از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده است در حالیکه مشخصه مکتب اهل بیت سؤال کردن و پرسیدن است.223/907/ض
 


تقریر: ج.زنگنه

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۵ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۸:۱۳
طلوع افتاب
۰۶:۱۲:۳۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۴
غروب آفتاب
۱۹:۵۴:۱۰
اذان مغرب
۲۰:۱۲:۲۱