به گزارش وسائل، درباره انقلابیگری، رویکرد عامیانهای وجود دارد که البته بهمعنای انقلاب اسلامی نیست؛ بلکه انقلاب بهمعنای تحول و تغییر و بهتعبیر دیگر، روزآمدبودن و فرزند زمانه خویش بودن و به روزمرگی دچار نشدن است. با این رویکرد، شهیدبهشتی انقلابیِ پس از انقلاب نیست؛ بلکه در زندگی شخصی خود هم انقلابی است.
زمانیکه او جوان بود، در تهران مدرسهای داشت که در فضای موجود آن زمان، دانشآموزان در فضای دینی تربیت شوند و با این کار، فضای معنویت را ایجاد میکرد که نتیجه این تربیت در جامعه منعکس شود. بنابراین، همیشه تحولخواه بود و وقتی به قم آمد، در این شهر فضای موجود وضعیت مشخصی داشت؛ اما وی مدرسهای ایجاد کرد که رویکرد خاصی دنبال میکرد و به علوم رایج و متناسب با پاسخگویی به شرایط زمانه توجه میکرد. همچنین، وقتی به هامبورگ رفت و درهرصورت از کوچکترین مرحله زندگی که شروع میشود، مدرسهسازی کرد تا جریانی ایجاد کند.
در ادامه نیز، به پس از انقلاب اسلامی میرسیم که او برای جمهوری اسلامی ساختاری مینویسد؛ یعنی از پایینترین سطح تا بالاترین سطح. این روزآمدی، تحولخواهی و قانعنبودن به وضعیت موجود در وی جلوهگر است؛ بههمیندلیل، از او شخصیت خستگیناپذیری میسازد. اگر بخواهیم انقلابیگری را به این معنا بدانیم، شهیدمطهری در زمان قبل و بعد از انقلاب اسلامی فردی انقلابی است.
رویکرد دیگری از انقلابیگری وجود دارد و آن عبارت از چیزی است که بر سر زبانهای مردم رایج است؛ یعنی کسانی که رفتار افراطی داشته باشند و از عقلانیت متناسب نیز برخوردار نباشند؛ بنابراین قبل از انقلاب، به کسانی انقلابی میگفتند که در مواجهه با طاغوت زمان، رفتارهایی میکردند که در قالب شکستن شیشهها و شعاردادن و... نمود پیدا میکرد.
با این حال، نکته این است که آیا داشتن این رویکرد تخریبی و تند، جزء ذاتی معنای انقلابیبودن است یا در مرحله گذار از زمان از بین بردن طاغوت تا زمان تأسیس حکومت اسلامی تغییر میکند؟ یعنی اقتضای انقلابیبودن و رفتار انقلابی در زمانه خود این است؛ اما پس از تثبیت انقلاب نیز همان رفتار انقلابی باید باشد که قبل از پیروزی وجود داشت؟ پاسخ منفی است.
انقلابیگری بهمعنای عقلانیت متناسب با براندازی نظام طاغوت، آن رفتار را اقتضا میکند و عقلانیت متناسب با اداره و پیشبرد نظام و کارآمدی آن، حکایت دیگری دارد و در این مرحله، رفتارها مانند رفتارهای قبل از انقلاب نیست.
اگر انقلاب اسلامی را براساس مؤلفههایی مانند مردمسالاری دینی، ولایت، قیام مستضعفان علیه مستکبران، عدالتمحوری و مسائلی از این قبیل معنا و خداوند را در معادلات سیاسی و اجتماعی داخل کنیم و از مادهگرایی و سکولاریسم بگذریم، با پدیدهای مانند شهیدبهشتی مواجه میشویم که این خصوصیات را دارد؛ یعنی وقتی وارد بحث اندیشه میشود، مباحث ایشان برآمده از ترکیبی از مبانی دینی بهعلاوه تطبیقش بر علوم رایج موجود است؛ یعنی علم اسلامی روزآمد متناسب با اداره جامعه است و اینطور نیست که صرفا متناسب با تدریس در حوزه یا دانشگاه باشد.
اگر ولایت فقیه را نماد عمده انقلاب میدانیم، میبینیم شهیدبهشتی کاملا پایبند این مسأله است. وقتی در مشکلات و گیرهای اوایل انقلاب به او تهمتهایی میزدند، طبیعی است که در این مواقع، حق هر انسانی است که از خود باید دفاع و حداقل شفافسازی کند؛ اما شهیدبهشتی در این فضا سکوت میکند و میگوید امام(ره) گفته به این مسائل پاسخ ندهم و سکوت کنم.
یکی از ویژگیهای عمده انقلاب اسلامی، مردمسالاری دینی است؛ یعنی دموکراسی بهمعنای خودبنیادبودنِ مبانی انسانی و دینمحوریِ غیرمبتنیِ بر مردم نداریم. شهیدبهشتی بهشدت اینطور بود و در ورطه دموکراسی غرب نیفتاد؛ همچنانکه در ورطه دینمحوری فارغ از مردم هم نیفتاد.
انقلاب اسلامی از جانب مستضعفان علیه مستکبران است و نمیشود کارگزار ارشد نظام انقلابی باشد؛ اما سادهزیست نباشد. البته، این نکته را نیز باید بگویم کارگزاران انقلابها معمولا فرازوفرود دارند و خوبی انقلاب اسلامی نیز این است که در مقام پالایش است و مردم نیز از مسوولان سادهزیستی را توقع دارند و اگر مسوولی بخواهد باقی بماند، باید براساس هنجارهای انقلاب و ارزشهای مبتنی بر باورهای مردم کار کند./908/241/ح
منبع: ایکنا