به گزارش وسائل، پنجاه و پنجمین شماره فصلنامه علمی پژوهشی «اندیشه نوین دینی» به صاحبامتیازی دانشگاه معارف اسلامي و مدیرمسئولی روحالله شاكري منتشر شد.
عناوین مقالات این شماره بدین قرار است: «بررسي انتقادي ديدگاه هاسپرز مبني بر بديلانگاري تئوري فرگشتي داروين نسبت به برهان نظم»، «مقايسه تحولات «برهان حدوث و قدم» در كلام متقدم اماميه و اشاعره»، «مباني نظريهپردازي در تعيين قلمرو دين»، «ملاك تمايز تسخير و تغيير طبيعت در فناوري اسلامي»، «اجماع عام يا فطرت: دو چهره از يك استدلال»، «فرهنگ اسلامي، پيشران توليد علوم انساني اسلامي در انديشههاي انسانشناختي بانو امين اصفهاني»، «بررسي تحليلي ديدگاه ملاصدرا درباره عرش و كرسي با تكيه بر مباني حكمت متعاليه»، «تحليل فخر رازي در مورد كيفيت انتساب افعال ارادي انسان به خودش و خداوند»، «بررسي پرونده اصالت جامعه با سه رويكرد زبانشاختي، معرفتشناختي و هستيشناختي با تاكيد بر ديدگاه علامه طباطبايي»، «لوازم و آثار بحث طبقهبندي نفوس انسانها در آخرت از نگاه ابنسينا، فرعيات و اصول معادپژوهي ابنسينا بنا بر آراي او در بحث طبقهبندي نفوس انسانها در آخرت».
در چکیده مقاله «بررسي انتقادي ديدگاه هاسپرز مبني بر بديلانگاري تئوري فرگشتي داروين نسبت به برهان نظم» میخوانیم: «جان هاسپرز، فيلسوف معاصر آمريكايي، از ناقدان بارز براهين اثبات وجود خدا، به ويژه برهان نظم است. وي بر آن است كه نظريه فرگشتي داروين رقيب و بديلي نيرومند براي خداباوري به حساب ميآيد و با وجود آن ديگر نيازي به فرضيه آفرينش و سامانگري الهي نيست. تحقيق پيش رو بر آن است تا ديدگاه او در اين زمينه را به روش عقلي تحليلي بررسي كرده و در بوته سنجش گذارد. نتيجه تحقيق اين است كه نظريه فرگشتي با اشكالاتي، به ويژه از منظر فلسفه علم روبهرو است. افزون بر آن نظريه مزبور بر فرض صحت، كاملا با برهانهاي خداشناختي از جمله برهان نظم و غايتمندي تلائم و سازگاري داشته، تبييني طبيعي و فروپايه از زيستمندان است و در طول تبيين فراپايه و توحيدي قرار دارد، نه در عرض آن.»
در چکیده مقاله «مقايسه تحولات «برهان حدوث و قدم» در كلام متقدم اماميه و اشاعره» آمده است: «برهان حدوث و قدم در كلام اسلامي همواره يكي از استدلالهاي اصلي و مهم براي اثبات وجود خداوند بوده است. در نوشتار حاضر با استفاده از روش مطالعه تاريخي تطبيقي تحولات حادث شده در نحوه تقرير برهان حدوث و قدم در كلام متقدم اماميه و كلام اشاعره بررسي و مقايسه شده است. اين پژوهش نشان ميدهد كه استدلالهاي متكلمان امامي و اشعري براي اثبات حدوث عالم در قرن چهارم و پنجم هجري شاهد چند تحول اساسي بوده است. به همين نحو در باب اثبات ضرورت نيازمندي حادث به محدث و علت نيز ديدگاههاي گوناگوني از سوي اين متكلمان ارائه شده است. درحالي كه برخي از آنان اين ضرورت را بديهي ميدانستند، برخي ديگر آن را غير بديهي قلمداد كرده، براي اثبات آن استدلالي از نوع قياس غائب به شاهد ارائه كردهاند. در اين زمينه، استفاده متكلمان اشعري از انواع مختلف «برهان تخصيص» براي اثبات نيازمندي حادث به محدث و عدم استناد متكلمان امامي به اين برهان تفاوتي شايان توجه به شمار ميآيد.»
در آغاز مقاله «مباني نظريهپردازي در تعيين قلمرو دين» میخوانیم: «مسئله اصلي اين نوشتار بيان بايستهها در چگونگي توليد يك نظريه در حوزه قلمرو دين ميباشد. روش اين مقاله نيز اسنادي تحليلي و بر اساس بررسي روشي نظريات مختلف در اين حوزه ميباشد. با بررسي صورت گرفته، مشخص ميشود كه در توليد و تبيين نظريات مختلف در حوزه قلمرو دين ميبايست دو ساحت دينپژوهي مد نظر قرار گيرد؛ ابتدا ميبايست براساس ارائه يك چارچوب استاندارد، بستر نظري اطلاق دين تبيين گرديده و در آن چارچوب دين مدنظر خويش را تبيين نمايد. سپس ميبايست موضع نظريهپرداز در آن دسته از مباني نظري كه در مسئله قلمرو دين دخيل هستند نيز روشن گردد و از اين رهگذر، منشا تفاوت نظريات موجود در حوزه قلمرو دين تبيين صورت پذيرد. اين امر علاوه بر فهم هندسه نظريات مطروحه، اتخاذ راي و داوري در اين مسئله را نيز براي مخاطبين اين نظريات، تسهيل ميگرداند.»
در طلیعه مقاله «اجماع عام يا فطرت: دو چهره از يك استدلال» آمده است: «وجود يك حس مشترك در همه انسانها در گستره تاريخ، اديان توحيدي را بر آن داشته است كه با انديشههاي عقلي، خداشناسي و خداجويي فطري را مستدل نمايند. اين تلاش در غرب به برهان اجماع عام و در فضاي انديشه اسلامي به برهان فطرت مشهور است. اين تحقيق بنيادي با روش تحليلي تطبيقي، در پي پاسخگويي به اين سوال است: آيا ميتوان ادعا نمود برهان اجماع عام و برهان فطرت تقريرهاي متفاوت از يك استدلال به شمار ميآيند؟ يافتههاي پژوهش نشان ميدهد كه برهان اجماع عام چهرهاي متفاوت ار برهان فطرت را به ذهن متبادر ميسازد و در برخي از تقريرها با تكيه بر همگاني بودن (به جاي فطري بودن)، با برهان فطرت رابطه عموم و خصوص من وجه مييابد. اين دو استدلال در اموري مانند، شكل، تقرير، رويكرد و بهرهگيري از عقل عمومي بشر به جاي فطرت، متمايز هستند؛ اما در بسياري موارد مانند بالقوه بودن امور فطري، استدلال از طريق ذات اضافه بودن گرايش خداجويي، عدم استقلال وتكيه بر براهين ديگر در اثبات وجود خداوند به يكديگر شبيه ميباشند.»/909/241/ح
منبع: ایکنا