vasael.ir

کد خبر: ۱۳۰۴۱
تاریخ انتشار: ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۳ - 24 April 2019
آیت الله کعبی / ۱۲۶

فقه جهاد | ديدگاه مرحوم صاحب جواهر درباره جهاد ابتدائی

وسائل ـ آیت الله کعبی گفت: مرحوم صاحب جواهر(ره) در بحث جهاد ابتدايي مي فرمايد «و كيف كان ف‍لا يبدءون أي الكفار الحربيون بالقتال مع عدم بلوغ الدعوى إليهم إلا بعد الدعاء إلى محاسن الإسلام» يعني جايز نيست آغازگر قتال باشيم. با اينکه دعوت به اينان ابلاغ نشده باشد.

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله عباس کعبی استاد درس خارجفقه جهاد | ديدگاه مرحوم صاحب جواهر درباره جهاد ابتدائی حوزه علمیه قم 5آذر ماه سال 1396 در صد وبیست و ششمین جلسه درس خارج فقه جهاد که در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد، دیدگاه مرحوم صاحب جواهر را در مورد جهاد ابتدائی مورد بحث و بررسی قرار داد و گفت: مرحوم صاحب جواهر(ره) در همان بحث جهاد ابتدايي مي فرمايد: «و كيف كان ف‍لا يبدءون أي الكفار الحربيون بالقتال مع عدم بلوغ الدعوى إليهم إلا بعد الدعاء إلى محاسن الإسلام» يعني جايز نيست آغازگر قتال باشيم. با اينکه دعوت به اينان ابلاغ نشده باشد. سپس در ذيل عبارت محقق حلي(ره) در شرايع که مي فرمايد: «الا بعد الدعاء الي محاسن الاسلام» محاسن اسلام را چنين ذکر مي فرمايند: « و هي الشهادتان و ما يتبعهما من أصول الدين».

استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: حال چه کسي دعوت کننده باشد، مي فرمايد: «و على كل حال ففي النافع و التحرير و التذكرة و التبصرة و الإرشاد و القواعد و الدروس و الروضة يكون الداعي الإمام عليه السلام أو من نصبه و ربما ظهر منهم الوجوب»اين کلمه «من نصبه» منظور فقهاي نصب عام در عصر غيبت نيست. بلکه منظور کسي است که براي جهاد يا دعوت منصوب شده باشد. و امام (ع) نيز فرموده است. چون فرض اوليه اين است که جهاد ابتدايي، وظيفه امام(ع) است و در عصر غيبت جايز نيست.

عضو مجلس خبرگان رهبری در مورد موضوع«داعي الي الاسلام»گفت: اينکه فرموده اند داعي بايد امام باشد و واجب هم هست، ظاهرا تمام نيست. لذا صاحب جواهر(ره) مي فرمايد: «بل قيل إنه يدل عليه خبر مسمع السابق و إن كان فيه ما لا يخفى، بل ربما ظهر من‌ خبر السلمي عن أبي عبد اللّه عليه السلام خلافه، قال: «إني كنت أكثر الغزو الخ...»

وی افزود: اين روايت نيز به دست نمي دهد دعوت کننده به اسلام حتما امام يا من نصبه الامام باشد. سپس مي فرمايد: « و لعله لذا حكي عن النهاية و السرائر التعبير‌ بينبغي المشعر بالندب المحتمل إرادته ممن عرفت أيضا» لذا شيخ طوسي در نهايه آورده است که «ينبغي»؛ يعني دعوت به وسيله امام شرط وجوب نيست. « بل قيل هو أوفق بقولهم: «و تسقط الدعوة عمن قوتل لها و عرفها الشامل لدعاء الإمام عليه السلام و منصوبه و غيرهما» يعني اگر کسي دعوت را شناخت، يعني اسلام را شناخت و در مورد دعوت با او جنگيدند و مسلمان نشد، ديگر لازم نيست در هر جنگي دعوت به اسلام شود.

 

 خلاصه جلسه گذشته

آیت الله کعبی در جلسه گذشته در باره جهاد مقاومت گفت: مرحله دوم جهاد، جهاد الصبر و المقاومه است. اين صبر ممکن است توام با شکنجه و زندان و شهادت شود. اين آيه نيز همين مطلب را مي فرمايد: « وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا».

استاد درس خارج حوزه علمیه قم افزود: يک مرحله اتمام حجت در دعوت است که در ميدان کارزار است و به هنگام اقتدار و قدرت صورت مي گيرد. اما دعوتي نيز قبل از تشکيل دولت و مرحله انقلاب است. اين فرايند دعوت الي الله طولاني است نه اجمالي و مختصر. توام با اذيت و آزار و نيازمند صبر و مقاومت است.

وی افزود: اينقدر انبياء و پيروان شان بر دعوت به خدا اصرار مي کنند که معمولا به آنها مي گويند تبعيد يا بازگشت به دين آباء و اجدادي. خداوند به يکي از سنت هاي الهي اشاره مي کند: «فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ» که اگر انبياء و پيروانشان بر دعوت الي الله اصرار داشته باشند و بر اذيت و آزار، صبر و مقاومت داشته باشند، خداوند ستمگران را نابود خواهد کرد. اين سنت الهي است و در يک فرآيند طولاني ممکن است رخ دهد.

عضو مجلس خبرگان رهبری بیان داشت: در مورد انقلاب اسلامي، در نهايت امام را تبعيد کردند. پانزده سال گذشت، اوضاع دگرگون شد، امام فاتحانه به ميهن برگشت و در دهه فجر، دوازدهم تا بيست و دوم بهمن، سرعت نابودي رژيم ستمشاهي شيب تندي پيدا کرد و در نهايت ساقط شد.

آیت الله کعبی گفت: اين وعده هاي الهي را در زمان خود با چشم ديديم. مثال دوم، نهضت مردم مظلوم امروز بحرين است. اين مردم که اکثريت شان شيعه هستند، درخواست دارند هر شهروند يک راي داشته باشد. در وهله اول مطالبه شان حقوق شهروندي است نه از بين بردن رژيم آل خليفه. اما رژيم خيلي سخت با آنها برخورد کرد. از بسياري از آنان سلب تابعيت کرد. به پاکستاني ها و سلفي ها تابعيت داد که جغرافيايي بحرين را به نفع اهل سنت تغيير کند.

 

مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه را در ادامه می‌خوانید:

 

دعوت الی الله ـ 7

جمع بندي ما از مباحث گذشته اين است که دعوت به خداوند بايد به تفصيل باشد: قاطعه للعذر و متممه للحجه. آياتي نيز ذکر شد. ادله روايي نيز وجود دارد که به طول مي انجامد و بحث به همين اندازه کافي است.

 

ديدگاه مرحوم صاحب جواهر

مرحوم صاحب جواهر(ره) در همان بحث جهاد ابتدايي مي فرمايد: «و كيف كان ف‍لا يبدءون أي الكفار الحربيون بالقتال مع عدم بلوغ الدعوى إليهم إلا بعد الدعاء إلى محاسن الإسلام»[3] يعني جايز نيست آغازگر قتال باشيم. با اينکه دعوت به اينان ابلاغ نشده باشد. سپس در ذيل عبارت محقق حلي(ره) در شرايع که مي فرمايد: «الا بعد الدعاء الي محاسن الاسلام» محاسن اسلام را چنين ذکر مي فرمايند: « و هي الشهادتان و ما يتبعهما من أصول الدين».

حال چه کسي دعوت کننده باشد، مي فرمايد: «و على كل حال ففي النافع و التحرير و التذكرة و التبصرة و الإرشاد و القواعد و الدروس و الروضة يكون الداعي الإمام عليه السلام أو من نصبه و ربما ظهر منهم الوجوب»[4] اين کلمه «من نصبه» منظور فقهاي نصب عام در عصر غيبت نيست. بلکه منظور کسي است که براي جهاد يا دعوت منصوب شده باشد. و امام (ع) نيز فرموده است. چون فرض اوليه اين است که جهاد ابتدايي، وظيفه امام(ع) است و در عصر غيبت جايز نيست.

سپس مي فرمايد: «بل قيل إنه يدل عليه خبر مسمع السابق و إن كان فيه ما لا يخفى، بل ربما ظهر من‌ خبر السلمي عن أبي عبد اللّه عليه السلام خلافه، قال: «إني كنت أكثر الغزو و أبعد في طلب الأجر و أطيل الغيبة، فحجروا ذلك علي، فقالوا: لا غزو إلا مع إمام عادل، فما ترى أصلحك الله تعالى»[5] منظور از خبر مسمع نيز روايت بابا دهم کتاب جهاد است که با اين عنوان آمده است: «بَابُ وُجُوبِ الدُّعَاءِ إِلَى الْإِسْلَامِ قَبْلَ الْقِتَالِ إِلَّا لِمَنْ قُوتِلَ عَلَى الدَّعْوَةِ وَ عَرَفَهَا وَ حُكْمِ الْقِتَالِ مَعَ الظَّالِمِ»[6]يعني وجوب دعوت به اسلام قبل از اينکه جنگ آغاز شود، مگر کساني که قبلا دعوت به آنها ابلاغ شده و با آنها جنگ شده و اکنون نيز جنگ ادامه دارد و هنوز مسلمان نشده اند.

 

سه روايت در باب دعوت

در اين باب چند روايت نقل شده است. روايت اول: « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ‏النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بَعَثَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الْيَمَنِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلَاؤُهُ يَا عَلِيُّ»[7]  که اين روايت به دو سند ديگر نيز نقل شده است.

روايت ديگر: « وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي غُرَّةَ السُّلَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ إِنِّي كُنْتُ أُكْثِرُ الْغَزْوَ أُبْعِدُ فِي طَلَبِ الْأَجْرِ وَ أُطِيلُ فِي الْغَيْبَةِ فَحُجِرَ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقَالُوا لَا غَزْوَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ فَمَا تَرَى أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنْ شِئْتَ أَنْ أُجْمِلَ لَكَ أَجْمَلْتُ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ أُلَخِّصَ لَكَ لَخَّصْتُ فَقَالَ بَلْ أَجْمِلْ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ فَكَأَنَّهُ اشْتَهَى أَنْ يُلَخِّصَ لَهُ قَالَ فَلَخِّصْ لِي أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَقَالَ هَاتِ فَقَالَ الرَّجُلُ غَزَوْتُ فَوَاقَعْتُ الْمُشْرِكِينَ فَيَنْبَغِي قِتَالُهُمْ قَبْلَ أَنْ أَدْعُوَهُمْ فَقَالَ إِنْ كَانُوا غَزَوْا وَ قُوتِلُوا وَ قَاتَلُوا فَإِنَّكَ تَجْتَرِئُ بِذَلِكَ وَ إِنْ كَانُوا قَوْماً لَمْ يَغْزُوا وَ لَمْ يُقَاتِلُوا فَلَا يَسَعُكَ قِتَالُهُمْ حَتَّى تَدْعُوَهُمْ فَقَالَ الرَّجُلُ فَدَعَوْتُهُمْ فَأَجَابَنِي مُجِيبٌ وَ أَقَرَّ بِالْإِسْلَامِ فِي قَلْبِهِ وَ كَانَ فِي الْإِسْلَامِ فَجِيرَ عَلَيْهِ فِي الْحُكْمِ وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهُ‏ وَ أُخِذَ مَالُهُ وَ اعْتُدِيَ عَلَيْهِ فَكَيْفَ بِالْمَخْرَجِ وَ أَنَا دَعَوْتُهُ فَقَالَ إِنَّكُمَا مَأْجُورَانِ عَلَى مَا كَانَ مِنْ ذَلِكَ وَ هُوَ مَعَكَ يَحُوطُكَ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِكَ وَ يَمْنَعُ قِبْلَتَكَ وَ يَدْفَعُ عَنْ كِتَابِكَ وَ يَحْقُنُ دَمَكَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ يَكُونَ عَلَيْكَ يَهْدِمُ قِبْلَتَكَ وَ يَنْتَهِكُ حُرْمَتَكَ وَ يَسْفِكُ دَمَكَ وَ يُحْرِقُ كِتَابَك‏»[8] که در سند اين روايت علي بن الحکم مجهول است و سلمي هم مهمل است.

از اين دو روايت به دست نمي آيد که دعوت کننده به اسلام حتما امام يا من نصبه الامام باشد. چون خود قتال کننده منصوب امام نيست. او به جبهه رفته و پرسيده چه کنم؟ حضرت مي فرمايد بايد به اسلام دعوتش کنيد. مي پرسد اگر دعوت کردم و در قلبش مسلمان شد و او را کشتند چه؟ مي فرمايد: ماجوري.

در باب يازدهم با عنوان «بَابُ كَيْفِيَّةِ الدُّعَاءِ إِلَى الْإِسْلَامِ» روايتي نقل شده است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ دَخَلَ رِجَالٌ مِنْ قُرَيْشٍ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَسَأَلُوهُ كَيْفَ الدَّعْوَةُ إِلَى الدِّينِ فَقَالَ تَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَدْعُوكَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى دِينِهِ وَ جِمَاعُهُ أَمْرَانِ أَحَدُهُمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْآخَرُ الْعَمَلُ بِرِضْوَانِهِ وَ إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْعِزَّةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْقُدْرَةِ وَ الْعُلُوِّ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ أَنَّهُ النَّافِعُ الضَّارُّ الْقَاهِرُ لِكُلِ‏ شَيْ‏ءٍ الَّذِي لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ مَا جَاءَ بِهِ هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا سِوَاهُ هُوَ الْبَاطِلُ فَإِذَا أَجَابُوا إِلَى ذَلِكَ فَلَهُمْ مَا لِلْمُسْلِمِينَ وَ عَلَيْهِمْ مَا عَلَى الْمُسْلِمِين»[9] اگر اين روايت هم ملاک باشد، باز نوعي دعوت شبه تفصيلي است. يعني محاسن اسلام که گفته مي شود، توحيد و حقانيت نبوت و عمل به اسلام مد نظر است و اين تفصيل دارد و به اجمال نيست.

 

بحث در داعی الی الاسلام

اينکه فرموده اند داعي بايد امام باشد و واجب هم هست، ظاهرا تمام نيست. لذا صاحب جواهر(ره) مي فرمايد: «بل قيل إنه يدل عليه خبر مسمع السابق و إن كان فيه ما لا يخفى، بل ربما ظهر من‌ خبر السلمي عن أبي عبد اللّه عليه السلام خلافه، قال: «إني كنت أكثر الغزو الخ...»[10]

اين روايت نيز به دست نمي دهد دعوت کننده به اسلام حتما امام يا من نصبه الامام باشد. سپس مي فرمايد: « و لعله لذا حكي عن النهاية و السرائر التعبير‌ بينبغي المشعر بالندب المحتمل إرادته ممن عرفت أيضا»[11] لذا شيخ طوسي در نهايه آورده است که «ينبغي»؛ يعني دعوت به وسيله امام شرط وجوب نيست. « بل قيل هو أوفق بقولهم: «و تسقط الدعوة عمن قوتل لها و عرفها الشامل لدعاء الإمام عليه السلام و منصوبه و غيرهما» يعني اگر کسي دعوت را شناخت، يعني اسلام را شناخت و در مورد دعوت با او جنگيدند و مسلمان نشد، ديگر لازم نيست در هر جنگي دعوت به اسلام شود.

«و إن كان فيه إمكان إرادة الدعوة من الإمام عليه السلام و منصوبه، خصوصا ممن ذكر ذلك متصلا بالعبارة السابقة، بل لا تخفى عليك أمارات التقية من الخبر المزبور»؛ اين دو خبر مسمع و سلمي ، بيشتر با تقيه مي خواند. چون قبلا مي جنگيدند و امام منع مي فرمود باز مي آمدند درباره جزئيات تکاليف حنگ با جائر سوال مي کردند. گفته شده جواب امام، از روي تقيه است. والا قبلا گفتيم که جهاد ابتدايي در عصر غيبت جايز نيست. فرض اين است که اگر جايز باشد، قطعا شرط اينکه دعوت کننده امام(ع) باشد، برداشته شده است.

ما مي گوييم برخي از احکام در عصر غيبت، حتي با قول حرمت جهاد ابتدايي در عصر غيبت سازگار است؛ مانند احکام مرابطه. حالا اگر در مرابطه، در عصر غيبت اتفاق و درگيري پيش بيايد، آيا در مرابطه باز دعوت به اسلام قبل از درگيري شرط است يا خير؟ چون به طريق دفاع است است، شرط نيست. چون در حال دفاع است. دفاع از بيضه الاسلام است. همچنين مواردي را مي توان فرض کرد که حتي اگر بگويند جهاد ابتدايي در عصر غيبت جايز است، در آن شرايط مي گوييم حکم دعوت الي الله در عصر غيبت چند فرض دارد:

يک فرض دعوت الکفار الي الاسلام است. فرض ديگر، پاسخ به شبهات کفار است. مانند بحث وجوب جهاد دفاعي است. دفاع از اسلام است. اما دعوت اوليه به اسلام در عصر غيبت، جايز است، واجب است و بنابر جواز يا وجوب، آيا وظيفه ولي فقيه و دولت اسلامي است يا وظيفه آحاد مسلمين است؟ بحث جديد همين است.

به نظر مي رسد، با توجه به مباحثي که در جلسات گذشته نسبت به وجوب دعوت تفصيلي(نه اجمالي) و دعوت به محاسن اسلام داشتيم،  آيات و روايات زيادي وجود دارد که اين وجوب نفسي دارد. به عهده کسي که اسلام را بشناسد. اين دعوت الي الله، جزو تکاليف شخص امام نيست. بلکه واجب نفسي است؛ مانند امر به معروف و نهي از منکر.  آنجا مي گوييم لمن عرف المعروف و المنکر. اينجا هم کسي که اسلام و محاسن اسلام را بشناسد، دعوت واجب است. پس چرا تاکيد بر وجود امام مي شود؟ چون دعوت مربوط به قبل از قتال و به نحو اتمام حجت است. و چون جهاد تمام نيست مگر تحت پرچم امام يا کسي که امام منصوب فرموده، اگر قائل به جهاد در عصر غيبت شويم، آن دعوت به خدا که قبل از قتال باشد، وظيفه دولت و نظام اسلامي و ولي فقيه در عصر غيبت است. والا دعوت تفصيلي به احکام اسلام، بر هر کسي که اسلام و احکامش را بشناسد، واجب است.

مرحوم صاحب جواهر(ره) مي فرمايد: «نعم قد يقال إنه لا دليل صالح على الوجوب، و الأصل البراءة، مؤيدا بحصول الغرض بصدورها من كل أحد».[12] يعني ما دليلي نداريم که بگوييم بر امام(ع) واجب است. اگر شک کنيم، اصل برائت از وجوب است. اين سنخ دعوت الي الله جزو واجبات متقوم به غرض است. غرض دعوت که حاصل شد، از هر سوي هر کس که باشد، کافيست.

 

چگونگی ابلاغ و محتوای دعوت

حالا چگونه اين دعوت را برسانيم؟ صاحب جواهر(ره) مي فرمايد: «و الظاهر الاكتفاء ببلوغها إلى رئيسهم مشافهة أو مراسلة أو مكاتبة و الأولى اعتبار بلوغها إلى كل مقاتل منهم»؛ به صورت شفاهي و چهره به چهره يا به صورت نامه و مکاتبه.  و کافي نيست که حتما فرماندهان متوجه شوند که مي خواهيم دعوت کنيم. هر کس با امت اسلامي مي جنگد، بايد بفهمد که نبرد ما به خاطر رياست و سرزمين و کشورگشايي نيست؛ بلکه به خاطر دعوت به خداوند است و بايد ابلاغ شود.

حالا محتواي اين دعوت چگونه باشد؟ مي فرمايد: «كما أن الأولى كونها بالمأثور» بلکه مستحب آن است که دعوت به خدا به شکل دعوت ماثور باشد. يعني بر اساس رواياتي که وارد شده است. مانند صيغه هاي مختلف. دعوت الي الله نيز صيغه دارد. از جمله همين مطلبي که از امام سجاد(ع) خوانديم.

پاسخ ما اين است که دعوت به ماثور، وجهي ندارد. چون ممکن است ماثور را نفهمند. در دعوت آنچه مهم است تفهيم و تفهّم است. همانطور که در بعضي جلسات گفتيم وجوب دعوت اقتضا مي کند انسان لغت و زبان آن قوم را بداند. ممکن است چيني و ژاپني باشد و آموزش آن زبان لازم است. دعوت يعني تفهيم و تفهم حقايق دين. و اينجا وجهي ندارد که دعوت به ماور اولي باشد. بله، مضمون آنچه که در ماثور آمده، مهم است. يعني دعوت به توحيد و رضوان الله تبارک و تعالي.

 

شرايط داعی الی الله

روايتي وجود دارد که صاحب جواهر(ره) اشاره نکرده است و به نظر بسيار قابل توجه است. از اين روايت استفاده مي شود کسي که مي خواهد دعوت به اسلام و محاسن اسلام کند، يا بايد معصوم باشد مانند امام(ع) يا از نظر صفات علمي و اخلاقي و توانمندي تالي تلو امام(ع) باشد. اگر کسي اين ويژگي ها را نداشته باشد، نمي تواند به قتال و قبل از آن دعوت به اسلام اقدام کند.

ما پيش از اين در بحث عناصر جهاد گفتيم که يکي از آن عناصر پايه اي اين است که تحت نظر و زير پرچم رهبر شرعي باشد. اگر جهاد به رهبري يک رهبر مشروع نباشد، باطل است. بابي که دال بر اين مطلب است، باب نهم از ابواب جهاد العدو است: «بَابُ مَنْ يَجُوزُ لَهُ جَمْعُ الْعَسَاكِرِ وَ الْخُرُوجُ بِهَا إِلَى الْجِهَادِ»[13] يعني چه کسي حق دارد لشکريان اسلام را بسيج کند و آنها را براي جهاد آماده کند تا براي جهاد في سبيل الله کوچ دهد؟ يعني فرمانده مسلمين چه کسي مي تواند باشد؟

در ذيل اين مطلب، امام صادق(ع) شرايط دعوت به خدا را بيان مي فرمايد. اين روايت، مانند آن داستان طالوت و جالوت است. مي فرمايد: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ»[14] يعني گويي رويه بوده که قتال و جهاد في سبيل الله که توسط انبياء صورت مي گرفت، که «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ»[15]، انبياء کسي را به عنوان فرمانده کل نصب مي کردند. اين فرمانده کل شرايطي دارد. در آيه بعد شرايط را بيان مي فرمايد: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً»[16] خداوند طالوت را به عنوان فرمانده قتال في سبيل الله فرستاد.

اما اينان نسبت به شرايط طالوت اعتراض کردند و گفتند «قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»[17] اين فرمانده مال ندارد! خداوند فرمود: خدا او را برگزيده است. يعني يکي از شرايط فرمانده قتال اين است که بايد برگزيده خدا و انبيا و اوصياي الهي باشد. همچنين از نظر علمي برتر باشد و توانايي رزمي هم داشته باشد. منظور اين است که فرماندهي که قدرت بسيج عمومي دارد، شرايطي دارد از جمله توانايي علمي.

 

روايتی در شرايط داعی الی الاسلام

در باب نهم که مربوط به حق فرماندهي است، روايت مهمي از امام صادق(ع) وجود دارد. اينگونه شروع مي شود: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ(نسخه بدل: يزيد) عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ(نسخه بدل:‌ الزهري) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع»[18]

صرف نظر از سند، از نظر محتوا، اين روايت مستدل به آيات و روايات فراواني است. ما گاه نگاه به روايت، نگاه سندي است، گاه نگاه مضموني و محتوايي است. اين روايت از نظر محتوا حائز اهميت است:

سائل مي پرسد: «قَالَ قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنِ الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ وَ الْجِهَادِ فِي سَبِيلِهِ أَ هُوَ لِقَوْمٍ لَا يَحِلُّ إِلَّا لَهُمْ وَ لَا يَقُومُ بِهِ إِلَّا مَنْ كَانَ مِنْهُمْ أَمْ هُوَ مُبَاحٌ لِكُلِّ مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ آمَنَ بِرَسُولِهِ ص وَ مَنْ كَانَ كَذَا فَلَهُ أَنْ يَدْعُوَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى طَاعَتِهِ وَ أَنْ يُجَاهِدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» سوال مربوط به موضوع جلسه است: آيا دعوت الي الله منحصرا وظيفه امام(ع) يا منصوب اوست؟ يا واجب نفسي است که متعلق به همه مسلمانان است؟ کما اينکه وجوب کفايي جهاد نيز شامل همه مسلمانان است. امام مي فرمايد: ««فَقَالَ ذَلِكَ لِقَوْمٍ لَا يَحِلُّ إِلَّا لَهُمْ وَ لَا يَقُومُ بِهِ إِلَّا مَنْ كَانَ مِنْهُمْ» امام مي فرمايد: خير، دعوت الي الله و جهاد في سبيل الله مخصوص عده اي است و آن شرايط ان عده بايد محقق باشد تا دعوت الي الله صحيح باشد؛ اگر اين شرايط نباشد، جهاد و دعوت الي الله درست نيست.

البته جواب امام توضيحي دارد. حضرت نمي خواهد بفرمايد اصل جهاد از ديگران ساقط است و امام يا من نصبه الامام تنها به جهاد بپردازد. اين اصلا معقول نيست. يا حضرت نمي خواهد بفرمايد دعوت الي الله منحصرا بايد توسط امام يا فرستاده امام به صورت مشافهه انجام بگيرد. بلکه اين روايت مي گويد دعوت الي الله و جهاد في سبيل الله بايد تحت ظل قياده کفوئه الشرعيه باشد. در نهايت در راس، يک امام هدايت بايد نظارت کند. بدون نظارت امام هادي جايز نيست. جهاد نيز همچنين است. جهاد بدون امام هدايتگر باطل است. در عصر حضور خود امام و در عصر غيبت، ولي فقيه است. نه اينکه تکليف از ديگران ساقط است.

راوي سوال مي کند: «فَقُلْتُ مَنْ أُولَئِكَ» کساني که جهاد و دعوت مخصوص آنهاست کيانند؟ حضرت فرمود: «فَقَالَ مَنْ قَامَ بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْقِتَالِ وَ الْجِهَادِ عَلَى الْمُجَاهِدِينَ فَهُوَ الْمَأْذُونُ لَهُ فِي الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» کسي که بتواند شرايط قتال و جهاد را اجرا کند. کسي که شرايط جهاد را مي داند، شرايط دعوت الي الله را هم دارد؛ نه مطلق مردم.

«وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ قَائِماً بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْجِهَادِ عَلَى الْمُجَاهِدِينَ فَلَيْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِي الْجِهَادِ وَ الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ حَتَّى يَحْكُمَ فِي نَفْسِهِ بِمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ شَرَائِطِ الْجِهَادِ» استفاده مي شود جهاد و دعوت الي الله اگر زير نظر امام يا کسي که شرايط جهاد و دعوت را دارد ، نباشد، حرام است و جايز نيست. مانند مدل جهاد دواعش که مي گويند روايت است اگر پنج نفر هم باشيد، يک نفر فرمانده شود و جهاد ساقط نمي شود. لذا پنج نفر هم قسم مي شوند و گروه تشکيل مي دهند و تصميم مي گيرند که مسجد روضه در سيناي مصر را به هم بزنند. پرچم داعش را با خود بلند مي کنند و در خانه خدا آدمکشي و فاجعه ايجاد مي کنند. و از قبل هم حکم کفر را صادر مي کنند و مي گويند اينان صوفي هستند. اين گمراهي و ضلالت است. روايت مي فرمايد: هم دعوت به خدا و هم جهاد، بايد تحت نظر ولي فقيه يا امام معصوم باشد.

راوي مي گويد: «قُلْتُ بَيِّنْ لِي يَرْحَمُكَ اللَّهُ» شرايط را براي ما بيان فرما. حضرت مي فرمايد: خداوند در قرآن دعوت را بيان فرموده است: «فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخْبَرَ فِي كِتَابِهِ الدُّعَاءَ إِلَيْهِ وَ وَصَفَ الدُّعَاةَ إِلَيْهِ فَجَعَلَ ذَلِكَ لَهُمْ دَرَجَاتٍ يُعَرِّفُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ يُسْتَدَلُّ بِبَعْضِهَا عَلَى بَعْضٍ فَأَخْبَرَ أَنَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوَّلُ مَنْ دَعَا إِلَى نَفْسِهِ وَ دَعَا إِلَى طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ أَمْرِهِ فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ فَقَالَ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» پس داعي اول خداست که او به اسلام دعوت مي کند. هدف دين، رسيدن به اين سعادت ابدي و صراط مستقيم است.

«ثُمَّ ثَنَّى بِرَسُولِهِ فَقَالَ ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ يَعْنِي الْقُرْآنَ وَ لَمْ يَكُنْ دَاعِياً إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ خَالَفَ أَمْرَ اللَّهِ وَ يَدْعُو إِلَيْهِ بِغَيْرِ مَا أَمَرَ فِي كِتَابِهِ الَّذِي أَمَرَ أَنْ لَا يُدْعَى إِلَّا بِهِ وَ قَالَ فِي نَبِيِّهِ ص وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» پس دوم اينکه به وسيله رسول اکرم(ص) با روش مورد اشاره باشد.

«يَقُولُ تَدْعُو ثُمَّ ثَلَّثَ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ بِكِتَابِهِ أَيْضاً فَقَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ أَيْ يَدْعُو وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ ذَكَرَ مَنْ أَذِنَ لَهُ فِي الدُّعَاءِ إِلَيْهِ بَعْدَهُ وَ بَعْدَ رَسُولِهِ فِي كِتَابِهِ»./241/41/ح

 

مقرر: هادی قطبی

 

 

منبع:

[2] همان.

[3] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 51.

[4] همان، ص52.

[5] همان.

[6] . وسائل‏الشيعة، ج15 ،‌ ص42.

[7] . وسائل‏الشيعة، ج 15،‌  ص 43.

[8] . وسائل‏الشيعة ج : 15 ص : 44.

[9] . وسائل‏الشيعة ج : 15 ص : 45.

[10] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 52.

[11] همان.

[12] همان.

[13] . وسائل‏الشيعة، ج15 ، ص34.

[14] . بقره/ 246.

[15] . آل عمران/ 146.

[16] . بقره/ 247.

[17] . بقره/ 247.

[18] . وسائل‏الشيعة، ج15،‌ ص 41.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۷ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۹:۱۳
طلوع افتاب
۰۶:۲۱:۰۰
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۴۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۷:۴۶
اذان مغرب
۲۰:۰۵:۳۵