به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله ابوالقاسم علیدوست، در جلسه پانزدهم درس خارج فقه سیاسی که چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1397 در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی برگزار شد، آیت الله منتظری را از جمله افرادی دانست که روایات مهدویت را بر انقلاب اسلامی تطبیق کردهاند و در شرح این تطبیق گفت: مرحوم منتظری وقتی که در دراسات بحث میکند میگوید «یحتمل انطباق هذه الأخبار علی الثورة الاسلامیه فی ایران کما لایخفی» این عبارت اگر «کما لایخفی» را نداشت میگفتیم ایشان هم مانند سایرین یک احتمال را به این روایات نسبت داده، ولی عبارت «کما لایخفی» که در پایان آورده قضیه را از احتمال به سمت قطع و یقین سوق میدهد.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم برخی از حکومتها و قیامها را مورد تأیید ائمه (علیهم السلام) عنوان کرد و در بررسی سندی روایت آن بیان داشت: این روایات تک تک سند ندارند بلکه عموم این روایات از حیث رجالی ضعیف هستند ولی وقتی که عموم این روایات را در یک نظام حلقوی میبینیم، اطمینان به صدور پیدا میکنیم.
وی پس از بررسی روایات گروه چهارم و پنجم به عدم تعارض بین گروههای پنحگانه روایات اشاره کرد و افزود: بین این چند دسته از روایات اصلاً تعارضی وجود ندارد که ما بخواهیم سراغ مرجّحات برویم بلکه فقط باید ببینیم که هرکدام از روایات چه بخشی را پشتیبانی میکند.
رئیس کرسیهای آزاداندیشی حوزه علمیه قم، سیره عملی معصومین (علیهم السلام) را یکی دیگر از ادلّه جواز تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت دانست و در تبیین آن گفت: ما در سیره معصومین دو رفتار در رابطه با تشکیل حکومت میبینیم؛ نسبت به بسیاری از قیامات موضوع سلبی داشتهاند مثل قیام اهالی بصره و خراسان و بنی العباس و بنی الحسن مثل ابراهیم و محمد و نسبت به برخی نیز جنبه تأیید و ایجابی داشتهاند مانند قیام زید و شهید فخّ.
وی به بیمورد بودن اشکالات سندی و دلالی بر سیره معصومین در تأیید برخی قیامها اشاره کرد و خاطرنشان کرد: این روایات از حیث سندی بی اشکال هستند و قطعاً در مقام تقیّه نیستند لذا در این روایات نه مناقشه سندی درست است و نه مناقشه دلالی و اجمالاً از رفتار معصومین هم ما میتوانیم بفهمیم که حضرات به جنس قیام نگاه میکردند و اینطور نبود که یک خط قرمز کلّی داشته باشند که هر قیامی با هر انگیزهای را تخطئه کنند.
عضو جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم دو روایت از حضرت علی (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) در جواز تشکیل حکومت را مطرح کرد و بیان داشت: هرچند این روایات از بحث سندی مستغنی هستند ولی در عین حال سندی بسیار عالی داشته و از حیث دلالی نیز مشکلی ندارند.
وی در پایان به تبیین یک نکته اصولی مبنی بر لزوم توازن در تعارض پرداخت و گفت: ما بحثی داریم با عنوان «لزوم توازن در تعارض» که طبق آن اگر یک طرف روایات، قرآن و عقل مسلّم قرار داشت این کفّه بسیار سنگین است و حالا اگر چند روایت معارض هم در طرف دیگر وجود داشت، یارای معارضه با این سمت از روایات را ندارند.
آیت الله علیدوست در جلسه گذشته در بررسی روایات مرتبط با علائم ظهور به لزوم پرهیز از تطبیق این روایات با دورانی خاصّ تأکید ورزید و گفت: از برخی از بزرگان شیعه در طول تاریخ تطبیقاتی صورت گرفته که با گذشت زمان مشخص شده آن تطبیقات صحیح نبودند لذا باید مواظب باشیم که از این سوراخ دوباره گزیده نشویم.
متن تقریر این جلسه را در ادامه میخوانید:
هفته گذشته روایاتی را که از آن استفاده میشود در عصر غیبت امام حکومتهایی عادله تشکیل میشوند بررسی کردیم که لسان این روایات، لسان تأیید است و ما گفتیم اگر روایات گروه چهارم را به عنوان روایات مانعه داریم، این روایات را هم به عنوان مؤید داریم و باید بررسی کنیم که بر اساس موازین اجتهاد آیا این روایات با یکدیگر تعارض دارند یا نه و اگر تعارض دارند کدام یک مقدم است.
ما در جلسه قبل سه روایت از روایاتی که دلالت دارند بر تشکیل حکومتهایی قبل از قیام حضرت و تأیید آن قیامها و حکومتها و ما میخواهیم بگوییم که این روایات معارض هستند با روایات گروه چهارم.
ما نمیگوییم که این روایات تک تک سند دارند بلکه عموم این روایات از حیث رجالی ضعیف هستند ولی وقتی که عموم این روایات را در یک نظام حلقوی میبینیم، اطمینان به صدور پیدا میکنیم و امروز هم چند روایت دیگر خدمت شما خواهم خواند.
روایاتی که جلسه گذشته خواندم، از متون شیعه بود ولی روایاتی هم از متون اهل سنت داریم. اما قبل از اینکه وارد بحث شویم لازم میدانم که به یک نکته تنبه بدهم و آن این است که برخی از دوستان در جلسات گذشته اصرار داشتند که روایات گروه پنجم اشاره به قیام حضرت مهدی (عج) دارد در حالیکه این فرضیه درست نیست چون در برخی از روایات به این عبارت که یوطئون لقیام المهدی (عج)، تصریح شده و این قرینه دلالت دارد که روایات ناظر بر قیام خود حضرت نیستند.
إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اِخْتَارَ اَللَّهُ لَنَا اَلْآخِرَةَ عَلَى اَلدُّنْيَا وَ إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي سَيَلْقَوْنَ بَعْدِي بَلاَءً وَ تَشْرِيداً وَ تَطْرِيداً حَتَّى يَأْتِيَ قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ وَ مَعَهُمْ رَايَاتٌ سُودٌ فَيَسْأَلُونَ اَلْخَيْرَ وَ لاَ يُعْطَوْنَهُ فَيُقَاتِلُونَ فَيُنْصَرُونَ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا وَ لاَ يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَدْفَعُوهَا إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَيَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مَلَئُوهَا جَوْراً فَمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكُمْ مِنْكُمْ فَلْيَأْتِهِمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى اَلثَّلْجِ.
در این حدیث میفرماید: قومی از اهل مشرق که پرچمهای سیاه دارند درخواست یک مطلبی میکنند که به آنها نمیدهند و از اینجا مشخص میشود که حرکت شان هم حرکت نرم و فرهنگی صِرف نیست بلکه حکومتی دارند و از طرف مردم هم کمک میشوند. این امر منجر میشود که حکومت جائر کوتاه بیاید ولی دیگر اینها کوتاه نمیآیند.
در پایان این روایت هم تأکید میکند که اگر کسی این نوع از قیامها را درک کرد ولو از شدّت حوادث روزگار و سرد و گرم آنهم در گزند نیستید، بشتابید و به اینها ملحق شوید.
این روایت یک نقطه مشکوک دارد که ما باید همه جهات آن را در نظر بگیریم. یکی عبارت «وَ مَعَهُمْ رَايَاتٌ سُودٌ» است که مخصوص بنی العباس است و لذا ظنّ جعلی بودن این روایت برای حمایت از بنی العباس وجود دارد.
نکته دیگر این است که این روایت از پیامبر است و اگر در اول روایت هم آمده است «انّا اهل بیت» نباید ما را به اشتباه بیندازد چون ما یک اهل بیت نبیّ داریم و یک اهل بیت نبوّت که در اهل بیت نبوت، خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم داخل است ولی در اهل بیت نبی (صلی الله علیه و آله) خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) داخل نیستند.
نکته دیگر هم این است که این روایت نبوی است و از طرفی در روایات نبوی وقتی که سخن از امام زمان (عج) میشود با واژه مهدی از ایشان یاد میشود در حالیکه در این روایت واژه رجل من اهل بیتی استفاده شده که دلالت بر این مطلب دارد که منظور از رجل، حضرت مهدی (عج) نیست و حتّی اگر ما رجل را حضرت مهدی (عج) بگیریم، ایم مقاتله مقدمه آن است چنانچه یک حدیث دیگری داریم که همین عبارات را میآورد و عبارت یوطئون للمهدی را نیز در آن به کار میبرد.
این حدیث دیگر هیچ شبههای باقی نمیگذارد که منظور قیامهای قبل از حضرت است. «لَا تَزَالُ طَائِفَهٌ مِنْ أُمَّتِی یُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِینَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ» همیشه تاریخ بخشی از امّت من در حال مقاتله بر حق هستند تا روز قیامت به طوریکه به چشم میآیند و ظهور دارند و جریان خفیفی نیستند.
در این روایت زمان مشخص نشده که مقاتله مخصوص قبل از قیام است یا بعد از قیام و تصریح شده که به طور مطلق تار روز قیامت این قیامها ادامه خواهند داشت. اما اگر بخواهیم استفاده همیشه کنیم مشکلی وجود خواهد داشت چرا که ما هر وقت بخواهیم از مجموعه روایات استفاده کنیم باید از قدر متیقّن آن استفاده کنیم و الّا اگر یک روایت ویژگی خاصّی دارد باید سندش تمام باشد.
لن یبرأ هذا الدین قائما یقاتل علیه اصابة من المسلمین حتی تقوم الساعة.
این دین همیشه قائم است و اسلام هیچوقت قاعد نمیشود. لن یبرأ هذا الدین قائما، این بخش از حدیث را چندین آیه قرآن تأیید میکند. مثل آیه شریفه یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره. در ادامه حدیث میگوید که مقاتله میکنند و پای دین میایستند و اگر نیاز به شمشیر هم باشد به کار میگیرند تا اینکه ساعة فرا برسد.
اینکه مراد از ساعة زمان ظهور است یا زمان قیامت باید بحث شود. از این دست روایات زیاد است و ما در جزوه آدرس دادهایم و چند نکته باید پیرامون این روایات عرض کنیم.
نکته اول این است که همانطور که گفتیم نمیخواهیم به تک تک این روایات استناد کنیم چنانچه تمسّک به تک تک هم غلط است به این نحو که یک به یک به سراغ روایات بروم و مناقشه سندی کنیم و با روایات خداحافظی کنیم؛ کار که آقای خویی و برخی دیگر از بزرگان در بسیاری از ابواب انجام دادهاند. ما میگوییم اخبار باید در کنار هم دیده شود ولو اینکه ما از ویژگیهای تک تک روایات نمیتوانیم استفاده کنیم ولی از مجموع میتوانیم استفاده کنیم. بر این اساس ما اطمینان داریم به صدور روایات مانعه چنانچه اطمینان داریم به صدور روایات تأیید و اجمالاً از اینکه مضمون از ائمه صادر شده بحثی نیست و در اینکه سند تک تک نیاز ندارد بحثی نیست.
ضمن اینکه ما روایاتی نظیر عیص بن قاسم را داشتیم که از لحاظ سند بسیار محکم بود و حضرت در آنجا فرموده بودند که یک وقت یک کسی مثل زید قیام بکند که باید به دنبال او رفت ولی یک وقت کسی قیام میکند که حکومت را به اهلش واگذار نمیکند که اینها را نباید پیگیری کرد. گفتیم که این روایات هم در شرائطی صادر شده بود که قیامهای مختلفی در سرتاسر بلاد اسلامی در حال جریان یا در حال شکل گرفتن بود و ما اینها را داریم و میتواند شاهد صدقی بر جمع بین اخبار باشد و لذا من در جزوه هم آوردهام که بین این دسته از روایات اصلاً تعارضی وجود ندارد که ما بخواهیم سراغ مرجّحات برویم بلکه فقط باید ببینیم که هرکدام از روایات چه بخشی را پشتیبانی میکند.
ما باید در بررسی این روایات از تطبیقات پرهیز کنیم چون این کار در طول تاریخ تشیّع چندبار صورت گرفته است. مرحوم مجلسی وقتی که روایت ابوخالد کابلی را نقل میکند، در ذیل آن میگوید: لایبعد ان یکون اشارة الی الدولة الصفویة شیّده الله تعالی و وصلها بدولة القائم. میگوید که بعید نیست این روایات متّصل به حکومت قائم (عج) شود.
حالا باید محضر آقای مجلسی بگوییم، روحت شاد باشد خبر نداری که اشرف قندهاری با ده هزار سرباز آمد و بساط صفویّه را در اصفهان جمع کرد و چه بلایی هم سر ایران و اصفهان آوردند. البته ناگفته نماند که ایشان با عبارت «احتمال دارد» و «بعید نیست»، مطلب را مطرح کرده است ولی بعضیها که بعد از انقلاب این بحثها را داشتند به نحو دیگری مطرح کردهاند.
مرحوم منتظری وقتی که در دراسات بحث میکند میگوید: یحتمل انطباق هذه الأخبار علی الثورة الاسلامیه فی ایران کما لایخفی. این عبارت اگر «کما لایخفی» را نداشت میگفتیم که احتمال که اشکال ندارد و ما هم آرزو میکنیم که همینطور باشد ولی کما لایخفی کار را سخت میکند.
برخی هم دیدهام که در اینباره کتاب نوشتهاند و حتّی به برخی از روایات بحار که در آن از اسم روح الله هم استفاده شده است، استناد کردهاند و متأسفانه انسان نفسش هم به قضاوت قطعی نسبت به این روایات کشش دارد ولی باید از این کار بر حذر بود.
از کتاب و مقاله و روایت که بگذریم، برخیها در خواب میبینند و برخی هم با جملاتی مثل پیرها هم منتظر باشند و ... دست به این تطبیقات میزنند و بنده حرفم این است که با معارف چنین نکنیم و این تراث را که با زحمت به دست ما رسیده است با اینجور جملات بر باد ندهیم. اینکه ما اصرار میکنیم که معارف دین را باید مجتهدانه فهمید و خواب و استخاره و قصهها را در مسائل نیاوریم.
بله گاهی یک مورد اخلاقی است که اصلش ثابت است، جهت مؤید استناد به موارد فوق اشکالی ندارد ولی در مسائلی مثل حکومت نباید چنین تطبیقاتی را استفاده کرده کما اینکه اصحاب حلّه در رابطه با حکومت مغول این تطبیقات را انجام دادند.
نکته دیگر این است که در مسائلی مثل مسئله ما که صحبت از جواز مشروعیت تشکیل حکومت بر اساس شریعت در عصر غیبت است، این یک مسئله ساده نیست و مثل مسائل همچون شک بین 3 و 4 نیست که با یک روایت مسئله را حل کنیم. در اینطور مسائل هم باید روایات به طور همهجانبه دیده شود و هم سیرههای عملی معصومین و لذا مطلبی که میخواهم در آن ورود کنم سیره عملی حضرات معصومین است، سیرهای که شرائط زمان و مکانش هم مشخص است.
ما در سیره معصومین دو رفتار در رابطه با تشکیل حکومت میبینیم؛ نسبت به بسیاری از قیامات موضوع سلبی داشتهاند مثل قیام اهالی بصره و خراسان و بنی العباس و بنی الحسن مثل ابراهیم و محمد و ...
اما میبینیم که حضرات معصومین (علیهم السلام) نسبت به برخی از قیامها هم موضوع سلبی نداشتهاند، یکی قیام زید بوده و دیگری هم جریان حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب است که معروف به شهید فخّ است.
حسین بن علی از مدینه قیام میکند و تشکیل حکومت میدهد و ارتش درست میکند و در حال رفتن برای فتح مکّه بنی العباس اینها را از پا در میآورند و منطقه شهید فخّ در مکّه هنوز هم پابرجا است و در روایات نسبت به کشتههای این واقعه تعبیر شهید به کار رفته است. حالا اگر جریانی باشد که رهبری آن هم رهبری خوبی باشد ولی مورد تأیید نباشد، تعبیر شهید نسبت به کشته شدگانشان به کار گرفته نمیشود.
بله اگر کسی بخواهد دقّت بیش از حدّ از خود بروز دهد ممکن است بگوید که ما در این روایات صراحتی از تأیید قیام نمیبینیم ولی حضرات معصومین که سنجیده صحبت میکنند هیچگاه نسبت به یک جریان غیرقابل قبول، تعبیر شهید به کار نمیبرند.
نکته دیگر این است که این روایات منافات با تقیّه دارند، مثلاً وقتی که سر حسین را پیش موسی عبّاسی آوردند، امام کاظم (علیه السلام) هم حضور دارند و اظهار ناراحتی میکنند که اینها خلاف تقیّه است و یا شبهه اینکه این روایات جعل شده و تقیّهای هستند هم وارد نیست و لذا در این روایات نه مناقشه سندی درست است و نه مناقشه دلالی و اجمالاً از رفتار معصومین هم ما میتوانیم بفهمیم که حضرات به جنس قیام نگاه میکردند و اینطور نبود که یک خط قرمز کلّی داشته باشند که هر قیامی با هر انگیزهای را تخطئه کنند.
مورد دیگری که میتواند به ما در این مسئله کمک کند، روایات عامّه است. در برخی از روایات آمده است: َ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا.
حضرت میخواهند بگویند که برخلاف رقیب من مثل معاویه و کسانیکه قبل از من بودند، من دلی به حکومت نبستهام و در ادامه همین خطبه است که میفرمایند: حکومت نزد من به اندازه آنچه که از بینی بز بیرون میآید ارزش ندارد امّا چه کنم که حضور الحاضر هست و با این حضور الحاضر میشود قیام الحجّه بوجود الناصر.
از آن طرف هم خداوند از عالمان دین عهد گرفته، اینکه قرار نگیرند بر سیلی ظالم و گرسنگی مظلوم. حضرت میخواهند بگویند عالم نباید نسبت به ظلم ظالم و مظلومیت مظلوم بیطرف باشد. حالا ممکن است کسی بگوید منظور حرکت فرهنگی است؛ بله این یک شکلش هست و ممکن است یک شکل آن هم تشکیل حکومت باشد که بتواند تشکیل حکومت بدهد.
یا روایت دیگری هم هست که حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِع. هیچ امتی به پاکی نمیرسد مگر اینکه حقّش ضعیف از قوی گرفته شود، و اگر قرار باشد حقّ گرفته شود یک شکل کاملش این است که حکومت، حکومت حقّه باشد.
برخی از این روایات سندی بسیار عالی دارند و این بخش از خطبه نیاز به سند هم ندارد و ما یک روایت دیگر هم در جزوه آوردهایم که روایت امام صادق است و آن روایت سندی بسیار عالی دارد.
دو نکته دیگر هم هست و آن اینکه اگر ما فرض کنیم که روایات معارض (مثل گروه چهارم) هم وجود دارد، این روایت در واقع معارض نیستند و در ظرف خودشان درست هم هستند و نیاز به تکذیب ندارند و بنده عرضم این است که حتّی اگر تعارض هم باشد، ما بحثی داریم با عنوان «لزوم توازن در تعارض» که طبق آن اگر یک طرف روایات، قرآن و عقل مسلّم قرار داشت این کفّه بسیار سنگین است و حالا اگر چند روایت معارض هم در طرف دیگر وجود داشت، یارای معارضه با این سمت از روایات را ندارند./904/422/ح
تهیه و تنظیم: محرم آتش افروز