به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله محسن اراکی در جلسه شصت و یکم درس خارج فقه سیاسی که در مدرسه عالی دارالشفاء در سال 97 برگزارشد، روایات وارده در شرط عدالت حاکم را مورد بررسی قرار داد و گفت: روایت اول روایتی است در کافی از امام باقر علیهالسلام آمده و حدیث قدسی است،این روایت دلالت دارد بر اینکه پذیرش ولایت امام جائر، نهتنها حرام است بلکه چنین امتی در ازای پذیرش امامت غیر عادل و جائر عذاب میشود، هرچند این امت در رفتار فردی خود عمل به همه اوامر الهی کند.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: ما فقه خرد و فقه کلان داریم و فقه کلان فقهی است که مربوط به رفتار حاکم و محکوم است یعنی رفتار جامعه متشکل از امام و مأموم، حاکم و محکوم.
وی افزود: روایت میفرماید: «لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً» از این مقابله امام عادل و جائر معلوم میشود که در مسئله امامت دو دسته بیشتر وجود ندارد، حتی اگر در اصل بین فسق و عدل قائل به وسط و واسطه شویم اما در امامت و امام نمیتوانیم قائل به واسطه شویم و مثلاً بیان کنیم که یک امامی باشد که نه عادل و نه ظالم و جائر است؛ بلکه امام یا عادل است یا ظالم و امر دایر بین این دو است.
عضو مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت: دسته دیگر از روایات، روایات متعددی است که دلالت وجوب شرطیت عدل در قاضی دارد. این روایات از قبیل مضمون این روایت که قضا مخصوص امامی است که عادل بین المسلمین است؛ چنین مضمونی «الامام الحاکم بالحق و العادل بین المسلمین». این مضمون در بیش از یک روایت در روایات مربوط به قضا آمده است که در حقیقت وصف عادل و کلمه عادل آمده است که دلالت بر شرطیت عدالت قاضی دارد.
دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی گفت: این روایات دال بر شرطیت عدالت در قاضی یا بهطریقاولی دلیل بر اشتراط عدالت در ولی امر دارد؛ به دلیل اینکه آن ولایت اعظم از ولایت قاضی است و یا به دلیل اینکه ولایت قضا جزئی از ولایت عامه است به دلالت التزامی دلالت بر وجوب عدالت در ولی امر میکند.
خلاصه جلسه گذشته
آیت الله اراکی در جلسه گذشته در مورد حکم پذیرش حکومت ظالم گفت: از آیات استفاده میشود که تبعیت از رهبران ظالم، خود ظلم است و نتیجه این است که باید در رهبر و کسی که ولایت را بر عهده میگیرد عدل باشد؛ آن هم ملکه عدلی که او را از ظلم ولو احیانی باز میدارد.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: بحث ما دسته دوم آیات داله بر وجوب اتصاف حاکم به عدل است. این دسته آیات داله بر وجوب العدل مطلق هستند. این آیات به طور مطلق و به دلالت التزامی، عقلی، عرفی و عادی دلالت بر وجوب عدل در حاکم میکند. به دلیل اینکه اگر بر همگان عدل واجب باشد شامل حاکم هم میشود. اگر حاکم متصف به صفت عدل نباشد، هم عقلاً و هم لااقل عادتاً عدم اتصاف به عدل او مستلزم عدم رفتار عادلانه از سوی اوست.
عضو مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت: دسته سوم از آیات، آیات داله بر حرمت رکون به ظالم و اتباع ظالمین و اتباع از هوا است. در این باب آیات زیادی وجود دارد که دال بر حرمت رکون به ظالم و اتباع از ظالمین است. در اینجا هم مقدمهای نیاز دارد و آن هم اینکه اولاً ممکن است ما اصلاً قائل به واسطه بین ظلم و عدل نباشیم؛ یعنی «عدم العدل ظلمٌ» و اگر انسان عادل نباشد یعنی عادل متصف به صفت ملکه عدلی که او را وادار کند که همیشه عدل داشته باشد بدون اتصاف به ملکه عدل، عدل مستمر و عدل مداوم تحقق پیدا نخواهد کرد.
آیت الله اراکی در ادامه بحث در مورد رکن گفت: رُکن یعنی آن مکانی که بتواند انسان را حمایت کند و آن جایگاهی که بتواند انسان را از آسیب در امان نگه دارد. به اصطلاح قوه ایجاد امن و قوهای که انسان برای امنیت خود به او گرایش پیدا کرده و اعتماد کند.
دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی افزود: در آیه دیگر هم میفرماید«وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون» یعنی اعتماد به ظالمان برای قوت گرفتن و برای استمداد نیرو گرفتن از آنها و اعتماد به آنها در امنیت؛ معنای آیه این است که برای به امنیت رسیدن و برای حفظ خودتان و برای حمایت از خود به آنها اعتماد نکنید.
وی خاطرنشان کرد: روشن است که پذیرش حکومت حاکم و کار حاکم تأمین امنیت و حمایت از پیروان و شهروندان خود است. «لا تَرْکَنُوا» ظهور دارد در حاکمی که ظالم است؛ میفرماید شما حق ندارید به او رکون کنید یعنی او را به عنوان حاکم بپذیرید و زیر سایه قدرت او قرار گیرید و چنین چیزی جایز نیست.
مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه به شرح زیر است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِینَ
دسته اول ادله اثبات عدالت در ولی امر
بحث ما درباره روایات دل بر اشتراط عدالت در ولی امر است. در این بحث به چند دسته از روایات متعرض میشویم؛ دسته اول، روایاتی است که دلالت بر اشتراط عدالت در امام و ولی امر دارند. این دسته دارای چند روایات است که ما از آنها انتخاب کرده و به همه آنها را متعرض نمیشویم. روایت اول روایتی است در کافی از امام باقر علیهالسلام آمده و حدیث قدسی است.
روایت چنین است: «عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ لَأَعْفُوَنَ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً.» این روایت دلالت دارد بر اینکه پذیرش ولایت امام جائر، نهتنها حرام است بلکه چنین امتی در ازای پذیرش امامت غیر عادل و جائر عذاب میشود، هرچند این امت در رفتار فردی خود عمل به همه اوامر الهی کند. این روایت دلیل بر همین مطلبی است که ما بیان میکنیم.
ما فقه خرد و فقه کلان داریم و فقه کلان فقهی است که مربوط به رفتار حاکم و محکوم است یعنی رفتار جامعه متشکل از امام و مأموم، حاکم و محکوم. روایت میفرماید: «لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً» از این مقابله امام عادل و جائر معلوم میشود که همان قضیهای که ما قبلاً هم بیان کردیم وجود دارد؛ در مسئله امامت دو دسته بیشتر وجود ندارد، حتی اگر در اصل بین فسق و عدل قائل به وسط و واسطه شویم اما در امامت و امام نمیتوانیم قائل به واسطه شویم و مثلاً بیان کنیم که یک امامی باشد که نه عادل و نه ظالم و جائر است؛ بلکه امام یا عادل است یا ظالم و امر دایر بین این دو است. بنابراین اگر پذیرفتن امام جائر -در اینجا «دانت» به معنای پذیرش حکومت و ولایت امام جائر است- و امام غیر عادل واجد عذاب الهی است. سند این روایت تام است و از ناحیه سند اشکالی در این روایت وجود ندارد.
روایت دوم، ضرورت وجود ولی امر عادل در دوران غیبت
روایت دیگر از همین مقوله روایتی است که باز هم مرحوم شیخ کلینی در کافی نقل میکند که صحیحه محمد بن مسلم است؛ «مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِها» این روایت میفهماند که حتی در دوران غیبت امام زمان علیه السلام، امام باید یک نائبی داشته باشد که ظاهر باشد؛ یعنی وجود یک امام ظاهر عادل نیاز است. بعد میفرماید کسی که صبح کند درحالیکه امام ظاهر عادلی نداشته باشد این شخص «أَصْبَحَ ضَالًّا». از قرینه ظاهر معلوم میشود که این مختص به امام معصوم نیست؛ یعنی امام عادلی که در اینجا آمده است [ولی امر غیر معصوم را در بر میگیرد]؛ به دلیل اینکه امام معصوم همیشه ظاهر نیست. این روایت هم دال بر وجوب تبعیت از امام عادل در هر زمان دارد، آن هم امام عادل ظاهر.
امام هم تنها به معنای امام خاص نیست؛ البته مصداق أبرز آن امام معصوم است اما منظور مطلق امام است. گاهی قرینه وجود دارد که مراد، امام معصوم است اما اگر قرینهای نباشد و لفظ مطلق باشد، حمل بر مطلق الامام میشود. در این روایت قرینه وجود دارد که مراد از امام، امام معصوم نیست؛ به دلیل اینکه امام معصوم در عصر غیبت غائب است و در این روایت قرینه وجود دارد که امامی که در این روایت گفته میشود مطلق الامام العادل است. یعنی همیشه باید همچنین امامی از سوی امام معصوم منصوب باشد، آن هم به ادلهای که در محل خود بیان کردیم.
حتی قبل از اینکه نظام اسلامی به وجود بیاید هم همیشه یک امام ظاهر داشته است؛ همیشه یک فقیه عادل در بین مردم بوده است. آنهایی که تبعیت از امام ظاهر عادل را نپذیرفتهاند در حقیقت پذیرش ولایت خدا را نپذیرفتهاند. خداوند میخواهد امرونهی کند که برای تحقق آن رفتار مردم باید در زندگی تابع دستورات امام عادل باشد. باید این امام عادل ظاهر باشد تا اینکه مردم از او تبعیت کنند. حال اگر امام معصوم که امام بالعصر است غائب شد معلوم میشود که او باید یک نائبی از خود داشته باشد که نائب او امام ظاهر عادل شود.
روایت سوم، پذیرش ولایت امام عادل شرط قبولی عبادات
روایت سوم صحیحه هشام بن سالم از امام صادق علیهالسلام است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِيَأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنِّي مَنْ آذَى عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ وَ لْيَأْمَنْ غَضَبِي مَنْ أَكْرَمَ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ مِنْ خَلْقِي فِي الْأَرْضِ فِيمَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَاحِدٌ مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ لَاسْتَغْنَيْتُ بِعِبَادَتِهِمَا عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقْتُ فِي أَرْضِي وَ لَقَامَتْ سَبْعُ سَمَاوَاتٍ وَ أَرَضِينَ بِهِمَا وَ لَجَعَلْتُ لَهُمَا مِنْ إِيمَانِهِمَا أُنْساً لَا يَحْتَاجَانِ إِلَى أُنْسِ سِوَاهُمَا.» در استناد به این روایت نمیخواهیم بگوییم که مراد از این امام عادل مطلق الامام عادلی است که شامل امام معصوم هم شود؛ خیر، فرض میگیریم که مراد از امام عادل، امام معصوم علیه السلام است.
مضمون روایت این است که اگر در روی زمین بیش از دو نفر باشند، یکی از آنها امام عادل است و دیگری مأموم او «لَاسْتَغْنَيْتُ بِعِبَادَتِهِمَا عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقْتُ فِي أَرْضِي» معنی آن این است که اگر در خلق هم امام عادلی نباشد «لاَاسْتَغْنَيْتُ بِعِبَادَتِهِ» و این معنا را میدهد که عبادت کسانی که بدون امام عادل عبادت میکنند، عبادتی نیست که «لَاسْتَغْنَيْتُ بِعِبَادَتِهِ». این یستغنی که بیان شده است هم به معنای یقبل است یعنی آن را قبول میکند. عبادت کسی قبول و مورد رضای خداوند متعال است که از امام عادلی تبعیت کند. اگر از امام عادل تبعیت نکند عبادت او قبول نیست.
ما به کبرای این عبارت اشاره میکنیم؛ حال درست است که مصداق روایت امام معصوم است اما کبرای آن این است که امامت امام غیر عادل یا غیر امامت امام عادل نزد خدای متعال مجزی نیست و خداوند امامت غیر عادل را نمیپذیرد والا عبادت همین امام هم مستغنی بود، یعنی عبادت او را میپذیرفت. از اینکه میفرماید که من عبادت کسی که از امام عادل تبعیت نمیکند را نمیپذیرم این معنای را میفهمیم که در کبرای امامت، عدل شرط است و تبعیت از امام غیر عادل مطلقاً نزد خدا مقبول نیست و در حقیقت شرطیت عدالت در امام را اثبات میکند. حال اگر امام، امام معصوم بود در این صورت عدالت او در حد عصمت است و اگر غیر معصوم بود عدالت متناسب با او باید باشد.
روایت چهارم
روایت دیگر هم از امام صادق علیه السلام است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ.» معنای این روایت این است که همیشه در زمین باید امام عادلی باشد. کبرای این روایت هم وجوب عدل در امام را اثبات میکند؛ اینکه «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ» این معنا را میدهد که خداوند متعال اکتفای به امام غیر عادل نمیکند به دلیل اینکه میفرماید: «أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ» این یعنی به امامت غیر عادل اکتفا نمیشود. این بازهم کبری، شرطیت عدل در امامت را اثبات میکند. البته مصداق أبرز این کبرای امام عادل، معصومین علیه السلام هستند؛ لفظ آن عام است و مصداق اول آن ائمه معصومین علیهم السلام هستند.
ما هم نمیخواهیم بگوییم که این امام عادل از لحاظ مصداق غیر امام معصوم را شامل میشود اما خداوند متعال میفرماید این امامت مخصوص امام عادل است حال این امام عادل کیست؟ دلیل میگوید که این امام عادل ائمه معصومین علیهم السلام هستند. اما با دلایل دیگر ثابت میشود که در زمان غیبت هم این امام عادل شامل فقیه میشود؛ به دلیل اینکه این امامت فقیه همان امام عادل و امام معصوم است. در اینجا کار ما با لفظ روایت است که در کبری، شرطیت عدل در امام و ولی امر را اثبات میکند و کسی نمیتواند این کبری را منکر شود.
آن چیزی که در معصوم تنها بهکاررفته است بهعنوان مصداق است اما مفهوم کلی آن را تخصیص نمیزند. مصداق آن امام معصوم است اما کبری را بیان میکند و که این کبری یک کبرای مسلم در مباحث دینی است؛ خداوند متعال امامت غیر عادل را قبول ندارد و ما میخواهیم از این موضوع استفاده کنیم که خداوند متعال امامت غیر عادل را قبول نمیکند. کسی نمیتواند منکر این طرف دلالت روایت شود؛ روایت دلالت میکند که امامت غیر عادل عندالله مقبول نیست. حال این امام عادل، امام معصوم است که این فرض درست است، اما ما میخواهیم آنطرف آن را اثبات کنیم که روایت میفرماید امامت امام غیر عادل عندالله مقبول نیست پس در ولی امر مطلقاً عدالت شرط است.
البته مصداق این ولی امری که عدالت در آن شرط است ائمه معصومین سلامالله علیهم هستند آن هم در همه تاریخ بشر؛ بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تا روز قیامت، امامت متعلق به ائمه اثنا عشر است.
بنابراین؛ بحث ما این است که مفهوم روایت میفرماید امامت امام غیر عادل مقبول عندالله نیست؛ وقتی میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ.» یعنی لو ترک الارض بالامام جائر مخالفت با جلالت خداوند عزوجل است. این دیگر منطوق روایت است و نتیجه این منطوق روایت این است که امامت امام غیر عادل عندالله مقبول نیست؛ به دلیل اینکه با جلالت و عظمت خدا سازگار نیست. همچنین این مطلب با روایاتی زیادی ازایندست اثبات میشود و ما همه روایات را نیاوردهایم اما از این روایات زیاد وارد شده است که اثبات میشود که عدالت در امام و در ولی امر و در کسی که میخواهد ولایت امر را بر عهده بگیرد قطعاً در شرع و فرهنگ و نظام اسلامی شرط است و غیر عادل مطلقاً ولایتی ندارد. این یک دسته از روایات است.
دسته دوم روایات، شرطیت عدل در قاضی
دسته دیگر از روایات، روایات متعددی است که دلالت وجوب شرطیت عدل در قاضی دارد. این روایات از قبیل مضمون این روایت که قضا مخصوص امامی است که عادل بین المسلمین است؛ چنین مضمونی «الامام الحاکم بالحق و العادل بین المسلمین». این مضمون در بیش از یک روایت در روایات مربوط به قضا آمده است که در حقیقت وصف عادل و کلمه عادل آمده است که دلالت بر شرطیت عدالت قاضی دارد. این روایات دال بر شرطیت عدالت در قاضی یا بهطریقاولی دلیل بر اشتراط عدالت در ولی امر دارد؛ به دلیل اینکه آن ولایت اعظم از ولایت قاضی است و یا به دلیل اینکه ولایت قضا جزئی از ولایت عامه است به دلالت التزامی دلالت بر وجوب عدالت در ولی امر میکند. این هم از روایات دال بر اشتراط عدالت بر قاضی.
دسته سوم روایات، نصب امام جمعه از وظایف ولی امر در دوران غیبت
دسته سوم، روایات دال بر عدالت امام جماعت است؛ مانند «لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِينِه» و امثال این روایت که باز هم ازآنجاکه یکی از وظایف ولی امر، امامت جمعه است؛ یعنی مخصوص به اوست -امامت جمعه از وظایف ولی امر به ولایت عامه است- اگر در چنین امامتی عدل شرط است و با توجه به اینکه امامت جمعه یکی از وظایف ولی امر است ثابت میشود که ولی امر بهطریقاولی باید عدالت داشته باشد؛ به دلیل اینکه پست امامت جمعه، پست او و مخصوص به اوست و هرکجا ولی امر باشد دیگری نمیتواند امامت جمعه کند مگر با اذن و اجازه او.
حق این است که نهتنها در محل وجود امام عصر علیه السلام یا ولی امر بلکه هر کجای دیگر مخصوصاً در شهرها، ولی امر، نصب امام جمعه کند. البته این معنا را نمیدهد که اگر امام جمعه منصوب نبود وظیفه اقامه امام جمعه برطرف میشود اما از وظایف امام و ولی امر، نصب امام جمعه است و این مطلبی است که ما در آینده خواهیم گفت؛ ولی امر باید در جامعه اسلامی باید هم نصب امام جمعه و هم نصب امام جماعت کند.
حتی نصب امام جماعت هم در حدی که مقدور است از وظایف اوست؛ امام جماعت رابط بین مردم و ولی امر است. اینطور نیست که هر کسی پیدا شد را به عنوان امام جماعت قرار دهند. البته در یک جایی که امام جماعت منصوب نیست مانند راهها، خب یک انسان عادلی که بخواهد نماز را اقامه کند کافی است اما در شهرها و در مساجد بزرگ، نصب امام جماعت وظیفه ولی امر است.
لزوم دخالت ولی فقیه در حوزههای علمیه و دستگاههای دینی
در حال حاضر هنوز جامعه آمادگی امامت ولیعصر را ندارد؛ زیرا برخی میگویند که مقام معظم رهبری نباید در حوزه علمیه دخالت کند! اختیارات حوزه در دست اوست و ایشان باید دخالت کند. حوزه باید دولتی باشد. البته اگر دولت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد. آیا اگر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم ظاهر شود باز میگویید که نمیخواهید حوزه دولتی باشد!؟ کار حوزه این است و حوزه متعلق به دولت است.
در دولت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف او باید ائمه جماعت را تعیین کند و مساجد باید زیر نظر او باشد. این از امور مسلم و بدیهی است؛ از بدیهیات حکومت اسلامی این است که دستگاه دینی باید زیر نظر ولی امر باشند؛ به دلیل اینکه او امام مسلمین و صاحب دین است و او ولی امر دینی مردم است.
دولت خارج از اطاعت ولی امر و فقیه، طاغوت است؛ اگر از ولایت امر اطاعت نکرده و اگر در زیر چتر او عمل نکند طاغوت است. فرض بر این است که دولتهای ما اسلامی هستند؛ یعنی زیر چتر ولی امر عمل میکند. در این فرض یکی از وظایف آن همین است که به مسائل دینی مردم بپردازند. همانطور که به دنیای مردم بپردازد باید به دین مردم هم بپردازد. حال به تعبیر رایج که دین و دنیا را جدا میکند، اما به نظر ما همه دنیا دین است و دنیای و دین از همدیگر جدا نیستند./905/422/ح
تهیه و تنظیم : محرم آتش افروز