vasael.ir

کد خبر: ۱۲۹۷
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۳ - 12 November 2015
در جلسه پنجم درس خارج نکاح آیت الله جوادی آملی عنوان شد؛

نکاح جزء واجبات نظامیه است-جای همایش تشخیص مشترکات بین انسان و فرشته خالی است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- حضرت آیت الله جوادی آملی در جلسه پنجم درس خارج نکاح با اشاره به این که نکاح جزء واجبات نظامیه است، گفت: واجبات نظامیه عبارت از آن امری است که تحقّق نظام بشری بر او متوقف است؛ مثل اقتصاد، اجتماع، امنیت، کار و مانند آن. همانطوری که کسب واجب است، حفظ امنیت واجب است، رعایت شئون دیگر واجب است، نکاح هم واجب است.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله عبد الله جوادی آملی در جلسه پنجم درس خارج نکاح در تاریخ94/07/11 در مسجد اعظم قم با اشاره به استحباب فی نفسه و وجوب کفایی نکاح، نکاح را مقوله واجبات نظامیه برشمرد و افزود: نکاح و ازدواج هم از همین قبیل است؛ یعنی حفظ جامعه، بقای جامعه همانطوری که به بیع و اجاره و عقود دیگر متّکی است، به عقد نکاح هم متّکی است؛ پس اینها واجبات نظامیه هستند؛ یعنی حفظ نظام متوقّف بر اینهاست.

ایشان با بیان تفاوت استحباب و عبادی بودن عمل تصریح کرد: ما یک تعبدی داریم در قبال توصلی، یک مستحب داریم در قبال غیر مستحب و امر عادی. توصّلی و تعبّدی که مقابل هم هستند فرقشان این است: چیزی که امر توصّلی است تحقّق آن متوقّف بر قصد قربت نیست؛ (در حالیکه) تعبدی بدون قصد قربت حاصل نمیشود مثل صوم و صلاة. بنابراین ما یک تعبّدی در برابر توصّلی داریم، یک مستحب در برابر امر عادی داریم. نکاح «فی نفسه» امر مستحب است؛ یعنی ثواب دارد. (لذا) ممکن است یک چیزی «فی نفسه» ثواب داشته باشد؛ ولی عبادت نباشد چون تحقّق آن متوقّف بر قصد قربت نیست.

رییس مؤسسه اسراء با اشاره به تزاحم بین ازدواج و تحصیل علم گفت: در عظمت فراگیری علم این بحث که آیا ازدواج مقدّم است یا تحصیل علم، به یک مناسبتی ایشان این را ذکر میکند که گاهی ممکن است ازدواج با همه فضیلتی که دارد و سنّت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است، وقتی مزاحم با درس و بحث است یکی دو سه سال دیرتر، یک مقداری تأخیر اگر چنانچه مانعی در کار هست.

ایشان با بیان این که تزاحم از آنِ ملاکات است و تعارض از آن ادله اظهار داشت: پس منافات ندارد که شیءای «فی نفسه» مستحب باشد؛ ولی در اثر پیدا شدن بعضی از عناوین و اموری که رجحان دارد و باعث مرجوح شدن این باشد. اینها اموری است که درباره خود نکاح مطرح است.

این مرجع تقلید در ادامه درس خارج نکاح با بیان ویژگی های لازم جهت انتخاب همسر مطابق سنت افزود: چند تا روایت دارد که برای نطفه تان حُسن انتخاب داشته باشید، همسر با ایمان و عفیف انتخاب کنید. اما گاهی ممکن است در زباله دان یک گلی برُوید، فرمود از او پرهیز کنید! «إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ قَالَ الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ السَّوْءِ»؛[16] زن زیبایی که از خانواده پلید درآمده، تربیت دینی پیدا نکرده، شیر پاک نخورده، غذای پاک نخورده؛ ولی زیباست، از او شما بپرهیزید!

ایشان با اشاره به برکات نعمت توحید بیان نمود: هیچ روزی ای بالاتر از توحید نیست و هیچ کسی هم راحتتر از انسان موحّد نیست. اینکه فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»[28] ما اینها را باور نکردیم، فرمود یک دژی است من دژبان هستم، میخواهید راحت باشید داخل این دژ بیایید، «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»؛ منتها شرطش شرط ولایت است.

ایشان با بیان این که علم بدون ولایت سرقت است، افزود: یک بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه دارد که فرمود: علم آن است که پیغمبر فرمود باید از این در برسد، «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا مَنْ أَرَادَ الْمَدِینَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا»[29] بعد ما میبینیم کسی از راه سقیفه میخواهد به حضرت برسد و رسید و جزء عالِمهای معروف شد و خیلی چیز یاد گرفت؛ اما از راه سقیفه وارد شد نه از راه غدیر، از در وارد نشد. این بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه هست، فرمود اگر کسی از در وارد نشود یک چیزی را یاد بگیرد «سُمِّیَ سَارِقَاً»،[30] این عالِم هست؛ اما یک اتومبیل سرقتی دستش هست، بالاخره یک روزی گیر می افتد. حالا صحیح بخاری نوشته، صحیح مسلم نوشته، فرمود: این علم، علم سرقتی است؛ این مشکل او را حل نمیکند مال او نیست به هر حال. از چیزهایی واقع قابل فهم نیست برای ماها همین است

در ادامه مشروح سخنان ایشان را مرور می کنیم.

 

اشاره به مباحث گذشته

تاکنون روشن شد که نکاح یک عقد «جامع الاطراف»ی است. عنصر محوری نکاح را همان عفاف و حجاب تشکیل میدهد و شش سلسله از سلسلههای فقهی و حقوقی هم او را همراهی میکند که آن سلاسل ششگانه قبلاً گذشت

.

تعریف واجبات نظامیه و توقف حفظ نظام بر آن

مطلب بعدی آن است که نکاح و مانند آن جزء واجبات نظامیه است. واجبات نظامیه عبارت از آن امری است که تحقّق نظام بشری بر او متوقف است؛ مثل اقتصاد، اجتماع، امنیت، کار و مانند آن. همانطوری که کسب واجب است، حفظ امنیت واجب است، رعایت شئون دیگر واجب است، نکاح هم واجب است، این جزء واجبات نظامیه است که واجب کفایی است؛ بیع واجب نظامی است، عقد اجاره واجب نظامی است و سایر عقود هم همینطور است. نمیشود ما یک جامعه انسانی داشته باشیم که در آن بیع نباشد، اجاره نباشد، عقود دیگر نباشد؛

نظام انسانی بر این امور توقّف دارد و اینها میشود جزء واجبات نظامیه و واجب کفایی هستند و این منافات ندارد که این شئ «فی نفسه» مستحب باشد. بیع «فی نفسه» مستحب نیست، اجاره «فی نفسه» مستحب نیست؛ اما اجاره، بیع و این گونه از عقودی که نظام جامعه بشری متوقّف بر اینهاست، جزء واجبات نظامیه و واجبات کفاییه است، برقراری امنیت مردم اینطور است. نکاح و ازدواج هم از همین قبیل است؛ یعنی حفظ جامعه، بقای جامعه همانطوری که به بیع و اجاره و عقود دیگر متّکی است، به عقد نکاح هم متّکی است؛ پس اینها واجبات نظامیه هستند؛ یعنی حفظ نظام متوقّف بر اینهاست

.

عدم تنافی جمع استحباب نفسی و وجوب غیری بعض واجبات نظامیه

مطلب سوم آن است که ممکن است یک چیزی جزء واجبات نظامیه، واجب کفایی باشد؛ امّا مستحب نباشد، بیع جزء مستحبّات نیست، اجاره جزء مستحبّات نیست؛ امّا نکاح جزء مستحبّات است، کسب و کار جزء مستحبّات است، جزء چیزهایی است که فضیلت دارد و ثواب دارد. بنابراین آن واجب نظامی و کفایی بودن منافات ندارد به اینکه «فی نفسه» این شیء یا فضیلت دارد یا فضیلت ندارد. بیع از اموری نیست که اگر یک کسی این کار را کرده ثواب ببرد؛ ولی برخلاف کار، کار ثواب دارد ولو انسان برای خودش دارد انجام میدهد، برای خودش دارد کشاورزی میکند او ثواب میبرد؛ امّا بیع مثل عقد نکاح باشد که «فی نفسه» ثواب داشته باشد این چنین نیست.

مطلب سوم آن است که ممکن است یک شیءای «فی نفسه» جزء واجبات کفایی باشد؛ یعنی از جهتی که مورد توقّف نظام است جزء واجبات کفایی باشد؛ ولی «فی نفسه» مستحب باشد، بعضیها هم «فی نفسه» مستحب نیستند؛ مثل اجاره دادن، بیع کردن، رهن گذاری، اینها «فی نفسه» مستحب نیست که اگر کسی خانه را اجاره داد ثواب بُرد یا اجاره کرد ثواب بُرد، برخلاف مسئلهٴ نکاح که اگر کسی نکاح کرد ثواب میبرد

.

تفاوت استحباب و عبادی بودن عمل/ عدم شرطیت قصد قربت در توصلیات

مطلب بعدی آن است که بین مستحب و بین عبادی بودن فرق است، ممکن است یک چیزی مستحب باشد؛ ولی تحقّق آن قصد قربت نخواهد، همین نکاح اینطور است، این سلام کردن فضیلت دارد، چندین ثواب برای سلام کننده است و یک ثواب برای جواب دهنده؛ اما اینطور نیست که اگر چیزی ثواب داشت میشود عبادت، بین این چهار امر باید فرق گذاشت. ما یک تعبدی داریم در قبال توصلی، یک مستحب داریم در قبال غیر مستحب و امر عادی. توصّلی و تعبّدی که مقابل هم هستند فرقشان این است: چیزی که امر توصّلی است تحقّق آن متوقّف بر قصد قربت نیست؛ نظیر غَسل ثوب، غَسل بدن برای نماز که اینها جزء امور توصلی هستند که اگر کسی قصد عنوان هم نکند، این حاصل میشود. بنابراین تعبدی بدون قصد قربت حاصل نمیشود مثل صوم و صلاة؛ توصلی بدون قصد قربت حاصل میشود مثل غَسل ثوب و غَسل بدن برای طهارت نماز، این دو تا مقابل هم هستند. اما مستحب و غیر مستحب که مقابل هم هستند این است که مستحب آن است که «فی نفسه» این کار ثواب دارد؛ نشستن ثواب ندارد؛ اما نشستن رو به قبله ثواب دارد ولو آدم قصد قربت نکند، احوالپرسی کردن ثواب ندارد؛ اما سلام کردن ثواب دارد.

آدم ها وقتی به یکدیگر میرسند میگویند چطوری؟ حال جنابعالی؟ کجا بودی؟ احوالپرسی میکنند و ممکن است یک ساعت حرف بزنند؛ اما ثواب در اینها نیست؛ اما سلام کردن ثواب دارد. گفتگوهای عادی مستحب باشد نیست؛ اما سلام کردن ثواب دارد، ثواب دارد نه یعنی قصد قربت لازم است که اگر کسی قصد قربت نکرد ثواب نبرد، کسی توجه هم ندارد این شخص چون از او بزرگتر است و یا خانواده شهید است یا بزرگتر یا سید است به او سلام میکند.

پرسش: ...؟ پاسخ: ثواب داشتن فضیلت نفسی خود آن شئ است، خود آن شئ را شارع مقدس ملاک قرار داد، این سید است، فرزند پیغمبر است، آدم سلام میکند، او خانواده شهید است یا سنّش بزرگتر است، آدم سلام میکند؛ حالا بگوید من سلام میکنم بر او «قربة الی الله»! اگر «قربة الی الله» را گفت خوب ثواب بیشتری میبرد؛ اما اگر «قربة الی الله» در ذهن او نبود مثل نماز نیست که بگوید «قربة الی الله»، یک سید بزرگواری را دید و سلام کرد، این ثواب دارد. بنابراین شئ «فی نفسه» مستحب باشد، به معنای عبادی بودنِ آن نیست، شئ مستحب است یعنی ملاکی دارد که فضیلت است، نکاح این چنین است ولو قصد قربت هم نکند، این «أَلنِّکَاحُ سُنَّتِی»[1] عقد نکاح مثل عقد بیع نیست؛ حالا یک کسی رفته یک فرشی خریده ثواب ببرد نیست، اما اگر ازدواج کرده ثواب میبرد، «أَلنِّکَاحُ سُنَّتِی»، نه «البیع سنّتی» و سنّت هم معنایش این نیست که اگر کسی قصد قربت نکند باطل میشود، عبادی نیست. بنابراین نکاح از این قبیل امور است که «فی نفسه» یک فضیلتی دارد، چون فضیلتی دارد ذات اقدس الهی به او ثواب عطا میکند.

پرسش: ...؟ پاسخ: بله، اصلاً اصول را برای همین گذاشتند که ما تشخیص بدهیم امر توصلی چیست؟ امر تعبدی چیست؟ هر جا که امر شد، عبادی بودن استفاده نمیشود، ثواب داشتن استفاده نمیشود، باید ملاکاتی او را همراهی بکنند؛ حتی قصد قربت را گفتند در متعلق امر نمیشود اخذ کرد، چون میشود دور؛ آن راهی که مرحوم آقای نائینی[2] و دیگران رفتند که یک مقدار «نتیجة التقیید» باشد که به هر حال امر بتواند بکند، چون اگر بخواهند امر بکنند مثلاً به صلات امر بکنند «صلّ»؛ یعنی این امر صلات تعلّق گرفته است به آن ماهیتی که مقیّد است به قصد امر، خوب امر که هنوز نیامده و این نمیتواند در رتبه موضوع اخذ شود! بنابراین اصلاً اصول را گذاشتند برای همین که آدم بین تعبدی و توصلی فرق بگذارد. در توصلی امر هست؛ منتها نه قصد عنوان لازم است نه قصد قربت، در بعضی از امور توصلی قصد عنوان لازم است؛ مثل ادای دَین، آدم به کسی بدهکار است، پولی را که دارد به او می دهد، باید قصد بکند که این به عنوان ادای دین است یا به عنوان بهای آن کالاست یا به عنوان هبه و هدیه و صله و امثال آن است.

بنابراین ما یک قصد عنوان داریم که در بعضی امور توصلی لازم است و در بعضی از امور توصلی لازم نیست؛ مثل شستن دست، شستن لباس که در حقیقت امر مقدّمی است. ما مأمور نیستیم به اینکه دست را بشوییم یا لباس را بشوییم تا با آن لباسِ پاک یا دستِ پاک نماز بخوانیم، بلکه ما مأموریم که با لباس پاک نماز بخوانیم؛ حالا اگر کسی لباس ما را شست یا باران لباس ما را شست و توجه نداشتیم، آن قطره خون هم پاک شد، این نماز درست است. بعضی از امور است که توصلی است و قصد عنوان لازم نیست؛ مثل همین امور یاد شده، بعضی از امور است که توصلی است و قصد عنوان لازم است؛ مثل ادای دَین و مانند آن. غرض آن است که مستحب بودن؛ یعنی این شیء دارای یک ملاکی است که خدای سبحان ثواب عطا میکند، سلام کردن این چنین است، کسب اینطور است، کار اینطور است.

آدم یک ظرف آب پای یک نهالی بریزد، پای یک خوشه گل بریزد این ثواب دارد، برای اینکه در روایت دارد: «مَنْ سَقَیَ‌ طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً فَکَأَنَّمَا سَقَی مُؤْمِناً مِنْ ظَمَإ»،[3] برای درختکاری همین طور است، فرمود اگر کسی یک ظرف آب پای یک درختی بریزد مثل این که یک قدح آب به یک مؤمن تشنه ای بدهد؛ این معنایش این است که درختکاری، آبیاری درخت، ثواب دارد ولو آن شخص قصد قربت نکند. بله، قصد ریا بهم میزند، قصد قربت در ثواب شرط نیست؛ ولی ریا کردن مانع است. لکن در امور عبادی، نه تنها ریا کردن مانع است قصد قربت شرط است، نماز بدون قصد قربت اصلاً حاصل نمیشود، عبادت همینطور است.

بنابراین ما یک تعبّدی در برابر توصّلی داریم، یک مستحب در برابر امر عادی داریم. نکاح «فی نفسه» امر مستحب است؛ یعنی ثواب دارد؛ مثل آب دادن پای درخت، مثل سلام کردن به یک رجل هاشمی یا مؤمن؛ حالا اگر کسی به یک سگ آب بدهد ثواب دارد، باید دید که شارع چه چیزی را ملاک قرار داده؟ شما در روایات اطعمه و اشربه نگاه کنید که انسان به یک سگ آب بدهد، ثواب دارد، چه اینکه سگ را بی جهت بزند، ظلم حرام است ولو نسبت به حیوان، این دیگر عبادی یا غیر عبادی نیست. بعضی از امور است که جهانی است، حتی نسبت به حیوانات همین طور است؛ حالا یک سگی دارد میرود کاری به کسی ندارد، زدن او برای چیست؟! حرام است، ظلم به کلب هم حرام است. این برای این است که تا شارع مقدس به ما بگوید معیار آن سعه و ضیق دلیلش چیست.

بنابراین یک وقتی میگویید شما به مؤمن اگر سلام بکنی این طور ثواب دارد، نسبت به غیر مؤمن نرسیده است. نسبت به غیر مؤمن دارد که «صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِکَ وَ أَخْلِصْ مَوَدَّتَکَ لِلْمُؤْمِنِ وَ إِنْ جَالَسَکَ یَهُودِیٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَهُ».[4] ما یک برنامه های ملّی و محلّی داریم که ما مسلمان ها باید چگونه با هم رفتار کنیم؟ یک برنامه منطقه ای داریم که با غیر مسلمان در صورتی که موحّد باشد، مسیحی باشد یا یهودی باشد، چگونه رفتار کنیم؟ یک سلسله برنامه های بین المللی داریم، ما به هر حال انسان هستیم و در جهان داریم زندگی میکنیم، هر سه را ذات اقدس الهی در قرآن کریم اعلام کرد؛ آنجا که موحّدی هستید و مسلمان هستید، حساب دیگری دارد که میشود محلّی و ملّی؛ آنجا که منطقه ای است ملّی و محلّی نیست، با یهودیها و مسیحیها ـ

این ایام پایان ذی الحجّه که مسئله مباهله است همین است ﴿تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاّ اللّهَ﴾ ـ[5] یک زندگی محترم و مشترکی باهم داشته باشید، این منطقه ای است. دربارهٴ بین المللی هم آیه هشت سوره مبارکه «ممتنحه» مطرح است که ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ﴾؛ آن کفّاری که در جنگ با شما نیستند و کاری فعلاً با شما ندارند و علیه شما تلاش نکردند کوشش نکردند، ظلمی نسبت به شما نکردند، خدا نهی نمیکند که نسبت به اینها عادلانه رفتار کنید ﴿أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾؛ اما کفّاری که با ما در جنگ بودند، تلاش و کوشش کردند علیه ما کار کردند، حساب دیگر دارد.

پرسش: ...؟ پاسخ: نه، اصل آن «فی الجمله» نه «بالجمله» نسبت به جامعه بشری است؛ اما این حالا آنجا نشد جای دیگر. مرحوم بحر العلوم دارد به اینکه اگر چنانچه در یک منطقه ای، کارهای نکاح دارند انجام میدهند؛ ولی این گروه که حالا شیعه هستند مثلاً، یا گروه موحّد خاص هستند و امثال آن، اهل بیتی اند و اهل قرآن و عترت هستند، اینها در یک حالتی هستند که امکانات ندارند یا میل به ازدواج ندارند، اینجا را ما گفتیم که میشود فتوا دارد و فرمایش مرحوم بحرالعلوم را قبول کرد، چون ایشان دارد که «اهل ناحیة أو مصر»[6] یک چنین چیزی ما دلیل نداریم؛ اما اگر نواحی دیگر و امصار دیگر ازدواج میکنند، ازدواج بکنند جامعه انسانی محفوظ است؛ اما اگر این ناحیه یا این مصر شیعیان اهل بیت بودند و نظیر دفاع مقدس در معرض خطر بودند که اگر کشور جوان نداشته باشد بیگانه حمله میکند، در چنین جایی فرمایش ایشان، فرمایش تامی بود و نقد مرحوم صاحب جواهر هم وارد نیست.[7] بنابراین ممکن است یک چیزی «فی نفسه» ثواب داشته باشد؛ ولی عبادت نباشد چون تحقّق آن متوقّف بر قصد قربت نیست

.

حلّ تزاحم ازدواج با تحصیل علم

مطلب بعدی آن است که همانطوری که واجب نظامی بودن؛ یعنی حفظ نظام متوقف بر اوست؛ لذا جزء واجبات نظامی است، منافات ندارد که «فی نفسه» مستحب باشد، استحباب نفسی هم منافات ندارد که طبق علل و عوامل دیگر بشود واجب یا بشود مکروه یا بشود مباح و مانند آن که احکام خمسه داشته باشد، طبق علل و عوامل دیگر این منافات ندارد. یک بحث مبسوطی مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) ـ خیلی این کتاب، کتاب نافعی است، حقاً جواهر است! گرچه بعضی از بحثهایش ارتباط فعلی ندارد؛ اما «جامع الاطراف» است. این چه قدرتی است که خدای سبحان به یک فقیه داد! همه شبهاتی که درجای دیگر کم و بیش مطرح است -ایشان سلطان فقه است، خدا او را غریق رحمت کند ـ دارد که در بعضی از موارد گفتند که کجا ازدواج مثلاً راجح است و کجا ازدواج مرجوح، آنجایی که اگر یک طلبه ازدواج بکند از درس و بحث باز میماند، آیا باز هم آنجا نکاح راجح است یا آنجا نکاح مرجوح؟

آنجا یک بحث مبسوطی دارد درباره فضیلت علم که اصلاً ملائکه پرها را پهن میکنند تحت اقدام طلاب علوم تا اینکه اینها عالم بشوند. این روایت نورانی از کافی مرحوم کلینی تا معالم صاحب معالم[8] فراوان است؛ یعنی «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ»[9] اینها فرّاشی میکنند؛ یعنی قبل از اینکه آقایان تشریف بیاورید این ملائکه می آیند پرها را پهن میکنند و آقایان هم روی پرهای ملائکه مینشینند «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ»، این چه علمی است! این چه عالمی است! اینها چه کسانی هستند که فرّاشان آنها ملائکه هستند؟! ملائکه میآیند ﴿أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ﴾[10] این پرها پهن میکنند تا این طلاب روی این پرها بنشینند، اینها چه کسانی هستند؟! اینها برای چه چیزی می آیند؟ اینها فقط فرّاش اند یا معلم هم هستند؟ گرچه این تحلیل در فرمایش مرحوم صاحب جواهر نیست؛ ولی در عظمت فراگیری علم این بحث که آیا ازدواج مقدّم است یا تحصیل علم، به یک مناسبتی ایشان این را ذکر میکند که گاهی ممکن است ازدواج با همه فضیلتی که دارد و سنّت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است، وقتی مزاحم با درس و بحث است یکی دو سه سال دیرتر، یک مقداری تأخیر اگر چنانچه مانعی در کار هست؛ آنجا این روایات را هم نقل میکند که «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا»؛

اما آن مطلبی که البته در جواهر نیست و بزرگان دیگر نقل کردند و بیان کردند و این فرمایش مربوط هفت هشت قرن قبل است نه از حرفهای متأخرین؛ آنها نظرشان این بود که اصلاً این ملائکه برابر اول سوره «فاطر» که ﴿أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ﴾؛ اینها پرها را پهن میکنند، اینها چند تا پیام دارند و این عالمانی که روی پرهای آنها نشستند: یکی اینکه شما موظفید مثل ما پر دربیاورید، یک کسی پر درنیاورد قدرت پرواز ندارد. در بحثهای قبل اگر نظر شریفتان باشد عرض شد که در این سالهای اخیر چندین کنگره و همایش برگزار شد، کار خوبی هم هست، کار علمی هم هست، برای تشخیص بیماریهای مشترک بین انسان و دام، وزارت بهداشت متولّی این کار است و بسیاری از دانشکده ها متولّی این کارند، کار علمی خوبی هم هست، بسیاری از بیماریها مشترک بین انسان و دام است و جوابش را هم از آزمایشگاه موش میگیرند، کار علمی است؛ اما این برای بدن انسان است. آن کنگره، آن همایش و آن جشنواره که جایش خالی است و اصل است، همایش تشخیص مشترکات بین انسان و فرشته است که ما با ملائکه در چه امری اشتراک داریم؟ آنچه که باید تشکیل بشود و تشکیل نشده و درصدد تشکیل آن هم نیستیم و ضرورت هم دارد، تشکیل کنگرهٴ تشخیص مسائل مشترک بین انسان و فرشته است. چه چیزی از ما کم است؟! چرا ما فرشته نشویم؟! چرا مثل ملائکه نباشیم؟! ملائکه می آیند فرّاشی ما را به عهده میگیرند! این دیگر تعارف نیست.

وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) به آن شخص فرمود: شما اگر در مدینه بودی، ما آن پرهای ملائکه را به شما نشان میدادیم، این همان ﴿أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَ ثُلاَثَ﴾ یک چشم دیگر میخواهد، همان چشمی که در عرفات عده ای را به صورت «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ‌ وَ أَقَلَّ الْحَجِیج» دید، فرمود اگر در مدینه بودید ما آن پرهای ملائکه را به نشان میدادیم، اگر کسی مثل شاگرد امام سجاد[11] و امام باقر(سلام علیهما)[12] باشد آن پرها را میبیند؛ ولی این ملائکه معلّم ما هم هستند نه تنها فرّاش ما باشند، اینها میآیند عملاً به ما میگویند که ما پر داریم شما هم پر دربیاورید، این یک؛ ما پر داریم برای پرواز کردن، شما هم که پر درآوردید، پر ملکوتی، باید پرواز کنید، این دو؛ تمام تلاش فرشته ها بر این مطلب سوم است که اگر عالِم شدید، قدرت تألیف پیدا کردید، استاد شدید، قدرت پرواز دارید، باید از جهت پرواز کنید، نه در جهت؛ تمام مشترکات این است. تمام پرنده ها در جهت حرکت میکنند، یا از شمال به جنوب می آیند یا از جنوب به شمال می آیند یا از شرق به غرب میآیند یا از غرب به شرق یا از منطقه های قطبی به منطقه های استوایی می آیند به طمع طعمه هم می آیند که در تالابها جمع بشوند. در جهت حرکت میکنند برای طعمه؛ ولی شما از جهت حرکت کنید، از شش جهت بیرون بروید، ما هم این کار را میکنیم، ما که از شمال به جنوب برای تالاب نمی آییم! یا از قطب به استوا نمی آییم برای تالاب! ما از این شش جهت بیرون هستیم. اصلاً فرّاشی فرشته ها برای همین است که انسان مدّتی درس بخواند تا عالِم بشود از جهت بیرون بیاید، نه در جهت حرکت کند، اینها راه است.

بنابراین ممکن است یک چیزی «فی نفسه» فضیلت داشته باشد و مستحب باشد؛ ولی در اثر تزاحم با امور دیگر، نه تعارض؛ در اثر تزاحم با امور دیگر مرجوح بشود یا در اثر تأیید امور دیگر رجحان آن بیشتر بشود، این منافات ندارد و ممکن است

.

تزاحم از آنِ ملاکات است نه ادله

پس این سه امر کاملاً قابل جمع است:

اول اینکه نکاح مثل سایر امور جزء واجبات نظامیه است؛ یعنی حفظ نظام بشری متوقّف بر اوست و هر چه نظام بشری متوقّف بر او بود، واجب کفایی است؛

دوم اینکه این شئ «فی نفسه» فضیلت دارد، این مثل خرید و فروش، اجاره و مضاربه نیست که «فی نفسه» مباح باشد نه مستحب، این مثل سلام کردن مؤمن است که «فی نفسه» فضیلت دارد، مثل بیع نیست؛

سوم آن است که همین چیزی که «فی نفسه» فضیلت دارد در اثر تزاحم نه تعارض؛ تعارض از آنِ ادله است، تزاحم از آنِ ملاکات است؛ شیءای که مزاحم دارد رجحانش سرجایش محفوظ است ما مشکل استدلالی نداریم دلیل هر دو تام است؛ نظیر «أَنْقِذِ الْغَرِیقَ»، این «أَنْقِذِ الْغَرِیقَ» نسبت هر دو مؤمن شمول دارد؛ اما یکی عادل است یکی غیر عادل، یکی عالم است یکی غیر عالم، اینجا تزاحم هست؛ یعنی آن ملاک با این ملاک مزاحمت فراهم میکند این چون قویتر است میچربد، تزاحمِ ملاکات است، تزاحم برای ملاکات است، تعارض برای ادله است و اینجا جای تعارض نیست تا ما بگوییم طلبِ علم معارض با نکاح است، نکاح سنّت و مستحب است و طلبِ علم هم حالا واجب باشد برای شخصی که اعتقاداتش را یاد بگیرد و مانند آن، این معارض اوست، نه معارض او نیست، این ملاک خودش را دارد و آن هم ملاک خودش را دارد؛ منتها ملاک این قویتر است از باب تزاحم. اینها را مرحوم صاحب جواهر نقل کرده. پس منافات ندارد که شیءای «فی نفسه» مستحب باشد؛ ولی در اثر پیدا شدن بعضی از عناوین و اموری که رجحان دارد و باعث مرجوح شدن این باشد. اینها اموری است که درباره خود نکاح مطرح است.

حالا عقد نکاح را که گفتند مستحب است، قبل از ورود عقد یک خطبه ای خوانده میشود، مرحوم محقق در متن شرایع قبل از اینکه آداب خطبه و امثال خطبه را مطرح کنند، انتخاب همسر را که مستحب است انسان همسری که انتخاب میکند چه خصیصه ای داشته باشد. این بحثها اختصاصی به مرد ندارد درباره زن هم هست؛ منتها حالا چون خواستگاری کردن و رفتن به سراغ همسر، سنّت این است که مرد شروع میکند و زن این کار را نمیکند، درباره زن مطرح نکردند، وگرنه همه این بحثهایی که مربوط به انتخاب همسری است که این خصوصیات را داشته باشد؛ هم مال مرد است و هم مال زن؛ اگر نکاح سنّت است مال همه است، اگر «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ»؛[13] هم مال مرد است و هم مال زن

.

ویژگی های لازم جهت انتخاب همسر مطابق با سنت

مرحوم محقق در متن شرایع فرمودند به اینکه مستحب است آن همسری که انسان انتخاب میکند عفیفه باشد، بکر باشد، ولود باشد، این اوصاف را برایش ذکر کردند؛ چهار صفت را ذکر کردند[14] به استثنای یک صفت که بکر بودن هست، آن اوصاف سه گانهٴ دیگر، مشترک بین زن و مرد است؛ زن هم بخواهد ازدواج کند همسر انتخاب بکند، او باید عفیف باشد و ولود باشد، ﴿نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ﴾[15] این مزرعه است برای تولید، درست است که بخشی از نیازهای غریزی برطرف میشود؛ اما محور اصلی ﴿نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ﴾ است. باکره بودن دربارهٴ مرد شرط نیست مثلاً فضیلتی باشد؛ اما درباره زن گفتند این مستحب است، ولود باشد، باکره باشد، عفیفه باشد و اینها.

همه این بحثهایی که مرحوم محقق در متن شرایع دارند در روایات ما آمده است که ممکن است یکی پس از دیگری این روایات خوانده شود که باکره باشد، عفیفه باشد، ولود باشد. باب دوازده، سیزده و چهارده ابواب نکاح مربوط به همین امور که مستحب است همسر این خصیصه را داشته باشد. چند تا روایت دارد که برای نطفه تان حُسن انتخاب داشته باشید، همسر با ایمان و عفیف انتخاب کنید. روایت چهار باب سیزده این است، مرحوم کلینی به اسناد خاص خودشان نقل میکنند که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یک وقت ایستاده سخنرانی کرد «قَامَ النَّبِیُّ ص خَطِیباً فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ»؛ مبادا از آن شکوفه ها و گلهای زیبایی که از بستر زباله روییده استفاده کنید! این گلها یک وقت است که در بوستان است، باغبانی دارد و در جای پاکی روییده است، خوب استفاده میشود؛ اما گاهی ممکن است در زباله دان یک گلی برُوید، فرمود از او پرهیز کنید! «إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ قَالَ الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ السَّوْءِ»؛[16] زن زیبایی که از خانواده پلید درآمده، تربیت دینی پیدا نکرده، شیر پاک نخورده، غذای پاک نخورده؛ ولی زیباست، از او شما بپرهیزید! از این روایت استفاده های اخلاقی هم کردند، گفتند ممکن است یک کسی سخنان خوبی داشته باشد، خوب سخنرانی بکند، حرفهای خوبی هم بزند؛ ولی نیت پلیدی دارد، این جزء «خَضْرَاءَ الدِّمَنِ» است؛ یعنی این اندیشه از یک قلب ناپاک درآمده، از زبان ناپاک درآمده؛ به هر تقدیر حضرت فرمود: «الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ السَّوْءِ»، این میشود «خَضْرَاءَ الدِّمَنِ».

این روایت «إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ» که مرحوم کلینی نقل کرد، مرحوم مفید در مقنعه،[17] مرحوم صدوق در مقنع[18] و گاهی مرسل، گاهی مسند، مرحوم شیخ طوسی هم این را نقل کردند،[19] مرحوم سید رضی هم در مجازات النبویه این را نقل کردند[20] غالب بزرگان و مشایخ ما این را نقل کردند. بعضی از خصوصیات مربوط به منطقه های خاص را هم حضرت ذکر فرمود، البته آنها شاید به صورت موردی باشد، یک مثال کلی نباشد که مثلاً مردم فلان منطقه این طورند؛ حالا ممکن است خُلق و خوی آنها عوض شده باشد این را نمیشود ملاک قرار داد، ممکن است موردی باشد؛ ولی خطوط کلی را بیان فرمودند که ولود باشد، عفیف باشد، باکره باشد.

در باب سیزده این روایت از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هست این است «اخْتَارُوا لِنُطَفِکُمْ فَإِنَّ الْخَالَ أَحَدُ الضَّجِیعَیْنِ».[21] روایت سوم این باب که باز از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هست «أَنْکِحُوا الْأَکْفَاءَ وَ انْکِحُوا فِیهِمْ وَ اخْتَارُوا لِنُطَفِکُمْ»[22] آنکه کفّ شما باشد؛ شما شیعه و مؤمن هستید او هم شیعه و مؤمن باشد، برای نطفه هایتان همسرهای پاک انتخاب بکنید. چند تا روایت در باب چهاردهم هست که مبادا یک وقتی برای جمال یا برای مال ازدواج کنید، آنها جهات مثبت قضیه است؛ یعنی از خاندان پاک باشد، عفیف باشد، باکره باشد، عقیم نباشد، اینها را ذکر کرده؛ اما اگر کسی یک وقت است که زیباست از منبت سوء است، آن نص خاص داریم که فرمود: «إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ»، یک وقت است آدم معمولی است «خَضْرَاءَ الدِّمَنِ» نیست؛ ولی جمالی دارد و مالی دارد، اگر کسی به طمع جمال و مالش با او ازدواج کند، چندین روایت دارد که گاهی ممکن است خدای سبحان او را از هر دو محروم بکند، فرمود این نباشد که شما برای جمال یا برای مال ازدواج کنید. غالب روایات باب 14 این است «إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ لِجَمَالِهَا أَوْ لِمَالِهَا وُکِّلَ إِلَی ذَلِکَ»[23] وقتی خدای سبحان کسی را به یک چیزی یا به کسی واگذار کرد کار او تمام است، چون از غیر خدا واقعاً کاری ساخته نیست. بعضی از امور را وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مکرّر ذکر میکرد و با اضطراب هم ذکر میکرد، این «إِلَهِی لاتَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی»[24] پیغمبر مکرّر میفرمود، عرض میکرد خدایا اگر یک لحظه مرا به حال خودم واگذار کنی، من چه کار بکنم؟! مثل یک کودک نوزاد شیری را شما یک لحظه رها کنید می افتد، این چنین نیست که انسان یک قدرتی داشته باشد و بتواند حرف بزند؛

قبلاً شاید در بحث تفسیری گذشت، خدای سبحان به ما میفرماید به اینکه حواستان جمع باشد این چشم و گوشی که شما دارید برای شما نیست، این همان در سوره مبارکه «نمل» و امثال «نمل» که «امّن» دارد یکیش همین است، این ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ﴾ یعنی چه؟ این «أم» منقطعه است و به معنی «بل» است، با «میمِ» «مَن» که متصل شد، شد «أمّن»، اصل آن «أم، مَن» هست؛ یعنی «بل، مَن»، «بل» آن کسی که جواب مضطر به دست اوست او خداست، ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ﴾[25] آنها خدا نیستند؛ «بل» کسی خداست که ﴿یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾، آن بتها خدا نیستند ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الأبْصَارَ﴾[26] آن کسی که مالک چشم و گوش است خداست. این «أمّن»؛ یعنی «بل»، آن کسی این کار در دست اوست او خداست ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الأبْصَارَ﴾؛ یعنی مالک سمع و بصر اوست. شما ببینید بعضیها از خدا این تمنّا و توقّع دارند که بالاخره یک لحظه به اینها فرصت بدهد که با چشم بسته یک کسی چشم اینها را ببندد و بمیرند، چون بعضی اگر با چشم باز بمیرند یک منظره هولناک و بدی هم دارند؛ گاهی به آدم فرصت نمیدهد که آدم چشم را ببندد و بمیرد؛ اگر کسی کنار آدم نباشد یک پنبه ای بگذارد و چشم آدم را ببندد، منظره بدی دارد، فرمود مالکِ چشم و گوش من هستم ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الأبْصَارَ﴾؛ یعنی آنها رب نیستند، رب کسی است که مالک سمع و بصر است؛ اگر چشم و گوش ما به دست اوست، زبان و دست و پای ما به دست اوست و خدای سبحان یک لحظه ما را به حال خودمان وا بگذارد، آن وقت معلوم میشود که ما چکاره ایم؛ لذا حضرت بارها عرض میکرد که «إِلَهِی لاتَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدَا».

 

علم بدون ولایت، سرقت است

اگر کسی خدایی ناکرده ازدواج او بر این باشد که این شخص زیباست یا سرمایه دار است یا پدرش سرمایه دار است، این «وُکِّلَ إِلَی ذَلِکَ» خدا او را به همین واگذار میکند؛ آن وقت او چه در می آید؟! بخشی از روایات باب 14 ناظر به این است. پس یک وقت است میگویند عفیف باشد، باکره باشد و مانند آن باشد؛ یک وقت است که اگر به طمع جمال یا به طمع مال کسی ازدواج بکند «وُکِّلَ إِلَی ذَلِکَ». «وَ إِذَا تَزَوَّجَهَا لِدِینِهَا رَزَقَهُ اللَّهُ الْمَالَ وَ الْجَمَالَ»؛[27] اگر کسی انتخاب کند یک همسری را برای اینکه او متدیّنه است، خدا هم جمالش را تأمین میکند و هم مالش را تأمین میکند؛ این توحید چه برکتی است! چه نعمتی است! هیچ روزی ای بالاتر از توحید نیست و هیچ کسی هم راحتتر از انسان موحّد نیست. اینکه فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»[28] ما اینها را باور نکردیم، فرمود یک قلعه ای است من قلعه بان هستم، یک دژی است من دژبان هستم، میخواهید راحت باشید داخل این دژ بیایید، «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»؛ توحید قلعه من است من هم خودم قلعه بان هستم؛ منتها شرطش شرط ولایت است ـ بعضی از روایات آن قدر شیرین است که ای کاش آدم اینها را میبویید ـ. یک بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه دارد که فرمود: علم آن است که پیغمبر فرمود باید از این در برسد، «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا مَنْ أَرَادَ الْمَدِینَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا»[29] بعد ما میبینیم کسی از راه سقیفه میخواهد به حضرت برسد و رسید و جزء عالِمهای معروف شد و خیلی چیز یاد گرفت؛ اما از راه سقیفه وارد شد نه از راه غدیر، از در وارد نشد. این بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه هست، فرمود اگر کسی از در وارد نشود یک چیزی را یاد بگیرد «سُمِّیَ سَارِقَاً»،[30] این عالِم هست؛ اما یک اتومبیل سرقتی دستش هست، بالاخره یک روزی گیر می افتد، این یعنی چه؟

حالا صحیح بخاری نوشته، صحیح مسلم نوشته، فرمود: این علم، علم سرقتی است؛ این مشکل او را حل نمیکند مال او نیست به هر حال. از چیزهایی واقع قابل فهم نیست برای ماها همین است، مرحوم کلینی در باب فطرت و روایات اینها را نقل میکند، در بعضی از روایات هست که ـ البته نه ما اینها را حتی برای خواص میتوانیم نقل کنیم، نه اگر نقل کردیم درصدد توجیه آن برمی آییم، اگر نقل کردیم واقعاً میگوییم نمیفهمیم و علمش به اهل آن واگذار باشد ـ در قیامت اعمال را بررسی میکنند، اگر چهار تا عمل خوب در بیگانه ای یافتند آن را در حساب شیعیان مینویسند، این را در باب فطرت، در باب طینت، مرحوم کلینی و دیگران نقل کردند؛ استدلال امام(سلام الله علیه) این است که ﴿مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ﴾.[31] در جریان مصر وقتی که خواستند برادر یوسف را نگه بدارند این کار را کردند، میگفتند هر کسی این کاسه در مال او پیدا شد، ما او را گرو میگیریم، بعد به یوسف(سلام الله علیه) عرض کردند یکی دیگر را شما بجای او بگیرید، گفت: ﴿وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ﴾[32] ما مال خودمان را دیدیم و گرفتیم، مال ما آنجا بود و آن را گرفتیم. در قیامت کارهای خوب مال اولیای الهی است، اگر یک بیگانه ای یک کار خوب بکند آن را از او میگیرند، میگویند مال تو نبود، این از چیزهایی است که آدم نمیفهمد؛ ولی یک حسابهای اینجوری هم هست.

این بیان نورانی حضرت امیر که در نهج البلاغه فرمود اگر کسی از در وارد نشود، از غیر در وارد بشود یک چیزهایی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یاد بیگرد، «سُمِّیَ‌ سَارِقا» این مالک نیست، این علم مشکل او را حل نمیکند، او یک وقتی به هر حال گیر می افتد. گاهی ممکن است که آدم علم را از راه صحیحی نگرفته باشد، این علم آدم را نجات نمیدهد، بالاخره یک وقتی آبروی آدم را میبرد، این «سُمِّیَ‌ سَارِقا».

به هر تقدیر اینجا وجوب مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر کسی به قصد مال یا به قصد جمال با کسی ازدواج بکند، خدای سبحان او را به حال خودش وامیگذارد که «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا».203/422/ص

 

پاورقی:

 

[1] جامع الأخبار(للشعیری)، محمدالشعیری، ص101.

[2] کتاب الصلاة، تقریر بحث المیرزا النائینی، الشیخ محمد علی الکاظمی الخراسانی، ج2، ص47.

[3] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌17، ص42، ابواب مقدماتها، باب10، ط آل البیت.

[4] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج4، ص404.

[5] آل عمران/سوره3، آیه64.

[6] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج29، ص14.

[7] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج29، ص14.

[8] معالم الدین وملاذالمجتهدین، الشیخ السعید جمال الدین الحسن نجل الشهید الثانی، ص11.

[9] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص34، ط اسلامی.

[10] فاطر/سوره35، آیه1.

[11] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج96، ص258، ط موسسه الوفاء.

[12] مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ابن شهر آشوب، ج4، ص184.

[13] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص329، ط اسلامی.

[14] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص210 و 211.

[15] بقره/سوره2، آیه223.

[16] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص332، ط اسلامی.

[17] المقنعة، الشیخ المفید، ص512.

[18] المقنع، الشیخ الصدوق، ص305.

[19] تهذیب الاحکام، الشیخ الطوسی، ج7، ص403.

[20] المجازات النبویه، السیدالشریف الرضی، ص81.

[21] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص48، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب13، ط آل البیت.

[22] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص47 و 48، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب13، ط آل البیت.

[23] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص49 و 50، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب14، ط آل البیت.

[24] الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص524، ط اسلامی.

[25] نمل/سوره27، آیه62.

[26] یونس/سوره10، آیه31.

[27] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص49 و 50، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب14، ط آل البیت.

[28] عیون الاخبار، الدینوری، ابن قتیبه، ج2، ص134.

[29] الغدیر، العلامه الامینی، ج6، ص79.

[30] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج19، ص164.

[31] یوسف/سوره12، آیه75.

[32] یوسف/سوره12، آیه79.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۶ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۶:۵۵
طلوع افتاب
۰۶:۱۱:۳۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۰
غروب آفتاب
۱۹:۵۴:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۱۳:۱۱