حضرت آقا در دیداری که سیزدهم اسفند با طلاب داشتند بیاناتی ایراد فرمودند، که پیش از اشاره به آنان به اتفاق خوشایندی که در این میان در حال رخ دادن است، اشاره ای کوتاه داشته باشم. دیدارهای نخبگانی اخیر، خود می تواند به عنوان موضوعی جذاب مورد بررسی قرار گیرد و درباره ی آن به تفصیل سخن گفت.
اما آن چه در این میان در حوزه ی تولید علم رقم خواهد خورد، از وجهی بسیار مبارک خواهد بود. این که زاویه های دید نخبگان دغدغه مند در جایی مهم و در حضور شخص اول نظام با یکدیگر گره میخورند، قابل توجه است. قاعدتا میهمانان تلاش خواهند کرد که از آرای دیگر مدعوین در جلسه نیز مطلع گردند و البته ارائه هایی از جنس هم افزایی و همگرایی در این میان رخ دهد. چالشی که نظم ساختاری ما، هنوز نتوانسته بر آن فائق بیاید و خود رهبری در این امر ورود کرده اند زنگی است که برای مجریان امور علمی کشور به صدا درآمده است!
و اما درباره ی سخن حضرت آقا در جلسه ی اخیر
احتمالا صحبتهای حضرت آقا به ذائقه ی برخی از اهالی تفکر خوش نیاید! اما آن چه برداشت بنده بوده- که تلاش خواهم کرد به اختصار آن را بیان کنم- دقیقا در نقطه ی مقابل برداشت بسیاری از بزرگواران حوزوی ماست.
حضرت آقا فرمودند: فلسفه لازم است اما آنچه زندگی را اداره میکند، عملاً فقه ما است./ فلسفه اسلامی امتداد عملی در زندگی نداشته، اما فلسفههای غربی امتداد عملی دارند./ بنده با فلسفه خواندن، نه فقط مخالف نیستم بلکه کاملاً تأیید میکنم، فلسفه هم لازم است؛ لکن آنچه زندگی را اداره میکند، عملاً فقه ما است؛ علّت هم این است که فلسفهی اسلامی در طول زمان امتداد عملی نداشته؛ یعنی این حکمت نظری ما به حکمت عملی امتداد پیدا نکرده؛ در حالی که فلسفههای غربی که از لحاظ نفْسِ فلسفه بودن خیلی کم محتواتر و ضعیفتر از فلسفهی اسلامی هستند، امتداد عملیّاتی دارند./ اگر مثلاً فرض کنید که فلسفهی کانت یا هگل یا مارکس را معتقد باشید، در مورد حکومت نظر دارید، در مورد فرد نظر دارید، در مورد ارتباطات اجتماعی نظر دارید؛ امّا [اینکه] اقتضای فلسفهی ملّاصدرا یا فلسفهی فرض بفرمایید که ابنسینا یا دیگری در حکومت یا در فلان [مسئله] چیست، چیزی برای ما روشن نشده؛ نه اینکه ندارد، قطعاً دارد./ سفارش من به متفلسفین و فعّالان فلسفه همیشه این بوده که این امتداد را پیدا کنند؛ چون معتقدم اثر دارد؛ این امتداد وجود دارد امّا خب روی آن کار نشده؛ بنابراین فعلاً آنچه میتواند جامعه را اداره کند، فقه ما است. ۱۳۹۷/۱۲/۱۳
برداشت اغلب بزرگواران این بوده که آن چه عملا جامعه را اداره می کند فقه ماست. در شرایط حاضر دقیقا چنین اتفاقی در حال رخ دادن است. لیکن بزرگواران به دو نکته توجه وافی داشته باشند. یکی این که ایشان از یک شرایط فعلی سخن به میان می آورند و از یک شرایط پیشروتر- اگر نگوییم آرمانی- و مهم تر. شرایط موجود و واقعیت امر اینست که در حال حاضر آن چه عملا در حوزه ی اداره ی زندگی در حال اعمال است، فقه ماست. و آن چه به عنوان شرایط مطلوب مد نظر ایشان است که با غرب نیز قدرت رویارویی دارد، فلسفه ی ماست. حال سوالی که مطرح می شود آن است که آیا شرایط موجود شرایط رضایت بخش است؟ پاسخ را به خوانندگان محترم وا می گذارم. هرچند معتقدم که فقه جدا" می تواند وارد حل مسایل شود، لیکن باید قبول کرد که زمین بازیِ مسایل را فلسفه معین می کند و نه فقه! و بازی در زمین رقیب، بازی در زمین رقیب است با ملاحظات خاص خود!
دوم این که با در نظر گرفتن این دو شرایط، آن چه مورد نیاز است نوعی حکمت عملی است که با حکمت نظری به دلالت هایش دست خواهیم یافت. اینکه فیلسوفان ما در این نکته به اندازه ی کافی غور نکرده اند، مورد نقد جدی است که البته دلایل تاریخی قابل توجهی نیز دارد. اما سخن از یک راه نرفته ی لازم است که غرب آن را طی کرده و با فلسفه ی خود، نتایجش را هم گرفته است. و ما تا تحقق آن، لازم است سامانمندی های شرایط فعلی را در دست گیریم. اینکه حضرت آقا در تناظر فلسفه و فقه بیان می کنند، ناظر به خمودی نسبی هر دو حوزه است. فقهی که موظف است شرایط موجود را سامان بخشد و فلسفه ای که موظف است عملا وارد عرصه های حیات انسانی شود و در حد نظریه باقی نماند. سخن از تقابل و تنازع نیست./202/241/ح
مریم منصوری، دانشجوی دکتری دانش اجتماعی مسلمین دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام