vasael.ir

کد خبر: ۱۲۴۲
تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۷ - 27 October 2015
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پیروزمند:

فرهنگ روحی است در کالبد تمدن

پایگاه اطلاع رسانی وسائل – عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی در گفت و گویی گفت: فرهنگ آن روح و جوهره‌ای است که در کالبد تمدن حلول می‌کند و تعین پیدا می‌کند. فرهنگ در مقام طراحی و آینده‌نگاری تمدنی، بر تمدن تقدم پیدا می‌کند و جهت‌دهنده به تمدن است. اما در مقام تحقق، این دو واقعیتی هستند که از هم ناگسستنی هستند و تقدم و تاخری به این معنا بینشان وجود نخواهد داشت.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل به نقل از پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، حجت‌الاسلام والمسلمین دکترعلیرضا پیروزمند، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی برای پاسخ به سوالاتی پیرامون تمدن سازی اسلامی ایرانی، با همشهری گفتگو کرده است. وی در این گفتگوی تفصیلی به سوالاتی چون: برای ساختن تمدنی که طبیعتا باید بنا به شرایط خاص خودمان یعنی ایرانی و اسلامی پایه‌ریزی شود به چه ابزاری نیاز داریم؟ چه‌کار باید بکنیم؟ اصلا معنای تمدن را می‌دانیم یا با بردن اسمی از تمدن یاد کتاب قطور ویل دورانت می‌افتیم؟ پاسخ داده است.

دین اساسا چه نقشی در تمدن‌سازی دارد و آیا اصلا تمدن دینی داریم و می‌شود تشکیل داد یا نه؟

مسئله تمدن اسلامی یک مسئله مهم و ویژه است. به‌ویژه بعد از پیروزی انقلاب که زمینه تحقق تمدن اسلامی و تغییر مسیر تمدنی در جامعه ایران بیش از پیش فراهم شده است. لذا این سؤال بعد از انقلاب به‌صورت جدی مطرح بوده و هنوز هم به‌دلیل اینکه پاسخ کافی پیدا نکرده و احیانا مخالفینی در بین دارد، مسئله جدی و روز جامعه اسلامی و بلکه دنیای اسلام است. برای اینکه مسئله تمدن اسلامی را مشخص کنیم در قدم اول باید بگوییم که منظورمان از تمدن چیست تا بعد بتوانیم مشخص کنیم که تمدن اسلامی یعنی چه؟ تمدن را قاعدتا می‌توانیم اینگونه معنا کنیم که آن محیط‌زیست عینی که بشر برای ارضای نیاز خودش ایجاد می‌کند، برای نه‌تنها ارضای نیاز بلکه افزایش گستره نیازمندی‌های خودش آن را ایجاد می‌کند. به‌عبارت روشن‌تر انسان یک موجود لایتناهی و تکامل‌پذیر و کمال‌خواه است و توقف‌ناپذیر. به همین‌خاطر تلاش می‌کند تا محیطی را فراهم کند و ابزار و امکاناتی را ایجاد کند تا این نیازهای متزایدش را ارضا شده ببیند. به همین‌خاطر انواع محصولاتی که بشر برای ارضای نیاز خودش تولید کرده یا تولید می‌کند، محصولات تمدنی محسوب می‌شوند. ساختارهای تمدنی در مجموع امکان پیوند اجتماعی را برای تولید یک ظرفیت جدید فراهم می‌کند و طبیعتا همین است که به او برد، اهمیت و نفوذ می‌دهد و تأثیر ایجاد می‌کند. اگر معنای تمدن را به این کیفیت پذیرفتیم در قدم بعد باید ببینیم نسبت دین با این تمدن‌سازی چیست و برای اینکه این پاسخ را بدهیم باز بهتر است قبل از آن رابطه فرهنگ و تمدن را مشخص کنیم و بعد از طریق تعریف ارتباط دین و فرهنگ، رابطه دین و تمدن هم قابل تعریف و تشخیص خواهد بود.

فرهنگ در کنار تمدن چه نقش و معنایی دارد؟ فرهنگ آن روح و جوهره‌ای است که در کالبد تمدن حلول می‌کند و تعین پیدا می‌کند. بنابراین فرهنگ و تمدن در عین می‌آید و از هم جدا نیستند و ۲ روی یک سکه هستند. اما در مقام طراحی تمدنی، برنامه‌ریزی، پیش‌بینی و آینده‌نگاری تمدنی، طبیعتا ایده‌آل‌های فرهنگی به جهتی به مسیر تمدن می‌رود؛ چون فرهنگ، آن پذیرش‌هایی است که مردم به‌صورت عمومی آن را قبول کرده‌اند؛ آرمان‌ها و ایده‌آل‌هایی است که بشر برای او زندگی می‌کند. بنابراین فرهنگ در مقام طراحی و آینده‌نگاری تمدنی، بر تمدن تقدم پیدا می‌کند و جهت‌دهنده به تمدن است. اما در مقام تحقق، این دو واقعیتی هستند که از هم ناگسستنی هستند و تقدم و تاخری به این معنا بینشان وجود نخواهد داشت. این را که مشخص کردیم راجع به رابطه دین و فرهنگ راحت‌تر می‌توان صحبت کرد و پاسخ را آسان‌تر می‌توان داد. به‌دلیل اینکه طبیعتا این آرمان‌ها و آرمان‌هایی که بشر برای او زندگی می‌کند را بنا بر فرهنگ اسلامی و نه فقط فرهنگ اسلامی بلکه همه ادیان الهی، دین به بشر می‌دهد. خدای متعال از طریق پیامبرانش برنامه و مسیر سعادت بشر را مشخص کرده. این بسته هدایتی که انبیاء الهی به‌ویژه پیامبر خاتم صلوات‌الله به کامل‌ترین شکل در اختیار بشریت قرار دادند، بسته‌ای است که جانمایه، بن‌مایه، رکن و اساس فرهنگ را تشکیل می‌دهد. به‌عبارت حتی روشن‌تر می‌توانیم بگوییم که هیچ عرصه‌ای از فرهنگ نیست که بتواند خارج از چتر و پوشش دین تصور شود. به‌دلیل اینکه فرهنگ متشکل از باورها، ارزش‌ها، رفتارها و نمادهاست که همه اینها باید تحت جاذبه دین قرار بگیرد. ادعا نمی‌کنیم که تا جزئی‌ترین رفتارها یا توصیف‌ها یا ارزش‌ها را باید دین معین کند یا اسلام معین کرده ولی ادعا می‌کنیم که مجموعه باورها، ارزش‌ها و رفتارها یک نظام تشکیل می‌دهند که با همدیگر پیوستگی دارند. این نظام باید در راس خود باورها و ارزش‌ها و رفتارهایی داشته باشد که دین تکلیف آن را معین کرده، بنابراین ادعا می‌کنیم که هیچ زاویه‌ای از فرهنگ نیست که از پوشش اسلام و تعالیم اسلامی خارج باشد.

کلا به این نتیجه رسیدیم که تمدن‌سازی دینی مهم و ضروری و حتی اجتناب‌ناپذیر است. آیا تمدن‌سازی دینی با دستورالعمل و مصوبه ایجاد می‌شود یا باید تغییراتی در خود مردم به‌وجود‌ آید و این تمدن شکل بگیرد؟

سؤال مهمی مطرح کردید چون افراط و تفریط‌هایی در این موضوع مشاهده می‌کنیم که هر دو مضر به این بحث است. از یک طرف ممکن است تصور شود که اگر بخشنامه و قانون مصوب کردیم، همه‌‌چیز درست می‌شود؛ مردم در ریلی مثل قطار قرار می‌گیرند که همان ریل‌گذاری‌ای است که ما کرده‌ایم. بعضی‌ها فکر می‌کنند مهندسی فرهنگی یعنی تبعیت بی‌چون و چرای مردم از نقشه از پیش‌تعیین شده! این اصلا درست نیست و بن‌بست چنین تفکری هم مشخص است. به‌دلیل اینکه نه با آن بینش اسلامی و نه با واقعیت تجربه بشری در گذشته و سال‌های اخیر می‌سازد. این نوع تفکر هیچ مویدی ندارد به‌دلیل اینکه هم به بنا به تعالیم اسلامی و هم بنا به وجدان، بشر یک موجود مختار، مبتکر، خلاق و آزادی‌طلب است. به‌عبارتی اگر احساس کند که آزادی‌اش سلب و گرفته شده، واکنش منفی نشان می‌دهد و باعث می‌شود که نتایجی که حتی ممکن است خوب هم پیش‌بینی شده باشد و اثرگذاری‌های خوبی هم داشته باشد در واقعیت تحقق پیدا نکند.

از آن طرف هم شکل دوم که توسط روشنفکری بیمار بیشتر بر طبل آن کوبیده می‌شود این است که جمهوری اسلامی و حاکمیت اسلامی به تبعیت و تقلید از الگوهای مشارکت غربی و نظام‌های لیبرال دمکراسی (با یک گرته‌برداری ناقص از آن نظام) عمل کند. آنها ادعا می‌کنند که باید مردم را آزاد گذاشت و نباید هیچ‌گونه برنامه و تدبیر از پیش‌تعیین‌شده‌ای برای اینکه می‌خواهیم به کجا برسیم و چگونه باید باشیم را تن دهیم. باید آزاد بگذاریم برای اینکه مردم خودشان بفهمند و انتخاب کنند و اگر خودجوش این اتفاق بیفتد ضمانت می‌یابد والا نه. خلاصه، توجیهاتی پشتوانه این تفکر می‌کنند که پای حاکمیت را از تدبیر و پشتیبانی برای دستیابی به تمدن اسلامی کوتاه کند؛ این هم حتما حرف نسنجیده و سطحی‌نگرانه‌ای است.

مسئله‌ای که مقام معظم رهبری تأکید دارند و چندسالی است به‌صورت جدی پیگیری می‌کنند، الگوی ایرانی- اسلامی است که فرمودند این الگو باید در عین اسلامی بودن، بومی و ایرانی هم باشد؛ با این تفسیر ضرورت دستیابی به این الگو چیست و چگونه می‌توانیم به آن دست پیدا کنیم؟

اگر کسی بگوید احتیاج به تمدن اسلامی نداریم و باید کاری که در جاهای دیگر دنیا برای تمدن‌سازی، علم‌سازی و تولید محصول و ارضای نیاز و امثال آن کردند را در همان مسیر ادامه دهیم و نباید مسیر متفاوتی برای خودمان تعریف کنیم، پرونده بحث همان‌جا بسته خواهد شد. معنایش این است که پیشرفت هم همان پیشرفتی است که دنیا تعریف کرده و ابزارهای پیشرفت هم همان ابزارهای پیشرفتی است که دنیا تعریف کرده است. ما هم باید در همان مسیر برویم و فاصله‌مان را کم کنیم و برسیم به مرزهای دانش و تکنولوژی روز دنیا و بعد هم در این مسیر تا هرجا که آنها رفتند ما هم دنبال سرشان برویم. ولی مساله این است که مسیر ما جداست. چون مسلمانیم، ایده‌مان نسبت به زیستن فرق می‌کند و آرمان‌ها، ارزش‌ها، باورها و مطلوبیت‌هایمان متفاوت است به همین دلیل روابط و ساختارهایی که لازم داریم برای اینکه این آرمان‌ها و ایده‌ها و ارزش‌ها تحقق یابد، تفاوت خواهد کرد. پس باید بگوییم که ۱) تمدن اسلامی متفاوت است با تمدن مادی ۲) ضرورت دارد و لازم است ۳) قابل دستیابی است. اگر این ۳ مورد را پذیرفتیم حالا به این سؤال اخیر می‌رسیم که چگونه می‌توانیم به این تمدن اسلامی دست یابیم؟
وقتی صحبت از چگونه دست یافتن به این مهم می‌کنیم، به موضوع الگوی پیشرفت می‌رسیم. یعنی اینکه الگوی پیشرفت چه نقشی در تمدن‌سازی دارد؟ به‌عبارتی و بنا به یک تعریف می‌توانیم بگوییم، نرم‌افزار یا منطق یا ابزار یا معادله تمدن‌سازی است. یعنی چارچوب، قواره و راهنمایی است که می‌تواند به ما کمک کند که در مقاطع زمانی مختلف بتوانیم تدبیر مناسب کنیم. طبیعتا در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، شرایط خاص ایجاد می‌شود. یک وقت زمان جنگ است، یک وقت زمان صلح، یک وقت زمان تحریم و یک وقت زمان عدم‌تحریم است و ده‌ها مسئله از این قبیل. آنچه به‌عبارتی قوه عاقله کشور را کمک می‌کند به اینکه بتواند یک تصمیم هماهنگ و یکنواخت و متناسبی را در مقاطع و شرایط مختلف بگیرند، این چیزی است که از آن به‌عنوان الگو یاد می‌کنیم. این الگو به‌صورت عمومی می‌گوید که این پیشرفت اسلامی- ایرانی با چه روابط اقتصادی امکان‌پذیر است و میزان مشارکت مردم در فعل و انفعال و ساختار اقتصادی پویا در جامعه اسلامی باید چه باشد؟ میزان مشارکت مردم در مسائل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی باید چه باشد؟ نقش حاکمیت باید چه باشد؟ دین باید از کجا وارد این منظومه شود و چگونه باید تسلیم بودن به تعالیم اسلام را بتوانیم نهادینه کنیم؟ دانشمندان علوم جدید کجای این منظومه قراردارند و پیوند آنها با مسئله پیشرفت از یک طرف و با اسلام از طرف دوم و با ولی‌فقیه و ولی اجتماعی که سکاندار هدایت جامعه در زمان است، از سوی سوم چگونه برقرار می‌شود؟ این سؤالات عمومی که پیکربندی اصلی حرکت عمومی جامعه را به سمت پیشرفت تشکیل می‌دهد را الگوی پیشرفت باید پاسخ دهد.

حالا بحث ایرانی که فرمودید به این اضافه می‌شود. در قدم قبل که بحث از تمدن اسلامی کردیم همین بحث هست؛ یعنی در یکی از قیاس‌ها باید صحبت از تمدن اسلامی بکنیم. تمدن اسلامی اختصاص به ایران ندارد و در همه کشورهای اسلامی باید تحقق پیدا کند چون از نظر تعالیم اسلامی همفکر هستند و آنجا قاعدتا باید شاهد یک تشابهی در این مسئله باشیم؛ یعنی بتوانیم بگوییم یک الگوی تمدن اسلامی داریم که به درد همه جوامع اسلامی می‌خورد و حداقلش به درد تفکر ناب شیعی می‌خورد.لیکن همان‌جا هم می‌توانیم بگوییم تمدن ایرانی- اسلامی یا تمدن اسلامی- عراقی؛ چراکه اسلام می‌خواهد در یک جغرافیای خاصی مثلا عراق، افغانستان، ایران، مالزی یا هر کشور دیگر اسلامی تحقق یابد که به‌رغم اینکه در تعالیم اسلامی فرض بر این است که مشترکند، تفاوت‌هایی دارند. امکانات و مقدوراتی که این کشورها دارند باهم متفاوت است؛ یک کشور نفت دارد، یک کشور جاذبه گردشگری، یک کشور تحصیلکرده دارد، یک کشور جامعه پیرتر و یک کشور جامعه جوان‌تر دارد که اینها از ویژگی‌هایی است که نمی‌توان برای دادن نسخه پیشرفت در جوامع نادیده گرفت.

شیوه زندگی مردم چه نقشی در این تمدن‌سازی دارد؟

باز اینها همه مسائلی است که در عین تفاوت کاملا هم به همدیگر مرتبط است؛ بحث تمدن اسلامی، الگوی پیشرفت و سبک زندگی که موضوع سومی است که مطرح شد. ببینیم سبک زندگی چیست و یک تعریف کوتاهی از آن داشته باشیم تا با یک مفهوم مشترک پیش برویم. تصور بنده، سبک زندگی یعنی چارچوب و قواره‌ای که به‌صورت عمومی انسان و جامعه پذیرفته برای زندگی خودش. این را تمثیلی‌تر عرض کنم. هر کدام از ما ۲۴ساعت زمانی که در طول شبانه‌روز داریم را به‌نحوی توزیع می‌کنیم. این «یک جوری توزیع می‌کنیم» یعنی یک روزمر‌گی داریم که متناسب با هر روز و شرایطی که پیش می‌آید یک تصمیمی می‌گیریم. یک روز یک ساعت کمتر می‌خوابیم و ممکن است یک روز یک ساعت بیشتر بخوابیم. یک روز اوقات فراغت کمتر و یک روز اوقات فراغت بیشتری داریم و ممکن است مطالعه بیشتری داشته باشیم. این تغییر و تفاوت ممکن است در روزبه‌روز ما وجود داشته باشد. ولی این سبک نیست. سبک آن قواره‌ای است که چارچوب کلی و عمومی را پذیرفته‌اید که براساس آن در روزها، تصمیم می‌گیرید به اینکه امروز کاری را بکنید یا نکنید. جایی بروید یا نروید. مطالعه‌ای را انجام بدهید یا ندهید. این تصمیم‌هایی که متناسب با شرایط در لحظه می‌گیرید، مستند به چیزی است که از آن می‌توانم به سبک زندگی پذیرفته یاد کنم. یعنی می‌گویم یک الگوی زندگی را این فرد پذیرفته و به‌صورت عمومی با خودش کنار آمده که مثلا اوقات شبانه‌روزش را ۳ قسمت کند؛ یک بخش استراحت، یک بخش عبادت و یک بخش هم به شغلش می‌پردازد. درون آن هم بین این سه یک اولویت‌بندی کرده است. درون آنها هم ممکن است تقسیماتی را به‌صورت عمومی پذیرفته باشد. به همین دلیل این می‌شود سبک.

سؤالم این بود که سبک زندگی چه نقشی در تمدن‌سازی دارد؟

در تمدن‌سازی که عرض کردم تمدن یک محیط‌ زیست عینی است که بشر برای ارضای نیاز خودش درست می‌کند. این محیط‌ زیست عینی را برای تحقق سبک زندگی ایده‌آل خودش ایجاد می‌کند؛ یعنی اول یک سبک زندگی ایده‌آل برای خودش ترسیم می‌کند و بعد به‌دنبال الزامات ایجاد و تحقق آن می‌رود. بنابراین سبک زندگی را باید یک‌بار به‌صورت پیشینی نگاه کنیم و یک بار پسینی. منظور از پیشینی قبل از تحقق است که انسان یک سبک را تعریف می‌کند و به سمت تحقق آن می‌رود. وقتی به‌صورت پیشینی تعریف می‌کنیم مثل همان موقعی است که رابطه بین فرهنگ و تمدن را معنا می‌کنیم. چون سبک زندگی به این معنا و در چنین جایگاهی، چیزی جز فرهنگ تعیین‌اش نمی‌کند، به همین دلیل هم دین باید در آن نقش برجسته‌ای داشته باشد. البته نمی‌گویم که همه اجزاء و جزئیات سبک زندگی را مستقیما دین بیان می‌کند یا باید بکند ولی می‌گویم حتما دین نقش تعیین‌کننده‌ای دارد به حدی که در سبک زندگی جامعه اسلامی و غیراسلامی تفاوت ایجاد می‌کند.
 

202/922/ض

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶