vasael.ir

کد خبر: ۸۸۴۷
تاریخ انتشار: ۱۳ تير ۱۳۹۷ - ۱۸:۲۱ - 04 July 2018
حجت‌الاسلام ایزدهی/ جلسه25 (97-96)

فقه سیاسی| عدم جواز پیوند عضو در بحث قصاص

وسائل ـ مسأله نخست این که با توجه به شرایط جوی و فاصله زمانی باید این مجنی علیه باشد که برای بار دوم به قاضی مراجعه کرده است و ادعا می کند که قصاص ناتمام مانده است و امیرالمؤمنین(ع) حکم به دفن گوش جانی می‌دهد و مسأله بعد این که در روایت مسأله و دلیل اصلی قصاص است نه نجاست.

به گزارش خبرنگار وسائل، درس خارج فقه سیاسی، حجت‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی، 8 آذر ماه 96 در مدرسه عالی فیضیه قم برگزار شد که در ادامه بحث بررسی پیوند عضو، موضوع اختیارات حاکم را تبیین کرد که متن درس در ادامه تقدیم می‌شود.

 

جلسه گذشته بحث شد که آیا حاکم این اختیار را دارد که قصاص را از جانی بردارد یا اینکه امر به قصاص جانی کند، یا اینکه مجنی علیه را امر کند که عضو مقطوع که پیوند خورده دوباره قلع کند؟

برخی قائل به تفصیل شدند که آیا اصلا نجس است یا خیر؟ اگر پیوند استخوان با استخوان حیوان دیگری غیر از انسان باشد حکم چیست؟ آیا میان استخوان حیوان حلال گوشت و حیوان حرام گوشت تفاوتی هست یا خیر؟

روایات متعدد بررسی شد و برداشت حکمی از این روایات این شد که عضو پیوند خورده باید جدا شود و این از اختیارات حاکم است که امر کند به قلع، چرا که شخص حامل نجاست است و عضو مقطوعه بواسطه جدا شدن حکم میته پیدا کرده است و نماز خواندن با آن صحیح نمی‌باشد.

 

خلاصه بحث جلسه امروز:

بحث در قصاص است و اینکه اگر جانی یا مجنی علیه که عضو مورد قصاص واقع شده یا عضو مورد جنایت واقع شده را دوباره پیوند زده، آیا این موجب ثبوت حقی برای طرف مقابل می‌شود تا وی در محکمه حاضر شود و اقامه دعوی کند یا خیر؟

آیت الله شاهرودی دو احتمال را در فاقاده موجود در روایت بیان می کنند و می‌فرماید هم جانی و هم مجنی علیه می تواند به حاکم رجوع کند.

نظر استاد این است که با توجه به شرایط جوی و فاصله زمانی باید این مجنی علیه باشد که برای بار دوم به قاضی مراجعه کرده است و ادعا می کند که قصاص ناتمام مانده است و امیرالمؤمنین(ع) حکم به دفن گوش جانی می‌دهد.

و مسأله بعد این که در روایت مسأله و دلیل اصلی قصاص است نه نجاست.

 

اصل بحث:

در کتاب طهارت چند بحث هست که به حاکم برمی گردد:

1- بحث اولی بالمیت بود که مطرح کردیم.

2- همراه داشتن نجس با انسان هست که فرض مسأله چسباندن دوباره عضوی بود که از بدن جدا شده باشد که اجمالا نکاتی د رجلسه قبل مورد بررسی و مرور قرار گرفت .

در اینجا دوتا مسأله مطرح می شود:

1- یکی اینکه ملاک در این روایات بحث قصاص هست :

روایت: ان رجلا قطع من بعض رجل شیئا ( کسی یک تکه از گوشت یک نفردیگر را جدا کرده است) فرفع ذلک الی علی فاقاده فاخذ الآخر ما قطع من اذنه فالتهمت و برئت فعاد الآخر الی علی فاستقاده فأمر بها فقطعت ثانیة فدفنت و قال انما یکون القصاص لاجل الشین ( اینکه عیب بماند) عمده دلیل آنها این بود.

اختلاف بر سر ( فاقاده) است که امام جانی را قصاص کرد یا امام مجنی علیه را قصاص کرد این دو احتمال را جلسه قبل هم بیان کردیم و هر دو به خاطر نجسی است که به همراه دارند.

آقای شاهرودی این بحث را مطرح کرده است: اگرکسی انگشت کسی را قطع کرده باشد، صاحب انگشت اولویت دارد نسبت به مقطوع، آیا می تواند به کس دیگری بفروشد یا می تواند متصل کند. آیت الله شاهرودی دو احتمال را بررسی می کند:

1-الاول ان یرجع الی قول السائل فی ابتداء الکلام ( ان رجلا انقطع) و الذی هو الجانی فیکون المقصود من قوله اقاده یعنی اقتص منه کما یقال اقاد القاتل بالقتیل و المقصود من قوله فاخذ الآخر المجنی علیه ، و اقاده به ناظرة الی فرض ایصال المجنی علیه اذنه بعد قصاص الجانی ( جانی بعد از قصاص و بعد از اینکه مجنی علیه رفت گوشش را چسباند رفت اعتراض کرد حضرت فرمود گوش مجنی علیه را قطع کنید و بکنید).

2- ان یرجع الضمیر الی الرجل فی قوله من بعض اذن الرجل شیئا ( یعنی ضمیر به مجنی علیه می خورد) و الذی هو المجنی علیه فیکون المقصود من قوله فاقاده یعنی اقتص له ( به خاطر او قصاص کرد) فاقاده منه کما یقال استقاد الامیر فاقاده منه و یکون الآخر الذی اخذ ما قطع من اذنه فاوصله هو الجانی و مورد الروایة ما اذا اوصل الجانی اذنه بعد القصاص لا المجنی علیه.  

به نظر شما کدامیک بهتر می چسبد و بهتر است؟ ظاهرا منظوراز اقاده، اقاد‌الجانی است فیکون الآخر، باید آخر مجنی علیه باشد چرا؟ ببینید مثلا در آن هوای گرم یکی بیاید گوش یکی را قطع کند و طرف برود محکمه یا شب است که باید تا فردا صبر کند و اگر روز است باید ساعت مشخصی برود، تا بتواند امیرالمؤمنین را زیارت کند و شکایت کند و بعد از استماع شکایت حضرت بفرستد دنبال جانی، تلفن که نبود جانی که ترسیده بروند به زور او را پیدا کنند و به زور او را بیاورند در محکمه حاضر کنند و  دوباره صحبت ها شود و حکم شود و اجرا شود خود این فرایند حداقل یک روز تمام طول می کشد، تازه بعد از اجرای حکم خیال مجنی علیه جمع شود و برود خانه و چسباندن دیگر فایده ندارد، به چند دلیل وجود دارد که می توان فهمید فاقاده به مجنی علیه بر می گردد:

1- عرف

2- تفریع: یعنی در روایت (ف) داریم یعنی دقیقا بعدش رفت چسباند پس معلوم می شود جائی بوده پس معلوم می شود جانی بوده که فورا چسبانده واین مجنی علی هست که حرصش درآمده از اینکه می بیند جانی به شکل اول است گویا اصلا قصاصی بر روی او اجرا نشده است لذا رفته و شاکی شده است .

3- من اجل الشین: اینکه می فرماید من اجل الشین، یعنی قصاص به خاطر نقصانی است که در بدن مجنی علیه به وجود آمده است و ظاهر نازیبایی پیدا کرده است؛ لذا باید قصاص هم به گونه ای باشد که ظاهر جانی مثل ظاهر مجنی علیه باشد، لذا اگر گوش جانی دوباره چسبانده شود این اصل رعایت نشده است لذا باید حاکم امر کند تا دوباره گوش جانی را جدا کنند .

4- عبارت ؛ و انما یکون القصاص من اجل الشین؛ این عبارت بیان کننده این مطلب است که روایت به دنبال بیان کردن حکم که قصاص است می باشد و چیز دیگری نیست.

جنایتی اتفاق افتاده، لذا باید قصاصی هم باشد که بازدارندگی داشته باشد امیرالمؤمنین امر می کند تا گوش بریده شده را دفن کنند، به خاطر این است که زمینه وصل را از بین ببرد؛ لذا ملاک نجاست اصلا وجود ندارد، یعنی اصلا بحث نجاست نیست.

لذا الان کسی قائل به نجاست نیست، اتفاقا خیلی هم دنبال پیوند عضو هستند مثل خون که قبلا می گفتند نجس العین است و خرید و فروش آن اشکال دارد و قابلیت خرید و فروش ندارد؛ ولی الان در اولویت است، امروزه چقدر پیوند اعضا زیاد شده است که اگر قائل به عدم و منع آن شویم جامعه مختل می شود. 

2- فرض کنید که به قصاص نخورد و احتمال نجاست بر قرا رباشد و همه نجاست را فرض گرفته اند و متفرع کرده اند که حاکم باید باید گوش را بکند سوال این است این چه ربطی به حاکم دارد بدن من است یا با من یک چیز نجسی است چرا حاکم باید جلوی من را بگیرد.

ملاک الثانی: و هو القطع بملاک ام رالحکومی( امر به معروف و نهی از منکر)بما ان العضو والملقح نجس و لا یصلی به و لا یجوز حمله فی الصلاة بل لا بد لالحاکم المنع حیث ان حمله یستلزم نجاسة الاشیاء بل بعد ما یمکن فلا یجوز وروده فی المساجد لما النهی عن التنجیس المساجد. د راینجا چند بحث مطرح است:

1- بحث اول این است که هل وصل العضو المبان النجس المیته بعد ما وصل الی البدن و جری فیه الدم و الروح یصیره طاهرا.آیا نجس پاک می شود ؟ و استحاله د رآن اتفاق می افتد او لم ینقلب عما هو علیه من النجاسة.

استحاله باید کاملا متفاوت باشد مثلا سگ تبدیل به نمک شود، دانه تبدیل به درخت می شود، الان عضو میته است چه چیزی او را از میته بودن خارج می کند، اصلا ما تحله الروح یعنی چه؟

ناخن زنده است، در آن روح هست یا نیست، مو زنده است یا نه؛ درد هم دارد، کرک و پر و پشم و... چطور؟ ملاک اصلی و کلی چه چیزی است؟ آیا درد است؛ آیا رشد است، رشد ملازم روح است یا نیست، بچه تا چهار ماهگی رشد می‌کند، اما روح ندارد و گیاه رشد می‌کند، اما روح ندارد و ناخن رشد می کند؛ آیا روح هم دارد، دندان رشد دارد، آیا روح هم دارد یا درد به خاطر گوشت های کنار آن است یا به خاطر عصب است؟ پوست لب کنده می شود، درد ندارد؛ آیا نجس است یا نیست؟ در بحث استخوان، آیا استخوان نجس است، آیا ماتحله الحیاة است؟ وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین./907/م

مقرر: حجت‌الاسلام محمدکاظم محدثی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۷:۴۷
طلوع افتاب
۰۶:۱۹:۵۳
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۳۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۸:۳۴
اذان مغرب
۲۰:۰۶:۲۶