به گزارش سرویس فرهنگ و هنر پایگاه تخصصی فقه وسائل؛ بیست و ششمین جلسه درس خارج فقه تربیت آیت الله اعرافی برگزار گردید.
مدیر حوزه های علمیه سراسر کشور در بیان مساله ابراز داشت: تنوع آحاد بشری در عداد آن آیات است که نِعَم الهی را بیان میکند و خود این تنوعات آحاد بشری و افراد بشری را در عداد این نِعَم مهم الهی قرار داده است که خداوند منت میگذارد که ما این نعمتها را به شما دادهایم، شعوب و قبائل و تنوعات صنفی، بهعنوان یک نعمت، یک پدیده ارزشمند و هدیه الهی و عنایت خدا به شمار میآید، که به اصطلاح ما، نوعی تفاوتهای فردی است که این گروهها را درست کرده است.
وی در ادامه گفت: در تفاوت میان شعوب و قبائل میگویند شعوب گروههای خیلی بزرگ است، قبیله کوچکتر است، شعوب اجتماعات بزرگ که در یک اقلیم است، مثلاً یک شهر یا روستای بزرگ هستند که یک پیوندهای سببی و نسبی هم دارند، ممکن است از این هم کمی بالاتر بیاید، یعنی کسانی که اجتماعات اقلیمی دارند، اما قبیله کوچکتر از شعوب است، پیوندهای سببی و نسبی در میان آنها قویتر است، اما در شعوب کمرنگتر است.
استاد سطوح عالی حوزه در پایان اظهار داشت: نکته دیگر در تعارفوا است که به عنوان غایت این تفاوتها است، نگاه دین به گوناگونی خلقت انسانها است، فلسفهاش این است که شما بتوانید یکدیگر را از هم بازشناسید، برای اینکه طبقهبندی گروهی و صنفی و فردی دقیق شود، این بازشناسی واضح است، از ماده عرفان و معرفت است که شناخت ریز و دقیق است و نکته دیگر اینکه آیه «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ أَتقاکُم» نفی یک ارزشگذاری میکند یعنی ارزشگذاری مبتنی بر این شعب و قبیله و این نوع تفاوتها را نفی میکند و طبعاً ارزشگذاری مادی وجود دارد، ممکن است هنرهای زیباشناختی، هنری، چیزی وجود داشته باشد اما در داوری نهایی مبتنی بر سعادت اینطور نیست، اینها هیچکدام منشأ ارزشگذاری سعادتی نمیشود.
خلاصه ای از درس گذشته
افتراقها و امتیازهای بین اشیاء بر چهار قسم است:
1 – قسم اول این است که این تمایز و افتراق در یک مفهوم جنسی باشد، الف را که با باء مقایسه کردید، در جنس الاجناس از هم جدا هستند، مثل اینکه این از جوهر است و آنطرف از کم یا کیف یا امثالهم است.
2 – تمایز دوم که سلسله مراتب دارد، بعد از اینکه در یک جنس و یک مقوله از مقولات عشر قرار گرفتند، فاصلهشان در یک فصل ممیز باشد، منتهی این فصل و نوع مراتب دارد، ممکن است هر دو در جوهریت شریک است اما یکی مجرد و دیگری مادی است و در یکفصل از فصول عالیه از هم جدا شده است. قسم دوم از تمایزات نوعی است، مثلاً این انسان است و آن بلبل است، این دو تمایز در اولویت بحث ما نیست، شاید در مبانی تعلیم و تربیت کاربرد داشته باشند.
3 –تمایزات افراد در نوع اخیر و انسان است که محل بحث تعلیم و تربیت است، تمایزات افراد از نوع اخیر که مشخصاً نوع انسان است و تمایزات هم صنفی است، تمایزات صنفی درون نوع انسانی است، مثلاینکه این فرد هوش نود دارد که صد هزار را از یکمیلیون نفر جدا میکند، درحالیکه ممیز است همزمان جمعی را هم در بر میگیرد.
4 – نوع چهارم که به یک معنا میتواند قسیم قبلی باشد و به یک معنا ربط دارد و جدا نیست، تمایز شخصی است، یعنی آنی که «ما به التشخص» است، در تمایز قبلی، ضمن اینکه این فرد با دیگری میتواند تمایز صنفی داشته باشد، درعینحال در ویژگی صنفی ممکن است شریک باشند، اما در تمایز قسم چهارم که تمایز شخص به معنای فلسفی است میگوییم این قسم «ما به التمایز»ی است که در آن با هیچ کسی شریک نیست.
میان افراد انسانی یک تمایزها و افتراقهایی از نوع سوم وجود دارد که هم قابل تحقیق است و هم این تفاوتها در تعلیم و تربیت و مدیریت و خیلی از علوم انسانی، نقش مهمی دارد. بازشناسی این تفاوتها، نقش مهمی دارد. در شریعت وقتی با یک نگاه نظامساز سراغ احکام بروید، میبینید این سلسله تفاوتهای نوع سوم، اهمیت زیادی دارد، یکی از پشتوانههای تفاوت احکام است و تنوع احکام میباشد.
تفاوتهایی که در درون انسان بررسی میکنیم، مقصودمان تفاوتهایی از نوع سوم است که صنفساز است و تفاوتهای نسبتاً پایدار است و تفاوتهای فردی که گفته میشود، نوعی از همین است. عوارضی که به شکل نسبتاً پایدار، گروهها را درست میکند، با تفاوتهای روانشناختی و اجتماعی، عوامل متعددی است، اینها «ما به تفاوتهای» گروهی و صنفی، یا به عبارتی فردی، اما فردی به همین معنا، نه فردی به معنای چهارمی که فلسفی است. تفاوتهای مصنف و گروهساز، هم انسانها را از هم جدا میکند و هم درعین حال انسانهایی را هم در یک منظومه قرار میدهد، این مبنای مهمی در علم روانشناسی و به نحو دیگر در جامعهشناسی و در علوم دیگر مورد توجه قرار میگیرد.
تقریر کامل درس
اصل رعایت تفاوتهای فردی
اصل دیگری که مورد بررسی قرار گرفت، اصل رعایت تفاوتها، با تأکید تفاوتهای فردی بود، در مقدمه مبحثی را در خصوص مشابهات افراد انسانی و مفارقات آنها مطرح کردیم، بهعبارتدیگر تشابهها و تفاوتهای افراد نوع انسانی که در تعلیم و تربیت محل بحث و متعلق تعلیم و تربیت هستند را با یک نگاه مزدوج و ترکیبی از مسائل فلسفی و علوم انسانی در یک طبقهبندی ارائه کردیم، یک نوع، تفاوتهای فرد انسانی با غیر خودش از انواع و اجناس دیگر، نوع دیگر تفاوتهای درون نوع انسانی بود، بیشتر دومی محل نظر است، از یک منظر میتوانیم تفاوتها را به دو قسم کلی تقسیم بکنیم:
اقسام کلی تفاوتهای انسانی
1 – تفاوتی که یک فرد انسانی با افراد ماوراء نوع خود و برون از نوع خود دارد که سلسه مراتب دارد.
2 – تشابهها و تفاوتهایی که فرد انسانی با افراد دیگر دارد.
تفاوتهایی فردی که گفته میشود، مقصود دومی است، در واقع تفاوتهای صنفی است و تفاوتهای ذاتی شخص بالذات به مفهوم فلسفی نیست، در این مفهوم حدود ده نوع تفاوت صنفی میان آحاد انسانی را بیان کردیم و گفتیم این تفاوتها مستند به یک ویژگیهایی است که آن ویژگیها فرد را از دیگران جدا میکند و احیاناً همان ویژگی گروهی را درست میکند، یعنی وجه مشابهت با جمع دیگری میشود، وقتی گفته میشود که این فرد از این نژاد است، این نژاد ضمن اینکه او را از آنها جدا میکند، یک جمعی هم ذیل او جمع میشود، لذا این تفاوتهای صنفی است که غالباً در قالب تفاوت گروهی قرار میگیرد، یعنی با وجه مشابهت جمعی میشود آنها را از دیگران جدا کرد، میتواند گروههای بزرگ باشد، یا گروههای متوسط یا گروههای کوچک باشد، ممکن است به جایی برسد که این فرد در این ویژگی منحصر به فرد باشد، میتواند سلسلهمراتب پیدا بکند، این یک نگاه جامع علمی فلسفی بود که در اینجا ارائه کردیم، طبقهبندی ولو اینکه حالت استقرائی دارد، اما نسبتاً از یک استقراء موسع و جامعی برخوردار بود، یک تقسیم کلی در تفاوتها انجام دادیم، در حوزه صنفیش ده عنوان ردیف شد.
تفاوتهای فردی در آیات و روایات
در مقدمه دیگر نگاهی قرآنی و دینی به این مقوله داشته باشیم، در مبحث دوم طبق آنچه در آیات و روایات داریم، چه رویکرد و نگاهی به این سلسله تفاوتهای جنسی، نوعی، صنفی، فردی بالذات و ضمن صنفی هم ده عنوان است، وجود دارد، گرچه مستقیم مبحث فقهی نیست، جای بسط و توسعه بیشتر و تعمیق بیشتر دارد، به آیات و روایاتی بپردازیم که به این مقوله پرداخته است، این مقدمه مباحث فقهی نیست.
تفاوتهای فردی یا افتراقهای افراد به انسان را تصنیف کردیم و طبقهبندی کردیم، اینها همه در مقایسه فرد با دیگران بود، بحثی قبلاً داشتیم که مقایسه احوال خود فرد بود، این همان رعایت مراحل رشد و تدریج بود، یکی از شقوق تدریج، احوال خود فرد در گذر زمان بود، تکون یک فرد از نطفه آغاز میشود و به کهولت سن میرسد.
در اینجا تفاوتهای افراد را میبینیم، اما تفاوتهای احوال یک فرد در گذر زمان، در بحثهای قبلی مورد توجه قرار گرفت، مجموعه چند آیه در این زمینه هست که به همین مبحث اشاره دارد، یا میتواند اشاره داشته باشد، مروری میکنیم، طبعاً قرآن و دین وقتی به مقوله تفاوتها میپردازد، از منظر دینی و تأمین سعادت میخواهد این تفاوتها را ارزیابی و ارزشگذاری کند، چون وقتی قرآن و روایات وارد در این بحث تکوینی میشود، حتماً یک منظر خاص دینی در او وجود دارد، سؤالمان در مبحث دوم این است که ببینیم دین چگونه به این تفاوتها پرداخته است و از چه منظرهایی به این تفاوتها توجه کرده است؟
توجه دین به این تفاوتها که در اینجا تفاوتهای افرادی و اصنافی است، در اصل تدریج، تفاوتهای احوالی فرد را بیان کردیم، توجه دین به این مقوله تشابهها و تفاوتها، حتماً با یک غرض دینی است که انجام میپذیرد، همین غرضها هست که ما را از این توصیفهای دینی به فقه منتقل میکند، خواهیم دید که چگونه به فقه منتقل میشویم، ما در اینجا دو مبحث را ارائه کردیم:
چهار گروه اصلی در تفاوتهای افراد انسان و ده شاخه صنفی
مبحث اول این بود که با یک نگاه فلسفی و علمی و تحلیلی میتوانیم بگوییم که تشابهها و تفاوتهای افراد انسانی، چهار گروه اصلی و در گروههای صنفی، در ده شاخه قرار میگیرد، این منظر فلسفی علمی بود که عرضه کردیم.
نگاه دین در تشابهات و تفاوتهای افراد انسان
در مبحث دوم میخواهیم بدانیم که دین چه نگاهی به این تشابهها و تفاوتها دارد، و اینکه چگونه این نگاه ما را به فقه نزدیک میکند.
اینکه آیا قرآن و روایات به تشابهها و تفاوتها نگاهی دارد و اینکه چگونه توجهی دارد، به تقسیمبندی چهارضلعی که یک ضلع آن تقسیم ده شعبهای شد، اسلام چگونه نگاهی دارد؟ البته به نحوی این آیات و روایات با تقسیم مراحل رشد و تطورات احوالی افراد هم ربط دارد.
آیه اول: آیه 13 سوره مبارکه حجرات
آیه اول در سوره حجرات است، میفرمایند: «یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثى وَجَعَلناکُم شُعوبًا وَقَبائِلَ لِتَعارَفوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ أَتقاکُم إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ»[1].
نکات مرتبط آیه نخست
در این آیه نکاتی وجود دارد:
1. تنوع آحاد بشری
نکته اول این است که تنوع آحاد بشری در عداد آن آیات است که نِعَم الهی را بیان میکند و خود این تنوعات آحاد بشری و افراد بشری را در عداد این نِعَم مهم الهی قرار داده است که خداوند منت میگذارد که ما این نعمتها را به شما دادهایم، شعوب و قبائل و تنوعات صنفی، بهعنوان یک نعمت، یک پدیده ارزشمند و هدیه الهی و عنایت خدا به شمار میآید، که به اصطلاح ما، نوعی تفاوتهای فردی است که این گروهها را درست کرده است.
2. جعل تکوینی
مقصود از جعل در جعلناکم، جعل تکوینی است، چون جعل به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم میشود.
3. معنای شعوب و قبائل
نکته سوم این است که در اینجا دو مفهوم آمده است، یک مفهوم شعوب که جمع شَعب یا شِعب است، قبائل هم جمع قبیله است، شعوب از ماده انشعاب و تفاوت و امثالهم است، آنچه در تفاسیر در تفاوت شعوب و قبائل آمده است، ضمن اینکه هر دو را به معنای همان قبیله و عشیره تلقی کردهاند، تلقیشان مجموعه افرادی است که به شکل پیوندهای سببی و نسبی و یک نوع اجتماع مکانی برای آنها وجود دارد، اما هر دو برمیگردد به یک نوع گروهبندی و تجمعاتی که در اثر عمدتاً روابط سببی و نسبی و اجتماعات خاص اقلیمی پیدا شده است.
4. تفاوت شعوب و قبائل
در تفاوت میان شعوب و قبائل میگویند شعوب گروههای خیلی بزرگ است، قبیله کوچکتر است، شعوب اجتماعات بزرگ که در یک اقلیم است، مثلاً یک شهر یا روستای بزرگ هستند که یک پیوندهای سببی و نسبی هم دارند، ممکن است از این هم کمی بالاتر بیاید، یعنی کسانی که اجتماعات اقلیمی دارند، اما قبیله کوچکتر از شعوب است، پیوندهای سببی و نسبی در میان آنها قویتر است، اما در شعوب کمرنگتر است.
امکان دارد که یک احتمالی در اینجا وجود داشته باشد و آن این است که شعوب در اینجا به معنای خاصی که در اینجا گفتهشده، نباشد، شاید اعم باشد، یعنی شعوب را به همان معنای لغویاش برگردانید، یعنی شمارا شعبه شعبه قرارداد، یعنی انواع تنوعها را میان شما قرارداد، اگر تفاوت اولی میان شعوب و قبائل باشد، کمی محدودتر است، به همه انواع تفاوتهای دوازدهگانهای که بیان شد، نمیپردازد، بیشتر تفاوتهایی این قبیله با قبیله دیگر، یا عشیره با عشیره دیگر پرداخته شده است، اگر معنای دوم گرفته شود، دامنه بیشتری از تفاوتها را در بر میگیرد.
شعوب و قبائل با مناسبات حکم و موضوع، به عنوان نمونه است، مهم چیزی است که از لتعارفوا به دست میآید، وقتی مجموع آیه دیده شود، آیه مشخصاً به تفاوت شعب و قبیله اشاره کرده است، درواقع اینها نمونه است، یعنی خداوند شمارا با تفاوتهای گوناگون قرار داده تا جدایی شما و بازشناسی شما از یکدیگر محقق بشود، لتعارفوا که غایت این است، در واقع قرینه میشود، برای اینکه این شعوب و قبائل را فقط تفاوتهای اقلیمی و نژادی تفسیر نکنید، اگر هم تفسیر میکنید، کمک میکند که الغای خصوصیت بکنید، درواقع آیه قصد دارد که یکچیز کلی بگوید، یک چیز غالبی را بیان کرده است، بعید نیست این نکته موجب تعمیم بشود، آیه میخواهد بفرماید که ما شما را گروهگروه قراردادیم، گروههای اقلیمی، نژادی، زبانی، فرهنگی، جنسیتی و امثالهم.
یا اینکه میگوییم شعوب معنایی به این صورت دارد که در نکته سوم در احتمال دوم بیان کردیم، یا اینکه فراتر از آن است که در نکته چهارم گفتیم، ولو اینکه معنای لفظیاش این است اما الغای خصوصیت میشود.
5. لام غایت در کلمه لتعارفوا
نکته پنجم این است که لام در لتعارفوا، لام غایت است، لام نهایت نیست، برای اینکه خداوند این خلقت گوناگون و ایجاد این تنوعات را میگوید که ما برای این مطلب انجام دادیم، که غرض و هدف و غایت میشود.
6. غایت تفاوتها
نکته ششم در تعارفوا است که به عنوان غایت این تفاوتها است، نگاه دین به گوناگونی خلقت انسانها است، فلسفهاش این است که شما بتوانید یکدیگر را از هم بازشناسید، برای اینکه طبقهبندی گروهی و صنفی و فردی دقیق بشود، این بازشناسی واضح است، از ماده عرفان و معرفت است که شناخت ریز و دقیق است.
7. نفی ارزشگذاری
نکته هفتم این است که آیه نفی یک ارزشگذاری میکند، اینها برای بازشناسی است، میتواند اینها منشأ ارزشگذاری و طبقهبندی ارزشی هم بشود و «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ أَتقاکُم» نکته بعد است، آیه ارزشگذاری مبتنی بر این شعب و قبیله و این نوع تفاوتها را نفی میکند، طبعاً ارزشگذاری مادی وجود دارد، ممکن است هنرهای زیباشناختی، هنری، چیزی وجود داشته باشد اما در داوری نهایی مبتنی بر سعادت اینطور نیست، اینها هیچکدام منشأ ارزشگذاری سعادتی نمیشود، بلکه «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ أَتقاکُم» بیانگر آن است.
آیات دیگر عبارتاند از:
1 - آیه 32 سوره زخرف«أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ»
2 - آیه 14 سوره نوح «وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا»
3 - آیه 165 سوره انعام «وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»
4 - آیه 118 سوره هود «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ»
5 - آیه 48 مائده «وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»
6 - آیه 22 روم «وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ»
7 - آیه 28 سوره فاطر «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ»
8 - آیه 21 اسراء «انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلًا»
بخشی از آیات است که هم منظر معارفی اسلام در اینها دیده میشود و بعد هم به مسائل فقهی اینها میپردازیم./926/ص
[1]- سوره مبارکه حجرات آیه 13.