vasael.ir

کد خبر: ۸۲۳۲
تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۷:۳۳ - 29 April 2018
بازخوانی اندیشه شهید مطهری/ بخش سوم

شهید مطهری| لزوم توجه به اقدام جمعی در امر به معروف و نهی از منکر

وسائل- امر به معروف و نهی از منکر اگر فردى باشد چندان مفید فایده‏ اى نیست خصوصاً در دنیاى امروز. این مشکلى است در زندگى اجتماعى ما که آنهایى هم که اهل عمل مى ‏باشند توجهى به عمل اجتماعى ندارند و به اصطلاح «تک رو» مى ‏باشند. از عمل فردى کارى ساخته‏ نیست، از فکر فرد کارى ساخته نیست، از تصمیم فرد کارى ساخته نیست؛ همکارى و همفکرى و مشارکت لازم است.

به گزارش وسائل؛ در بخش اول این نوشته به بررسی وجوب امر به معروف در اندیشه شهید مطهری پرداختیم و در بخش دوم ابعاد اجرایی و تاثیرات آن بر جامعه را از منظر شهید مطهری مطرح نمودیم.

در بخش پایانی این نوشته به بررسی مراحل امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه ایشان و تاثیر امر به معروف با وجود شرط عمل اجتماعی و گروهی خواهیم پرداخت.

راه اخلاص و عمل‏
در اخبار وارد شده که امر به معروف و نهى از منکر سه مرحله و سه مقام دارد:
مرحله قلب، مرحله زبان، مرحله ید و عمل. ما معمولًا از مرحله قلب به جاى آنکه‏ اخلاص و حسن نیت و علاقه به سرنوشت مسلمانان را درک کنیم، جوش و خروش و عصبانیتهاى بیجا مى‏فهمیم؛ و از مرحله زبان به جاى آنکه بیانهاى روشن کننده و منطقى بفهمیم که قرآن مى ‏فرماید: ادْعُ الى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ  ، موعظه‏ها و پندهاى تحکم آمیز مى ‏فهمیم؛ و از مرحله ید و عمل هم به جاى اینکه تبلیغ عملى و حسن عمل و همچنین تدابیر عملى بفهمیم، تنها این مطلب را فهمیده‏ایم که باید اعمال زور کرد.
روى هم رفته ما براى گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله زیاده از حد، اعجاز قائل هستیم؛ خیال مى ‏کنیم با گفتن و زبان کار درست مى‏ شود، در صورتى که:
        
سعدیاگر چه سخندان و مصالح گویى             به عمل کار برآید به سخندانى نیست‏
در حدیث است: کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیْرِ الْسِنَتِکُمْ
 مردم را به دین حق و صلاح دعوت کنید اما با ابزارى غیر از ابزار زبان یعنى با ابزار عمل. در حدیث دیگرى است- که معمولًا مورد استناد فقها در باب امر به معروف و نهى از منکر است- که: ما جَعَلَ اللَّهُ بَسْطَ اللِّسانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ انَّما جَعَلَهُما یَبْسُطانِ مَعاً وَ یَکُفّانِ مَعاً
 یعنى چنین نیست که خدا اجازه داده باشد که تنها زبان باز باشد ولى دست بسته باشد، بلکه اگر باز است هر دو باید باز باشد و اگر مى ‏خواهد بسته باشد هر دو بسته باشد، یعنى اگر عمل در کار نباشد خوب است زبان هم بسته باشد. در اینجا استنباط یکى از بزرگترین فقهاى اسلامى را از این حدیث و امثال این حدیث براى شما از کتاب خودش نقل مى ‏کنم.
شیخ ابوجعفر طوسى معروف به «شیخ الطائفه» در کتاب نهایة که از متون معتبر فقهیه ماست مى ‏فرماید:
و الامر بالمعروف یکون بالید و اللسان. فاما بالید فهو ان یفعل المعروف و یجتنب المنکر على وجه یتأسى به الناس.
امر به معروف، هم به وسیله دست مى ‏شود و هم به وسیله زبان؛ اما به وسیله دست معنایش این است که خودش شخصاً عامل کار خیر باشد و عملًا از منکرات اجتناب کند تا مردم خود به خود به او تأسّى جویند.
و اما باللسان فهو ان یدعو الناس الى المعروف و یعدهم على فعله المدح و الثواب، و یزجرهم و یحذرهم فى الاخلال به من العقاب.
اما به وسیله زبان به این نحو است که مردم را دعوت کند و نوید بدهد که در دنیا مورد ستایش و در آخرت مشمول پاداش الهى واقع مى‏شوند و آنها را از کیفرهاى بد بترساند.
بعد مى ‏فرماید:
و قد یکون الامر بالمعروف بالید بان یحمل الناس على ذلک بالتأدیب و الردع و قتل النفوس و الاضرار بها من الجراحات الّا ان هذا الضرب لایجب فعله الّا باذن سلطان الوقت المنصوب للرئاسة «1» یک قسم از امر به معروف یدى و عملى این است که طرف را تأدیب کند و گاه منجر به قتل نفس و جراحت مى‏شود، ولى اگر مستلزم زدن و قتل نفس باشد بدون دستور حکومت شرعى جایز نیست.
صاحب جواهرالکلام بعد از نقل این عبارتها یا قسمتى از این عبارتها از شیخ طوسى، این‏طور به گفته خود ادامه مى ‏دهد:
نعم، من اعظم افراد الامر بالمعروف و النهى عن المنکر و اعلاها و اتقنها و اشدها تأثیراً خصوصاً بالنسبة الى رؤساء الدین هو ان یلبس رداء المعروف واجبه و مندوبه و ینزع رداء المنکر محرمه و مکروهه، و یستکمل نفسه بالاخلاق الکریمة، و ینزهها عن الاخلاق الذمیمة.
آرى، از بزرگترین امر به معروف و نهى از منکرها و بالاترین آنها و پایه دارترین آنها و مؤثرترین آنها خصوصاً نسبت به زعماى دینى (که مردم به آنها و عمل آنها مى‏نگرند) این است که عملًا جامه کار نیک بپوشد و در کارهاى خیر، چه واجب و چه مستحب، عملًا پیشقدم باشد، جامه زشتکارى را از اندام خود دور کند، نفس خویش را به اخلاق عالى تکمیل کند و اخلاق زشت را از خود دور نگه دارد.
بعد مى ‏فرماید:
فان ذلک منه سبب تام لفعل الناس المعروف و نزعهم المنکر، خصوصاً اذا اکمل ذلک بالمواعظ الحسنة المرغبة و المرهبة، فان لکل مقام مقالًا، و لکل داء دواء، و طب النفوس و العقول اشد من طب الابدان.
امر به معروف و نهى از منکر از طریق حسن عمل، سبب مؤثر و کاملى است و ممکن نیست بى ‏اثر بماند، خصوصاً اگر به پند و اندرزهاى خوب زبانى ضمیمه شود که هر مقامى سخنى را ایجاب مى ‏کند و هر دردى دوائى دارد. بهداشت و معالجه روح مردم مشکل‏تر و پرپیچ و خم‏تر است از معالجه بدن آنها.
در آخر، سخن خود را به این جمله ختم مى ‏کند: «نسأل اللَّه التوفیق لهذه المراتب» یعنى از خدا مسئلت مى ‏نماییم که ما را براى رسیدن به این درجات موفق بدارد.
على علیه السلام مى‏فرماید:
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اماماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ وَلْیَکُنْ تَأْدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدیبِهِ بِلِسانِهِ، وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها احَقُّ بِالْاجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ
آن کس که مى ‏خواهد پیشواى مردم باشد و مردم را به دنبال خود به راهى دعوت کند، پیش از آنکه مى‏خواهد به دیگران یاد بدهد خود را مخاطب کند و به خودش تعلیم و تلقین نماید؛ پیش از آنکه مى ‏خواهد مردم را با زبان خود تربیت کند، با عمل و روش اخلاقى خوب و اخلاق صحیح، خود را تربیت کند. آن کس که خودش را تعلیم و تلقین مى‏ کند و خودش را تربیت و تأدیب مى‏کند، براى احترام و تکریم شایسته‏ تر است از آنکه معلم و مربى دیگران است.

انتظار بیش از حد از زبان و گوش‏
این خود یک غفلت عظیم و اشتباه بزرگى است امروز در اجتماع ما که براى گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله، و خلاصه براى زبان و مظاهر زبان بیش از اندازه ارزش قائلیم و بیش از اندازه انتظار داریم. در حقیقت از زبان اعجاز مى ‏خواهیم.
بالضروره، گفتن و نوشتن خصوصاً اگر همان طورى باشد که قرآن فرموده، حکمت و موعظه حسنه باشد، حقایق را روشن کند، تنها به صورت پندهاى تحکم آمیز و آمرانه نباشد، شرط لازمى است ولى به اصطلاح شرط کافى و یا علت تامّه نیست. و چون از زبان بیش از اندازه انتظار داریم و از گوش مردم هم بیش از اندازه انتظار داریم و مى‏ خواهیم تنها با زبان و گوش همه کارها را انجام دهیم و انجام نمى ‏شود، ناراحت مى ‏شویم و ناله و فغان مى ‏کنیم و مى ‏گوییم:
        
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من             آنچه البته به جایى نرسد فریاد است‏
 این شعر براى ما در همه زمانها صادق بوده و هست. فکر نمى ‏کنیم که ما اشتباه مى‏ کنیم، ما بیش از اندازه از این گوش و زبان بیچاره انتظار داریم، گاهى هم- بلکه بیشتر اوقات- باید از راه عمل و چشم استفاده کنیم، ما با دست خود و عمل خود خوب رفتار کنیم تا آنها با چشم خودشان ببینند؛ یک مقدارى هم به این گوش و زبان بیچاره استراحت بدهیم.

عمل جمعى و گروهى‏
مطلب دیگر اینکه گذشته از اینکه ما در اجراى امر به معروف و نهى از منکر باید عمل را دخالت دهیم، به این نکته توجه داشته باشیم که عمل هم اگر فردى باشد چندان مفید فایده‏اى نیست خصوصاً در دنیاى امروز. این هم خود یک مشکلى است در زندگى اجتماعى ما که آنهایى هم که اهل عمل مى ‏باشند توجهى به عمل اجتماعى ندارند و به اصطلاح «تک رو» مى ‏باشند. از عمل فردى کارى ساخته‏ نیست، از فکر فرد کارى ساخته نیست، از تصمیم فرد کارى ساخته نیست؛ همکارى و همفکرى و مشارکت لازم است.
در تفسیر المیزان در ذیل آیه کریمه قرآن: یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا ، بحثى دارد راجع به اینکه دستور اسلام این است که تفکر، تفکر اجتماعى باشد.

منطق یا تعبّد
مطلب دیگر که آن خیلى مهم است این است که ما در اجراى امر به معروف و نهى از منکر منطق را دخالت نمى ‏دهیم، در صورتى که هر کارى منطقى مخصوص به خود دارد که کلید آن کار است.
عرض کردم چیزى را که ما خوب شناخته‏ ایم و بیش از اندازه برایش اثر قائل شدیم زبان بود نه عمل، در عمل هم توجه به عمل فردى بود نه اجتماعى.
اکنون مى ‏گویم چیزى که بیش از هر چیز دیگر مورد غفلت است دخالت منطق است در این کار. مقصود این است که در کار معروف و منکر باید تدابیر عملى اندیشید و باید دید چه طرز عملى مردم را نسبت به فلان کار نیک تشویق مى‏کند و مردم را از فلان عمل زشت باز مى ‏دارد.
چندى پیش در یکى از روزنامه‏ هاى عصر مقاله‏ اى خواندم تحت عنوان «خروارها پند و نصیحت». در آن مقاله بعد از آنکه نوشته بود که در کشور ما خروارها پند و نصیحت به صورتهاى مختلف ولى بى‏ اثر است این مَثل را ذکر کرده بود: «یک جو درمان بهتر از صد خروار نسخه است.» بعد نوشته بود: چندین سال پیش در یکى از شهرهاى کوچک واقع در ایالات فیلادلفیا (امریکا) زنها مبتلا به قماربازى شده بودند. ابتدا کشیشها و روزنامه نویسها و خطبا و فصحا تا مى ‏توانستند راجع به بدى قمار خصوصاً براى زنها گفتند و نوشتند، ولى مثل همین حرفهاى خودمانى مانند گردو روى گنبد سُر خورد و پایین افتاد و به جایى نرسید، تا آنکه شهردار محل به فکر افتاد یکى دوتا باشگاه و نمایشگاه هنرى زنانه دایر کند و سرگرمی هاى مناسب در آنجا فراهم نماید، از قبیل نمایش بچه‏ هاى چاق و تندرست‏ و جایزه دادن به مادران کاردان، و از قبیل کارهاى دستى و غیره، که هرکدام برنامه و ترتیبات خاصى داشت و مردم را سرِ ذوق مى ‏آورد. دو سه سالى از این جریان گذشت که زنهاى آن شهر بکلى قمار را فراموش کردند.
این را مى ‏گویند چاره عملى و تدبیر عملى. این، معناى دخالت دادن منطق و تدبیر است در مبارزه با منکرات. اگر آنها مى ‏خواستند به موعظه‏ ها و خطابه‏ هاى کشیشان و مقاله‏ ها و روزنامه‏ ها قناعت کنند مى‏ بایست براى همیشه بنشینند و مثل ما بگویند:
        
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من             آنچه البته به جایى نرسد فریاد است‏
 از قدیم در میان ما معروف است که زنها زیاد غیبت مى ‏کنند. الان هم زنهاى قدیمى و محجّبه در عین اینکه اهل نماز و روزه و مسجد و عبادت هستند زیاد غیبت مى ‏کنند، چرا؟ زیرا محیط خانوادگى قدیمى ما با آن سبکى که بود طورى است که زن بیچاره اگر غیبت نکند حرف دیگر و کار دیگر ندارد. اهل علم و معرفت و کتاب که نیست. اهل هنر و کاردستى و صنعت که نیست. در حال فراغت از زحمات خانه سرگرمى دیگرى ندارد جز اینکه دور هم جمع شوند و غیبت کنند.
روح بالاخره غذا مى ‏خواهد. وقتى غذاى صحیح نرسید، از گوشت مرده تغذیه مى‏کند: ایُحِبُّ احَدُکُمْ انْ یَأْکُلَ لَحْمَ اخیهِ مَیْتاً
در حدیث راجع به غیبت وارد شده که:
الْغَیْبَةُ ادامُ کِلابِ النّارِ
 غیبت خورش سگهاى جهنم است. ما تاکنون هرچه خواسته‏ایم جلوى این عمل را بگیریم از راه موعظه و زبان بوده، در فکر چاره عملى و تدبیر منطقى نبوده‏ایم، قهراً بلااثر مانده، بعد به جاى آنکه خودمان و طرز عمل خودمان را متهم نماییم زنهاى بیچاره را متهم کرده‏ ایم که جنس آنها چنین و چنان است.
همچنین امروز در محیط زنهاى متجدد و فرنگى مآب ما بیمارى دیگرى وجود دارد و آن بیمارى هوسبازى و ولو بودن در حاشیه خیابانها و پیروى مفرط از مدپرستى و اسراف و تجمل است به طورى که در اخبار روزنامه ‏ها مى ‏خوانیم که اروپاییان اعتراف دارند که در این امور زنهاى ایرانى در جهان درجه اول‏اند. این را هم مى ‏خواهیم با زبان و موعظه و یا ملامت و طعنه علاج کنیم و البته با این وسائل چاره پذیر نیست. اگر روزى توفیق پیدا کنیم که عملًا در فکر چاره جویى بیفتیم و منطق را در امر به معروف و نهى از منکر دخالت دهیم همه این مشکلات به خوبى و آسانى حل مى ‏شود.
اگر مى ‏خواهید بدانید که در متن دستورات اسلامى به دخالت دادن منطق در امر به معروف و نهى از منکر توجه شده، به این نکته توجه کنید: فقها عموماً به استناد اخبار و احادیث گفته‏اند که یکى از شرایط امر به معروف و نهى از منکر احتمال تأثیر است.
احتمال اثر یعنى احتمال نتیجه دادن. هر حکمى مصلحتى دارد: نماز مصلحتى دارد، روزه مصلحتى دارد، وضو مصلحتى، امر به معروف و نهى از منکر هم مصلحتى دارد. مصلحت این کار این است که طرف به سخن یا عمل ما ترتیب اثر بدهد. پس معناى احتمال تأثیر این است که احتمال بدهى مصلحت تشریع این حکم بر سخن یا عمل تو مترتب بشود.
حال از شما سؤال مى ‏کنم که چرا در مورد نماز نگفته ‏اند اگر احتمال مى ‏دهى این نماز در تو اثر داشته باشد و آن مصلحتى که در نماز هست مترتب مى‏ شود بخوان، و اگر احتمال نمى ‏دهى نخوان؟ و همچنین درباره وضو و روزه و حج و غیره.
براى اینکه آنها تعبدى محض مى ‏باشند. ما نمى ‏توانیم عقل خودمان را در کیفیت آنها و در اینکه باید بکنیم یا نباید بکنیم و چه جور بکنیم دخالت بدهیم. ولى امر به معروف و نهى از منکر از کارهایى است که ساختمان و کیفیت ترتیب آن و اینکه در کجا مفید است و به چه شکل مفید است و مؤثر است و بهتر ثمر مى‏دهد و بار مى ‏دهد و نتیجه مى ‏دهد، همه را شارع در اختیار عقل ما و فکر ما و منطق ما گذاشته است.
عرض کردم صاحب جواهر هم مى‏ گوید: در همه موارد یگانه چیزى را که باید در نظر گرفت این است که به چه نحو و به چه شکل و با چه کیفیت و چه وسیله به هدف و مقصود نزدیک مى ‏شویم.
اگر این مطلب را خوب بفهمیم طرز فکر ما در فهم اخبار و احادیث امر به معروف و نهى از منکر عوض مى ‏شود و بسیارى از تعارضهایى که خیال مى‏ کنیم بین ادلّه این اصل در بعضى خصوصیات وجود دارد مرتفع مى ‏شود. فعلًا نمى ‏توانم بیش از این در اطراف این مطلب صحبت بکنم زیرا وقت گذشته است.
خلاصه اینکه اگر ما راستى مى‏ خواهیم این اصل فراموش شده را زنده کنیم باید مکتبى و روشى به وجود آوریم عملى (نه زبانى فقط) و در عین حال اجتماعى (نه انفرادى) و در عین حال منطقى و مبتنى بر اصول علمى علم النفسى و اجتماعى. در این وقت است که صد درصد امید موفقیت هست.
این نکته را هم بگویم در خاتمه عرایضم: غالباً وقتى که اسم امر به معروف و نهى از منکر برده مى ‏شود گفته مى ‏شود: اى آقا! مگر مى‏ گذارند؟! مگر مى‏ شود امر به معروف و نهى از منکر کرد؟! موانع زیادى هست.
من برعکس معتقدم که یگانه چیزى که در هیچ زمانى ممکن نیست به‏ طور کلى جلو آن را گرفت و هیچ قدرتى نمى ‏تواند بکلى از او جلوگیرى کند همین امر به معروف و نهى از منکر است.

البته اگر مقصود از امر به معروف و نهى از منکر تنها گفتن و جنجال کردن و بعد هم اعمال زور و فشار باشد ممکن است موانعى پیش بیاید، ولى عرض کردم اساس امر به معروف و نهى از منکر نیکوکارى است. مگر ممکن است کسى بخواهد از خودگذشتگى کند و خود را در خدمت خلق خدا قرار دهد، بخواهد خودش خوب باشد و به مردم خوبى کند و آنگاه قدرتى بتواند جلو خوبى خود او یا خوبى کردن او را بگیرد؟! مگر مى ‏شود به مردم گفت خوب نباشید و به مردم خوبى نکنید؟!.
به هر حال این است اصل مقدس امر به معروف و نهى از منکر، و آن بود و هست طرز مواجهه ما با این اصل مقدس که کار به اینجا کشیده که نه تنها در جامعه ما متروک شده، در افکار ما نیز مسخ شده و تغییر شکل داده است.
راستى هیچ تاکنون در اطراف این مسئله فکر کرده ‏اید که چرا ما در تاریخ اسلام از هر طبقه ‏اى شخصیتهاى مبرّز داشته‏ ایم: ادباى بزرگ داشته‏ ایم، حکماى بزرگ داشته ‏ایم، فقهاى بزرگ داشته ‏ایم، شعراى بزرگ داشته ‏ایم، وعاظ و خطباى بزرگ داشته ‏ایم و کُتّاب و نویسندگان بزرگ داشته ‏ایم، منجمین و ریاضیون بزرگ داشته ‏ایم، سیاستمداران بزرگ داشته ‏ایم، صنعتگران و هنرمندان بزرگ داشته ‏ایم ولى مصلحین نداشته ‏ایم و از این جهت ما خیلى فقیریم. البته کم و بیش «مصلح» در میان ما ظهور کرده اما نه آن اندازه که انتظار مى ‏رود، با اینکه ما اصلى در اسلام داریم به نام اصل امر به معروف و نهى از منکر. این اصل مى ‏بایست مصلحین زیادى به وجود آورده باشد. البته نباید انتظار داشت که به همان اندازه که مثلًا ادیب یا حکیم یا فقیه یا منجم و ریاضیدان داشته‏ ایم مى ‏بایست مصلح اجتماعى و دینى داشته باشیم. «مصلح» یک نبوغ و شخصیت و عمق نظر و دوراندیشى و گذشت دیگرى لازم دارد و قهراً عزیزالوجودتر و قلیل الوجودتر است، ولى فکر مى ‏کنم به همان نسبت هم که بسنجیم باز نداشته‏ ایم، چرا؟ این سؤالى است که فعلًا براى من مقدور نیست که بتوانم جوابى به آن بدهم.
اینقدر مصلح نداشته ‏ایم و سخن از اصلاح کمتر شنیده ‏ایم که فکر نمى ‏کنیم این هم یک شأن بزرگى است و شایسته مردان بزرگ است. اگر به ما بگویند امیرالمؤمنین یا سیدالشهداء سلام اللَّه علیهما مردى بود حکیم، همه معناى این کلمه را مى ‏فهمیم و این را مدحى براى آن حضرت مى ‏شماریم، و همچنین است اگر بگویند مردى بود فقیه وعارف به احکام الهى، یا بگویند مردى بود خطیب و فصیح و بلیغ. ولى اگر بگویند مصلح بود، چیزى از این کلمه نمى ‏فهمیم و چندان به نظر ما مهم نمى ‏آید، در صورتى که از همه شئون بالاتر همین است و خودشان هم همین اسم و همین شأن را براى خود پسندیده ‏اند.
على علیه السلام مى ‏فرماید:
اللَّهُمَّ انَّکَ تَعْلَمُ انَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذى کانَ مِنّا مُنافَسَةً فى سُلْطانٍ وَ لَاالِتماسَ شَىْ ءٍ مِنْ فُضولِ الْحُطامِ وَ لکِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فى بِلادِکَ، فَیَأْمَنَ الْمَظْلومونَ مِنْ عِبادِکَ وَ تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدودِکَ
خدایا تو مى ‏دانى من نه در پى ریاست و زعامت و حکومتم و نه طالب مال و ثروت دنیا؛ من فقط مردى مصلح مى ‏باشم، مى ‏خواهم نشانه‏ هاى ازبین رفته دین را برگردانم و در بلاد تو اصلاحى به عمل آورم تا ستمدیدگان در امان قرار گیرند و حدود تو جارى شود.
سیدالشهداء سلام اللَّه علیه در وصیتى که هنگام حرکت نوشت و به برادرش محمد بن حنفیّه داد مى ‏نویسد:
انّى ماخَرَجْتُ اشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاصْلاحِ فى امَّةِ جَدّى.
من براى هوا و هوس قیام نکردم. من مردى اخلالگر و ستمگر نیستم.
فلسفه قیام من و نهضت من اصلاح طلبى است. من مردى مصلح مى ‏باشم.

120/00/د

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۷ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۹:۱۳
طلوع افتاب
۰۶:۲۱:۰۰
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۴۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۷:۴۶
اذان مغرب
۲۰:۰۵:۳۵