به گزارش خبرنگار سرویس مبانی پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، آیت الله مقتدایی، در نودمین جلسه درس خارج ولایت فقیه که چهارشنبه 25 اسفند 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید، به بررسی شئون اعلمیت ولی فقیه پرداخت.
خلاصه درس گذشته
آیت الله مقتدایی در بررسی روایات دال بر اعلمیت ولی فقیه، گفت: روایت روایت عیص بن قاسم تقریباً با روایت بعدی مسیر ما را در روش بحث عوض میکند، چون روایت قبلی را توجیه کردیم و گفتیم از روایت عبدالکریم بن عتبه شرطیت اعلمیت استفاده نمیشود اما روایت حاضر و روایت بعدی (روایت سلیم بن قیس هلالی) ممکن است به گونهای باشد که ما شرطیت اعلمیت را بپذیریم.
وی افزود: در این روایت امام در مقام مثال برای رهبری و زعامت امر مسلمین قسم یاد میکنند که اگر کسی برای گله گوسفندانش شبانی داشته باشد ولی پس از آن یک شبان بهتری را پیدا کند، در این صورت شبان فعلی را اخراج میکند و شبان جدید را میگمارد. که از این روایت استفاده میشود که امام احاله به امری عرفی و عقلایی میکنند که اگر اعلم موجود بود، باید به اعلم مراجعه نمود، پس در شریفترین پست که زمام امور مسلمین است، باید به طریق اولی اینگونه باشد.
این استاد حوزه به روایت دیگر اشاره کرد و گفت: امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ادامه روایت سلیم بن قیس به چند آیه استشهاد میکنند که آن هم مانند صدر روایت برای اثبات خلافت ائمه (علیه السلام) است و در ذیل از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که فرمودند: اگر غیر اعلم بر امت ولایت پیدا کند در حالی که در آن امت اعلم وجود دارد، ولایت غیر اعلم در اینجا موجب سستی و سقوط و انحطاط امت میشود.
آیت الله مقتدایی در تبیین کیفیت استدلال به این روایت گفت: این بیان به صورت کلی است و تمام دورهها حتی دورههای غیبت و زمان ولایت فقیه را شامل میشود. این روایت از نظر سند صحیحه است و دلالت آن نیز تام است. آن قرینه هم که در بعضی روایات بود و نشان میداد مراد افعل التفضیل نیست، اینجا وجود ندارد. در نتیجه این روایت نیز در دلالت بر اعلمیت صریح است.
وی در ادامه بیان داشت: آن اطلاق که در روایات قبلی در مورد ادله نصب بود و اعلمیت را شرط نمیدانست که میگفت: «فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا» و «افضل رواة» نفرمود، به دو جهت قابل توجیه است: اولاً امام در مقام بیان شرایط نبوده لذا در آنجا که باید مراجعه به عالم نماییم، شرط بودن یا نبودن اعلمیت بحث دیگری است و ثانیاً بر فرض بگوییم اطلاقی هست و در مقام بیان است، در توجیه اطلاقات میگوییم، این دو روایت که سند آنها صحیحه است و دلالت بر اعلمیت دارد، میتواند آن روایات را مقید نماید.
آیت الله مقتدایی افزود: مرحوم سید در مورد ولایت مسأله را منحصر در امور حسبیه نظیر ولایت بر مجانین و غیره میکند و میگوید اعلمیت شرط نیست و در مورد ولایت مطلقه فقیه اصلاً بحثی ندارد و هیچ کدام از محشین حاشیه ندارند، چون خصوص ولایت بر اموری است که امر حسبی است، بنابراین فرمود اعلمیت معتبر نیست و حتی امام نیز حاشیه نزدند که اعلمیت شرط باشد.
این استاد حوزه در ادامه گفت: مرحوم حکیم همین را استدلال کرد و بعض روایات دیگر را نیز ذکر نمود، اما میفرماید در این امری که مرحوم سید فرموده؛ مطلب همین است، بلکه مسأله اجماعی است، یعنی این ادعای اجماع در امور حسبیه (ولایت بر مجانین و غیره) است، اما در ولایت مطلقه فقیه ادعای اجماع نکرده است، از نظر مرحوم خویی نیز مشهور قائلند که اعلمیت معتبر نیست و مستند ایشان هم همان کلام صاحب عروه است که مخصوص امور حسبیه است، منتهی در ولایت مطلقه فقیه دلیل اجماع و شهرت نمیگویند که اعلمیت شرط باشد،
وی در پایان در مقام نتیجه مباحث مطرح شده تصریح کرد: اطلاقات ادله که صاحب جواهر به آن تمسک کرد مقید شد و ادعای اجماع حکیم و ادعای شهرت مرحوم خویی مخصوص مورد حسبه است. پس برای ولی فقیه که امر به رجوع به رواة احادیث شده اعلمیت شرط است و در مقابل اجماع و شهرتی نداریم.
خلاصه درس حاضر
آیت الله مقتدایی در ادامه بحث اخلاقی سبک زندگی، پیرامون روش برخورد با فقراء گفت: مرحوم کلینی در کافی بابی به نام «بَابُ فَضْلِ فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ» دارد که امتیازی برای فقراء است که انسان باید این روش را انتخاب کند که بیشتر همنشینان وی افرادی باشند که بیبضاعت هستند؛ زیرا مال زیاد باعث غرور و تکبر و طغیان میشود.
وی در ادامه به بیان شئون اعلمیت ولی فقیه پرداخت و گفت: در روایت عیص بن قاسم که خواندیم امام به شبان گوسفندان مثال زدند که حتی برای شبانی نیز سراغ اعلم شبانی میروند و امام این را به عنوان حکمی عقلی و بناء عقلاء بیان کردند که به این معنا است هر شخصی که ولایت را عهدهدار است در تمام شئون باید اعلم باشد. اعلمیت اختصاص به احکام فقهی ندارد، بلکه در موارد دیگر هم باید اعلم باشد.
این استاد حوزه افزود: ما قصد نداریم مرجع شرعی تعیین کنیم تا گفته شود داشتن فروعات فقه کافی است؛ بلکه میخواهیم ولی امر مسلمین را تعیین کنیم. در امور دیگر اگر بالمباشره انجام میدهد باید اعلم باشد و الا باید سعی کند افرادی که تخصص دارند و بهتر انجام میدهند را انتخاب نماید و منشوری در اختیار آنان قرار دهد که بر اساس آن عمل کنند؛ زیرا وقتی روایت میگوید اعلم به امر الله باشد یعنی همان ولایت امر و عهدهداری مملکت اسلامی مراد است.
آیت الله مقتدایی گفت: ولی فقیه اگر می خواهد در اموری خاص افرادی را متصدی قرار دهد باید بر اساس موازین اسلامی باشد و در تشخیص آن موضوع اعلم از دیگران باشد. مثلاً لازم نیست خود ولی فقیه در امور نظامی اعلم باشد اما افرادی که انتخاب می کند باید این ویژگی مذکور را داشته باشند.
وی در پایان گفت: بنابراین اعلمیت در ولی امر مسلمین شرط است و بحمدالله در عصر حاضر در نظام جمهوری اسلامیخداوند ولی فقیهی نصیب کرده که در تمام این امور اعلم است و به گواهی محققان جامعیتی دارد و در حال اداره کشور و دارای تسلط است و حتی بعضی الهام گونه است که به نحو خیر انجام بدهد.
تقریر درس
بسم الله الرحمن الرحیم
برخورد اغنیاء با فقرا
در بحث اخلاقی راجع به سبک زندگی اسلامی و معاشرت مومنین با یکدیگر صحبت شد. از جمله اینکه گروهی از مردم اغنیاء هستند و گروهی فقرا هستند. در برخورد با اینها مرحوم کلینی در کافی بابی به نام «بَابُ فَضْلِ فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ» دارد که امتیازی برای آنان است که انسان باید این روش را انتخاب کند که بیشتر همنشینان آن افرادی باشند که بیبضاعت هستند. معمولاً انسانهایی هستند که ایمانشان کاملتر است، زیرا مال زیاد باعث غرور و تکبر و طغیان میشود.
همین ایام نقل کردهاند که ملک سلمان شاه عربستان به مالزی سفر کرد. هفت هواپیمای باری اثاث و لوازمش را حمل کردند و حتی پلکانی طلایی برایش بود که به وسیله آن از هواپیما پیاده شود. این مصداق همان آیه شریفه است که فرمود: ﴿إِنَّ الْانسَانَ لَیَطْغَى أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنى﴾[1]
در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جمعی از اغنیاء و بزرگان مکه خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و گفتند ما حرفی نداریم که خدمت شما برسیم ولی میبینیم همیشه اطراف شما افراد بیبضاعت مثل سلمان، اباذر، سهیب، خبّاب و دیگر افراد اینگونه نشستهاند و روال کار مجلسنشینی ما اینگونه نیست. اگر شما صدر مجلس بنشینید و ما هم دور شما بنشینیم و این افراد را راه ندهید ما حاضریم خدمت شما بیاییم.
شاید هم مکرر خدمت پیامبر میگفتند تا این آیه نازل شد که مرحوم طبرسی میفرماید شأن نزول آیه همین رد پیشنهاد این گروه از اغنیاء بود که قرآن کریم فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾[2] خداوند با تعبیرِ خاصِ تحمل و صبر میفرماید: تحمل کن و تسلیم حرفهای اینها نشو و با همین افرادی که هستی باش که دائماً آنان خدا را میخوانند و ترس از جهنم و امید بهشت نیز دارند و روی خویش را از اینها برنگردان به قصد اینکه آن افراد دنیاپرست اطرافت بیایند و از این انسانها اطاعت نکن؛ زیرا اینها کسانی هستند که قلبشان را از یاد خدا خالی کردیم و متابعت از هوای نفس میکنند و همیشه در اسراف کاری و افراط کاری هستند.
و بعد از نزول این آیه آن افراد بیبضاعت که در مسجد بودند وقتی دیدند این ثروتمندان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد میدهند که این فقراء را دور کن تا ما نزد تو بیاییم، صحنه را دیدند؛ به گوشهای رفتند و مخفی نشستند و مشغول عبادت شدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دنبال آنان رفت و پیدا کرد و فرمود خدا را شکر میکنم که نمردم و چنین دستور خوبی خداوند به من داده است و من هم در زندگی و هم در ممات با شما هستم.
مرحوم طبرسی نقل میکند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به این مستضعفان فرمود «معکم المحیا و معکم الممات» زندگی و مرگ من در کنار شما خواهد بود.
روش اسلام نیز همین است مثل روشی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند. قبلاً روایتی بیان شد که شخص فقیری وارد مجلس رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) شد و کنار فرد غنی نشست و آن فرد غنی در این حال خودش را جمع و جور کرد که پیامبر فرمود چرا خودت را جمع کردی؟
گفت من قرین (شیطان) و همنشینی دارم که هر امر خوبی را برای من بد جلوه میدهد و امر بد را برای من خوب جلوه میدهد که روایتش بیان شد.
در روایتی ابن عباس میگوید: «یَا رَسُولَ اللَّهِ أَیُّ الْجُلَسَاءِ خَیْرٌ قَالَ مَنْ ذَکَّرَکُمْ بِاللَّهِ رُؤْیَتُهُ وَ زَادَکُمْ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ ذَکَّرَکُمْ بِالْآخِرَةِ عَمَلُه»[3] بهترین افرادی که با آنان همنشین باشیم چه کسانی هستند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند کسانی که وقتی آنان را میبینید یاد خداوند بیفتید و وقتی به سخن میآیند و حرف میزنند علمتان زیاد میشود و عمل و رفتار او را که میبینیید یاد قیامت میافتید.
بنابراین یکی از چیزهایی که رعایت آن در همنشینی لازم است احترام گذاشتن به فقراء و با آنان بودن است.
در همین باب روایتی امام باقر (علیه السلام) از پدران بزرگوارشان از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل میکنند که مفصل است و فرازی از آن میتواند مفید باشد که میفرماید: «عن الباقر (علیه السلام) عن آبائه عن امیرالمؤمنین (علیه السلام) ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ مَا یَغْلِبُکَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیْرِ مَحْمِلاً.»[4] اگر برادر دینی شما که با او معاشرت دارید کاری کرد که دو پهلو است این را بر وجه حسن حمل کنید تا جایی که یقین پیدا کنید که قصدش غیر حسن بوده و گمان بد نبرید به کلامی که کسی گفت که علیه دیگری حرفی زده است و تا مادامی که محمل خیر برای کلام کسی راه دارد حمل کنید برخلاف آنچه فعلاً رواج دارد. گرچه احتمال دارد برای آبروریزی برادر دینی بوده باشد اما شما حمل بر قصد خیر کن مگر اینکه یقین پیدا کنی که قصد هتک حرمت دارد. متأسفانه برخی از افراد ادعای ایمان دارند اما هرگز به این روایت عمل نمیکنند. امیدواریم بتوانیم این دستورات را در زندگی و معاشرتها پیاده کنیم.
مراد از اعلمیت
بحث ما در شرایط ولی فقیه بود شرط عقل، اسلام، ایمان، عدالت و علم را گفتیم. در علم هم بحث کردیم که حتی اعلمیت معتبر است.
اکنون بحثی باقی میماند که مراد از اعلمیت آیا اختصاص به اعلمیت در احکام دارد و یا در امور عادی، اداره کشور، اقتصادی، دفاعی و بین الملل نیز باید اعلم باشد.
در روایت عیص بن قاسم که خواندیم امام به شبان گوسفندان مثال زدند که حتی برای شبانی نیز سراغ اعلم شبانی میروند و امام این را به عنوان حکمی عقلی و بناء عقلاء بیان کردند که به این معنا است هر شخصی که ولایت را عهدهدار است در تمام شئون باید اعلم باشد.
ما قصد نداریم مرجع شرعی تعیین کنیم تا گفته شود داشتن فروعات فقه کافی است؛ بلکه میخواهیم ولی امر مسلمین را تعیین کنیم. در امور دیگر اگر بالمباشره انجام میدهد باید اعلم باشد و الا باید سعی کند افرادی که تخصص دارند و بهتر انجام میدهند را انتخاب نماید و منشوری در اختیار آنان قرار دهد که بر اساس آن عمل کنند زیرا وقتی روایت میگوید اعلم به امر الله باشد یعنی همان ولایت امر و عهدهداری مملکت اسلامی مراد است.
ولی فقیه اگر می خواهد در اموری خاص افرادی را متصدی قرار دهد باید بر اساس موازین اسلامی باشد و در تشخیص آن موضوع اعلم از دیگران باشد. مثلاً لازم نیست خود ولی فقیه در امور نظامی اعلم باشد اما افرادی که انتخاب می کند باید این ویژگی مذکور را داشته باشند.
بنابراین اعلمیت در ولی امر مسلمین شرط است و بحمدالله در عصر حاضر در نظام جمهوری اسلامیخداوند ولی فقیهی نصیب کرده که در تمام این امور اعلم است و به گواهی محققان جامعیتی دارد و در حال اداره کشور و دارای تسلط است و حتی بعضی الهام گونه است که به نحو خیر انجام بدهد.
امروزه اقتصاد دانان وقتی به دیدار مقام معظم رهبری می روند به اشرافیت معظم له بر مسائل اقتصادی اعتراف می کنند و در بسیاری از زمینه ها متخصصین امر به همین مساله اذعان و اعتراف داشته اند.
نتیجه
اعلمیت اختصاص به احکام فقهی ندارد که یکی از شئون ولی فقیه است بلکه در موارد دیگر هم باید اعلم باشد./926/ف
تقریر: محسن جوادی صدر
[1] . سوره مبارکه علق آیه 6 - 7
[2] . سوره مبارکه کهف آیه 28
[3] . بحار الانوار، مجلسی، ج71، ص186، بیروت
[4] . الکافی، کلینی، ج2، ص362، اسلامیة