vasael.ir

کد خبر: ۷۰۵۹
تاریخ انتشار: ۲۱ آذر ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۶ - 12 December 2017
در مقاله ای بررسی شد

تمدّن اسلامى و دلایل زوال و انحطاط آن

وسائل - انحطاط مسلمانان عوامل خارجى و داخلى چندى داشت. همان قدر که عوامل خارجى تقریباً در همه موارد به مداخله اروپاییان، و بیشتر، یهودیان مربوط مى گشت، به همان اندازه، عوامل داخلى تقریباً در همه موارد، به ورشکستگى معنوى، اخلاقى و روحى خود مسلمانان ارتباط مى یافت بى کفایتى امراى مسلمان و جهل عظیم توده ها به دسایس دشمنان و ملل امپریالیست کمک مى کرد.

 

به گزارش سرویس جامعه پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، ظهور و انحطاط تمدّن اسلامى از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طى پنج قرن از سال 81 ـ 597 هـ . ق (700ـ 1200 م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانى، وضع قوانین منصفانه انسانى، ادبیات، دانشورى، علم، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود. تمدّن اسلامى از طریق تاجران مسلمان و زائران مسیحى و مسافران معمولى و جهان گردان و بهویژه جنگ جویان صلیبى به همراه اجناس و آداب و رسوم و اختراعات و تألیفات و تفکرات اسلامى، وارد اروپا شد و زندگى اروپایى را از همه جهت غنى و پربار کرد و آنان را در آستانه خیزش علمى و رشد اقتصادى قرار داد.

خواب آلودگى مسلمانان موجب شد غربى ها به آسانى دستاوردهاى تمدّن اسلامى را به نفع خود مصادره کنند و با کمال ناجوان مردى، نقش مسلمانان را عمداً به فراموشى بسپارند و یا حتى آن را وارونه جلوه دهند. شاید در روند واژگون سازى تاریخ توسط نویسندگان غرب، فرهنگ و تمدّن اسلامى بیش از همه فرهنگ ها و تمدّن هاى موجود در جهان مورد حمله قرار گرفت; زیرا اروپا در شکل مسیحیگرى و یهودیگرى خود، دشمنى تاریخى و دیرپایى با مسلمانان داشت و این کشورهاى اسلامى بودند که به عنوان قدرت هاى بزرگ وقت، در عمل، مانع توسعه طلبى هاى جهان غرب به شمار مى آمدند.

این مقاله به علل افول تمدّن اسلامى پرداخته است و نقش جنگ هاى صلیبى و هجوم مغول ها را در این زمینه مورد بررسى قرار مى دهد.

 

مقدّمه

ظهور و انحطاط تمدّن اسلامى از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طى پنج قرن از سال 81 ـ 597 هـ. ق (700ـ 1200 م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، اخلاق و رفتار، سطح زندگانى، وضع قوانین منصفانه انسانى، ادبیات، دانشورى، علم، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود. هنر اسلامى همه نیروى خود را در تزیین به کار برد که تاکنون هنرى از آن سبقت نگرفته است. در دیار اسلام، هنر و فرهنگ میان مردمِ بیشتر مناطق مسیحى قرون وسطا رواج و تعمیم داشت. پادشاهان خطّاط بودند و چه بسا تاجران که مانند پزشکان فیلسوف بودند. چنان به نظر مى رسد که مسلمانان شریف تر از مسیحیان بوده اند; پیمان ها را بهتر رعایت مى کردند، نسبت به مغلوبان رحیم تر بودند و در تاریخ خود، به ندرت دست به آن نوع وحشیگرى زدند که مسیحیان در هنگام تسلّط بر بیت المقدس (493 ق / 1099 م) مرتکب شدند. در آن هنگام که شریعت اسلام روش قضائى مترقّى داشت که به وسیله قاضیان روشن فکر اجرا مى شد، قوانین مسیحى به استفاده از روش «اوردالى» به وسیله جنگ تن به تن، آب یا آتش ادامه مى داد.1

 

اروپا در قرون وسطا

تنها در دوران هاى طلایى تاریخ بوده است که جامعه اى مى توانسته همانند اسلام، در مدتى به همین کوتاهى چهار قرن فاصله از زمان ظهور، این همه مردان معروف در زمینه حکومت، تعلیم، ادبیات، لغت شناسى، جغرافیا، تاریخ، ریاضیات، نجوم، شیمى، فلسفه و پزشکى به وجود آورد که در قسمت اعظم آن، ابتکاراتى گران بها داشته باشند، آن هم در زمانى که در طرف دیگر عالم، یعنى جهان مسیحى، فقر و فحشا و ستم و جهالت بیداد مى کرد! خرافات، چه در زندگى عادى و چه در عقاید ـ به اصطلاح ـ علمى در اوج بوده و کسى را نیز یاراى مقابله و معارضه با آن نه. ویل دورانت از قول ادوارد فریمن، تاریخ نویس انگلیسى، قرن یازدهم را «عصر فسق» مى خواند و تامس رایت یکى دیگر از تاریخ نویسان خردمند انگلستان، مى نویسد: جامعه قرون وسطایى جامعه اى بود به غایت هرزه و شهوت پرست.

نویسنده مزبور در فصل سى ام کتاب پنجم (عصر ایمان) مطالبى از فسق و هرزگى مسیحیان در قرون منتهى به قرن یازدهم بیان مى کند که این مقال جاى ذکر آنها نیست.

البته سراسر دوران قرون وسطا و قرون پس از آن نیز مبتلا به چنین مواردى بوده است. شاید با توجه به این مسئله است که جواهر لعل نهرو در یکى از نامه هاى خود به دخترش، به کنایه مى نویسد: شاید اروپایى ها از آن جهت خود را متمدّن تر مى شمارند که تصور مى کنند انسانى که یک تفنگ دارد از انسان بدون سلاح قوى تر است و بدین دلیل متمدّن تر است! وى ادامه مى دهد: ساختمان هاى زیبا، تابلوهاى زیبا و کتاب هاى گوناگون اگرچه زیباست و مسلّماً نشانه هاى تمدّن، اما بهترین نشانه تمدّن، وجود انسانى عالى و نیک است به دور از خودخواهى.

 

اعتقاد غلط مسیحیان در مورد انسان

به هر حال، در قرون وسطا جهان غرب و عمدتاً مسیحى در عقب ماندگى به شدت جاهلانه دست و پا مى زد. آنها معتقد بودند ـ و هنوز هم بر این عقیده اند ـ که انسان وقتى از مادر زاده مى شود ذاتاً به خاطر گناه آدم و حوا، گناه کار است و چاره آن برگزارى مراسم غسل تعمید است که به عنوان کفّاره گناه آدم و حوا و به منظور زدودن ناپاکى از کودکان تازه متولّد شده صورت مى گیرد و طى مراسمى کودک با حضور کشیش شستوشو داده مى شود، و هر کس غسل تعمید داده نشود به دوزخ خواهد رفت. اما انسان گناهان دیگرى نیز در طول زندگى اش مرتکب مى شود. چاره آن چیست؟ مى گویند: همین که حضرت عیسى(علیه السلام) به صلیب آویخته شد کفّاره گناهان همه مسیحیانى است که از آن پس تا قیامت، مرتکب گناه شوند. تنها یک شرط وجود دارد و آن هم اقرار به گناه نزد یک کشیش است.

 

مراسم قداس مسیحیان

مسیحیان مراسم دیگرى هم دارند; از جمله مراسم «عشاى ربّانى» که در آن، کشیش مقدارى نان و شراب را به مردم مى خوراند. این مراسم «قداس» نامیده مى شود.

ویل دورانت مى گوید: مهم ترین قسمت مراسم «قداس» عبارت است از: قلب ماهیت; یعنى تبدیل ورقه هاى نان و جامى مملوّ از شراب به جسم و خون مسیح بر اثر قوّه معجزه آسایى که اختصاص به کشیش دارد. غرض اصلى از مراسم «قداس» آن است که مؤمن با خوردن نان مطهّر و نوشیدن شراب مقدّس، در جسم و خون و روح و الوهیت «ابن» یعنى دومین اقنوم از اقانیم ثلاثه شرکت جوید.

یکى از رهبران کلیسا مى گوید: تمامى هوا چیزى نیست، مگر توده غلیظى از شیاطین که همواره و در همه جا به کمین نشسته اند.

اسقف ها و کشیش ها بهشت جاودانه الهى را با گرفتن پول به مردم مى فروختند و نیز براى آمرزش در برابر طاعت، پول مى گرفتند. کلیسا بعضى از افراد روحانى را، که قاعدتاً از رهبانان بودند، مأمور کرد به عنوان تحصیلدار، با فروش آمرزش در برابر طاعت و توبه، مبالغى گرد آورند.

علاوه بر این، در همه کشورهاى اروپایى، مسیحیان موظّف بودند علاوه بر پرداخت یک دهم محصول خود به کلیساى محل، پیش از مرگ، در وصیت خود، مقدارى از اموال خود را وقف کلیسا نمایند، وگرنه ملعون بودند و از دفن آنها در قبرستان مسیحیان جلوگیرى مى شد. وصیت نامه هیچ کس قانونى و معتبر نبود، مگر آنکه در حضور کشیشى نوشته شده باشد و هر محرّرى غیر از این عمل مى کرد مستوجب تکفیر مى شد. همچنین کلیسا مى توانست املاک کسى را در قبال وامى که به او داده است، ضبط کند; تا آنجا که یک پنجم انگلستان و یک سوم آلمان از کلیسا بود.

 

یکى از مسیحیان مؤمن مى گوید: ما معتقدیم که جسم خاکى در نتیجه قدرتى که درخور وصف و وهم نیست، به جوهر خداوند مبدّل مى شود، و حال آنکه ظاهر و برخى مشخصات همان وجود خارجى از نظر غایب مى ماند تا مردم از مشاهده آن جوارح عریان و خون آلود دچار هراس نشوند و مؤمنان به ثمرات کامل تر ایمان نایل آیند. در عین حال، جسم خداوند دست نخورده، تمام و کمال، بدون آلودگى یا جراحتى در آسمان است.

بدین روى، در سال 1215م این عقیده یکى از مهم ترین اصول دین مسیح اعلام شد و در سال 1560م اعلام گردید: هر ذرّه اى از نان مقدّس ـ هر قدر هم کوچک باشد ـ حاوى تمام جسم، خون و روح عیسى مسیح(علیه السلام)است. و این عقیده تا امروز نیز مورد احترام جوامع اروپایى و آمریکایى است.12 در سال 1229م امر شد هیچ کس از افراد غیر روحانى نباید هیچ نوع کتاب مذهبى و مقدّسى را در تملّک داشته باشد، مگر کتاب مزامیر را. علاوه بر این، کتاب مقدّس فقط باید به زبان لاتینى خوانده شود.

 

پیامدهای جنگ هاى صلیبى

یکى از ثمرات جنگ هاى صلیبى براى اروپاییان رواج حمّام هاى عمومى بخار بود، به تقلید از گرمابه هاى مسلمانان. کلیسا با گرمابه هاى عمومى نظر خوشى نداشت; زیرا این گونه مراکز را مقدّمه واداشتن مردم به اعمال منافى عفّت مى دانست. این در حالى است که از مدت ها پیش از آن، در تمام شهرهاى اسلامى، حمّام هاى عمومى در تمامى محلّه ها وجود داشت و مردم مسلمان نظافت را از نشانه هاى ایمان مى شمردند. علاوه بر این، حتى مسیحیان داشتن مستراح را در خانه هایشان بد مى دانستند. ویل دورانت مى نویسد: در قرن سیزدهم، پاریسى ها بول دان هاى خود را آزادانه از فراز پنجره به معابر خالى مى کردند و تنها تأمینى که عابر بیچاره داشت اخطار صاحب خانه بود که با صداى بلند مى گفت: خیس نشوى! مردم در حیاط ها، روى پلکان ها و از بالاى بالاخانه ها، حتى در کاخ «لوور»، پیشاب مى ریختند. پس از بروز طاعون در سال 1531م به موجب فرمان مخصوص، به عموم مالکان و خانه داران پاریسى اخطار شد که براى هر خانه اى مستراحى احداث کنند; اما بیشتر مردم زیربار نرفتند.

از نظر تغذیه، متعارف ترین انواع گوشت عبارت بود از: گوشت خوک. خوک ها زباله معابر را مى خوردند و مردم خوک ها را.

در اروپا، هر کس را که متهم به بدعت گذارى مى شد با انواع شکنجه ها به قتل مى رساندند. این شکنجه ها عبارت بودند از: شلاق زدن متهمان، سوزانیدن، کشیدن جوارح از اطراف، حبس انفرادى در سیاه چال هاى تنگ و تاریک، کشیدن پاهاى متهم روى زغال هاى سوزان، زنجیر کردن و مجبور کردن متهم تا روى مدفوع خود بنشیند.

دادگاه هاى تفتیش عقاید هر سخنى را که با تحریفات و خرافه هاى مسیحى مخالفت داشت، مبارزه با دین مى دانستند و گوینده را به عنوان بدعتگزار به مرگ محکوم مى کردند و او را در آتش مى سوزاندند، و اگر متهم اظهار ندامت مى کرد به حبس ابد محکوم مى شد. جمیع اموال بدعتگزاران ضبط مى شد و وارثان آنها از حق ارث محروم مى گردیدند. همچنین کودکان آنها حق تصدّى مشاغل حسّاس و مناصب عالى را نداشتند و مقامات حکومتى موظّف بودند خانه هاى آنها را خراب کنند.

در سال 1183م به دست یارى اسقف اعظم «رس» جمع کثیرى از نجبا، روحانیان، شهسواران، دهقانان، دوشیزگان، زنان شوهردار و بیوگان را زنده زنده در آتش سوزانیدند و اموال آنها را ضبط و بین خود تقسیم کردند.18 به قول مارسل کاشن، در کتاب علم و دین، در دوره قرون وسطا، پنج میلیون نفر را به جرم فکر کردن و تخطّى از فرمان پاپ به دار آویختند و [بعضى را] تا حدّ مرگ در سیاه چال هاى تاریک و مرطوب نگه داشتند.

تنها از سال 1481ـ 1499م ـ یعنى طى 18 سال ـ بنا به دستور محکمه «تفتیش عقاید»، 10220 نفر را زنده سوزانیدند، 6860 نفر را شقّه کردند و 97023 نفر را به قدرى شکنجه دادند که نابود شدند. دائرة المعارف قرن بیستم مى نویسد: در قرون وسطا به دستور محکمه «تفتیش عقاید»، تنها 350000 نفر از دانشمندان و متفکران را زنده زنده سوزانیدند.20 در جریان جنگ هاى صلیبى مورّخان از وحشیگرى و سنگدلى مسیحیان وقایعى دردناک نقل کرده اند; از جمله اینکه چگونه زنان را به ضرب دشنه به قتل مى رساندند، ساق پاى کودکان شیرخوار را گرفته، به زور آنها را از پستان هاى مادرانشان جدا مى ساختند و به بالاى دیوارها پرتاپ مى کردند، یا با کوفتن آنها به ستون ها، گردنشان را مى شکستند! و چطور هفتاد هزار مسلمانى را که در شهر مانده بودند، به هلاکت رساندند. کشیشى که خود شاهد چنین وقایعى بوده است، مى نویسد: چیزهاى بدیعى از هر سو به چشم مى خورد; گروهى از مسلمانان را سر از تن جدا کردند، گروهى دیگر را با تبر کشتند یا مجبور کردند که از برج ها به زیر افکنده شوند، پاره اى را چندین روز شکنجه دادند، آنگاه در آتش سوزانیدند. در کوچه ها، توده هایى از سر و دست و پاى کشتگان دیده مى شد.

 

در قرون وسطا، با وجود آنکه زنان مسیحى از تعلیمات مدرسه تقریباً بى بهره بودند، در جهان اسلام، زن در مقام تدریس بود. به موجب قوانین کلیسا، زن چنین موجودى بود: شرّى ضرورى، وسوسه اى طبیعى، مصیبتى مطلوب، خطرى خانگى، جذبه اى مهلک، و آسیبى رنگارنگ. زن همان حوّاى مجسّم در همه جا بود که آدمى را از فردوس برین محروم ساخت. آلت مطلوبى بود در دست شیطان براى اغفال مردان و فرستادن آنها به دوزخ.

اساساً مسیحیان قرون وسطا به سختى مى پذیرفتند که زن نیز انسان است و داراى حقوقى انسانى. زن تنها موجودى شریر بود که مى بایست توسط مرد رام شود و مورد سوءاستفاده همه جانبه قرار گیرد. به همین دلیل است که توماس آکویناس مى گوید: کودکان باید پدران خود را بیش از مادرانشان دوست بدارند، اگرچه هنوز هم زن در نگاه غربى ها جایگاه بهترى نسبت به گذشته ندارد.

مؤلّف کتاب سیماى تمدّن غرب مى نویسد: طبق قانونى که در حدود 1850م در انگلستان وضع گردید، زنان از اتباع کشور به حساب نمى آمدند و هیچ مالکیتى پیدا نمى کردند و حتى مالک لباس هایى که به تن داشتند، نبودند. هانرى هشتم به موجب فرمانى که در انگلستان صادر کرد، زنان از مطالعه کتاب مقدّس ممنوع نمود.

مردم در اجراى برخى از جشن ها، تشریفات کلیسایى را اقتباس کردند و به صورت تقلیدهاى پر سر و صدایى درآوردند که از شوخى هاى بى پیرایه آغاز مى شد و به هجوگویى هاى فضاحت بار مى رسید. «بووه»، «سانس» و سایر شهرهاى فرانسه طى سالیانى چند، چهاردهم ژانویه را به عنوان «عید الاغ» جشن مى گرفتند. تشریفات این جشن بدین قرار بود که ابتدا دوشیزه زیبایى را، که به ظاهر معرّف مریم عذرا(علیها السلام) در فرار به مصر بود، بر خرى مى نشاندند. خر را به داخل کلیسایى رهبرى مى کردند و وادارش مى کردند در آنجا کنده زند. او را در کنار محراب قرار مى دادند. سپس به «قداس» و سرودهایى در تجلیل او گوش فرامى دادند و در پایان، هم کشیش و هم مؤمنان حاضر در کلیسا سه بار در حرمت حیوانى که مادر خداوند را از چنگ هرودس پادشاه نجات بخشیده و عیسى را بر پشت خود تا اورشلیم حمل کرده بود، عرعر مى کردند!

اینها مشتى از خروار است، به عنوان نمونه نقل شد تا معلوم شود که تمدّن اسلامى در چه زمانه اى پدید آمد و چه اثرات مهمى بر روى کل جهان، به ویژه جهان غرب، گذاشت. خلاصه آنکه به اعتراف ویل دورانت، عالَم مسیحى قرون وسطایى از نظر شهوات، خشونت، بدمستى، ستمگرى، بى ادبى، کفرگویى، آز، دزدى، بى امانتى و دغل بازى، همان قدر آکنده و غنى بود که عصر لامذهب خود ما.

 

اروپا پس از آشنایى با تمدّن اسلام

در مقابل، اسلام با خاصیت علم دوستى اش در برخورد با «مسیحیت خشک فرانکى» اروپا، این بربریت ژرمنى غالب بر تمدّن رم را مسحور خود کرد، روشن فکرانشان را جذب نمود و خشک مقدّس هایشان را متعادل ساخت. اروپا دچار وحشت شد که در این سوى دنیا، قدرت و صنعت و علم و تجارت است و در آن سو، جهل و زبونى و محدودیت. این شکست «تمدّن مسیحى ژرمنى»، که ضد علم و هنر و فرهنگ بود، ختم رهبرى فکرى مذهب در اروپا بود. آن مسیحیت محکوم و به کنار گذاشته شد; زیرا از تمدّن اسلامى در هر مرحله و در هر بخش از زندگى، شکست خورد. از آن پس، اروپایى روشن فکر زبان عربى مى آموخت، کتاب هاى عربى مى خواند و به قول خودش، از این بى دین ها مى بایست چیزهایى بیاموزد. پاپ همه جا فریادش بلند بود که جوان هاى مملکتشان سراغ کتاب هاى علمى اسلامى مى روند و از کتاب عیسى روى مى گردانند. روشن است که اروپایى مسلمان نشد، ولى مسیحى هم نماند. او از اسلام، فقط علم دوستى، حقیقت جویى، دست و دل بازى در برابر مسائل طبیعى و ورود به امور صنعتى و جهان و افلاک را با دید ریاضى و محاسباتى آموخت. جنگ جویى و تجارت و عشق به زندگى و دل دادگى به هنر و نظافت و نظم خانه را آموخت. نسل جدید اروپا مذهبش در این چیزها، که از اسلام آموخت، غرق شد; مذهبى دیگر برایش نماند. مسیحیت عیسوى ژرمنى پس از شکست معنوى اش، دیگر قد راست نکرد. اروپا دنبال ایمان جدید و خداى جدید مى گشت. این خستگان از «تثلیث»، به علم دوستى اسلامى، که مدت پانصد سال به آنان تلقین شده بود، گرویدند. دیگر تنها چیزى که مى توانست باور تمدّن جدید اروپایى را برانگیزد، علم بود.

علم مذهب و خداى دوران جدید اروپا شد. منظور از «دوران جدید»، تمدّنى است که از اومانیسم تا به حال مى بینیم. در این دوران، مذهب در اروپا وجود ندارد. مسیحیت وسیله اى است براى فرانکى هاى متمدّن شده که آنها اگرچه با فرانک هاى قرون وسطا از یک قوم هستند، ولى در دو دوران تمدّن کاملا متفاوت باید به حساب آیند. اینها فرزندان ژرمن هاى مسیحى شکست خورده از اسلام هستند که به مذهب علم دوست اسلام درآمده اند. اما علم دوستى بدون عیسویت، بدون ترمز و بى بند و بار، کار اروپا را ـ همان گونه که مى بینیم ـ به علم پرستى کشاند و مسیحیت و پاپ را در کلیساهاى تاریک، با دیوارهاى قطورش حبس کرد.

اروپاى خوش بخت (!) به قدرى از اسلام تأثیر یافت که اکنون در تجزیه عواملى که تمدّن کنونى اروپا مى سازد، بیش از مسیحیت، اسلام را مى یابیم.

تمدّن اسلامى از طریق تاجران مسلمان و زائران مسیحى و مسافران معمولى و جهان گردان و بهویژه جنگ جویان صلیبى، به همراه اجناس و آداب و رسوم و اختراعات و تألیفات اسلامى، وارد اروپا شد و زندگى اروپایى را از همه جهت، غنى و پربار کرد و آنان را در آستانه خیزش علمى و رشد اقتصادى قرار داد.

 

افول تمدّن اسلامى

اما چرا تمدّن اسلامى با این همه عظمت و شکوه و ارزش و جلال و گستردگى جغرافیایى و عمق، از بین رفت؟ عوامل چندگانه اى را مى توان براى آن جستوجو کرد. مسلّم است که زلزله ها، امراض فراگیر، قحطى ها، مهاجرت و مانند آن نمى توانند پایه هاى اساسى تمدّن را نابود کنند، مگر اینکه از جمله عذاب هاى الهى باشند که در آن صورت، وضع فرق مى کند. تمدّن ها و اقوامى که در قرآن به نابودى آنها توسط عذاب هاى آسمانى و الهى اشاره شده، بخشى از آنها توسط همین بلایاى طبیعى از قبیل سیل و زلزله و طوفان نابود شده اند. اما در مورد تمدّن اسلامى، این مسئله به گونه اى دیگر است.

 

دیدگاه ویل دورانت در مورد افول تمدن اسلامی

 به قول ویل دورانت، هیچ یک از تمدّن هاى تاریخ همچون تمدّن اسلام، دچار ویرانى ناگهانى نشده است; مثلا، فتح روم توسط بربرها به تدریج و در دو قرن صورت گرفت و در فاصله هر حمله تا حمله بعدى، قسمت متصرّفه این امکان را داشت که تجدید قوایى بکند و فاتحان ژرمنى در دل نسبت به دولت محتضرى که به ویرانى آن کمک کرده بودند، احترام مى گذاشتند و احیاناً بعضى از آنان براى حفظ آن، کوشش مى کردند. ولى تاخت و تاز مغولان فقط چهل سال بود; نیامده بودند که فتح کنند و بمانند، بلکه مى خواستند بکشند و غارت کنند و حاصل را به مغولستان ببرند. وقتى موج خونین مغول بازپس رفت، آنچه بر جاى ماند عبارت بود از: اقتصادى به شدت آشفته، قنات هایى ویران یا کور، مدرسه ها و کتاب خانه هایى سوخته، دولت هایى چنان فقیر و ضعیف و از هم گسیخته که قدرت اداره کشور را نداشتند و نفوسى که به نیم تقلیل یافته و روحیه باخته بودند. اما پیش از حمله خارجى، لذت طلبى «اپیکورى»، خستگى جسمى و روحى، بزدلى و بى لیاقتى جنگى، فرقه گرایى و جهل مذهبى، فساد، و هرج و مرج سیاسى، دولت را به اضمحلال کشانیده بود. این عوامل و نه تغییر اقلیم بود که فقر و فلاکت و ویرانى را جایگزین رهبرى جهانى آسیاى باخترى کرد و ده ها شهر آباد و معتبر بین النهرین و ایران و قفقاز و ماوراءالنهر را به فقر و بیمارى و عقب ماندگى کنونى دچار ساخت.

 

نقش مغولان در افول تمدن اسلامی

مغولان به گونه اى کشتار کردند که در این کشتار عمومى، هزاران دانشور، عالم و شاعر تلف شدند، کتاب خانه ها و گنجینه هایى که طى قرن ها فراهم آمده بود در یک هفته ویران یا غارت شد، صدها هزار جلد کتاب به سوختن رفت. حمله مغولان به سرزمین هاى اسلامى، به ویژه ایران از سال 1219ـ 1258م (یعنى تقریباً 616ـ 656 هـ.ق) در قرن هفتم بود. کمى پیش از آن، جنگ هاى صلیبى به اوج خود رسیده بود. این جنگ ها، که از سال 1095ـ 1291م (قریب 492ـ 688 هـ.ق) به طول انجامید، عامل مهم دیگرى در تضعیف تمدّن اسلامى و افول آن بود.

 

دیدگاه گوستاولوبون در مورد هجوم لشکر مسیحیان به شهر های اسلامی

گوستاولوبون مى نویسد: در جریان جنگ هاى صلیبى، که لشکرى از مسیحیان به شهرهاى اسلامى هجوم آوردند، یکى از تفریحاتشان این بود که کودکانى را که بر سر راه مى دیدند، مى گرفتند و قطعه قطعه مى کردند و سپس در آتش مى سوزانند و نیز دست به کشتار و قتل و غارت مى زدند و جنایاتى مرتکب شدند و اعمال وحشیانه اى انجام دادند که قلم از بیان آن شرم دارد! هر صفحه اى از کتاب مورّخان نصاراى آن زمان را ورق بزنیم، دلیل هاى روشنى بر وحشیگرى قشون صلیب به چشم مى خورد و تنها داستانى که در شهر «مارات» اتفاق افتاد و آن را روبرت راهب که خود شاهد و ناظر بوده است، نقل مى کند براى اثبات مطلب کافى است. مورّخ مزبور مى گوید: لشکر ما در میان کوچه ها و میدان ها و پشت بام ها گردش مى کردند تا عطش خود را از خون مردم فرو نشانند; عیناً مانند شیر ماده اى بودند که بچه اش را ربوده باشند. اصلا هیچ انسانى را زنده نمى گذاردند و براى اینکه زودتر مردم را بکشند، هرچند تن را با یک ریسمان به دار مى آویختند. قشون ما هر چه را مى یافتند، مى بردند; شکم مرده ها را پاره مى کردند که طلا از میان آنها پیدا کنند. خون در کوچه هاى بیت المقدّس، که از لاشه کشتگان انباشته شده بود، همچون نهرها جارى بود. آه از این کوران سنگین دل! در حقیقت، میان این همه جمعیت، یک نفر هم نبود که به دین مسیح معتقد باشد. سپس بوهموند دستور داد: تمام مردمى که در برج قصر جمع کرده بودند، حاضر کنند. آنگاه دستور داد: پیران و بانوان و بیماران را گردن بزنند و جوانان و نیرومندان را به انطاکیه روانه کنند که آنها را در آنجا بفروشند.

کشیش شهر «لوپوى» مى نویسد: «هنگامى که لشکر ما برج و باروى شهر بیت المقدّس را گرفت، حالت بهت و منظره هولناکى مردم عرب را فرا گرفت. سرها بود که از تن جدا مى شد و تازه این کوچک ترین کارى بود که به سرشان مى آمد، برخى را شکم مى دریدند و به ناچار، خود را از بالاى دیوار به خارج پرتاب مى کردند; برخى را در آتش مى سوزاندند و این پس از آن بود که مدت زمانى او را زجر و شکنجه داده بودند. در میان کوچه ها و میدان هاى بیت المقدّس، جز تل هایى از سرها و دست و پاهاى بریده اعراب چیزى دیده نمى شد، و راه عبور تنها از روى کشته هاى ایشان بود. تازه اینها مختصرى از مصیبتى بود که به سر اعراب رسید...»

وى داستان کشتار ده هزار مسلمان را در مسجد «عمر» نقل کرده است و دنبال آن مى گوید: «به راستى، قشون ما در هیکل سلیمان (معبدى در بیت المقدّس)، در خون ریزى افراط کردند; از یک سو، لاشه هاى کشتگان در خون خود دست و پا مى زدند، در طرف دیگر، دست و بازوهاى قلم شده گویا با انگشتان تسبیح مى گفتند و هر کدام مى خواستند به بدنى متصل گردند. میان دست ها و بدن ها به هیچ نحو تمیز داده نمى شد. لشکرى که خود مباشر چنین کشتار بى رحمانه اى بودند از بخار خون ها به زحمت افتاده بودند.»

جنگ جویان صلیب به این کشتار اکتفا نکردند، بلکه انجمنى فراهم کرده، در آنجا قرار گذراندند تمام ساکنان بیت المقدّس، اعم از مسلمان و یهود و مسیحى، که عددشان به شصت هزار نفر مى رسید، نابود کنند و در مدت هشت روز، این عمل را انجام دادند و حتى به زنان و کودکان و پیران هم رحم نکردند; همه را بدون استثنا، از دم شمشیر گذراندند.

سپس براى اینکه از خستگى این قتل عام بیرون آیند به یک سلسله اعمال زشت و ننگینى دست زدند و انواع بدمستى و عربده کشى را انجام دادند، به گونه اى که مورّخان مسیحى که عموماً جنایات صلیبیان را نادیده انگاشته اند، از این سلوک زشتشان به خشم آمده اند، تا جایى که برنارد خازن آنها را به دیوانگان تشبیه کرده است.

هنگامى که بودوان در سال 1119م از دنیا رفت، مدت بیست سال بود که از تصرف بیت المقدّس به دست صلیبیان مى گذشت. در این مدت، از اینان در فلسطین جز خرابى و ویرانى و فقر و فلاکت اثرى دیده نشد. یکى از نتایج حکومت آنها این بود که شهرهاى فلسطین را مانند اروپا تقسیم کرده بودند و در طرابلس، عسقلان، یافا، و جاهاى دیگر، در هر جا یک دولت خودمختارى تشکیل یافته بود که مدام با یکدیگر به زد و خورد مشغول بودند و چندان طولى نکشید شهرهایى که به دست اعراب آباد و معمور شده بود، به دست این ستمگران یاغى، که اندیشه اى جز جمع آورى و اندوختن مال و ثروت نداشتند، خراب و ویران گشت.

در اینجا بجاست به سخنان ژاک روویترى، کشیش نصارا در عکا، که خود از مورّخان است، درباره بازماندگان فاتحان اول صلیبى بیت المقدّس توجه کنیم: او در تاریخ خود، که درباره بیت المقدّس نگاشته است، چنین مى نویسد: «چنانچه تفاله از شراب و درد از زیتون و تلخه از گندم و زنگ از مس خالص جدا مى گردد، از صلیبیان پرهیزگار و متدیّن نخست، یک دسته مردمان شرور و رذل و تبه کار و فاسدى به جاى ماند که دائماً براى کوچک ترین چیزى به جنگ و نزاع مى پرداختند و غالباً دیده مى شد که براى مغلوب ساختن طرف، از دشمنان مسیح استمداد مى کردند و در سرزمین مقدّس جز یک مشت مردمان بى دین، دزد، زناکار، آدم کش، خائن، بى بندوبار، و راهب هاى فاسد و دختران تارک دنیاى بدکاره، کسى به چشم نمى خورد.»

از سوى دیگر، حاکمان عبّاسى خود گرفتار هوا و هوس بودند و بسته دام قدرت و ثروت و لذت، و بنابراین، توان کمترى براى حفاظت از ثغور جغرافیایى و فکرى و علمى جهان اسلام داشتند. علاوه بر این، به خاطر ماهیت قدرت موجود در دست ناصالحان، اینان مدافع و مروّج و حامى فرقه هاى منحرف اسلامى از قبیل «اشاعره» و «اهل حدیث» ضد عقل و نیز عقلانیت بودند. معلوم است که در چنین شرایطى، زخم خوردگان خیبر و خندق از این فرصت فراهم آمده کمال سوء استفاده را خواهند کرد. (در قسمت هاى بعد، نقش قوم یهود در اضمحلال تمدّن اسلامى بیشتر توضیح داده خواهد شد.)

 

در هر صورت، به تعبیر جرجى زیدان، در اواخر قرن ششم، ممالک اسلامى یکى به خاطر جنگ هاى داخلى سرداران و دیگر فساد دستگاه خلافت عبّاسى، به نهایت ناتوانى دچار شد و دشمنان اسلام، که متوجه این ضعف و ناتوانى و هرج و مرج داخلى شده بودند، فرصت را غنیمت شمردند و از شرق و غرب و شمال، به کشورهاى اسلامى حمله کردند; از غرب صلیبى ها، از شمال گرجى ها، و از شرق قوم تاتار.

مغولان به سرکردگى چنگیز، با تمام سپاهیان خویش، به ممالک اسلامى حمله کردند. ابتدا ترکستان را زیر و رو کردند و از آنجا به طرف دیگر، تا به هر شهر و آبادى که مى رسیدند، مردم آن را مى کشتند، شهر را ویران و خرابه مى کردند و به شهر دیگرى مى تاختند. جرجى زیدان معتقد است: کشتار و غارتگرى چنگیز و سپاهیانش طورى بوده که در تارخ بشریت سابقه نداشته است.

پس از چنگیزخان (تموچین)، هلاکو و پس از آن تیمور لنگ به غارت و ویرانى ادامه دادند. تیمور لنگ طى هشت سال، خراسان و گرگان و مازندران و سیستان و افغانستان و فارس و آذربایجان و کردستان را تسخیر کرد و از آنجا به بغداد رفت و تا آنکارا و حتى تا مرز شام پیشروى کرد.

 

نقش ترکمانان در از بین بردن تمدن اسلامی

در سال 1059م، ترکمانان بدکیش 10400 جلد کتاب خطى یکى از کتاب خانه هاى معتزله و شیعه را در شهر «شاپور» فارس به آتش کشیدند. سرانجام، در سال 1254م پس از تسخیر بغداد، به گفته ابن بطوطه، قوم خونخوار مغول 24 هزار تن از روشن فکران را از دم تیغ گذرانیدند و از کتاب خانه ها، توده هاى عظیم کتاب هاى خطى را بیرون کشیدند و به دجله افکندند و آن قدر این کار را تکرار کردند که از کثرت کتاب، در رودخانه سدّى ایجاد شد. سرانجام، مغولان از بیم طغیان آب، بقیه کتاب ها را آتش زدند.

به دنبال جنگ هاى صلیبى اروپاییان، که اکنون به علل سودجویانه به سوى هدف مقدّس تحریک شده بودند و براى شرکت در جنگ هاى صلیبى، به بنادر هجوم مى آوردند تا خود را به آن طرف دریاى مدیترانه، به کشورهاى اسلامى برسانند، شهر «پیزا» (ایتالیا) نیز از این موقعیت استفاده کرد و مصمّم وارد کار حمل و نقل دریایى شد و بزرگ ترین استفاده را در طول تاریخ خود به دست آورد. جنگ جویان صلیبى ترتیب کارهاى تجارى بین شرق و غرب را مى دادند و به استعمار محل هاى تجارى بندرى آن حوالى مى پرداختند و کاروان سراهاى خود را، که ساختن آن را از مسلمانان اقتباس کرده بودند، در سراسر سواحل مدیترانه (بحرالابیض) از قسطنطنیه تا صور و اسکندریه و نیز تا «بجایه» و «سیته» بنا کردند.

 

به تدریج، ثروت به غرب سرازیر شد. پس از سال 1150م، همین که ثروت و فراغ بال افزایش یافت و به تدریج، جریان ترجمه کتاب ها از جهان اسلامى آغاز شد، ذهن اروپاى باخترى از آن خواب دیرینه بیدار شد و در مقابل، مسلمانان به تدریج، بر اثر عواملى ـ که مهم ترین آنها ذکر شد ـ در آستانه خواب تاریخى قرار گرفتند. کتاب خانه ها توسط دشمنان خارجى متجاوز سوخته شدند، دانشمندان هلاک گردیدند، مدارس ویران گشتند، ثروت ها به غارت رفت و آنچه باقى ماند ویرانى بود و فقر و جنگ هاى داخلى و بى کفایتى حاکمان. از سوى دیگر، به تعبیر حنا الفاخورى، علماى غرب دانش را از اسلاف خود، که شاگردان مکتب مسلمانان بودند، فرا گرفتند; ولى شاگردان را بلند نام ساختند و استادان را از یاد بردند.

 

عوامل داخلی انحطاط مسلمانان

انحطاط مسلمانان، عوامل خارجى و داخلى چندى داشت. همان قدر که عوامل خارجى تقریباً در تمام موارد، به مداخله اروپاییان و بیشتر یهودیان مربوط مى گشت، به همان اندازه، عوامل داخلى تقریباً در همه موارد، به ورشکستگى معنوى، اخلاقى و روحى خود مسلمانان ارتباط مى یافت. بى کفایتى امراى مسلمان و جهل عظیم توده ها به دسایس دشمنان و ملل استعمارگر کمک مى کرد. تاریخ گواه صادقى است بر اینکه ما هرگاه از روح تعالیم اسلامى فاصله گرفته ایم دچار عقب ماندگى علمى شده ایم و به علاوه، روح معنوى و فضایل و کرامات انسانى نیز کم رنگ شده است.

 

این خواب آلودگى مسلمانان موجب شد غربى ها به آسانى دستاوردهاى تمدّن اسلامى را به نفع خود مصادره کنند و با کمال ناجوان مردى، نقش مسلمانان را عمداً به فراموشى بسپرند و یا حتى آن را وارونه جلوه دهند. شاید در روند واژگون سازى تاریخ توسط نویسندگان غرب، فرهنگ و تمدّن اسلامى بیش از همه فرهنگ ها و تمدّن هاى موجود در جهان مورد حمله قرار گرفته است; زیرا اروپا در شکل مسیحیگرى و یهودیگرى خود، با مسلمانان دشمنى تاریخى و دیرپایى داشت و این کشورهاى اسلامى بودند که به عنوان قدرت هاى بزرگ وقت، در عمل، مانع سلطه جویى هاى جهان غرب به شمار مى آمدند.

در این زمینه، هم توطئه سکوت در برابر شکوه و عظمت تمدّن اسلام و هم نارواگویى درباره آن، هر دو به شیوه اى روشن خودنمایى مى کند. این نکته را نیز نباید از یاد برد که از سده 16 که سلطه جویى هاى غرب همراه با پیوند گسترده کشورهاى اروپایى با مردم خاورزمین آغاز شد، شمار فراوانى از جهان گردان، بازرگانان حادثه جو و بلندپرواز، جغرافى دانان و دانشمندان کنجکاو به سوى کشورهاى اسلامى از جمله ایران سرازیر شدند و از نزدیک، اوضاع و احوال و ویژگى هاى فرهنگى و اقتصادى آن کشورها را مورد بررسى و پژوهش قرار دادند.

تنها در نیمه دوم سده هفدهم، 147 سفرنامه، آن هم تنها به وسیله جهان گردان فرانسوى نوشته شد که 52 مورد از آنها درباره ایران بوده است.

روشن فکران اروپا تلاش کردند تا با قلب واقعیت ها غرب را خوب و شرق را بد نشان دهند; انسان غربى را باهوش تر و انسان شرقى را کودن و وحشى قلمداد کنند. ادوارد سعید، پژوهشگر عرب، در این زمینه مى آورد: اروپاییان درباره خاور زمین نوشتند که انسان شرقى خودستیز، فاسد، کودک منش و متفاوت است; اما انسان اروپایى خردگرا، پاک دامن، رشد یافته و طبیعى است.

استاد شهید مطهّرى مى نویسد: همزمان با این خواب، غرب مسیحى بیدار مى شد. با استفاده هاى سرشار از سنّت هاى اجتماعى و فرهنگى و علمى اسلامى، غرب تمدّن خود را بنا نهاد; تمدّنى که صرف نظر از استفاده هاى علمى از سنّت هاى اسلامى، از مایه هاى دنیاپرستانه و ثروت و تجاوز و حکومت دنیا، نشأت مى گرفت، نخست به هسته فرهنگى و اخلاقى و مذهبى آنها دستبرد زد و سپس منابع مادى و اقتصادى شان را به یغما برد. آن خواب دیرینه و این هجوم استعمار، ملت هاى اسلامى را روز به روز اسیرتر و خودباخته تر ساخت.

به راستى، اروپا گذشته خود را فراموش کرده است یا خود را به فراموشى مى زند که چنین وقیحانه ارنست رنان در کتابى تحت عنوان اسلام و دانش مى نویسد: اسلام با پیشرفت هاى علمى و ترقّیات صنعتى مخالف است و با دانش و فرهنگ، سر ستیز دارد؟!45 هگل (1770ـ 1831 م) هم مى گوید: روزگاران درازى است که اسلام از پهنه تاریخ، از دیدگاه کلى رخت بربسته و در کنج عزلت به آرامش، گونه خاور زمینى پناه آورده است.

 

نقش اروپا در انحطاط  تمدن اسلامی

دشمنى میان اروپا و جهان اسلام، دست یابى غرب به دانش و کارشناسى و چیرگى آن بر بسیارى از سرزمین ها و منابع ثروت جهان، موجب شد که از سال هاى آخر سده هجدهم، بورژوازى غرب به کمک عوامل قدرت، سرزمین هاى جهان اسلام را در تیول استعمار خود درآورد و کوشید تا بر امور مادى، اندیشه، فرهنگ و شیوه هاى زندگى مردم جهان، از جمله جهان اسلام لگام زند و در این میان، هرگاه از کشورهاى غربى درباره رفتارهاى استعمارگرانه و ضد انسانى او سؤال شود بى درنگ، نمونه هایى از جنبه هاى مثبت تمدّن غرب ـ یعنى داشتن صنعت، نظم، قدرت، آزادى، حقوق بشر و دموکراسى ـ را مثال مى زند، هرچند در همین موارد نیز براى صاحبان خرد، جاى آن تعقّل بسیار است.

 

دیدگاه گلاب  در مورد تمدن اسلامی

یکى از تاریخ نویسان معاصر غربى، گلاب، مى نویسد: مى دانیم که مسلمانان در دانش و صنعت و فن خیلى پیشرفته بوده و جهان غرب از آن رهگذر، بهره فراوان برده است. این مسلمانان بودند که جبر، مثلثات و لگاریتم را اختراع کردند و دانش نو ریاضى را همراه با به کار بردن صفر، به اروپاییان عرضه داشتند. نوشته هاى مسلمانان در زمینه شیمى، هیئت، پزشکى، جرّاحى و چشم پزشکى براى سده هاى دراز، در دانشگاه هاى اروپا به عنوان متون اصلى درسى به کار مى رفت. آنان با آوردن شیوه تهیه و تولید کاغذ، به اروپا در گسترش دانش کمک فراوان کردند. شش قرن پیش از آنکه اروپا اعتراف کند زمین گرد است، مسلمانان محیط دایره زمین را اندازه گرفتند. وى مى افزاید: در فن شعر و شاعرى، مسلمانان بودند که قافیه را اختراع کردند و روشن است که اروپاییان در زمینه نیروى پندارى، افسانه سرایى، داستان هاى عاشقانه و عملیات سلحشورى، بسیار مرهون مسلمانان هستند. همه این کام یابى هاى بزرگ درخشان، که راهگشاى پیشرفت هاى بعدى اروپا بود، به بوته فراموشى سپرده شد و این گونه استدلال کردند که این تمدّن رومى بود که در عصر نوزایى (رنسانس) تولّدى دوباره یافت و حالت پیشرفته و رشد یافته آن همانا «دموکراسى غربى» است.

 

دیدگاه گوستاولوبون  در مورد آزادی فکری

گوستاولوبون به صراحت اظهار مى دارد که باید اعتراف کنیم که آنچه ما امروزه نام آن را «آزادى فکرى» مى گذاریم، ریشه اش از مسلمانان گرفته شده است و آنها بودند که دست به این کار زدند.48 در دوران ترجمه اروپاییان، گاه کتاب هاى مسلمانان را به نام خود ترجمه مى کردند و گاه آنها را بدون نام مؤلّف انتشار مى دادند و گاه به جاى دیگرى منسوب مى کردند.

دکتر هونکه مى گوید: اروپاییان آن زمان خیلى چیزها را، که از مسلمانان بود، راحت و آسوده «کلدانى» نامیدند.

به هر حال، علاوه بر تحریف و قلب واقعیت ها و کتمان آنها، اروپا در دشمنى تاریخى اش با اسلام، ضمن اینکه نمک مسلمانان را خورد و نمکدان را شکست، از هرگونه دروغزنى و ناسزاگویى نسبت به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و دین مسلمانان فروگذار نکرد. این هجوم فرهنگى و تبلیغى گسترده، که به همراه هجوم و تعرّض تجارى و نظامى صورت مى گرفت، آنچنان شدت یافت که بخش زیادى از تمدّنى را که در طول قرن ها توسط اسلام ایجاد شده بود، از بین برده است و آثار فلسفى، فرهنگى، هنرى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى استیلاى غرب بر جهان مسلمان آشکار شده و هنوز هم ادامه دارد. مسلّم است که این توفیق ناجوانمردانه و ناسپاسى غیر انسانى غربى ها نسبت به تمدنى که مدیون آن هستند، بدون داشتن نیروهاى گاه ساده، زودباور و فریب خورده و گاه نیروهاى مغرض و مریض احوال داخلى ممکن نبود.

در این باره، یکى از مؤلّفان کشورمان مى نویسد: جنگ میان اسلام و غرب به صورت جنگ هاى صلیبى در حدود دویست سال، از سال 490 ق (1096م) به بعد پى گرفته شد. اروپا در خلال این جنگ ها، به خواست خود، که دست یابى بر بیت المقدّس بود، دست نیافت، ولى با آنکه اروپا، به گفته توین بى ((Toyn bee، از تمدّن و هنر پیشرفته بهره برد، دشمنى تاریخى و دیرپاى غرب مسیحى با شرق اسلامى هرگز کم نشد و هنگام یورش هاى مغول به سرزمین هاى اسلامى، غرب تا سر حدّ امکان با یورشگران همکارى کرد. نمونه اى از این همکارى پیوند نزدیک پاپ بى گناه چهارم و سن لوئى پادشاه فرانسه با بلندپایگان مغولى در هنگامى بود که مسلمانان در جنگ هفتم صلیبى درگیر (646ـ 652 ق) و مغولان در اندیشه بستن پیمان بر ضد ایّوبى ها و یورش به بغداد بودند.

در زمینه ادامه دشمنى دیرپاى جهان مسیحى با اسلام، دانیل (Daniel) چنین مى آورد: گونه اى اندیشه همگانى رشد و استقرار یافت که از یکپارچگى فراوان برخوردار بود و نماینده وحدت عقیدتى مسیحیگرى در ستیز سیاسى اش با جهان اسلام به شمار مى رفت. این گروه یا رشته از باورهاى یکپارچه چنان استحکام و عظمتى داشت که تا پس از درهم شکستن وحدت ایدئولوژیکى اروپا، چه در مسئله تقسیم مسیحیان به کاتولیک و پروتستان و چه در جریان گسترش مادیگرى و انکار خدا، همچنان پابر جا ماند.

در این زمینه، در طول تاریخ، پرتغال، اسپانیا، انگلیس، فرانسه، روسیه و هلند و کشورهاى دیگرى از اروپا و به ویژه آمریکا، بر این سیاست مشى کردند; از جمله مؤلّف مذکور مى نویسد: اسپانیا، که از سال 972 ق / 1564 م اشغال جزایر فیلیپین را آغاز کرد، برنامه هایى در همان چارچوب یاد شده به اجرا درآورد. پادشاه وقت اسپانیا در نامه اى که به بلندپایگان اسپانیولى در «مانیل»، در نخستین سال هاى استقرارشان در فیلیپین نوشت، دستور داد: «ما به شما اجازه مى دهیم که آن موروها [مسلمانان] را به بردگى بگیرید و اموالشان را ضبط کنید.» در سال 968ق / 1578م فرماندار کل فیلیپین فرمان داد که اسپانیولى ها به جزایر «سولو» بروند و مردم آنجا را سرسپرده پادشاه اسپانیا کنند، و اگر زمان اقتضا کرد به جزیره «میندانائو» بروند و به مردم آنجا دستور دهند که از این پس از پذیرفتن مبلّغان مکتب محمّد خوددارى کنند; زیرا این مکتب شیطانى و باطل است و تنها مکتب مسیحیت خوب است و باید بفهمید چه کسانى مذهب محمّد را تبلیغ مى کنند. آنها را دستگیر کنید و به حضور من آورید، و باید خانه هایى را که در آن، این مکتب تبلیغ مى شود خراب کنید و به آتش بکشید و دستور دهید که دیگر ساخته نشود.

 

نگاهى به نقش یهودیان در جنگ هاى صلیبى و حمله مغول ها

تعمّق در مقالات دائرة المعارف یهود درباره زندگى اعضاى خاندان لوى (ابولانى در «کاستیل» و لاوى در «آراگون») روشن مى کند که اسناد این دودمان از سده سیزدهم میلادى تا به امروز محفوظ است.

مشارکت مالى و اطلاعاتى خاندان لوى در عملیات الیگارشى صلیبى سده هاى سیزدهم و چهاردهم میلادى مقارن با دوران چنگیزخان و ایل خانان در ایران است.

یهودالاوى (م 1276م)، متصدى گردآوردى مالیات «آراگون» و خزانه دار جیمز اول بود. یهودالاوى مبالغ هنگفتى پول به جیمز اول وام داد تا با آن ناوگانى تشکیل دهد و به جنگ با مسلمانان بپردازد و پس از آن پسران و کارگزاران یهودى شان در کارهایى مشابه، راه را براى سلطه بر مسلمانان باز کردند.

دربار ایزابل و فردیناند مأواى برجسته ترین و ثروتمندترین زرسالاران یهودى سده پانزدهم بود. همین ها بودند که طرح اشغال «غرناطه» را ریختند، به سرمایه گذارى هنگفت در آن دست زدند و سپس کریستف کلمب را به سوى قاره آمریکا گسیل داشتند و موجى نوین از غارت ماوراى بحار را بنیان نهادند. ویل دورانت مى نویسد: ون آبراهام سنئور خاخام کل یهودیان «کاستیل» و دن اسحاق آبرا بانل به عنوان پیمان کار دربار، گردآورى مالیات کشور را متقبل شدند و بدین سان، هزینه نبرد غرناطه را فراهم آوردند.

وقتى ارغون خان بت پرست در سال 1284 م بر مسند ایلخانى گرى ایران و ممالک تابعه جا مى گرفت، سیاستى خصمانه و جنگ افروزانه علیه دنیاى اسلام در پیش گرفت و یک تهاجم وسیع از دو جبهه شرق و غرب را به کمک اروپاییان طراحى کرد. تکاپوى جنگ افروزانه ارغون خان تصادفى نبود. وى از مشاوره و هدایت یک گروه متنفّذ از زرسالاران یهودى بهره مى برد که اینک به شکلى آشکار در کنار او جاى داشتند و به تدریج، یهودیان به قدرت مطلق و بى رقیب دربار ایلخان بدل گردیدند.

حکومت خودکامه یهودیانى آزمند و غارتگر بر مردم مسلمان و رفتار سرکوب گرانه و خشن ایشان تا بدانجاست که منابع تاریخى از توطئه قتل بزرگان ایرانى به دست الیگارشى یهودى دربار ارغون خان و بالاتر از آن، طرح تهاجم به مکّه و اشغال کعبه سخن مى گویند.

در عثمانى نیز یهودیان به منابع حیاتى دست یافتند. اصولا عثمانى ها در اوج اقتدارشان، بسیار اهل تسامح بودند و یهودیان در مدیریت مالى و گردآورى مالیات و عوارض دولتى، در مواضع کلیدى جاى داشتند. تقریباً تمامى مأموران و حکمرانان ترک، که به مصر اعزام مى شدند، مسئولیت مدیریت مالى را به کارگزاران یهودى موسوم به «صرّاف باشى» (خزانه دار کل) واگذار مى کردند.

 

نتیجه گیرى

با توجه به آنچه بیان شد، به طور مشخص، سه عامل عمده را مى توان در افول تمدّن اسلامى مؤثر دانست: اول جنگ هاى صلیبى به وسوسه یهودیان و با هجوم مسیحیان; دوم حمله مغولان به وسوسه یهودیان و با هجوم مغول ها; سوم بى لیاقتى، سستى، ناتوانى و ضعف گسترده عبّاسیان در اثر انحراف از دین و جنگ هاى داخلى.

تهیه و تنظیم : محرم آتش افروز

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۷ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۹:۱۳
طلوع افتاب
۰۶:۲۱:۰۰
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۴۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۷:۴۶
اذان مغرب
۲۰:۰۵:۳۵