به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه تخصصی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح یکشنبه هفدهم اردیبهشت ماه 1396 در جلسه 186 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم؛ در ادامه بررسی ادله دال بر اشتراط عدم عدم اشتراط ضرر در وجوب امر به معروف و نهی از منکر به تبیین روایت موجوددر کتاب تحف العقول از امام هادی (ع) پرداخت و مشکلات متنی و سندی آن را مورد اشاره قرار داد.
موضوع: شرط چهارم: عدم ضرر (ادلهی دال بر عدم اشتراط / حدیث جابر و مناقشات استدلال به آن)
خلاصه مباحث گذشته:
روایات معارض با ادلهی داله بر اشتراط «عدم ضرر» را بررسی میکردیم، حدیث جابر را بررسی کردیم، به روایت دوم رسیدیم.
2- حدیث تحف
روایت دیگری که به عنوان معارض با روایات دالهی بر اشتراط به آن استدلال شده، روایت9 باب دوم از ابواب امربهمعروف است:
از کتاب تحفالعقول: «و روی عن الإمام التقی السبط الشهید أبی عبد الله الحسین بن علی ع فی طوال هذه المعانی، من کلامه ع فی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و یروى عن أمیر المؤمنین: اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُولُ لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ قَالَ لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِلَى قَوْلِهِ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ رَغْبَةً فِیمَا کَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُونَ»: خوف آن را داشتند که اگر امربهمعروف کنند، هدایی که از طرف آنها میرسد را قطع کنند. «وَ اللَّهُ یَقُولُ- فَلاتَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[1] . اینها به خاطر خوف از این که منافعشان از بین برود امربهمعروف را ترک میکردهاند، پس معلوم است که مشروط نیست.
إن قلت که: این روایت راجع به امم سابقه است، چرا در امت ما هم اینچنین باش؟
جواب این است که حضرت برای تشریع امت خودشان این مطلب را میفرمایند. همانطور که این حکم آن موقع مشروط نبوده، الآن هم مشروط نیست.
مناقشهی اول: سند
از این معارض هم قدیجاب به این که این روایت سنداً تمام نیست؛ مرسله است و درنتیجه حجت نیست.
دربارهی اسناد تحف قبلاً جوابی میدادیم؛ که مراسیل جزمیهی محدثینی که اِخبارشان محتمل الحس و الحدس است، حجت است؛ مرحوم ابنشعبهی حرّانی در همان اوایل قرن پنجم بودهاست، مثل شیخ طوسی و شیخ مفید است. آن وجه اینجا نمیآید؛ چون خود ایشان مردد است که از امامحسین است یا امیرالمؤمنین؛ نگفته: «و یُروی ایضاً» که بگوییم: «دو امام این را فرمودهاند»، و این هم خیلی بعید است که دو امام یک روایت مفصل را به الفاظ واحد بفرمایند و ائمه در این امور بر اساس امور خارقالعاده مشی نمیفرمودهاند. فلذا از لحاظ سند خالی از دغدغه نیست. الا این که بگوییم: «به جامعش اطمینان دارد، تردیدش نسبت به این است که: «کدام امام این را فرمودهاند؟».
مناقشهی دوم: قضیهی خارجیه
این روایت یک قضیهی خارجیه است؛ دربارهی این است که خدای متعال احبار را نکوهش میفرماید. اما این نکوهش در مقابل چه کارهایی بوده؟ آیا در مقابل زیر پا گذاشتن عظائم امور سکوت میکردهاند تا نتیجه این بشود که: «امربهمعروف، در ضررهای عظیم، مشروط به «عدم ضرر» نیست.»؟ یا در مقابل غیر عظائم امور هم سکوت میکردهاند و درنتیجه از این آیه استفاده میشود که: «امربهمعروف حتی در غیر عظائم امور هم مشروط به «عدم ضرر» نیست.»؟ یا در مقابل هر دو دسته سکوت میکردهاند؟ پس سه احتمال اینجا وجود دارد. استدلال به این آیه، در صورتی تمام است که یا اثبات بشود: «این نکوهش، دربارهی خصوص غیرعظائم است.»، یا اثبات بشود که: «این نکوهش، اعم از عظائم و غیرعظائم است.». اما اگر فقط راجع به عظائم امور باشد، با مدعای ما مبنی بر اشتراط امربهمعروف به «عدم ضرر» معارضه نمیکند. مثلاً طرف معاذ الله میخواهد قرآنی را آتش بزند، از طرف دیگر اگر اعتراض کنیم یک بمب اتم میاندازد نصف مسلمین را میکشد، آیا در اینجا هم این آیه میگوید: «امربهمعروف مشروط به عدم ضرر نیست.»؟ در تزاحمها فقیه باید محاسبه کند، و مقلد باید تقلیدکند. پس این روایت چون دربارهی احبار دارد صحبت میکند و در مقام تشریع نیست، این روایت نمیتواند معارض با روایات قبل بشود.
و این دو امام بزرگوار که مرحوم ابنشعبهی حرامی از آنها این روایت را نقل میکند، هر دو مواجه با امور عظیمه بودهاند؛ در زمان امیرالمؤمنین خلافت را که از اعظم امور بود منحرف کردند، سیدالشهدا هم در شرایطی است که یزید روی کار آمدهاست و حضرت فرمودند: «و علی الاسلام السلام». لذا ممکن است این آیهای که یکی از این دو بزرگوار به آن استدلال میکنند، فقط دربارهی عظائم امور باشد؛ که در عظائم امور، امربهمعروف مشروط به «عدم ضرر» نیست.
مناقشهی سوم: تقدیم اظهر بر ظاهر
اشکال دیگر این است که فرضاً اگر هم در مقام بیان باشد و بفهمیم که این روایت اطلاق دارد، همان تقریب و جواب دیروز هم اینجا میآید.
تقریب دیروز این بود که روایاتی که عدم اشتراط به «عدم ضرر» را میگوید، قدر مسلّم و نص و اظهرش در مضارّ کم است، این روایت اظهر و نصش در مضارّ کبیره و عظیمه است، به نصّ هر کدام، از ظاهر دیگری رفع ید میکنیم، نتیجه این میشود که این روایت که دارد ترک امربهمعروف به خاطر ضرر را نکوهش میکند مربوط به عظائم امور است، و آن روایاتی که اثبات اشتراط میکند[2] ، مربوط به امور صغیره و غیرعظیمه است.
پاسخ: این جمع، عرفی نیست
همان نقد اینجا هم میآید؛ که این جمع، جمع عرفی نیست.
3- حدیث نهجالبلاغه
روایت دیگری که در مقام معارضه بیان شده، فرمایش امیرالمؤمنین سلامالله علیه است. صاحب وسائل در باب سوم از ابواب امربهمعروف حدیث نهم نقل کرده: «قَالَ الرَّضِیُّ وَ قَدْ قَالَ ع فِی کَلَامٍ لَهُ یَجْرِی هَذَا الْمَجْرَى فَمِنْهُمُ الْمُنْکِرُ لِلْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ- فَذَلِکَ الْمُسْتَکْمِلُ لِخِصَالِ الْخَیْرِ ... وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَایُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.»[3] .
کلمهی «عدل» عند امام جائر غالباً همراه با مضرّت است، پس این روایت دلالت میکند بر این که امربهمعروف واجب است اگرچه با ضرر همراه باشد، پس این روایت معارضه میکند با روایات داله بر عدم اشتراط وجوب امربهمعروف به «عدم ضرر»، به خصوص با روایت مفضل بن یزید؛ چون موضوعرشان هم یکی است.
مناقشهی اول: سند
در استدلال به این روایت برای اثبات عدم اشتراط، ممکن است مناقشه بشود به این که این روایت مرسل است.
پاسخ: محتمل الحس و الحدس
جواب این مناقشه این است که سیدرضی مال قرن چهارم و اواخر قرن سوم است، و این بزرگان مجال به دست آوردن کلمات بزرگان به نحو حس که ثقةٍ عن ثقةٍ بشنوند یا از کتب معتبر ببینند را داشتهاند؛ مثلاً یک جا صدوق میگوید: این مطلب را به خط برقی دیدم. پس برای این بزرگان، دسترسی به این منابع به نحو حسّ متوفّر بودهاست. فلذا علی مبنانا نهجالبلاغه در جایی که اِخبارات جزمی داده حجت است و طبق این مبنا اشکالی در سند نیست، الا این که یک جایی «رُوی» بگوید.
مناقشهی دوم: این روایت ربطی به امربهمعروف ندارد
قبل از این قسمتی که خواندم، حضرت فرمودند: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ»؛ در مقام «مقایسه» حضرت میفرمایند: همهی کارهای خوب، مثل نمازخواندنها صدقهدادنها روزهگرفتنها، و حتی جهاد در راه خدا، عند الامر بالمعروف، مثل یک بزاغی در اقیانوس است؛ چون اثری که امربهمعروف در تربیت و اقامهی فرائض دارد، هیچ کار دیگری ندارد؛ امربهمعروف، همیشگی و همهجایی است.
بعد میفرمایند: «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَایُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.»؛ به جای «افضل من ذلک» اگر میفرمود: «و افضل ذلک»، این «ذلک» را برمیگرداندیم به امربهمعروف؛ معنایش این میشد که بالاترین رتبهی امربهمعروف، آن کلمهای است که نزد امام جائر گفته شود، در این صورت امربهمعروف در معنای عامش استعمال شدهبود و این امربهمعروف سلطان جائر، از مراتب امربهمعروف محسوب میشد. اما حضرت فرمودند: «و افضل من ذلک»؛ پس این برخوردی که با سلطان جائر انجام میشود را حضرت خارج از امربهمعروف قراردادهاند. پس این برخورد با سلطان، امربهمعروف نیست، یک وظیفهی دیگری است؛ ممکن است این وظیفه، وظیفهی عدهی خاصی مثل علما باشد؛ ممکن است بگوییم: در اسلام، احکام برخورد با حاکم جائر، یک احکام خاصی است؛ چون حکومت جور یک مفسدهی خاصی دارد که نمیگذارد به اسلام عمل بشود. بنابراین این روایت دربارهی امربهمعروف نیست، پس این که «این وظیفهی دیگر مشروط نباشد به عدم ضرر»، منافاتی ندارد با این که «امربهمعروف مشروط باشد به عدم ضرر».
اشکال: افضل از همةواجبات چطور اجر ندارد؟!
اما اگر کسی بگوید: «این روایت، با روایت مفضّلبنیزید از این جهت معارضه میکند که طبق «مَنْ تَعَرَّضَ لِسُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَصَابَتْهُ بَلِیَّةٌ، لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهَا وَ لَمْ یُرْزَقِ الصَّبْرَ عَلَیْهَا.»[4] چنین وظیفهای (کلمهی عدل نزد امام جائر) نباید اجر داشته باشد، و طبق روایت نهجالبلاغه افضل از همهی وظائف دینی است! مگر میشود کاری افضل از واجب باشد ولی اجر نداشتهباشد؟!
پاسخ: عدم اجر، نتیجهی تعرّض است برای براندازی
در روایت مفضّل، «عدم اجر» نتیجهی «تعرّض» قرارداده شدهاست؛ «تعرض» یعنی میخواهد آن سلطان جائر را از آن منصبی که دارد پایین بکشد. ولی این روایت نهجالبلاغه فقط دربارهی کلمهی حق است. مرحوم امام هم اوایل حرکتشان همینطور میفرمودند که مثلاً: «به تو نصیحت میکنم»، حتی آن اوائل امر شاید هم «اعلیحضرت» به کار میبردهاند. یا این که ایشان سفیر آیتالله بروجردی شدند و با شاه ملاقات کردند و آیتالله بروجردی توسط ایشان راجع به بعضی از مسائل مسلمین و شیعه و ایران، شاه را نصیحت کردند. اما نمیگفتند: «تو شاه نباش»؛ آن اوائل فقط دلسوزی میکردند؛ کأنّ میگفتند: «اگر به شاهیِ خودت میخواهی ادامه بدهی، به صلاحت نیست این کار را ادامه بدهی؛ اینطوری پایههای حکومتت میلرزد، به فکر مردم باش، در مقابل طواغیت کرنش نکن، مملکت را به آنها نفروش.». منظور از «کلمهی عدل عند امام جائر» همین نصیحتکردن است، آن روایت مفضل ناظر به انقلاب است، و در جمع بین روایات، همه مشروط به احتمال اثر است. بنابراین بین این دو روایت و ادلهی دیگر که «احتمال اثر» را شرط میکند، اینطور میشود جمع کرد که: نصیحتکردن امام جائر، در فرض احتمال تأثیر، افضل از همهی عبادات است. و تلاش برای براندازی امام جائر، بدون احتمال تأثیر، هیچ اجری ندارد.
مناقشهی سوم: تقدیم اظهر بر ظاهر
فرضاً این معنایی که اخیراً گفتیم را قبول نداشته باشید، آن جوابی که در حدیث تحف گفتیم، اینجا هم جاری است؛ که این روایتی که میفرماید: «افضل مراتب امربهمعروف، کلمهی عدلی است نزد امام جائر»، نصّ است در آن جایی که اثر دارد و ضرر نمیبینی؛ یا بالمرّه دست از ظلمش برمیدارد، یا لااقل ظلمش را کاهش میدهد. آن روایت قبلی که میگوید: «هیچ اجری ندارد و خدا به او صبرنمیدهد»، قدر متیقَّن و اظهر و نصّش جایی است که اثر ندارد و فقط ضرر میبینی. اگر آن جایی که اثر نداشته باشد افضل است، پس آن جایی که اثر دارد مسلماً افضل است. پس این روایت نص است در این که: «در آن صورتی اثر دارد، افضل است.»، به این نص، دست از ظهور آن روایت برمیداریم و تخصیصش میزنیم؛ آن روایت نصّ است در آن جایی که: «این گفتن تو، هیچ اثری ندارد الا این که به بلیّه مبتلا میشوی. در این صورت خدا نه اجر به تو میدهد و نه صبر به تو میدهد.»، آن، از تحت این خارج میشود که این صورت، افضل نیست، بلکه شاید اصلاً حرام باشد.
مرحوم حاجشیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علیمه (که یکی از برکاتش هم امامخمینی و این انقلاب است)، شخصی میرود نزد ایشان و میگوید: «آیا شما از شهادت میترسید؟»، ایشان میگوید: «نه، من مشتاق شهادتم، ولی الآن مسأله جوری است که با این کار حل نمیشود، و اثری ندارد جز این که ما را بکشند و کار خودشان را تثبیت کنند.». وظیفه این است که هدایت کرد و مکتب اهل بیت را پیاده کرد، اما در هر شرایطی راهش فرق دارد.
پس اگرچه یک روایت مطلقاً میفرماید: «افضل است» و روایت دیگر مطلقاً میفرماید: «اجر ندارد»، ولی آن جمعی که شیخ بین اظهر و ظاهر میفرمود، اینجا هم قابل پیادهشدن است؛ جمع این دو، به این است که آن روایت که میفرماید: «افضل است»، مال جایی است که اثر دارد. آن روایتی که میفرماید: «اجر ندارد»، مال جایی است که اثر ندارد.
پاسخ: عدم عمومیت تقدیم اظهر بر ظاهر
جواب از این مناقشه، همانطور که در مناقشات حدیث تحف گفتیم، به این است که این قاعده همیشگی نیست و باید به عرف مراجعه کرد.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.
روایت دیگری که به عنوان معارض با روایات سابقهی دالّهی بر اشتراط استدلال به آن شده و بیان شده روایت 9 باب دوم از ابواب امر به معروف و نهی از منکر است که این احادیث قبلاً هم خوانده شده است.
«الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ شُعْبَةَ فِی تُحَفِ الْعُقُولِ عَنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ وَ یُرْوَى عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام
از هر دو امام بزرگوار نقل شده
اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُولُ لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ- عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ- وَ قَالَ لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ- إِلَى قَوْلِهِ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُون- وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ رَغْبَةً فِیمَا کَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُون»؛
اینها نهی نمیکردند ظلمی را، منکری، فسادی را که از ظالمین میدیدند این احبار، چرا؟
«رَغْبَةً فِیمَا کَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ»،
شاید موظّفاتی برای علما قرار داده بودند مثلاً مثل عامه که جیرهخوار حکومتهایشان هستند خیلی جاها، اینها هم برای علمای زمان خودشان موظّفیهایی را قرار داده بودند یا بالاخره انعامات و هدایایی نسبت به آنها داشتند، اینها از ترس این که نکند اینها قطع بشود. اگر ما اشکال کنیم نهی از منکر کنیم امر به معروف کنیم آنها را، اینها را قطع میکنند
«وَ رَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُون»
یعنی خوفاً، رهبة یعنی خوف، خوفاً ممّا یحذرون، برای خوفی که در دلهایشان بود از آن چه که میپرهیزیدند از آن، ضررها و کاستیهایی که از آن پرهیز داشتند خوفاً که اگر آنها را امر کنند یا نهی کنند دچار آن مایحذرون بشوند، زندانشان بیاندازند یا عقوبتشان بکنند تبعیدشان بکنند و امثال ذلک، اینها امتناع میکردند از امر به معروف و نهی از منکر. و حال این که
«وَ اللَّهُ یَقُولُ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ- وَ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر»
ادامه دارد این حدیث مبارک طولانی است. این بخش از آن که، پس حضرت دارد میفرماید خدای متعال که این احبار را نکوهش میفرماید این بر اثر این است که اینها خوفاً از این که منافعشان از بین برود یا از آنچه که از مضرّات و مفاسدی که نسبت به خودشان میترسیدند ترک میکردند، پس معلوم میشود وجود امر به معروف و نهی از منکر مشروط نیست به این که خوف نداشته باشید و امن از ضرر داشته باشید، این مشروط نیست و الا اگر مشروط بود چرا خدای متعال؟
إن قلت که این راجع به امم سابقه است به چه دلیل در امت ما بگوییم اینچنینی است؟
جواب این است که حضرت سلام الله علیه برای تشجیع امت خودش دارد میفرماید و استدلال دارد میفرماید، بیان میفرماید که همان مطلب در اینجا هست پس لو کنّا و نحن اگر این روایت نبود حضرت نمیفرمود احتمال میدادیم که بله شاید امر به معروف و نهی از منکر در بعض امم سابقه مشروط نبوده ولی شاید در دین ما مشروط باشد کما این که آن ادلهی سابقه بر این مثلاً دلالت میکند اما با توجه به این که امام دارد اینجا میفرماید پس معلوم میشود لااقل این حکم همانطور که آن وقت مشروط نبوده حالا هم مشروط نیست. این تقریب استدلال به این روایت و این که این معارضه میکند با روایت قبل.
س: ...
ج: حالا ممکن است حالا هم اشکال بکند.
از این معارض هم قد یجاب به این که این سنداً تمام نیست، روایتی است مرسله در تحف العقول و حجت نیست.
و آن جوابهایی که قبلاً میدادیم که یکی از جوابها این بود که مراسیل جزمیهی محدّثینی که إخبارشان محتمل الحس و الحدس است چون در یک ازمنهای بودند که راه حسی برای آنها متوفّر بوده و یک احتمال، احتمال عقلائی و قابل توجهی است و ایشان هم در آن اعصار زندگی میکرده چون برای همان اوایل قرن پنجم، یعنی چهارصد و خردهای فوت ایشان هست مثل شیخ طوسی میماند مثل شیخ مفید میماند ایشان.
آن وجه اینجا نمیآید چرا؟ چون خود ایشان مردد است که از کدام امام است، یروی از حضرت سید الشهدا علیه السلام است و یروی، روایت هم شده از حضرت امیر سلام الله علیه، پس ایشان خودش اینجا مردد است مگر این که بگوییم که ایشان جامعش را مردد نیست که بالاخره این از امام است دارد این را خبر میدهد که این از امام است و الا اگر نه میگوید این روایت شده حالا من نمیدانم از این حضرت هست یا از آن حضرت، پس خودش اخبار از سید الشهدا جزماً نمیدهد چون تردید میکند و یروی، نگفته و یروی ایضاً، یعنی هر دو امام، چون خیلی هم بعید است عین با تحفّظ بر عین الفاظ یک روایت به این بلند بالایی هر دو امام، میشود اشکالی ندارد از نظر این که آنها قدرت بر این امور خارق العاده دارند اما این امر خارق العاده است که دو امام این مضامین را به یک شکل واحد با الفاظ واحد این همه، این یک امر خارق العادهای است و ظاهر این است که ائمه علیهم السلام در این امور بر اساس امور خارق العاده مشی نمیفرمودند ولذا است که از نظر سند اینجا خالی از دغدغه نیست.
س: ...
ج: نه، معلوم نیست اینجا جامعه هم، یعنی از این حضرت روایت شده از آن حضرت هم روایت شده. والله العالم، شاید هیچ کدام هم نگفته باشند همهی حالا خصوصیاتش، همهی جهات آن.
مطلب دوم ...
س: ...
ج: اول آن هم رُوی دارد ظاهراً. که قلاً گفتیم حتی اولش هم روی دارد.
حالا باید البته شما یک تفحّصی بفرمایید این مقداری که فعلاً مجامعی که حالا ما مراجعه کردیم از تحف العقول نقل شده حالا ممکن است که در مجامع دیگری هم باشد یک تفحّص بیشتری لازم دارد.
اشکال دوم همین اشکالی است که ایشان هم اشاره فرمودند اشکال دوم این است که این روایت شریفه دارد راجع به این که خدای متعال احبار را به خاطر این جهت، اینها نکوهش میفرماید. این یک قضیهی خارجیه است که در سابق الزمان اینجور کاری انجام شده و سر زده از احبار که اینها بخاطررهبت و رغبت فی ما ینالون منهم و بخاطر رهبت از و خوف از مضار ترک میکردند اما حالا این چه مضارّی بوده؟ در مقابل چه کارهایی بوده؟ آیا در مقابل عزائم امور ظلمه بوده که اینها رهبةً و رغبةً سکوت میکردند؟ که اگر این باشد حالا هم قبول داریم و ما هم میگوییم مشروط نیست که عزائم امور باشد. یا نه در مقابل امور غیر عزائم امور اینها سکوت میکردند باز بخاطر این جهت، یا نه اعم، هم اینها و هم آنها، یعنی هم عزائم امور و هم غیر امور، بالاخره سه احتمال در اینجا وجود دارد که واقعاً آن رهبان و اینها، آن احبار، یعنی علمای یهود و نصاری اینها، در مقابل عملهای مهمه و مفاسد مهمهای که از ظالمین اصلشان سر میزده که عزائم امور بوده در مقابل اینها امر به معروف و نهی از منکر نمیکردند که مشروط نبوده به این که مضرّت و اینها را نباید ملاحظه بکنیم یا این که نه در مقابل غیر عزائم که از آنها سر میزده یا نه همهاش، هم عزائم و هم غیر عزائم، این استدلال در صورتی تمام است که بر ما روشن بشود که یا خصوص غیر عزائم یا هر دو بوده اما اگر فقط راجع به عزائم امور باشد این دلالت نمیکند چون ما اشتراط بعدم ضرر را در غیر عزائم میگوییم اما در مورد عزائم امور، آنجا نه باب تزاحم است باید سبک سنگین بکند که چه آن امر عظیم و آن ضرری که میخواهد متوجه بشود حالا مثلاً یک امر عظیمی است میخواهد یک کاری را بکند مثلاً فرض کنید معاذ الله معاذ الله یک قرآنی را میخواهد آتش بزند از آن طرف اگر هم بخواهیم اعتراض کنیم نصف مردم را میکشد این ضرری هم که وارد میشود این نیست که خود من را میکشد یا دو سه نفر را میکشد این همه را فرض کنید که بمب اتم میاندازد نصف جمعت یا همهی مملکت را از بین میبرد همهی مسلمین را که در اینجا دارند زندگی میکنند را از بین خواهد برد. صد میلیون مثلاً از بین خواهد رفت اینها را باید محاسبه بکند دیگر فقیه. فقیه محاسبه میکند و مقلّد تقلید میکند به خدمت شما عرض شود که پس بنابراین این روایت چون دارد راجع به احبار صحبت میکند و در مقام این خصوصیت نیست بلکه میخواهد از این استفادهی تشجیعی و ترغیبی به انجام بکند اینجا، و در مقام این نیست که حالا بیان بکند که آن چه خصوصیتی بوده و چه جهاتی بوده از این جهت این روایت نمیتواند معارضِ با روایات قبل بشود.
س: ...
ج: اصل امر به معروف و نهی از منکر. یعنی بله بالاخره نسبت به مقداری از آن قدر متیقنش عزائم امور است و بخصوص اگر این مطلب از این دو امام بزرگوار باشد که میدانید این دو امام بزرگوار هر دوی آنها مواجهه با امور عظیمه بودند و این گلایهمندیها در مقابل امور عظیمه است نه این که حالا یک کسی حلق لحیهای کرده یا یک کسی جواب سلام یکی را نداده نمیدانم فلان، این برای امیرالمؤمنین سلام الله علیه است که غصب خلافت شده اسلام را منحرف کردند که این مِن اعظم العزائم الامور است آن چیزی که رتّبهم الله تعالی و آن برنامهای را که خدا قرار داده بود برای بشر، اینها آمدند و تا به امروز و تا ظهور حضرت هر چه مفاسد هست بر گردن آنها هست بعداً هم شاید بر گردن آنها باشد آنهایی که منحرف هستند چون بنا نیست که حضرت که ظهور میکنند همه درست و حسابی بشوند که. حکومت میشود حکومت صالح جهانی، اما همهی مردم که صالح نیستند فلذا یهود هم هستند در زمان حضرت یهود هم باقی هستند و به دین خوشان هستند.
این به خدمت شما عرض شود که بیان اول،
اشکال دیگر این است که حالا فرضاً این در مقام بیان باشد و از این هم بفهمیم که این رغبة و رهبة اطلاق داشته باشد علی فرض، همان جوابی که دیروز داده شد اینجا میآید الجواب الجواب، التقریر التقریر، آن تقریر چه بود؟ این بود که آن روایاتی که اشتراط را میگوید آن روایاتی که عدم اشتراط را میگوید قدر مسلم و نص و اظهرش در چه هست؟ در مضارّ کم است این روایت اظهر و نصّش در مضارّ کبیره و عظیمه هست بنابراین به نص هر یک یا اظهر هر یک از دیگری رفع ید میکنیم نتیجه این میشود که این روایت که دارد نکوهش میفرماید میشود برای عزائم امور، آن روایت که دارد رفع اشتراط میکند برای امور صغیره و غیر عظیمه میشود همان بیان اینجا هم میآید در این روایت،
الجواب الجواب که گفتیم این جمع عرفی نیست علاوه بر آن اشکال دیگری هم که آنجا بود اینجا هم عرض شد.
این روایت پس بنابراین نمیتواند معارضه بکند. روایت دیگری که باز در مقام معارضه بیان شده و وجود دارد فرمایش امیرالمؤمنین سلام الله علیه،
این قسمتی هم که عرض میخواستم بکنم که یادم رفت که تتمیم نکردم گفتم امیرالمؤمنین در عزائم امور مبتلا بودند و این کلام در آن مقام گفته شده سید الشهدا علیه السلام هم همینجور هستند چون هم همان زمانی است که تازه خلافت غصب شده پدرشان را آنطور به شهادت رساندند بعد هم که میبیند یزید آمده سر کار «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید» باز عزائم امور است که حضرت آنجا میفرماید که حالا خودش شهید بشود که وزنش با وزن عالَم هم اگر توزین بکنیم بکنیم آن وزنش از عالم هم بالاتر است ولیکن برای دین خدا متعال این کار را فرمود و برای امّت، و این حق عظیم را بر همهی بشریت ایشان دارد که این چراغ را روشن نگه داشت و به خدمت شما عرض کنم پس ایشان هم عزائم امور است و این روایات و این مطالبی که از این دو بزرگوار هست بیشتر میخورد به عزائم امور تا یک امور جزئیهای که هر مکّفی ممکن است که یک گناه خاصی بکند آنجا امر به معروف و نهی از منکر کسی نکند.
س: ...
ج: ظلمه هم که گفته بله، تناسب بیشتری با آن دارد این فرمایش،
فرمایش دوم که صاحب وسائل در باب سه، باب سوم از ابواب امر به معروف، حدیث نهم نقل فرموده: قال الرضی یعنی در نهج البلاغه مرحوم سید رضی قدس سره
«و قد قال علیه السلام فی کلام له یجری هذا المجری»
تا این که میفرماید
« فَمِنْهُمُ الْمُنْکِرُ لِلْمُنْکَرِ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِکَ الْمُسْتَکْمِلُ لِخِصَالِ الْخَیْرِ»
تا میرسد به اینجا
« وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر»
که این قبلش را قبلاً در روایات سابقه آن مخصوصاً اهتمام شارع به آن باب اول که اهتمام شارع بود اینها را خواندیم در آنجا این روایات را. این ذیلش و افضل من ذلک کلمة عدلٍ عند امام جائر، گفتند این معارضه میکند با آن روایات قبلی که در آنجا به آن استدلال شد که آنجا آن روایت چه میگفت؟ آن روایت میگفت که روایت مفضّل بن یزید
« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: قَالَ لِی: «یَا مُفَضَّلُ، مَنْ تَعَرَّضَ لِسُلْطَانٍ جَائِرٍ، فَأَصَابَتْهُ بَلِیَّةٌ، لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهَا، وَ لَمْ یُرْزَقِ الصَّبْرَ عَلَیْهَا»
آن روایت که به آن استدلال شده برای این که مشروط است امر به معروف به این که بلیهای بر شما نازل نشود اگر اینچنینی است چرا اینجا حضرت دارد میفرماید در این روایت
« وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر»
پس این با آن روایت معارضه میکند و همچنین با بقیهی روایاتی که آنجا خواندیم چون کلمهی عدل عند امام جائر، غالباً و عادتاً همراه با مضرّت است به این مطلب هم فرمودند که این روایت هم معارضه میکند با روایات سابقه، بخصوص با آن روایت مفضّل بن یزید، چون دیگر موضعش هم یکی است.
قد یجاب از این مناقشه به این که باز این روایت مرسل است قال الرضی فی کلام له یجری هدا المجری، قال قال علیه السلام فی کلام له یجری هذا،
جواب این سخن همینطور که بارها عرض کردیم این است که باز سید رضی برای قرن چهارم و اواخر قرن سوم هست ایشان و این بزرگان مجال برای به دست آوردن کلمات ائمه علیهم السلام برایشان به نحو حس که یکی از راههای حس این است که من ثقهٍ ثقةٍ و کابرٍ عن کابرٍ بشنوند یا در کتابهای معتمَد که از مصنّفین معتمد است ببینند یا به خط بزرگان و روات ببینند مثلاً صدوق اگر دیده باشید یک جا میگوید به خط برقی دیدم اینجور نوشته، برقی که، میگوید به خط برقی دیدم برای اینها، اینها متوفّر بوده بنابراین سید رضی وقتی میگوید مِن کلام له علیه السلام، مِن خطبته، اینها اخبار محتمل الحس و الحدس است و حجت است فلذا علی مبنانا نهج البلاغه در جاهایی که اخبارات جزمی داده کلّش حجت است مگر جایی بگوید رُوی آنجور دیگر البته نه، و آنجایی که اخبار جزمی میدهد حجت است و اینجا فرموده قال علیه السلام به طور جزم دارد میگوید امیرالمؤمنین این فرمایش را فرموده است بنابراین از نظر سند روی مبنا لااشکال فیه.
س: ...
ج: رُوی خودش اخبار نمیکند اخبار نمیکند آنجا دارد خودش اخبار میکند ادلهی شهادت شاهد و بنای عقلا و سیرهی عقلا میگوید اگر عادلی، ثقهای، معتمدی اخبار کرد از یک چیزی، آن جایی که رُوی میگویی که اخبار نکرده که، ولی اینجا دارد اخبار میکند فلذا در ماه رمضان حواسش جمع است نگوید قال الصادق علیه السلام، میگوید بله، چرا؟ میبیند دارم اخبار میکنم اشکال پیدا میکند روزهام مثلاً، یا اخیار بغیر علم است اینها حواسشان کاملاً جمع بوده دیگر. بله حواسشان جمع بوده قلذا در باب صوم آنجوری توجه دارند مرحوم امام اگر توجه میکردید معمولاً وقتی روایت میخواند میفرمود حسب آنچه که نقل شده یا در خبر است برای این که حواسش جمع بوده اخبار به غیر علم ندهد. علمای دیگر هم این حواسشان هست. این شبهه را اینجور جواب میدهد.
و اما اشکال دیگر، اشکال دیگر این است که ببنید خوب دقت بفرمایید « عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» در مقام مقایسه حضرت میفرماید طبق این نقل که همهی کارهای خوب، نماز خواندنها، صدقه دادنها، روزه گرفتنها، مناجات کردنها و و و، و جهاد در راه خدا، همهی این کارها و جهاد عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، این مثل چه هست؟ مثل این است که یک تنفسی یا یک چیز اندکی حالا بالضبط، نمیدانم معادل فارسی آن چه میشود این نفثه، اما معلوم است که مقصود یعنی یک چیز اندکی فی بحرٍ لجّی، در دریا، در یک اقیانوسی، حالا یک پر کاهی، حالا به این تعبیر، بالاخره این مثل این میماند یعنی امر به معروف و نهی از منکر وزانش، وزان اقیانوس است همهی کارهای خیر و حتی جهاد فی سبیل الله، این نه، چرا؟ برای این که آن یک کار همگانی است مثلاً همیشگی است اثری که آن در تربیت دارد در اشاعهی دین دارد در اقامهی فرائض دارد این جهاد فی سبیل الله یک واقعه هست در یک مقطع زمانی، مکانی انجام میشود اما امر به معروف و نهی از منکر همیشگی و همهجایی و در همه جاهاست از این جهت میفرماید که این چنینی است کأنّه، بعد میفرمایند «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ» اینجا دقت بکنیم یک وقت اگر میفرمود و أفضل ذلک، نمیفرمود و افضل من ذلک، اگر عبارت این بود و افضل ذلک کلمة عدلٍ عند امام جائر، این ذلک را برمیگردانیم به این امر به معروف و نهی از منکر و معنایش این میشد بالاترین رتبهی امر به معروف و نهی از منکر چه هست؟ آن کلمهای است که عند امام جائر گفته میشود پس این میشد از مراتب امر به معروف و نهی از منکر، اما و افضل من ذلک، یعنی از این امر به معروف افضل این است پس این از دائرهی امر به معروف خارج دارد قرارش میدهد مفضلٌ علیه، بعض مراتب امر به معروف خود امر به معروف است مفضّل این که کلمة عدل عند امام جائر باشد از آن بالاتر است پس یک وظیفهی آخری هست یک چیز دیگری هست کاری به امر به معروف و نهی از منکر ندارد تکلیفٌ آخر، بنابراین منافات ندارد که امر به معروف مشروط باشد به چه؟ به امنیت از ضرر. پس این روایت این ذیل که دارد میفرماید که «وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ» این روایت دارد میگوید که این اصلاً یک وظیفهی آخری هست این از امر به معروف و نهی از منکر نیست یعنی این اصطلاح امر به معروف و نهی از منکر، ولو این که در یک اصطلاح عامی آن اصطلاح عام ممکن است به آن اطلاق امر به معروف و نهی از منکر هم بشود پس حاصل جوابی که ممکن است اینجا کسی بدهد این است که این روایت عند امام جائر که همراه است با مضرّت یا مفسده غالباً، این را از مراتب امر به معروف نشمرده، از مصادیق امر به معروف نشمرده وظیفةٌ أخری، ممکن است برای یک عدهی دیگر و خاصی باشد نه برای همهی مردم هم باشد در مقابل امام جائر، ممکن است که علما یک وظیفهای داشته باشند آن هم امام، امام جائر است فرض این است اصلاً خود امامتش ظلم است حالا غیر از کارهایی که میکند چون غضب منصبی است که لایستحقّه، و در اثر این که آن منصب را غصب کرده آنچه که حقش هست که وارد این منصب بشود و اینجا بنشیند و حکومت بکند آن را منع کرده. بنابراین آن یک مسئلهی جدایی دارد یعنی اصلاً ممکن است که بگوییم که در اسلام احکام حاکم جائر و ظالم جائر، یک احکام خاص و ویژهای است بخاطر این که آن یک مفسدهی عظیمهای دارد که نمیگذارد اسلام رشد کند عمل بشود که حالا در آن روایت دیگری که به آن استدلال شده از کلام سید الشهدا سلام الله علیه عرض خواهیم کرد. پس بنابراین اگر اینجور بخواهیم بگوییم که این روایت دارد میگوید که این مضرّت نیست چرا نیست؟
س: ...
ج: آن میآید انشاالله به خود آن استدلال شده. به همان فراز.
این به آن تقریب، اما
س: ...
ج: اینجا آخر دارد میگوید و افضل من ذلک، اگر میخواست بگوید همان است باید بگوید و افضل ذلک، یا افضلُهُ، و افضل من ذلک یعنی افضل از این امر به معروفی که گفتیم پس یعنی این خارج است دیگر. پس آن میشود یک اصطلاح عامی،
س: ...
ج: بله، آن عام باشد.
اما اگر کسی بگوید ما از این جهت میگوییم معارضه میکند که آن روایت اصلاً میگوید « مَنْ تَعَرَّضَ لِسُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَصَابَتْهُ بَلِیَّةٌ لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهَا وَ لَمْ یُرْزَقِ الصَّبْرَ عَلَیْهَا»یعنی اصلاً اجری ندارد پاداشی ندارد این دارد میگوید افضل است آن وقت میشود افضل باشد و اجر نداشته باشد پاداش نداشته باشد آنجا هم که به عنوان امر به معروف نگفته، گفته مَن تعرّض لسلطانٍ جائرٍ، اگر کسی این حرف را بزند ممکن است اینجور جواب داده شود که فرق است بین تعرض و کلمةُ عدلٍ عند امامٍ جائر، تعرّض یعنی میخواهد چکارش کند؟ یعنی آن را بکشد پایین از منصبی که دارد با آن جنگ و ستیز و اینها راه میاندازد آن این است این نه، کلمهی حقی دارد به او میگوید، میگوید آقا به مردم ظلم نکن هوادار مردم باش چه باش، نصایحی که میکند مرحوم امام قدس سره آن اوایل امر همینجور میفرمودند به تو نصیحت میکنم این کار را بکن، آن کار را بکن، حتی آن اوایل اوایل اوایل با عنوان چیز هم نام می بردند هست بعضی از اطلاعیههای ایشان در آن اوایل امر علی حضرت شاید هم علی حضرت گفتند این برای آن اوایلی بود که بله نصیحت کردند عند امامٍ جائر، بله نصیحت کردند یا از طرف مرحوم آیت الله بروجردی ایشان سفیر آیت الله بروجردی شدند و ملاقات کردند با شاه و راجع به بعضی از مسائل مسلمین، مسائل شیعه، مسائل ایران، به توسط ایشان آیت الله بروجردی نصیحت کردند ایشان هم حامل این نصیحت بودند و بردند و ملاقات کردند. این است اما نمیگفتند میخواهیم تو را از کرسی بیاوریم پایین، نمیگفتند تو شاه نباش. آن وقت دلسوزی میکردند میگفتند تو اگر میخواهی به شاهی خودت هم ادامه بدهی صلاحت نیست که این کار را بکنی این پایههای حکومتت میلرزد به فکر مردم باش این کار را نکن آن کار را نکن اینقدر در مقابل طواغیت کرنش نکن مملکت را نفروش به آنها، اینها، این کلمة حقٍ و عدلٍ عند امام جائر بود او این را دارد میگوید آن یکی دارد چه چیزی را میگوید؟ انقلاب انجام بدهیم و امثال ذلک، آن را دارد میگوید و آن هم مشروط است البته، آن هم البته در جایی است که اثر داشته باشد همانطور جمع بین روایاتش این میشود این هم این مطلب.
حالا و آن جوابی که آنجا گفتیم باز اینجا جاری است یعنی چه؟ یعنی این که این روایتی که دارد میفرماید افضلُ، فرضاً این معنایی که اخیراً گفتیم قبول نداشته باشید و ابیت عن تقبّل ذلک، این روایتی که میفرماید مثلاً افضلُ مراتب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر کلمة عدل عند امام جائرٍ، این نص است در آنجایی که این امام جائر قبول میکند و اثر میگذارد یا بالمرة دست از ظلمش برمیدارد یا کاهش میدهد بالاخره اثر دارد آن روایت قبلی که میگوید که هیچ اجری ندارد و خدا به او صبر نمیدهد قدر متیقّن و مسلّم و اظهر نصش آنجایی است که اثر ندارد تو ضرر میبینی هیچ اثری هم ندارد این نص است افضلیت حتماً برای آنجایی است که اثر دارد اگر آنجا که اثر نداشته باشد افضل است آنجا که اثر دارد مسلّم افضل است پس این روایت نص است بر این که این افضلیت در آن صورتی که اثر دارد افضل است این قدر مسلم اینجاست به این تخصیص میزنیم آن را، و دست از ظهور آن روایت بر میداریم آن نص است در کجا؟ در آنجایی که نه این گفتن تو هیچ اثری ندارد جز این که تو به بلیة مبتلا میشوی. وقتی هیچ اثری ندارد جز این که تو به بلیة مبتلا میشوی خدا نه اجر به تو میدهد و نه صبر به تو میدهد آن از تحت این خارج میشود که نه این صورت افضل نیست بلکه اصلاً حرام شاید باشد پس بنابراین این مطلب را باید چه کرد؟ باید به آن توجه کرد مثل مرحوم مثلاً، شما اگر احوالات علما را خوانده باشید مرحوم آیت الله مرحوم آقای حاج شیخ عبد الکریم حائری قدس سره مؤسّس حوزهی علمیه که یکی از برکاتش هم امام خمینی و این انقلاب است. ایشان در جریانات رضاخان و اینها یک کسی که رویش باز بوده به ایشان میرود خدمت ایشان میگوید آقا شما از شهادت میترسید؟ قیام کنید در مقابل او، ایشان جواب میدهند که نه من عاشق شهادت هستم یعنی مشتاق شهادت هستم این مقام است ولی الان مسئله جوری هست که با این کار حل نمیشود و اثری ندارد جز این که ما را بکشند و کار خودشان را تثبیت بکنند یعنی راه، راه دیگری هست الان، از راه دیگری باید وارد شد برای، این درکهای عمیق که موقعیتها را بشناسد ببیند با چه راهی باید امر، همهجا به کل و کوفت کردن و اینها کار درست نمیشود یک جا باید آن کار را کرد یک جا باید کار دیگری کرد راه این است که هدایت کرد اسلام را و مکتب اهل بین علیهم السلام را پیاده کرد اما در هر زمانی شرایط و راههای آن فرق میکند.
پس آن روایت که میفرماید افضل است برای جایی است که اثر دارد آن روایتی که میفرماید اجر ندارد و خدا صبر نمیدهد برای این است که اثر ندارد برای چه این کار را کردی؟
س: ...
ج: جمع بین
حالا این جمع است دیگر، میگوید آقا این همان نص و ظاهری که مرحوم شیخ اظهر و ظاهری که میفرمود باز اینجاها همان هم قابل پیاده شدن هست ولی الجواب الجواب. دیگر اینها را داریم میگوییم که بحث تکمیل بشود و اینجاها چون کم کار شده روی این مباحث، میخواهیم بگوییم همان حرفهایی که ما در کتاب طهارت میزنیم در کتاب صلاة میزنیم در خمس میزنیم در بیع میزنیم در جاهای دیگر میزنیم همان حرفها اینجا هم میآید نگویید آقا اینجا کتاب امر به معروف و نهی از منکر اینها ملا نمیکند آدمها را، آن حرفهایی که آنجا هست اینجا نیست نه عین آنجا همین حرفها را اینجا هم میشود تطبیق کرد منتها چون متعرض نشدند حالا انشاالله اینها باعث بشود که متعرض بشوند از این به بعد دیگر و این مباحث آنجا، اینجاها هم قابل تظبیق هست و باز روایات دیگری هست که انشاالله در جلسات بعد باید بحث کنیم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.
پایان.
120/907/د