به گزارش سرویس مبانی پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، حجتالاسلام و المسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه چهل و ششم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که بیست و چهارم بهمنماه 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی(ره) بجنورد برگزار شد، در ادامه بحث ثبوت رؤیت هلال به بیان ادله خاصه در اثبات رؤیت هلال با حکم حاکم پرداخت.
خلاصه درس گذشته:
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی در چهل و پنجمین جلسه درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی، در ادامه تشریح نظرات مخالفان ثبوت رؤیت هلال با حکم حاکم شرع، اظهار کرد: چندین نفر از فقها در این باره قائل به عدم نفوذ حکم حاکم هستند که صاحب حدائق و مرحوم ملااحمد نراقی از این دسته هستند.
وی افزود: اینها گفتهاند حکم حاکم در بحث ثبوت رؤیت هلال نفوذ ندارد و استدلال کردهاند که ما در فقه مسائلی داریم که از آن مسائل میتوانیم دریافت کنیم که در اینجا هم رؤیت هلال با حکم حاکم قابل اثبات نیست.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی ادامه داد: دلیل دیگر این بزرگان مبنی بر اینکه حکم حاکم شرع در اینگونه موضوعات حجیت ندارد این است که این موضوع با قواعد سازگاری نداشته و تنافی و تناقض دارد.
وی تصریح کرد: نگاه کسانی که میگویند در بحث رؤیت هلال حکم حاکم نقشی ندارد، یکی این است که آن را با بعضی از مسائل فقهی مقایسه کردهاند و یکی هم این است که به ظاهر بعضی از روایات تمسک کردهاند که هر دو قابل نقد بوده و پاسخ و جواب دارند؛ درنتیجه نمیتوانیم قائل به این فتوا باشیم و این نظریه را قبول کنیم.
امام جمعه بجنورد گفت: اما در مقابل اکثر فقها بر این هستند که برای اثبات رؤیت هلال علاوه بر رؤیت مستقیم، شهادت رجلین عدلین، تواتر و شیاع و علاوه بر گذشتن 30 روز از ماه قبل راه پنجمی هم وجود دارد به نام حکم حاکم.
خلاصه درس حاضر:
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی در جلسه چهل و ششم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی در ادامه ادله اثبات رؤیت هلال به حکم حاکم، به تشریح ادله خاصه پرداخت و گفت: افزون بر ادله عمومی ولایت فقیه، ادله خاصهای هم داریم؛ یعنی روایات مخصوصی داریم که بحث رؤیت هلال را به اجازه یا اذن امام و یا به اعلام امام و معصوم (ع) موکول کرده است.
وی ادامه داد: از روایات به صراحت میشود فهمید که بحث رؤیت هلال اگر از ناحیه ولی امر و امام معصوم یا غیر معصوم در عصر غیبت اعلام شد پذیرفته است.
تقریر درس:
موضوع بحث ثبوت رؤیت هلال به حکم حاکم شرع بود، عرض کردیم دو نظریه هست؛ یک نظریه که میگوید حاکم شرع نمیتواند با حکم خود رؤیت هلال را ثابت کند که بیان شد؛ ولی قول قویتر و مشهورتر این است که ولی فقیه و حاکم شرع اگر خودش با علم خودش تشخیص داد یا دو نفر پیشش آمده و به رؤیت هلال شهادت دادند باید این را اعلام کند و حکم حاکم هم متبع و لازم الاتباع است.
ادلهای که میتوانیم از آنها استفاده کنیم بر اینکه حکم حاکم نفوذ دارد و با حکم حاکم اول و آخر ماه اثبات میشود دو گونه دلیل است؛ یکی ادله عامه، همان روایاتی که در اثبات اصل ولایت فقیه قبلاً بیان کردیم اکثر آنها به همان زبان عمومی این موضوع را هم شامل میشود.
وقتی کسی نایب امام بود و نیابت آن عامه بود در همه زمینههایی که مردم نیاز دارند و امور جاری مردم است «مجاری الاُمور بید العلماء بالله»؛ جریان زندگی مردم و مواردی که به آن نیاز دارند باید گره آنها به دست رییس و حاکم آنها باز باشد.
یکی از موضوعات مبتلابه در جامعه دینی موضوع رؤیت هلال است که اگر سامانمند نشود و اتحادی در آن نباشد ممکن است در یک روز چند کشور متحد نباشند و سه یا چهار روز به دنبال هم نماز عید فطر بخوانند و خود همین یک نوع توهین به وحدت اسلامی و امت اسلام است.
بنابراین در آن ادلهای که میفرمودند ما برای شما حاکم قرار دادیم و ما برای شما پناهگاه قرار دادیم که در حوادث واقعه به آنها رجوع کنید یکی از حوادث واقعه همین بحث اثبات اول و آخر ماه، روز عید و این جور مسائل است.
پس یکی از ادله کسانی که طرفدار اثبات رؤیت هلال به حکم حاکم هستند ادله عمومی است که دیروز به آن پرداختیم و علاوه بر آن ادله خاصهای هم داریم؛ یعنی روایات مخصوصی داریم که بحث رؤیت هلال را به اجازه یا اذن امام و یا به اعلام امام و معصوم (ع) موکول کرده است.
این روایت را هم میخوانیم و القای خصوصیت هم میکنیم؛ به این معنا که درست است راجع به پیغمبر و امام معصوم این روایات صادر شده؛ ولی بر مبانی گذشتهای که عرض کردیم خصوصیتی بر امام و پیغمبر ندارد، «ما هو حاکم» از آن جهت که حاکم دین و شرع بودند به مردم میگفتند بروید فردا روزه خود را بخورید یا بگیرید یا اول ماه یا آخر ماه است. سیره و منش و روش آنها هم همین بوده که در اینگونه مسائل گره زندگی مردم را باز میکردند.
مردم سؤال میکردند آقا اول ماه یا آخر ماه است، میفرمود: سفره را بیاور پهن کن غذا بخوریم، یعنی چه؟ یعنی دیگر ماه رمضان تمام شده است، خود همین هم زباناً و هم عملاً حکم بود.
ادله خاصه اثبات رؤیت هلال با حکم حاکم
حالا روایتی که راجع به این موضوع هست را میخوانیم تا مروری بر اینگونه روایات داشته باشیم، در وسائل الشیعه جلد 10 چاپ جدید آل البیت صفحه 275 باب 6 احکام ماه رمضان- اینجوری اگر وسائل الشیعه قدیمی را هم داشته باشید احکام شهر رمضان را میآورید، کتاب الصوم، احکام شهر رمضان، باب 6 روایت را پیدا میکند- این روایت صحیحه بوده و به صحیحه محمد بن غیس معروف است.
«محمد بن علی بن الحسین باسناده عن محمد بن غیس عن ابی جعفر (ع)، قال اذا شهد عند الامام شاهدان أنّهما رأیا الهلال منذ ثلاثین یوما أمر الامام بالافطار ذلک الیوم إذا کانا شهدا قبل زوال، فان شهدا بعد زوال الشمس أمر الامام بافطار ذلک الیوم وأخر الصلاة إلی الغد فصلی بهم»
دو نفر پیش امام میآیند و شهادت میدهند که ماه را دیدهاند، از وقتی که 30 روز گذشته ما امشب ماه را دیدیم تا شهادت میدهند که ما ماه را دیدیم و 30 روز آن تمام شده است، امام میگوید: خُب، حالا که ماه را دیدهاید فردا عید است.
حالا دو جور است؛ گاهی پیش از ظهر ماه را میبینند گاهی بعد از ظهر، اگر امکان رؤیت فراهم باشد، اگر ماه را بعد از ظهر دیدند مثلاً روز سیام وقتی ماه را دیدند که دیگر آفتاب میخواهد غروب کند، روزه آن روز آنها درست است؛ اما نماز عید خود را فردا میخوانند.
اما اگر قبل از ظهر ماه را دیدند، ممکن است ماه قبل از ظهر هم دیده شود اگر تمام باشد که در چنین صورتی همان روز، روزه را میخورند و قبل از ظهر نماز عید را میخوانند. این توضیحی در مورد رؤیت هلال ماه قبل و بعد از ظهر بود.
اگر قبل از ظهر ماه را دیدند یا پیش امام اثبات شد یا اینها دیشب ماه را دیدهاند ولی قبل از ظهر روز بعد نزد امام آمدهاند و شهادت میدهند، امام میگوید: پس یقیناً ماه رمضان نیست بروید روزه خود را بخورید.
اما اگر شهادت آنها بعد از ظهر بود باز هم امام میفرماید امروز روزه نگیرد؛ چون ماه را دیدهاند و امروز روز عید است؛ منتها نماز را برای روز بعدش میگذارد و فردا نماز را میخوانند.
البته تتمه حدیث مهم نیست، اصل این است که «أمر الامام بالافطار ذلک الیوم»، اگر دو شاهد شهادت دادند که ماه را دیدهاند، امام میفرماید: بروید روزه خود را بخورید و ماه رمضان تمام شده است.
استدلال در «امر الامام» است، امام دستور داد و امر کرد. اگر میگفت «قال الامام» یک حرف بود؛ اما اینجا «امر الامام» است. «امرالامام» حکم حکومتی است؛ یعنی امر کرد، فرمان داد و دستور داد که بروید روزه خود را بخورید فردا عید است یا اگر صبح شهادت به رؤیت هلال ماه دادند به این معنا که شب ماه را دیدهاند اما امام را پیدا نکردهاند صبح روز بعد آمدهاند و پیش امام شهادت دادهاند امام میفرماید: بروید که امروز روزه گرفتن حرام است، روزه را بخورید و نماز بخوانید.
اگر بعد از ظهر پیش امام آمدند مثلاً راه آنها دور بوده است تا خدمت امام رسیدهاند ظهر رد شده است، امام میفرماید: امروز روزه خود را بخورید فردا میرویم نماز عید میخوانیم.
خُب، این «امر الامام» مورد استدلال است که تصریح دارد و واضح است که بحث اعلام اول یا آخر ماه به حکم حاکم قابل اثبات است.
خُب شاید کسی بگوید که اینجا امام معصوم است از کجا میگویید که غیر معصوم را هم شامل میشود، اولاً روایات زیادی داریم که امام و کلمه امام در مورد غیر معصوم هم به کار رفته است، در اینجا گفته «امر الامام»، نگفته «امر الامام المعصوم»، امر الامام یعنی امام المسلمین که در عصر غیبت امام المسلمین ولی فقیه است.
خُب، پس اینجا اطلاق دارد، قیدی که دنبال آن نیامده و امام را مقید به پسوندی به نام معصوم نکرده است، پس بنابراین از «امر الامام» حکم عمومی استفاده میشود، هم در عصر حضور و هم در عصر غیبت.
نکته دیگر این است که اگر شما بگویید این مخصوص امام معصوم است، پس لازمه آن این است که امام معصوم برای امام معصوم دیگر تعیین تکلیف کند؛ یعنی این روایت را که امام صادق (ع) یا امام باقر (ع) فرمودهاند برای امامان بعدی هم تعیین تکلیف کرده است. نه اینجا این جور نیست.
مرحوم سبزواری گفته اصلاً مقبول نیست که امام قبلی برای امام بعدی تعیین تکلیف کند اگر بگوییم مقصود از کلمه امام در اینجا امام معصوم است یعنی مثلاً امامی که بعد از امام صادق (ع) آمده و این روایت را دیده مکلف به اجرای حکم امام قبلی است که اصلاً چنین چیزی ممکن نیست و نمیشود.
پس بنابراین ظاهر این روایت طبق آن مبانی که در گذشته عرض کردیم و تأیید میشود به روایاتی که غیرمعصوم را امام نامیدهاند، حالا چند نمونه را عرض میکنیم که در لسان قرآن غیرمعصوم را هم امام نامیدهاند. «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا» [1] و «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یدْعُونَ إِلَی النَّارِ»[2]، ما امام نار هم داریم تا چه رسد به امام نور!
در روایات هم همین طور است، یکی دو روایت را بخوانیم «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَیُّمَا مُؤْمِنٍ أَوْ مُسْلِمٍ مَاتَ وَ تَرَکَ دَیْناً لَمْ یَکُنْ فِی فَسَادٍ وَ لَا إِسْرَافٍ فَعَلَی الْإِمَامِ أَنْ یَقْضِیَهُ فَإِنْ لَمْ یَقْضِهِ فَعَلَیْهِ إِثْمُ ذَلِکَ»[3]
مسلمانی مرده و قرضی بر گردن او مانده است، این دین و قرضی که گرفته نه برای فساد بوده و نه برای اسراف، برای زن و زندگی خود وامی گرفته و مرده است، قرض او مانده است چهکار کنیم؟ بر عهده امام است که قرض و بدهی او را از بیتالمال پرداخت کند، الآن هم چیزی شبیه این داریم، مثلاً بانکها چنین قانونی دارند حالا نمیدانم بدهیهای میلیاردی را هم شامل میشود یا همین قرضهای کوچک را در بر میگیرد.
پس بنابراین «فَعَلَی الْإِمَامِ أَنْ یَقْضِیَهُ» امام باید آن وام و قرض بیچارهای که مرده و دست او از همهجا کوتاه است و زن و چهار تا بچه به یادگار گذاشته را پرداخت کند، این امام یعنی چه؟ یعنی امام معصوم؟ نه امام المسلمین، کلمه امام در اینجا به معنای پیشوا است.
امام صادق (ع) در روایتی به اسماعیل بن عدی که امیرالحاج بود، در زمان امامان هم امیرالحاج تعیین میشد مثل الآن که مقام معظم رهبری در حج امیرالحاج تعیین میکنند آن زمان هم امیرالحاج تعیین میکردند؛ یعنی رییس حجاج در ایام و مناسک حج.
اسماعیل بن عدی در ایام حج ظاهراً همراه با امام به مکه میرفتند بعد این ایستاده بود داشت با امام صحبت میکرد و به قول امروزیها خوش و بش میکرد و گرم گرفته بود، امام فرمود: برو، چرا ایستادهای؟ «سر فان الامام لایقف» [4] حرکت کن و برو، تو امام و امیرالحاج هستی نباید بایستی، باید جلو رفته و راه بروی تا بقیه راه را گم نکنند، الآن وقت گرم صحبت شدن نیست راهت را ادامه بده و توقف نکن؛ زیرا امام و امیرالحاج هستی.
در اینجا عبارت «سِر فان الامام لایقف»؛ حرکت کن یقیناً خطاب به امام معصوم نیست؛ چون امام به فرد دیگری میگوید «سر»، سیر کن، امام الحاج و امیرالحاج حق ندارد بایستد باید برود و جلوداری کند و مردم به دنبال او بیایند. خُب، در اینجا امام به کار رفته و حال اینکه یقیناً امام معصوم نیست.
همچنین «علیکم بالجهاد فی سبیل الله مع کل امام عدل فان الجهاد فی سبیل الله باب من ابواب الجنة»[5] بر شما باد جهاد در راه خدا با پیشوای عادل، امام عادل، فرق نمیکند در زمان امام معصوم باشد یا غیر معصوم.
خُب، پس بنابراین «أمر الامام بالافطار ذلک الیوم» یعنی امام المسلمین و حاکم مسلمانان، این اجازه، قدرت و مسؤولیت را دارد که اگر ثابت شد امروز آخر ماه رمضان است اعلام کند مردم فردا بیایند نماز عید بخوانند و روزه گرفتن دیگر تمام است. این روایت به صراحت این مطلب را میفرماید.
در «امر الامام»، امام از چه جهت امر کرده است؟ از جهت امامت و اینکه رهبر مسلمین و حاکم شرع است؛ ول در زمان طاغوت باشد و حاکم رسمی کس دیگر باشد باز حاکمیت اصلی امام و جعل حاکمیت او از بین نرفته است.
پس امام چه حاکم ظاهری باشد چه نباشد حاکم است؛ ولو حاکمیت او در زمان طاغوت بالفعل نشده باشد، وقتی طاغوت بر سر کار است آن حاکمیت در دل امامت هست، قبلاً هم عرض کردیم که بالقوه هم امام معنوی و امام اجتماعی و ظاهری است؛ منتها امامت معنوی دستنخورده و به جای خودش باقی است اما این امامت ظاهری و رهبری آن بالفعل نشده است؛ ولی بالقوه امام است.
پس «امر الامام» یعنی همان حاکم شرع، آن جنبه حکومتی آن هم هست حتی در زمانی که طاغوت حاکم است اگر امام معصوم بتواند مسائل مردم را حل و فصل کند نباید کنار بکشد؛ بلکه به اندازهای که میتواند باید اقدام کند.
مثل زمان طاغوت که بعضی از مردم به نزد بعضی از مراجع تقلید و علمای بلاد میآمدند و آنها کار مردم را راه میانداختند، دادگاه نبود و دادگستری دست کس دیگر بود؛ ولی من خودم با چشم خودم دیدم، کاشان برای تبلیغ رفته بودیم، نزد مرحوم آیتالله یثربی بودیم، دو نفر بازاری با هم اختلاف داشتند، یکی میگفت من اینقدر ابریشم فروختم دیگری میگفت من فلان قدر فروختم، همانجا آیتالله یثربی گفت مدعی و منکر داریم، شما مدعی هستی و دیگری منکر است، به منکر گفت قسم میخوری؟ همانجا دادگاه تشکیل داد و مسئله را تمام کرد.
پس بنابراین چه امام و چه فقیه در زمانی که مبسوط الید هم نباشند میتوانند به عنوان حاکم شرع شناخته بشوند، پس اشکالی ندارد که بگوییم ولو امام در زمانی بوده که حاکمیت رسمی و سیاسی دست کس دیگری بوده باز هم پناهگاه مسلمانان بودهاند، مثل زمان طاغوت که مردم خانه مراجع را پناهگاه خودشان میدانستند، دراینباره اشکالی ندارد، مخصوصاً در بحث رؤیت هلال، حالا اگر در جای دیگر نگوییم در بحث رؤیت هلال خواهیم گفت که سیره همین بوده است، سیره مسلمانان این بوده که برای تعیین تکلیف در خانه مراجع را میزدند.
خُب، این یک روایت که صریح و صحیح بود درباره اینکه امام دستور داد آخر ماه رمضان بوده و عید فطر است حاکم او نافذ است و ثابت میشود.
دلیل دوم صحیحه حلبی است، این هم روایت صحیحه است و سند آن صحیح بوده و مشکلی ندارد و روایت محکم است، «إنّ علیّاً (ع) کان یقول: لا أُجیز فی الهلال إلاّ شهادة رجلین عدلین»[6] اجازه نمیدهم در اثبات رؤیت هلال مگر شهادت دو مرد عادل.
از این روایت چند نکته استفاده میشود، اولاً که باید دو فرد عادل شهادت بدهند، دو تا عادل هم باید مرد باشند شهادت زن دراینباره پذیرفته نیست، یک رجل و یک زن هم پذیرفته نیست، یک رجل و دو زن هم پذیرفته نیست. یک رجل و یک قسم هم پذیرفته نیست، فقط آن که در اثبات رؤیت هلال پذیرفته است دو رجل عادل است. خُب این یک نکته.
نکته دوم این است که این دو رجل باید حتماً پسوند عدالت هم داشته باشند، رجل مسلمان تنها کافی نیست، باید مسلمان و رجل عادل باشد.
سوم اینکه امام میفرماید: «لا أُجیز»؛ من اجازه نمیدهم، این یعنی جنبه حاکمیت و حکومت و امامت و ولایت است. «لا أُجیز»؛ یعنی من امضا نمیکنم، اعلام نمیکنم و اجازه نمیدهم اثبات رؤیت هلال را مگر اینکه دو رجل عادل پیش من بیایند و شهادت بدهند و آن موقع اعلام میکنم که اول یا آخر ماه است و الی آخر.
از این روایت هم به صراحت میشود فهمید که بحث رؤیت هلال اگر از ناحیه ولی امر و امام معصوم یا غیر معصوم در عصر غیبت اعلام شد پذیرفته است.
البته خواهیم گفت که تبصرهای در اینجا هست، حالا بعد هم مفصل میگوییم اما برای اینکه بحث روشن شود تبصره این است که اگر حاکم شرع اعلام کرد که آخر یا اول ماه است حکم او نافذ است حتی بر مقلدین خودش و مقلدین غیر خودش، حتی بر مجتهد دیگری که صاحب رساله است.
اگر فقیه حاکم مثل رهبر معظم انقلاب رؤیت هلال را اعلام کرد بر همه مراجع تقلید و مقلدان آنها واجب است که از او تبعیت کنند، اینجا نمیتوانند بگویند که من مقلد فلانی هستم، اینجا دیگر بحث تقلید نیست بحث حاکم است، امر حاکم است.
بله یک تبصره دارد و تبصره این است که آن مجتهد دیگر در مستند این ولی تشکیک کند، بفهمد آن دو نفری که شهادت دادهاند عادل نبودهاند ادعای عدالت کردهاند اما عادل نبودهاند یا اصلاً خطا کردهاند ماه را ندیدهاند چیز دیگری بوده خیال میکردند ماه است، خطای در دید داشتهاند، فقط در اینجا است که آن مجتهد دیگر لازم نیست تبعیت کند؛ اما حق اعلام هم ندارد. حالا بعد خواهیم گفت که حق ندارد اعلام کند اول ما نیست، فقط میتواند از حاکم شرع تبعیت نکند؛ چون در مستند او احتمال خطا میرود چه آن دو نفر که آمدهاند و شهادت دادهاند و چه در اصل دیدن.
والا غیر از این مسأله اگر دلیلی بر خطا ندارد و دلیلی بر فسق این دو نفر ندارد وقتی حاکم شرع اعلام کرد همه مراجع تقلید همزمان او و مقلدان آنها هم باید تبعیت کنند، فقط یک فرض هست که تبعیت لازم نیست و آن وقتی است که یا این دو رجل عادل نباشند یا اگر هم عادل هستند خطای در دیدشان ثابت شود.
گفتیم که در صورت تشکیک آن مرجع تقلید حق اعلام ندارد، حق دارد که روزه بگیرد؛ اما حق ندارد حتی به مقلدان خود اعلام کند، حق ندارد اعلام کند که آی مردم اول ماه نیست یا اول ماه هست؛ پس از روایت «لا أُجیز فی الهلال إلاّ شهادة رجلین عدلین» هم میشود استفاده کرد.
بعضیها گفتهاند که شاید به خاطر اینکه اینجا عبارت «لا اجیز» هست و کلمه امام نیست نتوان به این روایت استدلال کرد که راهی را باز گذاشتهاند؛ چون در روایت قبلی میگفتیم امر الامام با این توجیه قابل اثبات بود.
بعضیها خواستهاند بگویند این روایت در مقام بیان این نیست که امام از جهت امامت حکم میدهد که «لا اجیز» چون کلمه امام نیست که بگوییم تعمیم دارد، این افراد خدشه کردهاند ولی ظاهر روایت این است که این صحیح نیست، چرا؟ چون امام اینکه میگوید: «لا اجیز» بالاخره گویا کسی سؤال میکند که آقا اجازه میدهید فردا روزه را بخوریم؟ در دل این «لا اجیز» جنبه حاکمیت و حکومت هست؛ یعنی وقتی شما خوب دقت کنید اینکه کسی میآید به امام میگوید: آقا اجازه میدهید ما فردا روزه بگیریم یا نگیریم؟ امام میگوید: اگر دو شاهد عادل پیش من بیایند و شهادت به رؤیت ماه بدهند اجازه میدهم که روزه نگیرید یا فردا اول ماه رمضان است و روزه بگیرید.
پس معلوم میشود امام این ولایت و اجازه را دارد که اگر رؤیت هلال ماه به علم خودش یا شهادت عدلین ثابت شد حق دارد به دیگران هم اعلام کند و دیگران هم واجب است از او تبعیت کنند.
پس بنابراین درست است بعضیها خواستهاند مقداری خدشه کنند که چون لحن این روایت عمومیت ندارد و بیشتر به معصوم میخورد نه به غیر معصوم؛ ولی با دقت در محتوا به نظر میرسد که میشود و اشکالی ندارد با آن ذهنیتی که داریم و مبانی که طی کردیم میشود از این روایت هم به عمومیت استفاده کرد.
اما روایت دیگری هم بخوانیم، صحیحه ابن محبوب، این سومین صحیحه است که دلیل خاص بر اثبات رؤیت هلال از ناحیه فقیه محسوب میشود، این هم شبیه روایت فوق است که «عن جعفر عن ابیه عن علیا (ع) قال: لا أجیز فی الطلاق و لا فی الهلال إلاّ رجلین»[7] این روایت با روایت قبل فرق دارد یک طلاق اضافه دارد، در مورد طلاق هم همین جوری است.
اجازه نمیدهم نه در طلاق و نه در هلال الا شهادت رجلین را؛ یعنی باید دو مرد بیایند و شهادت بدهند، البته اینجا باز کلمه عدلین را هم ندارد که باید عادل باشد.
ظاهر این روایت هم همین است که امام المسلمین، امام معصوم و غیرمعصوم در عصر غیبت اجازه طلاق میتوانند بدهند، اگر دو نفر بیایند و شهادت بدهند میتوانند طلاق بدهند و زنی را از مرد جدا کنند و همچنین در اثبات رؤیت هلال با شهادت دو عادل اول یا آخر ماه قابل اعلام و اثبات است.
پس بنابراین این ادله خاصه را هم داریم، حالا انشاءالله ادامه بحث سیره پیغمبر و امامان که عملاً به این مسئله تن دادهاند را مطرح میکنیم، حالا خواهیم گفت که حتی حکم حاکم فاجر را هم امام در بحث هلال قبول کرده است.
پس بنابراین هم ادله عامه و هم ادله خاصه را آوردیم که دلالت میکند بر اثبات رؤیت هلال از ناحیه حاکم شرع؛ چه معصوم و چه غیر معصوم. حالا ادامه بحث را انشاءالله خواهیم گفت./902/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع:
[1]. قرآن کریم، سوره انبیاء، آیه 73.
[2]. قرآن کریم، سوره قصص، آیه 41.
[3]. اصول کافی (4 جلدی)، ثقهالاسلام کلینی، تهران: انتشارات مسجد چهارده معصوم علیهمالسلام، ج. 2، ص. 265.
[4]. وسائل الشیعه، ج 8، ص 290 کتاب الحج، ابواب آداب السفر الی الحج، باب 26، حدیث 1.
[5]. مستدرک الوسائل، ج 7، ص ۱۶.
[6]. وسائل الشیعه، ج 10، ص 289 حدیث 1.
[7]. همان مدرک، جلد 10، ص 189، حدیث 9.