به گزارش وسائل، عبدالمجید تناور در مقاله ای با عنوان چرا باید به رسانه، نگاه فقهی داشته باشیم؟ به بررسی مساله ارتباط بین اخلاق رسانه و فقه رسانه پرداخته است.
قسسمت اول این مقاله سابقا به نظر مخاطبین گرامی رسید. قسمت دوم این مقاله هم اینک در اختیار خوانندگان گرامی قرار می گیرد
۶- اخلاق رسانهای
در دایرهالمعارف بینالمللی ارتباطات، اخلاق رسانهای زیر مجموعهای از اخلاق عملی و یا حرفهای دانسته شده که از ترکیب توصیف و تئوری تشکیل شده است. در این دایرهالمعارف آمده است: اخلاق رسانهای شاخهای جدید ولی مهم از اخلاق حرفهای است … (کلیفورد جی کریستیانز، ۱۳۷۵).
برخی از محققان ارتباطی و محققان روزنامه نگاری، دگرگونی شرایط فعالیت روزنامههای عقیدتی و انقلابی اواخر قرن هیجدهم میلادی و جایگزینی آنها با روزنامههای خبری مؤسسات بزرگ تجارتی را، که از اواسط قرن نوزدهم بر اثر رشد سرمایه داری و پیشرفت امکانات فنی جدید مخابراتی و ماشینهای نوین حروفچینی و چاپ، ایجاد و توسعه وسایل تازه حمل و نقل و به ویژه راه آهن و گسترش آگهیهای بازرگانی و سوددهی اقتصادی صورت گرفت، از عوامل مهم توّجه به اصول اخلاقی روزنامه نگاری، معرفی میکنند (معتمدنژاد، ۱۳۷۷).
پیشینهی تدوین و کلیه مقررات اخلاق حرفهای روزنامه نگاری به سال ۱۹۱۲ م. برمی گردد. به واقع، با تأسیس نخستین شورای مطبوعاتی از سوی نروژیها، نخستین اصول اخلاق حرفهای نیز در عالم مطبوعات پدید آمد. سپس سوئدیها در سال ۱۹۱۶م. و فرانسویها در سال ۱۹۱۸م. و فنلاندیها در سال ۱۹۱۹م. و آمریکاییها در سال ۱۹۲۲م. برای تدوین این مقررات اقدام کردند (اسدی، ۱۳۸۱: ۶۷، به نقل از احدزاده، ۱۳۸۸: ۱۲۰).
گردانندگان « انجمن آمریکایی مدیران روزنامهها» برای پشتیبانی از «روزنامه نگاری عینی» در سال ۱۹۲۳م. به تدوین اصول اخلاقی و شرافتی حرفه روزنامه نگاری دست زدند. به موجب این اصول، حقیقت جویی و صحت گرایی، استقلال و بی طرفی و هم چنین احترام به حیثیت فردی و نیز احساس مسئولیت در برابر مصالح عمومی، از مهم ترین مبانی حرفهای روزنامه نگاری شناخته شدند (معتمدنژاد، ۱۳۸۵).
نخستین شوراهای مطبوعاتی جهان، که به ترتیب در کشورهای نروژ، سوئد و فنلاند ایجاد شدند، با عنوان «دادگاه شرافت مطبوعات» و برای نظارت بر اجرای اصول اخلاقی حرفهای مصوب سازمانها و نهادهای مالکان و مدیران مطبوعات و انجمنها و اتحادیههای روزنامه نگاران تشکیل شدند. این شوراها در طول چندین دهه فعالیت تحول زیادی پیدا نکردند و تنها در سوئد، از سال ۱۹۶۹م. در کنار نمایندگان منتخب تشکلهای حرفهای دوگانه مدیران مؤسسات مطبوعاتی و روزنامه نگاران آنها مقام خاصی به عنوان «اومبوزمن» ایجاد شده است که نقش میانجی و منصف بین شکایت کنندگان از مطبوعات و داوری کنندگان عضو شورای مطبوعات را به عهده دارند(معتمد نژاد، ۱۳۷۷: ۱۵).
اقداماتی که از سال ۱۹۷۳م. از سوی «یونسکو» برای تبادل نظر نمایندگان سازمانهای ارتباطی حرفهای منطقهای و بین المللی راجع به تهیه و تدوین مجموعه مقررات اخلاق حرفهای روزنامه نگاری آغاز شده بودند، در سال ۱۹۸۳م. ، به دنبال برگزاری چهار گردهمایی مشورتی از طرف کارشناسان منتخب سازمانهای مذکور در پراگ و پاریس، سرانجام به نتیجه رسیدند و اصول اخلاقی مورد نظر، باعنوان « اعلامیه یونسکو درباره رسانهها» به وسیله اکثریت کشورهای عضو آن سازمان، تصویب شدند (معتمدنژاد، ۱۳۸۵).
اعلامیه اخیر دارای ده اصل است که در آنها به ترتیب:
۱- حق مردم در دستیابی به اطلاعات
۲- روزنامه نگار وقف واقعیت عینی است.
۳- مسئولیت اجتماعی روزنامه نگار
۴- شرافت حرفهای روزنامه نگار
۵- دسترسی همگان و مشارکت
۶- احترام به حریم خصوصی و شئون انسانی
۷- احترام به منافع عمومی
۸- احترام به ارزشهای جهانی و تنوع فرهنگها
۹- امحای جنگ و سایر مصایب فراروی بشر
۱۰-ارتقای نظم نوین اطلاعاتی و ارتباطی جهانی (شکرخواه، ۱۳۷۴: ۱۲۵-۱۲۸ و معتمدنژاد، ۱۳۸۵).
علاوه بر این، در زمینه تلاش برای دستیابی به اصول اخلاقی روزنامه نگاری میتوان به «اعلامیه بوردو» مصوب آوریل ۱۹۵۴م. فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران و «اعلامیه مونیخ» که در نوامبر ۱۹۷۱م. از سوی نمایندگان سندیکاها و اتحادیههای روزنامه نگاری شش کشور عضو جامعه اقتصادی اروپا تصویب شد و هم چنین قطعنامه مصوب ۱۹۶۲م. سازمان بین المللی روزنامه نگاران دربارهی اصول اخلاقی حرفهای روزنامه نگاری؛ اشاره نمود (معتمدنژاد، ۱۳۸۵).
در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، تدوین و تصویب مجموعههای اصول اخلاقی روزنامه نگار، در سطح ملی بعضی از کشورهای غربی، که پیش از آن فاقد چنین مجموعههایی بودند نیز طرف توّجه واقع شده است. در این مورد میتوان به تجربههای کشورهای بلژیک (۱۹۴۷)، هلند(۱۹۵۸)، آلمان(۱۹۵۶)، ایتالیا(۱۹۵۷) و سویس(۱۹۷۲) اشاره داشت. این تلاش را در کشورهای آسیایی و آفریقایی نیز میتوان پس از جنگ جهانی دوم و همراه با جنبشهای استعمار زدایی و بیداری سیاسی این کشورها مشاهده کرد (معتمدنژاد، ۱۳۸۵).
هر چند که غرب در زمینهی اخلاق رسانهای و طرح مباحث آن پیشگام بوده است، امّا به دلایلی که برخی از آن به زمینهی اجتماعی و فرهنگی غرب بر میگردد، هنوز نتوانسته است که توفیقات زیادی کسب کند. به همین دلیل اگر چه از تدوین اوّلین قانون رسانهای نزدیک به یک قرن می-گذرد امّا هنوز مقولهی اخلاق رسانهای به رازی سر به مهر میماند … چه تضمینی وجود دارد که ماجراهایی غیر اخلاقی مانند آن چه در نیویورک تایمز رخ داد(ماجرای روزنامه نگار معروف، جیسن بلرکه دست به تحریف و جعل اخبار زده بود و سرانجام رسوایی به بار آورد) در سایر رسانهها در جریان نباشد؟ آیا آن چه موسوم به اخلاق حرفهای است، تضمینهایی برای اجرا هم دارد (شکرخواه، ۱۳۸۵).
مرام نامههای مختلفی برای حفظ اخلاق در رسانهها وجود دارد که ارتباط گران خود را ملزم به رعایت آن میدانند. امّا آن چه در بیرون اتفاق میافتد لزوماً مطابق این مرام نامهها و اخلاقیات نمیباشد. برای پایبندی به این مرام نامهها، شیوههای مختلفی وجود دارد از جمله: « سوگند، آموزش اخلاق حرفهای رسانهها به کادر موجود، مجامع صنفی رسانهای و آئین نامها»( جعفری نژاد، ۱۳۸۵) امّا آیا اینها آنقدر الزام آور هستند که همگی آنها را رعایت کنند؟
بنابر نظرگاه غربی از نظر منطقی، اصول اخلاق حرفهای و رسانهای باید اصول بنیادین مکاتب اخلاق فکری نظیر: رویکردهای فلسفه سودجویی، فلسفه غایت گرایانه، رویکردهای فریضه شناختی یا وظیفه مداری امانوئل کانت، ابزار طلایی ارسطو و یا انگارههای کریتیانز را قانع نماید یا حداقل با آنها متناقض نباشد (احدزاده، ۱۳۸۸: ۸۱).
اخلاق، هنگامی در مطبوعات(رسانه) ارج و قدر مییابد که کارکرد هنجارها در نظام خبررسانی به-طور اصولی شناخته شود و این مهم در گام نخست در گرو حل معضلات نظری و تبیین مبانی و اصول ارتباطی حاکم بر جامعهی بشری است (سبحانی، ۱۳۷۵). اخلاق چه برای جامعه و نهادهای درون آن و چه برای افراد، امری ضروری است و نمیتوان جامعهی بدون اخلاق را جامعهای مطلوب در نظر گرفت؛ امّا آن چه به نام اخلاق در مغرب زمین بحث میشود و اخلاقی که دین اسلام به آن تأکید دارد، تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند. آن چه میتوان از اخلاق رسانهای انتظار داشت را می-توان این طور بیان کرد که:
«اخلاق رسانهای نقطه تلاقی علم اخلاق و عمل رسانه یا ارتباط جمعی است. اخلاق رسانهای امری درونی و مرتبط با ارزشها و هنجارهاست. بدین مفهوم، درونی است که مجموعهی قواعد و اصول اخلاق باید توسط ارتباط گران و سازمان ارتباطی رعایت شود و از این نظر با حقوق و قانون، متفاوت است. چه بسیاری از شگردهای رسانهای که به ظاهر با هیچ اصل و بند و تبصرهای از حقوق تنافی نداشته باشد، امّا با اصول اخلاق منافات دارد»(جبلی، ۱۳۸۳).
امّا آیا اخلاق رسانهای موجود جواب گوی این نیاز ارتباط گران میباشد؟ آیا این اخلاقی که در جامعه ما نیز بر سر آن بحث است، برآمده از همان اخلاق رسانهای غرب میباشد؟
علاوه بر این، بسیاری از معیارهای اخلاقی در علم رسانه در همه جای دنیا مورد قبول نیستند. در واقع محققانی نظیر دیکسون حتّی مدعی هستند که فقدان توافق جهانی درباره هنجارهای اخلاقی از مشخصههای ارتباط جمعی هست و خواهد بود. در نتیجه بسیاری از مقررات اخلاقی که در این مورد وضع شدهاند، در بهترین شکل خود، تنها رهنمودهای هنجاری هستند که بر هیچ فلسفهی اخلاقی مشترکی مبتنی نیستند و روزنامهنگاران و ارتباطگران، بسته به موقعیت، به نحوی خاص با آنها روبرو میشوند. بنابراین، تصویب قوانین گسترده، برای اعمال چنین هنجارهایی که دوام و مقبولیت آنها مورد تردید است، بسیار غیر عملی است (کاسوما، ۱۳۷۵ ؛ به نقل از جبلی، ۱۳۸۳).
از آن جا که در مغرب زمین مکاتب مختلف اخلاقی و فلسفی وجود دارد، بنابراین، یک اجماع قابل اعتنا بر سر مبانی اخلاقی وجود ندارد و این تشتت به حدی است که نمیتوان تمامی جوامع غربی را معتقد به اصل و یا اصول خاصی دانست. به عنوان نمونه میتوان برخی از دیدگاهها در زمینهی اخلاق رسانه را در تقسیم بندی زیر نشان داد:
* موقعیت گرایی( اباحه گرایی): مهم آن چیزی است که رسانه یا ارتباط گر میل دارد در یک لحظه خاص انجام دهد.
* ماکیاول گرایی: رفتار غیر اخلاقی را در مورد خاص به شرط آن که به ندرت و مخفیانه صورت گیرد، مجاز میداند.
* غایت گرایی: پیامدها را تنها عوامل تعیین کننده در اخلاقی بودن عمل ارتباط گر می-داند و به حاصل عمل بی توّجه است.
* لذت گرایی: یک عمل صحیح رسانه ای، عملی است که در خدمت منافع و تولید لذت بیش تری باشد.
* خود گرایی: عمل صحیح رسانه ای، عملی است که اول برای خودِ ارتباط گر، لذت-بخش و مطلوب باشد و در اولویت بعدی برای گروههای دیگر (جبلی، ۱۳۸۳).
این تششت باعث شده است که با وجود مرام نامههای مختلف بین المللی باز هم رسانهها همگی بر سر یک سلسله اصول معین به اجماع نرسند و هر رسانهای به تناسب و فراخور اعتقادی که دارد مسلک و مکتبی خاص را دنبال میکند. به طور کلی یک رسانه برآیندی از نیروهای درونی و شرایط اجتماعی بیرونی آن است. نمیتوان در جامعهای که اصولاً ارزشی برای رعایت اصول اخلاقی قائل نیست، از رسانهها چنین انتظاری داشت. هم چنین اخلاقی بودن افراد و نیروهای درگیر در یک رسانه کافی نیست بلکه برآیند عمل آن نیروها و عوامل، رسانهها را اخلاقی یا غیر اخلاقی میسازد (جعفری نژاد، ۱۳۷۸).
اخلاق تجویزی یا نسخه ای، از نظر انطباق دادن آنها با کارهای جاری، روزنامه نگاری را حتّی اگر حرفهای هم باشد، دچار مشکل میکند. واقعیت این است که مقولات اخلاقی، بسیار پیچیده هستند و ممکن است مرام نامههای مورد بحث، حتّی مفید هم باشند، امّا خود مقولهی اخلاق پیچیده تر از آن است که بتوان با تکیه به این نوع متون، کاملاً اخلاق گرا شد و یا به دیگر زبان به یک اخلاق تجویزی رسید. به همین دلیل اگر جامعه اخلاق گرا نباشد، نمیتوان انتظار داشت که رسانه اصول اخلاقی را رعایت کند:
«چرا حفظ حریم شخصی افراد و شئون آنها در همه مکانها و زمانها که در مرامنامهها آمده است رعایت نمیشود؟ آیا لنزهای پر قدرت عامل این اتفاق هستند؟ یا این که فتوژورنالیستها هستند که نمیتوانند بین غلبه علاقه مخاطبان و حقوق سوژهها توازن برقرار کنند؟»(شکر خواه، ۱۳۸۵).
در این صورت از اخلاق در جامعهی لیبرال فقط استفاده خواهد شد تا حافظ منافع قدرتمندان باشد. هر چقدر که وسائل ارتباطی پیشرفت کرده باشد و مرامنامههای مفصل هم نوشته شود، امّا میل و خواست اجتماعی به سمت گزارشهای جنجالی و خالی از واقعیت باشد و اهمیتی ندهد که آیا آن چه رسانهها منتشر میکنند حقیقت است؟ اخلاق رسانهای راه به جایی نخواهد برد. و ارزشهای خبری ترجمان این خواهد بود که کدام خبرها پول بیش تری را به جیب ما میریزد و مصالح رسانه در جهتی قرار میگیرد که منفعت بیش تری کسب کند. امروزه در فرهنگ مطبوعات، تیراژ و شهرت حرفهای رمز و راز موفقیت است، تازگی، منفی گرایی و جنجال آفرینی امروز رسماً از ارزشهای خبری به حساب میآیند(سبحانی، ۱۳۷۵).
در عمل مهم ترین معیارها برای اتخاذ تصمیم در این مورد که آیا خبری ارزش خبری دارد این است که آیا موجب فروش روزنامه میشود یا خیر؛ یعنی یک هنجار تجاری به جای ارزش خبری می-نشیند (فتحعلی، ۱۳۷۵). به عبارتی دیگر، از یک طرف بر اخلاق تکیه میکنند و از طرف دیگر جز به منافع اقتصادی و سیاسی خود فکر نمیکنند. چنین اخلاقی جز یک آیین نامه سازمانی نمیتواند باشد و در واقع اصلاً نمیتوان گفت اخلاق است.
اساساً اخلاق یک تکیه گاه بسیار قدرتمند میخواهد که بتواند تمامی رفتارهای انسانی را تفسیر کند و جایگاه آنها در نظام اجتماعی را نیز بیان کند. اگر خدایی نباشد و اعتقادی به آخرت وجود نداشته باشد، اخلاق یک امر مضحک خواهد شد:
«آنها که میگویند خوبى، خوب است، یعنى چه؟ معیار تشخیص خوبى اول چیست؟ و مفهوم خوبى دوم چه مىتواند باشد؟ آیا در تاریکى آنجا که خدا را بر مىدارى، خوبى و بدى تفاوت دارد؟ انسان کُشى و انسان دوستى فرق مىکند؟ آیا آنها که آدمها را از رنج این زندگى راحت کردهاند و با شمشیرهاى بلند، نفسهاى کوتاه آنها را گرفتهاند، بر گردن انسانیت حق ندارند؟حرفى نیست که عصیان کنیم و خدا را کنار بگذاریم و مذهب و مذهبداران را دور بریزیم، ولى چرا این عصیان را ادامه ندهیم و بر این حرفهاى بدون پشتوانه نشوریم؟ خوبى و بدى چه تفاوت دارد؟ و چرا بدى خوب نباشد؟ چرا ظلم و ستم و خیانت و آدمکشى بد قلمداد شود؟ شاید گفته شود جامعه در هم مىریزد، تاریخ و نظام انسانى از هم مىپاشد. چه عیبى دارد؟ بگذارید زودتر بپاشد. درک ما از خوبى و بدى دلیل وجود نور، دلیل وجود خداست، گرچه ما از او رنجیدهایم و به نفرت رسیدهایم و به عصیان برخاستهایم، ولى وجودش را احساس مىکنیم و با همین احساس به تشکیل اخلاق عقلى روى مىآوریم و خیال مىکنیم بدون خدا مىتوانیم میان خوبى و زشتى فرق بگذاریم. در تاریکى همه چیز سیاه است، حتّى خوبىها زشت هستند و زشتتر هستند چون رنج ما را ادامه مىدهند و به این خواب نحس دامن مىزنند.»( صفایی حائری، بی تا: ۴۳ و ۴۴).
بنابراین و با توّجه به مطالب پیش گفته، میتوان پنج محور عمده را برای اخلاق حرفهای متصور شد:
۱- حفظ خود (وظیفه و مسئولیت در برابر خود و تضادش با مأموریتهای حرفه ای)
۲- وظیفه در مقابل مخاطب( اعلام حقیقت امّا به چه قیمتی؟)
۳- وظیفه در قبال کارفرما( و تضادش با اعلام حقیقت)
۴- وظیفه در قبال حرفه( و تضادش با مثلاً ضرورت حفظ جریان آگاهیها)
۵- وظیفه در قبال جامعه( و تضادش با حفظ خود/ منافع فردی و جمعی)(شکر خواه، ۱۳۸۵). همان طور که در این محورها دیده میشود، اخلاق رسانهای غرب کاملاً سکولار تنظیم شده است. انسان سکولار در برابر زمین و زمان وظیفه و مسئولیت دارد، امّا جایی برای مسئولیت در برابر خداوند در مرامنامههای اخلاقی در نظر گرفته نشده است. این اخلاق در برابر اجتماع مسئول است که واقعیت را به جامعه اطلاع رسانی کند، امّا هدفش از این کار چیست؟ چرا اطلاع رسانی ارزش دارد؟ مثلاً این که فلان آقای پولدار چه ماشینی سوار میشود برای جامعه چه ارزشی دارد؟ آیا این خبر همان قدر ارزشمند است که خبر اشغال و ستم رژیم صهیونیستی در برابر ملت فلسطین ارزش دارد؟ چرا تعداد کثیری از رسانههای غربی حاضر میشوند از بسیاری از واقعیتهای جهان چشم بپوشند و از آنها سخنی بر زبان نیاورند ولی هزاران خبر کم ارزش و شاید بی ارزش را برجسته کنند.؟
در بین انواع نظریههای رسانه «نظریه مسئولیت اجتماعی» بیش تر مبنای نظر ورزی درباره اخلاق رسانه بوده است (خانیکی، ۱۳۸۸) و این در حالی است که نظریه مسئولیت اجتماعی در جواب وضع نابسامان مطبوعاتی در آمریکا بوجود آمده است. به تعبیری دیگر، محرک اولیه این اقدام(نظریه مسئولیت اجتماعی) آگاهی روزافزون در این باره بود که بازار آزاد قادر به انجام وعدههایشان در مورد آزادی مطبوعات و رساندن نفع مورد انتظار به جامعه نیست (مک کوایل، ۱۳۸۸: ۱۶۹۹). همان طور که مبدأ پیدایش نظریه مسئولیت اجتماعی بر اساس منافع جامعه است، اصول این نظریه نیز تأکید بر منافع اجتماعی و پاسخگویی به جامعه، کارفرمایان و بازار میباشد و اساساً کاری با مفاهیم دینی ندارد و بیش تر به دنبال بیان قوانینی است که رسانهها بتوانند در همین دنیای مادی و نظم خود ساختهی بشری با جامعه تعامل بهتری برقرار کنند.
بنابر این اخلاق برآمده از این نظریه طبیعتاً یک اخلاق سکولار خواهد بود که ارزشهای خود را نه از دین و حقیقت هستی بلکه از همان جامعه خواهد گرفت. لذاست که اگر جامعه امر شنیع و ناپسندی مثل همجنس بازی و یا شهوترانی را پذیرا بود، رسانه نیز در قبال این افراد مسئولیت دارد که محتوای مورد انتظار آنها را نشر داده و در خدمت اهداف آنها فعالیت کند. پس چطور این اخلاق صلاحیت خواهد داشت تا ضامن اجرای اخلاق در رسانه باشد؟
«بیش تر موارد اخلاق رسانهای شامل رخدادها یا تصمیمهایی میشود که در آنها دو یا چند ارزش کلی اخلاق در برابر هم قرار میگیرند و کنشگر رسانهای باید در تصمیمی خاص و بر اساس یک الگوی منطقی و عقلانی، به یکی از آن ارزشها اولویت بدهد» (خانیکی، ۱۳۸۸).
مسئله دیگر این است که اخلاقی که به عنوان اخلاق حرفهای و یا اخلاق رسانهای مشهور شده است، بیش تر شبیه آداب و قوانین غیر رسمی سازمانی است نه به معنای اخلاقی که باید باطنی باشد و خلق فرد را شکل داده باشد و با تسامح نام اخلاق بر آن گذاشته شده است. از این لحاظ که به دنبال رعایت ارزشهای اخلاقی در جامعه است، نزدیک به اهداف اخلاقی میباشد امّا اصول و مواد مرامنامههای موجود شباهت بیش تری به آداب دارد تا به اخلاق.
در مورد رسانه و نظریات رسانه نیز باید بیان کرد که دیدگاه هنجاری رسانه برآیند مجموعهای از بایدها و نبایدها در نهادهای متنوعی است که در تعامل با رسانه قرار دارند. رابطهی رسانه با هر یک از این نهادها، شرایط و موقعیت عمل رسانه، مبانی فلسفی و فکری پایه گزاران آن و ریشههای شکل-گیری رسانه و نیز ارزشها و آموزهها و اصول دینی از جمله بسترهای شکل گیری نظریههای هنجاری در ارتباطات جمعی به شمار میآیند (باهنر، ۱۳۸۹).
بدون تردید دانش ارتباطات که در حوزههای علمی و آکادمیک غربی تکوین یافته است، از دیدگاههای سکولار متأثر گردیده و آن را در تار و پود خود حفظ نموده است. حوزهی تحقیقات رسانه-های جمعی به عنوان یکی از شاخههای علوم انسانی-اجتماعی امروزه با روش شناسیهای متداول و با تکیه بر تئوریها و روشهای برخاسته از پیش فرضهای سکولار آنها مطالعات خود را سامان بخشیده است(همان). حال اگر ما بخواهیم رسانهای اسلامی داشته باشیم، به طور قطع باید با این-گونه نظریات که برآمده از پیش فرضهای متعارض با اسلام و دینداری است، آگاهانه برخورد کنیم و در قبال آنها به متون و منابع اسلامی رجوع کرده و نظریههایی منطبق بر جهان بینی الهی ارائه نمائیم.
شاید در مورد اخلاق گفته شود که اخلاق، یک امر همگانی است و انسانها، بنابر فطرت و انسانیت، خود را ملزم به رعایت آن میبینند. و اخلاق رسانهای نیز برآمده از همین سرشت یکسان بین انسانهاست. این گفته در مورد کلیات برخی از اصول اخلاقی صادق مینماید، امّا به هنگام موشکافی و تحلیل ارزشهای اخلاقی، به شکافهای عمیقی بین دیدگاه الهی و دیدگاه الحادی برخورد میکنیم. به عنوان مثال، همه بر این باورند که دروغ بد است و صداقت امری اخلاقی به حساب میآید. امّا چرا دروغ را بد میدانیم؟ آیا دروغ در همه جا و همه وقت بد است؟ هیچ استثنایی برای دروغ گفتن وجود ندارد؟ و دهها سئوال دیگر. در هر مکتبی برای این سئوالها، جوابهای مختلفی ارائه میشود که این جوابها در واقع روشن میکند که ما به عنوان یک انسانی که قصد اخلاقی زندگی کردن را دارد، در برخورد با دروغ چه رفتاری را باید اتخاذ کنیم. برخی از این سئوالها که مبنایی تر هستند، معمولاً در فلسفه اخلاق مطرح میشود که در این جا ما قصد طرح آن مباحث را نداریم ولی برای روشن تر شدن موضوع به طور مختصر اختلاف مکاتب در برخورد با پدیدههای اخلاقی را بیان خواهیم کرد
برگردیم به این سئوال که چرا دروغ بد است؟ برای این سئوال میتوان جوابهای مختلفی داد؛ امّا این مهم است که منابع ما برای پاسخ به این سئوال چیست؟ آیا فقط از عقل استفاده میکنیم؟ از جامعه شناسی و علوم اجتماعی کمک میگیریم؟ به سراغ دین خواهیم رفت؟ به عبارت دیگر در مباحث اخلاقی ارزشها چگونه شناخته میشوند؟ آیا واقعیتی ورای ارزش اخلاقی وجود دارد؟ یا این که صرفاً گزارههایی هستند که خواستها و تمایلات را نشان میدهند؟ این تازه اول دعوای فلاسفه اخلاق است و بر همین اساس اختلاف در اصول و رفتارها بوجود میآید. بنابر این در همین ابتدا هر مکتبی در فلسفه اخلاق در ذیل این دو دسته قرار میگیرند:
* مکاتبی که قضایای اخلاق را حاکی از هیچ واقعیتی بیرون از خواست و تمایل شخص یا اشخاص نمیدانند و آنها را از نوع قضایای انشایی قلمداد میکنند.
* مکاتبی که معتقدند قضایای اخلاقی، اخباری بوده و از واقعیتهای بیرونی خبر میدهند (مصباح،۱۳۸۰: ۴۸).
در این مباحث، قدم به قدم که پیش میرویم، مکاتب و نحلههای مختلف شکل گرفته و میگیرند که هر کدام بر اساس منابع و روشی که در این مباحث پیش گرفته اند، از هم تفکیک میشود. پس اگر بگوییم اخلاق برآمده از فرهنگ و جامعه غرب تعارضی با اخلاق اسلامی ندارد، یک نگاه ساده انگارانه و خیال پردازی متوهمانهای بیش نیست. هم چنین است در اخلاق رسانه ای، شاید در نگاه اول که به اصول اخلاقی در رسانه توّجه میشود، آنها را موافق احکام و دستورات الهی در اسلام دانست؛ امّا نباید با این مسائل که سعادت دنیا و آخرت جامعه را در دست دارد به سادگی برخورد کرد. بلکه باید به طور روش مند و بر اساس اصول استنباط، از منابع اسلامی، اعتقادات، احکام، اخلاق و رفتارهای اسلامی از غیر اسلامی را باز شناسیم تا خدای نکرده دچار انحراف در دین نشویم و پیامدهای آن دامنگیر ما و جامعه ما نشود/924/.ص
ادامه دارد......
منبع: اجتهاد