به گزارش خبرنگار وسائل، حضرت آیت الله جوادی آملی 19 اردیبهشت 96 در صدو چهارمین جلسه از درس خارج نکاح در مسجد اعظم در ابتدای این جلسه گفت: مرحوم محقّق در پایان مقصد اول، چند فرعی را مطرح میکنند که این فروع به استناد قواعد مطلق حلّ میشود و روایاتی نیز وجود دارد که مطابق با قاعده هستند و بنابراین خیلی مورد اختلاف اصحاب نیست.
وی افزود: تا به حال چند فرع مطرح شد و فرع آخر هم مربوط به بررسی حکم مردی است که طبق شریعت دین سابقش بیش از چهار همسر کتابی داشته و الآن که مسلمان شده باید از بین آنها فقط چهار زن را اختیار کند و اگر زنها غیر کتابی و مشرک باشند، در صورتی که دخولی صورت گرفته باشد، عقد با اسلام زوج، فی الحال منفسخ میشود و اگر دخولی در کار نبوده باشد، در زمان عدّه اگر توبه کردند و مسلمان شدند که به همسری او باقیاند، وگرنه منفسخ میشود.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در بیان اقسام تحریم و تنوع اسباب آن خاطرنشان کرد: «تحریم» یا عینی است که در نَسب، در رضاع و در بخشی از مصاهره است. دوم حرمت جمعی است که به رضای کسی نیست؛ مثل جمع بین أختین. سوم حرمت جمعی است که وابسته به رضای طرفین است مثل حرمت ازدواج برادرزاده بدون رضایت عمّه و چهارم حرمت عددی است که بیش از چهار زن برای زوج حرام است.
وی بیان داشت: حال که زوج اسلام آورده و در اسلام بیش از چهار زوج حرام است باید از بین بیش از چهار زن که قبلاً داشته، فقط چهار زن را اختیار کند یا عقد زائد را تبدیل به عقد موقّت کند و در این زمینه ما روایتی نداریم الّا روایتی که از فیروز دیلمی در سنن بیهقی نقل شده و در کتب ما نیز وجود دارد و چون مطابق با قاعده است اختلافی هم در این زمینه وجود ندارد.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء گفت: هر چند احتیاط در ترک ازدواج حدوثی و بقائی با کتابیه است اما آقایانی که بر جواز فتوا دادهاند دلیل شان آیه شریفه ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ ... مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾.است که یک پیام رسمی دارد و آن اینکه، از این تاریخ به بعد میتوانید با یهودیه یا با مسیحیه ازدواج کنید.
وی در تبیین یکی از احکام موجود در فرع آخر بیان داشت: مرد مسلمان باید همسر مسلمانش را اگر اهل نماز و روزه نیست، به غسل و نماز و روزه امر به معروف کند، اما چنین حکمی در رابطه با زوجه ذمیّه وجود ندارد چون او مکلّف به دین ما نیست و به نماز و روزه و غسل معتقد نیست.
حضرت آیت الله جوادی آملی امر به معروف و نهی از منکر را متفاوت با ارشاد و تعلیم و تبلیغ دانست و افزود: «امر به معروف» امری است از مقام فرمانروایی به این معنا که این کار را باید بکنی! بنابراین اگر کسی حرف آمر به معروف را گوش نداد دو گناه کرده است؛ یکی اینکه فرمان خدا را گوش نکرده و یکی اینکه فرمان آمر به معروف را گوش نکرده؛ امر به معروف تبلیغ و ارشاد و تعلیم نیست، بلکه یک فرمان «واجب الاطاعه» است.
وی اضافه کرد: برخی راه امر به معروف را به درستی نمیدانند، مثلاً اگر کسی که با بدحجابی خودش را در معرض قرار داده است اگر از صدر تا ذیل خیابان چه زن و چه مرد یک نگاه تحقیرآمیز به او بکنند، او خودش را جمع میکند در امر به معروف همیشه گفتن لازم نیست گاهی عملی است و این حداقل واجب است که ما انجام نمیدهیم؛ همچنین نسبت به رباخوار میتوان با طرد کردن او در اجتماع و عدم اعتناء به او باعث از بین بردن این رذیله در جامعه شد.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در شرح فرازی دیگر از فرع آخر مقصد اول گفت: هر چند بر زن لازم نیست که غسل جنابت انجام دهد اما اگر چنانچه مقاربت و آمیزش مرد نسبت به زن بعد از انقطاع دَم و طهارت از حیض، موقوف بر غسل باشد، زوج حقّ دارد که بگوید غسل بکن.
وی ادامه داد: در این غسل تمشّی قصد قربت از زوجه ذمیّه ممکن است چون زوجه ذمیّه همانطور که تورات و انجیل را «قربة الی الله» میخوانند و برخی از عبادات دینشان را «قربة الی الله» انجام میدهند غسل را نیز میتوانند با قصد قربت انجام دهند.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء بیان داشت: علاوه بر اجبار زوجه بر غسل در صورتی که دخول مسلم متوقّف بر غسل ذمیّه باشد، زوج میتواند برای رفع چرک و کثافات ظاهری و از بین رفتن بد بویی، زوجه ذمیّه را امر به نظافت کند.
حضرت آیت الله جوادی آملی افزود: همچنین میتواند او را از رفت و آمد به کنائس و بِیَع نیز منع کند و این حقّ مسلّم مرد است که در صورت لزوم، مانع از تردّد همسرش به بیرون از منزل شود، و این حقّ اختصاص به مرد در قبال زوجه ذمیّه ندارد بلکه حقّی است که هر مردی نسبت به همسرش دارد.
وی طهارت نفس و اخلاق را دلیل جواز منع مرد نسبت به تردّد زوجه ذمیّه بیان داشت و گفت: در دو بخش از قرآن آمده است، اگر تبلیغ الهی امر به معروف و نهی از منکر نباشد، فساد گسترش پیدا میکند؛ اما این دو بخش از آیات یکسان نیستند.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم ابراز داشت: قرآن در یک بخش میگوید ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾، و در بخشی دیگر میگوید اگر تبلیغ و امر به معروف در جامعه کمرنگ شود، ﴿لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ﴾؛ مسجدها، حسینیهها، کنیسهها و بیع بی اثر خواهند شد.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء با توجّه به آیات فوق، یکی از عوامل کمرنگی امر به معروف در جامعه را گسترش فضای مجازی دانست و گفت: این فضای مجازی که در واقع حقیقی است، مسجدها و حسینیههای ما را نشانه رفته، کنیسهها و بِیَعهای آنها را نشانه رفته، که وقتی مرکز مذهب آسیب ببیند جامعه آسیب میبیند و جوانها به فساد کشیده خواهند شد.
حضرت آیت الله جوادی آملی تأکید کرد: بنابراین اینطور نیست که دو بخش مذکور از آیات در عرض هم باشند بلکه مترتّب بر هم هستند به این معنا که یک بخش میگوید اگر چنانچه جهاد نباشد، دفاع نباشد، مراکز مذهب آسیب میبینند و وقتی مراکز مذهب ضعیف شدند جامعه آسیب میبیند. پس این دو آیه در طول هماند نه در عرض هم.
وی به مناسبت به میان آمدن سخن از حق منع زوج نسبت به تردّد زوجه به کنائس، بیان داشت: این حقّ و به طور کلّی حقّ منع زوجه نسبت به تردّد زوجه به بیرون از منزل، قابل اسقاط است و اگر در متن قرارداد بیاید زوجه میتواند طبق متن عقدنامه هر چند روز که خواسته باشد در بیرون از منزل سپری کند، چون حق منع تردّد زوجه جزء احکام نیست که اسقاطپذیر نباشد بلکه جزء حقوق مرد است و اسقاطپذیر و تبعیضپذیر است.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء گفت: یکی دیگر از احکامی که در ذیل فرع آخر آمده است حقّ منع زوج نسبت به اکل خنزیر و شرب خمر است که میتواند زوجه ذمیّه را از این کار نهی کند که خمر و خنزیر در این حکم و همچنین روایاتی که این حکم در آنها ذکر شده، به عنوان تمثیل آمدهاند و به این معناست که هر چیزی که اکل و شربش در اسلام حرام است، زوج حقّ دارد زوجه را نسبت به اکل و شرب آن منع کند.
استاد درس خارج حوزه علمیّه قم سپس به بررسی روایات فرع آخر پرداخت و بیان داشت: روایات این فرع در باب بَابُ جَوَازِ تَزْوِیجِ الْکِتَابِیَّةِ عِنْدَ الضَّرُورَةِ» از جلد بیستم وسائل آمده که روایت اول آن امام ضمن نهی کردن کسی که قصد ازدواج با زوجه کافره دارد، او را نصیحت میکنند و میگویند وقتی میتواند با زن مسلمان ازدواج کند و زن مسلمان در دسترس اوست، چه حاجت که با زن غیر مسلمان ازدواج بکند؟ بنابراین برخی به خاطر این عبارت ازدواج با ذمیّه را حمل بر کراهت کردهاند.
وی اضافه کرد: در ادامه این روایت سائل میگوید به عرض حضرت رساندم یک علاقه خاصی پیدا کرده، و میخواهد با او ازدواج کند، حضرت فرمودند اگر با یهودیه یا مسیحیه ازدواج کرد، او را از شرب خمر و اکل خنزیر نهی کند که ذکر این دو نمونه از مأکولات و مشروبات «علی سبیل تمثیل» است نه تعیین.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء صدر و ذیل روایت را حاوی چند نکته اخلاقی و اجتماعی دانست و گفت: حضرت کسی را که چنین هوا و هوسی دارد دچار ضعف دینی میدانند و به طور کلی از این روایت بر میآید که اولاً چرا انسان باید هر کسی را نگاه کند تا دل ببندد؟ ثانیاً هر چه را که این زن یهودیه یا زن ترسا دارد، زن مسلمان هم دارد.
وی در ادامه ضمن بیان فضائل کلام امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه شرط انقلابی شدن و انقلابی ماندن حوزه را رجوع به نهج البلاغه عنوان کرد و بیان داشت: اگر حوزه بخواهد انقلابی بشود و اگر همه ما بخواهیم انقلابی بشویم، هیچ چارهای نیست مگر اینکه نهج البلاغه در دو سطح مثل رسائل و کفایه درسی شود.
حضرت آیت الله جوادی آملی تصریح کرد: آن خطبهها و نامهها و حکمتهایی که یک مقدار نرم است، در حدّ رسائل درسی شوند و آن خطبهها و نامهها و حکمتهایی که قدری دشوار تر است در حدّ کفایه درسی شود.
وی در رابطه با اهمیّت رجوع به نهج البلاغه عنوان داشت: فهم نهج البلاغه کمر شکن است و من که هم خارج فقه گفتهام و هم خارج اصول و هم خارج فلسفه و عرفان، این سختی را درک میکنم و نهج البلاغه باید به هر ترتیبی که هست وارد حوزه بشود تا حوزه انقلابی و متخلّق شود.
استاد درس خارج حوزه علمیّه قم به یکی از سخنان حضرت در نهج البلاغه در رابطه با نگاه حرام اشاره کرد و بیان داشت: در نهج البلاغه آمده است، حضرت در حال سخنرانی بود که یک زنی عبور کرد؛ برخیها چشم شان افتاد یا خواستند ببینند، حضرت فرمود دنبال چه میگردید آنکه در خانهتان است هم همین است؟! اینکه از آسمان نیامده و چیز دیگر هم که نیست!
رئیس بنیاد وحیانی اسراء افزود: حضرت در بخشهای دیگر همین نهج البلاغه فرمود اگر مایل هستید دخترتان، خواهرتان، مادرتان مصون باشد، به زنها نگاه نکنید. که عقاب بی ناموسی «بالفعل» است و علاوه بر قیامت در این دنیا نیز معذّب خواهید شد.
حضرت آیت الله جوادی آملی بیان داشت: نکته مهم این است که این سخن از کسی صادر شده که فرمود«فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض»، او میداند چه خبر است که اگر ما چشم مان رها بود، چشم دیگران هم رها میشود. این کیفر تلخ چشم هرزه است.
وی در پایان به جمعبندی روایات فرع آخر پرداخت و گفت: اگر مرحوم محقق در متن شرایع فرمود به اینکه از شرب خمر و أکل لحم خنزیر باز دارد، این «وفاقاً للنص» است؛ همانطوری که ذکر این موارد در نص برای تمثیل است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم افزود: در متن حکم محقّق هم وفاقاً للنص برای تمثیل آمده و روایت فیروز دیلمی نیز که یکی دیگر از روایات فرع آخر و مربوط به حرمت عددی است، هر چند در منابع اهل سنت آمده اما مطابق با قاعده است؛ لذا در مسالک و جواهر و سایر کتب فقهی ما نیز آن را تأیید کردهاند.
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) در سبب ششم از اسباب تحریم که «کفر» است، چند مقصد طرح کردند. در پایان مقصد اول، چند فرعی را مطرح میکنند که این فروع به استناد قواعد مطلق باید حل بشود.
نص خاصی در مسأله نیست، مگر یک روایتی از سُنن بیهقی است که از طریق اهل سنّت است و بخشی از فروعاتِ زیر مجموعه آنچه که ایشان نقل میکنند در روایات ما هست؛ لذا اینها برابر آن قواعد عامه و قواعد مطلقه حل میشود و حل آن هم دشوار نیست؛ لذا خیلی مورد اختلاف اصحاب نیست.
آن فرع از اینجا شروع میشود، میفرماید: «و إذا أسلم الذمی على أکثر من أربع من المنکوحات بالعقد الدائم استدام أربعاً من الحرائر أو أمتین و حرّتین»؛[1] یعنی اگر کسی همسر غیر مسلمان داشت و خودش هم غیر مسلمان بود و در قانون آنها بیش از چهار همسر مباح بود، این شخص مسلمان شد در حالی که بیش از چهار همسر دارد، تکلیف او چیست؟
آن همسرها اگر مشرک باشند و اسلام نیاورده باشند، عقد «فی الفور» منفسخ میشود، چون آیه سوره مبارکه «بقره» که ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ﴾،[2] یک؛ ﴿وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ﴾، دو؛ هم نکاح را تحریم کرده تکلیفاً و باطل کرده وضعاً، هم انکاح مشرکین را.
اگر چنانچه آمیزش شده باشند، سعی میکنند که عدّه نگه بدارند و در زمان عدّه اگر توبه کردند و مسلمان شدند که به همسری او باقیاند، وگرنه منفسخ میشود که حکم آن از نظر انفساخ و عدم انفساخ، از نظر مَهر و عدم مَهر مبسوطاً گذشت.
اما از نظر عدد؛ اگر او مسلمان شد و همسران او کتابیه بودند و بیش از چهار همسر داشت، در انتخاب چهار و ترک بقیه مختار است؛ بیش از چهار همسر برای او حلال نیست، بقیه محرَّم است و باید رها کند.
«تحریم» یا عینی است یا جمعی است یا عددی؛ حرمت عینی که یک زنی حرام باشد، این یا به نَسَب است یا به رضاع است یا به برخی از شئون مصاهره است که این زن عیناً حرام است. حرمت جمعی آن است که خود این زن حرام نیست، جمع این زن با زن دیگر مثل جمع أختین حرام است.
در قسم سوم که آن هم حرمت جمعی است، لکن مثل قسم دوم نیست، این است که اگر در زمان کفر با خاله و خواهرزاده یا با عمه و برادرزاده ازدواج کرد، جمع اینها بدون رضای عمه و خاله حرام است، نه نظیر جمع بین أختین.
«فهاهنا أمور ثلاثه»: یکی حرمت عینی است که در نَسب، در رضاع و در بخشی از مصاهره است. دوم حرمت جمعی است که به رضای کسی نیست؛ مثل جمع بین أختین. سوم حرمت جمعی است که وابسته به رضای خود آنهاست.
یعنی اگر عمه راضی بود جمع او با برادرزاده ممکن است یا خاله اگر راضی بود جمع او با خواهرزاده ممکن است؛ حرمت آن به رضای اینها وابسته است، یک؛ آن هم رضای «أحد الطرفین»، دو؛ وگرنه خواهرزاده یا برادرزاده رضاع بدهد کافی نیست.
پس ما سه قسم حرمت داشتیم؛ یا حرمت عینی بود، یا حرمت جمعی بود که تعیین آن به دست کسی نیست و به رضای کسی وابسته نیست؛ چون اگر أختین هر دو راضی باشند باز جمع آنها محرَّم است.
قسم سوم جمعی بود که حرمت آن به عدم رضای اینها وابسته بود که اگر خاله راضی بود یا عمه راضی بود جمع محرَّم نیست؛ قسم چهارم حرمت آن به عدد وابسته است، نه به عین و نه به جمع؛ مثل بیش از چهار همسر.
اگر چنانچه این شخص مسلمان شد و همسر او یکی از اینها را داشت، فوراً یا باید فسخ کند یا باید تبدیل کند. در این قسم فرمود: «و إذا أسلم الذمی» ـ که فرع چهارم است، حالا آن فروع را هم بعد اشاره میکنند ـ «علی أکثر من أربع من المنکوحات بالعقد الدائم»؛ چون عقد انقطاعی جائز بود، «استدام أربعاً من الحرائر»؛ چهار همسر آزاد را نگه میدارد، بقیه را رها میکند.
اگر همه آنها آزاد نبودند برخی أمه بودند «أو أمتین و حرّتین»؛ دو زن آزاد و دو زن کنیز، اگر این مرد مسلمان آزاد باشد. «و لو کان عبداً»؛ اگر این شوهر مسلمان بنده بود و کافر بود و حالا مسلمان شد؛ «و لو کان» این زوج و این شوهری که اسلام آورد «عبداً»، او «استدام حرّتین»؛ دو همسر آزاد میتواند داشته باشد، بقیه را رها کند.
«أو حرة و أمتین»؛ یا یک همسر آزاد و دو کنیز، «و فارق سائرهن»؛ سایر زنها را رها کند؛ چون گرچه دینی که قبلاً داشتند آن رقم را تجویز میکرد، ولی وقتی اسلام آوردن بیش از چهارتا را تجویز نمیکند؛ این برای فرع چهارم است.
یعنی غیر از حرمت عینی، غیر از حرمت جمعی بالذات، غیر از حرمت جمعی با عدم رضایت، فرع چهارم مربوط به عدد است، این حکم حرمت عددی است که مشخص شد. در اینجا ما نص خاص نداریم، فقط اهل سنت از سنن بیهقی روایتی نقل کردند که این مطابق با قاعده است و مقبول هم هست.
«و لو لم یزد عددهن عن القدر المحلل له کان عقدهنّ ثابتا»؛ اگر این مردی که آزاد بود و اسلام آورد، بیش از چهار همسر نداشت، و اگر این بندهای که اسلام آورد بیش از دو همسر نداشت یکی حرّ و یکی أمه یا یکی حرّ و دوتا أمه و بیش از این نداشت، همه این زنها برای او حلالاند و میتواند داشته باشد.
آن روایتی که از سنن بیهقی نقل شده آن را هم نقل میکنیم؛ اینها مطابق با قاعده است. چون روایت خاص در مسأله نیست، یک؛ اینگونه از قواعد معارض هم ندارد، دو؛ لذا میبینید کل این را مرحوم صاحب جواهر[3] با سه چهار خط حل کردند.
سایر کتابهای فقهی هم همینطور است؛ چون نه اختلافی در مسأله است، نه روایتی دارد که با معارض آن، مخصص آن، مقید آن فسخ کنیم.
آن روایتی که نقل شده است «فیروز دیلمی» بود، آن را از سنن بیهقی نقل کردند که کسی اسلام آورد و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که یکی از اینها را بپذیر، بقیه را رها بکن! از سنن بیهقی هم نقل شد و در کتابهای ما هم هست، مخالف با قاعده هم نیست.
بخش بعدی، فرمود: «و لیس للمسلم إجبار زوجته الذمیة على الغسل»؛ وقتی ثابت شد که مرد مسلمان میتواند همسر کتابیه داشته باشد.
این آقایان که بدون احتیاط فتوا دادند؛ حالا آنچه که فعلاً بین اصحاب معروف است یک احتیاطی است در نکاح دائم احتیاط وجوبی، در نکاح منقطع احتیاط استحبابی؛ ولی آنها که این احتیاط را نکردند؛ مثل مرحوم محقق و صاحب جواهر و اینها چنین احتیاطی نکردند، چون آیه سوره مبارکه «مائده» به صورت شفاف دلالت میکند بر اینکه مرد مسلمان میتواند همسر ذمیه داشته باشد؛ چون فرمود: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ ... مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾.[4]
این «الیوم، الیوم» پیام رسمی دارد؛ یعنی از این تاریخ به بعد میتوانید با یهودیه یا با مسیحیه ازدواج کنید. و «آخر ما نزل» هم سوره مبارکه «مائده» است که نسخ نشده و آن سه طایفه دلیلی که قبلاً بیان شد.
حالا اگر مرد مسلمانی همسر غیر مسلمان دارد، این همسر غیر مسلمان چون به نماز و روزه و اینها معتقد نیست به وضع ما عمل نمیکند. اگر بخواهد با او آمیزش داشته باشد و چون بر او غسل واجب است، آیا مرد میتواند او را وادار کند به غسل کردن؟
یک وقت است مسأله «امر به معروف و نهی از منکر» است، ذمی وقتی که به شرائط ذمه عمل میکند مکلّف به دین ما نیست، آنوقت امر به معروف و نهی از منکر وجهی ندارد؛ ارشاد چرا! تعلیم چرا! تبلیغ چرا! اما هیچ کدام از اینها به هیچ وجه ارتباطی با امر به معروف ندارند.
امر به معروف غیر از تعلیم است، امر به معروف غیر از تبلیغ است، امر به معروف غیر از ارشاد است، امر به معروف امر است، از مقام فرمانروایی که این کار را باید بکنی!
لذا اگر کسی حرف آمر به معروف را گوش نداد دوتا گناه کرد؛ یعنی به کسی گفتند که شما این ربا را نخور، او مرتّب دارد ربا میخورد، او دو بار عذاب میشود: یکی اینکه فرمان خدا را گوش نداد، یکی اینکه فرمان آمر به معروف را گوش نداد؛ مثل اینکه پدر اصرار کرده به پسر که ربا نخور، او حرف پدر را گوش نمیدهد، او دو بار عقاب میشود.
یک وقت پدر معلم است، یک وقت پدر مبلّغ است، یک وقت پدر مرشد است، اینها پیامی ندارد؛ اما امر به معروف امر است، فرمان است، پدر فرمان میدهد و «واجب الاطاعة» است. ما خیال میکنیم امر به معروف یعنی سخنرانی، امر به معروف یعنی تبلیغ، امر به معروف یعنی ارشاد. امر به معروف فرمان است، این فرمان «واجب الاطاعه» است.
منتها حالا راه آن را خیلیها آشنا نیستند. الآن کسی که بیراهه میرود و با یک ناهنجاری خودش را در معرض در میآورد، اگر از صدر تا ذیل خیابان چه زن و چه مرد یک نگاه تحقیرآمیز به او بکنند، او خودش را جمع میکند.
امر به معروف گفتن لازم نیست. او خودش را به این وضع در میآورد که دیگران او را نگاه بکنند و وقتی ببیند که مورد تحقیر است، نگاه تُند میکنند که این چه وضعی است که درآوردی؟! خودش را جمع میکند. او اصلاً این کار را میکند برای نشان دادن.
این حداقل واجب است که ما انجام نمیدهیم؛ یعنی نگاه تُند و تیز که این با ادبِ دینی سازگار نیست، این چه وضعی است که درآمدی؟! گفتن و حرف زدن و اینها لازم نیست. بر ما واجب، بر ما واجب یعنی بر ما واجب است که اینطور نگاه بکنیم.
وقتی این زن به آن وضع در میآید، مرد به آن وضع در میآید، یک رباخوار به آن وضع در میآید، یک اختلاسی به آن وضع در میآید، ما او را مثل یک آدم عادی نگاه بکنیم، او در جامعه مثل «أحد من الناس» زندگی میکند! اما وقتی هر جا برود او را تحویل نمیگیرند و برای او پا نمیشوند، «صبحکم الله» یا «مساکم الله» به او نمیگویند، او خودش را جمع میکند. امر به معروف یعنی این! نهی از منکر یعنی این! این أقل امر به معروف و نهی از منکر است.
غرض این است که امر به معروف چیزی دیگر است؛ تبلیغ، ارشاد، تعلیم چیزی دیگر است، آنها واجبات کفاییاند. امر به معروف در جایی است که شخص میداند عالم است، ناسی نیست، اصل مسأله را میداند، یک؛ سهو و نسیان ندارد، دو و سه؛ ضرورت و مانند آن هم کنار او نیست، چهار و پنج؛ عالماً عامداً دارد معصیت میکند.
شما بخواهی یاد او بدهی، او که بلد است؛ تبلیغ بکنی، او که عالم و عامد است؛ تذکر بدهی، او که غافل و ناسی و ساهی نیست. امر به معروف در جایی است که شخص میداند، ساهی نیست، ناسی نیست، غافل نیست، مضطر نیست، در بند نیست، هیچ عذری ندارد عالماً عامداً دارد گناه میکند.
به او اگر نگاه تحقیرآمیز بشود خودش را جمع میکند. وقتی یک جایی رسیده و یک سلامی کرده، مقداری که واجب است جواب میدهند، بعد بیاعتنایی میکنند و هر جا بنشیند کسی هم برای او پا نمیشود، او میبیند که جامعه او را نمیپذیرد، این أقل عمل به امر به معروف است.
غرض این است که امر به معروف در جایی است که این شخص در حوزه معروف ما باشد؛ اما اگر کتابیه بود بر او واجب نیست که براساس دین ما نماز بخواند یا روزه بگیرد؛ بنابراین وضو و غسل بر او واجب نیست. غسل جنابت بر او واجب نیست؛ برای اینکه او اسلام را نپذیرفته است.
اما درباره غسل حیض چطور؟ اگر چنانچه مقاربت و آمیزش مرد نسبت به زن بعد از انقطاع دَم و طهارت از دَم، موقوف بر غسل هم باشد به طوری که بر مرد حرام است آمیزش بدون غسل، بله! او حق دارد که بگوید غسل بکن.
اما اگر فتوایی نبود، بعد از انقطاع دَم این «جائز الوقاع» است، به چه دلیل مرد بتواند امر به معروف کند که تو غسل حیض انجام بده؟! لذا میگویند بر او واجب نیست. نعم! اگر حلّیت آمیزش بعد از انقطاع دَم متوقف بر غسل حیض بود، این مرد هیچ راهی ندارد برای آمیزش مگر بعد از غسل؛ لذا او را وادار میکند به غسل.
در غسل همین که بگوید این کار را میکنم «قربة الی الله»، چون او موحّد است و براساس کیش خود عبادتی دارد و تورات را «قربة الی الله» میخواند یا انجیل را «قربة الی الله» میخواند، عبادتی دارد.
قرآن کریم برای بخشی از اهل کتاب حرمت ویژه قائل شد فرمود: ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ﴾، حق آنها را رعایت کرده است. فرمود این یهودیهای عادی و این مسیحیهای عادی هیچ؛ اما بعضی از آنها مؤمن هستند، متدین هستند، اهل مناجات هستند، اهل نماز شب هستند: ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ﴾، دین خودش را محترم میدانند و عبادت هم میکند.
در «قربة الی الله» فرقی بین این مذهب و آن مذهب، این دین و آن دین که نیست؛ پس غسل حیض از او متمشّی میشود.
فرمود: «و لیس للمسلم إجبار زوجته الذمیة علی الغسل»، چرا؟ غسل جنابت که مشخص است، حالا بر فرض او جُنُب بود و غسل جنابت نکرد، آمیزش با او که حرام نیست. اما در مسأله غسل حیض «لأن الاستمتاع ممکن من دونه»؛ صِرف انقطاع دم حیض مجوّز آمیزش مرد است و متوقف بر غسل نیست.
نعم! یک وقت است که در اثر غسل نکردن یا دوش نگرفتن یا رعایت نظافت نکردن، بدن او چرکی است و تمتّع مرد دشوار است، آنها از نظر مسائل بهداشتی حق مرد است، از آن جهت حرفی نیست.
«و لو اتصفت بما یمنع الاستمتاع کالنَّتَن الغالب» در اثر غسل نکردن؛ چون برخی از آنها خیلی اهل نظافت نبودند، «و طول الأظفار المنفِّر»؛ ناخنها وقتی بیش از حد بلند باشد نفرتآور است، «کان له» یعنی برای مرد، «إلزامها» این زوجه «بإزالته» چیزی که باعث نفرت است. اما از جهتی که زن و شوهر هستند حکم سایر زنها را دارد.
خروج او از بیت باید به اذن زوج باشد مثل زن مسلمان؛ اینطور نیست که از هر جهت رها باشد. این ﴿وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ﴾ از یک جهت یک حکم عام است، اختصاصی به همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد.
«و له منعها من الخروج إلى الکنائس و البِیَع»؛ فرمود خروج از منزل مثل سایر زنها حق ندارد؛ یعنی حق مسلّم مرد است که کنترل کند. اما اگر بخواهد به معبَد خودشان بروند، او میتواند جلوی رفتن به معبدهای غیر مشروع را بگیرد، میتواند جلوی رفتن کنیسه و بِیَع را بگیرد.
راجع به «کنائس» و «بِیَع»؛ این دین که امر به معروف آورده، گرچه این برای همه ادیان هست، آنها هم این را داشتند؛ اما اصرار اسلام بر طهارت اخلاق این است که یک جا میفرماید اگر تبلیغ الهی، تعلیم دینی، بیان احکام، امر به معروف نهی از منکر و اینها نباشد، ﴿ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾[5] این هست.
دریا و صحرا را شما ببینید، نه فضای محیط زیست مانده، نه دریای سالمی مانده، با این انفجارها و با این آزمایشها و با این قتلها.
در دو جای قرآن میفرماید به اینکه اگر تبلیغ الهی نباشد، امر به معروف نباشد، نهی از منکر نباشد، فساد گسترش پیدا میکند؛ اما این دو بخش از آیات یکسان نیست یکی اینکه ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾،[6] فساد جامعه را میگیرد.
طایفه دیگر آیاتی است که میفرماید میدانید کی جامعه فاسد میشود؟ ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ﴾، کی جامعه فاسد میشود؟ کی زمین فاسد میشود؟
آنوقتی که ﴿لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ﴾؛[7] اول مسجدها بیاثر، حسینیهها بیاثر در بخش مسلماننشین؛ کنیسهها بیاثر، بِیَعها بیاثر در بخش مسیحینشین و کلیمینشین.
آنوقت این فضای مجازی ـ که به نظر ما فضای حقیقی است نه فضای مجازی! ـ اول مسجدها و حسینیههای ما را نشانه رفته، کنیسهها و بِیَعهای آنها را نشانه رفته، بعد جوانها را فاسد کرده است.
این دو بخش از آیات قرآن کریم بیانگر این است که وقتی مرکز مذهب آسیب ببیند جامعه آسیب میبیند؛ یعنی درست است که ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾؛ اما فساد أرض برای این است که مسجدها و مراکز مذهب تعطیل میشود:﴿لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ﴾، بعد میشود:﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾.
اگر حوزه ـ معاذالله ـ آسیب ببیند جامعه آسیب میبیند، اگر دانشگاهها آسیب ببینند جامعه آسیب میبیند؛ اینطور نیست که این دو آیه در عرض هم باشند. آن برهان ذکر میکند، نمیگوید «لفسدت کذا»، میگوید اگر چنانچه جهاد نباشد، دفاع نباشد، مراکز مذهب آسیب میبینند و وقتی مراکز مذهب ضعیف شدند جامعه آسیب میبیند.
پس این دو آیه در طول هماند نه در عرض هم؛ یعنی ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ﴾، این اول؛ ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾، دوم.
این بخش از آن میفرماید که بله، این مرد مسلمان میتواند جلوی زن غیر مسلمان را بگیرد که او «کنیسه» نرود و «بِیَع» نرود؛ برای اینکه کنیسه و بِیَع در اصل اسلام وقتی یک چیزی باطلی بود حکم آن اساسی را نخواهد داشت، رضای خدا هم در آن نیست؛ گرچه یک آثار مثبت نسبی دارد.
«و له منعها من الخروج إلی الکنائس و البیَع کما له منعها من الخروج من منزله»؛ او از این جهت که همسر این مرد است، مرد مسلمان میتواند جلوی آن رهایی زن را بگیرد؛
البته او در هنگام عقد میتواند شرط بکند که من همسری شما را میپذیرم به این شرطی که نیمروز کار دارم یا هفتهای سه روز کار دارم؛ اینها را در متن قرارداد میتواند بگوید، اینها جزء حقوق مرد است و اسقاطپذیر است، جزء احکام نیست که اسقاطپذیر نباشد، جزء حقوق مرد است و اسقاطپذیر، تبعیضپذیر است.
این را ممکن است در مَهرنامه یا در متن عقد بنویسند که من هفتهای دو روز کار دارم، سه روز کار دارم و باید بروم بیرون، اینها را با توافق هم انجام میدهند؛ یا با توافق و رضایت او و استرضای او میتواند هفتهای دو روز یا سه روز، کمتر یا بیشتر مقداری که به اساس خانواده آسیب نرساند، برود بیرون کار بکند و مانند آن. این مشترک بین زن مسلمان و غیر مسلمان است.
اما جلوی کنائس و بِیَع او را میتواند بگیرد. «و کذا له منعها من شرب الخمر» این را میتواند منع کند چون کار محرَّمی است، «و أکل لحم الخنزیر و استعمال النجاسات»؛ اینها را که اگر با خمر و خنزیر کار داشت او را میتواند نهی کند؛ اینها محدوده اوست. اما حالا او را وادار بکند به عبادت یا او را وادار بکند به غسل، اینها در حوزه اختیاراتش نیست.
« وَ یَمْنَعُهَا مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ أَکْلِ الْخِنْزِیرِ» که بخش پایانی فرمایش مرحوم محقق بود و اینها هم که در این روایت آمدند تمثیلاند نه تعیین؛ یعنی اگر در روایت آمده که أکل خنزیر و شرب خمر میتواند مورد نهی شوهر باشد، أکل لحم حرامگوشت دیگر هم مثل همین است. لحم خنزیر به عنوان تمثیل ذکر شده، نه تعیین؛ شرب خمر به عنوان تمثیل؛ یعنی مثال ذکر شده نه تعیین.
آنچه که از روایات ما برمیآید در بخشی از اینها، یک قسمی که منع این محرّمات هست در روایات ما آمده است. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در وسائل جلد بیستم، صفحه 536 باب دو از ابواب «ما یحرم بالکفر» این فرمایش را دارند: «بَابُ جَوَازِ تَزْوِیجِ الْکِتَابِیَّةِ عِنْدَ الضَّرُورَةِ»
روایت اول این باب را که مرحوم کلینی[8] نقل کرد این است: «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ وَ غَیْرِهِ» دیگران هم این مطلب را نقل کردند، «جَمِیعاً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ یَتَزَوَّجُ الْیَهُودِیَّةَ وَ النَّصْرَانِیَّةَ»؛ این «یَتَزَوَّجُ»، یعنی «أ یَتَزَوَّجُ»؛ آیا جائز است این کار را بکند یا نه؟
حضرت فرمود: «إِذَا أَصَابَ الْمُسْلِمَةَ فَمَا یَصْنَعُ بِالْیَهُودِیَّةِ وَ النَّصْرَانِیَّةِ»؛ وقتی میتواند با زن مسلمان ازدواج کند و زن مسلمان در دسترس اوست، چه حاجت که با زن غیر مسلمان ازدواج بکند؟ لذا این را بخشی حمل بر کراهت کردند، بخشی حمل بر ضرورت کردند، بخشی در ماده تصرف کردند، بخشی در هیئت تصرف کردند.
«فَقُلْتُ لَهُ» به عرض حضرت رساندم: «یَکُونُ لَهُ فِیهَا الْهَوَى»؛ یک علاقه خاصی پیدا کرده، حالا میتواند یا نمیتواند؟ حضرت فرموده باشند طبق این نقل: «إِنْ فَعَلَ»؛ اگر با یهودیه یا مسیحیه ازدواج کرد، «فَلْیَمْنَعْهَا مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ أَکْلِ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ».
اینکه مرحوم محقق در متن شرایع این دو را ذکر کرد، مثل خود این روایت «علی سبیل تمثیل» است نه تعیین؛ نه یعنی فقط جلوی این دو کار را میتواند بگیرد، جلوی محرَّمات دیگر را نمیتواند بگیرد؛ چون خود روایت هم به عنوان تمثیل ذکر میشود.
یعنی وقتی این به فضای عقلا و فهم عرف عرضه بشود همه میفهمند که این دو خصوصیت ندارد، یک حیوان حرامگوشت دیگر هم مثل خنزیر است.
بعد هم در ذیل وجود مبارک حضرت فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّ عَلَیْهِ فِی دِینِهِ غَضَاضَةً»؛ به هر حال این شخص یک ضعف دینی دارد؛ اولاً چرا هر کسی را نگاه میکند تا دل ببندد؟ ثانیاً هر چه را که این زن یهودیه دارد یا زن ترسا دارد، زن مسلمان هم دارد. یک بیان نورانی از حضرت امیر در نهج البلاغه است. حیف این کتاب که اصلاً در فضای ما نیست!
اگر حوزه بخواهد انقلابی بشود و اگر همه ما بخواهیم انقلابی بشویم، هیچ چارهای نیست مگر اینکه نهج البلاغه در دو سطح مثل رسائل و کفایه درسی بشود، چون نهج البلاغه که سید رضی(رضوان الله تعالی علیه) تهیه کردند مستحضرید که سه قسم است: خطبهها هست و نامهها است و کلمات حکیمانه؛ خطبهها هم دو قسم است: بعضیها خیلی بلند و عمیق است، بعضی متوسط است.
نامهها هم بعضیها خیلی عمیق است و بعضی متوسط است. کلمات نورانی حضرت هم همینطور. حوزه باید این کار را بکند آن خطبههایی که یک مقدار نرم است، با نامههایی که یک مقدار نرم است، با کلمات حکیمانه که یک مقدار نرم است، در حدّ رسائل این را درسی کند.
مطمئن باشید که اگر یک روزی نهج البلاغه اقامه بشود این مثل درس خارج فقه نیست که هر کس بفهمد، حواستان جمع باشد! این کمرشکن است. ما همه به لطف الهی، هم فقه خارج را گفتیم، هم فلسفه خارج و داخل آن را گفتیم، هم عرفان خارج و داخل آن را گفتیم؛ اما وقتی به بعضی از این جملهها میرسیم آدم حریم میگیرد.
حواستان جمع باشد نهج البلاغه یک کتابی نیست که بدون درس عمیق که بالاتر از اینگونه از درسهاست، حل نمیشود، حواستان جمع باشد! این باید درس بشود؛ یعنی یک سطح در سطح رسائل خطبههای متوسط، نامههای متوسط و کلمات متوسط. آن خطبههای عمیقتر، نامههای عمیقتر، کلمات عمیقتر در حد کفایه و خارج کفایه، تا حوزه بشود انقلابی، تا حوزه بشود متخلّق، تا آدم جهنم را ببیند که یعنی چه، بهشت را آدم ببیند که یعنی چه!
این در نهج البلاغه هست که حضرت داشتند سخنرانی میکردند، یک زنی عبور کرد؛ برخیها حالا چشمشان افتاد یا خواستند ببینند، به هر حال یک نگاهی شد، حضرت فرمود آنکه در خانهتان است همین است، دنبال چه میگردید؟! فرمود اینکه از آسمان نیامده و چیز دیگر هم که نیست! آنکه در خانهها دارید همین است، ببینید من دارم چه میگویم؟ حواستان جمع باشد!
بعد هم در بخشهای دیگر این است که اگر مایل هستید دخترتان، خواهرتان، مادرتان مصون باشد، به زنها نگاه نکنید. بعضی از عقابها «بالفعل» است، بعضی از عقابها به قیامت موکول است.
در مسأله ناموس همینطور است، فرمود اگر خواستید دختران، زنتان، مادرتان محفوظ باشد چشمتان را حفظ بکنید؛ اینها آدم را میسازد! وقتی آنکه میگوید: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»،[9] این جمله را هیچ پیغمبری هم نگفته! حیف این اسلام که با غدیر زنده نشد، این سقیفه آمده خیلی از اوضاع را به هم زد! هیچ کس هست که اینطور حرف بزند؟!
«فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض»، هیچ کس هست اینطور دهان باز بکند و بگوید هر چه میخواهید از من سؤال کنید؟! دشمن هم از هر طرف در کمین است و مدام میآیند و میپرسند.
«فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض» فرمود همه شما اگر علاقمند هستید دختران، زنتان و مادرتان محفوظ باشد، چشمتان را حفظ بکنید. او میداند که چه خبر است! او میداند چه خبر است که اگر ما چشم مان رها بود، چشم دیگران هم رها میشود. این کیفر تلخ چشم هرزه است.
غرض این است که این در نهج البلاغه است که فرمود چه چیزی را نگاه میکنید؟ آنکه در خانههایتان دارید هم همین است. آدم را عاقل میکند این کتاب و وقتی عقل شد؛ هم انقلاب هست، هم حفظ نظام هست، همه چیز است.
غرض این است که اگر مرحوم محقق در متن شرایع فرمود به اینکه از شرب خمر و أکل لحم خنزیر باز دارد، این «وفاقاً للنص» است؛ همانطوری که نص برای تمثیل است، این هم برای تمثیل است و تعیینی در کار نیست.
در بعضی از روایات آمده به اینکه فیروز دیلمی که او اسلام آورد و وجود مبارک پیغمبر هم به او فرمود به اینکه بیش از چهار همسر نخواهی داشت، این روایت را سنن بیهقی در اسلام فیروز دیلمی نقل کرد که او قبل از اینکه اسلام بیاورد با دو خواهر باهم ازدواج کرده بود جمع بین أختین کرد، حضرت فرمود: «إختر احداهما».[10] این مطابق با قاعده است.
لذا در مسالک ما آمده،[11] در جواهر ما آمده،[12] کسی هم این را نقل نکرده که حالا این روایت را سنّی نقل کرده، چون مطابق با قاعده و دستورهای اولیه ما هست. تنها روایتی که در این مسأله هست همین روایت فیروز دیلمی است که از سنن بیهقی نقل شده، و چون مطابق با قاعده بود مورد قبول است. در روایت نهی از شرب خمر و أکل لحم خنزیر، این هم منصوص است و هم مورد عمل.
بنابراین آنچه را که مرحوم محقق در این بخش فرمودند، چون روایت خاصی نداریم، یک؛ قواعد کلیه در بین هست، دو؛ این قوانین معارضی هم ندارند، سه؛ اصحاب هم این مطلب قولی است که جملگی بر آن هستند، چهار؛ لذا با اختصار، خود صاحب جواهر و سایر فقهای بزرگ این فروع را ذکر کردند./902/241/ح
[1] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، 2، ص239.
[2] سوره بقره: 2، آیه221.
[3] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی، ج30، ص56 و 57.
[4] سوره مائده: 5، آیه5.
[5] سوره روم: 30، آیه41.
[6] سوره بقره: 2، آیه251.
[7] سوره حج: 22، آیه40.
[8] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص356، ط.الإسلامیة.
[9] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج12، ص202.
[10] السنن الکبرى للبیهقی، ج7، ص184.
[11] مسالک الأفهام إلى تنقیح شرائع الإسلام، الشهید الثانی، ج7، ص377.
[12] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی، ج30، ص57.