به گزارش خبرنگار وسائل، حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی صبح چهارشنبه 13 اردیبهشت سال 1396 در صدمین جلسه درس خارج فقه نکاح در مسجد اعظم پس از مرور بر مباحث گذشته به وجه شباهت ارتداد با موت در امر نکاح پرداخت.
وی در توضیح این مبحث اظهار داشت: اگر انسانی از اسلام برگردد و مثلاً بهایی شود مثل آن است که مرده است و همسرش عدّه وفات باید نگه دارد در حالیکه اگر انفساخی به علّت سایر عیوب در نکاح ایجاد شود، عدّه طلاق باید لحاظ شود.
حضرت آیت الله جوادی آملی به تفاوت بین ارتداد ملّی و فطری اشاره کرد و عنوان داشت: مرتد فطری در حکم مرده است و توبهاش قبول نیست و با ارتدادش عقد فی الحال منفسخ میشود، امّا توبه مرتدّ ملّی قبول است و در حین عدّه اگر توبه کند تزویجش بدون عقد جدید و رجوع به حالت اوّل باز خواهد گشت.
استاد درس خارج حوزه علمیّه قم بیان داشت: هر چند رجوع در طلاق رجعی باید با قول یا فعلی که دالّ بر رجوع است همراه باشد، امّا در مرتدّ ملّی به محضر اینکه توبه کند اگر این توبه در عدّه همسرش باشد، بدون عقد جدید و رجوع، تزویجش ابقاء خواهد شد و حتّی نیاز به حضور مرتدّ هم نیست.
وی اضافه کرد: یکی دیگر از فروعی که در بحث ارتداد مطرح است، این است که زوجین کافر باشند و احد الزوجین به اسلام در بیاید، اگر کسی که مسلمان میشود زوج باشد، خواه از الحاد، شرک یا یکی از ادیان کتابی به اسلام گرویده باشد، تزویجش پایدار و نیازی به عقد جدید با همسرش ندارد.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء خاطر نشان کرد: غیر مسلمانان در اسلام محترماند و جان و مالشان در امان است لذا اگر مسلمانی از کافری که در ذمّه است، شیئی خرید یا کالایی به نسیه گرفت، باید مبلغش را به آنها بپردازد، حتّی اگر مبیع مورد معامله شراب باشد.
وی در تبیین فرع فعلی که مورد بحث قرار گرفته گفت: ما الآن در مورد زوجینی بحث میکنیم که هر دو کافر بودند، و مرد مسلمان شده و زن هنوز اهل کتاب مانده و به اسلام نگرویده است و گفتیم در این مورد، اولاً نکاح باقی است، ثانیاً نیاز به عقد جدید نیست.
حضرت آیت الله جوادی آملی احترام به قوانین مختلف را یکی از مؤلّفههای اسلام دانست و بیان داشت: اسلام قائل است، مسلمانان با هر قوم و ملّتی که بخواهند روابطی داشته باشند، ملزماند که قوانین آن ملّت را محترم شمرده و رعایت کنند و این جزء قواعد متقن و علمی فقه ما است.
وی سپس به بررسی روایات مربوط به فروع مورد بحث پرداخت و گفت: مرحوم صاحب وسائل در روایت اول «بَابُ تَحْرِیمِ قَذْفِ الْعَبِیدِ وَ الْإِمَاءِ وَ إِنْ کَانُوا مَجُوساً» آورده است که حضرت نسبت به شخصی که به مجوس فحش میداد او را نهی کردند و وقتی او در علّت فحاشی، آنها را به نکاح با مادر و خواهر تحقیر کرد، حضرت فرمودند این کار در دین آنها خلاف نیست و نوعی نکاح در ملّت آنهاست.
استاد درس خارج حوزه علمیّه قم خاطر نشان کرد: در این روایت علاوه بر اینکه یک حکم فقهی استخراج میشود یک قاعده عمیق فقهی نیز استنباط میشود که نکاح هر ملتی در اسلام امضا شده است و کسی حقّ ندارد به خاطر وجود احکام مغایر با احکام اسلام در ادیان دیگر، به پیروان آن دین فحّاشی کند.
وی اضافه کرد: هر چند در کتاب وسائل بابی با عنوان روابط بینالملل وجود ندارد، امّا اگر کسی وسائل را ورق بزند، در جای جای آن روایات زیادی وجود دارد که در آن روابط بینالمللی اسلام با جهان امضا شده است.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء عنوان داشت: برخی از احکام هستند که در تمامی ادیان مشترکاند کما اینکه قرآن نیز به این اشتراک با آیاتی مثل ﴿إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی﴾، اشاره میکند و برخی گناهان هم هستند که همه ادیان با آن مخالفاند مثل همجنسبازی و لواط.
وی خاطرنشان کرد: شما اگر در بین تمام کلاب خنازیر بگردید چنین رویّهای یافت نمیشود و امثال چنین گرایشاتی است که خداوند برخی انسانها را پستتر از انعام و بهائم قلمداد میکند چون رفتارهایی مثل همجنسبازی حتّی در کلاب و خنازیر نیز وجود ندارد امّا بعضی انسانها به آن افتخار هم میکنند.
حضرت آیت الله جوادی آملی افزود: سه راه وجود دارد که انسان به حقیقت اعمال، یعنی زشتی برخی از کارها و نیکویی برخی دیگر پی ببرد، انسان یا باید چشم ملکوتی داشته باشد، یا باید به آنچه که از طرف خدا توسّط قرآن و معصومین بیان شده ایمان بیاورد، یا باید چند روزی صبر کند تا در قیامت حقائق برایش روشن شود.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء در تشریح روایت دوم باب 83 گفت: مضمون این روایت این است که انسان نمیتواند به خاطر عدم جریان نکاح در سایر ادیان، پیروان آنها را زنا زاده بداند، چون هر قومی نکاح مخصوص خود را دارند و اسلام نیز آن عقود را محترم شمرده است.
وی روایت سوّم را نیز از باب 83 مورد بررسی قرار داد و بیان داشت: این روایت به وجود نکاح در هر قومی اشاره دارد و میگوید: هر قومی که بین نکاح و سفاهشان فرق است، نکاحشان نافذ است.
استاد درس خارج حوزه علمیّه قم خاطر نشان کرد: از سه روایت اول باب هشتاد و سه یک قاعده مهم بینالمللی استفاده میشود که اسلام به پیمانها و عقود سایر ملل احترام میگذارد و علاوه بر اینکه جلوی توهین به آنها را گرفته، عقود آنها پس از ورود به اسلام را نیز محترم شمرده و قبول میکند.
وی سپس به بررسی روایات باب «جَوَازِ اسْتِدَامَةِ تَزْوِیجِ الذِّمِّیَّةِ إِذَا أَسْلَمَ الزَّوْجُ وَ عَدَمِ بُطْلَانِ الْعَقْدِ» پرداخت و در تبیین روایت دوم این باب گفت: در این روایت به طور مطلق گفته است اگر احد الزوجین به اسلام گرویدند، نکاحشان باقی است که این مطلب با سایر روایاتی که بین حکم زوجه و زوج فرق گذاشته سازگار نیست.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء در تشریح روایات باب نهم از ابواب «ما یحرم بالکفر» عنوان داشت: در روایت پنجم این باب که مرسله است آمده«اگر احد الزوجین اسلام بیاورد، رابطه آنها پابرجاست»؛ همچنین در روایت هشتم این باب نیز آمده است«اگر زن مسلمان شود و شوهرش کافر بماند رابطه زوجیّت پابرجاست» اما مرد حق بیتوته شبانه با او را ندارد و فقط باید روزها پیش او باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم محقق(رضوان الله علیه) در سبب ششم از اسباب تحریم که «کفر» است، بعد از بیان اینکه حتماً همسر یک زنِ مسلمان باید مرد مسلمان باشد، چه اینکه همسرِ مرد مسلمان به نحو دوام باید یک زنِ مسلمان باشد، چندتا فرع را مطرح کردند: یکی اینکه اگر هر دو مسلمان بودند ـ معاذالله ـ «أحدهما» مرتد شد، حکم آنها چیست؟
دوم اینکه اگر هر دو غیر مسلمان بودند و یکی برگشت و مسلمان شد حکم آنها چیست؟ در آن فرع قبلی بخش مهمی از احکام آنها گذشت که اگر ارتدادی حاصل بشود حکم آنها چیست؟ فرعی که فعلاً شروع میشود این است که اگر هر دو غیر مسلمان بودند، ولی شوهر زن توبه کرد و مسلمان شد.[1]
تتمه فرع قبلی این است که نکاح گاهی با طلاق از بین میرود، گاهی با فسخ از بین میرود، گاهی با موت از بین میرود، زمانی هم با انفساخ؛ با ارتداد.
ارتداد نه در حکم طلاق است و نه در حکم فسخ، بلکه در حکم موت است؛ یعنی اگر مرد ـ معاذالله ـ مرتد شد، مثل آن است که مُرده است. اگر یک مسلمانی بهایی شد مثل آن است که مُرد، زن باید عدّه وفات نگه بدارد، ارتداد از همین قبیل است؛ نه فسخ است و نه طلاق. منتها در جریان «ارتداد»، اگر چنانچه زن یا مرد مرتد شد و نکاح باطل شد، عدّهای که باید نگه بدارد عدّه وفات است؛ چون مرد به منزله مُرده است.
لکن فسخ که به وسیله یکی از عیوب حاصل میشود این ملحق به طلاق است؛ یعنی عدّه طلاق باید نگه بدارد، نه عدّه وفات که چهار ماه و ده روز است.
در صورت ارتداد اگر ارتداد فطری باشد، این شخص به منزله مُرده است؛ اگر مرد مرتد بشود به ارتداد فطری، زن باید عدّه وفات نگه بدارد، چون او در حکم مُرده است و برنمیگردد، توبه او مقبول نیست؛ ولی اگر ارتداد او ملی بود ملحق به طلاق است.
پس نکاح گاهی با طلاق از بین میرود، گاهی با فسخ از بین میرود، گاهی با ارتداد از بین میرود که این ارتداد به منزله مرگ است. پس اگر گفته شد به اینکه به «أحد أمور أربعه» زن از مرد جدا میشود، برای آن است که ارتداد گرچه جدای از حکم مرگ است، ولی در بعضی از امور حکم مرگ را دارد و این در صورتی است که ارتداد فطری باشد.
گاهی عقد دوباره برمیگردد، برگشت عقد یا به عقد مستأنف است؛ مثل اینکه زن و شوهر از هم جدا شدند، عدّه گرفتند و زمان عدّه همه سپری شد، این مرد دوباره میخواهد همسر او بشود، باید عقد بکند.
یک وقت است طلاق، طلاق رجعی است در زمان عدّه مراجعه میکند، او باید یک قولی داشته باشد؛ یعنی حرفی بزند که مصداق «رجعتُ» باشد یا کاری انجام بدهد که مصداق رجوع باشد؛ یعنی قول یا فعل مصداق رجوع باشد و او قصد انشا داشته باشد با این کار که اگر این حرف را میزند یا این کار را انجام میدهد، مثل آن است که قبلاً همین حرف و همین کار را با او انجام میداد. این انشا هست و مصداق رجوع است.
یک وقت است که نه؛ نه عقد مستأنف لازم دارد و نه قول یا فعلی که مصداق رجوع باشد، اصلاً یکدیگر را ندیدند؛ لکن در زمان عدّه، این مرد توبه کرده است. با اینکه زن را ندید، حرفی نزد و کاری انجام نداد، نکاح آنها مستقر است.
پس جریان توبه نه به منزله عقد مستأنف است نه به منزله رجوع؛ چه اینکه ارتداد نه به منزله طلاق است، نه به منزله فسخ؛ نه عیبی است که بگوید «فسختُ»، نه طلاقی است که بگوید که «طلّقتُ»، «أنتِ طالق» و مانند آن.
خود ارتداد «بنفسه» باعث بینونت زن و شوهر است، خود توبه «بنفسها» باعث التیام زوجیت است که نه عقد نکاح میخواهد و نه فعل یا قول دال بر رجوع. همینکه توبه کرده باشد میشود همسر او؛ مثل اینکه وقتی ـ معاذالله ـ مرتد شد حضور هم شرط نیست، همین که مرتد شد بیگانه از هم هستند. بخشی از اینها حکمش روشن است و بخشی هم به تعبد نص روشن است.
فرق بین ارتداد فطری و ارتداد ملی هم «بالنص» است که ارتداد ملی چون راه برگشت باز است به منزله طلاق است و عدّهای که زن باید نگه بدارد عدّه طلاق است؛ اما عدّه فطری چون به منزله مرگ است، عدّهای که باید نگه بدارد عدّه وفات است که «ترتدّ منه عدّة الوفات»، این را نص بیان کرده است. حالا این تتمه فروع قبلی بود.
اما فرعی که بعداً مرحوم محقق(رضوان الله علیه) طرح میکنند این است که اگر هر دو غیر مسلمان بودند؛ یا هر دو ملحد بودند یا هر دو بتپرست بودند و مشرک بودند، یا هر دو کتابی بودند، و روی قوانین خاص خودشان عقد کردند.
اگر هر دو توبه کردند و مسلمان شدند، دو مطلب و دو فرع اینجا هست: یکی اینکه الآن زن و شوهر هستند واقعاً، یکی اینکه این زن و شوهری به استناد آن عقدی است که آن عقد را در زمان کفر انجام دادند، چرا؟ چون هر ملتی برای خودش یک نکاحی دارد و روی قاعده الزام، اسلام نکاح و قانون هر ملتی را امضا کرده است.
درست است که حالا اینها قبلاً کمونیسم بودند، ملحد بودند یا بتپرست بودند یا ترسا و کلیمی بودند و الآن مسلمان شدند؛ اما این دو مطلب را شارع مقدس به ما تفهیم کرد به اینکه الآن اینها زن و شوهر هستند، دوم اینکه اینها احتیاج به عقد مستأنف ندارند، همان عقد قبلی صحیح است.
اینکه مرحوم محقق در متن شرایع دارد: «و إذا اسلم زوج الکتابیة فهو علی نکاحه»؛ ـ حالا یک فرع آن را ذکر کردند، ما آن فرع کاملترآن را ذکر کردیم؛
البته آن هم خواهد آمد ـ اگر یکی از این دو نفر مسلمان بشوند در صورتی که زن ملحد نباشد یعنی کمونیست نباشد ـ که بدتر از مشرک است ضعیفتر از الحاد، شرک است ـ و مشرک هم نباشد، قسم سوم باشد یعنی کتابی باشد خدا و قیامت و وحی و اینها را قبول دارد، منتها تابع یکی از ادیان گذشته است.
اگر کتابیه بود، مرد هم حالا یا ملحد بود یا مشرک بود یا کتابی، برگشت و مسلمان شد. چون مردِ مسلمان میتواند بقائاً زنِ کتابیه داشته باشد، چه اینکه حدوثاً هم بعضی از نصوص داشت که در زمان خود پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعضی از مسلمانها همسر غیر مسلمان داشتند؛ یعنی کتابیه داشتند، فعلاً زن و شوهر هستند.
اما این زن و شوهری اینها به استناد آن عقدی است که در حال کفر کردند، آن عقد چرا صحیح است؟ برای اینکه اسلام امضا کرده قانون هر ملتی را که باهم زندگی مسالمتآمیزی دارند؛ خرید و فروش آنها صحیح است، بیع آنها صحیح است.
یعنی اگر کسی به دیگری شراب فروخت بدهکار است باید آن پول را بپردازد یا نسیه خرید باید بپردازد، اما وقتی اسلام آورد حکم آن جداست. یا خمر و خنزیر معامله کردند؛ چون آن قوم این معامله را، این گوشت را، این قصابی را حلال میدانند، اگر بدهکار است باید بپردازد، وقتی وارد حوزه اسلامی شد حکم آن جداست.
حالا اگر ملحد بود، یک؛ پایینتر از آن، مشرک بود، دو؛ اینها را در فروع بعدی ذکر میکنند؛ اما فعلاً بحث در این است که زن، کتابیه بود؛ حالا مرد یا ملحد بود یا مشرک بود یا کتابی، در هر کدام از این سه فرع فرق نمیکند.
اگر مرد ملحد بود یا مشرک بود یا کتابی، بعد «تاب و أسلم»، «هاهنا حکمان»: یکی اینکه الآن اینها زن و شوهر هستند، دوم اینکه این زن و شوهری اینها به استناد عقدی است که در زمان کفر واقع شده و دیگر احتیاجی به عقد جدید ندارند.
حالا برسیم به آن روایتی که فرمود مجوس ولو ازدواج با محارم را جائز میداند، اما مادامی که مجوسی هست عقد آنها صحیح است و زن و شوهر هستند، وقتی برگشتند و توبه کردند دیگر آن عقد میشود باطل، و عقد مستأنف میخواهد؛ برای اینکه اسلام ازدواج با محارم را امضا نکرده است، چون یکی از اسباب تحریم ششگانه همین مسئله «نَسَب» است.
پس فعلاً فرعی که مرحوم محقق مطرح کرده است این است که اگر زن و شوهر هر دو غیر مسلمان بودند؛ چه اینکه این مرد، ملحد باشد، چه اینکه مشرک باشد، چه اینکه کتابی باشد، در هر یکی از این فروع سهگانه اگر مرد برگشت و مسلمان شد، در صورتی که زن او کتابیه باشد، «هاهنا فرعان»: یکی اینکه الآن زن و شوهر هستند، دوم اینکه این زن و شوهری اینها به استناد همان عقدی است که قبلاً واقع شده است.
این از کجا ثابت میشود؟ این طبق بیان نورانی امام(سلام الله علیه) که فرمود اگر یکی از اینها مسلمان شد، دیگری عقدشان باقی است. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) این مطلبی را که نقل کردند از مطالب مهم اسلام است، جزء مهمترین قواعد بینالمللی اسلام است که شما با هر ملتی که بخواهید رفت و آمد داشته باشید، قوانین آنها را باید محترم بشمارید.
این که جزء قواعد متقن و علمی یعنی علمی! جزء قواعد متقن و علمی فقه ماست، وقتی به دست مرحوم صاحب وسائل افتاد عنوانی که میخواهد به آن بدهد این است که آدم نمیتواند به مجوسی فحش بگوید.
ببینید روایت چه میخواهد بگوید و مرحوم صاحب وسائل چه از آن استفاده کرده و چه چیزی را عنوان و تیتر قرار داده است!
آن روایت این است؛ مرحوم صاحب وسائل در جلد 21 صفحه 199 عنوان باب این است: «بَابُ تَحْرِیمِ قَذْفِ الْعَبِیدِ وَ الْإِمَاءِ وَ إِنْ کَانُوا مَجُوساً»، این عنوان باب است که آدم نمیتواند به برده یا به کنیز فحش بگوید ولو اینها مجوسی باشند.
اما حالا ببینید روایت چیست؟ روایت در عرش است، اما ایشان عنوانی که به آن میدهد عنوان فرشی است! روایتی که مرحوم کلینی[2] نقل میکند همین روایت را مرحوم شیخ طوسی[3] نقل میکند با سند صحیح و معتبر.
روایت این است: «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَذَفَ رَجُلٌ رَجُلًا مَجُوسِیّاً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع»؛ «عبدالله بن سنان» میگوید که در حضور وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) یک مردی یک شخص مجوسی را فحش گفته؛ «قَذَفَ رَجُلٌ رَجُلًا مَجُوسِیّاً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع».
وجود مبارک حضرت فرمود: «مَهْ» چرا به او فحش میدهی؟ «فَقَالَ الرَّجُلُ»؛ آن شخص فحّاش گفت: «إِنَّهُ یَنْکِحُ أُمَّهُ وَ أُخْتَهُ»؛ اینها با محارمشان ازدواج میکنند. «فَقَالَ ذَلِکَ عِنْدَهُمْ نِکَاحٌ فِی دِینِهِمْ»؛ او خلاف نمیکند، او یک دینی را قبول کرده و در دین او نکاح با اینها را جائز میداند.
این یک قاعده عمیق علمی فقهی بینالمللی است که نکاح هر ملتی در اسلام امضا شده است. آنوقت این حکم جهانی و بینالمللی اسلام را، صاحب وسائل میگوید نمیشود به مجوسی فحش گفت! شما باید بدانید که روایت چه میخواهد بگوید!
شما این را آوردی به باب اینکه نمیشود به اینها فحش گفت! مگر شما روابط بینالمللی ندارید؟! مگر میخواهید دورتان را دیوار کنید؟! وقتی این مرد میگوید این زن من است، زن اوست.
شما حق ندارید بگویید که او «أنحکتُ» نگفته است. این یک قاعده قطعی فقهی عمیق علمی است این را مرحوم صاحب وسائل آورده و گفته نمیشود به اینها فحش گفت! اینکه میگویند حدیث را نمیشود به دست هر کس داد برای همین است. حالا ما باید بگردیم و فحص بکنیم به اینکه آن قوانین اسلامی که در روابط بینالملل مطرح است کجاست؟
آدم وسائل را که ورق بزند، چنین چیزی را پیدا نمیکند! ما در بین این عناوین چنین چیزی پیدا نمیکنیم. شما که محدّث هستی و سخنگوی حدیث هستی، باید بدانی که این حدیث چه میخواهد بگوید؟ باید بدانی که روابط بینالمللی اسلام با جهان امضا شده است، برای اینکه وقتی این مرد میگوید زن من است، زن اوست؛ وقتی میگوید مال من است، مال اوست.
شما حق ندارید بگویید این شرابفروش است و با شرابفروشی این فرش را خریده است! نه، غصبی نیست مال اوست؛ بله، وقتی مسلمان شد بله! حسابش جداست.
فرمود: «مَه، ذَلِکَ عِنْدَهُمْ نِکَاحٌ فِی دِینِهِمْ». همین روایت صحیح را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) هم نقل کرده؛ البته از مرحوم کلینی نقل کرده است که باب 83 است.
ببینید! یک سلسله احکام مشترکی است که ذات أقدس الهی در همه کتابهای آسمانی مشخص کرده، این را کاملاً تبیین کرده است. در بخش پایانی سوره مبارکه «صف» دارد: ﴿إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی﴾،[4]
﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی ٭ إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی﴾؛ ما این حرفها را در کتابهای انبیای قبلی گفتیم، اسلام کاملتر آن را آورده، چیز تازهای نیاورده است. ﴿إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی﴾، اینها را ما آنجا هم گفتیم، این یک.
در بخشهایی از سوره مبارکه «نجم» و غیر «نجم» فرمود: ﴿وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی﴾ درباره اینکه کتابهای انبیای قبلی فرمود این حرفها را ما به ابراهیم گفتیم، در ﴿فی صُحُفِ مُوسی ٭ وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی﴾، این احکام اختصاصی به شما مسلمانها ندارد، ما اینها را قبلاً گفتیم.
یک سلسله گناهان مشترک بینالمللی است که در همه ادیان هست، بنابراین نمیشود گفت که چون اینها غیر مسلمان بودند یا غیر مسلماناند، این گناهان جائز است برای آنها، اینطور نیست؛ البته در مِنهاج و شریعت فرق است، اما آنچه که به دین برمیگردد: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾.[5]
روایت دوم باب 83 این است: مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ» او در عین حال که واقفی است گفتند موثق است «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ یُقَالَ لِلْإِمَاءِ یَا بِنْتَ کَذَا وَ کَذَا».
هیچ وقت انسان نمیتواند به کنیز بگوید که دختر زانی یا زانیه هستی، این حرف را نمیتواند بزند، چرا؟ «فَإِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ نِکَاحاً»؛ هر ملتی برای خودش یک قانون ازدواجی دارد.
ازدواج که باعث پیدایش نَسَب است حداقل به این عناوین پنجگانه محقق است: یا «نکاح دائم»، یا «نکاح منقطع»، یا «مِلک یمین»، یا «تحلیل»، یا «اباحه»؛ با این عناوین پنجگانه اینها میشوند زن و شوهر، فرزندشان هم فرزند اینهاست.
اگر طبق این عناوین پنجگانه اسلامی نبود، بلکه طبق عناوین خاص خودشان بود، طبق قانون خودشان این را ازدواج میدانند؛ مثلاً این لفظ را بگویند میشوند زن و شوهر، اینها زن و شوهر هستند. شما حق نداری به این کنیز بگوی: «یا بنت کذا». «فَإِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ نِکَاحاً». این قانون عمیق بینالمللی فقهی را این بزرگوار آورده گفته نمیشود به اینها فحش داد، این طرز باببندی است؟!
یک وقت است که یک چیزی را ذات أقدس الهی مثل ﴿إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی﴾ منع کرده، شما در تمام کِلاب عالم بگردید هیچ کلب نر با کلب نر ازدواج نمیکند! خنزیر اینطور است! فرمود ما این حرفها را به انبیای دیگر گفتیم.
در جریان قوم لوط فرمود این کاری که شما دارید میکنید ما جلوی اینها را گرفته بودیم و از زمان آدم تا حالا کسی این کار را نکرده بود. تجربه هم نشان میدهد؛ در تمام این زیرزمین و روی زمین و روی هوا، همه در برابر این حیوانات دارند عکسبرداری میکنند، هیچ خنزیر نری هیچ کلب نری، این کار را نکرد و نمیکند.
بنابراین این را که دین میگوید: ﴿کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[6] همین است؛ این تحقیر نیست، این بیان نورانی قرآن تحقیق است نه تحقیر.
سهتا راه دارد: یا چشم ملکوتی باز بشود ببین! یا حرف ما را گوش بده که از طرف خدا میگوییم! یا دو روز صبر کن بعد از مرگ اینها را میبینی که با چه صورتی محشور میشوند.
این جریانی که وجود مبارک امام سجاد و امام باقر(سلام الله علیهما) در سرزمین عرفات نشان دادند؛ هم برای امام باقر(سلام الله علیه) بود، هم برای امام سجاد، در جریان «قلّ الضجیج و کثر الحجیج» حضرت فرمود نه، بعکس است. گفت چطور در این صحرای عرفات این همه حاجی! فرمود حالا نگاه کن چه کسی را میبینی؟ این قصه هم درباره امام سجاد(سلام الله علیه) است هم درباره امام باقر(سلام الله علیه)، نگاه کرد دید صحرای عرفات پُر از حیوانات است.[7]
کسی که امام زمانش را تنها بگذارد به دنبال اموی و مروانی بگردد همین است. فرمود یا آدم باید چشم باطن داشته باشد ببیند، یا حرف امامانش را گوش بدهد یا دو روز صبر بکند بعد از مرگ میبیند که اینها به چه صورتی در میآیند.
شما ببینید که اینها داعیه تمدن هم دارند! غالب آمیزش و فرزندداری این حیوانات حلالگوشت و حرامگوشت را اینها عکسبرداری کردند و برنامهریزی کردند، بسیار خوب! آیا در بین کلاب هیچ اتفاق افتاده؟ در بین خنازیر هیچ اتفاق افتاده؟
این است! اینکه میفرماید: ﴿کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ روی همین جهت است. آنکه همه ادیان فرمودند ما نهی کردیم، دین نهی کرده است.
روایت سوم این باب که باز مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ». این اگر «علی بن أبی حمزه بطائنی» باشد، باید بین روایات قبل از وقف و بعد از وقف او فرق بگذارند گرچه برخیها گفتند به اینکه بعد از وقف هم چیزی که او نقل بکند قبول هست؛ چون وثاقت او از بین نرفته است.
«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کُلُّ قَوْمٍ» که «یَعْرِفُونَ النِّکَاحَ مِنَ السِّفَاحِ فَنِکَاحُهُمْ جَائِزٌ»؛ یک وقت است که یک قومی مثل حیوانات دارند زندگی میکنند همینهایی که الآن صحبتشان شده، بله! اینها نکاحی ندارند.
اما اگر مرزبندی است که نکاحشان چیست؛ با زن نکاح میکنند، با مرد نکاح نمیکنند، زن هم حساب و کتابی دارد، بین نکاح و زنا فرق میگذارند که یکی را حق میدانند و یکی را باطل میدانند، هر قومی که بین نکاح و سفاهشان فرق است، نکاحشان نافذ است.
این سه روایت قاعده بینالمللی ما را دارد بیان میکند؛ آنوقت عنوانی که صاحب وسائل به آن داد این است که نمیشود به مجوسی فحش داد! این عنوان کجا آن معنون کجا! این از مهمترین از قواعد فقهی بینالمللی ماست.
مرحوم محقق(رضوان الله علیه) که میفرماید: «فنکاحه صحیح» برای همین است؛ نه تنها الآن میتوانند با هم زندگی کنند که فرع دوم است، بلکه به استناد همان نکاح واقع شده قبلی الآن زن و شوهر هماند.
این عصاره فرمایش مرحوم محقق که فرمود اگر چنانچه «أسلم زوجه الکتابیه فهو علی نکاحه سواء کان قبل الدخول أو بعد الدخول». اما «لو أسلم الزوجته قبل الدخول»؛ قبل از آمیزش این زن میشود مسلمان، آن مرد میشود غیر مسلمان که به هیچ وجه جائز نیست.
این آیه نورانی سوره مبارکه «مائده» که آخرین سوره است و نسخپذیر هم نیست، ازدواج یک جانبه را تحلیل کرده؛ فرموده مرد مسلمان میتواند زن کتابیه داشته باشد، اما بقیه را که روایات نهی کرده است؛ هم ﴿وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ﴾[8] به قوّت خود باقی است، هم روایات دیگر.
در ﴿وَ لا تُمْسِکُوا﴾ میگوید که مرد مسلمان نمیتواند زن غیر مسلمان داشته باشد، به طریق اولی زن مسلمان نمیتواند مرد غیر مسلمان داشته باشد.
مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در جلد بیستم صفحه 541 باب پنج از ابواب «ما یحرم بالکفر» که این مستقیماً به مبحث ما ارتباط دارد. عنوان بابی که ایشان مطرح کردند این است: «بَابُ جَوَازِ اسْتِدَامَةِ تَزْوِیجِ الذِّمِّیَّةِ إِذَا أَسْلَمَ الزَّوْجُ وَ عَدَمِ بُطْلَانِ الْعَقْدِ». این همان فرعی است که مرحوم محقق ذکر کرده است.
در روایت دوم این باب که مرحوم کلینی[9] «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ» که این مرسله است البته، اما روایات دیگری این مضمون را تأیید میکند «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ وَ جَمِیعَ مَنْ لَهُ ذِمَّةٌ إِذَا أَسْلَمَ أَحَدُ الزَّوْجَیْنِ فَهُمَا عَلَى نِکَاحِهِمَا».
این مطابق همان فرعی است که مرحوم محقق ذکر کرده که اگر یکی از اینها مسلمان بشوند، اینها نکاحشان باقی است، منتها «أحد الزوجین» دارد.
این «أحد الزوجین» نمیسازد به اینکه اگر زن مسلمان شد و مرد همچنان به دین قبلی باقی است باید چه کرد؟ این را باید روایات جلد بیست توضیح بدهد.
روایت سوم آن این است که «أبی مریم انصاری» میگوید از وجود مبارک امام باقر سؤال کردم «عَنْ طَعَامِ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ نِکَاحِهِمْ حَلَالٌ هُوَ قَالَ نَعَمْ» برای اینکه در زمان خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «طلحه» یک زن یهودیه داشت که این روایت در بحث اینکه ازدواج مسلمان با اهل کتاب جائز است قبلاً خوانده شد.
در باب نُه از ابواب «ما یحرم بالکفر» روایت پنج آن این است، این روایت پنج را مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ» که این هم مرسله است،
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» دارد که «إِنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ وَ جَمِیعَ مَنْ لَهُ ذِمَّةٌ إِذَا أَسْلَمَ أَحَدُ الزَّوْجَیْنِ» ـ این همان فرعی است که مرحوم محقق مطرح کرده است ـ «فَهُمَا عَلَى نِکَاحِهِمَا» یعنی الآن یک مرد مسلمان با زن یهودی که قبلاً هر دو یهودی بودند و الآن مرد، مسلمان شد الآن زن و شوهر هستند، یک؛ و این زن و شوهری آنها هم به استناد همان عقدی است که قبلاً واقع کردند، دو. «وَ لَیْسَ لَهُ أَنْ یُخْرِجَهَا مِنْ دَارِ الْإِسْلَامِ إِلَى غَیْرِهَا» که فرع بعدی است و در مسائل بعدی خواهد آمد.
روایت هشت این باب را که مرحوم کلینی[10] «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ» نقل کرد این است که میگوید: «الذِّمِّیُّ تَکُونُ عِنْدَهُ الْمَرْأَةُ الذِّمِّیَّةُ فَتُسْلِمُ امْرَأَتُهُ»؛ یک مرد ذمی است که زن ذمیه دارد، زن او مسلمان شده است.
حضرت فرمود: «هِیَ امْرَأَتُهُ»، منتها نه آنطوری بتوانند زندگی زن و شوهری داشته باشند، «یَکُونُ عِنْدَهَا بِالنَّهَارِ وَ لَا یَکُونُ عِنْدَهَا بِاللَّیْلِ» اما «قَالَ فَإِنْ أَسْلَمَ الرَّجُلُ وَ لَمْ تُسْلِمِ الْمَرْأَةُ» چه؟ فرمود: «یَکُونُ الرَّجُلُ عِنْدَهَا بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ»؛ اگر مرد، مسلمان بشود و زن کتابیه باشد، این زن و شوهر میتوانند با هم زندگی زن و شوهری داشته باشند.
اما اگر زن مسلمان بشود و مرد غیر مسلمان باشد، نمیتوانند زندگی زن و شوهری داشته باشند. این مربوط به فرعی است که مرحوم محقق(رضوان الله علیه) مطرح کرده است.
روز چهارشنبه است یک بخشی هم مربوط به ماه پُربرکت شعبان را ذکر بکنیم، چون همه ما موظفم به محاسبه هستیم، به ما دستور دادند که «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا».[11] آدم اگر الآن حسابش را بکند «یوم الحساب» قدری راحتتر است؛
لکن اینکه میبینید بزرگان خیلی روی ماه شعبان تکیه میکنند و در همین «صلوات شعبانیه» که «عند الزوال» مستحب است از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) است، دارد که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِه»[12]
تمام سال که حضرت نماز شبش را داشتند، اما درباره ماه شعبان دارد که هر شب به فکر نماز، هر روز روزه، «دأبَ» یعنی «استمرّ»؛ «یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ فِی لَیَالِیهِ وَ أَیَّامِه»؛ آن قیام برای شب، این صیام برای روز.
چرا در ماه شعبان این همه تلاش و کوشش میکنند؟ برای اینکه آنها که اهل سیر و سلوکاند، سالشان از اول ماه مبارک رمضان شروع میشود.
میدانید این سالهایی که اول فروردین شروع میشود اولاً در همه مناطق زمین، اول فروردین اینطور نیست؛ منطقههای سردسیر، منطقههای گرمسیر اینطور نیست که اول فروردین به صورت بهار باشد، شکوفا باشد، هوا معتدل باشد، اینها نیست؛ در یک گوشهای از زمین اول فروردین میشود بهار. این برای کسانی است که زندگی گیاهی یا امثال گیاهی میخواهند داشته باشند و جامه خوب در بر کنند.
برای گیاهان عید است، فصل خرّمی است؛ اما اهل سیر و سلوک، اینها اولِ فروردین را اول سال نمیگیرند؛ چه اینکه اول محرّم را هم اول سال نمیگیرند. اول محرّم برای اینکه با هجرت وجود مبارک حضرت کمی نزدیک بود، آن را اول سال قرار دادند. آنها اول سالشان ماه مبارک رمضان است، تا سال بعد؛
یعنی ماه شعبان که آخر سال است تمام سراسیمگی و دستپاچگی آنها این است که آخر سال حساب کنند چه کار کردند. در ماه شعبان خیلی در تلاشاند که به هر حال سال تمام شده من امسال چه کار کنم؟! اینکه حافظ میگوید: «ماه شعبان مده از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد»[13]
برای همین است، میگوید ماه شعبان، ماه جائزهبخشی و محاسبه و دادن مُزد و اینهاست. ماه شعبان که گذشت، وارد ماه مبارک رمضان شدید، دیگر خبری از این حرفها نیست. ماه مبارک رمضان ماه کار است، ماه مُزد نیست؛ ماه مُزد، شب عید است و روز عید که شب عید فطر «لیلة الجوایز» است، روز عید فطر «یوم الجوایز» است، جایزهها را آن روز میدهند؛
وگرنه ماه مبارک رمضان ماه دویدن است، ماه کار است. ماه مبارک رمضان ماه جایزه نیست، ماه کار است. حرف حافظ این است که این چند روز ماه شعبان را دریاب، اگر این چند روز را در نیافتی در ماه مبارک رمضان باید بدوی، جایزهها را شب عید فطر میدهند.
لذا ملاحظه فرمودید در جریان عظمت شب عید فطر میگویند این همتای شبهای قدر است، برای اینکه جایزهها را شب عید فطر میدهند. او که میگوید: «روز عید است و من مانده در این تدبیرم ٭٭٭ که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم»[14] این است که آدم کاری کرده و آن را میدهد و خوشحال است که مولایش قبول میکند و به او جایزه میدهد؛ حالا یا «عشر امثال» میدهد یا بیشتر؛
لذا اینها میگویند: «ماه شعبان مده از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد»
و راه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک راه وسیع است. او یک سلسله دستورهای عمومی میدهد که همه ما موظفیم این دستورها را بفهمیم و عمل کنیم. اما او گذشته از اینکه راهنماست، راه است.
ما بحثهایمان در حوزه و دانشگاه و اینها، از راهنماییِ آن حضرت بحث میکنیم؛ حالا «إنشاءالله» عمل هم میکنیم که حضرت را به عنوان راهنما قبول میکنیم؛
اما این صلوات نورانی شعبانیه میگوید او که راهنما نیست، او راه است. شما دنبال حرفهایش میگردید؟! این درودی که میفرستیم میگوییم: «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعا»،[15] نه «هادیاً»، نه او راهنماست. آنکه ما در حوزهها داریم این است که حضرت اینچنین فرمود و ما را راهنمایی کرد، این را «إنشاءالله» میفهمیم و عمل میکنیم؛ اما ببینیم که او چه کار میکند و به دنبال او برویم، این در حوزهها نیست.
این «صلوات شعبانیه» نمیخواهد بگوید او پیغمبر است، او راهنماست یا او مبلّغ است، میگوید او راه است؛ «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعا». «مَهیَع» یعنی راهِ باز. قبلاً که این جاده و این تشکیلات نبود، بین نجف و کربلا یک بیابانی بود، آدم هر جا شروع میکرد به مقصد میرسید. چنین راهی را میگویند راهِ «مَهیَع».
الآن هم اگر کسی از تهران بخواهد به قم بیاید، در این بیابان وسیع، این را میگویند «مَهیَع»؛ جاده نمیخواهد، اتوبان نمیخواهد، هر کس از تهران راه بیافتد مستقیماً میآید قم، هر کس از قم راه بیافتد مستقیماً میرسد به تهران. این طول و عرضِ وسیعِ قابل حساب نیست، این را میگویند «طریق مَهْیعا».
یکی از مواقف ششگانه که برخیها مدینه قبل یا برخیها مدینه بعد، بعد از جدّه میروند آنجا «جُحفه» است. «جُحفه» اسم قبلی آن «مَهیَعه» بود، بعد از اینکه سیل آمد و بخش وسیعی از این را بُرد، به تعبیر عربها اجحافی به این سرزمین شد، این شده «جُحفه»؛ وگرنه نام قبلی این تکّه زمین «مَهیَعه» بود.
عرب به هر منطقهای هم نمیگویند «مَهیعه»، وقتی خیلی میدان وسیع باشد میگویند «مَهیَعه». اسم جُحفه قبل از آمدنِ آن سیل معروف، «مَهیعه» بود، بعد شده «جُحفه».
وجود مبارک امام سجاد برای اینکه به مردم بفهماند که پیغمبریِ پیغمبر چقدر وسیع است، فرمود شما مَهیعه را که دیدید، بیابانی بود وسیع و هیچ کس مزاحم کسی نمیشد، هر کس بخواهد برود راه باز بود، «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعا» راه باز است.
همه این هفت میلیارد بخواهند راه پیغمبر را بروند راه باز است، هیچ کسی مزاحم کسی نیست. با این راهِ باز، ما در حوزه از این حرفها هیچ یعنی هیچ! خبری نداریم، فقط میگوییم «قال الرسول»، «قال الرسول»، «قال أمیر» «قال أمیر»(علیهم الصلاة و علیهم السلام)».
ما اینها را راهنما میدانیم، باور نکردیم که اینها راه هستند! باید ببینیم کجا میرود و ما هم به دنبال او برویم، ما این را باور نکردیم! حداکثر این است که بگوییم اینها چه گفتند که ما بفهمیم، بعد سخنرانی کنیم!
این صلوات نورانیه «عند الزوال» میگوید دنبال این نباش که چه گفت که فقط بفهمی و کتاب بنویسی! نه، ببین او کجا رفته بعد به دنبال او برو! «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعا». آسان هم هست، راه هم هست، همه هم میتوانیم این راه را برویم.
اینکه میبینیم با هم ناهماهنگ هستیم، برای اینکه در این راه نرفتیم، فقط میبینیم که او چه گفته! به میل خودمان هم حرفهای او را تصحیح میکنیم؛ فرمود این که نمیشود! میگوید حرف نزن، ببین او کجا میرود بعد دنبال او برو! آنوقت میبینی نزاع در کار نیست، اختلاف در کار نیست. این است که در ماه شعبان اینها تلاش و کوشش میکنند که به اینجا میرسند./902/241/ح
[1] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص238.
[2] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص574، ط.الإسلامیة.
[3] شرح مشیخةتهذیب الاحکام، حسن الموسوی الخرسان، ج7، ص486.
[4] سوره اعلی: 87، آیه18 و 19.
[5] سوره آل عمران: 3، آیه19.
[6] سوره فرقان: 25، آیه44.
[7] مناقب آل أبی طالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج3، ص318.
[8] سوره ممتحنه:60، آیه10.
[9] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص358، ط.الإسلامیة.
[10] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص437، ط.الإسلامیة.
[11] وسائل الشیعه، العلامه الشیخ الحرالعاملی، ج16، ص99، ابواب جهادالنفس ومایناسبه، باب96، حدیث9، ط آل البیت.
[12] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص829.
[13] دیوان حافظ، غزل164.
[14] اشعار منتسب به حافظ، شماره17.
[15] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص829.