به گزارش وسائل، مهدی کریمی، دانشجوی دکتری فلسفه، پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی یادداشتی نگاشته است که در ادامه از نظر می گذرد: نهادینه شدن فضائل اخلاقی در جامعه را میتوان مهمترین رسالت دینی معرفی کرد، این مهم به اندازهای اهمیت دارد که گاه اصلیترین آرمان بعثت رسول اکرم(ص) بیان شده است، آنجا که میفرماید: «إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق» اتمام و اکمال مکارم اخلاق و فضائل انسانی، غایت رسالت و بعثت معرفی شده و میتوان گفت از آنجا که دو نظام تکوین و تشریع به یکدیگر پیوسته است.
غایت آفرینش نیز حاکم شدن فضائل اخلاقی در دو ساحت فرد و جامعه است، در میان فضائل اخلاقی صفت احسان و نیکرفتاری بارزترین صفت است، این ویژگی سبب میشود انسان با رهایی از تعلقات مادی، صفات رذیلهای چون خساست، تنگنظری، خودخواهی و دیگر صفات ناپسند، عنصر دیگر خواهی را بهجای خودخواهی قرار دهد.
تحقق صفت احسان در نهاد انسان مبتنی بر تحقق آرمانهایی معنوی در روان فرد است. بدون داشتن انعطاف انسانی و دیگر دوستی نمیتوان احسان نمود و زمانی که خداباوری و خدادوستی جای نوع دوستی را بگیرد، عیار احسان بالاتر میرود و عنصر معنویت به احسان و نیکرفتاری افزوده میشود.
با این همه، ساحت احسان نیز همچون بسیاری از حوزههای اخلاق دو ساحت دارد، ساحت نخست، ساحت فردی است که فرد با تکامل معنوی و عرفانی بر عیار نیکاندیشی و نیکرفتاری خود میافزاید، دیگران را شریک رفاه و آسایش خود میکند و از این راه غایت خلقت را برآورده میسازد؛ اما مهمتر از آن، ساحت اجتماعی احسان است.
در بعد اجتماعی، احسان از بعد فردی خارج شده و بهمثابه تکلیفی اجتماعی نگریسته میشود. در این بعد تکالیف متعددی شکل میگیرد؛ از آنجمله میتوان به وظیفه آحاد جامعه در ریشهکن کردن فقر و هر آنچه سبب شکلگیری بیچارگیهای اجتماعی است، اشاره کرد، تکلیف اجتماعی احسان مستلزم ایجاد نهادهایی اجتماعی است که وظیفه پر کردن شکافهای طبقاتی را برعهده دارد، این تکلیف از حد و اندازه یک تکلیف مستحب فردی خارج میشود و به شکل یک حرکت واجب اجتماعی خود را نشان میدهد.
تلاش برای رسیدن به نقطهای از تعالی اجتماعی که در آن محروم مطلقی باقی نماند، تنها یک آرمان اجتماعی نیست، بلکه این آرمان تکلیفی را ایجاد میکند که هر فرد را به سمت رهاسازی جامعهاش از چالشهایی نظیر فقر و محرومیت میکشاند؛ در اینجا ذکر این نکته نیز بایسته است که محرومیتهای ایجاد شده برای یک جامعه صرفاً محرومیتهای مادی نیست، بلکه مجموعهای از عوامل مادی و معنوی میتواند، اسباب محرومیت جمعیتی را فراهم آورد و گاه محرومیتهای فرهنگی شرایطی بسیار بغرنج تر از محرومیتهای مادی را فراهم میسازد.
برای مثال، یافتههای محققان اجتماعی، خبر از نسبت مستقیم میان میل به خودکشی و ناامیدی از ادامه حیات با رفاه مالی دارد، بدین معنی که هر چه رفاه مادی افزایش مییابد، میل به خودکشی نیز افزایش مییابد؛ از این رو، در مناطق مرفه در هر جامعهای فشار روانی و میل به پایان دادن به زندگی بیشتر از دیگر مناطق است، این یعنی محرومیت در این مناطق و در میان ثروتمندان محرومیتی متفاوت است و آن محرومیت اعتقادی و عدم غنای معنوی است. پس میتوان به درستی مناطق مرفه هر شهر را مناطقی محروم دانست، اما محروم از معنویت، از میل برای ادامه زندگی.
این محرومیت نیز مستلزم وظیفه برای دیگران است. احسان در اینجا، رویهای متفاوت دارد بدان معنی که لازم است با ایجاد سازوکاری معقول، یأس و ناامیدی را از این دسته انسانها دور کرد و با آشنا کردن آنها با آرمانهای صحیح انسانی مسیری توأم با امید را برای آنان ایجاد کرد.
احسان تنها به ابعاد فردی وا جتماعی آنچنان که گفته شد، خلاصه نمیشود بلکه حکومت نیز به طور خاص در قبال شهروندان شهر اسلامی مسئول است و لازم است مشی او با شهروندان، مشی نیک و رویه احسان باشد.
در حکومت دینی، رابطه حکومت و فرد رابطه پدر و فرزند است، چنانکه پدر در قبال فرزندش با محبت و اعمال عواطف پدرانه رفتار میکند، حکومت نیز شیوهاش، رفتاری توأم با محبت و عشق است و نگاهی همراه با عاطفه و دوستی به شهروندانش دارد.
در این شیوه، عنصر مطالبه گری برای اجرای عدالت جای خود را به جستجو برای یافتن مشکل و حل آن میدهد و مناسبات سیاسی، قضائی، اقتصادی و دیگر مناسبات بر پایه محبت قرار میگیرد. حکومت دینی نه تنها خود را مسئول محرومیت زدایی مادی میداند، بلکه خود را مسئول محرومیت زدایی فرهنگی و معنوی نیز میداند، گاه حاکم اسلامی به خود سخت میگیرد و بسیاری حلالها را بر خود حرام میکند، تا بتواند گوشهای از مشکلات شهروندانش را حل کند.
احسان اجتماعی در این نگاه به معنای احسانمداری حکومت و نیکرفتاری با مردم در حل مشکلات و محرومیت زداییها است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام، در دستوالعملی خطاب به مالک اشتر حدود و شرایط حاکم اسلامی را در احسان به مردمش بیان میکند، در ادامه این نوشتار برخی از شرایط و ضوابطی که حکومت وظیفه دارد در مقام محسِن اجتماعی در مورد مردمش رعایت کند تا احسان او قرین اخلاص و توأم با خشنودی سعادت فرد و جامعه باشد، بیان میگردد.
بی منت بودن احسان
وَ إِیَّاکَ وَ الْمَنَّ عَلَى رَعِیَّتِکَ بِإِحْسَانِکَ(نهج البلاغه، ص۳۸۲)، مبادا احسانت بر مردم را با منت همراهسازی، چنانکه احسانِ فردی مشروط به عدم منت است و به تعبیر قرآن کریم صدقات با منت و اذیت باطل میشود، همینطور احسان اجتماعی نیز مشروط به عدم منت است. حکومت نمیتواند حتی زمانی که فراتر از دائره عدالت، وارد قلمرو خاص احسان میشود و کاری را که وظیفه ذاتی او نبوده است انجام میدهد، منتی بر مردمش بگذارد و بدین ترتیب فضیلتی را که بدان همت گمارده باطل سازد.
بزرگ نشمردن احسان
به تعبیر حضرت؛ أَوِ التَّزَیُّدَ فِیمَا کَانَ مِنْ فِعْلِکَ(همان)، احسانت را بزرگ نشمار و کار نیکی که انجام دادهای را زیاد تلقی نکن. دلیل این سخن آن است که حاکم هرقدر طریقه محبت و احسان را با مردمش پیش بگیرد، باز هم راه برای احسان باز است و این راه به نهایت نمیرسد. تا زمانی که فردی دارای مشکل در جامعه وجود دارد، راه برای احسان و تلاش برای برطرف ساختن محرومیتها مطرح است. مسئول جامعه اسلامی پیش از آنکه با بزرگنمایی کارهای انجام یافته سعی در جذب اذهان و رسانهای کردن خود کند، سعی میکند با تلاشی آرام و پیوسته و با پرهیز از خبرسازی، به حل مشکلات عموم مردم و به ویژه محرومان بپردازد.
پرهیز از خلف وعده
أَوْ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ، (همان)حضرت میفرماید، مبادا وعدهای دهی که بر خلاف آن عمل کنی، مخالف وعده عمل کردن، در واقع باعث گسترش دروغ در جامعه آنهم از سوی کسی است که خود مجری گسترش فضائل انسانی است. بنابراین در احسان نیز، حاکم نباید وعده احسانی که نمیتواند انجام دهد را بدهد، چرا که در این صورت با محقق نشدن وعده صورت گرفته، اعتماد عمومی سلب خواهد شد. به تعبیر حضرت در ادامه همین عبارات، به وعده عمل نکردن باعث خشم خداوند و مردم میشود.
عبارات پیشین بخشی از شرایط احسان اجتماعی را بیان میکند، احسانی که متولی آن حکومت دینی است. در حکومت دینی تحقق عدالت متضمن اجرای صحیح امور و وضع هر چیز در جایگاه خود است اما با وجود این ممکن است در فرآیند روابط اجتماعی، محرومیتهایی ناخواسته یا خواسته ایجاد شود. نظریه احسان اجتماعی میآید تا این نقیصهها را پر کند. نگاه پدرانه حاکم جامعه اسلامی به شهروندانش، متضمن این احسان است.
در این نگاه لازم نیست شهروند این جامعه اعتراض کند تا حکومت دینی صدای اعتراض او را بشنود و به شکوای او رسیدگی کند، بلکه حکومت دینی خود جستجوگر مشکلات و دغدغههای فردی و اجتماعی میشود. عنصر خدمت در این نگاه در تقابل با عنصر عدالت از سویی و عنصر احسان از سوی دیگر است.
حاکم دینی بیتفاوت نیست، دغدغهمند است و موشکافانه مشکلات فردی و اجتماعی را بررسی کرده، به حل آنها اقدام میورزد. این نگرش جامع به مفهوم احسان راهکار حل مشکلات جامعه معاصر ما است و این نظریه که در متون دینی ما منعکس است را میتوان راهکار مشکلاتی دانست که امروزه مردم ما بدان گرفتارند.
بیشک عنصر احسان در ساحت حکومت تنها یک فضیلت نیست بلکه شرطی واجب برای کارگزاران حکومت دینی است. کارگزاری که نگاه پدرانه به مردمش ندارد شرطی اساسی را در تصدی منصبی حکومتی فاقد است، اساساً فرق کفر و اسلام همین است، در حکومت کفر غایت اداره جامعه است، اما در حکومت دینی غایت هدایت جامعه است و در هدایت رساندن است.
بنابراین حکومت دینی مردمش را به حال خود رها نمیکند، بلکه آنها را به سعادت مادی و معنوی میرساند، اما در حکومت غیر دینی، غایت، اداره بی سرو صدای جامعه است بدون آنکه دولت وظیفه رساندن مردمش به سمت مقصدی را داشته باشد.