vasael.ir

کد خبر: ۷۹۵۵
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۰ - 10 March 2018
عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی/ بخش 2

گفت وگو| تکنولوژی لایه زیرین تمدن اسلامی

وسائل- حجت الاسلام حسینیان به موانع تحقق تمدن اسلامی اشاره کرد و گفت: تا زمانی که نتوانیم جهت داری علم را ثابت کنیم به تمدن نخواهیم رسید؛ زیرا تمدن یک حقیقت جامع است که از اخلاق و مباحث فلسفی، عرفانی و توحید و شناخت حقیقت انباء و تاریخ را دربرمی گیرد تا مسائل روزمره جامعه به عبارت دیگر تمدن جامعه درست می کند تمدن لایه پائینش تکنولوژی است و لایه بالایش اخلاق است.

حجت الاسلام جعفر حسینیان؛ عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی در گفت وگویی تفصیلی با وسائل به ابعاد و لوازم رسیدن به تمدن اسلامی پرداخت. در بخش نخست عناصر فقه تمدنی مورد بررسی قرار گرفت و در بخش دوم به مولفه ها و نقش فقه حکومتی در تحقق تمدن اسلامی پرداخته شده است که متن آن در ذیل تقدیم می گردد.

وسائل- مؤلفه های تمدن اسلامی را چگونه ترسیم می کنید؟

اولین شاخصه تمدن الهی مسئله حاکمیت اخلاق است، حاکمیت اخلاقی پسندیده که در رأس آن خُلق ایثار و از خودگذشتگی است. حاکمیت اخلاق ایثار بر تمامی ساختارها و روابط و قوانین اجتماعی یعنی دستیابی به جامعه ای ایثارگر نه اینکه ساختارهای اجتماعی اخلاق حرص و طمع مادی را در معادلات شرکتها و بانکها و بازار پول اعتبارات به مردم تحمیل کند اما از این طرف مبلغین محترم دینی برای مردم صحبت از ایثار و از خودگذشتگی کنند این دو گانگی در جهت، نهایتاً سبب جدا شدن مردم از دولت و حاکمیت خواهد شد و زمینه را برای انحراف مردم از انقلاب و ارزش های اسلامی رقم خواهد زد.

در مرتبه دوم می شود گفت که مؤلفه دوم، حاکمیت افکار دینی در جامعه است. همه اطلاعاتی که نحوه ارتباط شما را در جامعه خودتان با جوامع دیگر مشخص می کند بر عهده تمدن اسلامی است. تمدن اسلامی باید بزرگترین اتمسفر ایجاد جاذبه در جهان را داشته باشد.

فضا باید به گونه ای شود که همه در انتظار روزی باشند که به سمت ایران حرکت کنند و تحت چتر حمایتی ولایت قرار گیرند و برایشان ملموس باشد و حس کنند که وارد فضای جدیدی شده اند که به کرامت انسان طور دیگری نگاه می شود. انسان در منزلت ابزار نیست و به انسان همانند یک برده و یا یک حیوان نگاه نمی شود، بلکه به انسان همانند کسی نگاه می شود که ابزار و امکانات، پول و سرمایه باید در خدمت او باشد. بنابراین در هیچ نوع از مراودات و قوانین حقوقی اسلامی انسان فدای سرمایه نمی شود.

وجه سوم از مؤلفه تمدن، مسئله اقتدار و قدرت است. قدرت اجتماعی و قدرت تعینی که به آن تکنولوژی می گوئیم، باید تکنولوژی برتر باشد. بنابراین یکی از مؤلفه های تحقق نوین اسلامی مسئله برتری تکنولوژی است. تا زمانی که نتوانید به تکنولوژی برتر برسید ولو اینکه از نظر اخلاقی بالاترین سطح اخلاق را داشته باشید، در آن قسمت محتاج هستید. روایت که می فرماید: «العلم سلطان»[1] هم شامل ارتباطات می شود و هم شامل قسمت تجربه و تکنولوژی که تأثیر تجربه دین را به منصه ظهور می رساند. این امر فرایندی دارد، شما باید در عرصه عینیت قدرت اقتدار خود را به دست بیاورید.

وسائل- الان اشاره کردید به تکنولوژی و اینکه یکی از مولفه های تمدن اسلامی بحث قدرت اجتماعی است که با تکنولوژی محقق می شود حال نقش دولت در تحقق مولفه چیست؟

در این دولت حرف های زیادی برای گفتن داریم، مراحل زیادی باید طی شود تا به مرحله تکنولوژی برسیم. مرحله اول ساختار سیاسی دولت اسلامی است، مرحله دوم تنظیم ساختار فرهنگی دولت اسلامی است. مرحله سوم هم ساختار اقتصادی دولت اسلامی است. پس تا زمانی که به دولت اسلامی نرسیم، تمدن برایمان قابل تحقق نخواهد بود. در یک فرآیند می شود گفت دولت، زمینه ایجاد جریان تحقق تمدن را بر عهده دارد، یعنی از طریق اسلامی کردن ساختارهای دولت جامعه را اسلامی کرده و سپس تمدن اسلامی می گردد.

ساختار سیاسی هم اکنون ما مشکل دارد، همه اش غرب گرا است، غرب گرایی به این معنی است که دین را در حد فردی می خواهند و کاری به روابط اجتماعی ندارند. در جامعه هم به دنبال این هستند که خودشان را به جامعه جهانی ملحق کنند. اصلاً به دنبال شکل گیری تمدن نیستند، اصلاً معتقد نیستند. نمی گوییم نفوذی هستند که شاید در بینشان نفوذی هم باشد.

همه اقتصاد، اقتصاد درون محور و همه آن چیزی که حضرت آقا به آن اشاره دارد که به صورت تخصصی باید در داخل که اگر این سه لایه در تمدن شکل گرفت، دولت، دولتی انقلابی می شود. اگر دولت اسلامی و انقلابی شد، گام بعدی این است که جامعه به طبع دولت اسلامی می شود. عمده کلیدواژه اصلی آن است که بشود دولت را اسلامی کرد، برای اسلامی کردن دولت هم باید فقه، حکومتی بشود. یعنی بتواند فقه موضوعات را در سطح کلان ببیند، نسبت ها را مطالعه کند، کل را ببیند، حکم کل متغیر را بدهد نه حکم به عنوان ثابت و هم کل را در تکامل ببیند، مراحل کمال را ببیند و هم موضوع شناسی مان موضوع شناسی تخصصی بشود یعنی علم مان علمی دینی بشود که غیر از فقه است، هم فقه هم علم که ابزار کارشناسی دست یابی به معادله است اسلامی بشود تا دولت اسلامی شکل بگیرد.

دولت محل ارتباط منطقی بین حکم و موضوع است. یعنی دانشگاه و حوزه در این ارتباط در خدمت دولت هستند. در موضوعات کلان حکم را باید حوزه صادر کند و موضوع شناسی را دانشگاه انجام دهد (البته در یک رابطه تعاملی). اگر از نظر منطقی ارتباط بین دین و علم بررسی نشده باشد و معتقد به علم سکولار باشید این دولت اسلامی نخواهد بود، کما اینکه الان هم همینطور است.

وسائل- اشاره فرمودید که دولت اسلامی درصورتی محقق می شود که فقه رویکرد حکومتی داشته باشد؛ از این رو نقش فقه حکومتی در رسیدن به تمدن اسلامی چیست؟

عرض کردم که فقه، قدرت ارتباط ما به صورت حکومتی با منابع دینی برقرار می کند، منتهی زمانی که می گوییم فقه حکومتی، فقهی که هم موضوع ساز است هم حادثه ساز است هم قدرت مطالعه وضعیت را دارد هم قدرت راهبری و سرپرستی جامعه به سمت مطلوب و هم نگاه تمدنی را دارد. همه اینها در ابعاد فقه مطالعه و ملاحظه می شود البته وقتی این دامنه برای فقه حکومتی باز شود اینگونه نیست که کارشناس حذف بشود و همه وظائف کارشناسی و فقهی بر عهده ولی فقیه بیافتد، خیر بلکه کارشناس به عنوان متخصصی که در خدمت یک جریان فقاهت قرار می گیرد و مأمور می شود با ابزار علمی خود که مستند به دین شده است،در خدمت فقاهت قرار گیرد و تمدن دینی تحقق پیدا می کند و علم می شود ابزار جریان فقاهت در جامعه.

وسائل- با این بیان جایگاه حوزه علمیه، فقها و مجتهدین در ایجاد تمدن نوین اسلامی چیست؟

زمانی که روش فقاهت را از روش موجود که فقه فردی است خارج می کنیم و به عرصه مسائل کلان موضوعات تکامل منتقل می کنیم، آن وقت حوزه به معنای یک سازمان بزرگ فرهنگی در خدمت نظام اسلامی قرار می گیرد. یعنی آنچه که از شئون فرهنگی است ولایت مطلقه فرهنگی است که نقش حوزه علمیه نقشی بسیار تعیین کننده است، چون هم جهت را تعریف می کند و هم ساختارهای اجتماعی و هم مطلوبیت ها را می گوید و در همه عرصه ها باید حضور فقه باشد . بنابراین فقه ما از فضای کاملاً بسیط خارج شده و تبدیل به یک جریان اجتماعی می شود. همانند دانشگاه، که متکفل بهم پیوستگی علوم مختلف در ایجاد یک جریان اجتماعی است البته این دو جریان علمی (جریان فقه و جریان علم) به صورت متقوم و در هم تنیده اند.

وسائل- ارائه و تدریس فقه با رویکرد تمدنی در حوزه های علمیه در تحقق این امر چه تاثیری دارد؟

به نظر من حوزه ما باید به سمت شکل گیری دروسی باشد که موضوع آن مرتبط با فقه حکومتی باشد، هم از نظر روشی و هم به لحاظ محتوا همانند فقه نظام شهید صدر و یا فقه هایی که توجه به هدف دارد. فقهی که نظام موضوعات را مورد دقت قرار می دهد و آنها را با هم مقایسه کنیم، موضوعات در روش خود قابل بررسی است، به طور مثال اگر انسان قدرتی داشته باشد و در فقه بتواند کنترل کند، مثلاً هر مدرسه ای تحت اشراف یکی از بزرگواران باشد و هیچ ربطی هم به مبانی مشترک نداشته باشد، مثلاً اگر کسی در رابطه با خارج صحبت می کند، سایر آقایان وارد آن بحث نشوند و موازی کاری صورت نگیرد. همچنین موضوعاتی که مطرح می شود با موضوعات جدید تطبیق پیدا کند، موضوعاتی که مبتلا به جامعه اسلامی است.

هم اکنون تعریف علمی دقیقی از پول نداریم، آیا پول اعتبار است یا حواله است یا مسائلی از قبیل وجود ربا در بانک  یا بازار بورس؟ آقایان اصلاً ورود به اینگونه مسائل نمی کنند، البته برخی از بزرگواران در حال کار هستند که رویکردشان رویکرد فقه کل گرا است.

وسائل- موانع تحقق تمدن اسلامی چیست؟

به نظر بنده بزرگترین مانع مسئله، رابطه بین دین و علم به صورت منسجم و منطقی برقرار نشده است. متأسفانه در بحث های دین و علم به نقطه نظرهایی می ‌رسیم که این نقطه نظر ها ساده است که نمی شود آن ها را مطرح کرد. به طور مثال اینکه حقیقت آفرینش چون وابسته به فعل خدای متعال است این ارتباط با قول خدای متعال پیدا می کند، بنابراین فهم عقلانیت که قصد کشف علم را دارد از یک عصمتی برخوردار است همانند عصمتی که برای نبی اکرم جهت انتقال وحی قائل است. چون عقل هم می تواند به عرصه کشف ورود پیدا کند و کشف از طبیعت و طبیعت هم از فعل خدای متعال است، بنابراین عصمتی هم در اینجا برقرار می شود. به همان نسبت دامنه رابطه دین و علم معنی پیدا نمی کند و چیز جدیدی به دست ما نمی دهد. بنابراین همه آن چیزی هایی که غربی ها به دست آورده اند، باید بپذیریم و مهر صحت به آن بزنیم و استفاده کنیم. نهایت کاری که ما باید انجام دهیم این است که جلوی انحرافات اخلاقی را بگیریم. مثلاً در علم فی نفسه حق و باطل در آن راه ندارد. علم فاسد علمی است که شما را از خدا و دین جدا کند، ما نفهمیده ایم که علم فاسد چه علمی است؟ اگر علم است که علم است. اگر علمی است که جزو مکشوفات انسان است، بنابراین علم فاسد علمی است که در به کارگیری عالم فاسد از آن استفاده می کند. یعنی فساد علم را به فساد عالم انتقال می دهد.

خود حقیقت علم چیزی برای ما تعریف نمی کند، آیا علم کشف است؟ آیا علم مرتبط با اعتقادات و ارزشها است؟ آیا خود علم معادله ای را که شما درست می کنید شما هستید که آن را تولید می کنید یا اینکه می روید علم را کشف می کنید و حقیقتی است که در عالم طبیعت وجود دارد. البته سرعت ما خوب است، نمی خواهم بگویم جامعه علمی ما کم کاری کرده است، خیر ولی موانع زیاد است. هنوز از گام اول عبور نکرده ایم که به یک وحدت نظر گفتمانی برسیم.

علم اساساً آن‌گونه نیست که چیزی را کشف کنیم، علم بر اساس مجموعه نیازمندی های اجتماعی با توجه به یک پیش فرض های فلسفی، عرفانی و اعتقادی تولید می کنیم. علم تئوری سازی است، علم مبتنی بر فرضیه ها است. آن فضای پازتئیست دیگر خط خورده و کنار گذاشته شده است. در غرب هم با سرعت در حال عبور از این هستند ولی ما گرفتار آن شده ایم و می گویم علمی چیزی است که بشر از دل طبیعت آن را کشف می کند. نه این‌گونه نیست، بشر متناسب با نیازهای اجتماعی خود بر اساس تمایلاتی که دارد، اگر تمایلات، تمایلات دینی بود، معادله ای که ارائه می کند معادله دینی است برای رفع نیازهایش اگر بر اساس هوای مادی اش بود، به شکلی درست می کند که به آن ذائقه برسد، بنابراین علم جهت دار است.

تا زمانی که نتوانیم جهت داری علم را ثابت کنیم به تمدن نخواهیم رسید. چون تمدن یک حقیقتی که فقط اخلاق نیست فقط مباحث فلسفی، عرفانی و توحید و شناخت حقیقت انباء و تاریخ نیست بلکه جامعه درست می کند. جامعه یعنی تحقق یک عینیتی که باید همه چیز را بگوید. تمدن لایه پائینش تکنولوژی است بالایش اخلاق است. یک بسته کامل است. تمدن از اخلاق شروع می شود می رسد به جریان جهان بینی اعتقاد، جهت گیری های اعتقادی و سپس تحقق پیدا کرده تبدیل می شود به تکنولوژی.

اگر در دولایه قبلی بمانید و به سطح سوم نرسید، تمدن بی تمدن. محصولاتی که شما تولید می کنید بر اساس نیازهایی متولد شده در جامعه دینی است ، هم باید مسائل را به صورت خرد دید هم به صورت کل.

ورود در عرصه تکنولوژی است که فارغ بین اعتقادات و فرهنگ ما و اعتقادات و فرهنگ آنها است. اگر لایه آخر که مرحله تعینی و تحققی است را جدا بکنیم و بگوییم اخلاق ما با آنها فرق دارد، ما ایثار و شهادت را حاکم می کنیم آنها ماندگاری در دنیا را. اگر نظام اجتماعی بر مدار حرص شکل بگیرد، یک نظام تحقیر و تجلیل اجتماعی شکل می گیرد.

وسائل- می شود در بررسی موانع تمدنی به رویکردها اشاره کنیم به این بیان که در رسیدن به نقطه مطلوب باید با مدل غربی که از آن به تمدن غربی یاد می شود مقابله کرد و به عبارت دیگر آیا فقه فردی می تواند با تمدن غرب مقابله کند، آیا فقه فردی این قابلیت و ظرفیت را دارد؟

فقه فردی در حد تخریب کردن، در حد مقاومت، در این حد به هم ریختن، مجموعه ای باشد که دولت، حکومت و مسئولیتی را در دست نداشته باشد و فقها را بگیرند و به زندان ببرند و شکنجه کنند، آنها هم چون اعتقادات راسخی دارند زیر شکنجه حرفی نزنند. اما برای ساخت و ساز جامعه، فقه فردی ما چون فقه افتا است و صرفاً به درد مقام تقیه می خورد، می توان از این فقه استفاده کرد. لذا بزرگوارانی که در این عرصه هستند بیشتر روحیه مقاومت فردی در درون خود دارند و بر روی اعتقادات خودشان بایستند. اما اینکه بخواهند یک مجموعه را اداره کنند نمی شود.

حساسیتی که دشمن نسبت به شخص حضرت آقا دارد، اصلاً قابل مقایسه با فقهای دیگر نیست. هزار نفر از این بزرگواران به اندازه رهبری در درگیری با آنها وزن ندارند چون میدان در دست ایشان بوده و ایشان جلودار در این قضیه است.

وسائل- آیا حضور فقه در عرصه اجتماعی و تمدنی موجب منزوی شدن تفکر سکولار می شود؟

بله حتماً، وقتی فقه شما وارد شود و عرصه مدیریت اجتماعی را به دست گرفت، موضوع سازی کرد و خودش متکفل شد نسبت به همه حوادثی که باید به نسبت، برای توسعه خودش ایجاد کند، این را بر عهده گرفت شما دیگر راه نفوذی برای کفار باقی نمی گذارید. آنها محتاج ما می شوند و خواستار باز شدن بازارها می شوند.

صنعت ما باید صنعت تمرکز باشد، صنعت باید به سمت تمرکز محوری برود. همانند غرب به دلیل تمرکز سرمایه های کلان در بانک مرکزی، صنعت بزرگی بیاوریم که بتواند همه صنایع خرد را کنار بزند و تولیدات را به بازار عرضه کند و بازار دیگران را بشکند. در غرب سرمایه ضربدر ابزار می شود، ابزار را هر چقدر دقیقتر کنیم این ابزار در خدمت سرمایه قرار گرفت در مقیاس تولید صرفه جویی می شود.

وقتی که فقه حضور در عرصه اجتماعی پیدا کرد، التقاط و سکولار به صورت طبیعی خارج می شود. یک مرحله از خروج التقاط و سکولار، خروج از  عرصه های اعتقادی، عرفانی و توحیدی است، یک خروجش خروج اخلاقی است و یک خروجش هم خروج تعینی است. این تعینات از آن فضای سکولار که ما هرچه وارد کنیم اشکالی ندارد فقه تأکید کرده است، خیر چنین چیزی نیست، فقه حکومت این نحوه واردات را تائید نمی کند. چندلایه می خورد تا فقه حکومت واردات را تائید کند، اول اینکه از چه کشوری قصد واردات دارید؟ ثانیاً چه نیازی به این جنس است؟ فقیه دائماً در تصاعد است، همه اینها باید با هم هماهنگ باشد فقه حکومت یعنی فقه معاضده، فقهی که همه موضوعات و روابط را با هم می بیند و هماهنگ می کند و در یک جهت واحد همسو می کند./ف

گفت وگو از: علیرضا فلاحی، کارشناس ارشد معارف

پی نوشت:

[1] . شرح‏ نهج‏ البلاغة، ابن ابی الحدید، ج ۲۰، ص ۳۱۹

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۹ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۳:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۵۸:۱۴
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۵۳
غروب آفتاب
۱۹:۲۴:۵۴
اذان مغرب
۱۹:۴۱:۵۲