vasael.ir

کد خبر: ۷۲۰۳
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۳ - 21 December 2017
درس خارج فقه نکاح، آیت الله جوادی آملی مطرح کرد/ جلسه 84

بررسی نسبت بین طلاق عدّی با طلاق بائن و سنت

وسائل – حضرت آیت الله جوادی آملی در خصوص طلاق بائن و عّده گفت: طلاق عدّه با طلاق بائن مباین هم هستند، طلاق عدّه با طلاق سنّت عموم و خصوص مطلق هستند و آنچه که در سه طلاقه معتبر است «اصل الطلاق» است؛ چه عدّه چه سنّت، اما آنچه در نُه طلاقه معتبر است، طلاق عدّه است نه طلاق سنّت به معنای خاص، و اگر در بعضی از روایات طلاق سنّت باعث حرمت ابدی می‌شود، آن بخشی از طلاق سنّت است که قابل تطبیق بر طلاق عدّه است.

به گزارش خبرنگارسرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل، حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی صبح دوشنبه 25 اسفند ماه 1395در هشتادو چهارمین جلسه درس خارج فقه درمسجد اعظم به بررسی نسبت بین انواع طلاق پرداخت.

خلاصه درس

حضرت آیت الله جوادی آملی در این جلسه از درس خارج نکاح پس از مروری بر مباحث گذشته در بررسی رابطه بین طلاق رجعی و عدّی و همچنین رابطه طلاق عدّی و طلاق سنّت، بیان داشت: بین طلاق رجعی و عدّی تباین و بین طلاق سنت و طلاق عدّی رابطه عموم و خصوص مطلق بر قرار است.

وی در حکم حرمت ابدی که به دنبال نه طلاق میآید، عدّی بودن نه طلاق را شرط دانست و گفت: روایات باب سوم و چهارم از ابواب «اقسام طلاق» کتاب وسائل به تبیین این احکام پرداختهاند.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم در تبیین روایت سیزدهم از باب سوم افزود: در این روایت امام در رابطه با مردی که زنش را طلاق داده سپس به او مراجعه نکرده تا اینکه او سه مرتبه عادت شده و سپس با او ازدواج کرده و دو مرتبه او را طلاق داده و این بار نیز سه مرتبه حیض دیده و برای بار سوم با او ازدواج کرده و او را طلاق داده و سه حیض بر او گذشته، فرمود: مادامی که این مرد مراجعه نکرده و آمیزش نکرده باشد این مرد تا أبد حق رجوع دارد.

وی عبارت «لَهُ أَنْ یَتَزَوَّجْهَا أَبَداً» را در تعارض با حکم حرمت ازدواج سه طلاقه و همچنین حکم حرمت أبدی بعد از نه طلاق دانست و در رفع این تعارض به دو وجه الحمل شیخ اشاره کرد و گفت: اگر روایت را حمل بر جایی کنیم که محلّل بین سه طلاق فاصله انداخته یا این روایت را عامی بگیریم که با روایات سه طلاقه تقیید میشود مشکل تعارض با روایات سه طلاقه حل میشود و چون این روایت مربوط به طلاق عدّی نیست مشکل با روایات نه طلاقه و حرمت ابدی ندارد چون طلاق عدّی یکی از مقومات حکم حرمت ابدی در نه طلاقه بود.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء سپس به بررسی روایت دوم از باب چهارم پرداخت و بیان داشت: در این روایت که مربوط به حکم حرمت ابدی در نه طلاقه است، تصریح شده که طلاق سنّت موجب حرمت ابدی خواهد شد در حالیکه سایر روایات حکم حرمت ابدی را مختصّ به حالت طلاق عدّی می‏دانند، لذا فقهاء ناچار شدهاند برای رفع این مشکل بگویند رابطه بین طلاق عدّی و طلاق سنت تباین نیست و اینها در مقابل هم نیستند بلکه رابطهاشان عموم مطلق است و طلاق سنّت مفهمومی اعم از طلاق عدّی دارد.

وی در تبیین و تشریح روایت سوم از این باب گفت: این روایت مربوط به علّت تشریع حکم محلّل بعد از سه طلاق و علّت تشریع حرمت ابدی بعد از نه طلاق است و در آن آمده است: سرّ این‌که سه بار طلاق مشروع شده آن است که بین طلاق اوّل و سوّم مهلتى باشد شاید در اثناء آن میل و رغبت در مرد پیدا شود و از جدایى منصرف گردد یا غضبش ساکن و بر طرف شود و دوباره با همسرش زندگى را ادامه دهد و نیز سرّ دیگرش آن است که بدین وسیله زن ادب شده و از نافرمانى نسبت به شوهرش بر حذر داشته شود چه آن‌که زنان به خاطر اقدامشان بر کارى که شایسته نیست و نافرمانى شوهر محسوب مى‏گردد مستحقّ جدایى مى‏باشند. و سرّ این‌که زن بعد از وقوع نه طلاق بر مرد حرام شده و دیگر تا ابد حلال نیست آن است که: اوّلا: مرد با طلاق بازی نکرده و زن را ضعیف نشمرده و نپندارد هر وقت که خواست مى‏تواند او را طلاق دهد و دوباره با وى زندگى نماید.

حضرت آیت الله جوادی آملی در ذیل نکات اخلاقی و خانوادگی موجود در این روایت بیان داشت: یکی از مشکلاتی که با طلاق در میانسالی دامن‏گیر زن و مرد میشود، مشکل عُقم و بی‌نسلی است که وقتی شخص میبیند در آینده نسلی از خود ندارد، دچار افسردگی میشود که نوعی مرگ تدریجی است.

وی به دیدگاه حکماء نسبت به لذت خوردن و لذت نکاح اشاره کرد و افزود: خداوند انسان را برای بندگی آفرید که لازمهاش بقای نفس و بقای نسل است و برای اینکه انسان بدون انگیزه زحمت بقای نسل و بقای نفس را متحمّل نمیشد به عنوان مزد کارگری لذتی را در خوراک و لذّتی را در نکاح برای او قرار داد تا به این بهانه کارگری کند و این دو لذت بر خلاف آنچه مادّیون تصوّر می‏کنند اصالت ندارد.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم ماه رمضان را ماهی برای در خدمت غذا نبودن و در خدمت نفس نبودن عنوان کرد و بیان داشت: برخی در این ماه قصّه می‏خورند که چگونه روزه بگیریم؟! در حالیکه همه دستورهای دینی و طبّی دالّ بر کفایت دو وعده غذا برای بدن است و اگر این دو وعده بیشتر شود انسان حمّال اینهاست، و گرفتار دستشویی است و باید عمر خود را در خدمت دستشویی صَرف ‌کند.

وی سپس به جمعبندی و نتیجهگیری نسبت به مباحث این جلسه پرداخت و گفت: نتیجه این است که طلاق عدّه با طلاق بائن مباین هم هستند، طلاق عدّه با طلاق سنّت عموم و خصوص مطلق هستند و آنچه که در سه طلاقه معتبر است «اصل الطلاق» است؛ چه عدّه چه سنّت، اما آنچه در نُه طلاقه معتبر است، طلاق عدّه است نه طلاق سنّت به معنای خاص، و اگر در بعضی از روایات طلاق سنّت باعث حرمت ابدی می‌شود، آن بخشی از طلاق سنّت است که قابل تطبیق بر طلاق عدّه است، و همه این احکام در خصوص حُرّه است و در أمه ما نص خاص نداریم، بنابراین در أمه به همان اطلاقات اوّلیه مراجعه می‌شود.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء در آستانه عید نوروز تغییر و تنوع فصول را لازمه بقاء نظام طبیعت دانست و افزود: آیه شریفه ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾، اشاره به چهار فصل سال دارد و اگر این چهار فصل نباشد تأمین أرزاق موجودات امکان نخواهد داشت.

وی آیه شریفه ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ را منطبق بر کوتاه و بلند شدن شبها و روزها در فصول مختلف عنوان کرد و بیان داشت: تغییر سال بهانهای است که انسان در اعمال سالش تفکّر کند و ببیند او نیز همزمان با حرکت زمین  به دور خورشید و ماه، حرکتی از خود نشان داده است یا نه؟ اگر در طول عمر او زمین پنجاه بار به دور خورشید گشته و حرکت کرده آیا او نیز در زندگی حرکتی کرده است یا نه؟

حضرت آیت الله جوادی آملی عُمرِ انسانها را مرتبط با فهم و درک آنها دانست و گفت: کسی که در طول عمرش پنجاه سال زمین به دور خورشید گشته باشد، میگوییم این آقا پنجاه سال دارد در حالیکه گردش زمین ربطی به این آقا ندارد و عمر هر کس ارتباط مستقیم با میزان فهم و درک او در طول زندگانیش دارد .

وی در پایان به توصیه امام صادق به مفضل اشاره کرد و افزود: امام صادق به مفضّل توصیه کردند چهار‌تا کتاب بنویس که بعد از مرگ تو بچه‌های تو کتاب تو را ارث ببرند، نه اینکه کتابی را که خریدی و در اتاق گذاشتی را ارث ببرند که منظور از کتاب هر علمی است که به نحوی در جامعه کاربرد داشته باشد و این علم مختصّ به علوم حوزه و دانشگاه نیست بلکه هر جایی که برهان است و دلیل است و کارآیی دارد و کارآمدی دارد و مشکل جامعه را حل می‌کند، علم است.

بسم الله الرحمن الرحیم

مروری بر مباحث گذشته

مرحوم محقق(رضوان الله علیه) در سبب چهارم از اسباب تحریم همسر، دو عنوان را مطرح کردند: یکی استیفای عدد نسبت به عدد همسرها و دوم استیفای عدد طلاق. در استیفای عدد طلاق هم مستحضرید که دو بخش مطرح هست: یکی سه طلاقه است که حرمت محدود می‌آورد و قبل از تحلیل حرمت همچنان باقی است؛ یک قسمت از آن هم حرمت ابدی است که نُه طلاقه است. در جریان آن سه طلاقی که حرمت محدود می‌آورد و بدون محلِّل حلال نخواهد بود، مقید نکردند که این طلاق، طلاق عدّه باشد یا طلاق سنّت؛ ولی در طلاق نُه‌گانه‌ای که حرمت ابدی می‌آورد مقید کردند به اینکه طلاق عدّه باشد. طلاق به اعتبارات گوناگون تقسیم می‌شود: گاهی طلاق رجعی در مقابل طلاق بائن است؛ گاهی طلاق عدّه در مقابل طلاق سنّت است.

 

بررسی رابطه بین طلاق رجعی و عدّی و طلاق عدّی و سنّت

طلاق رجعی و عدّی تقریباً مباین هم هستند. طلاق عدّه و طلاق سنّت اینها عام و خاص مطلق‌اند. مقوّم طلاق عدّه دو چیز است: یکی اینکه طلاق بدهد به نحو طلاق رجعی و در زمان مدّت هم رجوع بکند، این یک قید؛ و آمیزش بکند، این دو قید؛ عنصر محوری طلاق عدّه همین دو چیز است: یکی اینکه طلاق رجعی باشد و رجوع در عدّه باشد؛ یعنی نگذارد که عدّه بگذرد و عقد مستأنف داشته باشد، بلکه رجوع در عدّه باشد، یک؛ و بعد از رجوع آمیزش و مواقعه بشود، دو؛ این می‌شود طلاق عدّه. اگر یکی از این دو قید منتفی شد، طلاق، طلاق سنّت است؛ اما اگر هر دو قید محفوظ بود گاهی آن را هم طلاق سنّت می‌گویند. بنابراین طلاق سنّت و طلاق عدّه، اینها عام و خاص مطلق می‌شوند، نه متباین.

 

شرطیّت عدّی بودن طلاق در حرمت ابدی نه طلاقه

آن طلاق‌های نُه‌گانه‌ای که حرمت ابدی می‌آورد، طلاق عدّه است؛ لذا مرحوم محقق فرمود: «و إذا استکملت المطلقة تسعاً للعدة» که «ینکحها بینهما رجلان حرمت علی المطلق أبدا»؛[1] این نکاحِ دو محلِّل، مربوط به نُه‌طلاقه بودن و حرمت ابدی است و سهمی در فرق بین طلاق عدّه و طلاق سنّت ندارد. طلاق عدّه متقوّم به دو امر است که بیان شد؛ طلاق سنّت اعم از این است.

اگر کسی نُه طلاق داد به این وضع؛ یعنی طلاق عدّه داد و بعد از هر سه طلاق، محلِّل عقد کرد و شرائط تحلیل حاصل شد، این زن بر این مرد حرام ابدی می‌شود. باید الآن خصوصیت طلاق عدّه مشخص بشود که این نُه طلاقه باید نُه طلاقه‌ی عدّه باشد، نه طلاق سنّت و اگر در بعضی از روایات آمده که این سنّت است، چگونه جمع می‌شود؟ باید این را حمل کرد بر آن فردی که مطابق با عدّه است، نه آن مصداقی که مخالف عدّه است، این دو قید. یکی راز و رمز اینکه اگر نُه طلاقه شد، حرمت ابدی پیدا می‌شود چیست؟ اینها را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در ابواب گوناگون ذکر کردند.

 

جانمایی روایات مربوط به نه طلاقه

وسائل جلد بیست و دوم صفحه 115 یک روایتی دارد که مرحوم شیخ طوسی مجبور شدند که این را بر یکی از این محامل قابل پذیرش حمل بکنند.

 

روایت سیزدهم باب سوم/ روایت معلّی بن خنیس

روایت سیزدهم باب سوم از ابواب اقسام «طلاق»؛ یعنی وسائل جلد 22 صفحه 115 «عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ شُعَیْبٍ الْحَدَّادِ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» این روایت را نقل می‌کند، می‌گوید: «فِی رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ»؛ درباره مردی؛ یعنی کسی سؤال کرد، «فِی رَجُلٍ» یعنی درباره. ما حالا در فارسی ناچاریم بگوییم «درباره»؛ اما عربی این قدرت را دارد که با یک حرف، این دو‌تا کلمه «در» و «باره» را بفهماند. «فِی رَجُلٍ» یعنی درباره مردی. ما در فارسی آن هنر و قدرت ادبی را نداریم در فرهنگ خود که با یک حرف مثلاً دو‌تا کلمه را بفهمانیم، ناچار هستیم بگوییم «درباره مردی» و اگر بگوییم «در مردی»، این از نظر ادبی صحیح نیست. اما در عربی وقتی می‌گوییم: «فِی رَجُلٍ» یعنی درباره کسی. «فِی رَجُلٍ طَلَّقَ إمرَأَتَهُ ثُمَّ لَمْ یُرَاجِعْهَا حَتَّی حَاضَتْ ثَلَاثَ حِیَضٍ»؛ طلاق داد و در عدّه رجوع نکرد تا اینکه سه طُهر را گذراند. «ثُمَّ تَزَوَّجَهَا» با یک عقد جدیدی. «ثُمَّ طَلَّقَهَا فَتَرَکَهَا حَتَّی حَاضَتْ ثَلَاثَ حِیَضٍ»؛ بار دوم او را طلاق داد و در عدّه مراجعه نکرد، او سه طُهر را پشت سر گذاشت، «ثُمَّ تَزَوَّجَهَا» به عقد مستأنف. «ثُمَّ طَلَّقَهَا» در بار سوم، «مِنْ غَیْرِ أَنْ یُرَاجِعَ»؛ اصلاً مراجعه نکرد؛ نه تنها در عدّه مراجعه نکرد، بعد از گذشت سه طُهر هم مراجعه نکرد. «ثُمَّ تَرَکَهَا حَتَّی حَاضَتْ ثَلَاثَ حِیَضٍ»، حکم او چیست؟ چنین مردی حکم او چیست؟ آیا بعد می‌تواند مراجعه کند یا نه؟ وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) طبق این نقل فرمود: «لَهُ أَنْ یَتَزَوَّجْهَا أَبَداً مَا لَمْ یُرَاجِعْ وَ یَمَسَّ»؛ فرمود هر چند این حادثه تکرار بشود، این مرد حق رجوع دارد مادامی که در عدّه مراجعه نکرده و آمیزش نکرده؛ یعنی این دو قید حاصل نشده است.

 

بررسی عبارت «لَهُ أَنْ یَتَزَوَّجْهَا أَبَداً» در روایت سیزدهم

این روایت که فرمود: «لَهُ أَنْ یَتَزَوَّجْهَا أَبَداً»؛ هم با روایت‌های سه طلاقه مخالف است که محتاج به محلِّل است، هم با روایت‌های نُه طلاقه. با روایت‌های نُه طلاقه مخالف است؛ برای اینکه دارد او دائماً می‌تواند و ابداً حق رجوع دارد، اگر این کار به نُه بار رسید دیگر اصلاً حق رجوع ندارد! و همچنین با روایت‌های سه طلاقه مخالف است؛ برای اینکه این اگر به عدد سه رسید، او حق رجوع ندارد مگر بعد از تحلیل. این روایت چون هم با حکم سه طلاقه مخالف است و هم با حکم نُه طلاقه مخالف است،

 

دو وجهالحمل شیخ بر روایت سیزدهم

این را مرحوم شیخ و دیگران به این صورت حمل کردند: «حَمَلَهُ الشَّیْخُ عَلَی مَا لَوْ تَزَوَّجَتْ زَوْجاً غَیْرَهُ»؛ آن‌جایی که می‌فرماید هم ابداً می‌تواند مراجعه کند، این یا حمل می‌شود بر جایی که محلِّل در وسط، عقد مستأنف کرد؛ یا از باب عام و خاص است و به وسیله آن روایات تقیید می‌شود. یا آن روایات مقید این هستند، یا محمِل این روایت اصلاً در جایی وارد شده است که محلِّل حضور دارد. درباره حرمت دائمی، این نفی می‌کند حرمت دائمی را؛ برای اینکه این طلاق، طلاق سنّت است.

«فتحصّل» چون در طلاق سه طلاقه که محلِّل می‌خواهد؛ طلاق خواه طلاق عدّه باشد، خواه طلاق سنّت باشد، بعد از سه طلاق محلِّل می‌خواهد؛ لذا در آن‌جا حمل کردند بر اینکه این محلِّل پیدا کرده است. نسبت به طلاق نُه‌گانه که حرمت ابدی می‌آورد، چون طلاق او طلاق عدّه نیست، طلاق سنّت است؛ برای اینکه قوام طلاق عدّه به دو چیز است: یکی اینکه مردی که زن خود را طلاق داد، در عدّه رجوع بکند، نه اینکه بگذارد عدّه‌ او منقضی شود، ﴿ثَلاثَةَ قُرُوءٍ﴾[2] سپری بشود، بعد با عقد مستأنف رجوع کند. در روایت هم آمده است که مراجعه نکرد، یک؛ و آمیزش هم نکرد، دو. از آمیزش گاهی به «مسّ» تعبیر می‌شود، گاهی به «لمس» تعبیر می‌شود: ﴿لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾[3] یعنی وِقاع نشد. پس این روایت نسبت به سه طلاقه باید محمل داشته باشد، نسبت به نُه طلاقه هم باید محمل داشته باشد. اگر این قیود محفوظ بود، آن‌وقت «لَهُ أَنْ یَتَزَوَّجْهَا أَبَداً» مأمور است، برای اینکه حرمت ابدی ندارد؛ چون طلاق او طلاق عدّه نیست، طلاق سنّت است. حرمت ابدی ندارد نسبت به سه طلاقه، چون محلِّل عقد کرده است. اینها در صفحه 115 آمده است.

 

بررسی روایت دوم از باب چهارم اقسام طلاق

در صفحه 119 به راز و رمز این مسئله سه طلاقه و نُه طلاقه اشاره شد که چرا اگر نُه طلاق شد برای ابد حرام است؟ این برای چیست؟ وسائل جلد 22 صفحه 119 باب چهارم، روایت دو؛ روایت دو از باب چهار را مرحوم کلینی[4] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ» که همان بطائنی است، «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ»؛ البته این «علی بن أبی حمزه بطائنی» روایات او اگر قبل از وقف بود مقبول است، بعد از وقف او نیاز به تدبّر دارد که آیا او در آن حال موثق بود یا نبود؟

 

بررسی سندی روایت دوم باب چهار

حوادث و تاریخ آن؛ چون به وسیله راوی و مروی عنه مشخص می‌شود. شاگردانی که داشتند، مروی عنه‌ای که داشتند، فلان شخص تاریخ تولّد او مشخص است. اینکه از «علی بن أبی حمزه» نقل می‌کند، او در فلان تاریخ مُرده است، معلوم می‌شود که این قبل از وقف اوست؛ یا تا بعد از وقف زنده بود، این احتمال را می‌دهیم که برای بعد از وقف است. اگر قبل از وقف او این شخص مُرد، معلوم می‌شود این روایت‌هایی که نقل می‌کنند برای قبل از وقف اوست، از این راه‌ها می‌شود تشخیص داد؛ از نظر تاریخ وفات، تاریخ نقل، زمان نقل و مانند آن، یا گزارش اهل خُبره است.

 

بررسی محتوایی روایت دوم باب چهارم

مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) این روایت دوم باب چهار را از «مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» نقل می‌کند «فِی حَدِیثٍ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الَّذِی یُطَلِّقُ ثُمَّ یُرَاجِعُ ثُمَّ یُطَلِّقُ ثُمَّ یُرَاجِعُ ثُمَّ یُطَلِّقُ» که می‌شود سه طلاقه، حکم آن چیست؟ حضرت فرمود: «لَا تَحِلُّ لَهُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَیَتَزَوَّجُهَا رَجُلٌ آخَرُ فَیُطَلِّقُهَا عَلَی السُّنَّةِ ثُمَّ تَرْجِعُ إِلَى زَوْجِهَا الْأَوَّلِ» که حکم سه طلاقه است و روشن است. بار دوم اگر چنین حادثه‌ای اتفاق افتاد می‌شود شش طلاقه؛ «فَیُطَلِّقُهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ تَنْکِحُ زَوْجاً غَیْرَهُ فَیُطَلِّقُهَا»، این می‌شود محلِّل دوم روی شش طلاقه. «ثُمَّ تَرْجِعُ إِلَى زَوْجِهَا الْأَوَّلِ فَیُطَلِّقُهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ عَلَی السُّنَّةِ ثُمَّ تَنْکِحُ فَتِلْکَ الَّتِی لَا تَحِلُّ لَهُ أَبَداً»، این شده نُه طلاقه و حرمت ابدی می‌آورد، با اینکه تصریح شده به اینکه این طلاق، طلاق سنّت است. این مشکل با شرط عدّه بودنِ طلاق نُه‌گانه هماهنگ نیست.

 

وجهالحمل فقها نسبت به روایت دوم باب چهارم

فقها ناچار شدند بگویند به اینکه تفاوت طلاق سنّت و طلاق عدّه، تفاوت تباینی نیست نظیر طلاق رجعی و طلاق بائن؛ طلاقش عموم و خصوص مطلق است و وقتی عموم و خصوص مطلق شد طلاق سنّت بر طلاق عدّه هم قابل تطبیق است. اگر طلاق سنّت و طلاق عدّه متباین هم بودند، این روایت معارض بود و مخالف بود با فتوایی که مرحوم محقق تصریح کرده است؛ اما طلاق سنّت اعم از طلاق عدّه است. در طلاق عدّه قوام به دو چیز است: یکی رجوع در عدّه باشد نه به عقد مستأنف؛ دوم مواقعه است. طلاق سنّت اعم از این است که این دو قید را داشته باشد یا یکی از این دو قید را نداشته باشد. این‌جا هست که فرمود: «فَتِلْکَ الَّتِی لَا تَحِلُّ لَهُ أَبَداً»؛ این حرمت ابدی می‌آورد، «وَ الْمُلَاعَنَةُ» هم «لَا تَحِلُّ لَهُ أَبَداً» که بحث پنجم و ششم «ملاعنه» و «کفر» است که ـ به خواست خدا ـ خواهد آمد.

مرحوم صاحب وسائل می‌فرماید که «الْمُرَادُ بِالسُّنَّةِ هُنَا مَعْنَاهَا الْأَعَمُّ وَ هُوَ مَخْصُوصٌ بِطَلَاقِ الْعِدَّةِ بِقَرِینَةِ أَوَّلِهِ» که این درباره حرمت ابدی دارد. آن سه طلاقه که حرمت محدود می‌آورد دارد ذکر می‌کند، این‌جا هم نُه طلاقه است که حرمت ابدی می‌آورد.

 

بررسی روایت سوم از باب چهارم/ روایت محمد بن سنان

مطلب بعدی روایت سوم این باب است که مرحوم کلینی[5] از «عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ» این را نقل می‌کند که آن هم خیلی منافاتی با این مسئله ندارد. اما صفحه 121؛ در صفحه 121 روایت هشت همین باب چهار آن را «بِأَسَانِیدِهِ الْآتِیَةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ» با اینکه «محمد بن سنان» در این‌جا واقع شده است، در کتاب‌های فقهی از او به موثقه یاد شده است؛ چون چندین سند دارد آنها شاید تأمین بکند. «عَنِ الرِّضَا عَلَیه السَّلام فِیمَا کَتَبَ إِلَیْهِ» در «الْعِلَلِ»، فرمود: «وَ عِلَّةُ الطَّلَاقِ ثَلَاثاً»؛ چرا حالا بعد از سه طلاقه حتماً باید همسر جدید بگیرد؟

 

چند نکته خانوادگی و اجتماعی در روایت سوم

«لِمَا فِیهِ مِنَ الْمُهْلَةِ فِیمَا بَیْنَ الْوَاحِدَةِ إِلَی الثَّلَاثِ لِرَغْبَةٍ تَحْدُثُ أَوْ سُکُونِ غَضَبِهِ إِنْ کَانَ»، یا برای بی‌رغبتی بود که حاصل شده است و سه بار طلاق داد، یا از هم عصبانی هستند؛ ولی وقتی یک مدتی زندگی جدایی داشته باشد، آموزشی است برای اینها؛ یا برمی‌گردند، یا غضب فرو می‌نشیند، یا آن نارضایتی آنها به رضاع تبدیل می‌شود، این‌طور است. ما هر وقت بگوییم هر وقت بخواهد این زن بیچاره را طلاق بدهد، این که نمی‌شود! «لِمَا فِیهِ مِنَ الْمُهْلَةِ فِیمَا بَیْنَ الْوَاحِدَةِ إِلَی الثَّلَاثِ لِرَغْبَةٍ تَحْدُثُ» «بین الزوجین»، «أَوْ سُکُونِ غَضَبِهِ» اگر مرد عصبانی بود، «إِنْ کَانَ وَ یَکُونُ ذَلِکَ تَخْوِیفاً وَ تَأْدِیباً لِلنِّسَاءِ»؛ هم یک آموزشی است برای زن‌ها که در خانه‌داری محکم باشند و هم برای مردها البته؛

 

عُقم و بی نسلی یکی از پیامدهای طلاق

چون الآن متأسفانه این دَه بیست سال یک آزمایش و آزمون بسیار تلخی بود برای جامعه، یقیناً برمی‌گردند؛ چون همین کسانی که گرفتار طلاق شدند وقتی به میانسالی رسیدند و عُقم و بی‌فرزندی را احساس کردند، اول افسردگی است و مرگ تدریجی است؛ چه برای زن چه برای مرد. خدا انسان را که مثل فرشته خلق نکرد که قائم به شخص و باقی به شخص باشد، انسان باقی «بالنوع» است، قائم به شخص نیست. حکما گفتند به اینکه این فرشته است که می‌ماند و مرگ ندارد. انسان برای اینکه شخص او بماند، غذا می‌خواهد و برای اینکه نوع او بماند نکاح می‌خواهد؛ هر دو زحمت دارد.

 

دید حکماء نسبت به لذت خوردن و لذت نکاح

 این بزرگان حکمت گفتند به اینکه این دو‌تا کار زحمت دارد. اگر ذات أقدس الهی در برابر این دو‌تا کار پُرزحمت، یک لذّتی نمی‌داد، این لذّت مزد و کرایه این کار است؛ یعنی غذا تهیه کردن و خوردن برای نمردن، رنج دارد. مزد کارگری آن این است که خدا یک مقدار در دهان لذّت ایجاد کرده است. نگاه کنید این دید با دید دیگران چقدر فرق می‌کند! فرمود اینکه آدم از خوردن لذّت می‌برد، این مزد کارگری است؛ برای اینکه آدم اگر نخورد می‌میرد. تهیه غذا سخت است، تهیه همه مواد سخت است، این سختی را باید تحمّل بکند تا نمیرد، وگرنه می‌میرد. وقتی هیچ لذّتی نبرد، داعی ندارد که این کار را بکند. یک مقدار دهان او را چرب کردند به این لذّت که این مزد کارگریِ غذا خوردن است. در جریان «نکاح» هم همین‌طور است؛ یک مقدار او را سرگرم کردند به لذّت که این نوع را حفظ بکند، او خیال می‌کند که نکاح برای لذّت است؛ این کجا و آن نگاه کجا! این مزد کارگری است، انسان موظف است که این نوع را حفظ بکند، این سخت است؛ یعنی زندگی را اداره کردن سخت است. مزد عملگی او همان لذّت حالِ نکاح است؛

 

دیدگاه ارسطو نسبت به خورد و خوراک

لذا به ارسطو که گفتند چرا این‌قدر کم غذا می‌خوری؟ گفت من این‌قدر غذا می‌خورم که بمانم! غذا باید مرا نگه دارد، من مواظب باشم که غذا را نگه دارم که نیست! دو بار غذا خوردن شب و روز کافی است.

 

ماه رمضان تمرینی برای در خدمت غذا نبودن

الآن ماه مبارک رمضان که نزدیک می‌شود یک عدّه قصّه‌ می‌خورند که ما چگونه روزه بگیریم؟! شما به همه دستورهای دینی که نگاه کنید، می‌بینید که دو بار در شبانه‌روز غذا برای بدن بس است. بیش از دو بار انسان حمّال اینهاست، گرفتار دستشویی است و عمر را در خدمت دستشویی صَرف می‌کند. آدم بیش از دو بار غذا می‌خورد؟! دو بار غذا برای بدن کافی است. یازده ماه انسان دارد بیراهه غذا می‌خورد؛ حالا این یک ماهی که برابر نظم می‌خواهد غذا بخورد، عزا می‌گیرد که من ماه مبارک رمضان چکار بکنم؟! شما از همه متخصصان سؤال بکنید که بدن در شبانه‌روز بیش از دو بار غذا می‌خواهد؟ بقیه را خود این شخص باید در خدمت این غذا باشد که چقدر غذا را هضم بکند؟ کجا دفع بکند؟ چگونه دل‌درد بگیرد؟ چگونه قرص بخورد؟ غذا باید در خدمت انسان باشد، نه انسان در خدمت غذا! نکاح باید در خدمت انسان باشد، نه انسان در خدمت نکاح!

فرمود این مزد کارگری است. اگر این لذّت نبود، انسان همسر انتخاب نمی‌کرد و نسل منقرض می‌شد. وقتی از ارسطو سؤال کردند چرا کم؟ گفت برای همین است؛ این مقدار غذا من را تأمین می‌کند، بیش از این من باید خدمت بکنم به آن و اداره بکنم.

 

بیان حکمت محلّل در سه طلاقه در رویت سوم باب چهارم

در این‌جا وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) می‌فرماید به اینکه این سه طلاقه برای اینکه اگر یک همسر دیگر بگیرد، با غیرت او به هر حال هماهنگ نیست، سعی می‌کنند کنار بیایند و زود عصبانی نشوند و باهم زندگی کنند و در روایات ما ائمه(علیهم السلام) فرمودند، اینها کارشناسان نظام هستی هستند.

 

افسردگی در میانسالی از عواقب طلاق

فرمودند هیچ خانه‌ای با طلاق ویران نشده که به این آسانی بشود این را بازسازی کرد.[6] بافت‌های فرسوده شهر را شهرداری زحمت می‌کشد ـ حشرش با اولیای الهی ـ بعد از یک مدتی درست می‌کند؛ اما ائمه فرمودند خانه‌ای که با طلاق فرسوده شد، به این آسانی بازسازی نمی‌شود! اوّلین روز عذاب این مرد بی‌زن و زن بی‌مرد که طلاق دادند، همان دوران میانسالی به بعد است؛ نه اینها می‌توانند ازدواج کنند، نه فرزندی دارند و نه از زندگی لذّت می‌برند؛ لذا شده «أبْغَضُ الْحَلال الطَّلاق».[7] حالا این دَه بیست سال ـ خدایی ناکرده ـ اصلاً اشتباهی بود، نمی‌ارزد که انسان این‌طور به خطر بیافتد تا برای دیگران عبرت باشد. فرمود مواظب یکدیگر بودن، توقّع را کم کردن، احترام دیگری را داشتن، اینها باعث حفظ خانوادگی است. توقّعات بی‌جا نداشتن، همسری که به زحمت دارد آبروی خودش را حفظ می‌کند هر روز از او توقّع نداشتن و مانند آن.

 

مقابله با تحقیر و تضعیف زنان یکی از حکمتها حرمت أبدیِ نه طلاقه

«فَاسْتَحَقَّتِ الْمَرْأَةُ الْفُرْقَةَ وَ الْمُبَایَنَةَ لِدُخُولِهَا فِیمَا لَا یَنْبَغِی مِنْ مَعْصِیَةِ زَوْجِهَا وَ عِلَّةُ تَحْرِیمِ الْمَرْأَةِ بَعْدَ تِسْعِ تَطْلِیقَاتٍ». فرمایش حضرت به دو بخش تقسیم می‌شود: یکی اینکه چرا بعد از سه طلاقه حرمت محدود پیدا می‌کند بدون تحلیل نمی‌شود و محلِّل می‌خواهد؟ یکی اینکه بعد از نُه طلاق چگونه حرمت دائم پیدا می‌شود و اصلاً حلال نمی‌شود؟ فرمود: «وَ عِلَّةُ تَحْرِیمِ الْمَرْأَةِ بَعْدَ تِسْعِ تَطْلِیقَاتٍ فَلَا تَحِلُّ لَهُ أَبَداً» این «عُقُوبَةً لِئَلَّا یَتَلَاعَبَ بِالطَّلَاقِ»، تا با طلاق بازی نکنند! «فَلَا یَسْتَضْعِفَ الْمَرْأَةَ»؛ زن بیچاره را ضعیف تلقّی نکنند که هر وقت خواستند رها کنند، هر وقت خواستند بگیرند. «وَ یَکُونَ نَاظِراً فِی أُمُورِهِ» خود این مرد، «مُتَیَقِّظاً مُعْتَبِراً وَ لِیَکُونَ ذَلِکَ مُؤْیِساً لَهُمَا عَنِ الِاجْتِمَاعِ بَعْدَ تِسْعِ تَطْلِیقَاتٍ»؛ اینها بدانند که بعد از نُه طلاق، هیچ رابطه‌ای نمی‌توانند داشته باشند. بنابراین تا آن‌جایی که هستند قدر یکدیگر را می‌دانند. این را در صفحه 121 بیان فرمودند.

 

نتیجهگیری و جمعبندی نسبت به مباحث این جلسه

نتیجه این است که طلاق عدّه با طلاق بائن مباین هم هستند، یک؛ طلاق عدّه با طلاق سنّت عموم و خصوص مطلق هستند، دو؛ آنچه که در سه طلاقه معتبر است «اصل الطلاق» است؛ چه عدّه چه سنّت، سه؛ آنچه که در نُه طلاقه معتبر است، طلاق عدّه است نه طلاق سنّت به معنای خاص، چهار؛ و در بعضی از روایات اگر طلاق سنّت باعث حرمت ابدی می‌شود، آن بخشی از طلاق سنّت است که قابل تطبیق بر طلاق عدّه است، پنج؛ و این درباره خصوص حُرّه است؛ اما درباره خصوص أمه ما نص خاص نداریم، بنابراین به همان اطلاقات اوّلیه مراجعه می‌شود. این تمام کلام در مسئله «استیفای عدد». ـ به خواست خدا ـ بعد از تعطیلات، آن حکم بعدی که «لعان» است و اینها، ذکر می‌شود.

 

حکمتِ تغییر و تنوع فصول

ما الآن در آستانه فروردین هستیم، مستحضرید که ذات أقدس الهی این شب و روز را اگر یکسان خلق می‌کرد؛ یعنی همیشه دوازده ساعت بود، ما دیگر فصول چهارگانه نداشتیم. فرمود: ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾،[8] برای اینکه زندگی تأمین بشود، ما زمستان و تابستان داشته باشیم. این درخت‌ها یک وقتی می‌خوابند، یک وقتی سبز می‌شوند. این بذرها و شکوفه‌ها و خوشه‌ها و شاخه‌ها یک وقتی زیر زمین هستند و یک وقتی روی زمین. اگر هوا همیشه بهار باشد یا زمستان باشد یا فلان باشد که دیگر ارزاق تأمین نمی‌شود. اینکه فرمود: ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾، این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ کاری به ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾[9] ندارد؛ آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ مربوط به ساختار خلقت کل آسمان و زمین است که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‌ سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾؛ حالا در شش دوره که هر دوره‌ آن دَه میلیارد است، صد میلیارد است، هزار میلیارد است، ما نمی‌دانیم؛ ولی در شش دوره این نظام سامان پذیرفت. این مربوط به ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ی است که مربوط به تطوّرات جهانی نظام کنونی است که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‌ سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾. اما اینکه فرمود: ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾، این ﴿أَرْبَعَةِ﴾ هیچ یعنی هیچ! هیچ ارتباطی با آن ﴿سِتَّةِ﴾ ندارد. این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ یعنی فصول چهارگانه و تأمین رزق مردم به فصول چهارگانه است. اگر ما پاییز و زمستان نداشته باشیم که باران بیاید و همیشه بخواهد تابستان باشد؛ آن‌وقت کشاورزی نمی‌شود، دامداری نمی‌شود. همیشه بخواهد پاییز یا زمستان باشد، دیگر میوه در کار نیست. بنابراین ارزاق با همین فصول چهارگانه است.

 

تفسیر آیه شریفه ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾

فصول چهارگانه را گاهی به صورت ﴿یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ﴾[10] و مانند آن تعبیر می‌کند، گاهی ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾[11] تعبیر می‌کنند. وقتی پاییز می‌شود مستحضرید که روزها شروع می‌کند به کوتاه شدن و شب‌ها به بلند شدن، تا به شب یلدا می‌رسد که روز آن کوتاه‌ترین روز و شب آن طولانی‌ترین شب است. از آن به بعد روزها بلند و شب‌ها کوتاه می‌شود. روزها بلند می‌شود: ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ یعنی چه؟ روز آن قوس خاصی است که آفتاب روی این قسمتی که ما زندگی می‌کنیم هست؛ گرچه طرف مقابل آن می‌شود شب؛ روز که آفتاب طلوع می‌کند یک بامدادی دارد و یک شامگاهی، یک صبحی دارد و یک عصری. در شب یلدا که طولانی‌ترین شب است و روز آن کوتاه‌ترین است، از فردا ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾؛ یعنی این «قوس النهار» از دو طرف پیشروی می‌کنند؛ یعنی زودتر صبح می‌شود و دیرتر مغرب می‌شود. این ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾، شب کم‌کم کم می‌شود؛ هم از طرف صبح، روز پیشروی می‌کند و هم از طرف عصر، روز پیشروی می‌کند؛

 

تغییر زمان روزها و شبها برای سامان یافتن زندگی انسان

روزها یک دقیقه دو دقیقه بلندتر می‌شود، شب‌ها یک دقیقه دو دقیقه کوتاه‌تر می‌شود تا به اول فروردین برسد. این ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ از دو طرف شروع می‌کند؛ هم از طرف صبح و هم از طرف عصر، این روشنی وارد حوزه تاریکی می‌شود، روز وارد حوزه شب می‌شود، هر روز یک دقیقه یا دو دقیقه یا سه دقیقه زودتر صبح می‌شود، یک دقیقه یا دو دقیقه یا سه دقیقه دیرتر مغرب می‌شود که ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ تا برسد به اوّل فروردین که «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار»،[12] هر دو دوازده ساعت می‌شوند، این﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾، تا اینکه هر دو دوازده ساعت بشوند. از اوّل فروردین ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ از هر دو طرف این شب بلندتر می‌شود و روز کوتاه‌تر می‌شود تا مساوی می‌شود؛ حالا که مساوی شد به این اکتفا نمی‌کنند، بلکه مدام جلوتر می‌شوند که روز طولانی‌تر بشود و شب کوتاه‌تر. تا اول فروردین؛ یعنی این سه ماه از اول زمستان تا آخر زمستان دو طرف «قوس النهار» وارد شب شد، شده مساوی؛ از این به بعد این پیشروی را ادامه می‌دهد، این «قوس النهار» در «قوس اللیل» سیر می‌کند، مدام شب را کوتاه می‌کند، شب را کوتاه می‌کند، تا جبران آن شب یلدا بشود. در شب یلدا شب طولانی‌ترین شب بود و روز کوتاه‌ترین روز؛ این‌جا هم آخر خرداد طولانی‌ترین روز است و شب آن هم کوتاه‌ترین شب، این جبران شد. از اوّل بهار تا اوّل تابستان، این ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ از دو طرف این ادامه دارد و ادامه دارد تا اینکه جبران آن شب یلدا بشود. وقتی اوّل تیر شد تقریباً اینها معادل هم می‌شوند، دوباره «قوس اللیل» شروع می‌کند در «قوس النهار» یک دقیقه به یک دقیقه زودتر مغرب می‌شود، دیرتر صبح می‌شود، تا این شش‌ما‌ه به شب یلدا برسد. این یک سیر است: ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ این فصول چهارگانه سامان می‌پذیرد تا زندگی تأمین بشود.

 

تغییر سال، بهانهای برای تفکّر در اعمال آن سال

سابق بر این بود که آفتاب از جایی که حرکت کرده است دوباره به همان برمی‌گردد، الآن به این نتیجه رسیدند که زمین از همان جایی که حرکت کرد یک دور به دور خورشید گَشت. این زمین است که 365 روز تلاش و کوشش کرد که یک دور به دور آفتاب بگردد. زمین هر شبانه‌روز یک بار به خودش می‌گردد، در 365 روز به دور شمس می‌گردد؛ اگر به دور خودش گَشت که می‌شود شب و روز و اگر به دور شمس گَشت که می‌شود سال. حالا زمین به دور آفتاب گشته مثلاً پنجاه بار به دور آفتاب گشته شده پنجاه سال.

 

مرتبط بودن عمر و سنّ اشخاص به میزان فهم و درک آنها

 این شخص به چه دلیل پنجاه سال هست؟ اینکه حرکتی نکرده است! این وصف به حال متعلق موصوف است. الآن کسی که زمین پنجاه بار به دور آفتاب بگردد، می‌گوییم این آقا پنجاه سالش است، او چه ارتباطی با آن دارد؟! او اگر پنجاه مطلب را فهمید پنجاه سالش است. زمین به دور آفتاب می‌گردد این آقا سنّ او زیاد می‌شود؟! ما باید ببینیم که عید ما چه وقت است؟ فروردین ما چه وقت است؟ حالا زمین به دور آفتاب می‌گردد سنّ ما زیاد شد! عمر هر کسی به فهم اوست.

 

توصیه امام صادق به مفضّل نسبت به وراثت علمی و فرهنگی

 این را وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به مفضّل فرمود که چهار‌تا کتاب بنویس که بعد از مرگ تو بچه‌های تو کتاب تو را ارث ببرند، نه اینکه کتابی را که خریدی و در اتاق گذاشتی را ارث ببرند «فَإِنْ مِتَ‌ فَوَرِّثْ‌ کُتُبَکَ‌ بَنِیک‌»،[13] نه اینکه کتاب بخری و در کتابخانه بگذاری تا بچه‌ها ارث ببرند. آن‌وقت زمین به دور آفتاب می‌گردد و عمر زمین زیاد می‌شود، ما می‌گوییم پنجاه سالمان است! ما تا نفس می‌کشیم درس است! تا نفس می‌کشیم کتاب است، تا نفس می‌کشیم علم است. علم هم فراوان است؛ چه علوم حوزوی، چه علوم دانشگاهی، علمی که به هر حال مشکل جامعه را حل بکند، علمی که آدم بداند درباره چه چیزی دارد بحث می‌کند و از آن چه بهره‌برداری می‌کند. کشکول علم نیست، اطّلاعات علم نیست؛ آن‌جایی که برهان است و دلیل است و کارآیی دارد و کارآمدی دارد و مشکل جامعه را حل می‌کند، علم است.

 

تعبیر سال شمسی و قمری کنایه از استفاده ما از معارف اهلبیت

غرض این است که این دو نکته باید باشد که ما عیدمان به چیست؟ عیدمان به این نیست که زمین به دور آفتاب بگردد، ما عمرمان زیاد بشود! ما اگر یک حرکتی کردیم دور شمسِ حقیقت، آن می‌شود عمر ما زیاد شد، عمر ما بالا آمد، بله! ما هم یک شمسی داریم؛ یک شمسی داریم، یک قمری داریم، اینکه مجاز نیست، این را به اهل بیت(علیهم السلام)تطبیق کردند. اگر دور اینها گشتیم و از معارف اینها استفاده کردیم و راه اینها را رفتیم، ما هم دور شمس گشتیم و عمر ما هم زیاد شد؛ اما حالا زمین به دور آفتاب بگردد ما عمرمان زیاد بشود یعنی چه؟! امیدواریم نظام ما، مردم ما، دولت و ملت و مملکت ما همه مسلمان‌های پیرو قرآن و عترت از این لحظات پُربرکتی که ـ إن‌شاءالله ـ در پیش داریم، خیر و سعادت و فلاح و صلاح دنیا و آخرتشان را تأمین بکنند.

 

پی نوشت:

[1] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، المحقق الحلی، ج‌2، ص237، ط.اسماعیلیان.

[2] بقره/سوره2، آیه228.

[3] نساء/سوره4، آیه43.

[4] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص428، ط.الإسلامیة.

[5] الکافی، الشیخ الکلینی، ج6، ص75، ط.الإسلامیة.

[6] الکافی، الشیخ الکلینی، ج6، ص54، ط.الإسلامیة.

[7] نهج الفصاحة، ابوالقاسم پاینده، ص157.

[8] فصلت/سوره41، آیه10.

[9] اعراف/سوره7، آیه54.

[10] زمر/سوره39، آیه5.

[11] حج/سوره22، آیه61.

[12] گلستان سعدی، قصاید، قصیده25.

[13] بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج‌2، ص150، ط موسسه الوفاء.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۹ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۳:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۵۸:۱۴
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۵۳
غروب آفتاب
۱۹:۲۴:۵۴
اذان مغرب
۱۹:۴۱:۵۲