به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه تخصصی وسائل؛ حجتالاسلام و المسلمین الهی خراسانی در جلسه 79 و 80 سلسله دروس فقه با موضوع «امر به معروف و نهی از منکر با رویکرد تربیتی ـ حکومتی» در ادامه بررسی کفایی یا عینی بودن وجوب امر به معروف و نهی از منکر به بررسی اطلاق لفظی و دلالت آن پرداخت.
نکته : زمانیکه قصد داریم این نظریات تفسیری را با خطاب مقایسه نمائیم باید توجه داشته باشیم که طبق نظریه مرحوم خوئی غرض شارع به طبیعت تعلق گرفته است یا نه! یعنی غرض به طبیعی متعلق یا طبیعی مکلف کدام تعلق گرفته است.
در نقد این نظریه ها ابتدا باید سراغ اصل لفظی رفت که مقتضای اصل لفظی چه می باشد؟
اجرای اصل لفظی همواره بر اساس تصور یک قید زائد می باشد،در بین نظریه های فوق نظریه سوم است که یک قید زائدی را برای واجب کفایی اثبات می کند و موضوع تکلیف مطلق الوجود است اما مشروط این اشتراط قید زائد است ، البته استفاده از اطلاق لفظی منوط به این است که شارع قید اشتراط را در همین امر بیاورد ولی اگر نحوه بیان اشتراط به این شکل است که باید آن را به صورت امر جدا ومستقل بیان کند اینجا استفاده از اطلاق لفظی برای اثبات وجوب عینی کفایت نمی کند بلکه نیازمند اطلاق مقامی نیز هست.
آیا مقتضای اطلاق وجوب عینیت است یا کفائیت؟
نگاه رایج عینیت است ، زیرا واجب کفایی نیازمند قید زائد به شرط عدم اتیان دیگری می باشد،و اگر شارع امر را تقیید نزند یعنی آن قید مد نظر او نمی باشد.
اطلاق لفظی وابسته به اموری می باشد:
اگر تفاوت بین این دوقسم واجب به علت وجود قید زائد در واجب کفایی باشداطلاق لفظی در اثبات عینی بودن مفیداست اما اگر تفاوت بین این دو از باب این باشد که شارع واجب رادر واجب کفایی به نحو صرف الوجود متوجه مکلفین می کند مانند اکرم عالما ودر واجب عینی به نحو مطلق الوجود مانند اکرم العالم ، طبق این دیدگاه هیچ قید زائدی وجود ندارد که به توان بااستفاده از اطلاق یکی را نفی ودیگری را اثبات نمود.
یااکر تفاوت بین آن دو بهسبب این باشد که در یکی خطاب به نحو عموم استغراقی است و در دیگری به نحو عموم مجموعی، طبق این نظریه نیز هیچکدام قید زائدی ندارند! ویا اگر تفاوت بین آن دو به سبب انحلال حکم در عینی وعدم انحلال در کفایی باشد ، عدم انحلال نیازمند قید زائدی نمی باشد.
در نتیجه طبق نظریه های مختلف گاهی اصل لفظی کاربردی ندارد زیرا تفاوت بین این دو به سبب وجود قید زائدی نیست که با استفاده از اطلاق حکم به عینی بودن دهیم.
در مقام مطلق یعنی عدم ذکر قید زائد ودر مقید یعنی ذکر قید زائد ، ولی در ثبوت به چه شکل است؟
برخی می گویند در ثبوت اطلاق یعنی عدم لحاظ قید عند الحکم و برخی می گویند اطلاق لحاظ عدم القید عند الحکم می باشد. و حال آیاشارع لحاظ کرده عدم انحلال را یا لحاظ نکرده انحلال را ؟ یااینکه شارع لحاظ کرده صرف الوجود را یا لحاظ نکرده مطلق الجود را؟ و مگر عدم لحاظ صرف الوجود برای اطلاق کافی است ؟ لذا نحوه تصور اطلاق و تقیید ثبوتی نیز موثر می باشد.
اگر نیازمند به امر مستقلی باشد مثل امر به نماز و امر مستقل دیگری که می گوید نماز 11 جزء دارد ، در این صورت اطلاق لفظی مفید برای اثبات عینیت نمی باشد بلکه نیازمند اثبات اطلاق مقامی در کلام هستیم .
آیا اثبات وجوب از امر عقلی است یا لفظی ؟
اگر کسی آن را عقلی بداند نه لفظی در این صورت قیود امر نیز با حکم عقل به دست می آید نه با استفاده از لفظ.زیرا اینها قیدهای وجوب هستند لذا به نحوه به دست آمدن وجوب نیز ارتباط دارند.
مفاد صیغه امر وجوب است ، لذا اگر بخواهیم اینها از اطلاق صیغه امر کفایی یاعینی بودن را به دست آوریم متوقف بر این هستند که وجوب از صیغه امر به دست بیاید و اینها هم قید وجوب باشند ، اما اگر کفایی یا عینی بودن وصف واجب باشد چه بایدکرد؟وآیا اطلاق لفظی مفید می باشد؟!
والسلام.
120/907/د