در ذکر و پیشینه ذهنی تشیع وجود دارد که اگر قدرتی فراهم میآید و این قدرت میخواهد اجرایی شود باید مبدأ مشروعیت شرعی متکی به خود شرع پیدا کند؛ بنابراین تنفیذ ولی فقیه بر اساس آموزههای وحیانی برای نظام اسلامی مشروعیت دینی و آسمانی میآورد.
بیتردید در ساختار وظائف ریاست جمهوری در بسیاری از امور بلکه تمامی آن به نحوی اعمال و تصرف در امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و اجتماعی است و این امور از شؤون تولیت و مقوله ولایت است که نیاز به مجوز و مشروعیت دارد؛ در همین راستا خبرنگار سرویس سیاست پایگاه اطلاع رسانی وسائل، گفتوگوی تفصیلی با حجتالاسلام والمسلمین سید صمصامالدین قوامی، امام جمعه پردیسان و مدیر بنیاد فقهی مدیریت اسلامی داشته است که بخش دوم آن تقدیم میشود.
وسائل ـ با توجه به ماجرای بنیصدر، نسبت تنفیذ با امر مصلحت چیست؛ آیا این مطلب درست است که دست ولی فقیه بسته است و در شرایطی که فرد ناصالحی به این مرحله راه پیدا کند، به دلیل احترام به رأی مردم یا مصالح بالاتری همچون حفظ نظام اسلامی مجبور است تنفیذ کند؛ درباره نسبت تنفیذ با بحث مصلحت بیشتر توضیح دهید؟
وقتی تنفیذ شد، نصب هم آمد، عزل هم میآید، یعنی هر وقت که بخواهد میتواند عزل کند، مانند همه مدیران که میتوانند عزل کنند ولی مدیران هر وقت که عزل نمیکنند، میگویند که فتنه میشود، فلان میشود، مگر فسقش آشکار شود، مانند امام جماعت را میگویند که تا کی؟
چون عزل هم اگر بی حساب و کتاب شود و آرای مردم هم دیده نشود، یک افسد میشود، عقل آدم، چون مصلحت مبنای عقلایی دارد؛ مصلحت با مصلحت احکام فرق میکند، چون میگویند که احکام دائر مدار مصالح و مفاسد است، مثلاً شراب که حرام میشود چون مثلا مفسده ایجاد دشمنی دارد؛ مطابق با واقع است.
اما این مصلحت موتور حکومت است؛ احکام حکومتی نوعاً مبتنی بر مصلحت است؛ این مصلحتها، مصلحتهای اجتماعی است؛ اینکه میگفت حکم اولی نباشد؛ این را حاکم شرع تشخیص مصلحت میدهد، با مشاورینی که مجمع تشخیص مصلحت، مصلحتی را تشخیص میدهند، به رهبر ارائه میدهند و او بر اساس این مصلحت تصمیم میگیرد.
الان رهبران ما ظاهراً مصلحت را در این می بینند که تنفیذ کنند، حتی خود امام هم اصرار داشت، مثلاً میگفت که من با بازرگان مخالف بودم، من به بنیصدر رأی ندادم، رسماً در وصیتنامه خود اعلام کردند که من با آقای منتظری موافق نبودم.
ما در جمعی بودیم که وقتی ایشان عزل شد، آقای امینی ما را مدرسه امام باقر جمع کردند و گفتند که امام اول گفتند که چه کسی گفت، شما ایشان را انتخاب کنید، ولی امام چرا با اینکه مخالف است چیزی نمیگوید؟
برای اینکه شائبه دیکتاتوری پیش نیاید؛ همین که دیکتاتوری مطرح نشود یک مصلحتی است، نظام ما هم در فلسفههای سیاسی که بروز کرده است جوان است، سریع ما را متهم میکنند، گاهی مصلحت بر این است که این نظام خوب پا بگیرد، بازخورد بگیریم، ممکن است که یکی دو نسل هم بازخوردش طول بکشد، مصلحت همان تشخیصش خبرگان و نخبگانی میخواهد و هیچ کدام از اینها خلاف عقلائیت و عقلانیت نیست.
در مصلحت معمولاً مصلحت اقوی را در نظر میگیرند، بسترش تزاحم است، یعنی مصلحت یک با مصلحت دو تزاحم دارد؛ مصلحت اول این است که به قول شما این آقا فاسد است باید او را برداریم، مصلحت دوم میگوید که اگر او را بردارید نظام در خطر میافتد، نظام واجبتر است.
امام میگفت که حفظ نظام واجب است؛ حفظ آبروی نظام واجب است، بدبینی مردم به ولایت فقیه خلاف مصلحت است؛ چون مردم قرنها در نظامات دیگری بودند در حال تربیت شدن هستند، بله اگر خود مردم گفتند که ما اشتباه کردیم آن موقع مصلحت این طرف میآید و در عزل قرار میگیرد.
لذا در تزاحم میدانید که جایی است که هر دو مصلحت هستند، اینطور نیست که مثلاً یکی مصلحت نباشد، هر دو دارای ملاک هستند منتها میگویید که کدام قویتر است؛ مصلحت حفظ نظام یک مصلحت است، با مصلحت اینکه این آقا را برداریم و یک فرد قویتری بیاوریم، میگویند که حفظ نظام، حفظ آبروی نظام، مصلحت اقوی است، اهم است، بعد این را میگیرند و این را رها میکنند.
مانند اینکه میگویند که در رودخانهای دو نفر در حال غرق شدن هستند، یکی پسر شما و یکی پیامبر است؛ میگویند که پیامبر را نجات بده، بعداً خدا به شما پسر میدهد، بعد میگویند که این مصلحتش بیشتر است، چون این رهبر است که دارید نجات میدهید، امنیت و فلان میآید.
لذا هر دو مصلحت دارند، در پای مصلحت اجتماعی که وسط آمد پای ترجیح وسط میآید، رهبر هم عاقل است، میگفت که شارع رئیس عقلا است؛ میگوید که حالا ما این آقا را که مردم رأی دادند مخالفت کنیم، خوب اگر نه بگوییم، چه عواقبی دارد؟
از اول اصلاً نمیگذاشتید که این کاندید شود، مردم میگویند که اگر این آقا بد بود؛ چرا از اول صلاحیتش تأیید شد؟ حالا که رأی دادیم رد میکنید؟ قدرت را شما داشتید که شورای نگهبان میتوانست رد کند، این هم یک مفسدهای ایجاد میشود، میگویند که تا دیروز خوب بود، حالا که ما رأی دادیم بد شد؟
اینها را میسنجید میبینید که مصلحت اقتضاء میکند که با وجود اینکه شما خودتان با او مخالف هستید، در امام تصریح شد که من مخالف بودم و با وجود اینکه میدانید که مشکلاتی ایجاد میکند، در یک کفه ترازو میگذارید، این طرف مردم سالاری دینی، فقیه علیرغم میل خودش این آقا را تحمل میکند تا آشکارا فساد میکند، وقتی مردم قانع میشوند، افکار عمومی جهان هم قانع میشود، دیگر به نظام لطمه نمیخورد، آن وقت شما میآیید و آن را بر میدارید، لذا این مصلحتی که فرمودید تعارض میکند اینطوری است؛ مصلحت اقوی است.
وسائل ـ به بحث تعیین صلاحیت نامزدها قبل از انتخابات اشاره کردید، شبههای اینجا مطرح شده است که اگر صلاحیت این افراد تشخیص داده شده و تأیید شده است و از این ساز و کار رد شدهاند، چرا دوباره بحث تنفیذ مطرح میشود، در حالی که قبلاً در داخل همین نظام و ساختار حکومت بحث تأیید صلاحیت انجام شده است، پس این کار بی جهت است و نیازی به این کار احساس نمیشود؟
موقع صلاحیت رقبا هستند، چند نفر هستند، انتخابات با یکی که صورت نمیگیرد، حالت لغو دارد؛ هرچند صدام این کار را میکرد، خودش تنها کاندید بود، صد در صد هم رأی میآورد، برای اینکه جک نشود میگفت 99 درصد؛ یا مثلاً حسنی مبارک تنها کاندید میشد، غربیها هم خوششان میآمد چون به نفعشان بود.
ولی اینجا چون تعدد هست؛ اینها در عرض هم صلاحیتشان تأیید میشود، یعنی هر کدام از اینها اقل نمره را برای اینکه رئیس جمهوش کشور شوند و بتوانند مملکت را بچرخانند دارند، توان مدیریتی دارند، بعد یکی از اینها را که مردم انتخاب کردند به معنای اصلح نیست، رأی مردم علامت اصلحیت نیست.
ممکن است که مردم تشخیص ندهند، مثل اینکه سقیفه تشخیص غیر اصلح داد؛ ولی امیرالمؤمنین یک کمی مماشات کرد و کمکشان هم میکرد، با اینکه اصلح نیامد ولی میگفت که حفظ نظام اسلامی مهمتر است، میراث پیامبر به هم نریزد که کفار بگویند عجب دینی بود که هنوز نیامده رفت؛ لذا امیرالمؤمنین هم برای حفظ نظام اسلام آمد، با اینکه اصلح خودش بود، آمد ایشان را تأیید عملی کرد؛ یعنی کمکش میکرد، مشورت میداد، در جنگ اینطور و در اقتصاد آن طور باش.
اینجا هم همینطور است، اولاً انتخاب یک نفر علامت اصلحیت فرد نیست؛ علامت مقبولیت او است؛ بعد فقیه تنفیذ میکند، یعنی میگوید که شما مردم افرادی را انتخاب کردید که صلاحیت داشتند، چون شما نمیتوانید کاندیداهایی را به مردم معرفی کنید که صلاحیت اولیه را نداشته باشند، این لغو است.
وقتی شما شروع میکنید هفتصد نفر ثبت نام میکنند، دیدید که مصاحبه هم میکردند فردی رفتگر بود و میگفت که من میخواهم ایران را جارو کنم، هنرپیشهها میآمدند، یک خانمی با حالت عرفان کاذب و پیرمردی 90 ساله آمده بود؛ اینکه همه اینها در معرض آراء قرار بگیرند.
میگوید که از بین همه اینها به این چهار نفر رأی بدهید، صلاحیت اولیه این است؛ یعنی انتخاب صالح است؛ برای اینکه در معرض رأی شما قرار بگیرد، یکی که انتخاب شد، حالا او میخواهد اجرا کند، طبق مفهومشناسی اولیه که کردیم حکم اینجا تنفیذ میشود، یعنی رأی مردم تنفیذ میشود یعنی از الان به بعد این نافذ است، تصمیمات و عملکرد و تصرفاتش نافذ و قابل قبول و شرعی است.
پس هیچ تنافی ندارد، رأی مردم به صالح تنفیذ میشود، اگر شما آن کار را نکنید غیر عقلایی است؛ ممکن است که یک «گانگستر» بگوید که من هستم، خوب باید به او رأی بدهید چون مردم رأی دادهاند، شورای نگهبان یک غربالگری میکند و حداقل خیرالموجودین را انتخاب میکند که اینها هستند و این خدمت به مردم است و برای مردم یک اصلاح اولیه صورت میگیرد، در اصلاح دوم فقیه وارد میشود و آرای مردم را اجرایی میکند، یعنی طرف را پشت میز میفرستد و میگوید بنشین و کار کن و از این به بعد کارهایت همه اسلامی و شرعی است.
وسائل ـ با توجه به این که رییس جمهور منتخب طبق شریعت اسلامی باید نصب عام ولی فقیه را داشته باشد؛ شبههای اینجا مطرح است که اگر در میان کسانی که به رئیس جمهور رأی میدهند فقیهانی نیز وجود داشته باشند، رأی آنها به رییس جمهور تأیید و نصب عام و نوعی تنفیذ است؛ حال سؤال مطرح میشود که چرا باید مشخصاً تنفیذ و بحث نصب، مختص ولی فقیه و ولی حاکم باشد؟
فلسفه حکومت وحدت فرماندهی است، «لوکان فیهما آلهة إلاّ اللّٰه لفسدتا»؛ در مدیریت هم این را میگویند، میگفت که اگر چیز شود؛ سوره مؤمنون داریم که میگوید وما کان معه من إله إذا لذهب کل إله بما خلق؛ اگر چند اله باشند، هر الهی به سمت تصمیمات خود میرود، این را حضرت یوسف به صورت یک امر ارشادی به هم سلولیهایش میگوید، که ارباب متفرق خوب است یا چیز دیگر.
شورای فقها در خبرگان رد شد، رهبری فردی را تأیید کردند، در خبرگان بعد از رحلت امام خیلیها گفتند که شورا بگذاریم که در آن آقای مشکینی، هاشمی، احمد خمینی، اردبیلی و آقا هم باشند، مشورتی تصمیم بگیرند، نوعاً رد کردند، هر چند اشکالی هم نداشت، اگر واقعاً یک فرد بارزی نمیداشتیم؛ بعد این قانون شد؛ وقتی قانون شد اصل 110 شامل آن میشود.
حتی امام در وصیتنامه خود نوشتهاند که رهبر یا شورای رهبری، یعنی برای امام فرقی نمیکرد، بله اگر شورای رهبری بشود این اشکال وارد است که این شورا باید تنفیذ کند، چون یکی را انتخاب کردهاند، یک فرد انتخاب شد، شایسته و رأی اکثریت را هم آورد و فکر میکنم که قریب به اتفاق بودند؛ البته ما ابعاد معنوی را هم قبول داریم که امام زمان وارد میشود و لطف میکند و قلبها را به یک سمت میبرد، چون قلبهای ما در تصرف او هست و تصرف او لطف آخر است.
لذا اگر اینطور شد دیگر فقهای غیر ولی امر خود به خود به این قانون اساسی رأی دادهاند و پذیرفتهاند که تنفیذ با ایشان باشد؛ این شبهه خیلی سخیفی است که این همه فقیه، حالا ما فقیهی داریم که آمریکایی است، فقیهی داریم که ولایت فقیه را قبول ندارد؛ این بحث مدرسه است.
امام همیشه میفرمودند که بحث مدرسهای را با بحث حکومت جدا کنید، مثلاً میفرمودند که شطرنج در مدرسه حرام است، در جامعه حلال است چون ورزش است؛ یا مرحوم آقای غدیری میگفتند که این بحثها مدرسهای است؛ مدرسهای یعنی مباحثه، با نعلین به هم زدن، بحثهای طلبهای که معلوم نیست چه از آن در بیاید؛ اما وقتی شما حاکم و مدیر شدید نمیتوانید تصمیم بگیرید.
بله، فقیه از نظر فقهای دیگر استفاده میکند و به او مشورت میدهند، اخیراً بعد از انتخابات یک سری از آقایانی که ما با آنها در دبیرخانه بودیم، میگفتند که صندوق مراجع را باز کردهاند، نباید باز کنند، دیدند که در 20 مرجع 15 تا به یک نفر رأی دادهاند، اینها فقیه و مرجع هستند.
گویا خود این تعمدی بوده است که مراجع را با هم معلوم کنند؛ آن وقت آنها خودش یعنی تنفیذ؛ یعنی شما نیاز نیست تنفیذ کنی، این خلاف قانون است؛ خود خلاف قانون یعنی مفسده؛ مثلاً الان فرض کنید که جنگ میخواهد بشود.
میگویید که اگر اینطور است میخواهم موشک به دیر الزور بزنم، بگویم که آقای فقها شما موافق هستید یا نه؟ خوب شورای امنیت ملی، شورای تشخیص مصلحت هست، خبرگان هست؛ هر کدام از اینها قانونی دارند.
مگر اینکه نظام را تغییر دهیم و از اول بگوییم نظام ولایت فقیه به شکلی باشد که شورای مشورتی فقها باشد و هر چه مراجع گفتند فقیه اعلام میکند که هیچ کدام از اینها قانونی نیست؛ اینها شبهه ایجاد میکنند، زمان دولت قبلی هم این شبهه را نینداختند؛ چون اینها مخالفت میکردند.
اینکه آدم دمدمی مزاج باشد معلوم میشود که مبتنی بر ملاک نیست، مبتنی بر یک سری جریانات اقتضائی فصلی است؛ مثلاً اگر کسی که من دوستش دارم رأی بیاورد و فقها به او رأی دادهاند تنفیذ نمیخواهد؛ لذا اینها علمی نیست، صرف درست کردن شبهه، میخواهند زمینهای فراهم کنند تضعیف رهبری کنند، رویشان نمیشود از این مسیرها وارد میشوند.
وسائل ـ شما به ساختار و سیستم اشاره کردید، با توجه به این که شما نظریه امامت و ولایت را هم مطرح کردید، به نظر شما برخی امور در نظام اسلامی همچون سازوکار انتخاب رییس جمهور نیاز به اصلاح ندارد؛ ساختار جایگزینی که صلاح مردم و نظام اسلامی را بیشتر تأمین کند، اشتباهات و مشکلات کمتری نیز داشته باشد؟
چیزی که مسلم است، این است که قانون اساسی فعلی جواب نداده است؛ چون ما یک رئیس جمهور خوش عاقبت تا الان نداشتیم، یک رجائی بود که اگر ادامه پیدا میکرد خدا میداند که چه میشد، دو ماه بیشتر نبود، خرداد آمد و شهریور رفت، خود آقا رئیس جمهوری بودند که هیچ کاره بودند، چون نخست وزیر داشتند، بعد که نخست وزیر رفت، حذف آن نخست وزیر در دوران سازندگی بیانگر این است که نخست وزیر باید بازنگری می شد، این بازنگری هم شروع شد، رئیس کابینه عوض شد، رئیس کابینه رئیس جمهور شد و آن یکی رئیس معاونان شد؛ یعنی معاون اول.
این خودش نشان میدهد که این قانون اساسی جواب نمیدهد، پس قانون اساسی قابل انعطاف است، نظام قانون اساسی در مجریه نظام ناقص است، چون آراء مستقیم دادن به یک رئیس جمهور او را دچار توهم میکند، من هم باشم همینطور هستم، شما هم باشید همینطور است؛ میگویم که مردم اکثریت به من رأی دادهاند؛ لذا رهبری گفتند که رأی مستقیم را برداریم، چون مفسده دارد وقتی مفسده دارد و مفسده آن هم بر مصلحتش میچربد، گفتند که پارلمان انتخاب کند، شما به سیصد نفر رأی میدهید، این سیصد نفر رئیس جمهور را انتخاب میکنند.
البته ما در طرح امامت و امارت یک نظام فقاهتی کار شده است، اوائل به آن بی اعتنایی میشد و الان آرام آرام به آن اهمیت میدهند، مثلاً در همایش اخیر که رفتیم روستای میم، اصلاً کل جلسه به این تبدیل شد و خیلیها سئوالاتشان برطرف شد.
لذا این یک نظامی اداری است؛ ما یک نظام سیاسی و یک نظام اداری داریم، نظام اداری ما بسیار فشل است؛ برای اینکه منویات ولی فقیه هیچ وقت اجرایی نیمشود، یعنی در قالب بنر و تیزر میماند، خود آقا هم میگویند که شما میگویید به به و چه چه و اخیراً در ماه رمضان میگفتند که شما میگویید چقدر خوب است.
وقتی خود رهبر مأیوس شده است نشان میدهد که ما باید نظام اداری را درست کنیم؛ طرح ما نظام اداری را درست میکند، نظام سیاسی را تغییر نمیدهد، نظام سیاسی ما نظام کار شدهای است، ولایت فقیه در آن است، حقوق اساسی در آن است.
در قانون اساسی حقوق اساسی میآید نه حقوق مدنی، حقوق مدنی سطح حقوق پایینتری است که اجاره و وکالت و شهرداریها و مالیات را بحث میکند؛ اما حقوق اساسی اینکه چه کسی رئیس میشود، اساس کار میشود.
اینکه در استانها چه میگذرد در قانون اساسی نمیآید، این فقط کافی است که رهبری بگویند که شما که امام جمعه هستید از ولایتشان هم میتوانند استفاده کنند؛ قوای سه گانه زیر نظر شما اداره خواهد شد.
الان هم همینطور است ولی تشریفاتی است، یکی دادگستری، استاندار و شورای شهر مستقیم زیر نظر شما هست، یعنی همانطور که سه قوه زیر نظر من هست، زیر نظر شما هم باشد؛ این دیگر به قانون اساسی هم ربطی ندارد، چون استاندار که سر جای خود هست و او هم زیر نظر وزیر کشور است، همچنان هم هست، کابینه هم انتخابش میکند، ولی رسم است که از امام جمعه سئوالی میکنند که این استاندار شود خوب است یا نیست؟ احترام میکنند.
حالا یک استاندار بیاید با منویات قضائی استان، در استان اینها در عرض هم هستند اینطور وحدت پیدا میشود، آن وقت در شهرستان هم همینطور میشود، قانون اساسیس هم تغییر نمیکند.
فواید بیشماری دارد؛ شما یک خط امامت پیدا میکنید، الان خط امامت منقطع است؛ امام امت، امام جمعه فقط خطیب جمعه است؛ هیچ سمتی ندارد؛ مثلاً رئیس شورای فرهنگی هست، شما هر جایی که امام جمعه میبینید رئیس است، فرهنگ عمومی، زکات، شورای فلان.
خب این را قانونی کنید؛ مثلاً اخیراً میگویند که رئیس مسجد امام جماعت است؛ حتی رئیس هیأت امنا هم هست؛ اینها به قانون اساسی ربطی ندارد، امام جمعه رئیس سه قوه است؛ یعنی سه قوه باید با او هماهنگ باشند، هماهنگی ستادی با بالا، هماهنگی صفی با امام جمعه؛ دو نوع هماهنگی هست، اقتضائات استان
اتفاقاً من دیدم که وزیر کشور میگفت که ما میخواهیم اختیارات استانداران را زیاد کنیم، حکومت هم بگوید که ما میخواهیم اختیارات امام جمعه را زیاد کنیم، چطور آنها میتوانند، ربطی به قانون اساسی ندارد، میگوییم که اختیارات استانداری را میخواهیم زیاد کنیم، به استاندار هم رئیس جمهور استان میگویند، یعنی رهبری استاندار را رئیس جمهور استان میگفتند؛ این اصطلاح جالبی بود.
الان وقت نیست، بعداً باید وقت بگذاریم که ببینیم با قانون اساسی تنافی دارد یا ندارد، چه مزایایی دارد؟ این در پردیسان در حال عملیاتی شدن است و بنده به عنوان باغبان و تئوریسین، که البته تئوریسین مجری هم شده است، چون همیشه اینها از هم جدا هستند، یکی شده است، بنده مدعی هستم هک در حال جواب دادن است؛ سختی دارد؛ ولی دلیل بر مشکل داشتن این تئوری نیست.
اگر فرصتی باز فراهم کنید ما از اول مبانی این طرح را میگویم و ادعا دارم که اگر این طرح پیاده نشود ما هیچ وقت موفق نخواهیم بود، من این ادعا را حاضر هستم در هر مجمعی اثبات کنم، لذا این امامت و امارت سفینه نظام را کامل میکند، یعنی به آن نظام سیاسی متصل میشود و جلو میرود.
شما قویترین رهبر جهان را داشته باشید، عصا و ابزار، دولت کارآمد نداشته باشد، مشکل است، کدام دولت توانسته است عصای دست ایشان باشد؟ بعد دشمن میگوید که نظام ولایت فقیه ناکارآمد است؛ آن موقع لازم نیست که ما را براندازی کنند، ما خودمان خودمان را بر انداختهایم، چون وقتی نتوانیم خدمت کنیم، هدف از حکومت که رفع فقر و فحشاء است، وقتی این هدف نباشد، مقصر نظام نیست؛ بلکه مقصر سیستم دولتی و اداری است، سیستم اداری ما بسیار ناهماهنگ است، ماهیتاً اینطور است.
ممکن است که یک رئیس جمهور خوب باشد، ما باید سیستم را هماهنگ کنیم، کار حوزه این است که به نظام کمک کند، مدح وضع موجود که کاری را درست نمیکند، از طرفی ناامید شدن هم درست نیست، آدم باید اقدام کند، لذا ما این اقدام را انجام میدهیم و انجام دادهایم و انشاءالله که به نتیجه برسیم.
وسائل ـ خیلی ممنون از فرصتی که در اختیار پایگاه وسائل قرار دادید./403/م