vasael.ir

کد خبر: ۵۲۰۲
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۱ - 19 May 2017
ولایت و حکومت؛ حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی/ جلسه 32

فقیه شایسته‌ترین فرد برای عهده‌دار شدن امور حسبیه است

پایگاه اطلاع‌رسانی وسائل- حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی با بیان اینکه فقیه شایسته‌ترین فرد برای عهده‌دار شدن امور حسبیه است، گفت: آن دسته از امور حسبه که جزء معروفات اخلاقی و رفتاری است را همه انجام می‌دهند؛ اما معروف‌هایی هست که از اخلاق گذشته و بالاتر است و جنبه حکومتی و اجرایی و اقتداری دارد که در این‌گونه موارد باید ولایت و حکومت پشت آن باشد که انجام بگیرد.

به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاع‌رسانی وسائل، حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه سی‌ و دوم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که سیزدهم دی‌ماه 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، به بیان دو دیدگاه حداقلی و حداکثری درباره حسبه، مبانی و ادله آن پرداخت.

 

خلاصه درس گذشته:

حجت الاسلام و المسلمین یعقوبی با اشاره به اینکه حسبه یکی از دلایل اثبات ولایت فقیه است، گفت: حسبه به معنای یک ساختار حکومتی و تشکیلاتی که به حاکم، حکومت و ساختار سیاسی وصل است یکی از راهکارهای نظم، انضباط و اصلاح جامعه و ساماندهی امور اقتصادی و سیاسی جامعه محسوب شده و در سیره حضرت محمد (ص) و امام علی (ع) هم به‌صورت کامل بوده است.

وی افزود: بر اساس روایات متعدد در صدر اسلام امور حسبیه تذکر داده و اجرا می‌شده است؛ به‌گونه‌ای که اگر کسی تخلف می‌کرده مجازات می‌شده است که این همان حکومت و حاکمیت در قالب امور حسبیه است.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی تصریح کرد: با نگاهی به سیره پیامبر (ص) و امام علی (ع) متوجه می‌شویم که سیره آن بزرگواران این بوده که امور حسبیه را نظارت می‌کردند، زیر نظر داشتند، اشراف داشتند، رصد می‌کردند، هم تذکر لسانی می‌دادند و هم اگر خلافی بود برخورد عملی می‌کردند به‌گونه‌ای که در روایت داریم حتی پیامبر (ص) در مورد فرد محتکر دستور می‌داد بروید و انبارش را خالی کنید و اجناس را در مرئا و منظر مردم بگذارید و اگر تخلف می‌کردند تعزیرشان می‌کرد.

وی خاطرنشان کرد: مسئله حسبه در سیره پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام و مخصوصاً امیرالمؤمنین (ع) مسئله برجسته، مهم و عملیاتی بوده است، موعظه‌ای هم نبوده که بگوییم فقط نصیحت می‌کردند، نه می‌رفتند وارد میدان می‌شدند، این جور نبوده که از دور نظاره‌گر باشند و نصیحتی کرده و عبور کنند.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی افزود: این موارد نشان می‌دهد که بین حسبه و امر حاکمیت، بین حسبه و ولایت و بین حسبه و اجرا یک ارتباط تنگاتنگی است و اگر بخواهیم حسبه را درست اجرا کنیم باید یک پشتوانه قدرتی و اقتداری و حکومتی هم در کنارش باشد.

وی اضافه کرد: بر این اساس حتی اگر برفرض هیچ دلیل محکمی از آیات و روایات برای اثبات ولایت فقیه نباشد، حسبه می‌تواند دلیلی محکم و قوی بر این باشد که اسلام سازوکاری را پیش‌بینی کرده که این سازوکار بدون نظام سیاسی، بدون تشکیلات و بدون ساختار، اجرایی و امکان‌پذیر نیست.

 

خلاصه درس حاضر:

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی با بیان اینکه در مورد حسبه دو نگاه حداقلی و حداکثری در بین علما وجود دارد، افزود: یک نگاه تنگ، محدود و حداقلی است که شامل موارد غُیَب و قُصَّر می‌شود و یک نگاه باز و گسترده که حتی حاکمیت را هم دربر می‌گیرد و می‌گوید تشکیل حکومت، نظم و نظام بخشیدن به جامعه هم از امور حسبیه است.

وی افزود: با توجه به معنای حسبه «لا یرضی الشارع بترکه»؛ هر چیزی که شارع به ترک و تعطیلی آن راضی نیست، اجرای آن بر عهده مؤمنان است؛ اما در جاهایی که تنبیه می‌خواهد، تشدید مجازات می‌خواهد و مقداری کار به جاهای حساس می‌کشد باید فقیه ولایتی را که دارد اعمال کند تا بتواند فصل خصومت کرده و تنظیم و تمشیت امور کند.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی اظهار کرد: از مجموع روایات به دست می‌آید که شارع مقدس کارهای خوب و یاری رساندن‌های گوناگون را دوست دارد که این امور عام بوده و گستره آن از احقاق حق یک مظلوم از ظالم که نیاز به قوه قهریه دارد تا دست بیچاره‌ای را گرفتن و بلند کردن، شامل می‌شود.

وی تصریح کرد: در مرحله‌ای از امور حسبه که نیاز به قوه قهریه و ساز و کار تنبیه و تعزیر وجود دارد، دیگر به انسان‌های معمولی اجازه داده نشده که قوه قهریه را به کار گیرند، در اینجا می‌گوییم فقیه شایسته‌ترین فردی است که می‌تواند عهده‌دار امور حسبیه شود و این را شارع گفته است.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی خاطرنشان کرد: معروف‌های اخلاقی را همه انجام می‌دهند؛ اما معروف‌هایی هست که از اخلاق گذشته و بالاتر است، جنبه حکومتی و اجرایی و اقتدار دارد که در اینجا باید ولایت و حکومت پشت آن باشد که انجام بگیرد.

 

تقریر درس:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

در جلسه قبل گفتیم که در حسبه نظارت، اشراف و بازرسی نهفته است، عرض کردیم که فقهای ما هم حسبه را به همین مفهوم معنا کرده و آن را نوعی اشراف و انجام کار برای رضای خدا ذکر کرده‌اند.

گفتیم وقتی ما سیر تاریخ را نگاه می‌کنیم، در سیره پیغمبر (ص) و ائمه اطهار (ع) مخصوصاً امیرالمؤمنین (ع) عملاً حسبه را می‌بینیم که آن را اجرایی کرده‌اند. در حقیقت شخص پیغمبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) امور حسبیه را اجرا کرده‌اند، خود به بازار و کوچه و خیابان می‌رفتند و بر کارها نظارت می‌کردند، امور حسبیه را انجام و هشدارهای لازم را می‌دادند و در جایی هم که خلافی بود با تهدید و تشر و هر طور که می‌شد آنها را از کارهای خلاف باز می‌داشتند.

حال با این سیر و ریشه تاریخی ببینیم فقهای ما نگاهشان به حسبه چه نگاهی است. در نگاه فقها دو دیدگاه وجود دارد؛ یک دیدگاه حداقلی و محدود است که می‌گوید سرپرستی یتیمان، به عهده گرفتن اموال مجانین و دیوانگان، تعیین تکلیف خانمی که شوهرش سال‌ها است او را رها کرده و تکلیفش معین نیست و ... از امور حسبه است و فقیه از باب امور حسبیه که ولایت دارد می‌تواند این خانم را طلاق دهد.

در مجموع در دیدگاه حداقلی، حسبه در محدوده غُیَب و قُصّر جای می‌گیرد، غیّب به معنای غایبان و قصر یعنی کسانی که در انجام کار کوتاهی دارند ازجمله مجانین، کودک و سفیه که از تصرف در اموال خود ممنوع هستند.

این یک دیدگاه است، دیدگاه اول این است که امور حسبیه امور محدود و حداقلی را دربر می‌گیرد که چهار پنج مورد بیشتر مثال ندارد.

اما دیدگاه دوم این است که حسبه گسترده بوده و معنای وسیعی دارد که این را دیدگاه حداکثری می‌گوییم. در این دیدگاه می‌گویند درست است که سرپرستی یتیم، نظارت کردن بر اموال مجانین و ... جزء امور حسبیه است؛ اما منحصر به این‌ها نیست.

با توجه به معنای حسبه هر چیزی که «لا یرضی الشارع بترکه»؛ هر چیزی که شارع به ترک و تعطیلی آن راضی نیست، این را باید مؤمنین به عهده بگیرند، اولاً تکلیف متوجه همه مؤمنین است؛ اما در جاهایی که تنبیه می‌خواهد، تشدید مجازات می‌خواهد و مقداری کار به جاهای حساس می‌کشد باید فقیه ولایتی را که دارد اعمال کند تا بتواند فصل خصومت کرده و تنظیم و تمشیت امور کند.

از اینجا است که ما می‌بینیم حسبه از امور فردی بیرون می‌آید و حوزه‌اش گسترش پیدا می‌کند؛ به‌گونه‌ای که امور اجتماعی، امور سیاسی و فرهنگی و گاهی امور اقتصادی را دربر می‌گیرد.

قلمرو حسبه قلمرو وسیعی بوده و با این قلمرو وسیع به ذهن انسان می‌آید که حسبه یک تشکیلات هم می‌خواهد، این‌طور نیست که کسی همین‌طور دیمی و بدون تشکیلات بتواند جامعه را به نظم و سامان برساند؛ زیرا این کار بدون برنامه‌ریزی، پشتوانه اجرایی و بدون توانمندی حاکمیتی امکان‌پذیر نیست.

از همین جا است که باید پیوند امور حسبه با قدرت، حکومت و حاکمیت را پیدا کنیم که نمی‌شود بدون ابزار و تشکیلات امور حسبه را «کما هو حقه» عملی و اجرایی کرد، البته این بحث را بعداً بیشتر توضیح می‌دهیم.

تا الآن به اینجا رسیدیم که در امور حسبیه دو نگاه وجود دارد؛ یک نگاه تنگ، محدود و حداقلی و یک نگاه باز و گسترده که حتی حاکمیت را هم دربر می‌گیرد و می‌گوید تشکیل حکومت، نظم و نظام بخشیدن به جامعه هم از امور حسبیه است.

 

مبانی و ادله حسبه

در اینجا خوب است نگاهی به مبانی و ادله حسبه کنیم، به آنهایی که می‌گویند باید امور حسبیه را انجام داد، برای خود انجام امور حسبه چه دلیلی داریم؟ اگر کسی از ما بپرسد دلیل شما برای اینکه می‌گویید امور حسبیه وجود دارد و باید این موارد را تعهد و تکفل کرد، چیست، چه می‌گوییم؟

یک دلیل قرآنی که عام است، آیه 2 سوره مائده است، «تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان»؛ تعاون بر اساس بِر و تقوی، اولاً «تعاونوا» باب تفاعل است؛ یعنی همه به میدان آمده و احساس مسؤولیت کنند، دست به دست هم بدهند و بازو به بازو و دست به دست همت‌ها را جمع کنند تا هرچه بِر و نیکی هست در جامعه گسترش پیدا کند.

بِرّ به معنای نیکی گسترده است، ما سه کلمه «بِر»، «بَر» و «بُر» داریم؛ بُرّ به معنای دشت گندم، بَرّ به معنای بیابان وسیع و گسترده که در مقابل بحر به معنای دریا است و بِرّ که به معنای نیکی گسترده است؛ یعنی هر چه می‌توانی نیکی کن، «تو نیکی می‌کن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز».

مثلاً «بر الوالدین»، در قرآن علاوه بر احسان به والدین بِرالوالدین هم آمده است، بِرّ به والدین یعنی نیکی گسترده، یعنی برای نیکی کردن به پدر و مادر به یک مورد، دو مورد و سه مورد قانع نشو، شاکر باش ولی قانع مباش، هرچه می‌توانید به والدین خود نیکی کنید؛ یعنی در این راستا توقف ممنوع است و هر چه قدر می‌توانی در مسیر نیکی حرکت کن و هر جا نیکی و خوبی هست انجام بده.

پس در آیه قرآنی «تعاونوا علی البر» بِر یک معنای عرفی است، اگر از عرف بپرسید نیکی چیست؟ موارد متعدد را مثال می‌زند؛ یعنی بِرّ را محدود نمی‌کند بلکه به نیکی فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ... گسترش می‌دهد؛ زیرا همه این‌ها از مصادیق نیکی است.

عرف عام چه می‌گوید؟ عرف عام می‌گوید هر چیزی که گرهی از کار مردم باز کند، به جامعه نظم و نظام بدهد و امور جامعه را ساماندهی کند جزء بِر و خوبی است.

«تعاونوا علی البِرّ»؛ بَر «بِرّ» تعاون کنید و تعاون در بِر حسبه را دربر دارد، فقهای ما از این آیه معنای حسبه را اصطیاد و اتخاذ کرده‌اند که وقتی شارع می‌گوید هر بِرّی را انجام بدهید و دوست دارد خوبی‌ها و نیکی‌ها در جامعه گسترش یافته و جلوی بدی‌ها و ظلم‌ها گرفته شود، «و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان» این آیه مبنای امور حسبیه است.

می‌گویند چون بِر معنای وسیع، عرفی و عام دارد پس دست انسان‌ها در نیکی کردن باز بوده و برای نیکی کردن محدودیتی نیست، خب یکی از نیکی‌ها این است که مردم در جامعه احساس امنیت کنند، این امنیت که گتره‌ای و الکی درست نمی‌شود، امکانات و مقدمات می‌خواهد و ابزار لازم دارد که باید مهیا شود.

یکی از مصادیق بِرّ این است که مردم از نظر اقتصادی در رفاه باشند و زندگی آنها تنگنا نداشته باشد و در حوزه سیاسی هم مصداق بِر این است که همه احساس شخصیت کنند و مانعی برای اظهار وجود انسان‌ها در مسائل سیاسی نباشد که همه این‌ها بِرّ است.

پس با توجه به این آیه شریفه می‌توان یکی از مبانی امور حسبیه؛ یعنی هر کار خوب و هر کاری که شارع بر انجام آن رضایت دارد را از این آیه فهمید.

 

روایات حسبه

علاوه بر این آیه، روایاتی هم درزمینه حسبه داریم، مضمون این روایات یکی است؛ اما لحن آنها فرق می‌کند مثلاً «کل معروف صدقة» [1]؛ هر کار معروفی صدقه محسوب می‌شود، هر کاری که در دین شناخته شده و عقل هم آن را تأیید می‌کند اجر صدقه را دارد، حتی در روایت داریم «تَبَسُّمُکَ فی وَجهِ أخیکَ صَدَقةٌ»؛ لبخند و تبسم به برادر و رفیق دینی صدقه است، وقتی تبسم صدقه باشد شما حساب کنید نیکی‌های دیگر چه وضعیتی دارند، چو وا نمی‌کنی گرهی خود گره مباش/ ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست. شاید دستت منقبض است؛ اما چرا صورتت عبوس است؟ منبسط باش.

در روایت داریم: «لن تسعوا الناس باموالکم ولکن سعوهم به اخلاقکم»؛ شما نمی‌توانید با پول کسی را راضی نگاه دارید اما با اخلاق، خوش‌رویی، خوش‌خویی و خوش‌ برخوردی می‌توانید.

روایت دیگر باز در همین مضمون اما با معنای دیگر داریم، «عون الضعیف من افضل الصدقه» [2] کمک کردن به ضعیف از مصادیق برتر صدقه است، صدقه فقط پول دادن نیست، گاهی یاری دادن و کمک رساندن به ضعیف است، حال این ضعیف می‌خواهد ضعیف فکری، مالی، بدنی، جسمی و ... باشد فرقی ندارد، هر جا ضعیفی دیدی یاری کن حال در هر زمینه‌ای که ضعف دارد.

معلم می‌بیند دانش‌آموز درس را خوب نفهمیده به او می‌گوید بیا تا یک بار دیگر درس را برای تو تحریر کنم که این خود نوعی عون ‌الضعیف است، کسی نمی‌تواند از جای خود بلند شود دست او را می‌گیریم تا برخیزد این هم نوعی عون است، در مسائل سیاسی تحلیل درستی ندارد به او تحلیل واقع‌بینانه می‌دهیم تا ضعف سیاسی او برطرف شده و رشد کند این هم از موارد عون است. نگذارید در جامعه ضعیف‌ها ضعیف‌تر شوند بلکه باید توانمند شوند.

حدیث سوم هم به همین مضمون است که مرحوم شمس‌الدین محمد بن مکی عاملی معروف به شهید اول، از فقهای مشهور شیعه در قرن هشتم هجری قمری آن را در کتاب القواعد و الفوائد آورده است، کتاب القواعد والفوائد کتاب خیلی خوبی است که قاعده‌های فقهی و اصولی و فوائد دارد و یکی از کتاب‌های کلیدی فقهای ما است، مرحوم شهید اول در این کتاب روایتی را نقل کرده که البته این روایت از طریق اهل سنت بوده و در صفحه 82 جلد یک کتاب سنن ابن ماجه هم وجود دارد.

حدیث این است: «والله فی عون العبد ما کان العبد فی عون اخیه» [3]؛ خداوند بندگانش را یاری می‌کند مادامی که آنها برادران دینی خود را یاری کنند، این تقریباً همان «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم» است؛ یعنی خدا کسی را یاری می‌کند که به برادر دینی خود یاری برساند، یاری رساندن به برادر دینی به‌اندازه‌ای مهم است که خداوند می‌فرماید من هم تو را یاری می‌دهم.

از این احادیث سه‌گانه که تقریباً مضمون یکسان دارند، استفاده می‌شود که خدا کارهای خوب را دوست دارد، کارهای خداپسندانه را دوست دارد، کارهایی که در قالب آن نسبت به انسان‌ها ابراز محبت می‌کنیم، گرهی از کار آنها باز می‌کنیم، در رخسار آنها شادی را ظاهر می‌کنیم، دل آنها را شاد می‌کنیم، ادخال السرور و این‌گونه موارد را دوست دارد که همه این‌ها نوعی کمک، مساعدت، مواسات و مساوات است.

از مجموع این روایات به دست می‌آید که شارع مقدس کارهای خوب و یاری رساندن‌های گوناگون را دوست دارد؛ پس وقتی می‌گوییم امور حسبیه یعنی اموری که شارع ترک و تعطیلی آنها را نمی‌پسندد، این امور عام بوده و گستره آن از احقاق حق یک مظلوم از ظالم که نیاز به قوه قهریه دارد و قله کار است تا دست بیچاره‌ای را گرفتن و بلند کردن، شامل می‌شود.

حداقل حسبه این است که کسی که بر روی زمین افتاده است را بلند کنیم؛ اما گاهی حق کسی ضایع می‌شود و شما توانمند هستید، نفوذ دارید و می‌توانید حق او را از ظالم بگیرید؛ پس باید جلو بروید و حتی اگر به قوه قهریه هم نیاز بود باید آن قوه قهریه اعمال شود.

در اینجا دیگر بحث فقیه مطرح است، در این مرحله دیگر به انسان‌های معمولی اجازه داده نشده که قوه قهریه را به کار گیرند، در اینجا می‌گوییم فقیه شایسته‌ترین فردی است که می‌تواند عهده‌دار امور حسبیه شود و این را شارع گفته است.

 

طرح یک اشکال و پاسخ به آن

ادله ولایت فقیه حاکم بر ادله حسبه است، این یعنی چه؟ یعنی اگر کسی بگوید با این روایاتی که درزمینه حسبه داریم دیگر نیازی به فقیه نداریم، همه ما مشکل‌گشا و گره‌بازکن می‌شویم و وقتی که هر کار خیری صدقه است خب همه انجام می‌دهیم دیگر چه نیازی به فقیه است؟ پس این روایات ادله ولایت فقیه را کنار می‌زند.

می‌گوییم نه! این روایت با ادله ولایت فقیه و حاکمیت منافاتی ندارد که کسی بخواهد بگوید این روایات با ادله ولایت فقیه ناسازگار است، تضاد دارد و با هم نمی‌خواهد؛ چون بعداً خواهیم گفت که بین این روایات حسبه و روایاتی که ولایت فقیه را اثبات می‌کرد عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر معروفی که فقیه انجام می‌دهد مردم هم آن را انجام می‌دهند؛ اما هر کاری که فقیه انجام می‌دهد را مردم نمی‌توانند انجام دهند.

یعنی بعضی از مصادیق معروف است که فقط در حوزه کار فقیه جای دارند ازجمله تصرف در مال، تصرف در مسائل ناموسی و ... مثلاً در مورد زنی که شوهرش یک سال است غایب است فقیه حق دارد او را طلاق بدهد که این موارد را مردم عادی نمی‌توانند انجام دهند و ولایت این امور را ندارند.

اینجا است که می‌گوییم بله بسیاری از معروف‌ها هست که مردم عادی انجام می‌دهند، این‌ها معروف‌های اخلاقی است و معروف اخلاقی با معروف سیاسی و اجتماعی فرق دارد، اینجا است که حوزه ولایت فقیه بر امور حسبیه یک حوزه مقتدرانه‌ای می‌شود که با قدرت و حکومت توأم است؛ لذا هیچ منافاتی با این احادیث ندارد، بله مردم بروند کارهای خوب و نیک انجام بدهند، این با اینکه فقیه هم بر همه معروف‌ها اشراف داشته باشد، منافاتی ندارد و قابل جمع است.

امام خمینی رحمت‌الله علیه در این باره بیان مفصلی دارد که در کتاب البیع ایشان آمده و من هم این عبارت را در کتاب «سبق و ضمان در فقه اسلامی» آورده‌ام، عبارت عربی آن طولانی است، خلاصه‌اش این است، من بخش آخر عبارت را می‌خوانم، امام راحل می‌فرماید: «وأنت إذا راجعت أبواب المعروف تری وضوح ما ذکرناه ففی روایـة عمر‏ ‏بن یزید قال قال ابوعبدالله علیه‌السلام‏‏: ‏‏المعروف شیء سوی الزکاة، فتقرّبوا إلی الله عزّوجلّ بالبرّ وصلـة الرحم» [4]

امام (ره) در جواب این اشکال که معروف‌ها را همه انجام می‌دهند و دیگر نیازی به فقیه نیست، می‌فرماید: وقتی به ابواب روایات معروف مراجعه کنید می‌بینید آنچه را که ما گفتیم که مردم نمی‌توانند در بعضی از معروف‌ها دخالت کنند، مثل زکات، خمس، فرمان جهاد و طلاق دادن زنی که شوهرش مدت‌ها است غایب شده و گرفتار شده است که مردم نمی‌توانند در این‌گونه امور دخالت کنند، در اینجا است که هر کاری که فقیه می‌کند معروف می‌شود و فرقی نمی‌کند که معروف فردی باشد یا اجتماعی.

بعد امام راحل روایتی از امام باقر (ع) می‌آورد که ایشان فرموده: معروف چیزی غیر از زکات است، معروفی که صدقه است در بعضی جاها مرحله بالاتری دارد مثلاً درست است که زکات کار خوبی است؛ اما قدرت و ولایت می‌خواهد، «خذ من اموالهم صدقه»؛ از اموال آنها صدقه بگیر، قدرت می‌خواهد، بگیر و ببند می‌خواهد.

امام خمینی (ره) می‌فرماید: بعضی چیزها در حوزه کار مردم نیست و اگر قرار باشد مردم خود آن کارها را انجام دهند حرج و مرج ایجاد می‌شود، مثل اعمال مرحله سوم امر به معروف و نهی از منکر که جای زدن و گرفتن است و اگر قرار باشد هر کسی این کار را انجام بدهد خود این کار باعث حرج و مرج و بی‌نظمی می‌شود.

در اینجا است که تشکیلات، نظام و سرپرستی نیاز است تا این کارها را عهده‌دار شود؛ پس بنابراین درست است که هر معروفی صدقه است ولی بعضی از معروف‌ها با عمومی بودنش سازگار نیست، این‌ها قدرت و محوریت می‌خواهد که این معروف‌ها را انجام بدهد.

این روایت هم می‌گوید ببینید معروف‌ها دو قسم است؛ یکی معروف‌های معمولی و اخلاقی و دیگری معروف‌های فقهی حکومتی است، امام باقر (ع) می‌فرماید: معروف چیزی غیر از زکات است، از راه انجام کار نیک و صله رحم به خدا نزدیک شوید.

هر چه فقیه متولی آن می‌شود معروف است، بله بعضی معروف‌ها لازم نیست فقیه متولی آن باشد مثل صله رحم یا کمک به مستضعف مالی که فقیه هم نباشد ما به دیدن همدیگر می‌رویم یا به فقیر کمک می‌کنیم، هر چه فقیه انجام می‌دهد معروف است ولی لازم نیست همه معروف‌ها را فقیه انجام بدهد؛ پس بینشان عموم و خصوص مطلق است، بعضی گفته‌اند عموم و خصوص من وجه است که امام راحل این را قبول ندارد و می‌گوید بین این دو عموم و خصوص مطلق است.

بنابراین تضادی بین ادله حاکمیت و ولایت فقیه با ادله حسبه که می‌گوید هر معروفی صدقه است، وجود ندارد و این‌ها قابل جمع است، معروف‌های اخلاقی را همه انجام می‌دهند؛ اما معروف‌هایی هست که از اخلاق گذشته و بالاتر است، جنبه حکومتی و اجرایی و اقتدار دارد که در اینجا باید ولایت و حکومت پشت آن باشد که انجام بگیرد.

مثلاً اگر می‌خواهیم جلوی احتکار که یک منکر است را بگیریم، این با جانم، چِشمم، مخلصم، فدات بشوم و زبان خوش امکان ندارد، باید بگوییم در انبار را باز کن و به مأموران دستور دهیم اجناس احتکارشده را به داخل بازار بیاورید و قیمت‌گذاری کنید تا مردم بخرند، در اینجا دیگر با نصیحت و موعظه کار پیش نمی‌رود بلکه اقتدار و حکومت لازم است.

دنیا هم قبول دارد که بعضی از معروف‌ها باید با تشکیلات اجرایی شود، ما هم همین را می‌گوییم که اسلام برای برخی از معروفات تشکیلات قائل بوده و این موارد بدون تشکیلات حل‌شدنی نیست.

ما می‌خواهیم بگوییم که حسبه یکی از ادله اثبات ولایت فقیه است، فرض کنید برای اثبات ولایت فقیه نه آیه داریم و نه روایت و تنها دلیل حسبه را داریم، اگر دست ما از همه ادله لفظیه تهی باشد؛ یعنی سندا و دلالتا نتوانستیم حتی یک روایت برای اثبات ولایت فقیه بیاوریم می‌توانیم با همین موضوع حسبه ولایت فقیه و رهبری دینی را اثبات کنیم. به چه دلیل؟ به این دلیل که همه مؤمنین باید همه معروف‌ها و حسبه را انجام بدهند؛ اما همه حسبه‌ها و معروف‌ها با نصیحت و اخلاق حل نمی‌شود، حالا که حل نمی‌شود باید چه‌کار کنیم؟ قدرت، ساز و کار و تشکیلات می‌خواهد این تشکیلات را چه کسی انجام بدهد؟ کسی که اذن دارد و اسلام به او اجازه داده و وی را حاکم قرار داده است. اصلاً به ادله لفظیه هم کار نداریم.

در تمام کشورها اعم از کمونیست و غیر کمونیست هم این مسئله وجود دارد که باید یکی قدرت را در دست داشته باشد آیا اسلام در این باره راه حل و نظری ندارد؟ می‌گوییم چرا دارد، حسبه یعنی آنچه شارع به ترک آن راضی نیست و یکی از مصادیق اعم حسبه هم نظام و تشکیلات گسترده است.

این تشکیلات گسترده را به چه کسی بسپاریم؟ به کسی که به قانون اسلام آشنا باشد، عادل و معتَمد باشد و نسبت به دیگران خطای کمتری داشته باشد؛ پس ما می‌خواهیم با امور حسبه بدون در نظر گرفتن ادله فقهی دیگر به یک مدعا و طرحی به نام حکومت اسلامی برسیم.

بله حالا بحث‌های عموم و خصوص مطلق و من وجه را امام راحل در رابطه با این احادیث فرموده است و اگر کسی بگوید ارتباط ادله حسبه با ادله ولایت فقیه چیست؟ بعضی می‌گویند عموم و خصوص مطلق است، برخی اعتقاد دارند عموم و خصوص من وجه است و شماری هم می‌گویند انقلاب نسبت است که ما مطرح نکردیم؛ اما درمجموع باید گفت این موارد مانع راه ما نیست، الآن ما هستیم و یک ادعا.

ان‌شاءالله در روزهای بعد قصد داریم سراغ فقها برویم ازجمله مرحوم نراقی، مرحوم میرزای نائینی، مرحوم آیت‌الله بروجردی، مرحوم امام و مرحوم آیت‌الله تبریزی و ... که این بزرگان به‌صراحت فرموده‌اند اگر ما در اثبات ولایت فقیه دلیل لفظیه را نارسا ببینیم باز هم دست ما خالی نیست؛ زیرا می‌توانیم ولایت فقیه را از طریق و مسأله حسبه حل و اثبات کنیم.

ان‌شاءالله در جلسات بعد عبارات فقها را می‌خوانیم تا دل شما مطمئن شود که مسأله حسبه خیلی مهم است.

متأسفانه در این بحث مانور زیادی داده نشده که علت آن را نمی‌دانم، در کتاب‌های فقهی فقط گفته‌اند «لالحسبه» و تنها در همین حد بیان کرده‌اند و این موضوع را چندان باز نکرده‌اند.

البته در بعضی از کتاب‌ها مثل بلغه الفقیه انواع حسبه توضیح داده شده است؛ اما در جایی حسبه را به‌صورت مبسوط و از ریشه بحث نکرده‌اند که انواع، قلمرو، سیر تاریخی، ادله، نگاه فقها و ... را نسبت به آن بیان کنند.

به همین دلیل هم من مقاله «حسبه و ولایت فقیه» را به‌صورت مبسوط نوشتم، سه الی چهار ماه بر روی این مقاله کار کردم، این عصاره چهار ماه تحقیق کتابخانه‌ای متمحض است؛ یعنی کار ما فقط پژوهش بود، در آن زمان نه امام جمعه بودم و نه امام شنبه! بلکه امام و مأموم خود بودیم و فقط تحقیق می‌کردیم.

من روی این مقاله خیلی کار کرده‌ام، این را چند بار بخوانید و سپس عبارات مرحوم نائینی را هم تمرین کنید و ببینید با یکی دو بار خواندن می‌شود فهمید یا نه عبارات مرحوم نائینی فارسی است؛ اما به‌اندازه‌ای تلگرافی صحبت کرده که درک آن دشوار است؛ چون ایشان فقیهی زبردست بود و بیشتر با عربی سر و کار داشت ولی در مشروطه لازم شد کتابی به زبان فارسی بنویسد؛ زیرا اقتضای زمان گاهی فقهای ما را به انجام برخی کارها وا می‌دارد.

در واقع به دلیل اینکه مشروطیت در خلأ تئوری‌پردازی قرار گرفت، مرحوم نائینی تئوری‌پرداز دوره مشروطه برای اینکه اثبات کند که ادعای مشروطه فقها که می‌گویند شاه را محدود کنیم که خیلی ظلم نکند، این خود مبنای دینی دارد و به آن می‌گویند: «دفع افسد به فاسد» و ...

این بحث شیرینی است که ادامه می‌دهیم و شما در آخر خواهید دید که اگر برای اثبات ولایت فقیه هیچ دلیلی نباشد حسبه به‌تنهایی، خیلی گویا و روشن و با یک نگاه وسیع می‌تواند دلیل محکمی بر اثبات ولایت فقیه باشد./902/236/ر

 

مقرر: هادی رحیمی کوهستان

 

منابع و مآخذ:

[1]. وسائل الشیعه، ج 9، ص 381.

[2]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 141.

[3]. سنن ابن ماجه، محمد ابن ماجه، جلد یک، صفحه 82.

[4]. وسائل الشیعه، ج 16، ص 277.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۱ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۹:۲۸
طلوع افتاب
۰۶:۲۹:۱۰
اذان ظهر
۱۳:۰۶:۰۰
غروب آفتاب
۱۹:۴۲:۱۰
اذان مغرب
۱۹:۵۹:۴۳