vasael.ir

کد خبر: ۵۰۸۶
تاریخ انتشار: ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۱ - 07 May 2017
ولایت و حکومت؛ حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی/ جلسه 29

فقیه بهترین فرد برای اداره امور دین و دنیای مردم است

پایگاه اطلاع‌رسانی وسائل- حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی با اشاره به نظرات مرحوم نراقی پیرامون ولایت فقیه، گفت: با توجه به اینکه باید جامعه دینی دارای سرپرست باشد، فقیه بهترین فرد برای اداره امور دینی و دنیوی مردم است.

به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاع‌رسانی وسائل، حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه بیست و نهم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که هفتم دی‌ماه 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، در ادامه بیان نظر فقها پیرامون موضوع ولایت فقیه، به تشریح نظرات و دلایل مرحوم نراقی در اثبات ولایت فقها پرداخت.

 

خلاصه درس گذشته:

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی با اشاره به نظرات و دلیل مرحوم نراقی پیرامون موضوع ولایت فقیه، اظهار کرد: مرحوم نراقی در این مبحث دو ادعای کلی دارد؛ نخست اینکه فقها مانند ائمه (ع) ولایت دارند و دوم اینکه این ولایت حداقلی هم نیست بلکه گسترده بوده، عمومیت دارد و همه حوزه‌ها را دربر می‌گیرد.

وی افزود: مرحوم نراقی در مورد ادعای اول می‌گوید ولایت فقها همانند ولایت پیامبر و امامان معصوم است؛ مگر اینکه دلیلی آمده باشد که معصوم در این جهت جدا بوده و در این جایگاه کسی به مقام معصوم نمی‌رسد؛ مثل عصمت و ولایت تکوینی.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی ادامه داد: در مورد ادعای دوم و گستردگی ولایت فقها هم بر اساس نظر مرحوم نراقی در هر کاری که مربوط به امور بندگان خدا باشد؛ یعنی تمام امور جزئی، کلی، شخصی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... و تمام اموری که مربوط به دین و دنیای مردم است ولی فقیه حق تصرف و ولایت در آن را دارد.

وی تصریح کرد: از سوی دیگر تمام مواردی که شرع، عقل و عادت اجتماعی گفته که باید انجام بگیرد و شارع مشخص نکرده چه کسی باید آنها را انجام دهد، در حوزه کاری فقیه است.

استاد درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی با اشاره به دلایل مرحوم نراقی در مورد این دو ادعا، اظهار کرد: مرحوم نراقی برای اثبات این دو ادعا چند دلیل شامل اجماع، روایات و بدیهیات را آورده است.

 

خلاصه درس حاضر:

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی با اشاره به نظرات آیت‌الله فاضل نراقی پیرامون موضوع ولایت فقیه، اظهار کرد: مرحوم نراقی دو ادعا دارد؛ ادعای اول این است که هر چه ولایت آن برای پیامبر و امام معصوم است برای فقیه جامع‌الشرایط نیز است؛ مگر مواردی که به واسطه دلیل خاصی مختص امام معصوم شده باشد و ادعای دوم این است که هر کاری که به ذهن انسان برسد و در مورد دین و دنیای مسلمانان باشد، آن موضوع در حوزه ولایت فقیه است.

وی با اشاره به دلایل مرحوم نراقی برای این دو ادعا، افزود: مرحوم نراقی برای ادعای اول سه دلیل اجماع علما، روایات و بدیهی بودن این امر را ذکر می‌کند و می‌گوید وقتی عباراتی مثل فلانی وارث من است، مثل من است، به‌منزله من است، جانشین من است، امین کارهای من است، حجت من بر شما بوده و از جانب من بر شما حاکم است و حکم می‌راند و حکومت می‌کند مطرح می‌شود، از این عناوین چه به ذهنتان می‌رسد و متبادر می‌شود؟ هرچه به ذهن شما متبادر می‌شود همان حق است.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی اضافه کرد: وقتی می‌گوییم حوزه ولایت گسترده بوده و امر دین و دنیای مردم را شامل می‌شود آیا می‌شود شارع حکیم این همه کارهای دینی و دنیایی را بی‌سرپرست بگذارد؟

وی ادامه داد: شارع ناچار است برای کارهای دینی و دنیایی مردم یک قیّم و متولی را منصوب کند و بگوید متولیِ کارهای دین و دنیای شما فلانی است؛ اما در این زمینه شخص مشخصی را معین نکرده است.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی اظهار کرد: از یک طرف کسی را نداریم که شارع روی او انگشت گذاشته باشد؛ اما وقتی از این طرف نگاه می‌کنیم می‌بینیم غوغا است، روایات فراوانی داریم که روی کلمه و عنوان فقیه برای سرپرستی و ولایت در جامعه تأکید مؤکد دارند.

 

تقریر درس:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث فرمایشات مرحوم آیت‌الله علامه احمد نراقی معروف به نراقی دوم یا فاضل نراقی است، ایشان ابتدا دو ادعا مطرح می‌کند و بعد دو تا دلیل می‌آورد؛ ادعای اول این است که هر چه ولایت آن برای پیامبر و امام معصوم است برای فقیه جامع‌الشرایط هم است؛ «الا ما اخرجه الدلیل»؛ الا آنچه به واسطه دلیل خاصی مختص امام معصوم شده باشد که در فقیه نیست و ما به این موارد در جلسه قبل اشاره کردیم.

موضوع دوم که ایشان اشاره کرده این بود که هر کاری که به ذهن انسان برسد و در مورد دین و دنیای مسلمانان باشد، آن موضوع باید مدیریت شود؛ چون مسلمان باید در امور دین و دنیای خود نظم و انضباط و چینش داشته باشد.

پس حوزه ولایت، حوزه گسترده‌ای است؛ یعنی هر چه به فکر شما برسد که به زندگی مسلمان ربط دارد چه زندگی فردی و چه مسائل اجتماعی، ولایت، تمامی آن حوزه‌ها را فرامی‌گیرد.

بنابراین آنچه عقلاً، شرعاً و عادتاً در زندگی دنیایی و دینی انسان نقش دارد حوزه ولایت فقیه همه اینها را دربر می‌گیرد، بعد مرحوم نراقی شروع کرده به دلیل آوردن و استدلال کردن که چرا می‌گوییم هر چه برای پیامبر و امام است برای فقیه هم است.

ایشان می‌فرماید: سه تا دلیل داریم؛ نخست اجماع علما، مشهور بین علما و فقها این است که اختیارات و شئونی که پیامبر و امامان دارند همان شئون را فقیه هم دارد و در این مسئله بین علما اجماع وجود دارد.

دلیل دوم روایات باب است، روایاتی که عناوینی در آنها به کار رفته که این عناوین بار ولایی دارد؛ یعنی هر کدام از این‌ها را که نگاه کنیم در آنها عناوین با بار ولایی به کار رفته است؛ از جمله اینکه علما وارث من هستند، حجت من هستند، خلیفه من هستند، امین من هستند و ... که این روایات و عبارات نشان می‌دهد فقها کار اجرایی و عملیاتی دارند نه فقط کار قضاوتی و فتوایی؛ یعنی فقها علاوه بر مقام فتوا و قضا که دو مقام بسیار بزرگ است، مقام ولایت را هم دارند و این موضوع از روایات به دست می‌آید.

بعد مرحوم نراقی می‌فرماید: این موضوع بدیهی است، شاید نتوانیم این را دلیل جداگانه حساب کنیم؛ ولی می‌توانیم آن را دلیل هم حساب کنیم، فاضل نراقی می‌گوید: اصلاً بحث ولایت فقیه از بدیهیات است؛ یعنی هر کسی که در زندگی انسان ذره‌ای فکر کند می‌بیند ولایت فقیه ضرورت زندگی بوده و جزء بدیهیات است.

تعبیر ایشان این است و مثال خوبی هم می‌زند می‌گوید: «فانّ من البدیهیات»؛ یعنی این از چیزهایی است که روشنِ روشن است و دیگر احتیاجی به دلیل ندارد «یفهمها کلُّ عامی و عالم»؛ یعنی مطلبی که الآن می‌خواهیم بگوییم هم عوام و هم خواص می‌فهمند، بدیهیاتی است که هر آدم معمولی و عالم آن را درک کرده و قضاوت و تصدیق می‌کند که این موضوع درست است.

مطلب بدیهی آن است که مثل آفتاب روشن است، خواص می‌فهمند، عوام می‌فهمند و دیگر شبهه‌ای هم برای آنها باقی نمی‌ماند این‌گونه مطالب را بدیهی می‌گوییم، به قول معروف اظهر من الشمس است. می‌پرسند شما غذا می‌خورید؟ آب می‌نوشید؟ می‌گوییم اینکه دیگر بدیهی است. به‌اندازه‌ای روشن است که دیگر سؤال پرسیدن و دلیل آوردن نمی‌خواهد؛ چون پاسخ آن معلوم است.

حالا مرحوم نراقی یک مثال می‌زند و می‌فرماید: «إذا قال نبیّ لأحد عند مسافرته أو وفاته: فلان وارثی و مثلی و بمنزلتی و خلیفتی و أمینی و حجتی و الحاکم من قبلی علیکم»[1]

وقتی یک پیغمبر می‌خواهد به مسافرت برود یا می‌خواهد از دنیا برود، به آن فرد که وصی و جانشین او باشد یا هر کس دیگر می‌گوید: فلانی من دارم به مسافرت می‌روم یا احساس می‌کنم می‌خواهم از دنیا بروم فلانی وارث من است، مثل من است، به‌منزله من است، جانشین من است، امین کارهای من است، حجت من بر شما بوده و از جانب من بر شما حاکم است و حکم می‌راند و حکومت می‌کند.

مرحوم نراقی می‌فرماید اگر آن پیغمبر این‌جوری بگوید شما از این لحن چه می‌فهمید؟ می‌خواهد بگوید فرض کنید روایات هم نداریم و اجماع علما را هم نداریم شما هستید و همین عناوین، از این عناوین چه به ذهنتان می‌رسد و متبادر می‌شود؟ هرچه به ذهن شما متبادر می‌شود همان حق است؛ وارث، خلیفه، امین، حاکم و ...

بعد می‌فرماید: «و المرجع لکم فی جمیع حوادثکم و بیده مجاری امورکم و أحکامکم و هو الکافل لرعیّتی»؛ مردم من می‌روم؛ اما فلانی در تمام رخدادهای زندگی محل رجوع برای شما است، مجاری امور و جریان کارها به دست فلانی است و احکام که هم قضاوت و هم حکم مسائل دینی را شامل می‌شود به دست او است.

من می‌روم؛ اما فلانی متکفل و عهده‌دار کارهای مردم است، اگر پیامبری بخواهد به مسافرت برود یا از دنیا برود و این سخنان و واژه‌ها بر زبانش جاری شود از این‌ها چه می‌فهمیم؟

مرحوم نراقی می‌فرماید: «أنّ له کل ما کان لذلک النبی فی امور الرعیة و ما یتعلق بامّته بحیث لا یشک فیه احد و یتبادر منه ذلک»؛ از این عبارات می‌فهمیم هر چیزی که برای آن پیامبر است برای جانشین او هم است، هر کاری که می‌کرد، هر قدرتی که داشت، هر مسئله‌ای که به دست او باز می‌شد و آنچه در مورد آن پیامبر به ذهن می‌آید، در امور مردم گره‌گشایی می‌کرد، قضاوت می‌کرد و فتوا می‌داد اکنون بر عهده جانشین او است.

هر آنچه مربوط به امت آن پیامبر است، وقتی گفت فلانی به جای من است، این جانشین باید همان کارها را انجام دهد و مجوز دارد.

مرحوم نراقی می‌گوید: این حرف‌هایی که گفتیم احدی در آن شک نمی‌کند؛ یعنی عامی باشد یا خواص باشد، کشاورز باشد و ... در این سخنان شک نمی‌کند. شما به یک کشاورز بگویید: اگر فردی بگوید من می‌روم فلانی جانشین من است چه معنا می‌دهد؟ می‌گوید پاسخ این معلوم است؛ یعنی هر کاری که می‌کرده جانشین هم باید انجام دهد. اگر از یک چوپان هم بپرسید وقتی شما به مسافرت می‌روید و کسی را جانشین خود قرار می‌دهید آن جانشین چه‌کار می‌کند؟ می‌گوید: معلوم است جانشین باید گله را بچراند، به گوسفندان آب و علوفه بدهد و ...

این موضوع بدیهی است، مسئله فلسفی و بغرنجی نیست که کسی نفهمد، هر عامی و عالم درک می‌کند که جانشین چه اختیاراتی دارد.

مرحوم نراقی می‌فرماید: از این مطلب آنچه به ذهن شما تبادر می‌کند همان حق است، از خلیفه چه چیزی به ذهن شما می‌آید؟ جانشین، از وارث چه چیزی به ذهن می‌رسد؟ یعنی هر کاری که مورّث انجام می‌دهد وارث هم انجام می‌دهد، این می‌شود تبادر و تبادر هم علامت حقیقت است.

پس علاوه بر اجماع و روایات زیادی که داریم خود همین مسئله را پیش هر آدم عامی و عالم مطرح کنید که کسی گفته من دارم می‌روم فلانی جانشین، امین و خلیفه من است چه معنایی دارد؟ می‌گوید یعنی هر کاری وقتی من بودم انجام می‌دادم همان کار به گردن جانشین است و باید انجام بدهد، این موضوع بدیهی است.

بعد می‌فرماید: «فهل یبقی لاحد شک فی انه له فعل کل ما کان للسلطان فی امور رعیة»؛ آیا اگر کسی این حرف‌ها را زد برای کسی شکی باقی می‌ماند؟ آنچه برای آن سلطان یا نبی یا خلیفه بود برای این جانشین هم است.

پس بحث اول اثبات این است که «ما کان للنبی و الامام فهو لخلیفته»؛ آنچه برای پیامبر و امام است برای خلیفه او هم است، استثناء هم ندارد مگر اینکه دلیل وجود داشته باشد که شامل چند مورد است که در جلسه قبل گفتیم؛ مثل عصمت و ولایت تکوینی که مختص ائمه معصوم (ع) بوده و خیلی هم ربطی به مسائل اجتماعی ندارد.

اما محور دوم، ادعا و حرف مرحوم نراقی این بود که هر آنچه شما در زندگی دینی و دنیایی نیاز دارید ولایت همه آنها را پوشش می‌دهد، فاضل نراقی می‌خواهد در محور دوم این را توضیح دهد؛ یعنی دلیل بر ادعای دوم «و اما الثانی فیدل علیه بعد الاجماع ایضا امران»؛ دلیل این ادعای دوم علاوه بر اجماع، دو مسئله است، در اینجا هم اجماع را داریم، همه کسانی که می‌گویند ولایت پیامبر و امام به فقیه منتقل می‌شود همه این افراد می‌گویند حوزه ولایت فقیه گسترده است و مسائل دینی و دنیایی را شامل می‌شود که این دلیل اجماع است.

پس دلیل اجماع که قبلاً توضیح دادیم همان اجماع در مورد بحث دوم هم صادق است، هر کسی که می‌گوید پیامبر و امام هر وظیفه‌ای دارد آن وظایف بر عهده فقیه هم است همان فرد اینجا هم می‌گوید هر حوزه‌ای اعم از دینی و دنیایی که کار پیامبر و امام بود مسؤولیت و ولایت فقیه آن را هم شامل می‌شود؛ پس این دلیل اجماع.

اما دو تا دلیل دیگر اضافه بر این است، «احدهما انه مما لا شک فیه»؛ مرحوم نراقی خیلی عرفی و عقلایی فکر می‌کرده و به دلیل آنکه دستی در کار داشته می‌خواهد مسائل را برای ما حلاجی کند، می‌خواهد بگوید این‌ها مسائلی است که اگر انسان کمی فکر کند باور کرده و برای وی معلوم می‌شود؛ به‌گونه‌ای که حتی احتیاجی به استدلال هم ندارد.

می‌فرماید: «انه مما لا شک فیه ان کل امر کان کذلک»؛ هر امری که چنین باشد؛ یعنی قرار باشد همه حوزه زندگی ما را فرابگیرد و به کسی بگویند مسؤولیتی است که همه مسائل دین و دنیای شما مربوط به آن است، می‌گوید: «لا بد وان ینصب الشارع الرؤف الحکیم علیه والیاً و قیما و متولیا»؛ در این صورت شارع حکیم ناچار است کسی را در رأس این کارها بگذارد که امر دین و دنیای مردم را ساماندهی کند.

شما که می‌گویید حوزه ولایت گسترده بوده و امر دین و دنیای مردم را شامل می‌شود آیا می‌شود شارع حکیم این همه کارهای دینی و دنیایی را بی‌سرپرست بگذارد؟

مرحوم نراقی می‌فرماید: شارع و خدایی که هم رئوف و هم حکیم است ناچار است کسی را نصب کند، خدایی که هم نسبت به بندگان خود مهربان بوده و هم دنیا را با حکمت اداره می‌کند امور دینی و دنیایی مردم را بدون سرپرست باقی نمی‌گذارد.

خداوند صفات زیادی دارد؛ اما امام ِصفات خداوند حکمت است، علیم و حکیم است، خبیر و حکیم است، غفور و حکیم است و ... شما در قرآن در هر جا حکیم می‌بینید، حکمت ام و مادر صفات خداوند است. هیچ کاری از کارهای خداوند بدون حکمت نیست؛ ازاین‌رو آیت‌الله جوادی آملی (حفظه الله) می‌فرماید: حکمت از صفات خداوند است؛ اما مادر و امام صفات است، مابقی صفات به دنبال حکمت خداوند است، علم خدا، غفران، عفو و همه صفات خداوند از حکمت ریشه گرفته و به دنبال این صفت هستند.

شارعی که هم رئوف و هم حکیم است، آیا می‌شود این شارع، این دین و این خدا کارهای زندگی ما را بدون راهنما بگذارند؟ پس ناچار است شارع بر اموری که گفتیم یک قیّم و متولی را منصوب کند و بگوید متولی کارهای دین و دنیای شما فلانی است.

«والمفروض عدم دلیل علی نصب معین»، مرحوم نراقی در اینجا وارد استدلال می‌شود و می‌فرماید: فرض ما این است که شارع یک شخص معینی را نام نبرده، بعد از امامان کسی را به نام مشخص نکرده و انگشت روی شخص خاصی نگذاشته است.

این معلوم است؛ به‌گونه‌ای که در زبان و سخنان ائمه معصوم (ع) نداریم که فلانی خلیفه من است، غیر از پیغمبر (ص) که فرمود: علی (ع) خلیفه من است و امامان هم این کار را کردند بعد از آن نداریم که امامی انگشت بر روی یک نفر گذاشته باشد و بگوید این شخص جانشین من است.

این یک فرض، «أو واحد لابعینه»؛ یا یک نفر لابعینه هم مشخص نشده و حتی نگفته که یک نفر را از بین خودتان انتخاب کنید «او جماعة غیر الفقیه»؛ یا بگوید عده‌ای را شورایی جمع کنید که فقیه نباشند؛ ولی سرپرست کارهای شما باشند، مثلاً در جایی بگوید جماعتی را جمع کنید که فقیه در بین آنها نباشد و من این جماعت را به‌عنوان اداره‌کننده امور زندگی شما نصب کردم. این‌جور چیزی هم نداریم.

پس نه شخص معین داریم، نه لابعینه داریم و نه جماعتی که فقیه نباشند داریم. مثلاً شرع نگفته من عدول مؤمنین را برای اداره جامعه شما نصب کردم، این‌جور چیزی هم نداریم، البته موضوع عدول که اگر فقیه نباشد نوبت به آن می‌رسد بحث دیگری است، با این بحث قاطى نشود.

پس ما در این زمینه شخص معین نداریم، واحد لابعینه هم فرض این است که نداریم و جماعتی که فقیه در بین آنها نباشد هم برای اداره جامعه نداریم پس چه‌کار کنیم؟

می‌فرماید: «واما الفقیه فقد ورد فی حقه»؛ اما در مورد فقیه روایات داریم که 19 مورد از این‌ روایات را خود مرحوم نراقی آورده است، ازجمله اینکه فقیه متکفل ایتام آل محمد (ص) است، چراغ راه است، پناهگاه، خلیفه، امین، وارث و ... است.

از آن طرف کسی را نداریم که شارع روی او انگشت گذاشته باشد؛ اما وقتی از این طرف نگاه می‌کنیم می‌بینیم غوغا است، روایات فراوانی داریم که روی کلمه و عنوان فقیه تأکید مؤکد دارند.

«واما الفقیه فقد ورد فی حقه ما ورد من الاوصاف الجمیلة والمزایا الجلیلة»؛ اما در مورد فقیه آنچه از اوصاف جمیل و زیبا وارد شده است داریم، مثلاً اینکه فقیه نسبت به عابد مثل خورشید نسبت به ماه می‌ماند یا مثل خورشید نسبت به سایر ستارگان می‌ماند.

مزایای زیادی برای فقیه بیان کرده‌اند، مثلاً گفته‌اند یک فقیه پدر شیطان را درمی‌آورد، یک فقیه با یک لشکر از شیاطین برابر بوده و دست آنها را می‌بندد.

مرحوم نراقی می‌گوید: شارع از آن طرف شخصی را معین نکرده؛ اما از این طرف آمده راجع به فقیه غوغا کرده است، فقیه را به‌صورت کامل توصیف و تعریف کرده و او را بالا برده است.

فاضل نراقی می‌فرماید: شما از این چه می‌فهمید؟ همین که شارع آمده صفات و ویژگی‌های فقیه را به ما گفته و اثرگذاری او را در جامعه برای ما گفته است، کاملاً به دست می‌آید، «وهی کافیةٌ فی دلالتها علی کونه منصوبا منه»؛ این روایات در دلالت آنها کافی است.

این سخن که گفتیم بر این دلالت می‌کند که در عصرغیبت فقیه با این شرایط از طرف شارع منصوب است؛ چون راه دیگری نداریم، راه‌ها بسته است، کسی که مشخص نشده است، فردی به‌صورت لا بعینه هم معین نشده و جمعیتی که فقیه در میان آنها نباشد هم مشخص نشده است، پس چه کنیم؟

از آن طرف شارع از فقیه برای ما داد سخن سر داده است؛ پس معلوم می‌‌شود این حسابی دارد و این تعریف و توصیف‌ها بی‌حساب و کتاب نیست. این دلیل اول برای اینکه باید فقیه عهده‌دار کارهای دینی و دنیایی ما باشد.

دلیل دوم، عنایت کنید که در اینجا استدلال‌های مرحوم نراقی اشارات ظریفی دارد، «وثانیهما: ان بعد ثبوت جواز التولی له ولا متول له»؛ دلیل دوم ما بر اینکه باید امور دنیایی و دینی را به فقیه بسپاریم این است که بعد از آنکه ثابت شد پذیرفتن این ولایت برای فقیه جایز است، تولی یعنی ولایت را قبول کردن و عهده‌دار آن شدن، «وعدم امکان القول بانه یمکن ان لا یکون لهذا الامر من یقوم له»؛ ثابت شد ممکن نیست به این قائل شویم که ممکن است کسی نباشد که باید عهده‌دار این امر شود. اینجا کمی دست‌انداز استدلالی دارد.

شارع گفته آقای فقیه! شما می‌توانید متولی امر دین و دنیای مردم باشید این یک، دوم ثابت شد که این‌گونه امور نمی‌تواند بدون متولی باشد، نمی‌شود شارع دین و دنیا را رها کند و بگوید من کاری ندارم، پیامبری را فرستادم و وقتی از دنیا رفت دیگر تمام. نمی‌شود دین و دنیای ما را رها کرده و نظم و انضباطی، قانونی، برنامه‌ای و راهبر و رهبری قرار ندهد، ممکن نیست، عقل ما این را نمی‌پذیرد.

حالا که ثابت شد برای فقیه جایز است که ولایت را عهده‌دار شود و روشن شد که این‌گونه امور مهم نمی‌تواند بدون سرپرست باشد، می‌گوییم: «نقول ان کل من یمکن ان یکون ولیا ومتولیا لذلک الامر ویحتمل ثبوت الولایة له یدخل فیه الفقیه قطعا من المسلمین»؛ پس این امر نمی‌تواند بدون سرپرست باشد، حال بهتر است چه کسی سرپرست باشد؟ از میان این همه آدم بهتر است چه کسی امور دینی و دنیایی مردم را سرپرستی کند؟

یک فرض این است که شما می‌گویید این مهم را به دست کسی می‌دهیم که فقیه نباشد، فرض دوم این است که سرپرستی و ولایت جامعه را به دست عده‌ای می‌دهیم که ثقه باشند؛ اما فقیه نباشند.

خب چرا این‌جوری بگوییم؟ از آن طرف بگوییم، می‌گوییم این امر را به دست فقیه می‌دهیم که ثقه هم هست، وقتی فقیه بود ثقه هم هست، وقتی فقیه بود مسلط بر کار هم است، عقل ما می‌گوید اگر قرار است این کار را به دست کسی بدهید که جامع باشد فقیه هم ثقه است، هم مدیر است و مدبر است؛ اما یک آدم ثقه ممکن است ثقه باشد اما فقیه نباشد، ممکن است عادل باشد ولی عالم نباشد.

خب کدام بهتر است؟ معلوم است این مسؤولیت را به کسی بدهیم که اگر فقیه بود باید عادل هم باشد چون بدون عدل این مقام به او نمی‌رسد، ثقه هم باشد، چون که صد آمد نود هم پیش ماست، عقل می‌گوید این کار که مربوط به دین و دنیا است را به دست کسی بدهید که از همه جهات کامل است، علمش را دارد، عدلش را دارد و برای شما ثقه و اطمینان هم می‌آورد؛ اما اگر به فرد ثقه تنها واگذار کردیم، علم ندارد یک پای او می‌لنگد، به فرد عادل سپردیم که عدل دارد ولی علم ندارد باز هم درست نیست، خب معلوم است که باید چه‌کار کنیم تکلیف معلوم است.

می‌فرماید «ان کل من یمکن ان یکون ولیا و متولیا لذلک الامر ویحتمل ثبوت الولایة له یدخل فیه الفقیه قطعا من المسلمین»؛ هر کسی که ممکن است ولی باشد و قرار است متولی این امر شود و احتمال می‌دهیم که ولایت برای او باشد، هر کس که شما احتمال بدهید چنین ویژگی‌هایی را داشته باشد اگر بخواهیم کسی را پیدا کنیم که چنین کاری را عهده‌دار شود، بدون شک فقیه داخل در این جمع است؛ زیرا تنها فقیه این ویژگی‌ها را دارد.

اگر شما بخواهید در بین مسلمانان عادلی پیدا کنید، ثقه ای پیدا کنید و مسلمانی پیدا کنید که این کار را به او بدهید فقیه همه اینها را دارد، هم عادل است، هم ثقه بوده و هم فقیه است و هر سه ویژگی را دارد؛ پس چرا این امر را به دیگری بدهیم؟

پس وقتی می‌خواهیم کار سرپرستی و ولایت جامعه را به کسی بسپاریم فقیه در بین همه این افراد اولی است.

«و اما و لا عکس»؛ یعنی اگر شما این امر را به ثقه سپردید فقیه نیست و به عادل سپردید فقیه نیست، خب عقل می‌گوید پس این مهم را به دست کسی بدهید که اگر کار را به دست او دادید علاوه بر فقه، ثقه هم هست، عادل هم هست و مدیر هم هست.

امر دایر است بر اینکه ولایت را به فقیه بدهیم یا به غیر فقیه؟ پس امر ولایت و سرپرستی جامعه را به فقیه می‌دهیم که همان ویژگی‌های دیگران را داشته و کاستی‌های دیگران را ندارد./902/236/ر

مقرر: هادی رحیمی کوهستان

 

منابع و مآخذ:

[1]. عوائدالایام، نراقی، احمد، چاپ جدید، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم. ص 537 و 536.


 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۱:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۵۶:۵۱
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۳۵
غروب آفتاب
۱۹:۲۵:۴۱
اذان مغرب
۱۹:۴۲:۳۹