vasael.ir

کد خبر: ۴۹۵۳
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۹:۰۵ - 16 April 2017
ولایت و حکومت؛ حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی/ جلسه 25

مشهوره ابی خدیجه از منظر حضرت امام(ره) بر ولایت فقیه دلالت دارد

پایگاه اطلاع‌رسانی وسائل- حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی با اشاره به مشهوره ابی خدیجه گفت: نظر حضرت امام(ره) بر این است که این روایت می‌خواهد دو نکته را بگوید؛ صدر روایت مربوط به قضاوت و منازعات حقوقی بوده و ذیل روایت در مورد منازعات سیاسی و اجتماعی و بین‌المللی است که مدیریت آن مسائل بر عهده ولی فقیه است.

به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاع‌رسانی وسائل، حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه بیست و پنجم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که سی‌ام آذرماه 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، در ادامه روایات اثبات‌کننده موضوع ولایت فقیه، با اشاره به روایت «مشهوره ابی خدیجه» به تشریح شئون ولایت، قضاوت و فتوا دادن فقها و علما پرداخت.

 

خلاصه درس گذشته:

استاد درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی، با اشاره به اینکه مرحوم صاحب جواهر معتقد است که در اثبات ولایت فقیه نه ‌تنها از ادله عقلیه و امور حسبیه بلکه از ادله لفظیه هم می‌توان استفاده کرد، افزود: این عالم با اشاره به روایت «فانی قد جعلته علیکم حاکما» تأکید می‌کند که ظاهر این جمله کاملاً بر اثبات ولایت فقیه دلالت دارد.

وی ادامه داد: ایشان می‌فرماید وقتی سید یا مولی بر برده‌اش، مرد بر زنش و همچنین پدر بر پسرش می‌تواند حد جاری کرده و اقامه حد کند فقیه از اینها کمتر نبوده و به طریق اولی می‌تواند اقامه حد کند.

امام جمعه بجنورد با اشاره به استدلال صاحب جواهر بر اثبات ولایت فقیه از طریق مذاق شریعت خاطر نشان کرد: دین اسلام سکولار نیست که گفته باشد در خانه بنشین و تنها خدا را عبادت کن بلکه دین ما یک دین کلی و کامل بوده که همه مسائل سیاسی، اجتماعی، فردی، فرهنگی و ... را در بر می‌گیرد و اگر این موضوع از منابع دین و معارف اسلامی هضم شود، استدلال دیگری نمی‌خواهد.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی تصریح کرد: از مجموع روایاتی که تاکنون خواندیم و عباراتی که از فقها نقل کردیم می‌توان گفت که مشهور فقها قائل به ولایت فقیه‌اند و اگر هم عده‌ای مخالف‌اند، مخالف اصل آن نیستند بلکه مخالف گستردگی و مطلقه بودن آن هستند و می‌گویند بله فقیه ولایت دارد؛ اما به این وسعت و گستردگی که می‌گویید نبوده و محدود و حداقلی است که آیت‌الله خویی و دیگران از این جمله علما هستند.

وی اضافه کرد: اگر به فرض هم بگوییم این افراد ولایت مطلقه فقیه را قبول ندارند؛ اما باید گفت اصل ولایت را قبول دارند و تنها می‌گویند دایره آن محدود است والا در اینکه فقیه ولایت دارد شکی در کلام آنها نیست.

 

خلاصه درس حاضر:

امام جمعه بجنورد در ادامه روایات اثبات‌کننده موضوع ولایت فقیه، با اشاره به روایت «مشهوره ابی خدیجه»، اظهار کرد: امام صادق(ع) در این روایت تأکید می‌کند که هرگاه بین شیعیان خصومت، دعوای حقوقی و اختلافی پیش آمد، از اینکه برای گرفتن و یا دادن حق و یا اصلاح خصومت بین خود قضات فاسق را حَکم قرار دهند، بپرهیزند.

وی با اشاره به اینکه امام (ع) پس از آن می‌فرماید برای رفع اختلافات خود به سلطان عادل مراجعه کنید؛ زیرا «انی قد جعلته علیکم قاضیا»، افزود: در اینجا قضاوت تنها به معنای مصطلح آن نیست؛ چراکه قضاوت تنها یکی از شئون ولایت فقها است در حالی که فقیه افزون بر شأن تبلیغ و ترویج دین، شئون قضاء، افتاء و تصرف در امور را هم دارد.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی تصریح کرد: وقتی شارع مقدس می‌گوید به طرف سلطان جائر و ستمگر نروید، شیعه را همان طور بلاتکلیف نگذاشته بلکه از لحن حدیث پیدا است که وقتی می‌گوید به طرف سلطان جائر نروید مفهوم آن این است که به طرف سلطان عادل بروید.

وی به کلام امام خمینی پیرامون مشهوره ابی خدیجه اشاره کرد و گفت: فرمایش امام (ره) آن است که صدر روایت در مورد رفع اختلاف و قضاوت است و ذیل روایت مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی و اجرایی است، اینکه اگر به کشور حمله شد چه کسی باید فرمان مقابله صادر کند و متجاوز را بیرون کنند این موارد دیگر به قاضی مربوط نیست. پس معلوم می‌شود صدر و ذیل این روایت می‌خواهد دو نکته را بگوید؛ صدر روایت مربوط به قضاوت و منازعات حقوقی بوده و ذیل روایت در مورد منازعات سیاسی و اجتماعی و بین‌المللی است.

 

تقریر درس:

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن علی بن محبوب، عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن أبی الجهم، عن أبی خدیجة، یک روایت دیگر که فقها در باب ولایت فقیه به آن تمسک و استناد کرده‌اند و روایت معروفی هم هست، روایت «مشهوره ابی خدیجه» است.

سه روایت در باب ولایت فقیه خیلی مهم است؛ یکی توقیع شریف و مبارک، یکی مقبوله عمر بن حنظله و دیگری مشهوره ابی خدیجه که امروز بحث در مورد روایت سوم را شروع می‌کنیم، این روایت در وسائل الشیعه، ج 27، ص 139، باب 11، حدیث 6 آمده است.

روایت مشهوره ابی خدیجه در مورد ولایت و حکومت اسلامی بوده و فقهای بزرگی مثل حضرت امام (ره)، صاحب جواهر، نراقی و دیگران به آن استناد کرده‌اند، سند این روایت خوب است و تنها یک نفر از راویان آن اشکال دارد که آن هم چون دو طرف آن راوی، راویان محکمی هستند اشکالی وارد نمی‌کند؛ در نتیجه به آن روایت مشهوره می‌گویند.

این روایت بین فقها مشهور است و آن را قبول کرده‌اند و به علت ضعف یک راوی، روایت به هم نمی‌خورد، محمد بن الحسن، محمد بن علی بن محبوب، أحمد بن محمد و الحسین بن سعید این چند نفر خیلی مهم بوده و برخی از اصحاب اجماع هستند، «عن أبی الجهم» اما أبی الجهم مجهول است، زندگینامه‌اش معلوم نیست، سه تا أبی الجهم داریم که هر سه مجهول‌اند و در علم رجال شناخت زیادی درباره آنها نیست.

بعد به ابی خدیجه می‌رسیم که آدم مهمی بوده و اسم او سالم بن مکرم الجمّال الکوفی است، شتردار بوده و کاروان شتر داشته است، درباره ابی خدیجه توثیق داریم و از اصحاب امام صادق (ع)، امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) است. شخصیتی است که تقریباً مشکلی درباره‌اش نیست، بعضی گفته‌اند «ثقة ثقة» و دو بار گفته‌اند قابل اطمینان است، در سند کامل الزیارات هم هست و بسیاری از فقها می‌گویند هر کس در آن سند باشد همین کافی است که بگوییم آدم درستی است.

پس اجمالاً این روایت از نظر سندی اشکال اساسی ندارد فقط راجع به أبی الجهم یک نوع جهل وجود دارد که شخصیت او برای ما خیلی روشن نیست؛ اما به دلیل آنکه در دو طرف او آدم‌های محکم و مورد اعتمادی هستند این مسأله اشکالی وارد نمی‌کند؛ در نتیجه به این روایت مشهوره ابی خدیجه می‌گویند.

 

هشدارها و هدایت‌ها در روایت مشهوره ابی خدیجه

حالا متن روایت را عنایت کنید، ابی خدیجه از امام صادق(ع) نقل می‌کند، می‌گوید: «قال: بعثنی أبو عبد الله علیه‌السلام إلى أصحابنا»؛ یعنی روزی امام صادق (ع) من را پیش یاران و اصحاب خود فرستاد و فرمود برو به یاران ما این‌طور بگو «قل لهم: إیاکم إذا وقعت بینکم خصومة أو تدارىءٌ فی شئ من الاخذ و العطاء أن تحاکموا إلى أحد من هؤلاء الفساق، اجعلوا بینکم رجلا قد عرف حلالنا و حرامنا، فانی قد جعلته علیکم قاضیا، و إیاکم أن یخاصم بعضکم بعضا إلى السلطان الجائر» [1]

مضمون این روایت تقریباً همان مضمون روایت مقبوله است منتها با برخی تفاوت‌هایی که دارد، پس الآن بحث ما مشهوره ابی خدیجه است، اول این روایت را ترجمه کنیم، امام صادق (ع) فرمود: برو به اصحاب و شیعیان ما بگو «ایاکم»؛ یعنی بر حذر باشید، هشدار است، در روایات ما گاهی «علیکم» است و گاهی «ایاکم»، علیکم یعنی بر شما باد؛ اما ایاکم یعنی دوری گزینید و به سمت آن نروید. ایاکم و علیکم برای هشدارها و هدایت‌ها است.

ایاکم؛ یعنی بترسید، بپرهیزید و دوری گزینید هرگاه بین شما و کسی خصومتی، دعوای حقوقی و اختلافی پیش آمد، «إذا وقعت بینکم خصومة» یعنی وقتی بعد از ما بین دو نفر از شما شیعیان اختلاف حقوقی روی داد، خصومت به معنای پدرکشتگی نه بلکه همین اختلاف مالی و حقوقی پیش آمد «أو تدارىءٌ فی شئ من الاخذ والعطاء» یا بین شما اختلافی در گرفتن حقتان و دادن حق دیگران اتفاق افتاد «أن تحاکموا إلى أحد من هؤلاء الفساق» این جواب ایاکم است، مواظب باشید و بپرهیزید از اینکه برای گرفتن و یا دادن حق و یا اصلاح خصومت بین خود قضات فاسق را حَکم قرار دهید.

امام (ع) می‌گوید از این قاضی‌های فاسد که در آن زمان در رژیم بنی‌امیه و بنی‌عباس بودند بپرهیزید و مبادا برای گرفتن و یا دادن حق به محکمه‌ای پناه ببرید که رییس آن فاسق است.

خب این هشدار است که نرویم، راهکار چیست؟ «اجعلوا بینکم رجلا قد عرف حلالنا و حرامنا» بین خودتان کسی را قرار بدهید که حلال و حرام ما را می‌شناسد، چرا باید سراغ این فرد برویم، در این خانه را بزنیم و به او پناه ببریم؟ «فانی قد جعلته علیکم قاضیا»؛ چون من این‌گونه افراد را برای شما قاضی قرار دادم.

فرق این روایت با روایت قبلی این است که در آنجا می‌فرمود: «فانی قد جعلته علیکم حاکما» اما در اینجا می‌فرماید: «فانی قد جعلته علیکم قاضیا»، «وإیاکم أن یخاصم بعضکم بعضا إلى السلطان الجائر» این یک هشدار دیگر است؛ یعنی برای رفع و فصل خصومت به سلطان جائر مراجعه نکنید.

دو «ایاکم» یکی در صدر روایت و دیگری در ذیل روایت وجود دارد و یک «اجعلوا بینکم»، در حقیقت دو عبارت منعی و یک راهکار؛ به قاضی فاسق مراجعه نکنید و به سلطان جائر مراجعه نکنید پس چه‌کار کنیم؟ «اجعلوا بینکم رجلا قد عرف حلالنا وحرامنا».

در اینجا بحثی در مورد «فانی قد جعلته علیکم قاضیا» هست، اگر یادتان باشد آیت‌الله خویی به همین دلیل می‌فرمود آن «قد جعلته حاکما» یعنی قاضیا آن هم به دلیل اینکه در روایت ابی خدیجه گفته «قد جعلته علیکم قاضیا»، در آن روایت هم حاکم به معنای قاضی است آنجا گفتیم نه حاکم اعم از قاضی و غیر قاضی است؛ چون هم حاکم کار را محکم می‌کند و هم قاضی کار را محکم می‌کند، هر دو می‌خواهند جلوی ظلم را بگیرند، در واقع به این دلیل به او حاکم می‌گویند که از ظلم ممانعت می‌کند. هم قاضی و هم حاکم مانع ظلم هستند، پس اشکالی ندارد که حاکم به معنای والی هم باشد.

آیت‌الله خویی می‌گفت نمی‌شود حاکم به معنای والی باشد؛ اما خب در بحث ما اثبات شد که بزرگانی حاکم را به معنای ولی و متصرف در امر گرفته‌اند.

خب اینجا چه می‌گوییم؟ اینجا «انی قد جعلته علیکم قاضیا» آیا این قاضی به معنای همان قضاوت مصطلح است؟ یعنی فقط برای کار قضاوت به فقها مراجعه کنید یا نه قضاوت تنها یکی از شئون فقها است؟

بله اگر قضاوتی هم لازم بود به فقها پناه ببرید؛ اما معنایش این نیست که فقها را منحصراً برای قضاوت تعیین کرده‌اند، یکی از شئون ولایت فقها قضاوت است، فقیه شأن قضا دارد، شأن افتاء دارد و شأن تصرف در امور هم دارد.

فقها و علما علاوه بر شأن تبلیغ و تبیین دین سه شأن بزرگ و سه محور دیگر به نام‌های افتاء، قضا و ولاء به معنای ولایت و تصرف هم دارند.

 

فقیه جامع‌الشرایط مصداق سلطان عادل در عصر غیبت است

از صدر و ذیل روایت کاملاً پیدا است که روایت نمی‌خواهد بگوید فقیه فقط قاضی است چرا؟ چون شما می‌بینید که می‌گوید «ایاکم»؛ بپرهیزید از اینکه به سلطان جائر رجوع کنید، خب اگر قرار است درِ خانه سلطان جائر نرویم کجا برویم؟ در مقابل سلطان جائر، سلطان عادل قرار دارد.

پس قرار شد ما به سلطان جائر رجوع نکنیم و برای گرفتن حقمان به او پناه نبریم، پس کجا برویم؟ نزد سلطان عادل برویم که در عصر ما فقیه است. در عصر ائمه (ع) خود ائمه سلطان عادل بودند و در عصر غیبت مصداق سلطان عادل فقیه جامع‌الشرایط است.

پس وقتی صدر و ذیل این روایت را نگاه کنید کاملاً پیدا است که نمی‌خواهد تنها بحث قضاوت را مطرح کند، بحث قضاوت، تصرف و افتاء هم هست؛ چون فرض این است که فقیه حلال و حرام را می‌شناسد پس باید از کسی فتوا بگیریم که حلال و حرام را بشناسد.

از این روایت می‌فهمیم فقیه جامع‌الشرایط باید سه کار را انجام دهد؛ 1- فتوا بدهد 2- قضاوت کند 3- در امور تصرف بکند. چرا امام (ع) می‌فرماید به سلطان جائر رجوع نکنید، اگر منظور فقط قاضی مصطلح بود که دیگر نیازی به بیان سلطان جائر نبود و همان قسمت اول حدیث پیام را رسانده بود.

پس از صدر و ذیل و مجموع این روایت که به مشهوره ابی خدیجه معروف است، سه سِمت از سمت‌های فقها به دست می‌آید افتاء، قضاء و ولاء و ولاء تصرف.

حالا امام خمینی (ره) درباره این روایت در کتاب ولایت فقیه و کتاب البیع خود نکاتی را می‌فرماید، می‌دانید که کتاب ولایت فقیه امام(ره) که به فارسی نوشته شده در واقع ترجمه بحث ولایت فقیه کتاب البیع است؛ چون امام در مکاسب وقتی به بحث ولایت رسید 13 جلسه در مورد ولایت فقیه بحث فقهی کرد که این جلسات به فارسی ترجمه و به کتاب ولایت فقیه تبدیل شده است. پس کتاب ولایت فقیه فارسی موجود از امام خمینی (ره) ترجمه بخشی از کتاب عربی کتاب البیع امام راحل در بحث فقهی درس خارج ایشان است.

امام راحل در کتاب البیع می‌فرماید: «ان الظاهر من صدرها الی قوله قاضیا»؛ از صدر این روایت تا قول امام (ع) که فرمود قاضیا، ظاهر آن «هی المناضعات التی یرجع فیها الی القضاة» منازعاتی است که مردم در درگیری‌ها به قاضی مراجعه می‌کنند.

«ومن تحذیره بعد ذلک» امام می‌فرماید: تا اینجا بحث قضایی مطرح است؛ اما از فراز آخر روایت «وإیاکم أن یخاصم بعضکم بعضا إلى السلطان الجائر» امام (ع) می‌خواهد شیعه را «من الارجاع إلى السلطان الجائر» بترساند و بر حذر دارد، «وجعله مقابلاً للأول» این را در مقابل آن حرف اول قرار می‌دهد؛ یعنی یک پیام این است که قاضی چه کسی باشد یک پیام این است که مجری چه کسی باشد، این دو فرق می‌کند؛ لذا لحن روایت عوض می‌شود. تا «جعلته قاضیا» می‌فرماید در دعواها و اختلافات حقوقی خود به قاضی فاسق مراجعه نکنید بلکه به قاضی عادلی که حلال و حرام ما را می‌داند مراجعه کنید؛ اما این فصل و فراز آخر می‌خواهد بگوید «ایاکم ان تحاکموا» «هی المنازعات التی یرجع فیها إلى السلطان» این یعنی کاری بالاتر از قضاوت، شما گاهی اختلافات اجتماعی دارید، اختلافات سیاسی و یا بین‌المللی دارید این دیگر کار قاضی نیست، کاری بالاتر از قضاوت است.

«لرفع التجاوز و التعدی لا لفصل الخصومة»؛ آن اختلافاتی که انسان به سلطان مراجعه می‌کند برای این است که ظلمی را از خود دور کند و جلوی تجاوزی در جامعه را بگیرد نه برای اینکه اختلاف را حل کند، اینجا اصلاً بحث اختلاف نیست.

پس فرمایش امام (ره) آن است که صدر روایت در مورد رفع اختلاف و قضاوت است ذیل روایت مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی و اجرایی است، اینکه اگر به کشور حمله شد چه کسی باید فرمان مقابله صادر کند و متجاوز را بیرون کنند این موارد دیگر به قاضی مربوط نیست.

پس معلوم می‌شود صدر و ذیل این روایت می‌خواهد دو نکته را بگوید؛ صدر روایت مربوط به قضاوت و منازعات حقوقی بوده و ذیل روایت در مورد منازعات سیاسی و اجتماعی و بین‌المللی است.

پس از این حدیث شریف دو نکته فهمیده و استفاده می‌شود؛ یکی اینکه قضاوت به عهده فقهای عادل بوده و دیگر اینکه ولایت، رهبری و مجری بودن قانون بر عهده آنها است (کتاب البیع، ج 2، صفحه 682).

پس بنابراین این کلام را از امام (ره) نقل کردیم تا دلتان محکم شود که این حدیث علاوه بر اینکه بحث قضاوت را مطرح کرده بحث ولایت را هم به‌صراحت بیان کرده است والا بیان سلطان جائر بی‌ربط بود؛ چون ما پیام را گرفتیم و اگر قرار است در مسائل حقوقی به قاضی عادل مراجعه کنیم خب متوجه شدیم و مراجعه می‌کنیم، لازم نبود که امام جمله دیگری را اضافه کند در حالی که تا همان «جعلته قاضیا» کافی بود. در منازعات خود به قاضی فاسق مراجعه نکنید بلکه نزد قاضی عادل بروید.

پس اینکه امام (ع) می‌فرماید: «وإیاکم أن یخاصم بعضکم بعضا إلى السلطان الجائر» یک نکته دارد به‌ویژه عبارت سلطان جائر، سلطان یعنی کسی که بر کار مسلط است. افراد مسلط بر کار دو گونه‌اند؛ یا عادلانه و یا ظالمانه اقتدار نشان می‌دهند.

در نگاه دین ما سلطان و کسی که مسلط است باید عادل باشد؛ لذا اینکه در روایت داریم السلطان ظل الله منظور هر سلطانی نیست بلکه سلطانی که از ذی ظل و خدا تبعیت کند، درختی داریم که سایه دارد و این سایه همواره تابع خورشید است به‌گونه‌ای که وقتی آفتاب در سمت مغرب باشد سایه در طرف مشرق قرار دارد و بالعکس؛ یعنی سایه همیشه از خورشید تبعیت می‌کند.

سلطان عادل هم یعنی کسی که از ذی ظل تبعیت می‌کند، تمام وجودش محو تبعیت از خداوند است و از خود اراده‌ای ندارد به‌گونه‌ای که هضم در دین است؛ اما سلطان جائر کسی است که جَوَلان می‌دهد، ظلم می‌کند و جائر و ستمکار است و منیت دارد.

امروز اجمالاً از این حدیث شریف که هنوز ادامه دارد فهمیدیم که چرا به آن مشهوره می‌گویند، حدیث اشکال سندی ندارد و مشهوره هم هست؛ یعنی این روایت هم در بحث قضاوت و هم در بحث ولایت بین فقها قابل اعتماد بوده و به آن تکیه کرده‌اند.

آیت‌الله جوادی آملی هم در کتاب ولایت فقیه جمله‌ای دارند که تقریباً همین جمله را با لحن دیگری فرموده‌اند و آن این است که وقتی شارع مقدس می‌گوید به طرف سلطان جائر و ستمگر نروید حتماً آدرس این طرفی هم داده است، نمی‌شود بگوید این کار را نکنید اما شیعه را همان طور بلاتکلیف بگذارد، از لحن حدیث پیدا است که وقتی می‌گوید به طرف سلطان جائر نروید مفهومش این است که به سمت سلطان عادل بروید.

پس بنابراین خود این روایت با ما صحبت کند؛ چون قرار نیست شیعه حیران و سرگردان بماند، اگر به سمت سلطان جائر نرود چه‌کار کند؟ به کجا برود؟ چه خاک کربلایی به سرش بریزد؟! چون بالاخره می‌خواهد مشکلش برطرف شود و روابط اجتماعی ظالمانه را رفع کند، چه کسی برطرف کند؟ سلطان عادل، در جلسات بعد خواهیم گفت که در روایات و کلمات فقها، کلمه سلطان عادل در مورد فقیه به کار رفته و مؤیداتی هم در این زمینه می‌آوریم./902/236/ر

مقرر: هادی رحیمی کوهستان

منابع و مآخذ:

[1]. وسائل الشیعه، ج 27، ص 139، باب 11، حدیث 6.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۱:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۵۶:۵۱
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۳۵
غروب آفتاب
۱۹:۲۵:۴۱
اذان مغرب
۱۹:۴۲:۳۹