به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه بیستم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که بیستم آذر 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، در ادامه روایات اثباتکننده موضوع ولایت فقیه، به تشریح نظرات شیخ انصاری و مرحوم نائینی پیرامون روایت مقبوله عمر بن حنظله پرداخت.
خلاصه درس گذشته:
امام جمعه بجنورد در نوزدهمین جلسه درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی، با اشاره به حدیث مقبوله عمر بن حنظله، اظهار کرد: وقتی امام (ع) در این حدیث تأکید میکند برای حل خصومتها و مشکلات حقوقی خود به طاغوت مراجعه نکنید بلکه سراغ علما و فقهای دارای این شرایط بروید، این ارجاع، یک ارجاع ولایی است نه یک ارجاع فقهی خشک و خالی.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی ادامه داد: امام (ع) این فقها را توصیف کرده و میفرماید: اسلامشناس باشد، معرفت او نسبت به دین بالا باشد، حلال و حرام را بهخوبی تشخیص دهد و با احادیث و سخنان ما آشنایی داشته باشد.
وی با بیان اینکه ما باید از این حدیث جنبه ولایی را استنباط کنیم نهتنها جنبه قضایی، اضافه کرد: حتی اگر تنزل کنیم و قبول کنیم حاکم بهمنزله قاضی هم هست میگوییم: عیبی ندارد؛ اما منحصر به قاضی نیست. وقتی تنزل بکنیم حاکم به قاضی و والی معنا شده و هر دو را شامل میشود.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی خاطرنشان کرد: با استفاده از این نکتهها و وقتی صدر و ذیل حدیث را نگاه کنیم میتوانیم بگوییم در بخش روایات، حدیث عمر بن حنظله یکی از بزرگترین منابع برای اثبات ولایت فقیه است.
وی تصریح کرد: با توجه به نظر شیخ انصاری و مرحوم صاحب جواهر این حدیث تنها درصدد مطرح کردن بحث قضاوت تنها نیست بلکه میخواهد مسئله مهمتری را مافوق آن مطرح کند و آن این است که باید همیشه محوریت جامعه اسلامی در مقابل طاغوتها حفظ شود، آنها برای خود محور دارند، جامعه اسلامی هم باید برای خود محور داشته باشد، آنها به طاغوت مراجعه میکنند ما باید به یاقوت رجوع کنیم.
خلاصه درس حاضر:
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی در ادامه تشریح روایات اثباتکننده موضوع ولایت فقیه، با اشاره به حدیث مقبوله عمر بن حنظله، اظهار کرد: متن این حدیث یکی از متون محکم و ظاهر در بحث ولایت فقیه است.
وی با اشاره به برداشت علما از این حدیث، به نظر شیخ انصاری در کتاب القضاء و الشهادات پیرامون روایت مقبوله پرداخت و گفت: طبق نظر شیخ انصاری در این روایت حاکم با حَکم تفاوت دارد؛ ازاینرو میتوانیم از این حدیث ولایت عامه فقیه را استفاده میکنیم.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی خاطرنشان کرد: بر اساس نظر مرحوم انصاری این ولایت هم در احکام شرعی و هم در موضوعات خارجی نافذ است.
امام جمعه بجنورد تصریح کرد: همانطور که وقتی فردی نماینده سلطان در جایی شد دست او در جزئیات و کلیات باز است، هنگامی که فقیه از طرف امام معصوم تعیین، جعل و حاکم شد همین اختیارات را دارد.
وی ادامه داد: مرحوم شیخ انصاری بهعنوان یک استوانه فقه، زباندان، فقیه و کارشناس در روایت مقبوله عمر بن حنظله که در آن امام صادق (ع) میفرماید: «فانی قد جعلته علیکم حاکما»، این حاکم را به معنای عام میگیرد و میفرماید:این روایت هم حکم قاضی و حکم والی را بیان میکند و تنها مربوط به قاضی نیست.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی تصریح کرد: علاوه بر مرحوم شیخ انصاری، مرحوم نائینی که از فقهای برجسته بوده و خود دستی هم در مسائل سیاسی داشته و عالم به زمان بوده است هم از روایت مقبوله عمر بن حنظله همین برداشت را کرده است.
وی اضافه کرد: بر اساس روایت مقبوله عمر بن حنظله که محور استدلال در بحث ولایت فقیه بوده و بسیاری از فقها به آن استدلال کردهاند، میتوان به این نتیجه رسید که این روایت دلالت بر نیابت عامه و ولایت مطلقه دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس:
بحث در مورد مقبوله عمر بن حنظله بود، گفتیم این یکی از روایاتی است که فقها در بحث ولایت فقیه بسیار به آن تکیه کردهاند و امام راحل هم در مورد این حدیث میفرماید: مثل میله سنگ آسیاب است و در اثبات ولایت فقیه نقش محوری دارد؛ یعنی مباحث مربوط به ولایت فقیه بر محور این روایت میچرخد.
در بخش دوم این روایت تعبیری به این مضمون بود که امام صادق (ع) میفرماید: «من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانی قد جعلته علیکم حاکماً» [1]؛ امام (ع) خطاب به شیعیان میفرماید: در مشکلات اجتماعی و یا در مواردی که مشکلی برای مردم پیش میآید باید به کسی مراجعه کنید که ما را بشناسد، حلال و حرام ما را بداند و صاحب نظر باشد و او را حَکم قرار بدهید؛ زیرا «انی قد جعلت علیکم حاکما» من آن را بر شما حاکم قرار دادم.
بحث این است که این حاکم قرار دادن یعنی چه؟ حاکم غیر از حَکم است، حَکم به معنای قاضی و داور است؛ اما حاکم کسی است که مسلط بر امور بوده و زمام جامعه را در دست گرفته است؛ در واقع حاکم مقام بالاتری از حَکم دارند بهگونهای که هر حاکمی حَکم هست؛ ولی هر حَکمی حاکم نیست.
ظاهر حدیث این را نشان میدهد که قاضی یک عنوان بوده و حَکم و حاکم عنوان دیگر است، این روایت نمیخواهد تنها احکام مربوط به قاضی را بیان کرند بلکه قصد دارد هم احکام قاضی و هم احکام مربوط به مجری حکم قاضی را طرح کند، مجری حکم قاضی کیست؟ حاکم، کسی که زمام جامعه را در دست دارد.
پس بین قاضی که داوری میکند و مجری که احکام مصوب قاضی را اجرا میکند تفاوت وجود دارد؛ ازاینرو ما امروز قاضی، دادستان، ریاست دادگستری و سایر عناوین مرتبط را داریم که با یکدیگر تفاوت دارند؛ درواقع وقتی مراحل پرونده تا صدور حکم از سوی قاضی تکمیل میشود برای اجرای حکم در اختیار مقامهای اجرایی قرار میگیرد.
پس متن حدیث مقبوله عمر بن حنظله، یکی از متون محکم و ظاهر در بحث ولایت فقیه است، ظاهر حدیث هم همین را نشان میدهد که حاکم با حَکم تفاوت دارد و بزرگان ما هم این موضوع را تأیید کردهاند.
نگاه امام (ره) را در مورد این حدیث مطرح کردیم و گفتیم امام راحل از حدیث مقبوله عمر بن حنظله برای اثبات ولایت فقیه با اطمینان کامل استفاده میکند و میفرماید: این حدیث ظاهر در آن است که سلطان یکی بوده و قاضی کس دیگر است؛ زیرا در رأس و صدر این روایت هم سلطان و هم قاضی را به کار برده و معلوم میشود سلطان قوه مجریه و قاضی قوه مقننه است که این دو با هم فرق میکند.
کنکاشی در نظر شیخ انصاری پیرامون ولایت فقیه
از امروز قصد داریم قول علمایی که از این روایت بهعنوان مرجع بحث ولایت فقیه آن هم ولایت مطلقه فقیه استفاده کردهاند را عرض کنیم و همچنین اگر عالمی این برداشت از روایت را قبول ندارد نظر آن عالم را بررسی کرده و توضیح دهیم.
اجازه دهید اول یکی از حامیان سرسخت این حدیث به نام شیخ انصاری را معرفی کنیم، شیخ انصاری هم زبان عربی میدانست و هم عالم متضلع و مسلط بر کار بود که برداشت این عالم از روایت مقبوله عمر بن حنظله در کتاب «القضاء و الشهادات» را مطرح میکنیم.
باید توجه داشته باشیم که نظرات شیخ انصاری در کتاب مکاسب با نظرات وی در کتاب القضاء و الشهادات با هم فرق میکنند، شیخ انصاری در مکاسب در بحث ولایت فقیه مقداری کوتاه آمده و در سند و محتوای ادله اشکال وارد کرده است؛ اما در سه کتاب خمس، طهارت و القضاء والشهادات خود به صورت محکم پای ولایت فقیه ایستاده است.
پس بنابراین وقتی از شیخ انصاری صحبت میکنیم تنها بحث ولایت فقیه در مکاسب به ذهن شما نیاید که میگوید: «اثباته دون خرط القتاد» [2]؛ یعنی اثبات ولایت جامع و عامه برای فقیه بسیار سخت است؛ زیرا همین شیخ انصاری در کتاب قضاء و شهادات بهصورت محکم از روایاتی که در بحث اثبات ولایت فقیه خواندیم و بعداً هم میخوانیم دفاع میکند که یکی از آنها روایت مقبوله عمر بن حنظله است و شیخ انصاری از این روایت برای اثبات ولایت مطلقه و عامه فقیه استفاده میکند.
شیخ انصاری در کتاب قضاء و شهادات خود میفرماید: «ثم ان الظاهر من الروایات المتقدمة نفوذ حکم الفقیه فی جمیع خصوصیات الاحکام الشرعیة و فی موضوعاتها الخاصة بالنسبة الی ترتب الاحکام علیها لان المتبادر عرفا من لفظ الحاکم هو المتسلط علی الاطلاق فهو نظیر قول السلطان لاهل بلدة جعلت فلانا حاکما علیکم حیث یفهم منه تسلطه علی الرعیة فی جمیع ما له دخل فی اوامر السلطان جزئیا او کلیا.» [3]
ظاهر روایاتی که خواندیم ازجمله مقبوله عمر بن حنظله، توقیع شریف و روایت مشهوره ابی خدیجه که بعداً میخوانیم، نشان میدهد که حکم فقیه در جمیع خصوصیات احکام شرعی نفوذ داشته و نافذ است، پس دایره نفوذ حکم فقیه تمام احکام را در برمیگیرد و وقتی امام (ع) میفرماید برای رفع اختلافات خود به کسی رجوع کنید که حدیث ما را روایت میکند و از او پیروی کنید؛ یعنی هر مسئلهای دارید از فقیه بپرسید؛ چون کارشناس و مسألهشناس است.
همچنین در موضوعات خاصه و خارجی که در مقابل احکام قرار دارند، راجع به قضایای بیرونی بوده و مردم در زندگی خود گرفتار آنها هستند، برای دانستن حکم این موارد ازجمله برقراری یا برقرار نکردن رابطه با مستکبران و زورگویان و حلال و حرام بودن موضوعاتی از این قبیل چهکار کنیم؟
شیخ انصاری میافزاید: «بالنسبة الی ترتب الاحکام علیها»؛ میخواهیم ببینیم ترتب احکام شرع بر این موضوعات چگونه است؟ پس میبینیم هم احکام و هم موضوعات را شامل میشود.
بعد شیخ انصاری میفرماید به چه دلیل از این روایت، ولایت عامه فقیه را استفاده میکنیم و معتقد هستیم این ولایت هم در احکام شرعی و هم در موضوعات خارجی نافذ است، مرحوم شیخ انصاری پاسخ میدهد: «لان المتبادر عرفا من لفظ الحاکم هو المتسلط علی الاطلاق فهو نظیر قول السلطان لاهل بلدة جعلت فلانا حاکما علیکم».
دقت کنید استدلال شیخ چقدر ظریف است، او میفرماید: آنچه از کلمه حاکم به اذهان متبادر میشود این است که حاکم کسی است که بر امور مسلط بوده و زمام امور جامعه را به صورت مطلق در دست دارد و قید و بندی ندارد.
شیخ انصاری مثال میزند و میفرماید: مثلاً وقتی شاه یک مملکت به مردم یک شهر و استان کشور خود بگوید ای مردم! فلانی را مأمور کارهای شما کردم، شما از این چه میفهمید؟ پادشاه یک مملکت به مردم یک استان مثل خراسان شمالی بگوید ای مردم، من این استاندار را برای شما نصب کردم؛ یعنی همه کارهای شما به او باز میگردد که الآن از این سمتها بهعنوان مقامات عالی یاد میشود.
شیخ انصاری میفرماید همانطور که وقتی شاه فردی را برای ریاست استان و شهرستانی در نظر میگیرد که اختیارات او مطلقه است، او در هر کاری که مربوط به ساماندهی امور مردم باشد از جمله مسائل مالی، فرهنگی و اجتماعی مسؤول است، همانطور که در آنجا عرف این را میفهمد که حاکم بلد یعنی کسی که بر همه امور تسلط دارد پس وقتی امام صادق (ع) هم میفرماید من فقیه را حاکم قرار دادم؛ یعنی همان اختیاراتی که منِ امام صادق به عنوان امام دارم این فقیه هم دارد.
شیخ انصاری میفرماید: به دلیل اینکه متبادر عرفا از لفظ حاکم تسلط علی الاطلاق است؛ یعنی بهصورت مطلق بر امور تسلط دارد، «فهو نظیر قول السلطان لاهل بلدة»؛ این نظیر حکم شاه برای اهل یک شهر و استان است که میگوید «جعلت فلانا حاکما علیکم» فلانی را بر شما حاکم قرار دادم.
شیخ انصاری میفرماید: شما از این چه میفهمید؟ «حیث یفهم منه تسلطه علی الرعیة فی جمیع ما له دخل فی اوامر السلطان جزئیا او کلیا»؛ از کلمه حاکم فهمیده میشود که او در جمیع آنچه برای او حق دخالت در دستورات سلطان وجود دارد، بر مردم مسلط است چه امورات جزئی چه امورات کلی؛ بهگونهای که گاهی مدیرکل تعیین میکند و گاهی هم مثل یک مدیر جزء دستور میدهد که فلانی برود، فلانی بیاید، این کار را بکن و آن کار را نکن.
پس وقتی فردی نماینده سلطان در جایی شد دست او در جزئیات و کلیات باز است و وقتی فقیه هم از طرف امام معصوم تعیین، جعل و حاکم شد همین اختیارات را دارد.
بررسی تفاوت واژگان حَکما و حاکما در حدیث عمر بن حنظله
بعد سؤالی پیش میآید، شیخ انصاری میفرماید: امام (ع) در اینجا میتوانست اینگونه بفرماید که «فانی جعلته علیکم حَکما»، اگر حاکم تنها به معنای قاضی است که امام صادق (ع) باید اینگونه میفرمود و تأکید میکرد برای رفع اختلافات حقوقی خود نزد این افراد بروید؛ زیرا من آنها را برای شما حَکم و قاضی قرار دادهام، چرا فرمود «حاکما» و عدول کرد؟
عدول از لفظ حَکم به لفظ حاکم دلیل بر این است که حرف و صحبت جدیدی است وگرنه اگر منظور امام (ع) همان قاضی بود، از نظر ادبی و زبان عرب بهتر بود که میفرمود «قد جعلته علیکم حَکما».
شیخ انصاری میفرماید: العدول عن لفظ «الحکم» إلى «الحاکم»، مع أنّ الأنسب بالسیاق حیث قال: «فارضوا به حکما» أن یقول: «فإنّی قد جعلته علیکم حکما»؛ اینکه امام صادق (ع) در این روایت مقبوله از لفظ حَکم عدول کرده و به لفظ حاکم رسیده است، سیاق در زبان عربی چه در روایات و چه در آیات قرآن خیلی مهم بوده و تعیین معنا و مصداق میکند، سیاق روایت این است که بگوید «حَکما»؛ زیرا قبل آن فرموده بود: «فارضوا به حَکما» و در اول روایت گفته بود اگر دیدید کسی عارف به احکام بوده و مسئلهدان و کارشناس دین است او را بهعنوان حَکم خود قرار دهید.
اما بعد از یک سطر میفرماید: «قد جعلته علیکم حاکما»، در صورتی که اگر میفرمود «حَکما» مناسبتر بود و با کلمه اول امام سازگاری داشت.
شیخ انصاری میفرماید: «وکذا المتبادر من لفظ القاضی عرفا» ما وقتی در عرف لفظ قاضی را برای کسی به کار میبریم از آن قضاوت و داوری را برداشت میکنیم؛ اما کلمه حاکم معنای دیگری را در ذهن مخاطب ایجاد میکند، قاضی در کشور ما یعنی کسی که بر اساس دستورات دین پروندهها را بررسی کرده و قضاوت میکند اما حاکم چنین معنایی را به ذهن متبادر نمیکند.
خود این تبادر دلیل بر این است که حاکم غیر از معنای قاضی بوده و بار معنایی بیشتری داشته و گستره بیشتری را شامل میشود.
پس مرحوم شیخ انصاری بهعنوان یک استوانه فقه، زباندان، فقیه و کارشناس در روایت مقبوله عمر بن حنظله که در آن امام صادق (ع) میفرماید: «فانی قد جعلته علیکم حاکما» این حاکم را به معنای عام میگیرد و میفرماید: این روایت هم حکم قاضی و حکم والی را بیان میکند و تنها مربوط به قاضی نیست.
امام (ع) شیعیان را متوجه میکند که هم در مسئله قضاوت نزد آن قاضی بروید که عادل باشد، طاغوتی نباشد و دینشناس باشد و هم در امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و سایر امور زندگی خود به کسی مراجعه کنید که من او را حاکم قرار دادهام و باید این ویژگیها را داشته باشد که اینجا منظور فقیه است؛ چون بحث در مورد فقیه است. این آنچه از این روایت استفاده میشود، بود.
برداشت مرحوم نائینی از روایت مقبوله عمر بن حنظله
علاوه بر مرحوم شیخ انصاری، مرحوم نائینی که از فقهای برجسته بوده و خود دستی هم در مسائل سیاسی داشته و عالم به زمان بوده است، از روایت مقبوله عمر بن حنظله همین برداشت را کرده و میفرماید: ما از این روایات استفاده میکنیم که مسئله اجرائیات و مجری احکام غیر از عارف به احکام است. مرحوم نائینی در بحث اثبات ولایت فقیه از طریق مقبوله عمر بن حنظله هم کاملاً ایستاده و مقاومت کرده است.
اما مرحوم خویی که در جلسه بعد بیشتر در مورد نظر ایشان توضیح میدهیم، مخالف این برداشت از روایت مقبوله عمر بن حنظله است، فردا میگوییم که آیتالله خویی از این روایت برداشت دیگری دارد؛ منتها این عالم اشارهای به قول مرحوم نائینی دارد، اجازه بدهید امروز نظر مرحوم نائینی را مطرح کنیم تا برای فردا آماده شویم و ببینیم جوابی که آیتالله خویی به مرحوم نائینی داده، درست است یا خیر.
«وقد استدل بها شیخنا الأستاذ»، مرحوم خویی در مورد شیخ انصاری میگوید شیخ استاذ ما، آیتالله خویی دو اصطلاح دارد؛ یکی شیخنا الاستاذ که مقصود نائینی است و دیگری شیخنا المحقق که مقصود آقا ضیاء عراقی است که از بزرگان حوزه نجف و اساتید مرحوم شیخ انصاری بودند.
پس هم شاگرد و هم استاد هر دو این نظر را پذیرفتهاند: «و قد استدل بها شیخنا الأستاذ علی المدعی و کون الفقیه ولیّا فی الأمور العامه»؛ شیخ استاذ ما، مرحوم نائینی که استاد آیتالله خویی بود بر همین مدعا یعنی ولایت فقیه استدلال کرده و گفته فقیه در امور عامه ولی است؛ امور عامه اموری است که در عمومیت زندگی مردم دخالت دارد و مبتلابه مردم است.
مرحوم نائینی به چه دلیل اینگونه استدلال و ادعا کرده است؟ «بدعوی ان الظاهر من الحکومه هی الولایه العامه»؛ زیرا در روایت «فانی قد جعلته علیکم حاکما» منظور از کلمه حکومت ولایت عامه است، این صراحت نظر مرحوم نائینی است.
بعد توضیح داده و گفته: «فإن الحاکم هو الذی یحکم بین الناس بالسیف والسوط»؛ حاکم به کسی میگوییم که با شمشیر و شلاق حاکمیت میکند؛ یعنی احکام الهی را اجرا میکند نه آنکه تنها در مورد احکام نظر دهد.
حاکم به کسی میگوییم که برو و بیا دارد، شلاق دارد، زندان دارد و ... در صورتی که قاضی این موارد را نداشته و فعالیت او به یک پرونده و دو مدعی و منکر خلاصه میشود.
«ولیس ذلک شأن القاضی»؛ شأن قاضی که شلاق و شمشیر نیست، قاضی میگوید این پرونده تمام و حکم آن صادر شد، ای حاکم و نظام اسلامی پرونده را به اینجا رساندم این طرف محکوم است، شما میخواهید او را عفو کنید و اگر هم میخواهید مجازات کنید؛ پس حاکم غیر از قاضی است، قاضی یک تعریف داشته و حاکم تعریف دیگری دارد.
شأن قاضی این نیست که شلاق و شمشیر داشته باشد، «و قد کان ذلک متعارف فی الزمان السابق»؛ میگوید این در زمان سابق بین مردم متعارف بود.
من یادم است زمانی که بچه بودم کدخدای ده ما شمشیری داشت و شبها شمشیر بر کمر در کوچهها راه میرفت تا مردم از او حساب ببرند و جوانها در سر کوچهها جمع نشوند، در آن زمان کدخدای ده ما برای خود شاهی بود، این معلوم میکند قاضی غیر از کدخدا است، کدخدا کار دیگری داشت که با آخوند روستا فرق داشت، آخوند مسئله میگفت و روضه میخواند و کار خود را میکرد؛ اما کدخدا با شمشیر و شلاق خود دور میزد و ادای شاهان را درمیآورد، اینکه قاضی غیر از حاکم است؛ موضوعی پذیرفته شده در عرف بوده و در زمان سابق متعارف بود.
«و ان کان قد اتفق الاتحاد فی بعض الأزمنه»؛ بله ممکن است گاهی در گوشهای به دلیل کمبود مدیرکل و رئیس، به کسی بگویند هم قاضی و هم حاکم باشد؛ یعنی هم حکم صادر کرده و هم آن را اجرا کند، منافاتی ندارد که گاهی قاضی و حاکم یک نفر باشد و هر دو مسؤولیت را انجام دهد؛ یعنی با حفظ سمت قضاوت، سمت حاکم را هم به او بدهند، این دو با هم منافات ندارد؛ اما اینگونه نیست که همیشه این دو نفر یکی باشند.
«بل الظاهر من صدرها هو کون القاضی مقابلا للسلطان و قد قرر الامام (ع) ذلک»؛ ظاهر روایتی که الآن خواندیم این است که سلطان با قاضی فرق دارد.
اجمالاً ما تا اینجا از روایت مقبوله عمر بن حنظله که محور استدلال در بحث ولایت فقیه بوده و بسیاری از فقها به آن استدلال کردهاند -که بعداً خواهیم گفت- میفهمیم که این روایت دلالت بر نیابت عامه و ولایت مطلقه میکند و دلایل آن را هم توضیح دادیم.
فردا انشاءالله نظر آیتالله خویی را مطرح میکنیم که ایشان مخالف این برداشت از روایت مقبوله عمر بن حنظله بوده و میگوید نمیتوان از این روایت، این برداشت را کرد.
آیتالله خویی ابتدا میگوید استاد ما شیخ انصاری اینگونه گفته و سپس جواب او را میدهد، بحث امروز مقدمه پاسخ فردا است.
مرحوم شیخ انصاری و مرحوم نائینی، دو استوانه فقه از روایت مقبوله عمر بن حنظله از کلمه حاکم این برداشت را کردهاند که این کلمه به معنای ولی، والی و حاکم است نه قاضی.
/902/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع و مآخذ:
[1]. الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، جلد 1، کِتَابُ فَضْلِ الْعِلْم، بَابُ اخْتِلَافِ الْحَدِیث، ص 412.
[2]. کتاب المکاسب، الشیخ مرتضی الأنصاری، ج3، ص 553.
[3]. کتاب القضاء و الشهادات، ص 48.