به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه هجدهم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که بیستم آبان ماه 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، در ادامه ادله روایی ولایت فقیه، به تشریح روایت عمر بن حنظله از امام صادق (ع) مبنی بر نبردن داوری و قضاوت به نزد حکومت طاغوت پرداخت و گفت: فقیه جامعالشرایط از جانب خداوند حق حاکمیت و ولایت دارد.
خلاصه درس گذشته
امام جمعه بجنورد در هفدهمین جلسه درس خارج فقه در ادامه روایات اثباتکننده موضوع ولایت فقیه، به روایت «إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ اَلْمَلاَئِکَةُ» اشاره کرد و گفت: بر اساس این حدیث فقیه مؤمن جایگاه ویژهای داشته و مثل دیوار دور شهر است؛ یعنی همانگونه که دیوار محافظ اهل بلد و شهر است فقیه هم محافظ مجموعه دین است.
وی با اشاره به عبارت «ثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَةٌ» در این حدیث، افزود: ثلمه یعنی شکاف و رخنه و وقتی مؤمن فقیه از دنیا میرود رخنهای در بدنه دین ایجاد میشود که «لاَ یَسُدُّهَا شَیْءٌ»؛ این شکاف را چیزی پر نمیکند؛ یعنی جایگزینی نداشته و خلأ آن محسوس است.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی ادامه داد: مؤمن زیاد است؛ اما فقیه مؤمن کم است وگرنه مؤمن که همیشه در طول تاریخ اسلام وجود داشته، از اینجا معلوم میشود مقصود از ثلمه در اینجا شخصی است که مؤمن فقیه باشد والا درست است که از دست دادن مؤمن خسارت است؛ اما اینگونه نیست که اگر یک فرد صد درصد مؤمن از دنیا برود بگوییم در دین ثلمهای ایجاد شد.
وی در ادامه تصریح کرد: در اسلام هر وقت یک فقیه در رأس جامعه دینی داشته باشد، آن فقیه دست غارتگران بینالمللی و کسانی که میخواهند ارزشهای اسلامی را از بین ببرند کوتاه میکند و نمیگذارد به دین و ارزشهای دینی تهاجم صورت گیرد.
استاد درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی اظهار کرد: با توجه به این حدیث میتوانیم بگوییم که در عصر غیبت در نظام اسلامی فقیه در تمامی شئون مسؤولیت حفاظت و حراست دارد؛ یعنی در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تبیین و تبلیغ احکام و ... و به طور کلی در همه میدانهای دیانت پناهگاه مؤمنین است.
خلاصه درس حاضر
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی با اشاره به روایت عمر بن حنظله از امام صادق (ع) مبنی بر نبردن داوری و قضاوت به نزد حکومت طاغوت، اظهار کرد: بنا به تأکید امام صادق (ع) هر کس چه حق و چه باطل برای قضاوت و داوری پیش حکومت طاغوت برود حتی اگر حق خود را هم بگیرد آن حق، حرام است، اگرچه حق برای وی ثابت باشد؛ اما به دلیل آنکه ساز و کار طاغوتی و مخالف شیعه است اشکال دارد.
وی با بیان اینکه راوی از امام(ع) میپرسد پس در اختلافات خود به کجا مراجعه کنیم، افزود: امام میفرماید: برای حل اختلافات خود نزد کسانی بروید که از راویان حدیث ما باشند، در حلال و حرام ما صاحبنظر باشند؛ یعنی فقیه باشد و تنها راوی بودن کفایت نمی کند و احکام ما را به درستی بشناسد و اسلامشناس و متخصص باشد.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی ادامه داد: امام صادق (ع) میفرماید: شیعهای که زیر بار حکم شرعی چنین فقیهی نرود بدون شک حکم الهی را سبک شمرده، حرف ما را رد کرده و در مقابل ما ایستاده است، کسی که حرف ما را نپذیرد و رد کند گویی حرف خدا را نپذیرفته و رد کرده است و کسی که دستور امام خود را رد کند گناه آن در حد گناه شرک به خدا و کبیره است.
امام جمعه بجنورد با اشاره به آیات 58 تا 68 سوره نساء، افزود: با توجه به این آیات درک روایت فوق آسانتر میشود؛ زیرا خداوند در این آیات تأکید میکند که اگر در مسائل اجتماعی و سایر مسائل بین شما اختلافی پیش آمد برای داوری و رفع آن پیش خدا و رسول او و اولیالامر بیایید و از آنها اطاعت کنید.
وی ادامه داد: در این آیات خداوند تأکید کرده اولیالامری که از او اطاعت میکنیم باید همسنخ با رسول و خدا باشد؛ یعنی در داخل مسیر باشد نه اینکه فرد فاسد، فاسق، فاجر و گناهکاری اولیالامر بشود و بگوییم قرآن گفته از هر اولیالامر و هرکسی که بر سر کار آمد اطاعت کنید، دنبال او بروید و حرفهای او را قبول کنید، نه اینجور نیست.
تقریر درس
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از روایاتی که علما در بحث ولایت فقیه پیرامون آن بحث زیادی کردهاند و مورد استدلال و نقد قرار گرفته، روایت مقبوله عمر بن حنظله است، به این دلیل مقبوله میگویند که تکلیف عمر بن حنظله از نظر رجالی معلوم نیست بعضی گفتهاند مجهول است و بعضی گفتهاند موثق نیست و چون تکلیف این راوی مشخص نیست و از سوی دیگر عموماً به روایات عمر بن حنظله عمل کردهاند میگوییم مقبول است و روایاتی که از عمر بن حنظله رسیده در نزد فقها تلقی به قبول شده است؛ ازاینرو به این روایت مقبوله میگویند.
اگرچه از لحاظ فنی به سند این حدیث اشکال میگیرند؛ اما عملاً مورد قبول است، علما به عمربن حنظله توجه کرده و این شخص در سلسله روایات بسیاری وجود دارد؛ بهگونهای که نمیشود از این روایات صرف نظر کرد.
مخصوصاً روایتی که میخواهیم آن را بخوانیم روایتی است که قضا و قضاوت بر مدار و محور همین حدیث میچرخد؛ لذا این حدیث هم طولانی بوده و هم فقها مفصلاً در مورد آن بحث و استدلال کردهاند.
سند حدیث محمد بن یعقوبی از محمد بن یحیی از محمد بن حسین از محمد بن عیسی از صفوان بن یحیی از داود بن حصین از عمر بن حنظله، خوب سلسله سند این حدیث تا عمر بن حنظله اشکالی ندارد، افراد فوق شخصیتهای برجسته بوده و بسیاری از آنها اصحاب اجماع هستند.
محمد بن یعقوب که شیخ کلینی است از محمد بن یحیی از محمد بن حسین از محمد بن عیسی از صفوان بن یحیی از داود بن حصین از عمر بن حنظله، «قال: سألت أبا عبد اللّه عن رجلین من اصحابنا بینهما منازعه فى دین او میراث فتحاکما الى السلطان او الى القضاة أیحلّ ذلک؟» [1]
عمر بن حنظله از امام صادق (ع) سؤال کرد که دو نفر از اصحابمان که بین آنها درباره دین یا میراث نزاعی رخ داده بود، محاکمه را به نزد طاغوت بردهاند که یا قاضی طاغوت است یا والی و سلطان طاغوت است، پرسش کردم که آیا چنین کاری حلال و روا است؟ آیا جایز است شیعه شما به دستگاهی پناه ببرد که نه رهبر و نه قاضی آن مورد تأیید شما نیست؟
حضرت فرمود: «قال: من تحاکم الیهم فی حق او باطل» هر کس چه حق و چه باطل برای حکم پیش اینها برود «فانما تحاکم الی الطاغوت» گویی که محاکمه را به نزد طاغوت برده تا نتیجه داوری او را بپذیرد «و ما یحکم له فانما یاخذ سحتا و ان کان حقا ثابتا له و ما یحکم له فانما یاخذ سحتا و ان کان حقا ثابتا له، لانه اخذه بحکم الطاغوت و قد امر الله ان یکفر به»؛ اگر به دادگاه طاغوتی رفت و حق خود را هم گرفت آن حق، حرام است اگرچه متعلق به او باشد. آنچه به نفع او حکم شود گرفتن آن حرام است؛ اگرچه حق برای وی ثابت باشد؛ اما به دلیل اینکه ساز و کار طاغوتی و مخالف شیعه است اشکال دارد؛ یعنی گرفتن حق از این کانال حرام بوده و مال هم حرام میشود.
چرا؟ به چه علت؟ به دلیل آنکه حق خود را با حکم و داوری و دستور طاغوت گرفته است در حالی که خداوند متعال دستور داده نسبت به آن کفر بورزید نه آنکه نزد او رفته و با حکم و داوری او حق خود را بگیرید. این پناه برده به جایی که قرآن فرموده باید به او کفر بورزید.
این مسئله به این آیه اشاره دارد، قال الله تعالی: «یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به» [2] خداوند فرموده «اینان میخواهند محاکمه به نزد طاغوت ببرند؛ با اینکه مأمور شدهاند که به آن کفر بورزند.»
پس امام (ع) به این آیه تمسک جسته و کفر به طاغوت را دلیل میگیرد که نباید برای گرفتن حقتان به نزد طاغوت بروید، حق ندارید برای گرفتن حق خود به دستگاهی بروید که قاضی و حاکم آن در مسیر اسلام ناب نیست.
ویژگیهای فقیه دارای حق ولایت و حاکمیت
خب اینجا مشکل درست شد و امام (ع) راهبندان درست کرد، «قلت: فکیف یصنعان؟» عمر بن حنظله میگوید: پس چهکار کنیم؟ چون شما که حاکم نیستید و حکومت دست اینها است، ساز و کار و همه دستگاهها در دست این افراد قرار دارد ما برای گرفتن حقمان چهکار کنیم؟
عمر بن حنظله گفت پس این دو شیعه شما که بین آنها اختلافی پیش آمده، باید چه بکنند؟ کجا بروند و از چه کسی حق خود را بگیرند؟ قوه قهریه کیست؟ کاری نکنند و اجازه دهند حق آنها خورده شود؟
«قال: ینظران من کان منکم ممن قد روی حدیثنا» فرمود: این دو نفر بررسی کنند هر کس که در میان ما این چند ویژگی را دارد برای داوری، قضاوت و فیصله دادن به نزاع به نزد او بروند.
برای حل مشکل خود 1- نزد کسانی بروند که از راویان حدیث ما باشند، محدث باشند 2- «و نظر فی حلالنا و حرامنا» کسانی که در حلال و حرام ما صاحبنظر هستند پس معلوم شد باید فقیه باشد چون راوی تنها کافی نیست، صاحبنظر و مجتهد باشد و بتواند حلال و حرام را تشخیص دهد. 3- «و عرف احکامنا» احکام ما را بهدرستی بشناسد، اسلامشناس و متخصص باشد.
خب اگر این سه ویژگی را داشت «فلیرضوا به حکما»؛ پس به حکمیت او راضی شده و تن دهند و به عنوان حکم و داور نزد او رفته و هر چه گفت تسلیم باشند.
«فانی قد جعلته علیکم حاکما»؛ زیرا منِِ امام، او را حاکم شما قرار دادم، نفرمود «حکما» بلکه فرمود «حاکما» حال آنکه سیاق کلام اقتضا میکرد بگوید من او را حکم قرار دادم پس نزد او بروید، همچنین نفرمود «قاضیا» هر چند که در بعضی از روایات دیگر «قاضیا» آمده است.
پس معلوم شد که شیعه برای احقاق حقش باید کجا برود، باید نزد کسی برود که راوی حدیث باشد، در شناخت حلال و حرام مجتهد باشد و عارف به احکام هم باشد.
«فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه، فانما استخف بحکم الله و علینا رد و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الشرک بالله» وقتی که بر اساس مکتب ما حکم صادر کرد و کسی زیر بار نرفت بیگمان حکم خدا را سبک شمردهاند.
شیعهای که زیر بار حکم شرعی چنین فقیهی نرود بدون شک حکم الهی را سبک شمرده است، حرف ما را رد کرده و در مقابل ما ایستاده است، کسی که حرف ما را نپذیرد و رد کند گویی حرف خدا را نپذیرفته و رد کرده است و کسی که دستور امام خود را رد کند گناه آن در حد گناه شرک به خدا و کبیره است.
این حدیث دنباله دارد؛ اما تا همین جا مورد بحث ما قرار میگیرد، حدیث طولانی بوده و یک صفحه میشود، آدرس آن هم وسائل الشیعه، چاپ آل البیت، ج 27، ص 136، باب 11، حدیث اول است.
وقتی این باب از وسائل الشیعه را نگاه کنید میبینید که احادیث شبیه به این زیاد آمده است؛ اما مفصلترین آنها همین حدیث بوده و احادیث مشابه دیگر مؤید این حدیث هستند.
بررسی سند روایی عمر بن حنظله
عرض کردیم که این حدیث مقبوله عمر بن حنظله بوده و تکیهگاه بسیاری از فتاوا و نظریات فقها است؛ بهگونهای که فقها این حدیث را به میله وسط سنگ آسیاب تشبیه کردهاند که محور قضاوت بوده و سنگ قضاوت بر او میچرخد؛ یعنی این حدیث اینقدر مهم است و نمیشود آن را نادیده گرفت؛ زیرا در بحث قضاوت و ولایت به آن بسیار تکیه شده است.
درباره سند این حدیث عرض کردیم که از عمر بن حنظله 70 روایت در کتابهای حدیثی ما نقل شده است، ریشه این راوی هم «عمر بن حنظله اجلی بکری»، او کوفی بوده و کنیهاش اباصخر است، «و وثّقه الشهیدُ فی شرح الدرایه»؛ شهید ثانی در شرح درایه عمر بن حنظله را توثیق کرده و گفته آدم خوب و مورد اعتماد است.
البته شهید ثانی در علم رجال متخصص نیست فقیه است؛ اما در مورد رجال هم نظر داده است، در حالی که رجالیون میگویند برای ما حرف متخصص در رجال ملاک است، شهید ثانی فقیه بزرگواری است؛ اما در علم رجال متخصص نیست.
«ووثقه الشهید فی شرح الدرایه لم ینص احد من ارباب تراجم علی توثیقه»؛ سخن آشکاری از اصحاب تراجم و کسانی که دستی در علم رجال دارند در توثیق عمر بن حنظله دیده نشده است.
تنها موضوعی که متخصصان علم رجال درباره عمر بن حنظله گفتهاند این است که او کثرة الحدیث است و یکی از مواردی که میتوان با استناد به آن به یک راوی اعتماد کرد این است که احادیث و روایات متعددی در بابهای گوناگون از او نقل شده باشد.
گاهی میبینیم از اول تا آخر فقه 100 یا 200 حدیث از فردی نقل شده است، نمیشود این تعداد حدیث از کسی نقل شود اما او آدم نامعلوم، مجهول و غیر موثقی باشد، آن هم کسی که بزرگان از او نقل کردهاند.
لذا امام (ره) جمعبندی کرده و در مورد سند حدیث میفرماید: «الروایة من المقبولات» این روایت مقبوله است، پذیرفته شده و ردی نیست. «التی دار علیها رحی القضاء» روایتی است که سنگ آسیاب قضاوت بر آن میچرخد «و عمل الاصحاب بها» و اصحاب به این عمل کردهاند و عمل اصحاب جابر ضعف سند است، «حتی اتصفت بالمقبولة» آنقدر به این حدیث عمل کردهاند که متصف به مقبوله شده است، «فضعفها سندا بعمر بن حنظلة مجبورٌ» پس ضعفش از ناحیه عمر بن حنظله جبران شده است؛ یعنی به عمل اصحاب جبران شده است، به نظر امام راحل و بسیاری از بزرگان به دلیل آنکه اصحاب به روایات عمر بن حنظله عمل کردهاند پس از نظر سندی مشکلی پیدا نمیکند.
«مع ان الشواهد الکثیرة المذکورة فی محلها»، امام (ره) میفرماید: با اینکه شواهد گوناگونی داریم که در محل خود ذکر شده است، دیروز هم اشاره کردیم کتابی هست به نام «تنقیح المقال» علامه مامقانی که کتاب مفصلی بوده و هم علم رجال و هم تاریخ را در بردارد؛ بهگونهای که وقتی به مبحث حضرت خدیجه (س) میرسیم زندگینامه و مباحث مربوط به شخصیت آن حضرت هم وجود دارد در عین حال که به عنوان نساء هم توضیح داده است. وقتی به رجال هم که میرسد زندگینامه و تاریخ زندگی فرد را هم میآورد؛ ازاینرو این کتاب هم برای منبر، هم برای ارتقای اطلاعات تاریخی و هم برای علم رجال مناسب است.
امام (ره) میفرماید علامه مامقانی در این کتاب بهصورت مفصل راجع به شخصیت عمر بن حنظله صحبت کرده و شواهد متعددی بر وثاقت او آورده است.
«لو لم تدل علی وثاقته فلا اقل من دلالتها علی حسنة»[3] اگر نگوییم موثق است حداقل حَسَن هست، پس از نظر سند اشکالی ندارد، ما عمل اصحاب را داریم و درست است که در کتابهای رجالی در مورد عمر بن حنظله توثیق خاصی نداریم؛ اما به دلیل کثرت روایت و حدیث از او و توثیق برخی از بزرگان کفایت میکند که ما اطمینان کرده و در این حدیث بحث فقهی کنیم.
استدلال قرآنی حق ولایت و حاکمیت فقها
اگر بخواهیم این حدیث را بهخوبی بفهمیم باید یک صفحه از قرآن را مرور کنیم؛ چون علاوه بر آیهای که امام (ع) نقل کرده، آیات قبل و بعد آن هم مهم است، سوره نساء آیه 58 تا 68، این آیات را بهدقت مطالعه کنید تا فضای بحث را به دست بیاورید، این آیات به هم مربوط بوده و آیهای که امام (ع) در متن روایت به آن استدلال کرده در داخل همین آیات قرار دارد.
خب ما کمی از قبلتر شروع میکنیم، فضا و سیاق آیات را ببینید، خود اینها بحث را تنظیم میکند که منظور امام (ع) از اینکه به طاغوت پناه نبرید یعنی چه؟ یعنی حکومت طاغوت و ولیّ ظالم، پس به چه کسی پناه ببریم و حال که قرار است نسبت به طاغوت کفر بورزیم پس کجا برویم؟
این روایت میخواهد به ما آدرس بدهد که به آنجا نروید اینجا بیایید؛ چون هر جا نهی است امری هم در کنار آن وجود دارد، بلاتشبیه مثل داستان حضرت لوط (ع) که در نهی قوم خود از آن کار ناشایست فرمود: «یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّه»[4] اى قوم من! اینها دختران من هستند، براى شما پاکیزهترند، با آنها ازدواج کنید و از زشتکاری چشم بپوشید و از خدا بترسید.
انبیای الهی راه نهی را بسته و راه امر را باز میکنند، خدا شهید مطهری را رحمت کند، داستان خوبی دارد که به درد منبر شما هم میخورد.
میگفت در زمان ما شیخی به نام شیخ علی ترمز بود که وقتی بالای منبر میرفت همیشه نهی میکرد و میگفت: نخورید، نروید، نکنید، نخوابید، نگاه نکنید و ...، بهگونهای که هشدارهای او زیاد و هدایتهای وی کم بود؛ به همین علت به وی شیخ علی ترمز میگفتند.
منظور این است که روایت مذکور هم امر و هم نهی دارد، میگوید به طاغوت رجوع نکنید خب کجا برویم؟ شیعهای که حکومت ندارد و نگذاشتند سرپرست و امام او حکومت را به عهده بگیرد و حکومت کند باید در این دوران غربت و وانفسا چهکار کند؟ آیا یله و رها است؟ سرپرست و پناهگاه ندارد؟ امام صادق (ع) از آن طرف میفرماید: اگر برای داوری نزد طاغوت بروید و حتی حق خود را بگیرید آن حق حرام است خب این شیعه چهکار کند و کجا برود؟
برای اینکه به نتیجه برسیم باید به این آیات نگاهی داشته باشیم آیه 58 سوره نساء «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، قبلاً گفتیم امانت چیست و اهلش کیست؟ «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ»، وقتی بین مردم حکم میرانید حاکمیت شما عادلانه باشد، صحبت از حاکمیت است نه فقط قضاوت، خدا خوب پندی به شما میدهد «إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا».
آیه بعد «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ» توجه داشته باشید که باز بحث اطاعت است نه قضاوت، «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ» اگر در مسائل اجتماعی و سایر مسائل اختلافی بین شما پیش آمد پیش خدا و رسول بیایید؛ یعنی تن به قانون خدا بدهید «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا» عاقبت این کار برای شما بهتر و خوبتر است.
آیه بعد «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ»، این همان آیهای است که امام در بین روایت مورد بحث به آن استدلال کرده است.
آیا نگاه نمیکنی به کسانی که گمان میکنند مؤمن هستند؛ اما برای داوری پیش کسانی میروند که طاغوت هستند و میخواهند طاغوت برای آنها داوری کند حال آنکه دستور رسیده نسبت به طاغوت کفر بورزند.
«وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالا بَعِیدًا» شیطان میخواهد آنها را از مسیر دور کند، بعد دو سه آیه در مورد منافقین آورده که وقتی منافقان را برای داوری نزد پیامبر (ص) فرا میخوانند سر باز میزنند و به جاهای دیگر میروند، این سه چهار آیه را نمیخوانیم.
آیه 65 «فَلا وَرَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ» ای پیامبر! قسم به خدا که مؤمنین به تو ایمان نمیآورند مگر اینکه تو را در اختلافاتشان حَکم قرار بدهند که بعداً خواهیم گفت که حَکم بدون حاکم نمیشود؛ زیرا حاکم قاضی را تعیین میکند؛ به همین دلیل وقتی حَکم میگوید در واقع حاکم هم در آن هست.
«ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»، وقتی تو قضاوت کردی و نتیجه قضاوت را گفتی باید تسلیم تو باشند و بعد از قضاوت و داوری تو «ان قلت» نداشته باشند.
آیات ادامه پیدا میکند تا به اینجا میرسد که «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا» به روند این آیات توجه کنید، کلمه اطاعت چند جا به کار رفته است، اطاعت خدا و پیغمبر و اولی الامر، این آیات در بحث ولایت فقیه خیلی مهم است. تنها جایی که اولی الامر به صراحت آمده اینجا است، اطاعت از خدا، پیامبر و اولی الامر و در اینجا اولی الامر هم قیدی ندارد و معلوم میشود که اولی الامری است که با خدا و رسول همسنخ است نه هر اولی الامری، وگرنه اگر مقصود هر اولی الامری بود اینگونه و بدون قید و بند نمیآمد.
همین که گفته اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، باید اولیالامری که از او اطاعت میکنیم همسنخ با رسول و خدا باشد؛ یعنی در داخل مسیر باشد نه اینکه فرد فاسد، فاسق، فاجر و گناهکاری اولیالامر بشود و بگوییم قرآن گفته از هر اولیالامر و هرکسی که بر سر کار آمد اطاعت کنید، دنبال او بروید و حرفهای او را قبول کنید، نه اینجور نیست.
این آیات و روایتی که خواندیم را مطالعه کنید، پیرامون این روایت حرف زیاد است، انشاء الله بعداً وارد مباحث ریزتر آن میشویم، گفتیم که سند این روایت هم مقبوله بوده و مشکلی ندارد، در جلسات بعد وارد محتوا میشویم تا ببینیم اختلافات علما به کجا میانجامد./902/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع و مآخذ:
[1]. وسائل الشیعه، چاپ آل البیت، ج 27، ص 136، باب 11، حدیث اول.
[2]. قرآن کریم، سوره نساء، آیه 4.
[3]. کتاب البیع، امام خمینی، ج 2، ص 476.
[4]. قرآن کریم، سوره هود، آیه 78.