به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه یازدهم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که دوازدهم آبان ماه 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، با تشریح حدیث «ان العلماء ورثة الانبیاء» گفت: بر اساس این حدیث، علما و فقها وارثان انبیاء هستند و در این زمینه افزون بر جنبه تبلیغی، جنبه ولایی انبیاء را هم به ارث بردهاند.
خلاصه درس گذشته
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی در دهمین جلسه درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی، با اشاره به آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلى أَهلِه»، اظهار کرد: در عصری که امام زنده بوده و حضور دارد مصداق امانت، امام است؛ اما وقتی امام نیست چه؟ تکلیف امت چیست؟
وی ادامه داد: در عصر غیبت هم امانت را به اهلش بسپارید؛ یعنی به کسانی بدهید که شایستگی این جایگاه را دارند و شایستگی هم به این است که دینشناس باشد، فقیه باشد و دین را کاملاً بشناسد تا بتواند این امانت دین را بهدرستی تبیین و تبلیغ کرده و درست اجرا کند.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی خاطرنشان کرد: در نظام فکری ما علما و فقها هستند که میتوانند این بار را به منزل برسانند والا اگر کسی «لا اله الا الله» بگوید مسلمان میشود؛ اما نمیتواند این بار سنگین را عهدهدار شود.
وی گفت: ما میگوییم ولایت جعلی است؛ یعنی خداوند ولایت خود را بر پیامبر جعل کرده و در عصر غیبت این ولایت به فقها جعل شده، «انا حجتالله و هم حجتی علیکم»؛ یعنی همانطور که خدا ولایت را برای پیغمبر جعل کرده و پیغمبر برای ائمه (ع) جعل کرده است، در عصر غیبت ائمه (ع) این ولایت را برای فقهای جامعالشرایط جعل کردهاند.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی اظهار کرد: ولایت موضوعی است که باید خداوند آن را جعل و نصب کند و اینگونه نیست که مردم خود هر کس را برای ولایت تشخیص دادند او ولی شود، بلکه باید معیارهای جعل الهی را داشته باشد، بله مردم از طریق خبرگان خود ولی را کشف میکنند، خبرگان جعل ولی نمیکنند بلکه کشف ولی میکنند.
وی افزود: خداوند معیارهایی را داده و گفته فقها باید چنین ویژگیهایی را داشته باشند، خبرگان میآیند میگویند این ویژگیها با فلانی تطبیق میکند، پس خبرگان ولی را کشف کرده و تطبیق میکنند، جعل ولایت برای فقیه نمیکنند.
خلاصه درس حاضر
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی، با اشاره به حدیث «ان العلماء ورثة الانبیاء؛ عالمان وارث انبیاء هستند»، افزود: بعضی احتمال دادهاند منظور از علما در این حدیث فقط ائمه معصومین (ع) هستند و ربطی به فقها ندارد اما احتمال دوم این است که علما هم شامل ائمه (ع) و هم شامل فقها میشود.
وی ادامه داد: نظر سوم این است که در این حدیث منظور از علما، فقها هستند نه ائمه (ع) و حضرت امام (ره) این نظر را انتخاب کرده و محکم آن را دنبال کرده است؛ زیرا اگر صدر و ذیل این حدیث را بخوانیم و نگاه کنیم میبینیم که بر امامان تطبیق نمیکند.
حجتالاسلام و المسلمین یعقوبی خاطرنشان کرد: ما در مورد ائمه (ع) نمیگوییم که از پیامبر ارث بردهاند، یا ملائکه برای آنها طلب آمرزش میکنند؛ زیرا ائمه (ع) بالاتر از این حرفها هستند، در حقیقت ملائکه خادم ائمه (ع) هستند؛ به همین دلیل نتیجه میگیریم که لحن این حدیث و صدر و ذیل آن برای غیر معصومین بوده و با ائمه (ع) سازگار نیست.
وی اضافه کرد: نظر امام راحل در این زمینه این است که سیاق روایت با علما سازگار است نه ائمه (ع)، وقتی از اول به حدیث نگاه میکنیم معلوم است که علمای امت را معرفی میکند و میگوید فقها و علما این افراد هستند و اهمیت و جایگاه آنها چنین و چنان است، به دنبال علم بروید که فضیلت و ارزش زیادی دارد و این تعابیر با جایگاه و شأن ائمه (ع) سازگاری ندارد.
تقریر درس
دلیل دوم برای اثبات ولایت فقیه روایاتی است که ما در منابع دینی داریم که اسم آن را دلیل نقلی محض میگذاریم، اولین دلیل تلفیقی بین عقل و نقل بود. دلیل دوم از ادله سنت است که داخل پرانتز مینویسیم نقلی محض؛ یعنی صد درصد از روایات میخواهیم ببینیم چه چیزی در مورد این موضوع مهم به دست میآید.
دراینباره روایات متعددی داریم، مرحوم نراقی در عوائد الایام، ص 538 این روایات را ردیف کرده و 19 حدیث در این رابطه بیان کرده است، آیتالله جوادی آملی این 19 حدیث را در قالب شرح مختصری در کتاب ولایت فقیه خود بیان کرده و مرحوم امام هم در ولایت فقیه 14 تا از این روایات را بیان کرده است.
اولاً یک نکته کلی و اصلی درباره سند این روایات بگوییم، برخی از این روایاتی که در این جلسه میگوییم صحیحه است، بعضی موثقه بوده و بعضی هم ضعیف هستند، روایات ضعیف بهعنوان مؤید و نه بهعنوان دلیل بیان خواهد شد.
نظر بزرگان هم این است که ما برای پی بردن به سند یک روایت حتماً نباید فقط راوی را ببینیم که راوی چگونه آدمی است، گاهی باید متن روایت را هم ملاحظه کنیم، از خود علوّ متن پی میبریم که این از معصوم صادر شده است، محتوا و علوّ متن هم خودش دلیل است؛ پس نباید همیشه دنبال سند رجالی روایت بگردیم.
البته اگر طبق فرمول علم رجال سند صحیحهای پیدا کنیم حرفی در آن نیست؛ اما اگر روایاتی داشتیم که از لحاظ سندی نتوانستیم آنها را طبق معیار رجال تعیین کنیم در این صورت محتوا و مضامین آنها هم برای ما مهم است، مثلاً شما از لحاظ سند رجالی نمیتوانید نامه مالک اشتر را درست کنید و بگویید عن فلانی عن فلانی تا برسانید به امیرالمؤمنین؛ اما این را همه فقها قبول کرده و فرمودهاند که این متن محکم و عالی و متعالی که در این سند به کار رفته و مضامینی که در این نامه هست خود نشان میدهد که متعلق به معصوم است.
این حالا یک نکته کلی راجع به اسناد این روایات، مرحوم نراقی راجع به این 19 روایت یک جملهای دارد و میفرماید: «ولا یضر ضعف تلک الاخبار» ضعف این اخبار به بحث ما ضرر نمیزند، البته مقصود همه اخبار نیست بلکه بعضی از آنها را گفته است. «بعد الانجبار بعمل الاصحاب»؛ بعد از آنکه اصحاب به این روایات عمل کردند عمل ضعف سند را جبران میکند، این خود یک جمله قصاری است که عمل مشهور یا عمل اکثر فقها منجبر ضعف سند است.
نکته دوم «و انضمام بعضها ببعض»؛ این روایات را هم وقتی بلاتشبیه مثل آیههای قرآن کنار هم میگذاریم میبینیم همدیگر را کمک میکنند، «القرآن یفسّر بعضُه بعضاً؛ قرآن بعضی از قسمتهایش بعض دیگر را تفسیر میکند»، بعضی از روایات هم این خاصیت را دارند و وقتی کنار هم قرار میگیرند به تفسیر هم کمک میکنند. انضمام بعضی از این روایات به بعضی دیگر خودش یکی از راهکارهای فهم این روایات است.
سوم «و ورود اکثرُها فی الکُتُب المُعتَبره»؛ بسیاری از این روایاتی که خواهیم خواند در کتب معتبره مثل کافی، بحار و کتابهای دیگر آمده است.
یکی از کسانی که به بحث ولایت فقیه هم از لحاظ تحلیلی و هم از لحاظ روایاتی که جمع کرده، خوب پرداخته مرحوم نراقی است.
حالا جملهای از آیتالله خویی در مورد همین عهدنامه یادداشت کردم، ایشان میفرماید: گاهی آثار صدق و حق بودن حدیث مرسل مانند عهدنامه مالک اشتر را دلیل اعتبار آن دانستهاند؛ یعنی شما وقتی به محتوای این عهدنامه نگاه میکنید ولو سند ندارد؛ اما از لحاظ علم رجال مرسل است، در واقع آثار صدق و حق در این نامه نشاندهنده این است که از امام صادر شده است.
پس بنابراین یک نکته کلی در مورد روایات نوزدهگانهای که مرحوم نراقی آورده و مرحوم امام (ره) و دیگران با استفاده از آنها راجع به ولایت فقیه مطرح کردهاند این است که سند همه آنها صحیح نیست، اگرچه در میان آنها روایت صحیحه داریم که خواهیم گفت، بعضیها هم اگر سند آنها مرسل بوده و یا در سند ضعف دارند منجبر به عمل اصحاب هستند و اینکه خودشان همدیگر را تفسیر میکنند و میتوانیم با این ملاکها آنها را درست کنیم، اشکال هم ندارد و قابل استدلال خواهد بود.
بررسی سند حدیث
ما از امروز میخواهیم این احادیث را شروع کنیم، سنت و احادیث و سخنان معصومین درباره ولایت فقیه چه چیزی به ما ارائه میدهد، در این زمینه یکی از احادیثی که معروف بوده اما یک جملهاش مورد استدلال است: «ان العلماء ورثة الانبیاء» [1] است، حالا ما با این حدیث کار داریم البته باید آن را یک دور بخوانیم تا صدر و ذیلش را در ذهن داشته باشیم و ببینیم استدلال ما چگونه میشود.
اصل حدیث در اصول کافی، ج 1، باب فضل العلم، ص 34 است، آنجا بخشی دارد که علم چقدر فضیلت دارد، حدیث البته به دو طریق بیان شده؛ یک طریقش این است که این حدیث صحیح است؛(طریق قدّاح) اما یک طریق آن ضعف سند دارد؛(ابوالبختری)، پس این حدیث از دو کانال به ما رسیده، یکی که نفر آخرش ابوالبختری بوده و ظاهراً ضعیف است، گرچه بعضیها آن را تأیید کردهاند؛ اما اکثر میگویند ابوالبختری ضعیف است.
ولی طریقی که به قدّاح ختم میشود سند آن صحیح بوده و مشکلی ندارد، علی بن ابراهیم عن ابیه که قبلاً هم گفتیم در این دو نفر بحثی نیست، علی بن ابراهیم قمی که شخص مورد وثوقی است عن ابیه، پدرش که او هم فرد معتمدی است، امام راحل دراینباره میفرماید این فرد نهتنها خود موثق است بلکه معتمد همه موثقین هم هست، عن حماد بن عیسی که اسم وی در هزار و 36 حدیث آمده و فرد بسیار معتمدی بوده و ثقه است، عن القدّاح، قدّاح آخرین نفر این حدیث است که اسم اصلی وی عبدالله بن میمون بوده و قدّاح صفت او است.
حالا چرا به وی قدّاح میگویند دو جور معنا کردهاند؛ یکی از ماده قِدح؛ یعنی تیر نتراشیده، این تیرتراش بوده و شغلش تیز کردن و آماده کردن تیرها برای رزمندهها بوده است؛ اما ظاهراً قدّاح باید از همان ماده قدح و قَدَح آمده باشد که ما میگوییم کاسه، پیاله و جام، ظاهراً شغل وی جام سازی و پیاله سازی بوده که قبلاً با چوب درست میکردند، لذا میگویند قدّاح منسوب به قَدَح، مثل تمّار منسوب به تمر، اینجا نسبت است، مبالغه نیست؛ چون در نسبت در ادبیات خوانیدم گاهی بر وزن فعّال میآید، میثم تمّار یعنی خرمافروش، قدّاح یعنی کاسه ساز و کاسه فروش، خیلی آدم مهمی بوده که همه او را توثیق کردهاند.
روزی امام باقر (ع) از قداح پرسید: «یا ابن میمون کم انتم بمکه»؛ شما وقتی در مکه بودید چند نفر در مکه بودید؟ «قلت نحنُ اربعه»، گفت در جواب امام باقر (ع) عرض کردم ما در مکه چهار نفر بودیم که پیوند خود را با رسولالله محکم کردیم، «قال انتم نورالله فی ظلمات الارض»؛ شما چهار نفر در تاریکیهای زمین نور خدا بودید، در زمانی که افق اسلام تاریک بود، کسی نبود و پیغمبر غریب بود یکی از چهار نفری که بود قدّاح بود.
پس بنابراین حدیثی که میخواهیم بخوانیم از لحاظ سند اشکالی ندارد، اگرچه عرض کردم که از کانال دیگری هم آمده که عن ابی البختری است، بعضی مثل مرحوم نراقی گفتهاند که او هم صحیح و مستفیضه است؛ اما بعضیها هم تضعیفش کردهاند، اما در هر صورت بحثی در این روایت نیست و از لحاظ سندی اشکالی ندارد.
«عن القدّاح عن ابیعبدالله (ع) قال رسولالله (ص) من سلک طریقاً یطلب فیه علما»؛ پیامبر فرمود کسی که راهی را انتخاب کرده و در آن راه علم را جستجو میکند؛ یعنی کسی که در پی کسب علم و دانش است «سَلَکَ اللهُ به طریقاً الی الجنة»؛ خدا هم برای او راهی بهسوی بهشت باز میکند «و انّ الملائکة لتضع اجنحتها لطالب العلم»؛ ملائکه هر آینه پرهایشان را برای طالب علم باز میکنند «رضا به»؛ از طالب علم خوششان میآید و از باب اینکه به دنبال علم دین است از او راضی هستند، «و انه یستغفر لطالب العلم مَن فی السماء و مَن فی الارض»؛ آنچه در آسمان و زمین هست برای دانشآموز راه علم دین آمرزش میطلبد، «حتّی الحوت فی البحر»؛ حتی ماهی در دریا «و فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سائر النجوم»؛ برتری عالم بر عابد مثل برتری ماه بر بقیه ستارگان است.
فقها وارث رسالت تبلیغی و تبیینی نبی (ص) و ائمه (ع) هستند
حالا رسیدیم به آن جمله مورد نظر «و ان العلما ورثة الانبیا»؛ عالمان وارث انبیاء هستند، دنباله حدیث این است که «ان الانبیا لم یورّثوا دینارا و درهما»؛ انبیا درهم و دیناری به ارث نگذاشتند «ولکن ورّثوا العلم»؛ لکن علمشان را به ارث گذاشتند «فمن اخذ منه اخذ بحظّ وافر»؛ کسی که از علم انبیا چیزی به دست آورد حظ وافر و بهره فراوانی کسب کرده است.
سخن در همین جمله است «ان العلما ورثة الانبیا»؛ عالمان وارث انبیاء هستند، در این حدیث باید سه کلمه را معنا کنیم؛ نخست کلمه علما است، اینکه منظور از علما چه کسانی هستند، دوم ورثة، ارث یعنی چه؟ سوم انبیاء، آیا «انبیا بما هم انبیا» «بما هم نبی» مورد نظر هستند یا نه این عنوان مشیر است، نه فقط نبی بودن بلکه رسول بودن و ولی بودن آنها هم در این عبارت نهفته است.
پس باید سه واژه را معنا کنیم تا استدلالمان به نتیجه برسد، اول علما، مقصود از علما چه کسانی است؟ بعضی احتمال دادهاند که منظور از علما فقط ائمه معصومین (ع) هستند، اینجا راجع به ولایت کاری نداریم فقط میگویند علما ورثه انبیاء هستند، علما در اینگونه احادیث به معنای ائمه (ع) هستند، بله همه اوصیا وارث انبیا بودهاند، امامان ما هم در حقیقت اوصیا بوده و علمای امت محسوب میشوند، مثلاً «انا مدینة العلم و علیٌّ بابها».
پس یک احتمال میدهیم که این حدیث در مورد ائمه (ع) بوده و ربطی به فقها ندارد، «علماء أمتی أفضل من أنبیاء بنی إسرائیل» مقصود از علمای امت در این حدیث؛ یعنی ائمه (ع) از انبیای بنیاسرائیل افضل هستند، یا احادیث دیگری داریم مثل حدیث «علماء أمتی کسائر الأنبیاء قبلی»؛ علمای امت من مثل پیامبران قبل هستند، پس یک احتمال که وجود دارد این است که به طور کلی این حدیث درباره بحث ما نبوده و راجع به ائمه (ع) است.
احتمال دوم این است که علما هم شامل ائمه (ع) و هم شامل فقها شده و درباره هر دو صدق میکند که اگر این احتمال را در نظر بگیریم ما را مقداری به بحث نزدیک میکند.
نظر سوم این است که در این حدیث منظور از علما، فقها هستند نه ائمه (ع)، که حضرت امام (ره) این نظر را انتخاب کرده و محکم آن را دنبال کرده است، چرا؟ چون اگر صدر و ذیل این حدیث را بخوانیم و نگاه کنیم میبینیم که بر امامان تطبیق نمیکند، از اول که شروع میکند میگوید طالب علم چنین و چنان است، اصلاً وقتی ورود به بحث و صدر و ذیل آن را نگاه میکنیم میبینیم ادبیات حدیث با ادبیاتی که در مورد اهل بیت (ع) به کار میبریم سازگاری ندارد، پیامبر راجع به ائمه (ع) اینگونه سخن نمیگوید بلکه میگوید: «انا مدینة العلم و علی بابها».
در مورد ائمه (ع) نمیگوییم که از پیامبر ارث بردهاند، یا ملائکه برای آنها بالهایشان را پهن کرده و برایشان طلب آمرزش میکنند؛ زیرا ائمه (ع) بالاتر از این حرفها هستند، در حقیقت ملائکه خادم ائمه (ع) هستند؛ به همین دلیل نتیجه میگیریم که این لحن حدیث و صدر و ذیل آن برای غیر معصومین بوده و با ائمه (ع) سازگار نیست.
امام راحل در این زمینه میفرماید: سیاق روایت با علما سازگار است نه ائمه (ع)، وقتی از اول به حدیث نگاه میکنیم معلوم است که علمای امت را معرفی میکند و میگوید فقها و علما این افراد هستند و اهمیت و جایگاه آنها چنین و چنان است، به دنبال علم بروید که فضیلت و ارزش زیادی دارد و این تعابیر با جایگاه و شأن ائمه (ع) سازگاری ندارد.
جملاتی که در این حدیث به کار رفته مانند «فمَن اَخَذَ منه اَخَذَ بحظٍّ وافر» حظ وافر درباره کسی است که وصل به دریا و منبع لایزال نباشد در حالی که ائمه (ع) وصل بودند، تعبیر امام راحل این است که «فمن اخذ منه اخذ بحظ وافر» نمیتواند تعریف ائمه باشد، این تعریف ائمه نیست و با علمای امت تناسب دارد، هر کس روایاتی که در مناقب اهل بیت وارد شده را ببیند و موقعیت آن حضرات را نزد رسولالله بداند متوجه میشود که مراد از این روایت ائمه نیستند.
اینکه بگوییم در اینجا علما به ائمه معصومین (ع) انصراف دارد را نمیتوانیم محکم قبول کنیم، بله نهایتش این است که میگوییم هم ائمه (ع) و هم فقها را شامل میشود، اگر همینقدر هم شامل شود و بگوییم این حدیث هم شامل علما و هم شامل ائمه (ع) میشود کفایت میکند. منتها از قرائن میفهمیم که اینجا مقصود از علما فقها هستند نه ائمه اطهار (ع).
نکته دوم این است که ثابت شد عبارت «علمائی» در اینجا یا صد درصد و یا بهصورت مشترک بر علمای امت صدق میکند، پس میتوانیم بگوییم «العلما»؛ یعنی فقهای امت وارث انبیاء هستند، البته هر عالمی نسبت به پیغمبر زمان خود و نسبت به دینی که اعتقاد دارد وارث است، مانند علمای زمان حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) که وارث علم پیامبرشان بودند و علمای پیغمبر آخرالزمان هم وارث علم پیغمبر خودشان هستند.
حال کلمه «انبیا» را چگونه معنا کنیم؟ آیا انبیا یعنی کسانی که نبی هستند؟ یعنی کسانی که از خدا حقایقی را دریافت کردند، نبأ به معنای خبر است، خبرهایی را دریافت کردند و علومی را دریافت کردند، اگر اینطور باشد ما نمیتوانیم استدلال کنیم؛ زیرا میگوییم مقصود این است که علما مثل پیغمبران که اخباری را از خدا دریافت کرده و بعد به مردم گفتند، این حدیث جنبه تبلیغی را میگوید، نه جنبه ولایی، در حالی که ما الآن دنبال جنبه ولایی هستیم و این ربطی به موضوع بحث ما پیدا نمیکند.
این خود بحثی دارد؛ «وصف عنوانی» که اگر شروع کنیم ظاهراً در وسط کار میمانیم، این وصف، وصف عنوانی است؛ یعنی عنوانش مورد نظر است یا نه، وقتی میگوییم نبی چهار سمت دارد؛ جنبه تبلیغی، جنبه تبیینی، یک مرحله دریافت وحی و یک مرحله ابلاغ وحی.
به دلیل آنکه کسی که وحی را ابلاغ میکند به او رسول میگوییم، و چون دریافت میکند میگوییم نبی، چون سرپرست جامعه خودش است میگوییم ولیّ، به این اعتبار نبی، رسول و ولی میگوییم، ولیّ هم دو گونه است گاهی میگوییم ولیّالله و گاهی میگوییم ولیّ امور مسلمین.
پس میتوان گفت در اینجا چهار عنوان داریم که هر کدام از آنها معنای خاص خود را دارد، اما در اینجا «العلما ورثة الانبیا» «انبیا بما هم انبیا» بدون جنبه ولایی آنها مورد نظر است و حدیث میخواهد جنبه نبی بودنشان را تبلیغ کند، میخواهد بگوید همانطور که انبیا تبلیغ میکردند علمای هر امتی هم باید تبلیغ کنند، باید آنچه یاد گرفتند را به دیگران برسانند و اصلاً به جنبه ولایی آنها کاری ندارد که آیا اینطوری هست یا نیست این خودش بحث مهمی است که انشاءالله در جلسه بعد به آن میپردازیم./902/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع و مآخذ:
[1]. اصول کافی، ج 1، باب فضل العلم، ص 34.