به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل، پنجمین درس فقه جهاد فقیه عارف، مرحوم آیت الله بهجت(رض) که در تاریخ 87/07/21 ارائه شده است، تقدیم مخاطبان گرامی می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا علی الشیخ الهِمّ لیس علی الضعفا و لا علی المرضی ضعیف نباشد و مریض هم نباشد که مقابل هماند و لاعلی الذین لایجدون ما ینفقون العاجز عنه للأصل؛ البته در صورتی که به علم باشد احتیاجی به اصل نیست.
و ظاهر الآیة المعتضد بعدم الخلاف المحکی و المحصل عدم خلاف را اجماع حساب کنیم، حکایتش و تحصیلش، مضافا إلی قاعدة نفی الحرج یعنی اگر به ضعفا بگویند جهاد برو حرجی است و قدرتش متعارف نیست؛ قادر بودنش خیلی دقیق است.
گرچه بسا هم به تمام لوازمش قادر نباشد المقتضیة کالآیة یعنی لیس علی الضعفا، للحوق المریض و نحوه به یعنی و لاعلی المرضی کما صرح به غیر واحد إلا أن یکون مریضا مرضا لایمنعه منه، نعم لو فرض قوة الهم علیه وجب علیه و إن کبر سنه کما وقع من عمار بن یاسر فی صفین و مسلم بن عوسجة فی کربلاء؛ حبیب بن مظاهر هم همینطور است و پیرمرد بود.
(و) کیف کان فلاخلاف بین المسلمین فی وجوبه فی الجملة بل هو کالضروری، خصوصا بعد الأمر به فی الکتاب العزیز فی آیات کثیرة، کقوله تعالی: "یا أیها النبی جاهد الکفار والمنافقین " و قوله تعالی "قاتلوا الذین لایؤمنون بالله" و قوله تعالی "فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب لابد این لقاء، لقاء در حرب است نه اینکه اگر کافری را در هرجا دید او را بکشد مگر از مفسدهایی باشد که واجب است قتلش بر هر کسی که قادر باشد.
و قوله تعالی " یا أیها الذین آمنوا خذوا حذرکم فانفروا ثبات " ثبات یعنی جماعات جمع ثُبه «انفروا خفافا و ثقالا» کانه ثقال مال موسر است که با خودش بار برمیدارد و هرچه هست با خودش هست یا خفافا در مقابل ثقال، سبکبار چیزی ندارد که با خودش باشد معسر است؛ ثقال موسر است و باردار و این بیبار است.
لذا یخف العابرین یوم القیامة سلمان چیزی نداشت که سنگین باشد که با خودش حمل کند و قوله تعالی " فلیقاتل فی سبیل الله" و قوله تعالی " فإذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا " شهر حرام جهاد نکنید و احترام شهر حرام را حفظ کنید، مگر آنکه آنها در شهر حرام بخواهند مقاتله کنند و به مسلمین حمله کنند.
و قوله تعالی "حرض المؤمنین علی القتال" نه هر قتالی بلکه قتال درحرب با شروطش إلی غیر ذلک؛ نعم (فرضه علی الکفایة) معلوم است که واجب عینی هیچ شرطی جز قدرت عقلیه ندارد؛ حتی هرقدر ضعیف باشد؛ آن مقداری که مقدورش است باید عملی کند بله، مسئله دفاع، واجب عینی است و کفایی نیست و نباید اذن بگیرد که آیا اینکه بر من حمله کرده دفاع کنم یا نه؟
بلاخلاف أجده فیه بیننا بل ولا بین غیرنا ، بل کاد یکون من الضروری. که اصل جهاد واجب است با شروط عقلیه و شروط شرعیه که مبنی بر تسهیلات است، در هر امری حتی جهادی که بذل نفس فی سبیلالله است مع ذلک اقسامی دارد که مأمور به این مطلب نیستند مثل مرأة و همّ و ...
فضلا عن کونه مجمعا علیه بالاتر از اجماع است، مضافا إلی المعلوم من سیرة النبی صلی الله علیه وآله و أصحابه، و قوله تعالی "لایستوی القاعدون من المؤمنین غیر أولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله بأموالهم و أنفسهم، البته مطلوب بودن جهاد به طوری که فرقی بین قاعدین و مجاهدین باشد آن هم غیر اولی الضرر با مجاهدین فی سبیل الله مساوی نیستند.
فضل الله المجاهدین بأموالهم وأنفسهم علی القاعدین درجة و کلا وعد الله الحسنی حتی قاعدین، هم ممکن است بر او واجب نباشد؛ زیرا من به الکفایة موجود است یا از مستثنیات معلومه باشد " و قاعدة الحرج، قاعده حرج عام است که این اگر ایجاب جهاد بر او شود حرجی است.
مثلا بر ضعفا ایجاب شود یا بر همه بدون هیچ شرطی ایجاب شود حرجی است؛ ما جعل الله علیکم فی الدین من حرج، البته میدانیم الشریعة سهلة سمحة؛ صاحب جواهر مریض بود و شیخ هم در جمله معاودین ایشان آمده بود، فرمودهبود شیخنا احتیاطاتت را کم بکن ان الشریعة سهلة سمحة.
فهمیده بود که شیخ خیلی احتیاط دارد مخصوصا در مناسکش متعمدا میگوید من در اینجا احتیاطات را ترک نکردم برای اینکه بعد از من هم این مناسک قابل انتفاع باشد؛ إلا ما یحکی عن سعید بن المسیب که از عامه است فأوجبه علی الأعیان لظاهر قوله تعالی " انفروا خفافا خفاف.
سبکبار، چیزی ندارد که با خودش بار کند؛ یعنی معسر و ثقالا باربردار یعنی موسر؛ و جاهدوا بأموالکم وأنفسکم فی سبیل الله "ثم قال (7): "إلاتنفروا یعذبکم عذابا ألیما" مطلق نَفر واجب است نفر هم اینطور نیست که منحصر به جهاد باشد، نفر همین رفتن به سوی یکجایی است؛ ذهاب نفر است.
نفر اول و نفر دوم در حج ربطی به جهاد ندارد؛ روز دوازدهم بروند به مکه یا روز سیزدهم بروند، به همین الا تنفروا فهمیدیم که هر نفری بر هرکسی واجب است، علی الاعیان؛ خوب این تکلیف اگر باشد حرجی است.
پس معلوم میشود که جهاد واجب عینی تعیینی است (این را او میگوید) اگر این واجب عینی تعیینی را بجا نیاوری یعذبکم عذابا الیما، این ظاهرش همین است که باید جمع شود با روایات با هم.
روایت و آیه بلکه آیه و آیه باید ملاحظه شود که مقید و شارح دارد یا ندارد؛ همین صرف یک آیهای را گرفتن که نمیشود و النبوی "من مات و لمیغز و لمیُحدث نفسه بالغزو مات علی شعبة من النفاق" این هم همچنین باید نیت غزو را هم داشته باشد و فیه ما قیل من أن الآیة منسوخة بظاهر قوله تعالی " و ما کان المؤمنین لینفروا کافة، کانه خودشان هم کافة نفر نمیکنند؛ معنایش همین است.
این ولو به حسب ظاهر نفی ایجاب است؛ اما ما کان لینفروا معنایش این است که اگر آنها را به خودشان واگذار کنیم بازهم همهیشان نفر نمیکنند، همهیشان کار دارند، فلولا نفر من کل فرقة" إلی آخره، خیلی عجیب است که با مثل این آیهای ما اطلاق الا تنفروا را بگیریم.
ما کان المؤمنین لینفروا کافة مگر نمیبینید که همه مردم برای جهاد نمیروند، أو أنها فی خصوص غزاة تبوک التی استنفرهم النبی صلی الله علیه وآله فیها، فتخلف فیها کعب بن مالک و أصحابه فهجرهم النبی صلی الله علیه وآله حتی تاب الله علیهم، أو أن المراد من الآیة الوجوب ابتداء، فإن الواجب الکفائی عندنا واجب علی الجمیع و إن کان یسقط بفعل من یقوم به منهم، و لذا یعاقب الجمیع بترکه، قال أمیر المؤمنین علیه السلام فی المروی عنه فی دعائم الاسلام.
اینجا دیدیم که از دعائم نقل میکند حال اینکه دعائم سندش پیش ما صحیح نیست؛ الا با اتعابات حاجی نوری که دعائم را معتبر دانسته است وخودش هم شواهد زیادی دارد بر این مطلب و اختلافی که در بین اخبار هست به واسطهی همین دعائم است و خیلی جاها، آن اختلافات رفع میشود.
این دعائم مال خود آن قاضی نعمان یعنی ابوحنیفه امامی است یا اینکه مال معز الدین -که خلیفه فاطمیین میگفتند بوده- است؟ "و الجهاد فرض علی جمیع المسلمین لقول الله عز وجل: کتب علیکم القتال "فإن قامت بالجهاد طائفة من المسلمین، اینها عبارت دعائم است وسع سائرهم التخلف عنه این خودش امارة است که واجب کفایی است.
ما لمیحتج الذین یلون الجهاد إلی المدد، چه در ابتدا چه در انتها و چه در وسط اگر احتیاج حادث شد امداد باز هم واجب است؛ اگر مسلمانان مغلوب شدند آنها هم بواسطه ترکش مسئولند، چون آنها سبب شدند که اینها مدد نداشته باشند.
فإن احتاجوا لزم الجمیع أن یمدوهم حتی یکتفوا، قال الله عز وجل : "و ما کان المؤمنون لینفروا کافة" و إن دهم أمر یحتاج فیه إلی جماعتهم نفروا کلهم، تا اینکه اکتفا شود به اینها در مقابل دشمن قال الله عز وجل: "انفروا خفافا و ثقالا و جاهدوا بأموالکم و أنفسکم فی سبیل الله" این مال آیه که با خود آیه شرح میشود و تقیید میشود.
و أما النبوی فهو مع أن راویه أبو هریرة المعلوم کذبه محتمل ضربا من الندب أو وجوب العزم الذی هو من أحکام الایمان، بر هرچه قواعد شرعیه است عازم باشد؛ أو غیر ذلک و ما یحکی عن بعض العامة من أنه کان واجبا علی الصحابة ثم نسخ مما هو معلوم البطلان.
اول واجب عینی بود بعد به کفائیت نسخ شد، بل یمکن دعوی الضرورة علی خلافه، مراد از آیات شریفه نسخ نشده است؛ ثم إن الکفایة بحسب الحاجة بکثرة المشرکین و قلتهم و ضعفهم و قوتهم، اینها احتیاجاتشان به حسب زمان مختلف میشود.
گاهی کثیرند بعد قلیل میشوند گاهی دشمن قلیلاند و کثیر میشوند، فرق میکند؛ دشمن را باید نگاه کنند و عن الشیخ و الفاضل و الشهیدین و الکرکی أن أقل ما یفعل الجهاد فی السنة مرة، در سال یکدفعه انسان این کار را انجام دهد و شروطش را ملاحظه کند ببیند کفایی است یا عینی است حتی اگر یک اعانتی به مجاهدین بکند ولو اینکه به آنها اکتفا شود ولی قوت آنها زیادتر بشود؛ در این حال عمل به این مستحب شده است.
بل عن الأخیر دعوی الاجماع علیه و هو الحجة إن تم، لا ما قیل من قوله تعالی: " فإذا انسلخ الأشهر الحرم" الآیة این نه معنایش این است که واجب عینی است بعد از اشهر حرم؛ این نه عینی است و نه کفایی است؛ به اعتبار تعلیق وجوبه علی الانسلاخ.
معنایش این نیست که باید منسلخ شود تا وجوب بیاید و الا نمیآید فیجب کلما وجد الشرط، و لایتکرر بعد ذلک بقیة العام، لعدم إفادة الأمر المطلق التکرار، إذ هو کما تری فیه نظر من وجوه، انسلخ الاشهر الحرم یعنی فقط احترام اشهر حرم را نگهدارید مگر آنها خودشان در اشهر حرم خلاف این احترام را بجا آوردند مثل مسجد الحرام مثلا در خصوص مسجد الحرام به مسلمانان حمله میکنند که در آنجا برای طواف کردن جمع هستند.
فاعتدوا علیهم بمثل ماعتدا علیکم و علی کل حال فلاخلاف بیننا بل الاجماع بقسمیه علیه فی أنه إنما یجب علی الوجه المزبور، (بشرط وجود الإمام علیه السلام ) و بسط یده (أو من نصبه للجهاد ) امر امام در جهاد لازم است؛ اما جهاد به معنای دفاع امر اصلا لازم نیست؛ بلکه هیچ استثنایی ندارد، ضعیفترین مرأة اگر دید که بر نفسش یا عرضش دارند حمله میکنند بر او واجب است تا میتواند از مهاجم جلوگیری کند.
120/904/د