به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه هفتم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که هشتم آبان 95 با شرکت طلاب و روحانیون سطح چهار در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، با تشریح ویژگیهای جانشینان رسول گرامی اسلام، اهل روایت دینی و درایت عملی بودن را از جمله ویژگیهای خلفای پیامبر ذکر کرد.
خلاصه درس گذشته
حجتالاسلام و المسلمین یعقوبی در ششمین جلسه درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی با بیان اینکه عبارت جمهوری اسلامی از دو آیه قرآنی نشأت گرفته است، افزود: جمهوری از آیه «امرهم شوری بینهم» و اسلامی از آیه «و شاورهم فی الامر» به دست می آید. «امرهم شوری بینهم»؛ یعنی جمهوری و اینکه دقت کنند به چه کسی رأی بدهند اما اسلامی به این معنا است که باید زندگی خود را بر اساس دین تنظیم کنند.
وی اضافه کرد: پس در نگاه قرآن میتوانیم بگوییم صاحب امر کسی است که در قالب نظام سیاسی اسلام شئون زندگی مسلمانان را مدیریت میکند اما این کسی که این کار را میکند باید بهترین، قویترین و داناترین باشد.
حجتالاسلام و المسلمین یعقوبی اظهار کرد: بر این اساس اگر سُفها امر را به دست بگیرند سه نتیجه و تالی فاسد بزرگ به وجود میآید؛ از نظر اقتصادی اقتصاد جامعه را فلج میکنند و ویژه خواری میشود، از نظر انسانی انسانها را به بردگی میگیرند و از نظر روابط اجتماعی هم همیشه با کسانی دمساز و همراه هستند که فاسد باشند ولی با صالحان سر آشتی ندارند.
وی تصریح کرد: ازاینرو نتیجه میگیریم حکومت علما خیر بوده و حکومت سُفها شر بوده و اولی الامر هم کسانی هستند که شئون اجتماعی اقتصادی، فرهنگی و دفاعی امت اسلام را عهدهدار میشوند؛ ازاینرو باید در عصر غیبت ببینیم این بار را چه کسی به دوش میکشد؟
خلاصه درس حاضر
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی در هفتمین جلسه درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی با تشریح ویژگیهای خلفای رسول گرامی اسلام، اظهار کرد: خلیفه پیغمبر مثل خود پیغمبر است، پیغمبر تنها نقل یا بیان نمیکرد؛ بلکه علاوه بر اینکه حدیث میگفت معلمی هم میکرد، تربیت نفوس میکرد، کار اجرایی داشت، اقدامات سیاسی انجام میداد و اسلام را در عمل پیاده میکرد.
وی با اشاره به حدیث «یَروونَ حَدیثی وَ سُنَتی فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی»، افزود: آنهایی که «یروون» حدیثاند؛ یعنی اهل روایت و اهل درایتاند، هم روایت و هم درایت دارند، صاحبنظرند و اجتهادشان در نقل احادیث مسلم است که این افراد خلفای پیامبر هستند.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی تصریح کرد: پیغمبر فرمود خلفای ما یک نشانی و یک عنوان مشیر دارند؛ «یروون حدیثی و سنتی»؛ اهل روایتاند، اهل شناخت کلمات من هستند، سنت و احادیث من را میدانند و قدرت آموختن به دیگران را هم دارند.
وی ادامه داد: بر این اساس آنهایی میتوانند خلیفه باشند که نسبت به منابع و آموزههای دینی شناخت داشته باشند. «یروون حدیثی و سنتی فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی» نوعاً معرّف خلفا است نه محدود کردن خلفا به اینکه بگوییم فقط محدّثین و کسانی که حدیث نقل کردهاند را شامل میشود؛ پیغمبر میخواست بگوید آنها جانشین و جایگزین من در نقل مسائل دینی و مسئلهگویی هستند.
تقریر درس
«قال رسولُ الله الّلهم ارحم خلفائی ثلاث مرات»[1] این حدیث شریف در دو جا از وسائل الشیعه نقل شده؛ یکی در باب 8 صفات قاضی حدیث 50 و بار دیگر در باب 11 حدیث 7 که در چاپ جدید آن در جلد 27 قرار گرفته است. این روایت در یک جا ثلاث مرات دارد در جای دیگر به صورت معمولی آمده است.
«الّلهم ارحم خُلفائی و قیل یا رسولَ الله مَن خلفائک؟» پرسیده شد این خلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمودند: «الذین یأتون بعدی»؛ کسانی که بعد از من میآیند «یرون حدیثی و سنتی» و حدیث و سنت من را روایت میکنند.
در این مورد شیخ صدوق دو طریق دارد؛ یکی طریق مُسند و دیگری طریق مرسل، یکی را با سندش نقل کرده و دیگری را همین طوری گفته قال رسول الله، این حدیث در سه تا از کتابهایش وجود دارد؛ یکی در معانی الاخبار، یکی عیون اخبار الرضا و دیگری هم مجالس شیخ صدوق، در هر سه کتاب این حدیث را نقل کرده است، بعضیها مسند است؛ یعنی سلسله سند را نقل کرده و بعد فرموده این سند صحیح است. در مشیخه شیخ صدوق، در من لایحضره الفقیه که یک کتاب مهم روایی وی بوده و از کتب اربعه مشیخه است؛ یعنی در آخر آن رجال حدیث را آورده و در مورد کسانی که از آنها حدیث نقل میکند گفته اینها که من از آنها حدیث نقل میکنم مورد تأیید من هستند.
بنابراین از نظر شیخ صدوق این روایت، روایت صحیحی بوده و مشکلی ندارد؛ این در حالی است که حتی مرسلات صدوق را هم مسندات حساب میکنند. وقتی از پیغمبر و امام مستقیم نقل میکند میگوید قال رسول الله و تأکید میکند که اینها مورد اعتماد بوده و مشکل سندی ندارد.
بنابراین بحث سند حدیث مطرح نیست، تلقی به قبول شده و شیخ صدوق هم از افرادی است که مورد اعتماد فقهای ما است؛ منتها بحثی که وجود دارد در تتمه حدیث است «فیعلمون الناس»، بعضیها از این سندها جمله «فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی» را دارد؛ یعنی «الّذینَ یَأتُونَ مِنْ بَعْدی، یَروُونَ حَدِیثی وَ سُنّتی فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی»؛ پس این احادیث را به دیگران یاد میدهند اما بعضی از این سندها جمله آخر:«فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی» را ندارد.
حالا یک بحثِ روایتی در گرفته که آیا این جمله در آن روایاتی که هست اضافه شده یا در آن روایاتی که نیست افتاده است، دوتا احتمال دارد؛ نخست اینکه بگوییم روایاتی که این جمله را دارد بعضیها آن را اضافه کردهاند یا آن روایاتی که ندارد این افتاده است. از این دو احتمال خارج نیست اینکه بگوییم اضافه شده به این معنا است که بعد از شیخ صدوق کسانی که حدیث مینوشتند این جمله را اضافه کردهاند.
امام یک نکته دقیقی دارد میفرماید: اتفاقاً این حدیث یک راویاش بلخی بوده، یک راویاش نیشابوری و یک راویاش از جای دیگر است، نمیشود سه نفر از سه جای متفاوتِ عالَم اسلام اینگونه با هم هماهنگ باشند آن هم در آن زمان که تلفنی نبود و هر سه هم یک طور اضافه کنند. اینکه معجزه میشود و احتمال خیلی بعیدی است که عمداً اضافه شده باشد و با هم هماهنگ باشند پس باید گفت این جمله در احادیثی که ندارند افتاده است که این به عقل نزدیکتر است.
حالا این افتادگی دو جور است؛ گاهی خود مرحوم صدوق میخواسته خلاصه کند، ابتدای روایت را آورده و آخرش را نیاورده است و احتمال دیگر هم اینکه نُسّاخ تنبلی کردهاند؛ به این معنا که اولش را نوشتهاند و بقیهاش را اضافه نکردهاند؛ پس اینکه این جمله ساقط شده باشد اقرب به عقل است تا اینکه اضافه شده باشد؛ زیرا اضافه مؤونه بیشتری میطلبد و نمیشود اینقدر هماهنگ عمل کرده باشند و از سهگوشه عالم، از سه اقلیم، همه با هم و همسو و هماهنگ یک عبارت را اضافه کرده باشند در نتیجه میگوییم این احتمال بعیدی است.
تفاوت فقیه محدّث و فقیه مجتهد
حالا بعد از آنکه بحث سندی تمام شد، جمله دوم این است که حالا اگر آمد و این جمله دوم «فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی» بود و بخواهیم با توجه به این جمله حدیث را معنا کنیم، بعضی گفتهاند این جمله «فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی»؛ یعنی خودش بفهمد و به دیگران هم یاد بدهد تا قدرت فهم داشته باشد، فقط حامل خبر نباشد و حدیث را نقل کند. چهبسا محدّثینی داشتهایم که حدیث را نقل کردهاند ولی خودشان اصلاً محتوای حدیث را توجه نکردهاند، فقیه نبودهاند و محدّث صرف بودهاند.
فقیه نبوده، فقط حدیث را نقل کرده یا فقیه بوده اما فقیهی که از خود نظر بدهد نبوده و فقط صرف روایت را نقل کرده است. ما وقتی شیخ صدوق را با شیخ مفید مقایسه میکنیم میبینیم هر دو بزرگوارند اما برای ما بین شیخ مفید و شیخ صدوق تفاوت وجود دارد؛ شیخ صدوق فقط احادیث را نقل کرده و خیلی کم اظهارنظر کرده؛ به این معنا که فقط صرف اخبار را نقل کرده و تیتر زده است؛ اما شیخ مفید حلاجی و بررسی کرده و احادیث را با عقل و عقلا و عرف عرضه کرده است.
خلاصه کلام اینکه ما دو جور فقیه داریم؛ فقیهی که اسم او را محدّث میگذاریم، حدیث نقل میکند و کسی است که نه اهل تحلیل بوده و نه اهل اجتهاد است اما فقیه دیگر افزون بر نقل حدیث اهل نظر بوده و نظرات متعدد میدهد.
آیا این حدیث شامل دو طیف میشود یا نه؟ «اللهم ارحم خلفائی»؛ پیامبر کسی را خلیفه خود معرفی میکند که اهل اجتهاد باشد، اهل تحلیل و فقاهت باشد؛ زیرا صرف محدّث بودن کافی نیست که فرد خلیفه بشود؛ به همین دلیل این امر شامل کسی است که با خلفا و خلیفه سنخیت داشته باشد، خلیفه پیغمبر مثل خود پیغمبر بوده و خود پیغمبر فقط نقل یا بیان نمیکرد؛ بلکه علاوه بر اینکه حدیث میگفت معلمی هم میکرده، تربیت نفوس میکرد، اجرا هم داشت، اقدامات سیاسی انجام میداد و اسلام را در عمل پیاده میکرد؛ پس قدر متیقن است که این حدیث شامل کدام فقیه میشود.
آن فقیهی که کرّ و فرّ دارد، حدیث را تحلیل میکند، استدلال میکند، اجتهاد میکند، دارای نظر بوده و صرف نقل حدیث را شامل نمیشود؛ پس این گروه از مفهوم این حدیث خارج هستند چه حالا این تتمهاش باشد یا نباشد.
بالاخره آنهایی که «یروون» حدیثاند؛ یعنی اهل روایت و اهل درایتاند، هم روایت و هم درایت دارند، صاحبنظرند و اجتهادشان در نقل احادیث مسلم است. اینها را شامل میشود.
بالاخره این بحث پیرامون این حدیث هست و این مسائل را مطرح کردهاند؛ اما میخواهیم نتیجه بگیریم که این تتمه حدیث هست یا نیست؟ میخواهیم صدر حدیث را معنا کنیم و از آن دلیل بر اثبات ولایت فقیه پیدا کنیم، «اللهم ارحم خلفائی» خلفا را چگونه معنا کنیم، جانشینان؟ اولاً کسی که سؤال کرده معنای خلیفه را میدانسته و یا فضایی که حدیث در آن صادر شده فضایی نبوده که مردم معنای خلیفه را نفهمند، مردم معنای خلیفه را میدانستند؛ لذا سؤال نکردند خلیفه یعنی چه؟ بلکه پرسیدند خلفای شما چه کسانی هستند؟
ببینید حدیث دقیق است، خلفا چه کسانی هستند که پیغمبر در مورد آنها فرموده خدایا خلفای مرا رحمت کن؟ معنای خلافت را میدانستند؛ چون پیغمبر و جانشینان پیغمبر را دیده بودند و به طور کلی خلیفه در ذهنشان بود.
در زبان عربی اگر کسی جایی میرفت برای خود یک جانشین انتخاب میکرد و به او میگفتند خلیفه فلانی، اما میخواستند بدانند جانشینان پیامبر چه افرادی هستند و چه کسانی میتوانند در تمام شئون و از همه جهات قدم جای قدم پیغمبر بگذارند؛ یعنی هم معلم باشند، هم مربی باشند، هم زعیم و والی جامعه باشند و در عین حال همه ابعاد پیغمبر را داشته باشند.
پیغمبر فرمود خلفای ما یک نشانی و یک عنوان مشیر دارند؛ «یروون حدیثی و سنتی»؛ اهل روایتاند، اهل شناخت کلمات من هستند، سنت و احادیث من را میدانند و قدرت آموختن به دیگران را هم دارند.
معنای این سخن آن است که خلیفه تنها کسی است که حدیث بلد است و میتواند معلمی کند، این عنوان مشیر به معرفی آنها است؛ یعنی جای دیگر نروید، مثلاً دنبال یک بقال که این مشخصات را ندارد، نروید.
آنهایی میتوانند خلیفه باشند که نسبت به منابع و آموزههای دینی شناخت داشته باشند، «یروون حدیثی و سنتی فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی»، این عنوان معرّف خلفا است نه محدود کردن خلفا به اینکه بگوییم فقط محدثین و کسانی که حدیث نقل کردهاند را شامل میشود. پیغمبر میخواست بگوید آنها جانشین و جایگزین من در نقل مسائل دینی و مسئلهگویی هستند. /903/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع و مآخذ:
[1]. وسائل الشیعه، باب 8، حدیث 50.