به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی در جلسه سیزدهم درس خارج فقه نظام عمران شهری که روز پنج شنبه نوزدهم فروردین ماه 1395 در مدرسه دارالشفاء قم برگزار شد، با استناد به روایات وارده، مطالبی را در زمینه مطلوبیت فضای سبز و نیز مطلوبیت وسعت محل مسکونی در نظام عمران شهری اسلام مورد بحث قرار داد که گزیده آن در پی می آید.
1. مطلب یازدهم از مطالب مربوط به فقه نظام شهری پیرامون فضای سبز و درختکاری در محیط شهری بود، در این رابطه چهار دسته روایات داریم که سه دسته از آن بحث شد، دسته اول درباره محبوبیت فضای سبز، دسته دوم درباره مطلوبیت کاشت درخت و دسته سوم در رابطه با محبوبیت کشت و زرع و فضای سبز بود.
2. دسته چهارم روایات، روایاتی است که بر حرمت قطع درخت مثمر و کراهت قطع درخت سایه دار غیر مثمر دلالت دارد.
3. از مجموع روایات وارده، درباره حکم قطع درخت چنین استفاده می شود که قطع درخت ثمرده و نیز قطع درختی که ثمرده نیست، ولی از سایر منافع آن مثل سایه اش استفاده می شود جایز نیست؛ اما درخت غیر مثمری که هیچ فائده دیگری مانند سایه یا فضای سبز برای محیط زندگی نیز ندارد قطع آن جایز است.
4. فائده درخت که موجب حکم حرمت قطع آن می شود منحصر در میوه و سایه آن نیست؛ بلکه شامل فضای سبز و ایجاد هوای سالم و پاک هم می شود.
5. مطلب دوازدهم در فقه نظام شهری مطلوبیت سعه مسکن و کراهت ضیق آن است و در این زمینه روایات متعددی وارد شده است، سعه ی محل سکونت یکی از مهمترین اصول شهرسازی در اسلام است.
6. چنین نیست که ساخت مسکن آنچنانکه در روایات ما توصیه و تأکید شده است، در شرایط فعلی جامعه امکان پذیر نباشد؛ بلکه انجام کار کارشناسی دقیق در زمینه کاهش هزینه های تولید مسکن و منشأ معضلات موجود، ما را به این نتیجه رهنمون می سازد که هزینه های کلان تحمیل شده به بخش مسکن صرفاً بخاطر تجاری سازی مسکن و نتیجه انحصار در این صنعت و ناشی از سودهای کلان مورد تقاضای سرمایه گذاران است.
تقریر جلسه سیزدهم درس خارج فقه شهرسازی ذیلاً تقدیم می شود.
عبارات درون پرانتز اضافات مقرّر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
بحث ما در مطلب یازدهم از مطالب مربوط به فقه نظام شهری بود، مطلب یازهم پیرامون فضای سبز و درختکاری در محیط شهری بود، گفتیم در این رابطه چهار دسته روایات داریم که سه دسته از این روایات را به بحث گذاشتیم.
دسته اول روایاتی بود که درباره محبوبیت فضای سبز بطور کلی وارد شده بود، این دسته، روایات متعددی بود که از آن چنین استفاده می شد که فضای سبز در شرع اسلام فی نفسه مطلوب است و به آن تشویق شده است.
روایات دسته دوم مطلوبیت و استحباب مؤکّد کاشت درخت بود، روایات متعددی را هم در این رابطه بحث کردیم.
دسته سوم از روایاتی که بحث کردیم در رابطه با محبوبیت کلی کشت و زرع و فضای سبز و امثال اینها بود.
دسته چهارم روایات
دسته چهارم روایات شامل روایاتی است که از آن حرمت قطع درخت مثمر و کراهت قطع درخت سایه دار غیر مثمر فهمیده می شود؛ مگر اینکه جایگزین داشته باشد، ما از مجموع روایات استفاده می کنیم که قطع کردن درختی که ثمر دارد حرمت دارد؛ مگر اینکه بهتر از آن یا مانندش را جایگزین کنند.
همچنین درختی که فقط به منظور استفاده از سایه و فضای سبز آن غرس شده است و نه بخاطر میوه آن، قطع چنین درختی نیز به شدت کراهت دارد؛ مخصوصاً در جایی که انبوه درخت وجود نداشته باشد؛ در جایی که درخت به صورت انبوه وجود دارد قطع درخت غیر مثمر به شرط عدم آسیب به دیگر درختان و به فضای سبز محیط ، علی الظاهر اشکالی ندارد.
روایت اول
شیخ طوسی ره در امالی به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند.
«أنّه لعن قاطع السدرة». مستدرک، ابواب المزارعه، باب 5، حدیث 1.
ملعون است کسی که درخت سدر – درخت کنار – را قطع کند، لعن در این روایت ظهور در حرمت دارد.
روایت دوم
مرحوم کلینی به سند خود از امام صادق علیه السلام روایت می کند.
«لَا تُقَطِّعُوا الثِّمَارَ فَیَصُبَّ اللَّهُ عَلَیْکُمُ الْعَذَابَ صَبّاً». وسائل الشیعه، جلد 12، ابواب المزارعه، باب 7، حدیث1.
منظور از ثمار در این روایت درخت میوه دار است، گاهی درخت کهنسالی را که از ثمردهی افتاده است قطع می کنند تا با درخت دیگر جایگزین کنند، این کار اشکال ندارد؛ بلکه خوب است، این روایت صریح است در حرمت قطع درخت ثمرده، بنابراین قطع درخت مثمر شرعاً جایز نیست، تا چه رسد به اینکه یک باغ از درختان میوه را بخاطر تبدیل به زمین مسکونی از بین ببرند.
خیلی از مشکلات اجتماعی که در جامعه وجود دارد و مشکلاتی که با آن در زندگی روبرو می شویم نتیجه عدم مراعات چنین توصیه هایی است؛ این مشکلات به خاطر عدم رعایت مواردی است که در روایات به ما توصیه شده است.
روایت سوم
مرحوم کلینی به سند صحیح از أبی نصر بزنطی که از اجلّه اصحاب امام رضا علیه السلام است روایت می کند.
«قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ قَطْعِ السِّدْرِ فَقَالَ سَأَلَنِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِکَ عَنْهُ فَکَتَبْتُ إِلَیْهِ قَدْ قَطَعَ أَبُو الْحَسَنِ ع سِدْراً وَ غَرَسَ مَکَانَهُ عِنَباً». همان منبع، حدیث 2.
بزنطی می گوید از امام رضا علیه السلام درباره قطع درخت سدر پرسیدم، آن حضرت فرمود امام کاظم علیه السلام درخت سدری را قطع کردند ولی به جای آن درخت انگور کاشتند.بنابراین تبدیل درخت میوه به درخت میوه دیگر اشکال ندارد و قطع درخت به این منظور جایز است.
روایت چهارم
«قَالَ مَکْرُوهٌ قَطْعُ النَّخْلِ وَ سُئِلَ عَنْ قَطْعِ الشَّجَرَةِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ قُلْتُ فَالسِّدْرُ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا یُکْرَهُ قَطْعُ السِّدْرِ بِالْبَادِیَةِ لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ فَأَمَّا هَاهُنَا فَلَا یُکْرَهُ». همان منبع، حدیث 3.
بررسی فقرات روایت
(1) «مَکْرُوهٌ قَطْعُ النَّخْلِ»؛ روایت می فرماید قطع درخت نخل مکروه است. کراهت در اینجا به معنای اصطلاحی و فقهی آن نیست که با جواز قابل جمع باشد بلکه به معنای لغوی آن یعنی «نهی» و «منع» است که از آن حرمت استفاده می شود، دلیل این استنباط هم این است که اصطلاحات فقهی جاری مانند «مکروه» در آن ایام متداول نبوده است. بنابراین مکروه بودن قطع نخل به این معناست که قطع نخل در شرع منع شده است.
(2) «سُئِلَ عَنْ قَطْعِ الشَّجَرَةِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ»؛ یعنی از قطع درخت سوال شد؛ فرمود اشکالی ندارد، مراد از شجر به قرینه روایات دیگر شجر بی ثمر است؛ چون در روایات دیگر از درخت میوه با عنوان «شجر مثمر» یاد شده بود؛ بنابراین اینکه می فرماید «لَا بَأْسَ بِهِ»؛ یعنی اگر آن درخت، درخت ثمردار نباشد.
تعارض و علاج
این روایت موهِم تعارض است؛ به این معنا که در روایات قبل از قطع درخت نهی شده بود و در این روایت قطع درخت را بلااشکال می داند، یک وجه جمع این است که حکم قطع درخت در روایات سابق را حمل بر کراهت کنیم تا قابل جمع با این روایت که آن را جایز می داند باشد، این وجه جمع وارد نیست، چون بین دو روایت نسبت عموم و خصوص مطلق وجود دارد، روایات ناهی از قطع درخت، خاص به شجر مثمر است؛ چنانکه قبلاً بیان کردیم و در روایت اخیر مراد از شجر، مطلق شجر است نه خصوص شجر مثمر.
بنابراین وجه جمع صحیح، حمل عام بر خاص یعنی تخصیص است، نتیجه اینکه همانطورکه در ابتدا گفتیم در روایت اخیر که قطع درخت را جایز می داند، «شجر» به شجر غیر مثمر اختصاص پیدا می کند؛ چون روایات نهی صراحت در شجر مثمر دارد؛ خلاصه اینکه با جمع بین روایات، قطع شجر مثمر حرمت دارد و قطع شجر غیر مثمر کراهت دارد.
در روایات از قطع مطلق شجر نیز نهی شده است منتها در جمع با روایات دیگر و از جمله روایت اخیر همان نتیجه قبل گرفته می شود یعنی حرمت قطع درخت مثمر و کراهت قطع درخت غیر مثمر.
(3) «إِنَّمَا یُکْرَهُ قَطْعُ السِّدْرِ بِالْبَادِیَةِ لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ فَأَمَّا هَاهُنَا فَلَا یُکْرَهُ»؛ این فقره از روایت، روایت سابق را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شد و می فرمود: «لعن الله قاطع السدرة»، توضیح می دهد. روایت مروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله قطع درخت سدر را حرام اعلام می کند ولی با توجه به این فقره از روایت اخیر می توان نتیجه گرفت مراد، قطع سدر مفید است؛ یعنی آن درخت سدری که از سایه آن استفاده می شود.
بنابراین درخت سدری که از میوه یا حتی سایه آن استفاده نمی شود و مثلاً در میان انبوه درختان دیگر است و قطع آن آسیبی به فضای سبز مورد نیاز مردم و به جنگل وارد نمی کند، حرمت قطع از آن برداشته شده است.
(4) «لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ»؛ این تعلیلی است که در روایت برای نهی از قطع درخت سدر بیان شده است؛ از این تعلیل چنین استفاده می شود که در جایی که انبوه درختان وجود دارد طوریکه قطع این درخت به «فائده» درخت صدمه نمی زند در اینصورت قطع آن جایز است؛ اما اگر درخت به تعداد کافی وجود ندارد، در این حالت چون قطع این درخت به «فائده» حاصل از درخت صدمه می زند، بنابراین جایز نیست، «فائده» درخت تنها منحصر در میوه و سایه آن نیست؛ بلکه موارد دیگر مثل فضای سبز و یا تولید اکسیژن (و هوای پاک) را هم شامل می شود.
ماحصل آنچه از روایات باب درباره حکم قطع درخت استفاده می شود این است که:
1. قطع درخت ثمرده جایز نیست.
2. قطع درختی که ثمرده نیست ولی از سایه آن (یا سایر منافع آن) استفاده می شود نیز جایز نیست.
3. درختی که نه ثمر می دهد و نه از سایه آن استفاده می شود (و هیچ فائده دیگری مانند فضای سبز برای محیط زندگی هم ندارد) ، قطع آن جایز است.
4. اگر با قطع یک درخت صدمه ای به «فائده» درخت وارد نمی شود؛ به این معنا که با قطع درخت خاص بازهم امکان انتفاع از درختان دیگر وجود دارد و همان فایده را می رساند، قطع درخت اشکالی ندارد.
5. اگر قطع یک درخت بگونه ای باشد که اصلاً فائده مترتب بر درخت منتفی شود در اینصورت تعلیل «لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ» آن را شامل می شود و جایز نیست.
مطلب دوازدهم؛ مطلوبیت سعه مسکن
مطلب دیگر در نظام عمران شهری اسلام مطلوبیت سعه مسکن و کراهت ضیق آن است، روایات متعددی در باب استحباب سعه مسکن و همچنین روایات مختلفی درباره کراهت ضیق منزل مسکونی وارد شده است.
گاهی گفته می شود که این بحثها مناسب زمان قدیم است نه زمان حاضر؛ چون در آن دورانها زمین زیاد بود، جمعیت کم بود وهزینه ساختمان سازی زیاد نبود؛ ولی در حال حاضر چنین نیست و هزینه ها بالاست، بنابراین چاره دیگری غیر از آنچه اکنون در ساخت و ساز اعمال می شود وجود ندارد.
ما براین ادعا اصرار داریم و معتقدیم که اگر کار کارشناسی دقیق انجام شود به همان نتیجه ای که ما ادعا می کنیم خواهند رسید. نظر ما این است که هزینه های افزون و کلانی که امروزه بر مسکن تحمیل می شود ناشی از انحصار و نیز ناشی از ارزش افزوده ای است که مورد تقاضای سرمایه گذاران است؛ به دلیل اینکه مسکن به یک کالای تجاری تبدیل و وارد رقابت شده است و انحصار در آن به وجود آمده است هزینه های تولید مسکن بالا رفته است.
(مسئله را به وجه دیگری که مطابق واقع است می توان دید و آن اینکه) زمینی که قرار است در آن مسکن سازی شود نباید برای متقاضی مسکن هزینه داشته باشد؛ چون فرض این است که این زمین ها زمین مزروعی نیست بلکه زمین موات است و نیاز به احیاء دارد.
بنابراین متعلق به دولت است و به صورت رایگان قابل واگذاری به متقاضیان است. هزینه های اصلی تولید مسکن هزینه خدمات است که بخاطر تجاری سازی مسکن بالاست، پیش از این گفتیم که تجاری سازی مسکن شرعاً جایز نیست؛ به این معنا که ساخت مسکن به قصد خرید و فروش و کسب سود و درآمد شرعاً ممنوع است، تولید و ساخت مسکن فقط باید برای رفع نیاز باشد، هزینه واقعی مسکن عبارت است از هزینه ساخت و هزینه خدمات، این دو هزینه نیز در هر حال باید پرداخت شود؛ چه ساخت تراکمی و ارتفاعی باشد و چه غیر آن.
بنابراین چنین نیست که مسکن سازی به نحوی که در فقه مورد تأیید است در شرایط فعلی امکان پذیر نباشد. آیه کریمه قرآن می فرماید: «إن ارض الله واسعة»؛ یعنی زمین خدا واسع است، این زمین واسع را انحصاری می کنید و به این شکل قیمت آن را بالا می برید و آن را ابزار تجاری می کنید، زمین بایر و موات نباید خرید و فروش شود مگر اینکه احیاء شده باشد و به مسکن تبدیل شده باشد؛ هزاران هزار هکتار زمین خالی و موات (مثلاً) در فاصله میان تهران و قم وجود دارد. این زمین ها را در اختیار مردم بگذارند تا مسکن سازی شود.
بنابراین معتقدیم آنچه در بحث مسکن سازی براساس فقه اسلامی مطرح می شود قابلیت پیاده سازی دارد و سیاست ساخت مسکن باید به این سمت سوق داده شود، این سیاست را در ساخت مسکن تجربه کنند و نتیجه را ببینند؛ در کشورهای پیشرفته نیز همین کار (و روش توصیه شده در شرع ما) را انجام می دهند؛ با وجودی که تراکم جمعیتی بالا است خانه های مسکونی بزرگ و با ارتفاع پایین است.
آنها به قواعدی که در شرع ما درباره مسکن سازی توصیه شده است، رسیده اند و به آن عمل می کنند، اگر ما این قواعد را به عنوان قاعده عمران فقه اسلامی مطرح کنیم به آن توجه نمی شود و با دید منفی نگریسته می شود، ولی اگر گفته شود که این قواعد، نظریاتی است که توسط مهندسین و مراکز علمی غرب ارائه شده است به عنوان یک نظریه علمی پیشرفته خوب مورد توجه قرار می گیرد.
(در پایان) معتقدیم: سعه ی دار که در روایات به آن تأکید شده است یکی از مهمترین اصول شهرسازی در اسلام است./223/907/م
تقریر: جلال الدین زنگنه