به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام والمسلمین محمد حسین ملک زاده، روز چهارشنبه 25 آذر ماه 1394 در جلسه 4 درس نظام سازی فقهی در مَدرَس 23 مدرسه عالی فیضیه قم، حاکمیّت همه جانبه اسلام را هدف غاییِ مجموعه نظامهای اسلامی و فقهی خواند و گفت: در صورت تشکیل نظامهای مورد نیاز امّت بر اساس تعالیم اسلامی و سامان یافتن تمام عناصر جامعه مسلمین، زمان حاکمیت تمام عیار و همهجانبه اسلام فرا می رسد.
وی افزود: حاکمیّت همهجانبه اسلام یعنی "تبلور عینیِ باورها، ارزشها، بایستهها و شایستههای الهی، و تجلّی و تحقّق خارجیِ مقاصد دین و شریعت اسلامی در تمامی ابعاد زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی".
این استاد فقه حکومتی حوزه علمیه قم، حاکمیّت اسلام را امری مُشکّک، تدریجیّ الحصول و زمانبر ارزیابی و خاطر نشان کرد: هر قدر از حاکمیت اسلام که محقّق شود، و لو در مراتب پایین و اولیه، مطلوب و مغتنم است و مسیر را برای تحقّق مراتب بالاتر و کاملتر هموار میسازد.
وی ضمن مردود دانستن منطق سیاه و سفید در مقام ارزیابی نظام سازی فقهی، به آزمون و خطای علمی و عملی در این عرصه توصیه کرد و بیان داشت: نباید با دیدن پارهای اشکالات و کاستیها، نظامسازی فقهی برای ساماندهی امور کشور را امری ناممکن و نشدنی دانست؛ زیرا نتیجه آن، پناه بردن به دامان سکولاریسم و الحاد خواهد بود.
استاد ملک زاده، حاکمیّت اسلام را مفهومی گستردهتر از حکومت اسلامی ارزیابی کرد و عنوان داشت: حکومت اسلامی به معنای حاکمیت اسلام در عرصه سیاست و قدرت است که پس از نظامسازی سیاسی مبتنی بر شریعت امکان تحقّق خارجی مییابد. اما نظام سیاسی اسلام و حکومت شکل گرفته در چارچوب آن، تنها یکی از مصادیق حاکمیّت فراگیر دین مبین اسلام است.
وی با طرح پرسشی درباره چراییِ برنامهریزی توسعه کشور بر اساس الگوهای غربی، به رغم وجود حکومت اسلامی اظهار کرد: نباید سادهاندیشانه تصوّر نمود با وقوع یک دگرگونی سیاسی – اجتماعیِ بزرگ و شکوهمند به نام انقلاب اسلامی و کسب موفقیت نِسبی در زمینه نظامسازیِ سیاسی، و به دنبال آن، تشکیل حکومتی با شعارها، اهداف و آرمانهای اسلامی، همه امور در عرصه فرهنگ، اقتصاد، مسائل اجتماعی و غیره، خود به خود اسلامی میشوند. بلکه یکایک این عرصهها نیازمند نظامسازی دینی و ساماندهی اسلامیِ جداگانه و متناسب با خود هستند.
وی افزود: اگر برای کشف، ساخت، پرداخت و برقرار نمودنِ سامانه، نظام و سیستمِ مبتنی بر دین الهی و شریعت اسلامی در این عرصهها اقدام نشود، جامعه متوقّف نمی شود بلکه کشور در چارچوب سیستمهای دیگر، مانند سیستمهای غربی به کار خود ادامه میدهد و کارشناسان و کارگزاران دولت با وجود آنکه ظاهراً در ظلّ حکومت اسلامی قرار دارند اما در برنامهریزی برای اداره امور کشور از سیستمهای غیر اسلامی و به تعبیر دقیقتر، ضدّ اسلامی بهره می برند.
حجت الاسلام والمسلمین ملک زاده، حاکمیّت اسلام در جامعه و کشور را اوّلاً و بالذات به حاکمیّت اسلام بر ابعاد و اعمال جوانحی (درونی) و جوارحی (بیرونیِ) انسان، و ثانیاً و بالعرَض، به ساختارها نظامهای ساختۀ انسان متعلق دانست و گفت: نظامسازی وسیلهای است برای ساختن و پروراندن انسانهای الهی است و وقتی انسان متحوّل و ساخته شد و پرورش پیدا کرد، جامعه نیز که از اجتماع منسجم و همراستا و ارتباط متقابل همین انسانها شکل گرفته است متحوّل میشود.
وی اهم حیطههای اثرگذاریِ حاکمیّت اسلام در سرزمین وجود انسان را به حَسَب استقرا شامل "شناخت و دانش، باور، بینش و نگرش، ارزش، احساس، انگیزش، گرایش، خواهش، مهارت، کنش و منش دانست و در ادامه به اختصار به بیان توضیحاتی درباره این حیطهها و حوزهها پرداخت و در تبیین حیطه بینش و نگرش (بصیرت) گفت: پیآمد نهادینه شدن باورهای راستینِ اسلامی در عقل و قلب انسان، تغییر منطق محاسباتی از مادّیگرایی و سکولار به خدامحوری و توحید است.
استاد فقه حکومتی حوزه علمیه قم، درباره حیطه ارزش (قِیَم)، نظام ارزشی را با تغییر و تعمیق بینش و نگرش انسان، مشمول تحوّل ارزیابی کرد.
در دنباله این خبر، مطالب توسط استاد ملک زاده در جلسه 6 خارج اصول نظامسازیِ فقهی را مطالعه می کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمد و آله الطاهرین.
در این جلسه از سلسله دروس اصول نظامسازی فقهی و اسلامی و بررسی چگونگی کشف و یا ساخت و پرداختِ اَنظِمه فقهی، در ادامۀ کنکاش در باب اهداف نظامهای اسلامی و فقهی، مطالبی را در تکمیل بحث درباره حاکمیّت اسلام به عنوان هدف غایی نظامهای اسلامی و فقهی بیان میکنیم؛ إن شاءالله تعالی.
حاکمیّت همه جانبه اسلام، هدف غاییِ مجموعه نظامهای اسلامی و فقهی
هنگامی که مسلمانان و نخبگان، علما و فقهای آنان با تشریک مساعی، موفق به کشف، ساخت و پرداخت تمامی نظامهای مورد نیاز امّت بر اساس تعالیم اسلامی و معارف الهی گردند و همه اجزا و عناصر کشور و جامعه مسلمین به صورت نظاممند و سیستماتیک در چارچوب همین نظامها سامان پیدا کنند، اداره شوند و به فعالیت و حرکت بپردازند، و این حرکت آنقدر استمرار بیابد که کلّ نظامهای اسلامی و فقهی به هدف عالی، نهایی و غاییِ خویش دست یابند، آنگاه هنگامه «حاکمیت تمام عیار و همهجانبه اسلام» و زمان نیل به هدف غاییِ مجموع نظامهای اسلامی و فقهی – مِن حیث المجموع – خواهد بود.
حاکمیّت جامع، فراگیر و همهجانبه اسلام یعنی:
«تبلور عینیِ باورها، ارزشها، بایستهها و شایستههای الهی، و تجلّی و تحقّق خارجیِ مقاصد دین و شریعت اسلامی در تمامی ابعاد زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی»
تنها با حاکمیت جامع و کامل اسلام – از طریق اَنظمه اسلامی – است که کریمۀ «کلمةُ اللهِ هی العُلیا» [سوره مبارکه توبه/ آیه شریفه 40.] ظهور و بروز واقعی و قابل لمس برای همگان در ساحت حیات اجتماعی بشر مییابد.
حاکمیّت اسلام، امری مُشکّک، تدریجیّ الحصول و زمانبر
روشن است که حاکمیت اسلام، چه در یک بُعد از ابعاد زندگی اجتماعی و چه به طور همزمان در ابعاد مختلف آن، امری مُشَکّک، ذو مراتب و تدریجی الحصول است و قاعدتاً فرایندی زمانبر و طولانیمدت دارد و یکباره، یکجا و دفعتاً به طور کامل به دست نمیآید.
ولی نکته مهم آن است که بدانیم در اینجا قاعده «المیسور لایسقط بالمعسور» و «ما لایُدرَک کُلُّه لایُترَک کلُّه» نافذ و مُحَکّم است و در نتیجه، هر قدر از حاکمیت اسلام که محقّق شود – و لو مراتب پایین و اولیهاش هم که باشد – ، هم به خودیِ خود و فی حدّ نفسه، مطلوب و مغتنم است، و هم مطلوبیّت غیری و مقدّمی دارد، زیرا مسیر را برای تحقّق مراتب بالاتر و کاملتر هموار میسازد.
بنابراین به هیچ روی نباید در این زمینه با منطق «باینری»، «صفر و یک»، «همه یا هیچ» و «سیاه و سفید» و نیز با شتابزدگی و استعجال به ارزیابی و داوری پرداخت و با دیدن پارهای اشکالات، نقصها، نقیصهها، ضعفها و کاستیها که بروزشان در خلال این دوران و حتی پس از آن، کاملاً طبیعی و حتی اجمالاً قابل پیشبینی است، از اصل حرکت پشیمان شد و نظامسازی و برقرار نمودن انظمه اسلامی برای مدیریت، راهبری و ساماندهی به امور جامعه و کشور را امری ناممکن و نشدنی برشمرد و به اصطلاح، عطائش را به لقائش بخشید که نتیجه آن، چیزی جز پناه بردن به دامان سکولاریسم و الحاد نیست.
آنچه همواره و به خصوص در دوران تلاش برای نظامسازی اسلامی و برقراری و به جریان انداختن سامانههای اداره و مهندسیِ ابعاد گوناگون جامعه، برای امّت اسلامی – اعمّ از آحاد و نخبگان – سزاوار و شایسته و بلکه بایسته است، آن است که «صابراً مُحتَسِباً»، با سعه صدر، حلم، شکیبایی و بردباری و با ایمان کامل به وعده الهی در کریمۀ «و الذین جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا و إنّ الله لمع المحسنین» [سوره مبارکه عنکبوت، آیه شریفه 69.] و «إنّ الذین قالوا ربُّنا الله ثمّ استقاموا تَتنزّلُ علیهم الملائکه ...» [سوره مبارکه فصلت، آیه شریفه 30.] و نیز «یا أیّها الذین آمنوا إن تَنصروا الله یَنصرکم و یُثبّت أقدامَکم» [سوره مبارکه محمد، آیه شریفه 7.]، بستر و زمینه لازم را فراهم نماید تا بتوان آرام آرام به پیش رفت و با آزمون و خطای علمی و عملی و گذر از فراز و نشیبها، گام به گام به اصلاح امور پرداخت و به سوی حاکمیّت تمامعیار اسلام نزدیک شد.
تفاوت حاکمیّت اسلام با حکومت اسلامی
یکی از نکات دیگری که در این بحث نباید مورد غفلت و اشتباه قرار بگیرد تفاوت میان دو مفهوم «حاکمیّت اسلام» و «حکومت اسلامی» است؛ چراکه وقتی سخن از حاکمیّت اسلام – تا چه رسد به حاکمیت جامع و همهجانبه اسلام – به میان میآید، مفهومی به مراتب بزرگتر و گستردهتر از حکومت اسلامی مدّ نظر میباشد.
حکومت اسلامی به معنای حاکمیت اسلام در عرصه سیاست و قدرت است که پس از نظامسازی سیاسی از منظر اسلام و مبتنی بر شریعت و فقه اسلامی، امکان تحقّق خارجی مییابد. اما نظام سیاسی اسلام و حکومت شکل گرفته در چارچوب آن، تنها یکی از مصادیق حاکمیّت اسلام و فقط یکی از جلوهها و جنبههای حاکمیت جامع و فراگیر دین مبین اسلام است.
چراییِ برنامهریزی برای توسعه کشور بر مبنای الگوهای غربی، به رغم وجود حکومت اسلامی
مطلب به ظاهر سادهای که به اجمال و اشارت در سطور پیشین بیان گردید این بستر و مجال ارزشمند را در اختیارمان قرار میدهد که به این نکته بسیار مهم و راهبردی را نیز متذکّر شویم که نباید سادهاندیشانه و سهلانگارانه تصوّر نمود با وقوع یک دگرگونی سیاسی – اجتماعیِ بزرگ و شکوهمند به نام انقلاب اسلامی و کسب موفقیت نِسبی در زمینه نظامسازیِ سیاسی، و به دنبال آن، تشکیل حکومتی با شعارها، اهداف و آرمانهای اسلامی، همه امور در عرصه فرهنگ، اقتصاد، مسائل اجتماعی و غیره، خود به خود و به طور طبیعی اسلامی میشوند و بر مبنای باورها، ارزشها، بایستهها و شایستههای دینی پیش میروند؛ چراکه یکایک این عرصهها نیازمند نظامسازی دینی و ساماندهی اسلامیِ جداگانه و متناسب با خود هستند و اگر برای کشف، ساخت، پرداخت و برقرار نمودنِ سامانه، نظام و سیستمِ مبتنی بر دین الهی و شریعت اسلامی در این عرصهها اقدام نشود، اینگونه نیست که جامعه متوقّف شود و معطّل بماند بلکه کشور و جامعه – از تصمیمسازان، تصمیمگیران، برنامهریزان، مدیران، کارگزاران و دولتمردان تا عموم و آحاد مردم – در پهنههایی همچون امور و مسائل اجتماعی، فرهنگ، تعلیم و تربیت، خانواده، اقتصاد، بانکداری، سلامت، شهرسازی، روابط بین الملل، حقوق، امنیت، رسانه و ... در چارچوب و بر مبنای الگوهای کلان و سیستمهای دیگر – از جمله الگوها و سیستمهای غربی – به کار خود ادامه میدهند.
کارشناسان و کارگزارانی که از سوی حکومت و به عنوان اجیر و حقوقبگیر مستقیم و یا با واسطه دولت، در این عرصهها فعالیت میکنند نیز با وجود آنکه ظاهراً در ظلّ و چارچوب حکومت اسلامی قرار دارند اما در هنگام تصمیمسازی و برنامهریزی برای اداره امور کشور در بخشهای مختلف، به طراحی، مهندسی، برنامهریزی و اجرای برنامهها در قالب الگوها و سیستمهای دیگر که غیر اسلامی و به تعبیر دقیقتر، ضدّ اسلامی هستند به ارائه راهکار، راهبرد و طرح و برنامه و در نهایت به اجرا و عملیاتی ساختن برنامهها میپردازند؛ همچنانکه چنین واقعیتی در تدوین برنامههای توسعه کشور به وضوح مشاهده میشود.
پس باز هم تأکید میگردد که وقوع انقلاب و ت
کیل دولت و حکومتی به نام اسلام و با انگیزهها و آرمانهای الهی، گر چه لازم و ضروری است و به مثابه یک گام بسیار بلند به سمت اسلامی شدن جامعه به شمار میآید، اما در عین حال، به معنای حاکمیت جامع و همهجانبه اسلام در تمامی جوانب و ساحتهای زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی در کشور نیست.
حاکمیّت اسلام در جامعه یعنی حاکمیت اسلام بر انسان و ساختارهای ساخته او و وابسته به او
در بحث حاضر هرجا سخن از سعادت و یا شقاوت جامعه و امّت به میان میآید منظور خوشبختی و بدبختی آحادِ مردم و افراد عضو یک جامعه است. به بیان دیگر، بر خلاف دیدگاه جامعهشناسان کلگرا و بعضی دیگر از دانشمندان، نمیتوان برای جامعه، وجود و حقیقتی مجزّا و مستقل از افراد و اعضای آن در نظر گرفت.
بنابر این، حاکمیّت اسلام در جامعه و کشور نیز اوّلاً و بالذات به حاکمیّت اسلام بر ابعاد و اعمال جوانحی (درونی) و جوارحی (بیرونیِ) انسان، و ثانیاً و بالعرَض، به روابط، ساختارها، نهادها و نظامهای ساختۀ او و وابسته به او نظر دارد.
بالتبَع مراد از حاکمیت جامع اسلام در سطح کلان جامعه و در تمامیِ زوایا، ارکان و جوانب آن، که به عنوان غایت، در نظامسازی اسلامی تعقیب میگردد نیز در حقیقت، حاکمیّت اسلام بر وجود انسان میباشد. لذا النهایه میتوانیم بگوییم: نظامسازی وسیلهای است برای ساختن و پروراندن انسانهای الهی و اسلامی که این کار را با تمهیدات و وسائطی به انجام میرساند. البته متقابلاً وقتی انسان متحوّل و ساخته شد و پرورش پیدا کرد جامعه نیز که از اجتماع منسجم و همراستا و ارتباط متقابل همین انسانها شکل گرفته است متحوّل میشود.
خداوند حکیم در قرآن کریم درباره تغییر و تحوّل انسانها که منجر به تغییر و تحوّل جامعه میگردد میفرماید:
«إنّ اللهَ لایُغَیِّر ما بِقَومٍ حتی یُغیِّروا ما بأنفسِهم» [سوره مبارکه رعد/ آیه شریفه 11.]
همانا خدا سرنوشت، وضعیّت و شرایط هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه در وجود خودشان است را تغییر دهند.
پس از التفات به این مقدمه و پذیرش این پیشفرض، باید بدانیم که وقتی اسلام به تدریج در عرصه وجود انسان و در پهنه جامعه حاکم میگردد، آرام آرام هم از جهت باطن و هم از نظر ظاهر، موجب رشد، پیشرفت و ارتقای شاخصها و بهرههای وجودیِ انسان – و به تَبَع آن، جامعه – در حوزهها و حیطههای متعدّد و متنوّعی که پس از این ذکرشان خواهد آمد، میشود. و همین رشد و ارتقا، به طور طبیعی و به مرور، انسان و جامعه را هر روز بیش از گذشته، اسلامیتر و خداییتر میسازد.
حیطههای اثرگذاریِ حاکمیّت اسلام در سرزمین وجود انسان
اهمّ حوزهها و حیطههای اثرگذاری و تحوّلبخشیِ حاکمیّت اسلام در وجود انسان که بالنتیجه میتوانند تحوّل در گستره جامعه و در مقیاس اجتماعی را نیز در پی داشته باشند، به حَسَب استقرا و نه حصر عقلی، عبارتند از:
«شناخت و دانش»، «باور»، «بینش و نگرش»، «ارزش»، «احساس»، «انگیزش»، «گرایش»، «خواهش»، «مهارت»، «کنش» و «منش».
در ادامه به اجمال و اختصار به بیان توضیحاتی درباره این حیطهها و حوزهها میپردازیم.
1) حیطه شناخت و دانش (علم و معرفت):
اسلامشناسی و یافتن آگاهی و دانایی نسبت به تعالیم دینی و معارف الهی و ابعاد مختلف دین مبین اسلام.
2) حیطه باور (عقیده):
ایمان و اعتقاد قلبی نسبت به اندیشه و آموزههای بنیادین اسلامی و رسوخ دانستهها نسبت به اسلام در روح و جان آدمی.
3) حیطه بینش و نگرش (بصیرت):
پیآمد نهادینه شدن باورهای راستینِ اسلامی در عقل و قلب انسان عبارت است از:
تغییر منطق محاسباتی انسان از مادّیگرایانه و سکولار به خدامحور و توحیدی، و تنظیم و تعمیق نوع نگاه، زاویه دید و بینش بشر نسبت به موضوعات و مسائل گوناگون در حیات فردی، خانوادگی و اجتماعی و نیز نسبت به مجموعه موجودات و عالَم وجود بر اساس معرفتشناسی، انسانشناسی و هستیشناسیِ اسلامی.
4) حیطه ارزش (قِیَم):
با تغییر و تعمیق بینش و نگرش انسان، نظام ارزشی و کیفیّت ارزشگذاریها و ارزشداوریهای وی نیز دچار تحوّل جدّی میگردد و پارهای از امور – همانند لذّت، قدرت، شهرت و ...، به هر قیمتی، از هر راهی و با هر غایت و هدفی – را که جزء آرمانها و ارزشهای والا و امور بسیار ارزشمند میپنداشته است در نگاه وی فاقد ارزش و یا حتی ضدّ ارزش جلوه میکنند، و بالعکس.
5) حیطه احساس:
آمادگی روحی و روانی برای ابراز واکنشهای عاطفی؛ همچون دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا (الحُبّ فی الله و البُغضُ فی الله).
[«لاتَجِدُ قَوماً یُؤمِنُونَ بِاللهِ و الیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَن حادَّ اللهَ و رَسُولَهُ و لَوْ کانُوا آباءهُمْ أَو أَبْناءهُمْ أَو إخوانَهُمْ أَو عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإِیمانَ و أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنهُ و یُدخِلُهُم جَنّاتٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِینَ فیها رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ و رَضوا عَنْهُ أُوْلَئِکَ حِزبُ اللهِ أَلا إِنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ المُفلِحُون»؛ (سوره مبارکه مجادله/ آیه شریفه 22).
عن أبی عبد الله الصادق (ع) أنّه قال: قال رسول الله (ص) ذات یوم لأصحابه: أخبرونی بأوثق عُرَى الإسلام. فبعضُهم قال: الصلاة؛ و بعضُهم قال: الزکاة؛ و بعضُهم قال: الجهاد. فقالوا: یا رسول الله! فأخبرنا. قال (ص): «الحبّ فی الله و البغض فی الله»؛ (مستدرک الوسائل/ میرزای نوری/ ج 12/ ص 221).]
در این جلسه به همین مقدار بسنده میکنیم و بقیه حیطهها و حوزههای اثرگذاری و تحوّلبخشیِ حاکمیّت اسلام در وجود انسان را در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد؛ إن شاءالله الرحمان.201/122/ق