به گزارش خبرنگار وسائل، کتاب «سلوک با همسر» راهی جلوی پای ما قرار میدهد تا به خدا نزدیکتر شویم اما از راهی متفاوت که شاید خیلی حواسمان به آن نبوده است.
برای مایی که معمولاً دنبال نسخههای عجیب و غریب با توصیههایی سخت و غیرطبیعی میگردیم، اینکه کسی بهترین راه نیل به تقرب را دقت در رفتارهای خانوادگی معرفی کند شاید عجیب باشد.
آیت الله قاضی: چطور آقای آملی هوس این راه را دارد و...
حضرت آیت الله حسن زاده آملی در کنگره بزرگداشت حضرت جمال العارفین آیت الله میرزا حسینقلی همدانی فرمودند: بنده بر حسب عادت، به هنگام تعطیلی حوزه، به آمل میرفتم و در آنجا جلسات درس برقرار بود. یک سال هنگام تعطیلی حوزه، آقای محمد حسن الهی اخوی علامه طباطبایی در بیمارستان بستری شدند و بنده نزد ایشان در بیمارستان بودم.
پس از بهبودی حال ایشان جناب الهی به تبریز رفتند و بنده به آمل آمدم. در آمل مسجدی بود به نام مسجد سبزه میدان و بنده در آنجا نماز میخواندم و در خدمت عزیران بودم. روز دوم، بعد از نماز به منزل رفته و قصد استراحت داشتم، اما بچهها در منزل شلوغ و سر و صدا میکردند و بنده برخاستم و بر آنها عصبانی شدم و آنها را دعوا کردم، اما نباید تا آن حد عصبانی میشدم.
بعد از مدتی فاصله، در حالت قبض افتادم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند که دل کسی را نشکنید که به سادگی به دست نمیآید. بنده به بیرون از منزل رفتم و مقداری ماکولات برای بچهها خریدم و به منزل آمدم، اما دیدم نمیشود. آسمان آمل بر بنده تنگ آمده بود. تصمیم گرفتم به تبریز نزد حضرت آیت الله محمد حسن الهی قدس سره بروم.
با احوال ناراحت از دعوای منزل به سوی تبریز، خدمت آقای محمد حسن الهی رفتم، قبلاً به ایشان گفته بودم آقا شما که به حضور جناب قاضی مشرف میشوید، از ما یادی هم میان به میان بیاورید. بعد از احوال پرسی، ایشان به بنده گفت: من نمیدانستم که شما در آمل هستید یا قم، خواستم نامهای برای شما بنویسم که اگر در قم هستید به قم، و اگر در آمل هستید، به آنجا بفرستم.
از جناب الهی سئوال کردم مگر چه پیش آمده؟ ایشان گفتند: من خدمت آقای قاضی رضوان الله تعالی علیه رسیدم. سفارش شما را به ایشان کردم. به ایشان عرض کردم که آقا، حاج آقای آملی را در نظر داشته باشید. اما از شما راضی نبود، بنده تا لاله گوشم سرخ شد، گفتم آقا جان چطور؟
جناب الهی گفتند: آقا فرمودند که چطور آقای آملی هوس این راه را دارد و حال آنکه با عائله و بچهها آن رفتار را مرتکب شده است. اینجا بود که اشک من جاری شد. ببینید اگر انسان این صنع الهی را آلوده نکند چه خواهد شد. نکند که در «یوم الحسره» آه ما جهنم سوز باشد.
حسین بن بشار واسطی میگوید: به حضرت امام رضا علیه السلام نامهای نوشتم و عرضه داشتم که یکی از بستگانم برای خواستگاری نزد من آمده است، ولی بد اخلاق میباشد، چه کنم؟ حضرت در پاسخ فرمودند: اگر بداخلاق است به زن ندهید لاتزوجه ان کان سیی ء الخلق؛ «وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۴»
این سخن حضرت بیانگر جایگاه مهم و اثرگذار حسن خلق در تحکیم و تثبیت نظام خانواده بوده و از نقش ویرانگر سوءخلق در تخریب کانون زندگی پرده بر میدارد.
سعدبن معاذ و بدرفتاری با خانواده اش
سعد بن معاذ رئيس قبيله اوس در مدينه بود. او از اصحاب و ياران نزديك پيامبر(ص) بود و در جنگ های بدر، احد و خندق همراه آن حضرت شركت داشت. سعد بسيار مورد احترام پيامبر بود و حضرت ايشان را حاكم در قضيه بنی قريظه قرار داد. سعدبن معاذ در سال پنجم هجرت پس از جنگ خندق در اثر جراحتی كه در بازوی خود داشت دچار خونريزی شديد شد.
هنگامی كه پيامبر(ص) از زخم سعد با خبر شد به عيادتش آمد و او را در آغوش گرفت و در حالی كه خون دست سعد به سر و صورت رسول خدا(ص) میپاشيد، سر او را به دامن نهاد و پارچه سفيدی روی او كشيد كه هرگاه صورتش را میپوشانيد پاهايش برهنه بود و اگر پايش را میپوشانيد، صورتش برهنه میماند. آنگاه برای او دعا كرد: « بار خدايا ! سعد در راه تو جهاد كرده و پيامبرت را تصديق كرد، روح او را به خوبی بپذير ».
سعد در اثر زخم تيری كه به دستش رسيده بود در ۳۷ سالگی درگذشت و در بقيع پای ديوار خانه عقيل بن ابیطالب به خاك سپرده شد. وقت صبح كه رسول خدا(ص) از خواب برخاست، جبرئيل نازل شد و عرضه داشت: «يا رسول الله چه كسی از امت تو از از دنيا رفته است كه ملائكه آسمان، روح او را به يكديگر مژده میدهند؟» حضرت فرمود: « خبر ندارم جز آنكه سعد بن معاذ مريض بود».
سپس به مسجد تشريف بردند و پرسيدند: «سعد چه شد؟» مردم گفتند: وفات كرد. حضرت نماز صبح را خواند و از مسجد به سوی منزل سعد رفت. وقتی كه وارد شد، ديد خانواده سعد مشغول غسل دادن او هستند، سپس جنازه را در تابوت گذاشتند. حضرت طرف جلو تابوت را گرفت و در بيرون از منزل بر زمين گذاشت و جنازه سعد را تا اول بقيع تشييع كرد.
حضرت فرمود: «قسم به آن كسی كه جانم در دست اوست! تابوت او را ملائكه حمل كردند و هفتاد هزار فرشته برای تشييع جنازه سعد فرود آمدند كه تاكنون به زمين نيامده بودند».
برای سعد قبری در پای ديوار خانه عقيل بن ابیطالب حفر كردند. سپس رسول خدا (ص) شخصاً داخل قبر شد و لحد قبر را چيد و فرمود: «گل نرم بدهيد». آنگاه تمام شكاف های ميان خشت ها را محكم و مسدود كرد و فرمود: «هر چند میدانم به زودی خراب میشود ولی خدا دوست دارد كه بنده اش هر كاری انجام میدهد، محكم كند».
در اين هنگام قبر ساخته و با ريختن خاك با زمين هموار شد. مادر سعدبن معاذ كه در كناری نشسته بود، گفت: «هنيئا لك الجنه»، (بهشت بر تو گوارا باد). در ميان بهت و تعجب همگان ناگهان پيامبر فرمود: «مادر سعد! خاموش باش. از خدا چه توقع داری؟ قبر، فشار سختی به سعد داد كه اگر قرار بود كسی از اين فشار خلاصی يابد سعد نيز میبايد از آنان باشد.» مردم با تعجب بيشتری پرسيدند: يا رسول الله درباره سعد رفتاری كرديد كه درباره هيچ كسی چنين نكرديد؛ چراكه جنازه اش را با پای برهنه و بدون عبا تشييع نموديد.
پیامبر اعظم (ص) فرمود: «چون فرشتگان چنين بودند، من هم از آنان پيروی كردم و دستم در دست جبرئيل بود، هر جا را او میگرفت، من نيز میگرفتم». تعجب مردم از حد گذشته بود و پرسيدند: با اين همه احترام و تجليل فرشتگان الهی چگونه قبر، سعد را فشار داد؟ حضرت فرمود: «اين مهم به خاطر بدرفتاری و بداخلاقی سعد با خانواده اش بوده است كه در طول زندگی مشترك، حسن معاشرت با خانواده خود نداشت»./601/422/ح
تهیه و تنظیم: محرم آتش افروز