به گزارش خبرنگار وسائل، ویژگیهای امام معصوم، علم و عصمت و برخورداری از فضایل اخلاقی و قدرت تکوینی و برتری از همه افراد زمان خویش در همه خصلتهاست و اینها همه در وجود امام هادی علیهالسلام جمع بود.
مسئولیت امام(ع) به عنوان حجت و خلیفه الهی بر زمین، محدودبه تبیینگری مسایل و تفسیر الهی از قرآن برای انسانها نیست؛ بلکه دایره مسئولیت آنان همه بشریت است.
آنان همانند خورشیدی هستند که ماسوی الله را به عنوان خلیفه الهی ربوبیت میکنند؛ حال اگر برخیها خواسته و ناخواسته در برابر بهرهگیری ظاهری از نور هستیبخش آنان، حایل و دیواری کشیدهاند، به معنای عدم انجام مسئولیت نیست؛ بلکه آنان درباره همین افراد یعنی حتی دشمنان خویش از شیاطین جنی و انسی نیز نقش ربوبیت خویش را انجام میدهند و آنان را به کمال بایسته و شایستهشان میرسانند.
از نظر قرآن کمترین نقش ائمه اتمام حجت نسبت به دشمنان است تا کسی مدعی نشود که حق را ندیده و نمیشناخت و حجت بر او تمام نشده بود. خداوند میفرماید: و ما أهلکنا من قریه الا لها منذرون؛ و هیچ آبادی و شهری را هلاک نکردیم، مگر آنکه برای آن هشدار دهندگانی بود. (شعراء، آیه208)
امام علیالنقی(ع) یکی از انذارکنندگان الهی بود که وجودش انذاری برای شیاطین جنی و انسی از عباسیان و دیگران بود. ایشان همه خصوصیات امامت را داشت و به مسئولیت خویش در حد استطاعت عمل میکرد و میکوشید تا به اصلاح امور امت در حد توان بپردازد؛ چنان که همه پیامبران اینگونه عمل میکردند.
این درحالی است که تقیه بر پیامبران(ع) جایز نیست درحالی که برای امامان تقیه جایز و بلکه در شرایطی واجب است؛ با این همه آنان به مسئولیت اصلاحگرانه خویش در امت اسلام میپرداختند و به تعبیر حضرت شعیب درحد استطاعت عمل میکردند (هود/88)
امام هادی(ع) در شهر سامرا در بازداشت زندگی میکرد. سامرا یک شهر نظامی و پایتخت بعضی از خلفای عباسی بود و انتقال امام به آن شهر، برای آن بود که آن حضرت و رفت و آمدها و روابطش را تحت کنترل داشته باشند. امام هادی(ع) را نیز عسکری میگویند؛ زیرا همانند فرزندش امام حسن عسکری(ع) در عسکر سامرا یعنی پادگان نظامی در بازداشت زندگی میکرد؛ از همینرو، در کتب روایی از آن دو امام(ع) به عنوان عسکریین(ع) یاد میشود.
البته برای جدا کردن آن دو بزرگوار و تشخیص آن دو از هم، در روایات به کنیه آنان اشاره میشود. مثلاً درباره امام علینقی هادی، کنیه و لقب: اباالحسن العسکری (وسائل الشیعه، ج4، ص750) و برای امام حسن عسکری(ع) کنیه و لقب: ابا محمدالعسکری (خرائج و جرائح، ج1، ص443) به کار میرفته است.
آن حضرت(ع) با آنکه در شرایط بازداشت سخت خانگی بود، با این همه در حد توان به مسئولیت خویش در برابر شیعیان عمل میکرد. این درحالی بود که همواره تهدید به قتل میشد.
شرایط سختی که آن حضرت(ع) در آن زندگی میکرد، در همه ابعاد زندگی ایشان نمود داشت. از آنجا که هر لحظه ممکن بود که عباسیان ایشان را به شهادت برسانند و بدگویان زمینه شهادت را فراهم آورند، تنها اعتماد و تکیه ایشان خداوند بود که بدان توکل کرده و خود را به ستون الهی حفظ و سرپا نگه میداشت ایشان با انتخاب شعاری برای نقش نگین انگشتری خویش سلامت از توطئههای دشمن را از خدا میخواست.
دو شعاری که برای نگین انگشتری ایشان نقل شده خود گواه روشنی از شرایط سخت زندگی ایشان در پادگان نظامی و بازداشت خانگی بود. کفعمی گوید: نقش خاتمه [الهادی علیهالسلام]: حفظ العهود من اخلاق المعبود و قیل: الله ربی هو عصمتی من خلقه؛ کفعمی گوید: نقش نگین انگشتری حضرت امام هادی(ع) چنین بود: «پایبندی به پیمان از اخلاق الهی است.» و نیز گفته شده چنین بود: «الله پروردگار من است و او نگهدار من از خلقش است.» (بحارالانوار، ج50، ص117 ح9)
در شعار نخست، به این نکته توجه داده میشود که وی عهد و پیمانی را با خدا بسته است و بدان وفادار است. خود را در مقام بنده خد ا نه بنده خلق میداند و پیش از آنکه به تعهدات خویش در قبال خلق و دولتمردان عمل کند، خود را متعهد میداند که به عهد خود با خدا وفا کند و در هر شرایط به مسئولیت عبودیت خویش یعنی تعلیم و تزکیه دیگران و مانند آنها بپردازد که مسئولیت امامت است.
اگر خلیفه غاصب وقت از او تعهد گرفته تا در مسایل اجتماعی و سیاسی دخالت نکند، وی به حکم عهد با خدا، مسئولیت دارد که به مسائل مردم رسیدگی کند. وی اخلاق بندگی را حفظ عهود میداند، ولی هرگز حاضر نمیشود عهد با خدا را برای رضایت مخلوقی بشکند.
شعار دوم انتخابی ایشان خود گواه روشنی از تهدیدهای دائمی میکند که از سوی حکومت و خلافت غاصب وقت انجام میگرفت و هر دم ممکن بود ایشان را به قتل برسانند. حضرت با تأکید بر عصمت و پناهجویی به عاصم حقیقی یعنی خداوند، سلامت خویش را در گرو مشیت و اراده الهی دانسته و بر آن تأکید میورزد.
آن حضرت با انتخاب این دو شعار و مهر کردن در زیر اوراق و نوشتهها، با این شعار به شیعیان خویش اصولی از مهمترین اصول زندگی را بیان میکرد. به اینکه شیعیان دریابند همواره تعهدات خویش را نسبت به خداوند انجام داده و اخلاق بندگی را فدای اخلاق اجتماعی و تعهداتی نکنند که به زور سر نیزه و شمشیر از ایشان گرفته میشود. دیگر آنکه تنها تکیهگاه خویش را خداوند قرار دهند و محفوظ بودن از بدی دشمنان را در اعتماد و توکل بر خدا بجویند.
به هرحال، امام علینقی(ع) چنان برخوردار از صفات و ویژگیهای امامت بود و در آن شرایط سخت مسئولیت خویش را انجام میداد که همه بالاتفاق، امامت ایشان را پذیرفته و بدان اقرار کردهاند. شیخ مفید در اینباره مینویسد: امام بعد از ابوجعفر(امام جواد) فرزندش ابوالحسن علیبن محمد (امام هادی) بود، به خاطر اینکه خصوصیات امامت در او جمع بود و در فضل، کامل بود و جز او، جایگاه پدرش را کسی وارث نبود. (ارشاد، مفید، ص327)
ویژگیهای امام هادی
در روایات به برخی از ویژگیها و خصوصیات فردی امام هادی(ع) اشاره شده است. این خصوصیات شامل دو دسته فضایل اکتسابی و غیراکتسابی میشود. کسانی که میخواهند ایشان را سرمشق قرار دهند باید از ویژگیهای اکتسابی ایشان بیاموزند و خود را همسان و همانند ایشان درحد توان کنند.
کسانی که امام را دیدهاند از فضل و نجابت حضرت سخن گفتهاند. عبیدالله بن یحییالخاقان میگوید: لو رأیت اباه رأیت رجلا جزلا نبیلا فاضلا؛ اگر پدر امام عسکری(ع) (یعنی امام هادی) را میدیدی او را شخص بسیار کریم و بخشنده، با نجابت و صاحب فضل مییافتی. (الارشاد، للمفید، ص339)
این روایت بیان میکند که امام هادی(ع) با آنکه در شرایط حبس خانگی بود و وجوهات و درآمد وی زیرنظر مستقیم دولتمردان و نظامیان عباسی قرار داشت، با این همه همان اندک چیزی که به دست ایشان میرسید در راه خدا به نیازمندان و سائلان میداد.
از دیگر خصوصیاتی که برای آن حضرت(ع) بیان میشود اینکه حضرت در علم دین، فقیه و از نظر علم به دین، متعبد بود. در حقیقت جمع علم و عمل داشته و به چیزی که میدانسته عمل میکرده است.
ابن العماد الحنبلی میگوید: ابوالحسن علیبن الجواد... کان فقیها، اماما، متعبدا؛ ابوالحسن علیبن الجواد(ع) فقیه، پیشوا و متعبد (پایبند به دستورهای الهی) بود، (شذرات الذهب، ج 2، 128)
تاکید بر عناصری چون فقیه بودن از آن روست که در آن دوران، نقش فقه و فقیه در جامعه بسیار برجسته بوده و مردم همه افکار و اندیشه و تکالیف خویش را از فقیه میگرفتند. فقیهان اهل سنت در دستگاه حکومت عباسی با نفوذی که داشتند، زمام امور را به شکلی در اختیار داشتند. تاکید بر عناصری از جمله فقه، امامت و تعبد برای آن است که برای مخاطب روشن شود که امام در فقه و علم دین سرآمد بود و به نقش پیشوایی خویش نیز عمل میکرده و با همه فشارها و سختیها هرگز از تعبد الهی دور نبود، این در حالی است که حاکمان عباسی یعنی مدعیان خلافت، از علم فقه بهرهای نبرده و ناتوان از امامت مردم بوده و به جای بندگی و تعبد به شرابخواری و کارهای زشت و نابهنجار که خلاف تعبد و عبودیت است رو آورده بودند.
در شرایطی که عسکریین میزیستند همانند عصر امام سجاد(ع) تنها راه بیان حقایق و هشدار به شیعیان، دعاها و نیایش بود. آن امامان در دعای خویش بر آن بودند تا راهنمای شیعیان باشند. البته بعد شخصی قضیه در جای خود محفوظ است ولی بعد اجتماعی و تزکیهای و تعلیمی را نمیتوان نادیده گرفت.
شرایط سختی که امام زندگی میکند، برای دشمنان هم معلوم بود. آنان با آنکه میدانستند شیعیان برای امام خویش وجوهات میفرستند و مالی عظیم در اختیار امام(ع) است، اما آن حضرت(ع) هرگز از ساده زیستی و زهد نسبت به دنیا بیرون نرفته است. در هجومهای ناگهانی که به منزل آن امام(ع) از سوی دولت غاصب انجام میگرفت، حقیقت زهدورزی آن حضرت(ع) برای دشمنان آشکار میشد.
جالب این است که دشمنان به جایی حمله میکردند که در عسکر و پادگان نظامی بوده است و کمترین رفت و آمدها از نظر جاسوسان مخفی نبود. با این همه حتی آنان به خودشان نیز اعتماد نداشتند و گمان میکردند بخشی از همین نظامیان ممکن است از شیعیان بوده و در اشکال مختلف به امام(ع) امکانات و حتی ابزار و آلات نظامی برسانند.
این العماد الحنبلی میگوید: به متوکل گفته شد که در خانه حضرت امام هادی(ع) اسلحه و وسایل دیگر هست و او قصد قیام و خروج دارد. دستور داد کسانی به خانه او حمله بردند و حضرت را در اتاقی دربسته یافتند در حالی که لباس پشمی بر تن داشت و نماز میخواند و هیچگونه فرشی در زمین نبود. (شذرات الذهب، ج 2، ص 128)
در حقیقت محبوبیت امامان و توجه قلبی و عمیق مردم به آنان، سبب حسادت حاکمان ظالم میشد، گزارشهای مغرضانه و حسودانه مخالفان هم بر آن میافزود. از این رو به بهانههای مختلف، مأموران را به تفتیش خانه آنان میفرستادند و اغلب هم ناکام میشدند، چون سلاح و نامه و نشانههای قیام در آن نمییافتند. اما این حملات خود ابعادی از شخصیت امام(ع) را به مردم و شیعیان و حتی دشمنان آشکار میکرد که از جمله آنها زهدورزی و عبادت ایشان است.
ویژگیهای شخصیتی حضرت هادی(ع) با همه محدودیتهایی که اعمال میشد، از راههای گوناگون به مردم و شیعیان منتقل میشد و مردم از ایشان درس زندگی میگرفتند. به عنوان نمونه، مردم از صداقت، سکوت و کلام به جای امام هادی(ع) مطلع شده و از آن سرمشق میگرفتند.
ابن شهر آشوب درباره خصوصیات اخلاقی امام هادی(ع) میگوید: امام هادی کاملترین مردم از نظر خوشرویی و صادقترین آنان از جهت گفتار و با نمکترین آنها از نزدیک و کاملترین آنها از دور بود، وقتی ساکت میشد شکوه وقار بر او سایه میافکند و زمانی که سخن میگفت، عظمت و جلوهاش آشکار میباشد. (مناقب بن شهر آشوب 4: 401)
باید توجه داشت که اموری چون چهره گشاده، گفتار راست و شیرین، زیبایی و ملاحت، کمال و وقار از عوامل محبوبیت پیشوایان معصوم(ع) بود و همین، شکوه معنوی آنان را در دلها جای میداد و مایه عظمت اجتماعی آنان میشد.
اهتمام به مسایل اجتماعی و سیاسی
آن حضرت(ع) با آنکه در شرایط سختی بود ولی به مسایل اجتماعی و سیاسی جامعهاش توجه خاصی داشت. با همه محدودیتها و اعمال بازداشت خانگی و محاصره و تجسس و هجوم وقت و بیوقت به خانهاش، آن حضرت(ع) به اشکال گوناگون فضای سیاسی جامعه را تبیین می کرد و با راههای مختلف مردم را نسبت به ظلمی که در حق اهل بیت(ع) روا میشود، آگاه میساخت.
به عنوان نمونه ایشان در سلام خویش به حضرت علی(ع) به مسایل سیاسی و سیاستهای دولتهای باطل و طاغوتی گذشته و حال اشاره میکند: چنانکه در کنار قبر امیرالمؤمنین(ع) چنین میگفت: سلام بر تو باد ای ولیخدا! شهادت میدهم که تو نخستین مظلوم و اولین کسی هستی که حقش غصب شد. برای خدا صبر کردی تا آنکه یقین (وفات) تو را فرا رسید. (کامل الزیارات ص 94: ح 94)
در حقیقت بیان مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) در قالب زیارتنامه و از زبان امامان شیعه، برای آگاهی مردم و نسلهای آینده از ستمی است که از سوی مخالفان، بر خاندان عصمت و طهارت رفته است. اینگونه زیارتها، مثل خواندن اعلامیه افشاگرانه کنار مزار یک شهید است و گویای شدت جو خفقانی است که بر زمان ائمه(ع) حاکم بود و آنان ناچار با زبان دعا و زیارت به ظلمهای رفته بر اهل بیت اشاره میکردند.
در این زمینه گفتگویی با حجتالاسلام و المسلمین سید کاظم ارفع که سالهاست به عنوان کارشناس و سخنران دینی فعالیت دارد، انجام شده و به مرور گوشههایی از سبک زندگی امام هادی علیه السلام پرداخته است تا در شرایط زندگی خود بتوانیم از آن امام دانشمند و بزرگوار درس بگیریم.
آن طور که این پژوهشگر دینی شرح میدهد، امام هادی علیه السلام در برابر شخصی که از مشکلات اقتصادی و گرفتاریهای معیشتی نگران و مضطرب بود، راهکار مهمی برای جلب روزی ارائه داده و فرمودند: «خداوند متعال، ایمان را به تو روزی داد و به خاطر آن، بدن تو را از آتش دوزخ حرام کرد. همچنین عافیت و سلامتی روزی تو کرد و تو را در راه اطاعتش یاری کرده و به تو قناعت بخشید و تو را از خوار شدن و رفتن آبرویت، نگه داشت.
ای ابوهاشم! من در آغاز این نعمتها را به یاد تو آوردم تا از آن کسی که نعمتها را به تو بخشیده به من شکایت نکنی.» در حقیقت شکر نعمت برای جلب روزی همان رمزی است که خدای متعال در قرآن کریم درباره آن میفرماید: «لَئِن شَکرْتُمْ لأَزِیدَنَّکمْ؛ اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود.»
استقامت در برابر دشمنان و توهینکنندگان
امروز در دنیا شاهد هستیم که افراد زیادی با دین اسلام و مذهب شیعه آشنا شده و مسلمان میشوند. اما در عین حال افراد جاهل و مغرضی هم هستند که نسبت به ساحت مقدس ائمه اطهار علیهم السلام اهانت میکنند. دلیل این دشمنیها چیست و چرا گاهی شاهدیم که به خصوص به آستان مطهر و بر حق امام هادی علیه السلام توهین میشود؟
زمانی که دشمنان اسلام به امور دینی و عقاید اسلامی ما توهین میکنند و به تمامی ائمه اطهار علیهم السلام اهانت میکنند، درواقع این پیام را میرسانند که در برابر جایگاه والای اسلام زبون و مستأصل شدهاند، به اندازهای که راه و چارهای جز تمسخر و توهین پیدا نکردهاند. این نکته مشخص است که هر اندازه عزت اسلام افزایش پیدا کند، زبونی دشمنان و درنتیجه اهانت آنها به عقاید اسلامی هم بیشتر میشود.
اما اهانت به امام هادی علیه السلام شاید به این علت باشد که تشیع از زمان آن حضرت رونق بیشتری پیدا کرد و زیارت جامعه کبیره و زیارت غدیریه تأییدی بر این نکته است که آن حضرت با وجود آزارهای دستگاه حکومت آن زمان و خفقان ناشی از محاصره و تهدید، مفاهیم شیعی را به خوبی به مردم تاریخ منتقل فرمودند.
وظیفه ما در این شرایط چیست؟ چگونه باید از حق آن امام بزرگوار دفاع کنیم؟
در برابر توهینها و هتک حرمت به ائمه اطهار علیهم السلام، خوب است درس مقاومت را از آن بزرگان و از جمله امام هادی علیه السلام بیاموزیم. نگاهی به سبک زندگی امام هادی علیه السلام نشان میدهد که آن حضرت چنان اقتدار و مقام والایی داشتند که دستگاه خلافت با وجود ظلمهایی که بر ایشان روا میداشت، جرئت نداشت باز خود را به ناسزا در محضر شریف ایشان باز کند.
نمونهاش را میتوان در شیوه برخورد احمد بن خصیب مشاهده کرد. او که یکی از وزیران دستگاه خلافت عباسی در زمان متوکل بود، آنقدر ظالم بود که حتی سعی میکرد مانع از رسیدن وجوهاتی شود که امام هادی علیه السلام برای کمک به مردم آواره و غارتزده میفرستادند. حتی به خود اجازه داد که وارد خانه امام علیه السلام شود، اما شأن و منزلت امام علیه السلام او را به ادب ظاهری وادار میکند و میگوید: «بفرما، جانم به فدایت.» اما امام هادی علیه السلام از مکر او خبر داشتند و اجازه دادند مطلبش را بگوید.
به این ترتیب بود که ابن خصیب به ناحق اصرار کرد تا آن حضرت خانه خود را ترک کرده و به او واگذار کند. امام هادی علیه السلام هم با تحکم فرمودند: «از خداوند میخواهم چنان ضربتی بر تو آورد که نابود شوی.» بیشتر از چهل روز نگذشت که ابن خصیب از وزارت خلع شد و همه داراییاش توسط دستگاه خلافت مصادره شد.
اگر مشکل داریم، به زمین و زمان بد نگوییم
این نوع رویکرد در عین حال که بر ایمان والا و شجاعت بسیار امام دلالت میکند، نشاندهنده صبر و توکل آن حضرت است.
همین طور است. بعضی از ما عادت کردهایم به محض اینکه با مشکلی مواجه میشویم، تمام گله و شکایت و دلخوری خود را بر سر روزگار خالی میکنیم و به زمین و زمان بد و بیراه میگوییم. اما این شیوه در سیره و سبک زندگی امامان معصوم علیهم السلام جایی نداشت. نمونهاش را میتوان در سبک زندگی امام هادی علیه السلام مشاهده کرد.
حسن بن مسعود که یکی از شیعیان و یاران امام هادی علیه السلام بود، ماجرایی را تعریف کرده که شرح آن در کتاب تحف العقول نوشته شده است. ماجرا از این قرار بود که یک روز حسن بن مسعود در اثر زمین خوردن و آسیب دیدن دستش، دچار درد شدیدی شده بود. در همان حال بود که یک نفر سوار بر حیوانی از کنار او گذشت و در اثر برخورد با او، لباسش پاره شد و کتفش هم آسیب دید.
رفت و آمد در میان ازدحام جمعیت هم مزید بر علت شد و اسباب ناراحتی حسن را فراهم کرد. در همان حال وقتی امام هادی علیه السلام را دید، با عصبانیت گفت: «ای روزگار! خدا شر تو را از سر من کوتاه کند. ای روز! عجب روز بدی هستی!» امام هادی علیه السلام با شنیدن این سخنان به او روی کرده و فرمودند: «با اینکه با ما رفت و آمد میکنی، این حرفها را میزنی و گناه را بر گردن بیگناهی میاندازی؟!»
حسن با شنیدن این مطلب از امام علیه السلام، متوجه تقصیرش شد و عرض کرد: «ای مولا و آقای من، از درگاه خدا استغفار و طلب آمرزش میکنم.» امام هادی علیه السلام هم فرمودند: «سوگند به خدا، این دشنامها سودی به حال شما نمیبخشد، بلکه خداوند به خاطر این کار که بیگناهی را سرزنش میکنید، شما را مجازات خواهد کرد. مگر نمیدانی که پاداش و کیفر در دنیا و آخرت به دست خدا است؟» سپس فرمودند: «لا تعد و لا تجعل للایام صنعاً فی حکم الله. تکرار نکن و برای روزها دخالت و نقشی در حکم خدا قائل نشو.»
شکرگزاری فتح بابی برای افزایش روزی است
با این وجود ما که در برابر انواع ابتلائات و آزمونهای الهی قرار داریم، باید سبک زندگی خود را با سیره آن بزرگان تطبیق بدهیم. اما این سؤال برای عدهای وجود دارد که وقتی مشکلات اقتصادی زیاد میشود و یا در مواجهه با سیل و زلزله و بیماریها قرار میگیریم، چگونه باید ایمان خود را تقویت کنیم تا نلرزیم و ناشکری نکنیم؟
به هر حال ما انسانها معمولاً دخل و خرجمان که با هم نمیخواند، بنای ناشکری میگذاریم و نعمتهای همیشگی و پایدار را هم از یاد میبریم. چون پول داخل جیبمان کم شده، سلامتی و نعمت ایمان را هم فراموش میکنیم و حساب و کتاب اندوختههای معنویمان را هم از یاد میبریم و بنای ناشکری میگذاریم. غافل از اینکه شکر نعمت، نعمتت افزون کند و کفر، نعمت از کفت بیرون کند.
این نوع مشکلات فقط برای دورانی است که ما در آن زندگی میکنیم و یا مردم قبل از ما و زمان ائمه اطهار علیهم السلام هم با این بحرانها و ابتلائات مواجه میشدند؟
این نوع اتفاقها برای مردمی که از زمان امام هادی علیه السلام هم زندگی میکردند، روی میداد. مثلاً شیخ صدوق در کتاب امالی نوشته که ابوهاشم جعفری با چنین مشکلی مواجه شد و از نظر معاش در تنگنای سختی قرار گرفت. به خدمت امام هادی علیه السلام رفت. تازه در محضر آن حضرت نشسته بود که امام علیه السلام رو به او کرده و فرمودند: «ای ابوهاشم! کدام نعمت خداوند است که تو میتوانی شکرانهاش را به جا بیاوری؟»
ابوهاشم ساکت مانده بود و نمیدانست چه جوابی بدهد. پس امام هادی علیه السلام فرمودند: «خداوند متعال، ایمان را به تو روزی داد و به خاطر آن، بدن تو را از آتش دوزخ حرام کرد. همچنین عافیت و سلامتی روزی تو کرد و تو را در راه اطاعتش یاری کرده و به تو قناعت بخشید و تو را از خوار شدن و رفتن آبرویت، نگه داشت. ای ابوهاشم! من در آغاز این نعمتها را به یاد تو آوردم تا از آن کسی که نعمتها را به تو بخشیده به من شکایت نکنی.»
سپس آن حضرت دستور دادند که صد دینار به ابوهاشم بدهند. به این ترتیب امام هادی علیه السلام هم نیاز مادی او را مرتفع کردند و هم او را به شکرگزاری بابت نعمتهای دیگر از جمله نعمت ایمان، آبروداری و سلامتی دعوت فرمودند. چراکه همین شکرگزاری فتح بابی برای افزایش روزی خواهد بود.
شرف و شأن، به فضل و هنر است
این شکرگزاری تنها باید در برابر خداوند باشد و یا اگر نسبت به لطف کسانی که بر عهده ما حق دارند شاکر باشیم، باز هم در جلب روزی و آرامش روحی ما تأثیرگذار است؟
در بین گروههای اجتماعی و اقشاری که نقش خدمترسانی در جامعه دارند، بعضی افراد بیشتر از سایر گروهها مورد تأکید برای قدرشناسی هستند. در سیره و سبک زندگی ائمه اطهار علیهم السلام نمونههای بسیاری در این زمینه دیده میشود که نشان میدهد در قدرشناسی تأکید دارند. از جمله معلمان، اساتید، پژوهشگران و اهل علم که به نوعی هدایت علمی و ادبی جامعه را بر عهده دارند.
در سبک زندگی امام هادی علیه السلام هم میتوان به چنین نکاتی دست پیدا کرد، از جمله اینکه آن حضرت نسبت به اهل علم و محققان علمی احترام بسیاری قائل بودند. یک آن حضرت در مجلسی نشسته بودند که شیعیان، علویان و مردمی از گروهها و عقاید دیگر هم در آن مجلس حضور داشتند. همان موقع یکی از شیعیان دانشمند و اهل علم وارد مجلس شد. امام علیه السلام وقتی او را دیدند، فوراً از جای خود بلند شده، از او استقبال کرده و او را در بالای مجلس نشاندند.
بعضی از مردم با دیدن این برخورد امام علیه السلام ناراحت و دلگیر شدند و به ایشان اعتراض کردند. امام هادی علیه السلام برای قانع کردن آنها چند آیه شریفه از قرآن کریم را در این باره تلاوت فرمودند تا راضیشان کنند. آن حضرت آیه یازدهم از سوره مبارکه مجادله را تلاوت فرمودند که: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که به شما گفته شود: مجلس را وسعت بخشید (و به تازهواردها جا دهید) وسعت بخشید، خداوند (بهشت را) برای شما وسعت میبخشد و هنگامی که گفته شود: برخیزید، برخیزید. اگر چنین کنید خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند و کسانی را که علم به آنان داده شده درجات عظیمی میبخشد و خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.»
بعد از آن بخشی از آیه نهم سوره مبارکه زمر را تلاوت فرمودند که: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ؛ آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابر هستند؟»
به این ترتیب مشخص میشود همان طور که انسان مؤمن بر غیر مؤمن برتری دارد، در میان اهل ایمان هم دانایان بر دیگران برتری دارند و شرف و شأن هر کسی به اندازه دانش و آموختههای اوست که میتواند در راه اسلام و برای خدمت به بندگان خدا خدمت کند و در این میان دارایی و موقعیت خانوادگی و نسب اهمیت چندانی ندارد.
این کار به معنی تفاوت قائل شدن و یا بیاحترامی به عدهای نمیشود؟
دلایلی که امام هادی علیه السلام برای مردم بیان فرمودند، باعث شد که همه متوجه برتری اهل علم شوند. اما در آن میان یکی از افراد از خاندان بنیعباس هنوز بر عقیده خودش پافشاری میکرد و گفت: «ای فرزند رسول خدا! شما این مرد را بر ما مقدم دانستی و ما را از او کمتر و پایینتر حساب کردی. این در حالی است که نسب ما از او روشنتر و درخشانتر است و از زمان صدر اسلام این طور بوده که هر کسی را که نسب شریفتر داشته، بر دیگران مقدم میدانستهاند!»
در این زمان بود که آن حضرت برای قانع کردن آن مرد و نشان دادن ارزش علم و دانش نسبت به نسب و خانواده، از بیعت عباس که جد او بود با ابوبکر و کارگزاری عبدالله بن عباس برای عمر یاد کردند و فرمودند: «آیا عباس که از بنی هشام بود با ابوبکر تیمی بیعت نکرد؟ آیا عبدالله پسر عباس، کارگزار عمر بن خطاب نبود؟
پس چرا عمر افراد خارج از خاندان قریش را وارد شورای ششنفره کرد اما به عباس که هاشمی بود، اجازه ورود به شورا نداد؟ پس اگر برتری دانستن غیرهاشمی بر هاشمیان نادرست است، باید بیعت کردن عباس با ابوبکر و کارگزاری عبدالله بن عباس برای عمر را محکوم کنی و اگر آن کار اشکالی نداشت، این مورد هم مانند آن روا خواهد بود.»/504/422/ح