به گزارش خبرنگار وسائل، فقه ارتباطات از سلسله درس گفتارهای رمضانی پایگاه فقه حکومتی وسائل بود که اردیبهشت ماه 98 برگزار شد؛ آنچه در ادامه میخوانید مشروح مطالب ارائه شده از سوی حجت الاسلام اصغر اسلامی تنها استادیار گروه فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام در سومین جلسه است:
در جلسه قبل عرض شد كه ضرورت دارد دانش ارتباطات يا علم التواصل، يك چرخش پارادايمي داشته باشیم یعنی چرخش نگاه از نگاه سكولار به نگاه دينی. بنيان نظريههای ارتباطات، همه بر نگاه قرارداد اجتماعي و عقد اجتماعي تكيه دارد كه بيان اجتماعي سكولاريسم است؛ در نقطه مقابل آن نگاه چون نظريه ما در حوزه روابط و ارتباطات اجتماعي اساساً مبتني بر نگاه قرآني است، براي آن نگاه قرآني يا نگاه توحيدي ما تعبير «إتمان» را استفاده ميكنيم.
تعبير إتمان يعني انسان ديندار، انسان مؤمن که امانت الهي را پذيرفته است. امانت الهي چيزي جز پذيرش ربوبيت الهي و ولايت الهي نيست؛ انسان نسبت به آن قول، عقد و ميثاقي كه با خداي متعال بسته است در ساحت دنيا كه ساحت عمل است پايبندي خود را نشان میدهد. تفاوت نگاه سكولار با نگاه ديني دقيقاً در همين است؛ در نگاه سكولار اولاً عالم منحصر به يك درجه يا نهايت در نگاه فلسفي دو درجه است.
يعني جرياني است كه روي فيزيك و نگاه عالم طبيعت تأكيد ميكنند، عالم را منحصر در عالم فيزيك، محسوس و قابل مشاهده با چشم میدانند و بقيه عالم را منكر هستند، يا اگر هم وراي عالم فيزيك به عالم ديگر، يا به هستيهاي ديگري قائل هستند، آن عالم را دو درجهاي میدانند و با تعبير متافيزيك به آن اشاره ميكنند.
اما در نگاه قرآني عالم سه رتبهاي و سه درجهاي است، عالم ملك، عالم ملكوت و عالم جبروت؛ يا به تعبير نظام حكمي ما، عالم طبيعت، عالم مثال و عالم عقل؛ اين تعابير مربوط به حوزه حكمت اسلامي و متون فلسفی است.
مثلاً وقتي فارابي ميخواهد دستگاه جهانشناسي خود را توضيح دهد، ولو اينكه برخی مشائيان عالم مثال را قبول ندارند، اما ميگويد عالم عقول، از عقل اول شروع ميشود تا عقل دهم؛ عقل دهم همان فرشته وحي است، بعد وارد عالم طبيعت ميشود تا اس قسات، نظام طبيعت استمرار دارد. طبق نظر فلاسفه حكمت اشراق و حكمت متعالي كه عالم مثال را هم قبول دارند، نظام سه درجهاي است.
نظام ارتباطی باید مبتنی بر فهم دینی باشد
وقتي ما ميگوييم كه نظام ارتباطي يا فهم ارتباطي ما بايد مبتنی بر فهم ديني باشد؛ ما بايد دانش ديني ارتباطات داشته باشيم؛ تعبيری که در مورد آن به کار بردیم ارتباطات يا تواصل است؛ «من ضیع العلمانیة الی سعة الائتمانیة» ما ميتوانيم ارتباطات را تفقه و فهم كنيم و بشناسيم، منتها در تنگناي سكولاريسم گرفتار نباشيم، از تنگناي سكولاريسم به فراخناي نگاه قدسي و ديني پناه ببریم.
يكي از مكانيسمهاي بنيادين مدرنيته در تحقق خود، اين بود كه سازوكار بنيادين مدرنيته جداسازي امر متصل يا فصل المتصل يا تفريق المجموع است؛ چيزي كه ذاتاً متصل و مجتمع بود جدا ميكرد. سكولاريسم نیز عبارت است از جدا كردن دين از ساحات گوناگون زندگي. بنابراین اخراج دين از ساحت سراسر زندگي را سكولاريسم مطلق ميگويند.
برخي از مترجمين فارسي زبان سکولاریسم را درست ترجمه كردهاند و به آن دنيويسازي، دنيوي شدن ميگويند. ترجمه سكولاريسم به عرفيسازي و عرفيگري و مانند اينها ترجمه كاملاً غلطي است، هرچند بسيار رايج است؛ چون كلمه عرف در قرآن معناي مثبتي دارد«خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ».
سازوكار جدا كردن امر متصل يعني اينكه دين با ساحتهای علم، هنر، سياست، اخلاق، خانواده و همه اينها پيوند داشت؛ جايي نبود كه عرصه حضور دين به مثابه اراده الهي وجود نداشته باشد؛ ربوبيت الهي يعني همين، ربوبيت الهي يعني اينكه همه ساحتهاي زندگي تسليم اراده خداوند متعال باشد؛ وقتي ما ميگوييم «اسلام» يعني تسليم شدن انسان در مقابل فرمان الهي، اينطور نيست كه برخي از ساحتهاي زندگي از ساحت تسليم فرمان الهي خارج باشد.
منطقة الفراغ مطلق وجود ندارد
حتي تعبير «منطقة الفراغ» که در فقه ما هست و امثال شهيد صدر به آن پرداخته اند، به اين معنا نيست كه اينجا منطقهاي است كه اراده الهي و حكم الهي جاري نمیشود، بلکه یعنی آنجا حكم وجوب يا تحريم نيست، نه اينكه از تحت ولايت الهي كاملاً خارج است؛ آنجا حكم روشني نداريم، با تكيه بر قواعد عام اسلامي ميتوانيم آنجا وظيفه عملي خود را تشخيص دهيم، لذا در نگاه ديني جايي منطقة الفراغ مطلق نداريم. به عبارت دیگر جایي وجود ندارد كه اراده و خواست خداوند متعال دخالتي در آن نداشته باشد.
انسان مدرن چون ميخواهد از ساحت اراده الهي و ساحت ربوبيت الهي خارج شود، ربوبيت الهي را منكر میشود، به همین دلیل تک تک آن ساحتهاي زندگي كه به دين متصل بود را جدا كرد و بريد؛ جدا سازي علم از دين، جداسازي سياست از دين، جداسازي اخلاق از دين و جداسازي هنر از دين نمونههایی از این حرکت است.
در عربي به ساحت و مجال جدا كردن و انفصال علم از دين ساحت «العمانیه» ميگويند. ما وقتي به جريان سكولاريسم اشاره ميكنيم و از نظريه ديني ياد ميكنيم، هم درباره علم در مقابل العمانیة سخن ميگوييم، هم از آن جهت كه مسئله ارتباطات به شدت با مسئله سياست پيوند دارد، با ساحت العمانیة درگير هستيم. ارتباطات براي اين است كه مسائل را فهم كرده و سياستگذاري كنيم.
تعریف ارتباطات
اگر يادتان باشد در آن جدول ناظر به نظريهها و فهمهاي سنتهاي هفتگانه ارتباطات میگفتیم که مثلاً سنت انتقادي ارتباطات يعني بازتابش گفتماني، يا در سنت فرهنگي اجتماعي ارتباطات يعني بازتوليد نظم اجتماعي؛ ارتباطات يعني فرآيند ساختن مستمر جامعه و فرهنگ.
بنابراین میان كلمه ارتباطات با دانشواژههای جامعه و فرهنگ پيوند وسيعي است؛ وقتي ما ميگوييم فهم ديني از ارتباطات يعني چرخش از آن تنگناي سكولاريسم؛ هم سكولاريسم علمي و هم سكولاريسم سياسي. چرخش از تنگناي سكولاريسم به فراخناي نگاه قدسي و نگاه ائتمانی.
به تعبير ديگر فهمي كه ما ميخواهيم از ارتباطات داشته باشيم، علم ائتمانی، علم قدسي و علم ديني است، نه علم سكولار. با ادبيات ما، فساد بنيادين تعبير سكولار براي ما آشكار نميشود؛ به تعبير قرآن سكولاريسم چيزي جز خيانت به ربوبيت الهي نيست. به همین دلیل در تعریف «التواصل» می گوییم «العلم الاختیانی الی العلم الائتمانیه».
تعریف فقه التواصل
فقه تواصل يعني شناخت، دانش و دانستن ارتباطات، منتها ارتباطاتي كه در آن ائتمان مبتني بر اصل ائتمان است؛ فقه التواصل يعني علم التواصل الائتماني. به بيان ديگر فقه ارتباطات يعني چرخش از علم سكولار ارتباطات به علم ديني ارتباطات، فراروي از رياضيات ارتباطات به سوي الهيات ارتباطات، حركت از فيزيك ارتباطات به ترنس فيزيك ارتباطات؛ همه اين چرخشها بايد انجام شود تا ما دانش ارتباطات اسلامي را داشته باشيم.
علت اينكه ميگوييم از تعبیر ترنس فیزک استفاده کردیم و به جای آن متافيزيك را به کار نبردیم، این است که تعبير متافيزيك در بسیاری از موارد خلط ميشود. تعبیر متافيزيك برآمده از دستگاه ارسطويي است و ترجمه درست آن به عربي مابعد الطبيعه است نه ما فوق الطبيعه.
ارسطو مباحثي را ناظر به هر كدام از دانشهاي طبيعي داشت، سر جاي خودش دستهبندي كرد؛ يك احكامي هم مربوط به موجودات خاص نبود؛ وقتي شما درباره موجود طبيعي حرف ميزنيد اسم آن علم طبيعي است، اسم آن فيزيك است، وقتي در مورد موجودات تعليمي صحبت ميكنيد دانش رياضيات ميشود.
اما برخي از احكام است كه احكام ماده نيست، احكام مثلث و مربع هم نيست، بلكه احكام هستي از آن جهت كه هست است، احكام موجود بما هو موجود است؛ چون ارسطو اين مباحث را براي خودش يك فصل جداگانه قرار نداده بود؛ وقتي آثار او جمع شد، به اين مباحث، چون بعد از فيزيك ارسطو قرار گرفت، به آن متافيزيك گفتند؛ يعني بعد از فيزيك، لذا تجربه مابعد الطبيعه ترجمه درستي است.
ممكن است كه مباحث متافيزيكي، مباحث كاملاً انتزاعي باشد، نه مباحث مافوق الطبيعه، مثلاً تفاوت افلاطون با ارسطو اين است كه افلاطون چون نگاه ايدئاليستي دارد قائل است كه كلي طبيعي، عالم مثال و مُثُل وجود دارد، يعني وراي عالم ملك يك حقيقت و عالمي به نام عالم مُثُل است، اما ارسطو بر خلاف استاد خود قائل نيست كه عالم مثل وجود دارد و كلي طبيعي را صرفاً انتزاعی ميداند.
موجود كلي به نام انسان از نگاه ارسطو وجود ندارد، بلكه مفهوم انسان يوجد بوجود افراده؛ بنابراین بحثهاي مربوط به اين هم در عالم متافيزيك است؛ ولي ديگر اينها به اين معنا نيست كه يك عالمي وراي عالم ماده وجود دارد؛ لذا تعبير متافيزيك لزوماً به معناي اين نيست كه شامل مباحث حتماً ما فوق الطبيعه ميشود، البته ميتواند بشود اما ضرورتي ندارد.
در نگاه غربي به مباحث مافوق الطبيعه با تعبير ترنس فيزيك اشاره ميكنند، يعني ماوراي فيزيك، نه ما بعد فيزيك؛ ماوراي فيزيك با مابعد فيزيك متفاوت است. براي اينكه تفاوت اين نگاه مشخص شود، در منابع اصلي ارتباطات يك نمونه را به شما نشان ميدهم.
مدلهای گوناگون در علم ارتباطات/ مدل ریاضی ارتباطات
مدلهاي گوناگوني كه از ارتباطات ترسيم ميشود؛ كتاب «Interiors In Communication theory» يكي از كتابهاي عالي و خوب در این زمینه است. در اين كتاب كه هم نظريه و هم كاربرد آن را آورده و مدلهاي اصلي ارتباطات ترسيم شده است.
اولين مدل ارتباطات، مدل Communication as Action است؛ این مدل اوليه و مدل خطی ارتباطات است. Shannon و weaver، اولين بار اين مدل را در نيمه قرن بيستم مبتني بر نگاه رياضي ارتباطات ترسيم كردند كه شامل سه عنصر بنيادين است؛ sender يا source information، Message و target يا Receiver، يعني يك فرستندهاي هست كه پيامي را به يك گيرندهاي ميفرستد، اين مدل، مدل رياضي ارتباطات است.
نقش بنيادين و دغدغه اصلي اين مدل اين است كه فرآيند انتقال Message در اين مسير و فاصله مكاني بين فرستنده و گيرنده سالم برسد زیرا این مسیر درگير نويزها و اختلالهاي گوناگوني است. فرستنده پيام خود را دستهبندي و بستهبندي كرده است، چون ميخواهد به آن طرف برسد، ميتواند در معرض انواع و اقسام اختلالها قرار بگيرد.
براي مثال اگر سيمهاي این لپ تاپ گرم شوند در روی پرده تصویر خوب ديده نميشوند؛ چون دغدغه اصلي اين مدل، انتقال پيام است، اهميتي ندارد كه sender يا Receiver آن انسان يا غير انسان باشند، لذا از ارتباطگر صحبت نكرده است بلکه ميگويد فرستنده؛ يعني مدل مكانيكي و ماشيني است.
ابتدا چون Shannon و weaver در شركت تلفن Bell كار ميكردند دغدغهشان اين بود كه تلفني را اختراع و ابداع كنند و آرزوي Bell را محقق كنند كه صوت را همانطور كه هست منتقل كند و دچار نويز نشود، بنابراین میخواستند اين مسير را با تكيه بر قوانين و قواعد رياضيات و فيزيك محاسبه و شناسايي كنند تا پيام سالم آن طرف برسد.
وقتی پیام فرستنده را M و پیام دریافت شده در آن طرف را M′ بگذاريم، اگر Message فرستاده شده دقيقاً همانگونه توسط Receiver درک شود، يعني نسبت M بر M′ برابر با 1 بشود، ميگوييم كه ارتباطات كامل رخ داده است.
روشن است كه اين مدل در ساحت ارتباطات مكانيكي است، مربوط به ساحت انساني نيست، ولي ماجرا از آنجا شروع شد كه Shannon و weaver اين مدل مكانيكي و ماشيني ارتباطات را به ساحت انساني تسري دادند و گفتند كه همان سازوكار و مكانيسمي كه در ساحت ارتباطات ماشيني هست، در ساحت ارتباطات انساني هم همان وجود دارد. در اين نگاه گويا كاملاً ساحت انساني به فيزيكي، آن هم از سنخ مادي آن تقليل پيدا ميكند.
مدل دورانی
بعدها اين مدل يك مقدار اصلاح شد و مدل دوم ارتباطات ترسيم و یک عناصري به اين مدل اضافه شد. اين مدل دوم دوراني و دو طرفه است؛ یعنی مانند مدل قبلی يك سويه نیست. در آنجا sender پیام را ميفرستاد و Receiver دريافت ميكرد، در اين مدل دوم گفتند كه اين فرآيند ارتباطات، وقتي در ساحت ارتباطات انساني رخ میدهد، پشت سر هم باید جای sender و Receiver عوض شود.
افزون بر اينكه اين sender و Receiver ماشين یا حیوان نيستند بلکه انسان هستند. انسانها فرهنگ و نظام معنايي دارند و در ميدانهاي تجربه زندگي كردهاند و بزرگ شدهاند، بنابراین اين مدل را اگر با مدل قبلي مقايسه كنيد میبینید که در مدل قبلی sender، Receiver، Message، channel و Noise وجود داشت، اما در اين مدل چند مورد دیگر اضافه شده است، يكي Field of Experience، يعني ميدان تجربه است.
انسانها موجوداتي هستند كه تجربيات خود را در زندگي اجتماعي دارند، يعني نه تنها فرآيند ارسال پيام يك طرفه و يك سويه نيست، بلكه وقتي فرستندهاي Message را به Receiver ارسال ميكند، در بازگشت Feedback و بازخوردي ميگيرد؛ وقتي من حرف ميزنم مخاطب سر خود را تكان ميدهد، ماشين نميتواند سر خود را تكان دهد، Feedback در واقع مفهومي بود كه در توجه به مسئله ساحت انساني به آن اضافه شد، البته معناي آن اين نيست كه در مدل قبلي امكان آن وجود نداشت.
در مدل خطي ارتباطات جريان Cybernetics بر آن مدل تكيه دارد، در آنجا براي اينكه سيستم كار كند، از همین اصلاح Feedback استفاده ميكنند؛ ميگويند كه سيستمهاي كلان اجتماعي بايد مبتني بر نگاهي بازطراحي شود كه Thermostat یعنی Feedback داشته باشد؛ ماشين وقتي درست كار ميكند كه Thermostat آن درست كار كند؛ وجود Thermostat خود ارجاعي را ايجاد ميكند.
آخرين نظريهپرداز غربي كه مبتني بر مدل اوليه ارتباطات نظريهپردازي كرده است توماس لومان است؛ لومان بعد از هابرماس، مبتني بر نگاه بنيادين Cybernetics صحبت از ارتباطاتي ميكند كه با طراحي سيستم خود ارجاع، سيستم خودش كار كند؛ آنجا است كه ميتوانيم صحبت از فقه نظام و اينطور چيزها كنيم، اين مدل، مدل اصلاح شده مدل اوليه بود، كه جريان ارتباطات دو طرفه است و يك سويه نيست ولي دوراني و چرخشي است.
ولي همچنان آن بنيانهاي نگاه انتقادي در آن هست، يعني همچنان اصل آن نگاه مكانيكي، فيزيكي و رياضي به ارتباطات است، نه نگاه انساني و اجتماعي. بعدها اصلاح كردند و مدل سومي از ارتباطات را ترسيم كردند كه يك مقدار پيچيدهتر از آن است.
اگر مدل اوليه مدل Action ارتباطات بود، مدل دوم Interaction و مدل سوم Tranceaction ارتباطات است؛ كه در اين مدل ديگر فرستنده و گيرنده نداريم؛ اگر نگاه كنيد در اين مدلي كه خودشان ترسيم كردند ديگر نمينويسند sender، Receiver، بلکه مينويسند Communicator، هر دو طرف Communicator هستند؛ قرار است كه دو طرف با هم ارتباط برقرار كنند؛ هر كدام فرهنگ خاص خود را دارند، Field خاص خود را دارند؛ مفهوم پيام هم در اينجا با مفهوم پيام در آنجا تفاوتهايي جدي دارد، اينجا Message يعني نظام نشانهاي كه بين طرفين رد و بدل ميشود.
قرار است كه اين دو ارتباط گر باهم ارتباط برقرار كنند تا به معناي مشترك برسند و تا به share Field of Experience برسند؛ قرار است در همه اين مدلها، چه مدل رياضي ارتباطات، چه اين مدل اجتماعي ارتباطات، دو ارتباط گر در نهايت به اشتراك در تجربه و اشتراك معنايي برسند.
در مدل اول كه اصلاً ارتباط گر نداشتیم بلکه دو ماشين وجود داشت؛ كاملاً نگاه فيزيكي و رياضي به ارتباطات بود، اما در اين مدل كه يك مقدار اجتماعي است، باز دو ارتباط گر در نظر گرفته شده است و نظريهپردازي مبتني بر آن انجام ميشود.
مدل ارتباطات دینی چگونه شکل میگیرد؟
اگر بخواهيم نگاه ديني به آن مدل داشته باشيم بايد چه تغييري در اين مدل ايجاد كنيم؟ به منظور رسیدن به این مهم باید از تغيير بنياديني استفاده شود. بنده در این بخش از ايده شهيد صدر استفاده ميكنم؛ يكي از ايدههاي بنيادين شهید صدر كه شاگردش آيتالله حكيم در كتاب جامعه انساني در قرآن كريم به آن اشاره ميكند، این است که همه نظريههاي اجتماعي غرب را بعد از اينكه بازخواني ميكند، ميگويد از آنجا كه همه نظريههاي اجتماعي غرب در بستر نگاه سكولار شکل گرفته، آنچه كه در نظر گرفته شده، عبارت است از زمين، انسانها و روابط بين انسانها.
اينجا هم باز همان را ميبينيم در مدل آخر انسانها را ميبينيم، دو Communicator ميبينيم، دوم جامعهاي كه در آن بزرگ شدهاند، با تعبير Field of Experience، به آن اشاره ميكنيم، جامعه و فرهنگ آن، و روابطي كه بين اينها وجود دارد.
شهيد صدر ميگويد نگاه ديني به علوم اجتماعي نگاه توحيدي به علوم اجتماعي است؛ يعني اضافه شدن خدا به عالم انساني، منتها اضافه شدن خدا به عالم انساني اضافه شدن عددي نيست كه بگوييم كه دو نفر بودند، خدا هم اضافه شود، به عنوان نفر سوم عمل كند، نه، اضافه شدن خدا به ساحت جامعه انساني، اضافه شدن عددي نيست.
بنابراین ايشان ميگويد كه قرآن كريم وقتي نظريههاي خود را روايت ميكند ميفرماید اينكه بگوييد كه خدا سومي است و سه تا هست شرك است؛ «إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلاثَةٍ» كفر و شرك است، ولي وقتي بگوييد كه خدا چهارمي سه تا یا پنجمي چهارتا است توحيد است؛ خداي متعال در آيه نجوا است می فرماید هيچ چهار نجوا كنندهاي نيست كه پنجمين آنها خداست؛ چه تفاوتي بين اين است كه بگوييم كه خدا سومي سه تا است، با چهارمي سه تا است؟
خدا اضافه عددي نيست، يعني وقتي قرار است كه خدا به جريان ارتباطات اضافه شود، خدا به عنوان نفر سوم اضافه نميشود، وقتي خدا به دستگاه نظري و تفكري ما اضافه شود، روابط اينها تغيير ميكند، فهم اينها با هم تغيير ميكند، مناسبات اينها با هم تغيير ميكند، لذا تلقي ديگري ميشود، نه اينكه خدا در عرض اينها قرار ميگيرد.
وقتي شما ميگوييد كه خدا سومي سه تا است، پدر، پسر روح القدس، اينها در عرض هم هستند، لذا شرك، غير توحيدي و مشركانه است، وقتي ميگوييد كه خدا چهارمي سه تا است، يعني خدا در عرض اينها نيست، ولي حضور الهي و توجه به حضور الهي روابط اينها را با هم تغيير ميدهد.
ارتباطات اسلامی بدون در نظر گرفتن حضور خداوند معنا ندارد
مبتني بر اين نگاه ما ميخواهيم بگوييم كه آن وقت ارتباطات اسلامي است كه ما خدا متعال را به جريان ارتباطات اضافه كنيم، اضافه شدن خداي متعال به جريان ارتباطات يعني همان يادآوري عالم الست و عالم امانت، يعني اينكه انسانها پذيرفتهاند كه در عالم انساني به ربوبيت الهي و امانتي كه پذيرفتهاند پايند باشند؛ براي اين تغيير، به رفتن از فراسوي ارتباطات به الهيات ارتباطات ياد ميكنيم.
قرار نيست كه همه قوانين مربوط به ارتباطات از طريق رياضيات و فيزيك كشف شود؛ چون وقتي شما مراتب بالايي از عالم را در نظر ميگيريد مراتب پايينتر سر جاي خود هست؛ يعني اينطور نيست كه در فيزيك اسلامي زمين جاذبه ندارد، اين روشن است كه منظور چنين چيزي نيست؛ اين مغالطه است كه فكر ميكنند كه وقتي از فيزيك اسلامي و پزشكي اسلامي صحبت ميكنيم، اینها قوانین ديگري دارند.
ما عالم را منحصر به عالم فيزيك نميدانيم كه براي كشف قوانين بنيادين ارتباطات سراغ دانش فيزيك برويم و از طريق فيزيك و رياضيات اين قوانين را كشف كنيم. مثلاً وقتي مطالعات ارتباطي ميكنيم، استفاده از رياضيات يعني استفاده از آمار، چهار پرسشنامه پر كنيم بعد آن را به spss بدهیم تا براي ما تحليل كند و بعد بگوييم كه فلان چيز و فلان چيز باهم رابطه دارد.
اگر همه علم منحصر بر رياضيات و آمار تحليلي باشد همان علم موجود غربي ميشود؛ اما جريان ارتباطي كه ما در نگاه ديني دنبال آن هستيم، فراسوي رياضيات است و به سمت الهيات ميرود؛ در اين نگاه است كه ما ميتوانيم از چرخش اصلي و بنيادين و از علم ائتمانی ارتباطات صحبت كنيم. این در مقابل علم اختياني ارتباطات است.
ما به واسطه اينكه به شكل رايگان و تفضلي وحي الهي را در دست داریم، ميتوانيم با تكيه بر تفضل الهي كه ميراث وحي را در اختيار بشر قرار داده است، به واسطه اوليترين و بنياديترين شكل ارتباطات انساني كه ارتباط بين انسان و خدا بوده است، اين الگوي بنيادين را به بقيه ساحتهاي ارتباطات تسري دهيم، بنابراین مبتني بر اين ارتباطات سخن ميگوييم. با اينكه رئوس ثمانيه هشت تا است، ما به سه مورد از آنها اشاره ميكنيم؛ از اركان فقه ارتباطات يا فقه تواصل، به بحث موضوع، تعريف و روش میپردازیم.
معتقد هستيم كه موضوع فقه ارتباطات يا به عربي فقه التواصل، التواصل الائتماني است؛ مبتني بر چنين موضوعي وقتي ميخواهيم فقه تواصل را تعريف كنيم ميگوييم فقه التواصل أي استنباط احكام شريعية التواصل و استخراج لغيم الاخلاقيت لتي هي تحت هذه الاحكام. بعداً عرض ميكنم که روش فقه ائتمانی مبتني بر همان نگاه روش آن هم روش اصول فقه تواصل است.
سه سطح تعامل با خطابات شرعی
ما در مقابل خطاب شرعي، يعني متن ديني، يعني قرآن و حديث به عنوان متون اصلي ديني سه سطح تعامل را ميتوانيم داشته باشيم، يك سطح تعامل را نظر و نگاه ميگوييم، يك سطح سطح عمل و يك سطح هم سطح استعمال است. هر كدام از اين سطوح هم توضيحات مفصلي دارد، هر مقدار كه امكان داشت عرض ميكنم.
در سطح نظر هم سه سطح وجود دارد؛ يكي نظر اجتهادي، يكي نظر اصولي و ديگري هم نظر تفكري است. سطح نظر اجتهادي عبارت است از استنباط احكام شرعي عمل تواصلي از متون ديني؛ يعني تك تك افعال كه مربوط به حوزه ارتباطات است. وقتي شما ميخواهيد احكام پنجگانهاش را استخراج كنيد، كار اجتهادي انجام ميدهيد.
افزون بر آن قواعدي هم نياز داريد كه آن قواعد و اصول بنيادين در فرآيند اجتهاد كاربرد دارد كه آن نظر را نظر اصولي ميگوييم تعريف اصول فقه با فقه مصطلح خودمان است. در بحث نظر اجتهادي يا نگاه فقهي به ارتباطات خوشبختانه مباحث خوبي منتشر هم شده است. مثل مجموعه مباحثي با عنوان «فقه رسانه» که در خبرگزاري رسا منتشر شده است كه مربوط به احكام فقهي مؤلفههاي مربوط به خبر و مسائلی از این دست است.
همچنین كار بسيار خوبي در دانشگاه امام صادق(ع) از سوی آقاي دكتر قانع انجام شده است؛ ايشان كتابي به نام «فقه و پيام گمراهي» دارد كه مفهوم كتب ضلال را در مكاسب محرمه استفاده كرده است و به عنوان يك بحث فقهي در حوزه ارتباطات و تبليغات از آن استفاده كرده است؛ احكام فقهي مربوط به بسط مفهومي كتب ضلال را بررسي ميكند. اينها مربوط به سطح اول است.
نظر اجتهادي مبتني بر نگاه استنباطي است كه ما ميخواهيم حكم شرعي را از ادله تفصيلي آن استخراج كنيم؛ بخش دوم يا النظر الاصولي، اصول عامهاي است كه در فرآيند استنباط حكم مورد استفاده قرار ميگيرد.
افزون بر آن يك نگاه بنياديتري داريم كه برخي براي اين مثلاً تعبير فلسفه اصول و اين طور چيزها استفاده ميكنند كه من خيلي آن تعبير را نميپسندم؛ برخي براي اين سطح سوم ميگويند كه اين سطح خروج از ساحت فقه و رفتن در ساحت كلام است.
تعریف فقه ائتماری و ائتمانی
براي اين بحث سطح سوم نظر، تعبير «النظر التفكري» را استفاده ميكنيم. كلمه تفكر، به معناي قرآني آن مد نظر ما است كه اين سطح نظر تفكري هم دو نوع فقه را در اختيار ما قرار ميدهد؛ يكي از آنها را به تعبیر طه عبدالرحمن ميتوانيم «الفقه الائتماري» نام گذاری کنیم که در مقابل فقه الائتماني، است.
كلمه ائتمار باب افتعال «أمر» است. فقه الائتماري يعني فقه الاوامر و النواهي؛ فقهي كه بر اساس پذيرش امر و نهي و نگاه تكليفمدار است كه ما ميخواهيم تكاليف خود را بر اساس استنباط اجتهادي از متون فقهي و خطاب شرعي استنباط كنيم. اين نوع فقه، فقهي است كه احكام را در اختيار ما قرار ميدهد؛ مبتني بر استنباطي كه انجام ميدهد ميگويد كه حكم فقهي چنين چيزي است، احكام فقهي را استخراج ميكند، جانب تكليف در آن برجسته است.
فقه ائتمانی؛ ترکیب فقه اصغر و فقه اکبر
در كنار فقه ائتماري ما ميتوانيم از فقه كلانتري صحبت كنيم كه به تعبير ايشان اسمش فقه ائتماني است؛ فقه ائتماني به تعبير خودمان تركيب فقه اصغر با فقه اكبر است. فقه اصغر همان فقه ائتماري است، اما فقه اكبر اگر با آن تركيب شود، شامل نگاه كلامي و آن نگاه بنيادين جهانشناسي قرآني هم میشود؛ بر این اساس ميگوييم بنيان نظري ارتباطات از داستان يوم الاشهاد و يوم الامانه شروع ميشود.
فقه ائتماني تركيب فقه اصغر با فقه اكبر است؛ این یک نگاه كلان و نگاه تفكري ائتماني است. این نگاهي است كه نميخواهد صرفا انسان مؤمن به ظواهر احكام عمل كند، بلكه ميخواهد نظام اخلاقي كه در درون اين احكام تجلي پيدا كرده است، محقق شود.
همه احكام الهي تجليات اسماي حسناي الهي است؛ در فقه ائتماني قرار است فرآيند تحقق باطن و ملكوت احكام را در زندگي اجتماعي انسان مؤمن ببينيد. فقه ائتماني عبارت است از محقق كردن ارزشهاي اخلاقي نهادينه شده در درون احكام شرعي است.
تفاوت فقه ائتمانی و فقه ائتماری
مثلاً وقتی به زبان احكام عمل ميكنيم، اصطلاحاً ميگوييم از ذمه تكليف خارج شدهايم؛ از ذمه تكليف خارج شدن يك حرف است، محقق شدن ارزشهاي بنياديني كه در اين حكم فقهي است يك حرف ديگر است. در فقه ائتماني به دنبال اين هستيم كه ارزشهاي اخلاقي تجلي يافته در اسماي حسناي الهي را ببينيم.
بنابراین يكي از تفاوتهاي بنيادين فقه ائتماني با فقه ائتماري اين است كه فقه ائتماني در سطح سوم نگاه و تعامل با خطاب شرعي كه همان سطح استعمال است، قرار گرفته و در سطح استعمال فقه ائتماني دغدغه استعمال هم دارد؛ يعني فقيه ائتماني نه تنها دغدغهاش این است كه خودش به احكام عمل كند بلكه دغدغه اين را هم دارد كه ديگران هم عمل كنند.
دغدغه به كار گيري و كاربست ديگران را هم دارد؛ دغدغه اين را دارد كه سيستم، برنامه و سازوكاري را طراحي كند كه ديگران هم به سطح عمل كشيده شوند، لذا فقيه ائتماني افزون بر اينكه فقيه است، مربي هم هست؛ يعني دغدغه ربوبيت را دارد؛ دغدغه تربيت را دارد.
فرق مربي با معلم اين است كه معلم فقط ميگويد كه قوانين و احكام اينطوري هستند؛ آموزش ميدهد، احكام و فرمولها را ياد ميدهد، اما دغدغه اين را لزوماً ندارد كه دانش آموز او اين فرمولها را در زندگي خودش پياده كند؛ به همین دلیل در عرصه ورزش به كسي كه فرآيند تعليم را بر عهده دارد مربي ميگويند، چون افراد را ميپروراند؛ این دغدغه را دارد كه اعضای تیمش فلان تكنيك را بلد باشند و توانند برای پیروزی در میدان کاری انجام دهند.
بنابراین فقيه ائتماني بر خلاف فقيه ائتماري دغدغه اين را دارد كه امر الهي از سوی كساني كه آن را پذيرفتهاند، در ساحت عمل پیاده شود؛ آن كسي كه حكم الهي را پذيرفته است مؤتمن و به تعبير ديگر مؤمن است.
بنیادیترین آیه قرآن با موضوع ارتباطات
يكي از بنياديترين آياتي كه اين فرآيند در آن رعايت شده و بيان ديگري از فقه تواصل ائتماني است، به نظر ما آيه شريفه 13 سوره حجرات است كه به تعبير علامه طباطبايي يكي از غرر قرآن است. در سوره حجرات همه آيات تا آيه سيزدهم خطاب « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» است، ولي وقتي به آيه سيزده ميرسد، خطاب به «يَا أَيُّهَا النَّاسُ» تغییر پیدا میکند.
برخي از مفسرين ميگويند با اینکه سوره حجرات مدني است، ولي اين آيه در مكه نازل شده است؛ لذا به تعبير آكادميك گويا اين بنيان يونيورسال است، يعني خطاب عام بشري است؛ میفرماید «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» این يكي از بنياديترين آيات شريفه قرآن است.
آخر آيه به دو تا از اسماء حسناي الهي اشاره ميكند، عليم بودن و خبير بودن؛ بعد همان بنيان اسماء حسناي الهي از همان اول شروع ميشود، مبتني بر آن نگاهي كه در آخر بيان كرده است. تفاوت نگاه توحيدي با نگاه مشركانه از اينجا شروع ميشود كه ميگويد «إِنَّا»، ما اين كار را كرديم، ما شما را گوناگون خلق كرديم.
شرط بنيادين در ساحتهای جنسيت، فرهنگ، زبان و برقراری ارتباط، اين است كه باهم فرق دارند، تفاوتهاي قومي و نژادي و زباني و فرهنگي دارند؛ خداوند میفرماید ما اين كار را كرديم. اما نظريه سكولار ميگويد كه تفاوتهاي نژادي، تفاوتهاي طبيعي است.
دانش آنتروپولوژی، به دنبال آن است كه تفاوتهاي انساني را صورتبندي كند و توضيح ميدهد؛ در همه نظريههاي سكولار ميگويند كه اگر تفاوت نژادي وجود دارد، دلیل آن عوامل طبیعی است؛ مثلا چه چيزي باعث شده است كه پنج نژاد سفيد، سرخ، سياه و غیره داشته باشیم؟ آنها میگویند دليلش اين بوده است كه برخی از نژادها در منطقه استوايي بودهاند و خيلي سوخته و سياه شدهاند، کسانی که در مناطق سرسبزتر بودهاند سفيد شدهاند.
بنابراین همواره منطبق بر قواعد طبيعي عمل کرده و مسائل را توضيح ميدهند. علت اینکه دو هزار و چندصد زبان زنده در عالم داريم هم با تكيه بر جامعهشناسي فرهنگ، جامعهشناسي زبان، انسانشناسي فرهنگ و مانند اينها، پاسخ داده میشود.
وصل متفاوتها؛ دغدغه اصلی ارتباطات
ویلیام گودیکانست، يكي از نظريهپردازان ارتباطي كتابي دارد كه به فارسي هم ترجمه شده است، مربوط به حوزه ارتباطات گروهي است. عنوان كتابش بسيار زيباست «پيوند تفاوتها»؛ يعني دغدغه بنيادين ارتباطات اين است كه چگونه تفاوتها را به هم وصل كنيم.
اما در اين آيه شريفه میفرماید كه ما تفاوت را ايجاد كرديم تا مبتني بر نگاه الهي، ارزشمدارانه باهم تعامل كنید. «لِتَعَارَفُوا» در این آیه يعني «لتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی»؛ تعاون در قرآن قيد خورده است. تعاون به دو نوع امكانپذير است؛ «لتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»، ولي «لِتَعَارَفُوا» قيد نخورده است؛ چون تعارفوا مثل امر به معروف است.
ما شما را متفاوت آفريديم نه اينكه باهم تناكر و تنازع كنيد بلکه برای اینکه تعارف کنید شما را اینگونه آفریدیم. تنازع مفهوم كليدي نظريهپردازي دارويني است، نظريه داروين بنيان نظريه ارتباطي آمريكاييها است؛ جلسه قبل يك اشاره كوتاهي به این موضوع كردم و گفتم كه وقتي مبتني بر اصل چهار ترومن در ايران سرمايهگذاري ميكنند، اين يك نوع انحراف از نگاه دارويني است، ولي در نگاه كلانتر مبتني بر نگاه دارويني است.
يعني ميخواستند اين كشورهاي كوچك تازه استقلال يافته با اردوگاه شرق متحد نشوند، چون اگر با آنها متحد شوند باز آنها قوي ميشوند و باز جريان تنازع و بقا به ضرر ما است؛ راجرز در کتاب خود ميگويد بنيان نظريه ارتباطي آمريكا مبتني بر آراي داروين، فرويد و ماركس است.
اين روايت از پيامبر اكرم(ص) است كه فرمود «الأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ». شأن نزول آيه سيزده سوره حجرات ناظر بر اين است كه آن انسان مشرك داشت سر اينكه اين فرد براي فلان قبيله و آن دیگری براي فلان قبيله است و به همديگر فخر ميفروختند آيه نازل شد تا بگوید ما كه شما را در قبائل و شعوب مختلف قرار داديم اما نه برای تفاخر.
تفاخر يك صورت از صورتهاي تناكر است؛ صورت بنيادين تناكر كه در جامعه امروز قابل مشاهده است صورت تكفير است. صورت ديگري از تناكر كه در جامعه ما وجود دارد صورت تحقير است؛ صورت ديگر و شكل ديگري از تناكر استكبار است، اينها همه صورتهاي متنوع تناكر هستند؛ تناكر كه فقط منحصر به تفاخر نيست، وقتي شما ديگري را تحقير كنيد، وقتي ديگري را با استكبار خود سلطه پيدا كنيد، اينها همه اشكال متنوع تناكر هستند.
تعامل و تعاون باید مبتنی بر ارزشها باشد
بله آن زمان چون شأن نزول آيه ناظر به تفاخر است، يك صورت از صورتهاي تفاخر آن است؛ در روايت هم نقطه مقابل مفهوم تفاخر، تناكر است؛ ميگويد كه ما شما را متفاوت آفريديم كه باهم به تقوا تعاون كنيد، يعني تعاون و تعامل شما ارزشمدار باشد.
تعامل باید مبتني بر ارزشهاي اخلاقي باشد، چون «إن أكرمكم عند الله أتقاكم»، این تعليل «تعارفوا» است، ميگويد كه باهم بر اساس تقوا، تعاون، تعارف و همكاري كنيد؛ در این صورت آن كسي كه تقواي بالاتري دارد پيش خداوند متعال گراميتر است.
ما میخواهیم فرآيند ارتباطات در نگاه ديني را ارتقا دهيم؛ فرآيند ارتباطي را از رتبه معلومات به رتبه معروفات برسانیم، يعني این فرآيند فقط نقل و انتقال خبر نيست، بلكه نقل و انتقال ارزشمدار و تقوا مدار خبر است. چیزهای معلوم، آگاهي بخش و اطلاعات منقل میشود؛ اطلاعاتي كه قرار است رد و بدل شود، بايد مبتني بر اصل بنيادين تقوا باشد.
طبق اين نگاه، به قول غربيها ارتباطات تحريف نشده را تواصل سليم يا ارتباطات اسلامي میگویند که عبارت از «التواصل السليم، لا يكون الا بكلام طيبٍ بين المتكلمين بعضهم اكرم من بعض». اين تعريف مبتني بر همان آيه شريفه تعارف است. تواصل سليم، تعارف و ارتباطات سالم است.
ببينيد براي هر دو يك اسم گذاشتيم، به يكي نگفتهايم متكلم و به ديگري مستمع؛ وقتي شما ميگوييد متكلم و مستمع، نابرابري قدرت پیش میآید؛ ميگوييم كه هر دو متكلم هستند. این تعریف دو شرط اساسي دارد كه در جلسات بعد عرض ميكنيم./241/241/ح