vasael.ir

کد خبر: ۱۵۹۷۴
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۸:۳۹ - 12 February 2020
آیت الله اراکی / ۶۹

فقه نظام سیاسی | قدرت بخشی به حاکم با پیوند اطاعت و نصرت

وسائل ـ آیت الله اراکی با اشاره به تفاوت اطاعت و نصرت در پیوند و ارتباط مردم با حاکم گفت: وقتی بین حاکم و محکوم پیوند اطاعت برقرار شد یعنی مردم گفتند اطاعتت می‌کنیم، یک مسئولیت بر عهده حاکم ایجاد می شود که فرمانش حق و عدل باشد و از طرفی؛ یک مسئولیتی هم بر عهده مردم خواهد بود که وقتی او فرمانی داد نباید سرپیچی کنند.

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله محسن اراکی در جلسهفقه نظام سیاسی | قدرت بخشی به حاکم با دو پیوند اطاعت و نصرت شصت و نهم درس خارج فقه سیاسی که در مدرسه عالی دارالشفاء در سال 97 برگزار شد، به نقش مردم در حکومت اشاره کرد و گفت: به عقیده ما وجود خارجی یک حکومت مقتدر متوقف بر اراده مردم است. اگر مردم نخواهند [آن حکومت هم شکل نخواهد گرفت.] چون مردم اختیار دارند، چون سنت خداوند این نبوده است که حاکمیت خود را بر مردم از راه سلب اختیار اجرا کند.

وی در ادامه در تبیین آیاتی که برای پیامبر وظیفه ابلاغ را مشخص کرده است گفت: روش انبیاء صلوات الله تعالی علیهم برای تنفیذ و برای برقراری حاکمیت خود از روش دعوت مردم بوده است، ابلاغ و فراخوانی و روشن‌گری بوده و همچنین تبیین و روش بینات بوده است، لذا فرمود «إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ» الا البلاغ یعنی همین که من حاکمم، نه اینکه - حالا بعضی‌ها می‌گویند - الا البلاغ یعنی تو فقط از طرف خدا مبلغی هستی و حاکم نیستی.

استاد درس خارج با اشاره به تفاوت اطاعت و نصرت در پیوند و ارتباط مردم با حاکم بیان کرد: وقتی بین حاکم و محکوم پیوند اطاعت برقرار شد یعنی مردم گفتند اطاعتت می‌کنیم، یک مسئولیت بر عهده حاکم ایجاد می شود که فرمانش حق و عدل باشد و از طرفی؛ یک مسئولیتی هم بر عهده مردم خواهد بود که وقتی او فرمانی داد ـ که فرمان عدل است ـ از فرمان او سرپیچی نکنند و ملتزم به قانون او باشند.

 

خلاصه جلسه گذشته

آیت الله اراکی در جلسه گذشته آیات 59 تا 65 را یک پک حاکمیتی کامل خواند و گفت: چرا مدام می‌فرماید لیطاع؟! چرا نمی‌گوید لیأمر؟ زیرا اطاعت فرع بر امر است. چرا نمی‌فرماید لیحکم؟ نکته عبارت این است که حاکم خداست؛ من حاکم هستم، امر، امر من است و این یک نکته‌ای است. ما او را فرستاده‌ایم تا «إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» معلوم می‌شود که امر متعلق به اوست.

وی در تفسیر این کلام که می گویند حق حاکمیت از آن ملت و مردم است بیان کرد: این سخن از فریب‌های بزرگی است که دموکراسی و تمدن غربی معاصر بر سر جامعه بشر سوار کرده است. این موضوع قابل تحقق نیست به دلیل اینکه شما نمی‌توانید اراده‌ای را برتر اراده خود کنید. زیرا «معطی الشی لا یکون فاقدا له» شما خود حق حاکمیت ندارید حال می‌خواهید حق حاکمیت را به دیگری بدهید!

استاد درس خارج با اشاره به آیه 67 سوره مبارکه حج گفت: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عشایر عرب را به اسلام دعوت می‌کردند و آنها می‌گفتند که عیبی ندارد و ما فرمانروایی تو را قبول می‌کنیم اما به شرطی که فرمانرواییِ بعد از تو در اختیار ما باشد. حضرت هم فرمود که اختیار این امر در دست من نیست. لذا این آیه می خواهد این نکته را بگوید که مسئله امر و مسئله فرمانروایی تمام شده است و فرمانروا خداست و تو (ای رسول) مسئول آن هستی و کسی نباید با تو رقابت در این مسئله کند.

 

مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه به شرح زیر است:

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلَی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی عَلَی أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ

 

مشروعیت برای حاکم تنها با اذن و نصب الهی حاصل می شود

حکومت عدل و حکومتی که بتواند اهداف یک حکومت عدل را پیاده کند، بدون استناد به دو رکن وجود خارجی پیدا نمی‌کند. یکی: رکن مشروعیت؛ یعنی حاکم باید حق داشته باشد که بر مردم حکمرانی کند.

گفتیم که حکمرانی یعنی اراده حاکم برتر از اراده محکوم باشد و بتواند اراده محکوم را مقید کند و بتواند در اموال و انفس مردم تصرف کند. هر حاکمیتی متوقف بر این حکم است؛ یعنی ماهیت حکومت چنین چیزی است. ماهیت حکومت، جوهر حکومت این است که اراده حاکم برتر از اراده محکوم باشد، در هر حکومتی چنین است، چه این حکومت الهی باشد چه حکومت غیر الهی باشد.

لذا اراده‌ای که می‌خواهد به حاکمیت برسد باید این جایگاه برای او مشروع باشد، یک انسان معمولی نمی‌تواند به انسان‌های دیگر بگوید که باید تابع اراده من باشید و اگر آنچه را که من می‌گوییم انجام ندادید آن‌وقت من شما را کیفر می‌کنم؛ گفتیم که حق کیفر از لوازم همین برتری است.

این برتری جز برای خدای متعال وجود ندارد. خدای متعال است که اراده‌اش بالذات برتر از اراده دیگران است و راز این برتری هم خالقیت خدای متعال است؛ چون آفریننده است، مالک هم است، فلذا مشروعیت فقط می‌تواند از خدای متعال برخیزد، چون اراده او برتر است و بالذات و حق این برتری برای او ثابت است.

مشروعیت برای حاکمیت تنها در آن وقت حاصل می‌شود که این مشروعیت یا این حاکمیت مستند به اذن و اراده خدا و نصب الهی باشد حتی گفتیم که اگر یک حاکمی شرایط حاکم را هم داشته باشد؛ عالم و عادل باشد و همه‌چیز را داشته باشد؛ با صرف علم وعدل به جایگاه حاکمیت دست پیدا نمی‌کند بلکه باید مأذون و نصب‌ شده از سوی خدای متعال برای حاکمیت باشد. این رکن اول هر حکومتی است که باید مشروعیت داشته باشد؛ یعنی جایگاه حاکمیت برای او مشروع باشد.

 

توقف وجود خارجی یک حکومت مقتدر بر اراده مردم

رکن دیگری هم حاکمیت دارد. گفتیم تنها مشروع بودن حاکمیت، حاکمیت را عملاً در خارج تحقق نمی‌بخشد، چون انسان‌ها اختیار دارند، مختارند و می‌توانند از یک حاکم مشروع پیروی نکنند. حاکمی حاکمیتش مشروعیت دارد که خدای متعال او را برای حاکمیت نصب‌ کرده است.

گفتیم اگر خود جبرئیل امین علیه السلام هم نازل شود و بخواهد حکومت کند و با هزاران آیات و بینات هم اثبات کند که از سوی خدا برای حکومت آمده است اگر مردم نپذیرند، یعنی مردم زیر بار حاکمیت او نروند، عملاً حاکمیت او تحقق پیدا نمی‌کند. این را قدرت می‌گوییم؛ یعنی باید به حاکمیت قدرت داد، باید حاکم مشروع را تمکین بخشید.

تمکین یعنی چه؟ یعنی تمکُّن بخشی؛ باید مردم نسبت به حاکم مشروع تمکین کنند؛ یعنی به او قدرت حاکمیت ببخشند تا او عملاً حاکم شود. فلذا گفته‌ایم که به عقیده ما وجود خارجی یک حکومت مقتدر متوقف بر اراده مردم است. اگر مردم نخواهند [آن حکومت هم شکل نخواهد گرفت.] چون مردم اختیار دارند، چون سنت خداوند این نبوده است که حاکمیت خود را بر مردم از راه سلب اختیار اجرا کند.

 

ابلاغ حاکمیت وظیفه پیامبران از سوی خدا

لذا گفتیم که روش انبیاء صلوات الله تعالی علیهم برای تنفیذ و برای برقراری حاکمیت خود از روش دعوت مردم بوده است، ابلاغ و فراخوانی و روشن‌گری بوده و همچنین تبیین و روش بینات بوده است، لذا فرمود: «إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ»  الا البلاغ یعنی بلاغ همین که من حاکمم، نه اینکه - حالا بعضی‌ها می‌گویند - الا البلاغ یعنی تو فقط از طرف خدا مبلغی هستی و حاکم نیستی. اما اینکه می‌گوید الا البلاغ.

بلاغ چه چیزی؟ «قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» «إِلَّا الْبَلَاغُ» همین که «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ» که مردم؛ من مُطاع و فرمانروا هستم، آنچه رسول مأمور به ابلاغ آن بوده این موضوع است؛ آن‌وقت اینجا گفتیم که این قدرت بخشی و تمکین از چه طریقی تحقق پیدا می‌کند؛ اگر مردم بخواهند قدرت به حاکمیت ببخشند.

 

قدرت بخشی به حاکم با دو پیوند اطاعت و نصرت یکی از مبانی اصلی علم سیاسی قرآنی

گفتیم در گفتمان قرآنی و در فرهنگ قرآنی چیز بسیار دقیقی است. -اینکه ما می‌گوییم علوم انسانی اسلامی داریم یعنی علم انسانی داریم که این علم بر خاسته از متن قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام است، یکی از مبانی اصلی علم انسانی سیاسی قرآنی همین مطلبی است که عرض می‌کنیم که- در منابع دینی ما آمده است که این قدرت بخشی به حاکم از طریق دو پیوند حاصل می‌شود، منتها دو پیوند مسئولانه؛ گاهی آدم می‌گویند یعنی چه دو پیوند مسئولانه؟ یکی پیوند اطاعت و یکی پیوند نصرت است.

یعنی مردم که می‌خواهند به حاکمی حاکمیت ببخشند، قدرت حکومتی و سیاسی به او بدهند این دو کار را می‌کنند؛ یکی اینکه می‌گویند ما مطیع تو هستیم و اطاعت تو را بر خود فرض می‌دانیم، دوم اینکه می‌گویند تو را یاری می‌کنیم که معنی این یاری این است؛ یعنی در اجرای این اهداف تو را کمک می‌کنیم.

بیان کردیم که در قرآن کریم کراراً به این دو پیمان تأکید و اشاره ‌شده است. پیمان اطاعت در آیه هفت سوره مائده آمده: «وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا». پیمان نصرت هم در آیه 111 سوره توبه آمده  است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ» این بیع یعنی چه؟ یعنی پیمان.

 

اطاعت و نصرت دو پیوند طرفینی بین حاکم و مردم

هم در تعبیر قرآنی و در گفتمان قرآنی از این دو پیوند به دو پیمان شده است. اما چرا به دو پیمان تعبیر می‌کنیم؟ چون این دو پیوند دو مسئولیت طرفینی به وجود می‌آورند؛ یعنی دو پیوند مسئولیت‌زا هستند. وقتی بین حاکم و محکوم این پیوند اطاعت برقرار شد یعنی مردم گفتند اطاعتت می‌کنیم و در اینجا یک مسئولیت بر عهده حاکم خواهد شد و آن مسئولیت این است که فرمانش فرمان حق و عدل باشد و عدل را در جامعه پیاده کند.

او مسئول است؛ یک مسئولیتی هم بر عهده مردم خواهد بود که وقتی او فرمانی داد -که فرمان عدل است- از فرمان او سرپیچی نکنند و ملتزم به قانون او باشند. چون یک پیوند مسئولیت‌زا است و مسئولیت طرفینی به وجود می‌آورد. اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام دریکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه می‌فرماید: «إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ» به همین پیوند اطاعت یا پیمان اطاعت که مسئولت طرفینی است اشاره دارد.

پیمان نصرت هم همین است؛ پیمان نصرت این است که حاکم در آنجایی که مردم نیاز به نصرت دارند یعنی مردم باید به یک سمتی حرکت کنند، مردم آن حرکت را انجام دهند، کار کند و مردم هم در این کار از این ‌طرف مسئولیت دارند که اگر حاکم جلو رفت او را تنها نگذارند.

 

تفاوت اطاعت و نصرت در آیات قرآن

لذا بارها  گفتیم که اطاعت با نصرت یکی نیست؛ گفتیم در قرآن کریم مفصل به صورت مخصوص در سوره توبه و در سوره احزاب، خدای متعال کسانی را که می‌آمدند از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اذن می‌گرفتند که به جهاد نیایند مذمت می‌کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم به آن‌ها اذن می‌داد و با اذن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از جهاد فرار می‌کردند. آن‌ها به پیمان اطاعت پایبند بودند منتها به پیمان نصرت وفادار نبودند و لذا قرآن کریم آن‌ها را مذمت می‌کند: «إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِيَاءُ».

آیات مربوط به استیذان مذمت کسانی را می‌کند که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم استیذان می‌کردند؛ «يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَ مَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَاراً». خداوند متعال مذمت می‌کند که این‌ها استیذان می‌کردند و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اذن می‌گرفتند که جهاد نروند.

قرآن کریم این‌ها را مذمت می‌کند؛ اگر آن پیمان نصرت در کار نبود این مذمت جا نداشت. لذا پیمان نصرت غیر پیمان اطاعت است، وقتی حاکم می‌بیند این شخصی که پیرو اوست حال جنگیدن ندارد اما پیرو اوست و اطاعت می‌کند خب چه‌کارش می‌تواند بکند؟ او که حال ندارد بجنگد. این مسئله مهمی است، در حقیقت اساس شکل‌گیری یک جامعه مبتنی بر این دو پیمان است که شرح در جای دیگر است.

اطیعونی وقتی شد آن‌وقت بر مبنای اطیعونی پیمان نصرت هم می‌آید؛ چون می‌گوید «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ» یعنی اول باید ایمان حاصل شود. ایمان به چیست؟ ایمان به اطاعت است: «وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَ مَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ» چون اطاعت نمی‌کنند قرآن می‌گوید این‌ها ایمان ندارند.

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» و بعد «وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا» این اطاعت، گوهر ایمان است؛ یعنی ایمان مبتنی بر این اطعناست. حالا این أَطَعْنَا که حاصل شد یک لازم دیگری هم دارد؛ حالا که اطاعت کردی باید نصرت هم بکنی.

لذا اولین کاری که پیامبران می‌کنند این بود که از مردم می‌خواستند که آن‌ها را اطاعت کنند؛ می‌فرمودند ما را اطاعت کنید به دلیل اینکه ما هستیم که حق فرمانروایی داریم و تنها فرمانی حق اطاعت دارد که فرمان ما باشد. بلاغ‌شان این است.

لذا فرمود: «قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ» «فَإِنْ تَوَلَّوْا» از این «أَطِيعُوا اللَّهَ» بعد «فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ» اگر از این پیمانِ اطاعت سرپیچی کنید، مسئولیت شما به عهده شماست و مسئولیت پیامبر هم بر عهده خود اوست؛ «فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» همین بلاغ «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ» است.

در حادثه کربلا این را داریم که در مَقاتل هم هست؛ در شب عاشورا یکی از یاران سید الشهدا علیه السلام به حضرت عرض کرد: آقا من فردا خدمت شما هستم تا آن وقتی که می‌توانم آسیبی را از شما دفع کنم، هر وقت دیدم که کار تمام است اجازه بدهید من مرخص شوم و بروم. حضرت هم فرمود: برو. لذا گاهی استیذان که حاصل می‌شود، امام در نتیجه آن رحمة للعالمین بودنش اذن می‌دهد.

شخص نمی‌خواهد جهاد کند، چه‌کارش کند؟ تا جایی که قرآن کریم این حالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را مورد عتاب و گله قرار می‌دهد: «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ» استیذان که حاصل می‌شود، استیذان نباید شود، تو که می‌دانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیاز به نصرت و یاری دارد، تو که می‌دانی امام اینجا نیاز به نصرت و یاری دارد استیذان برای چه؟

وقتی اذن می‌گیرد یعنی قبول دارد که مطاع کیست؟ مطاع رسول است. آن آیه می‌فرماید: «وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ» این قوام اطاعت است که وقتی شما بر امر جامعی با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستید حق ندارد بدون اذن او رهایش کنید. خب حالا اگر اذن داد درجایی که نیاز به نصرت دارد و مقام، مقام نصرت است [اذن ترک نصرت را داده است]./905/229/ح

 

تهیه و تنظیم: علیرضا فلاحی

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۹ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۳:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۵۸:۱۴
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۵۳
غروب آفتاب
۱۹:۲۴:۵۴
اذان مغرب
۱۹:۴۱:۵۲