vasael.ir

کد خبر: ۱۵۴۱۲
تاریخ انتشار: ۰۹ آذر ۱۳۹۸ - ۱۸:۴۰ - 30 November 2019
در نشست روشنفکری و دینداری مطرح شد؛

روشنفکر دینی یا دیندار روشنفکر

وسائل ـ استاد دانشگاه تربیت مدرس گفت: برای روشنفکر فکر و اندیشه طریقت دارد نه موضوعیت. یعنی برخلاف فیلسوف و نظریه پردازان فکر می‌کنند و از فکر کردن هم لذت می‌برند یعنی فکر کردن برای رفع کنجکاوی صرف نه برای لذت بردن بلکه برای یافتن مسائل برای نقد حوزه‌ها.

به گزارش خبرنگار وسائل، نشست «روشنفکری و دین روشنفکر دینی یا دیندار روشنفکرداری» روز چهارشنبه ۲۲ آبان ماه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با سخنرانی دکتر احمد بخارایی و دکتر علیرضا شجاعی زند برگزار گردید.

در این نشست که قرار بود دکتر حسن محدثی از اساتید جامعه شناسی حضور پیدا کنند به دلایلی حاضر نشدند و با ارسال فایلی به سه سوال مطرح شده در این نشست پاسخ داد. در ابتدای جلسه دکتر بخارایی به بررسی فایل ارائه‌ شده پرداخت.

عمده مطالب دکتر محدثی در کلاس ها و مقالات ایشان حول و حوش مقوله روشنفکری است ایشان در پاسخ سوال اول، مبنی بر اینکه آیا روشنفکر دینی به دو اعتبار قالب و فرم که بحث ادبیات است و به اعتبار محتوا که بحث معنا است آیا امکان عقلی دارد یا خیر؟ گفت: به لحاظ ادبی درست است و روشنفکری دینی ترکیب وصفی است و محل مناقشه نیست و تمام مناقشه ما بر سر تعریف روشنفکر است.

روشنفکری دینی، معنای وابستگی به یک نوع عقیده را نشان می دهد، ما در یک خانواده زاده می شویم باورها به ذهن ما می آیند و در همین راستا نظام جامعه پذیری و نظام اعتقادی ما شکل می گیرد. در ادامه معتقدند، ما دو نوع اندیشه ورزی داریم یک افرادی که اعتقادی اندیش هستند و دوم افرادی که انتقادی اندیش هستند و بر این اساس گفته اند روشنفکر دیندار که اینجا از واژه «روشنفکر دیندار» استفاده کردند یعنی رفت و برگشت بین روشنفکر دینی و روشنفکر دیندار و اینها مسائلی است که باید بدان توجه کرد.

روشنفکر دیندار یا روشنفکر دینی از نگاه دکتر محدثی این است که فردی که می گوید تا اطلاع ثانوی خدا و رستاخیز را قبول داریم تا زمانی که وارثی کنیم شاید باور ما بشود شاید هم نشود.

در پاسخ به سوال دوم و سوم اینگونه مطرح کرده اند روشنفکری دینی اگر بود چه اتفاقی می افتاد، در حالی که سوال ما این بود که اگر روشنفکری نمی بود دینداری به کجا می انجامید در یک پرسش دیگر اگر دینداری نمی بود روشنفکری به کجا می انجامید که این دو پرسش متفاوت است ایشان دو پرسش را تبدیل به یک پرسش دیگری کرده اند و متفاوت از آن چیزی که پرسیده شده بود.

اگر روشنفکری دینی  نمی بود چه می شد؟ روشنفکران دینی ذهن سنت گرایان را پیوند با مدرنیته دادند و آرام آرام مدرنیته برای انسان دیندار و مذهبی باور پذیر شد.

 

تعریف روشنفکری دینی

در ادامه نشست دکتر شجاعی زند در پاسخ به سوال روشنفکری دینی چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ محتوا آیا معنادار است یا خیر؟ اظهار داشت: بعضی افراد بر اساس مصادیق، روشنفکری را تعریف کرده اند و بعضی دیگر بر اساس مقتضی به تعریف روشنفکری پرداخته اند و در هیچ کدام از این تعاریف، اجماعی وجود دارد.

اختلاف آرا و برداشت های متفاوتی وجود دارد و مشخص نیست روشنفکران دینی چه کسانی هستند لذا در اینگونه بحث ها هر کس باید مقدمه مفهومی خودش را بگوید و اینکه چه چیزهایی را در تعاریف خودش لحاظ کرده است حال ممکن است دیگران این تعریف را قبول نداشته باشند.

من در ابتدا سه مفهوم را بر حسب موضوع و ضرورت تعریف می کنم؛ روشنفکری صرف نظر از هر تخصیصی و روشنفکری دینی، یعنی افزوده ای که یک تخصیصی به او زده شده است یعنی نواندیش دینی.

اگر این سه مفهوم روشن نشود ما در تشخیص مصادیق دچار خلط خواهیم شد. به اعتقاد بنده روشنفکری با تمام تنوع ها و تحولات و تغییراتی که پشت سر گذاشته واجد یک ویژگی عمومی و مشترک با تمام تنوع ها و تعریفات است که من اسم آن ویژگی مشترک و عمومی را فاعلیت می گذارم. فاعلیت، امری است که اختصاصی به روشنفکران ندارد ولی در ذیل آن توضیحاتی خواهم داد.

 

معنا و مفهوم فاعلیت

فاعلیت طبعا معنایی بیش از کنشگری خواهد داشت و معنی بیش از فاعل شناسا دارد. معنی فاعلیت از جانب بنده یعنی فعال اجتماعی و فکری کسی که در این دو ساحت انسان فعالی است نه اینکه تنها کار می کند انسان فعالی است یا به بیان دیگر یک «کنشگر دلیلی» عرصه اجتماعی است یعنی کنشگری که با ملاحظات فکری و اندیشه ای و تأملات فکری مداخله در امر اجتماعی می کند.

ما همه در اجتماعی زندگی می کنیم و تحت تاثیر شرایط عمل می کنیم و تحت تاثیر غرایض و منافع عمل می کنیم و «کنشگر علتی» در مقابل کنشگر دلیلی کسی است که فکر می کند و اندیشه دارد و کنشگری دلیلی کنشگر وبری است حتی فراتر از وبر که دلیل گراست.

 

روشنفکری واجد دو حیث است

اگر قرار باشد این فعال، بسیار پر تلاش هم باشد یک فعالیت نه روزمره بلکه فعال با نگاه های بلند باشد مستلزم فکر و اندیشه های عمیق تری هم هست خیلی تعریف سهل و ساده ای است از روشنفکری اما با تبصره هایی که به این عناصر زدم شاید منظور روشن شود با همین تعبیری که عرض کردم بر می آید که روشنفکری واجد دو حیث توامان باشد؛ یک حیث و جنبه اجتماعی او و یکی هم حیث و جنبه اندیشه ای او است.

 

ویژگی بارز روشنفکری

طبیعتا آنچه در روشنفکری بارز است و آن را از نخبگان دیگر بارز می کند همین مسئولیت شناسی اجتماعی اوست و اگر مسئولیت شناسی اجتماعی را از روشنفکری او بگیریم روشنفکر نمی شود. از نظر دیگر، روشنفکر اهل فکر و اندیشه است و خیلی تمایز بخش نیست الا اینکه اهل فکر و اندیشه بودن را تعریف کنیم؟

فکر و اندیشه برای روشنفکر امری مستقل نیست در پیوند با ویژگی نخست که مسئولیت و رسالت اجتماعی باشد قرار می گیرد لذا فکر و اندیشه در روشنفکر چند ویژگی پیدا می کند که این ویژگی ها او را با افراد دیگری که همین کار را انجام می دهند و کار آنها نیز فکر و اندیشه ای است متمایز می کند انسان های آکادمیک، فیلسوف و نظریه پرداز تمام این افراد اهل فکر و اندیشه هستند و به تعبیر جلال آل احمد از قلم و از اهل قلم هستند و اگر این ممیزات را اضافه کنید در نهایت روشنفکر می شود.

 

مشخصات فکر و اندیشه روشنفکر

اما مشخصات فکر و اندیشه برای روشنفکر چیست؟ برای روشنفکر فکر و اندیشه طریقت دارد نه موضوعیت. یعنی بر خلاف فیلسوف، نظریه پرداز آنها فکر می کنند و از فکر کردن هم لذت می برند یعنی فکر کردن برای رفع کنجکاوی صرف. نه برای لذت بردن بلکه برای یافتن مسائل برای نقد حوزه ها.

 

تفاوت روشنفکر و فیلسوف

حتی در ساحت حل مسئله هم خیلی معتقد نیستم و نمی توان به طور قطع گفت کار روشنفکری بیشتر بروی یافتن مسئله و نقد حوزه هاست لذا روشنفکر یک انسان عصر زمانه خودش است بر خلاف فیلسوف که انسان فرازمانه و فرامکان است روشنفکر به شدت فرزند زمانه خودش است یعنی درگیر زمانه است.

مرزها فوق العاده به هم نزدیک هستند و شاید شما نپسندید اما تلقی من این است که ایرادی هم ندارد کسی روشنفکر باشد و مرد عمل نیز باشد بعد یک آدم حزبی سیاسی شود و به قدرت برسد هیچ ایرادی ندارد اما اینها اسامی مختلف بر می دارد و ما آدم عرصه های مختلف نیستیم.

روشنفکر خیلی بر مرزگذاری های ما در عرصه علوم انسانی ندارد یعنی دانش و ارزش بر جدا سازی هایش با مطلوبیت های اندیشمند در هم تنیده می شود و در نهایت ما در ذیل این بحث ها به آقای سارت می رسیم که از نظریه پردازان مهم هستند.

ویژگی دیگر در ساحت اندیشه که قدری مسأله آفرین است آزاد اندیشی روشنفکر است که این ویژگی را بیشتر در روشنفکر پیدا می کنیم نه اینکه در فلاسفه نباشد بلکه در آنها نیز وجود دارد این آمادگی در تمام افراد از جمله فلاسفه، نظریه پرداز و… وجود دارد و جوهره نیل به حقیقت است منتها در روشنفکری یک نوع وارستگی ایجاد کرده یک نوع عدم وابستگی و عدم اقتناع.

روشنفکری متوقف نمی شود و در هیچ جایی نمی ایستد. آل احمد یک روشنفکر است به این دلیل که نایستاده و در یک نقطه منزل نکرده است و به یک جایی رسیده است او حتی این ویژگی ها را در تجربه تاریخی خود دارد همچنین افرادی مانند روژه گاردی و پوپر. عدم وابستگی، عدم توقف و عدم اکتفا و اقتناع به یک موقعیت.

با توجه به ویژگی های روشنفکری یک پدیده نهضتی است و پدیده ای است متعلق به پدیده نهضت و با آن تقسیم بندی دکتر شریعتی (نهضت و نظام) در موقعیت نظام هم روشنفکری می تواند به حیات خویش ادامه دهد در صورتی که اگر به آرمان ها نظر و اهتمام داشته باشد.

البته من خیلی با شریعتی همسو نیستم اما روشنفکر می تواند در یک موقعیت نظام هم به سر ببرد اگر دو ویژگی آرمان را از یاد نبرد و اهتمام و نظر داشته باشد و همیشه این نظام و موقعیت تثبیت شده را با آرمان بسنجد. روحیه انتقادی و نقد اوضاع را با این شیوه می تواند حل کند به همین دلیل با پایان موقعیت نهضت گویا زمینه کار روشنفکری قدری افول پیدا می کند امکانش از بین نمی رود و معمولا حیات روشنفکری متعلق به دوره نهضتی است حتی در صحنه اروپا هم می شود دید.

شما در دوره ای که مربوط به روشنفکری بوده شرایطی که شریعتی مولد آن شرایط است را تصور کنید که افول می کند و حتی افول ایدئولوژی هم از دل آن خارج می شود که اینها مربوط به دوره اثبات است و در انتهای تنها کسی که باقی می ماند روشنفکر است و ته مانده این شرایط نوام چامسکی است. خلا آنقدر جدی است که چامسکی به عنوان روشنفکر چنین بستر و شرایطی می شود لذا روشنفکری محصول دوره نهضتی است.

 

روشنفکر دینی یا دیندار روشنفکر

 

تفاوت روشنفکری و روشنفکری دینی

بر این اساس فرقی بین روشنفکری دینی و هر نوع روشنفکری وجود ندارد، روشنفکری دینی به معنی روشنفکری خنثی ما نداریم برخی از دوستان طوری عمل می کنند که اینگونه تصور می شود که روشنفکری دینی جهت مند است مگر می شود مسئولیت اجتماعی داشت اما پشت این مسئولیت اجتماعی، فلسفه ای وجود نداشته باشد و درکی از انسان و حقوق انسان و ضرورت های حیات انسانی وجود نداشته باشد حتما یک فلسفه ای در پشت آن وجود دارد.

 

روحیه انتقاد گری روشنفکر

مگر می شود از چیزی انتقاد کرد ولی مبنایی نداشته باشد؛ روحیه انتقاد گری روشنفکر یکی از ویژگی های بارز اوست. لذا روشنفکر غیر دینی یا لیبرال است یا سوسیالیست یا سکولار و ماهیتا هیچ فرقی بین این جنس روشنفکری یا روشنفکری غیر دینی وجود ندارد اما مصداقی فرق دارند و تفاوت آن در مبنایی است که اتخاذ کرده اند و مبنایی که جهت گیری آنها را تعیین می کند.

به لحاظ ادبی روشنفکری در اصل یک صفت است اما صفتی که جانشین موصوف شده است مثلا ما می گوییم انسان روشنفکر، روشنفکر در اینجا صفت است منتها صفتی است که غالب می شود و نیاز به موصوف در کنار خودش ندارد.

هنگامی که می گوییم زیبای فریبنده این فریبندگی بخشی از زیبایی است که حالا بیش از اجزای دیگرش که همه ذاتی است اینجا مدنظر است یا عاشق دل خسته که دلخستگی جز ذاتی و لاینفک است بر این اساس می گوییم روشنفکری دینی اینجا مناقشه وجود دارد که آیا دین بخش ذاتی روشنفکری است یعنی تمام کسانی که در مورد روشنفکری از قرن ۱۸ به بعد بحث کردند یکی از اجزایش را جهت گیری ایدئولوژیک عنوان کردند یا خیر؟ این همان چیزی است که تامل می طلبد.

مهم است واژه هایی که استخدام می کنیم و استفاده می نماییم و بعد می شود مشترک لفظی. روشنفکری دینی به جهت محتوایی و معنایی آیا جمیع نقیضین است یا نه؟ به اعتقاد بنده دو امر متناقض هستند و مانع الجمع هستند تمام آن مواردی که دکتر شجاعی زند در مورد روشنفکری بحث کردند را قبول دارم و اضافه می کنم اینها به طور بسیط و اجمالی و شروط لازم برای تحقق روشنفکری بود علاوه بر تمام مواردی که ایشان فرمودند شرط کافی برای تحقق روشنفکری را در چند ویژگی که در مقاله ای نوشته ام ذکر می کنم.

روشنفکری قرن ۱۹ خروجی و پیامد روشنفکری قرن ۱۸ است و خمیر مایه روشنفکری قرن ۱۸ حرف کانت است که به خوداندیشگی انسان اعتقاد دارد، اتکا به خرد، نو گرا، مبتنی بر روش استدلال و علت یابی به سه اعتبار اخلاقی، منطقی و معرفت شناختی، تکیه بر روش شناسی تجربی، جهانی بودن، آلترناتیو سازبودن، خستگی ناپذیری، اندیشه معطوف به عمل و از بین بردن مرزها.

در ماهیت روشنفکری intellectualism هر کدام از مترجمان معنایی را ارائه کرده اند که قابل تامل است، آریان پور معنای عقل گرایی، نجف دریابندری به مذهب عقل، ذبیح‌الله جوادی اصالت عقل و جلال الدین اعلم عقل باوری ترجمه کرده است این لغات مهم هستند زمانی که بحث اصالت می شود بار معنایی پیدا می کنند. اگر تمامی این لغات را در کنار هم بگذاریم متوجه می شویم که تمام اینها تناقض با چیزهایی که ارجاع آن به مبدا و مبنای دیگری است و ارجاع به عالم دیگری داده می شود.

 

روشنفکر دیندار و دیندار روشنفکر

ما هم روشنفکر دیندار داریم و هم دیندار روشنفکر که روشنفکر دیندار روشنفکری است؛ در حوزه خصوصی ما نفی دینداری نمی کنیم لذا تمام دقت داستان ما داستان تفکیک بین حوزه عمومی و حوزه خصوصی است ما بحث جامعه شناسانه می کنیم در حوزه خصوصی فرد دیندار است. در روشنفکر دیندار وزن به روی روشنفکر است و دینداری در حاشیه است و دیندار روشنفکر دینداری است که و تلاش می کند روشنفکر هم باشد ولی هنوز به روشنفکری نرسیده است.

روشن در مقابل تاریک آمده و تضاد و تناقض تاریکی نفی چیزی است و روشنی تاریکی را نفی می کند یعنی نفی تمام باورهایی است که خلاف ویژگی هایی است که من آن را ایدئولوژی می نامم. یک دیندار می تواند نواندیش هم باشد و ما نواندیشی دینی داریم.

دکتر شجاعی زند در ادامه بیان داشت: ویژگی هایی که در مورد روشنفکری گفته شد خنثی و عام هستند و باید دید این ویژگی ها از چه راهی حاصل شده آیا قیاسی هستند یا استقرایی و همچنین باید مشخص شود ویژگی هایی که گفته شد مربوط به چه نحله ای است؟ یعنی روشنفکری بلا پسوند وجود ندارد گویا روشنفکری غیر دینی در مرکز یک حقیقت نشسته و هیچ عنصری که او را رنگی ببخشد اضافه نشده است‌.

از ویژگی هایی که دکتر بخارایی اشاره کردند مواردی را می شود پیدا کرد که برخاسته از فلسفه خاصی است و برخاسته از معرفت شناسی خاصی است نمی گویم بد است بلکه به شکل اجتناب ناپذیر روشنفکر جهت مند است فیلسوف و اندیشمند می توانند بلاجهت باشند چون قرار است حقیقتی را کشف کنند اتفاقا باید بلاجهت باشند و الا حقیقت بر او آشکار نمی شود لذا هر میزان از جهت گیری در کار فلسفه و علم باعث پنهان ماندن حقیقت خواهد شد و در آنجا بلاشک باید بی طرفی را رعایت کنید.

اما اقتضای روشنفکری این است که فعال اجتماعی است بدون اینکه بداند می خواهد به چه سمتی حرکت کند می تواند به انسان ها بگوید به چه سمتی حرکت کنند و حتما جهت مند است ما روشنفکر خنثی نداریم ولی اندیشمند خنثی داریم و باید داشته باشیم و اگر نداریم باید ایجاد کنیم علم، دینی و غیر دینی ندارد.

 

تعریف فلسفه اسلامی

در تعریف فلسفه اسلامی می گویم مرتبط با خاستگاه است؛ روشنفکری دینی یعنی صفتی است که در اینجا در موقعیت اسم قرار گرفته است زمانی که شما «ی» به اسم اضافه کنید تبدیل به صفت می شود و قابلیت افزودن صفت را پیدا می کند گاهی صفت، صفت توضیحی و گاهی تخصیصی است.

دینی یا سکولار یا روشنفکر فمینیست و اومانیست همگی صفت تخصیصی هستند به روشنفکری نه صفت توضیحی لذا مبنا و جهت گیری هایش برخاسته از دین است و این صفت دوم یک صفت تخصیصی است که به یک اسمی که خودش قبلاً صفت بوده افزوده شده است.

معنی دینی در اینجا خاستگاه و زیست گاه نیست در فلسفه اسلامی شاید بتوانیم بگوییم کلمه «اسلامی» که پشت سر فلسفه نشسته است مثل واژه هایی چون جامعه شناسی فرانسه، جامعه شناسی آمریکا ضمن اینکه یک رنگ و لعابی به جامعه شناسی بخشیده است اما چیزی که مطرح است جامعه شناسی وبر اساس خاستگاهش مهم است که خاستگاه آن فرانسه یا آمریکا است.

در مورد روشنفکری هم اگر دینی را می آورند نمی خواهد خاستگاهش را معرفی کند بلکه اینها روشنفکرانی هستند که سرزمین آنها اسلامی بوده و به همین اعتبار می می گوییم اسلامی. هیچ کس چنین چیزی را از این منظر افاده و برداشت نکرده است آنهایی هم که خودشان را روشنفکر دینی می دانستند به این معنا منظوری نداشتند.

 

روشنفکر دینی یا دیندار روشنفکر

روشنفکر فرزند زمانه خویش است

یک نکته هم توجه داشته باشید و من پیش‌تر این نکته را تعریض کردم گفتم روشنفکر فردی است که محکوم شرایط نیست یعنی روشنفکر فرزند زمانه خودش است اما محکوم شرایط نیست. به اعتبار اینکه موقعیتش یک سرزمین اسلامی است این روشنفکر هم اسلام را به مثابه یک سنت در اندیشه و فکر و آرا خود می داند نه اگر واقعا انتخاب کرده که دینی باشد.

روشنفکر دیندار هم باز تعبیری است که ما ابداع می کنیم در ادبیات فراوانی که در این چند دهه شکل گرفته‌ است. تا به حال پیرامون این مسئله روشنفکر دیندار برخورد کرده اید، همه جا منظور روشنفکر دیندار بوده است هر چند که دوستان از روشنفکر دینی تعبیر به روشنفکر دیندار کرده اند که معنای دیگری از خاستگاه مطرح می کنند یعنی منظور روشنفکری است که دین هم دارد یعنی دین کار خود را می کند و روشنفکری هم کار خودش را انجام می دهد.

 

روشنفکری در کشورهای جهان سوم

روشنفکری در کشورهای جهان سوم و در کشورهای اسلامی، فراوانی بیشتری دارد و خاستگاه آن غرب و مدرنیته است اما در خود غرب با پدیده روشنفکری جز در یک برهه خاص، دیگر مواجه نمی شویم این پدیده اساسا زمینه بروز ندارد و حتی می شود تعبیر اجتماعی هم کرد.

اما چرا در کشورهای جهان سومی و کشورهای اسلامی زمینه های شکل گیری روشنفکری وفور بیشتری دارد؟ نوعا در کشورهای شبه قاره اقبال لاهوری، سید جمال اسد آبادی و دیگرانی داریم از روشنفکران اسلامی و در مقابل روشنفکران غربی تعداد محدودی دارند.

علی‌رغم وسعت جمعیتی و سرزمینی و وسعت مسائل اندیشه ای و اجتماعی چرا تعداد روشنفکران در غرب کمتر است؟ یک عامل، شرایط نهضتی است که این کشورها در آن قرار دارند. عامل دیگر، امواج مدرنیته که نطفه روشنفکر با مدرنیته بسته شده است یعنی مولد روشنفکری خود غرب است البته نه برای خودش بلکه برای دیگر کشورها

عامل سوم، همسویی روشنفکری با اسلام است. روشنفکری از شما مطالبه مسئولیت اجتماعی می کند که یکی از ویژگی های روشنفکری است. در بعضی‌ از ادیان حتی مطالبه مسئولیت اجتماعی آن‌گونه نیست که در اسلام است لذا در اینجا زمینه های رشد بیشتری داشته است یعنی به این عوامل توجه داشته باشیم که چرا روشنفکری بیشتر حادث شده و نگوییم روشنفکری آزاد اندیشی است و ابتنا بر عقل است و عقل موضوعیت ندارد و بلا موضوع است و یک حکم است.

از مسیحیت به دیگر ادیان تسری بدهیم و بگوییم علی القاعده اینها نباید با هم جمع شوند. تمام ویژگی روشنفکری نه روشنفکری های جهت مند که در تعریف دکتر بخارایی گفته شد بلکه روشنفکری به معنای عام در آموزه های اسلامی همسویی دارد که اگر نداشت با هم جمع نمی شد غالب این روشنفکران که متدین بودند مانند شریعتی و سروش، هیچ گاه دین خود را ترک نکردند و تنها به روشنفکری بپردازند بلکه توامان دنبال کردند و اگر پارادوکس بود متوجه می شدند.

شریعتی نمی توانست تشیع صفوی را با روشنفکری جمع کند لذا تشیع علوی را مطرح کرد که بتواند با روشنفکری جمع کند و این مسئله را بر اساس استنادات درون دینی مطرح می کند، فاطمه فاطمه است را پیدا می کند علی را پیدا می کند که اینها همگی مویدات روشنفکری هستند نه افزوده های پیوسته به روشنفکری.

 

روشنفکری دینی در مقام واقع چه مشخصاتی دارد؟

خود روشنفکری یک پدیده وارداتی است یعنی از درون این جامعه برخاسته نشده نه اینکه هیچ نوع اعتراض در جوامع اسلامی و کشور‌های جهان سوم نبوده است اما مشخصات چیزی به نام روشنفکری دینی را پیدا نکرده است و کسی این رفتارها را به اسم روشنفکری یاد نکرده لذا روشنفکری اساسا یک پدیده وارداتی است و عقبه آن روشنگری است که تاکید بر عقل انتقادی دارد.

دکتر شجاعی زند همچنین گفت، احساس مسئولیت اجتماعی کاملا از غرب آمده است و درون خیز نیست یعنی فرزند دلیلی و علتی مدرنیته است یعنی هم مدرنیته زمینه های شکل گیری روشنفکری را در کشورهای جهان سوم ایجاد کرده و هم فرزند دلیلی مدرنیته است یعنی عقبه فکری آن مبانی اندیشه ای آن از مدرنیته اتخاذ کرده است.

بنابراین روشنفکری خنثی یک فریب است زیرا هم جهت دارد و هم خاستگاه مشخص دارد و هم عقبه های فکری مشخص دارد. حتی امواج روشنفکری را به تبع امواج روشنفکری غربی می توانیم شناسایی کنیم یعنی موجی شکل می گیرد و امواج روشنفکری به تبع آن موج مدرنیسم است.

یک موجی دیگر شکل می گیرد مثلا در ایران و تحت تاثیر آن موج اول که پست مدرن می شوند و انواع این موج ها آمده و اتفاقاتی را رقم زده است و نشان می دهد بند ناف روشنفکری به مدرنیته اتصال دارد و این مسئله به عنوان خصوصیت آن است.

اتفاقا روشنفکری به این عقبه افتخار می کند و با همین موضع هم جلو آمده است خود روشنفکری دینی هم متاثر از همین مختصات است روشنفکری دینی هم متاثر از همین فضا و شرایط بوده است یعنی همین عقبه های روشنفکری را دارد و همین پیوند ها را دارد. شریعتی اگر در دوران خاص در فرانسه نبود قطعا جور دیگری می شد از این فضا تنفس کرده در ساحت های فراوانی در آن شرایط بوده هم برای خودش هم برای جامعه ایران در مقام ارزیابی باید جای دیگری بنشینیم بحث کنیم بعد هم در افق فکری آنها بنشینیم و به ارزیابی بپردازیم.

منظور من از روشنفکری دینی، این است که اسم هر کسی را بیاوریم ارتباطی با این عقبه و مدرنیته پیدا می کند و در آرا و اندیشه های شان هم می شود دید علاوه بر اینکه تحت تاثیر این شرایط روشنفکران دینی با بقیه روشنفکران هستند یک ویژگی منحصر به خودشان نیز دارند روشنفکری دینی واکنشی در برابر رقیب بوده است.

دکتر شریعتی نیز در واکنش به مارکسیست ها و روشنفکران دیگر است یعنی یک ویژگی روشنفکری دینی در مقام واقع که علاوه بر آن ویژگی عمومی روشنفکری در ایران ویژگی واکنشی است در برابر رقیب.

 

روشنفکری دینی در ایران دچار پارادوکس است

روشنفکری دینی در ایران دچار پارادوکس است و من صحبت آقای دکتربخارایی را تایید می کنم اما نه پارادوکس بین روشنفکری و دین. نه بین روشنفکری و دینداری بلکه پارادوکس ناشی از دو مرجعی بودن است یعنی داشتن یک تعهد دوگانه. این تعهد دوگانه در روشنفکری دیده می شود و تلاش کرده که این مشکل را حل کند اما موجب انواع خلط ها و التقاتات هم شده در کار روشنفکری که امروزه محل تعریض هم مدرنیست ها است هم از سوی کسانی که از موضع دینی اسلامی نگاه می کنند.

در ادواری این پارادوکس در کمون است یعنی نهفته است و در یک ادواری سرباز می کند و زمانی نمایان می شود که روشنفکر را وادار می کند که تصمیم بگیرد به یکی از دو سمت برود تا تکلیفش مشخص شود. زمانی که رویارویی بین مدرنیته و دین فعال می شود  و زمانی فعال می شود که دین به فاعلیت برسد.

در ادواری که دین در فاعلیت نبود این پارادوکس وجود داشت و آن چنان فعال نبود می شد جوری رفتار کرد مانند تشیع صفوی یا علوی کردن و با خیلی از چیزها می شد حل و فصل کرد اما وقتی فعال شد این پارادوکس جدی می شود و روشنفکر دینی را وادار می کند که تصمیم خود را بگیرد و این اتفاق رخ داده امروز دیگر روشنفکر دینی از این نسل را نمی بینیم چراکه به نواندیش دینی تبدیل شده اند.

 

نواندیشی دینی

دو نوع نواندیشی دینی داریم؛ یک نوع نواندیشی دینی با همان تعهد دوگانه ای که مطرح شد، یک نوع دیگر نواندیشی دینی را می توان تصور کرد که تعهد آن به طور محض متعلق به دین است. اما چرا نواندیش؟ چون هر دو با متوقف ماندن در سنت مخالف هستند اما آن نواندیش با ملاحظات مدرنیته راه برون رفت را پیدا می کند این نواندیشی دینی معتقد است که از درون خود دین یا از درون خود جامعه راهی برای حل مسأله پیدا کند.

 

پاسخ به نقدهای دکتر شجاعی

دکتر بخارایی در انتهای نشست در پاسخ به بحثی که دکتر شجاعی زند در مورد صحبت ایشان مطرح کردند گفت، ویژگی های مشترک عام روشنفکران استفاده از لغات عام و خاص یک مقدار شائبه ایجاد می کند. در قسمتی که ویژگی های روشنفکری را مطرح کردم منظور از آلترناتیو ساز اشاره به سیالیت بود. همچنین زمانی که بحث جهانی شدن مطرح شد چه روش استقرار و چه روش قیاس از هر مبدایی آغاز کنیم به همین صفات و ویژگی ها می رسیم.

بحث از جهانی شدن نشانگر به روز شدن است و در خصوص اینکه فرمودند صفت تخصیصی است به نظرم بحث مضاف و مضاف الیه است نه بحث صفت و موصوف؛ در بخش دیگری که دکترشجاعی زند روشنفکری در جهان اسلام را مطرح کردند بدین گونه نیست.

دکارت زمانی که شک دکارتی را بحث می کند و مقابله با یک تفکر جزمی که آغازگر فلسفه است اصلا جهان سومی وجود ندارد این مسئله دامن گستر می شود تا کانت، تا عصر روشنگری و چون آنجا بستر هموار است و موانع ایدئولوژیکی نیست بحث ها در جای خودش طرح می شود و بعضا افزوده می شود و خودش خودش را تعریف می کند و از درون خودش مسیرهای جدیدی را پیدا می کند تا به روز و کاربردی شود منتها در کشورهای جهان سوم بسیار ممانعت می کنند چون موانع زیاد است اینها هی تکرار و برجسته می شوند بلکه بخاطر عوامل بیرونی است.

از آنجایی که اندیشه سیال است اینکه بگوییم خاستگاه روشنفکری غرب است و مبتنی بر روشنگری و روشنگری مبتنی بر آموزه های قبل است و اینکه بگوییم نو اندیشی به علاوه فعال اجتماعی و کنشگری مساوی است با روشنفکری است و بالعکس اینها تعاریف دقیقی نیست.

جلال آل احمد مثال خوبی است آنجا که به دین نزدیک نمی شود تلاش می کند حرکت روشنفکرانه داشته باشد و آنجایی که نگاه دینی را تلفیق می کند با نگاه روشنفکری آشفته می شود. شریعتی از نظر من یک نواندیش دینی است و اصلا روشنفکر نیست همچنین بازرگان روشنفکر نیست زیرا حرکت مشوشی را شروع می‌کند حتی بازرگان خودش را نقض می کند و در یک بستر عالمانه پیش نمی رود.

اتفاقا چیزی که در این چند دهه گذشته مثال بارزی است و یک شاهد بزرگ و مستحکمی است بر اینکه تلاشی که می خواهد برچسب روشنفکری دینی بخورد اساسا پاسخگو نیست و تلاشی بیهوده است شما دو تا ماده ای که با هم همخوانی ندارند را با هم جمع می کنید و تلاش می کنید و هزینه های مادی انسانی می دهیم تا سیاست درستی در نهایت دریافت می کنیم اگر این اتفاقات نمی افتاد خیلی از مباحث، نظری می شد./503/241/ح

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۴ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۳:۳۳
طلوع افتاب
۰۶:۲۴:۲۵
اذان ظهر
۱۳:۰۵:۱۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۵:۲۲
اذان مغرب
۲۰:۰۳:۰۴