به گزارش خبرنگار وسائل، فقه ارتباطات از سلسله درس گفتارهای رمضانی پایگاه فقه حکومتی وسائل بود که اردیبهشت ماه 98 برگزار شد؛ آنچه در ادامه میخوانید مشروح مطالب ارائه شده از سوی حجت الاسلام اصغر اسلامی تنها استادیار گروه فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام در دومین جلسه است:
در جلسه قبل گفتيم كه مسأله ارتباطات و پديده ارتباطات در غرب مورد توجه واقع شده است و روي آن نظريهپردازي انجام شده است و مكاتب نظريه گوناگوني شكل گرفته است؛ دو مورد از آنها را قبلاً گفتيم، يكی تقسيمبندي سنت انتقال و سنت مبادله بود؛ يكی هم تقسيمبندي براي جيمز كري بود كه رويكرد مكانيكي به ارتباطات و رويكرد فرهنگي به ارتباطات داشت.
در حال حاضر اين دستهبندي معمولاً رايج است كه وقتي از ارتباطات بحث ميكنند با سنتهاي گوناگون نظريهپردازي ارتباطات روبرو هستند؛ آقاي كريگ، رئيس انجمن بينالمللي ارتباطات در مقاله «communication theory as a field» مجموعه مطالعات ارتباطي كه در غرب انجام شده است را در هفت سنت دستهبندي كرده است و بعد از كار ايشان تقريباً تمام كتابهاي نظريه ارتباطات كه نوشته ميشود بر اساس همين دستهبندي است.
نگاهی بر رساله Rhetoric ارسطو
اين هفت سنت، هر كدام فهم خاصي از ارتباطات را دارند، هر كدام نظامواژگان، ترمها، ترمينولوژي و مسائل خاص خود را دارند را دارند. از بين اين هفت سنت، قديميترين سنت نظريهپردازي ارتباطات، سنت Rhetoric است؛ كلمه Rhetoric يا Rhetoriqa، چون عنوان كتاب ارسطو است در تمدن اسلامي به «خطابه» ترجمه كردهاند، رتورها كساني بودند كه قدرت سخنوري داشتند، توانايي خوب سخن گفتن داشتند.
رساله Rhetoric ارسطو به فارسي با عنوان«رساله خطابه» ترجمه شده است؛ او در این اثر خود، سنت Rhetoric را نظريهپردازي كرده و توضيح داده است كه اين رساله ذيل حكمت عملي قرار ميگيرد؛ در دستهبندي ارسطو دانشها به دو بخش نظري و عملي تقسيم ميشود، دانش نظري يا فلسفه نظري يا علم نظري خودش سه دسته بود، علم اولي يا فلسفه اولي، علم رياضي و علم طبيعي؛ علوم عملي هم شامل اخلاق و سياست ميشد.
بعداً در تمدن اسلامي تدبير منزل هم جدا شد و آن هم سه تايي شد؛ قصه سخنوري و Rhetoric و رساله خطابه ذيل علم سياست قرار ميگيرد؛ منظور از كلمه سياست، علوم سياسي معاصر نيست، شامل همه علوم اجتماعي ميشود. در ارتباطات سنت Rhetoric، هنر كاربردي خوب سخن گفتن است.
ما كلماتي مانند خطيب، مخاطب، خطبه را داريم. اين كلمه مخاطب كه شما نسبت به مخاطبان خبرگزاري خود ميگوييد، تعبير تسامحي است؛ آنها مخاطب نيستند، مخاطب آنجايي است كه خطبه يا خطيبي باشد اما ما به افراد آن سوي رسانهها كه گيرندگان اطلاعات و اخبار و پيامها يا هر چيز ديگر هستند ميگوييم. نظام واژگان در این زمینه عبارت است از: هنر، روش، ارتباط گر، مخاطب، راهبرد، منطق، احساس.
سنت نشانه شناسی
يك سنت ديگر كه قدمت آن هم به اندازه قدمت سنت Rhetoric است، سنت نشانهشناختي است. درست است كه دانش نشانهشناسي مدرن با سوسور و پيرز در دوره مدرن ايجاد شده است اما ميراث نشانهشناسي خيلي عميقتر از اين حرفها هست؛ نشانهشناسي ريشه در آراي فيلسوفان يونان دارد، اين افراد هم كه آگاهي مدرن نشانهاي را رقم زدند با تكيه بر آراي همان فلاسفه بوده است.
وقتي از سنت نشانهشناسي بپرسيم كه ارتباطات چيست؟ نميگويد كه ارتباطات يعني هنر خوب سخن گفتن بلكه ميگويد ارتباطات يعني واسطهگري ميانذهني توسط نشانهها؛ این اصلاً چيز ديگري شد. اينجا بحثها نظامواژگان نشانه، نماد، آيكون، شمايل، معنا، مدلول و دال است، اينجا ديگر صحبت از مخاطب، فرستنده، گيرنده و چنين چيزهايي نيست.
سنت فرمانه شناختی
عموم مردم با سنت Cybernetics آشنا هستند؛ این سنت را فرمانه شناختي نیز ترجمه ميكنند. در سنت Cybernetics ارتباطات يعني پردازش اطلاعات است؛ كه اينجاست كه ما فرستنده، گيرنده و پيام داريم؛ اين سه كلمه، و هر سه دانشواژه اصطلاحات مهندسي است.
وقتي من با شما حرف ميزنم نه من فرستنده هستم و نه شما گيرنده هستيد، و نه اين اطلاعاتي كه مخابره ميشود پيام است؛ مگر اينكه يك تغيير نگاهي را در خود ايجاد كنيم كه اگر آن تغيير نگاه را داشته باشيم من فرستنده و شما گيرنده ميشويد و اين فرآيند نقل و انتقال هم نقل و انتقال پيام ميشود.
چه تغييري در جهتگيري و فهم بايد رخ دهد كه من كه خطيب بودم، به فرستنده تبديل شوم و اين ليبل را به من بدهند؟ باید بين بنده و اين شيء از ساحت انساني به ساحت ماشيني تقليل صورت بگيرد، آن وقت فرستنده ميشود؛ يعني همان گونه كه يك مهندس اين دغدغه را دارد كه فرآيند انتقال پيام صورت بگیرد.
پيام همان چيزي است كه روي گوشي شما ميآيد؛ پيام يك امر مادي است كه به واسطه يكي از حواس پنجگانه ما قابل دريافت است؛ وقتي روي گوشي شما يك نوشتهها و عكسي ميآيد، به آن عكس پيام ميگويند، به معنايي كه آن عكس دارد پيام یا Message نميگويند، به معناي آن عكس يا معناي آن جمله محتوا ميگويند.
Message به امر مادي ميگويند كه روي گوشي شما ميآيد. اين امر مادي قابل نقل و انتقال است؛ ميشود صوتي كه از دهان بنده توليد ميشود، از طريق اين ميكروفن و سيمها منتقل شود، بعد از طريق بلندگو پخش شده و به گوش شما برسد؛ هيچ اهميتي ندارد كه منبع ارسال اطلاعات انسان، حيوان يا يك ماشين باشد؛ اين الگوي مهندسي و رياضي ارتباطات است كه بيشتر مشهور است، لذا به تسامح به بنده فرستنده و به شما گيرنده ميگويند.
نظام اصطلاحات در این بحث عبارت اند از: منبع، دريافت كننده، سيگنال، اطلاعات، اختلال، بازخورد، تكرار، شبكه، كاركرد و چيزهایی از این دست.
در كنار اينها ما نگاه جامعهشناختي، فرهنگي، فلسفي و نگاه از زاويه علوم انساني داريم، اگر سنت Cybernetics به ارتباطات از زاويه علوم رياضي و فني نگاه ميكند، بقيه سنتها نگاهشان اجتماعي است؛ يعني به تفاوتها بين ساحت ارتباطات انساني با بقيه ساحتها توجه دارند؛ سنت روانشناسي اجتماعي، سنت اجتماعي فرهنگي، سنت انتقادي، سنت پديدارشناختي، اينها چنين چيزي هستند.
سابقه مطالعه مبتنی بر سنت روانشناسی اجتماعی در ایران
در ايران مطالعاتي مبتني بر سنت روانشناسي اجتماعي در دهه 1950 انجام شد، با اين هدف كه چه كار كنيم كه جامعه سنتي ايران جامعه مدرني شود. چون اين مطالعات بعد از جنگ جهانی دوم صورت میگیرد، بر اساس طرح اصل چهار تورمن انجام ميشود، چون بعد از اينكه جنگ جهاني دوم تمام ميشود، تنها كشوري كه تقريباً از جنگ آسيب چنداني نديده، امريكا است؛ اروپا كلاً نابود شد؛ بسياري از كشورهايي كه در اروپا قدرت بودند تقريباً از بين رفتند، لندن و پاريس با بمبارانهاي وسيع تبدیل به خرابه شدند.
در اين دوره جنگ تمام ميشود، آمريكاييها با شورويها هم دست ميشوند كه نازيها و هيتلر را از بين ببرند؛ بعد از جنگ، دوران جنگ گرم خاتمه پيدا ميكند و آغاز دوران جنگ سرد است؛ در دوران جنگ سرد دو اردوگاه و ليگ غرب و شرق شكل ميگيرد، و يك جريان سومي كه در ادبيات علوم سياسي به آن دسته سوم جهان سوم ميگويند و جنبش غير متعهدها نامیده میشود.
هر دو طرف تلاش ميكنند كه اين قسم سوم را جزو ليگ خود قرار دهند، آن دوران چون آمريكا برای رهبري جهان انتخاب ميشود، سازمان ملل شكل ميگيرد و بقيه اتفاقات رخ میدهد، دو طرح در دوره ترومن براي بعد از جنگ اجرا ميشود، يك طرح براي بازسازي اروپا است كه به آن طرح مارشال ميگويند و يك طرح هم براي كشورهاي تازه به استقلال رسيده و كشورهايي كه تازه به واسطه فروپاشي امپراطوري عثماني ايجاد شده است، در نظر گرفته شد تا اينها به اردوگاه و ليگ شرق ملحق نشوند.
به عقیده آمریکاییها ضعفا باید نابود شوند
دستگاه تئوريك و نظري آمريكاييها دستگاه مبتني بر نگاه دارويني بود؛ در نگاه دارويني جهان عالم تنازع است، لذا ضعفا بايد نابود شوند و نبايد به ضعفا كمك كنيم، در دوره ترومن اين اصل مورد تخطي قرار ميگيرد، لذا به اصل چهار ترومن معروف است؛ بر این اساس در سياست خارجي آمريكا بازنگري شد و برای کمک ضعفا بودجه در نظر میگیرند.
در واقع هدف سلبي داشتند و براي اينكه اين كشورها به شوروي ملحق نشوند اين كار را انجام ميدادند. يكي از آن بودجههاي كلاني كه در این راه صرف شد ناظر به پروژه آقاي دانیل لرنر بود؛ كه از نظريهپردازان ارتباطات است كه مبتني بر همان سنت روانشناسي اجتماعي در شش كشور خاورميانه مطالعه ميكند.
یک مطالعه مفصل پانزده ساله که حتی به روستاهای اين شش كشور نیز سفر میکند؛ كتاب او به فارسي نیز ترجمه شده است، با اهالی روستاي بالقات تركيه مصاحبه ميكند. كتابي خواندني است و جالب است كه چارچوب نظريه اين كتاب، نظريه سبك زندگي است، آنها چه زماني در این زمینه فكر ميكردند و ما چه زماني داريم در این باره فكر ميكنيم.
استحاله فرهنگی از طریق نفوذ رسانهای
آنجا مبتني بر همين سنت روانشناسي اجتماعي ميگويد كه رسانهها ميتوانند توسعه را رقم بزنند؛ لرنر بعد از مطالعه ميگويد، تز و تئوري آن اين است كه «از طريق رسانهها» اين شش كشور همه جامعه سنتي و كشاورزي هستند؛ ميگويد «از طريق رسانهها به كشاورز بگوييد مستقل باشد و به زن كشاورز بگوييد توليد مثل را متوقف كند».
او فهمید که در اين كشورها چرا خانواده شكل گرفته است و بايد به زنان و مردان چه بگويد که این اوضاع تغییر کند؛ بعد ميگويد «به دختر كشاورز هم از طريق رسانهها بگوييد كه به آرايشگاه برود» كل تئوري او چنين چيزي است.
يعني اولاً رسانهها قدرت تأثيرگذاري دارند و ميتوانند اثربخش باشند؛ مشكل اين جوامع اول اين است كه فئودال هستند، دموكرات نيستند، جوامع ارباب رعيتي هستند، بايد كشاورز احساس استقلال كند، يعني بگويد كه من حق رأي دارم؛ دوم اينكه اين جوامع مشكل اصليشان جمعيت بالا است؛ لذا بايد به زن كشاورز اين پيام اصلي مخابره شود كه جمعيت را كنترل كند.
اين جوامع از نگاه آنها قابليت ندارند كه از طريق فرآيند توليد به نوسازي و مدرنيته برسند، ولي ميتوانند از طريق فرآيند مصرف اين كار را بكنند، لذا از استعاره چه چيزي استفاده ميكند؟ به زبان امروز ميگوييم كه به دختر كشاورز ميگويد به پاساژ برو و پرسهزني كن؛ هر چه بيشتر ميتواني مصرف كن؛ به پسر كشاورز هم چيزي نميگويد، چون خيلي اهميت ندارد؛ آنچه كه در فرآيند توسعه مهم است زنان هستند، لذا به اين سه تا توصيه ميكند.
اين حرکت مبتني بر الگوي روانشناسي اجتماعي است كه رسانهها ميتوانند روي ذهن و روان مخاطبانشان تأثير بگذارند؛ لذا اينجا بحث رفتار، متغير، تأثير، شخصيت است كه اينها نظامواژگان اين سنت هستند.
اگر ما از دانش ارتباطات صحبت ميكنيم، به هر حال دانش ارتباطات، با اين گستردگي وسيع رقيب ما اين است؛ همچناني كه سطوح ارتباطات بسيار متنوع است، يعني ما افزون بر سنتهاي نظريه ارتباطات، سطوح ارتباطات را داريم كه از سطح ارتباطات درون فردي، interpersonal شروع ميشود تا سطح ارتباطات ميانفرهنگي يا intercultural؛ يعني ارتباطات ميتواند ارتباطات interpersonal درونفردي يا ميانفردي باشد.
اتباطات عمومی و اجتماعی
همچنین ميتواند ارتباطات گروهي باشد، حالا گروههاي رسمي يا گروههاي غير رسمي، يعني گروههاي كوچك، Small Group يا Organizational باشد؛ ارتباطاتي كه درون يك سازمان هست يا ارتباط خانوادگي يا ارتباط سطح دوستان؛ تا ارتباطات وسيعتر مثل ارتباطات public يا Rhetorical، ارتباطات عمومي، تا ارتباطاتي كه به واسطه تكيه بر مدياها انجام ميشود.
در آن پنج سطح اول خيلي مديا نقش ندارد؛ به آن پنج سطح اول ارتباطات اجتماعي ميگويند، به آن سطح ششم، ارتباطات جمعي یا Mass communication ميگويند؛ افزون بر آن ما يك سطح ديگري از ارتباطات داريم كه به آن ارتباطات فرهنگي يا ميان فرهنگي ميگويند؛ cultural communication يا inter cultural communication، كه اين شكل از آن پايين شروع ميشود، يعني بيشتر ارتباطات به لحاظ كميت ارتباطات درون فردي است تا به لحاظ كميت، و فراواني ميزان ارتباطات جمعي در مقايسه با ارتباطات درونفردي كم است.
مثلاً ما نگاه ميكنيم كه در كشور خود چند روزنامه داريم؟ مثلاً صد روزنامه و صد تا هم شبكه راديو تلويزيوني داريم؛ اما چند ارتباطات درون فردي؟ ما هشتاد ميليون ايراني داريم كه هر روز هم آدمها با خودشان ارتباط دارند، ميزان ارتباطات درون فردي بسيار زياد است؛ به اين ترتيب در همه اين حوزهها و سطوح ارتباطات، رشتههاي تخصصي و نظريه داريم.
ارتباطات ماتریسی
همچنان كه نه فقط به اين شكل بلكه به شكل ماتريسي هم داريم، يعني در ارتباطات گاهي افزون بر اين سطوح و مراحلی که داريم به شكل ماتريسي هم اين سطوح و ارتباطات با هم پيوند دارند، نه فقط ماتريس به شكل يك جدول يك بعدي، بلكه به شكل جدول دو بعدي دارد يعني ارتباطات ميان فردي، گروهي، سازماني و اجتماعي باشد.
همچنان كه ميتوانيد در سطح Local، regional، National و International باشد؛ يعني ميتواند در سطح محلي، منطقهاي، ملي و بينالمللي باشد؛ لذا گستره، سطوح و عرصههاي ارتباطات بسيار وسيع است؛ و ما با سنتها و سطوح گوناگون حوزه ارتباطات سر و كار داريم.
وقتي ما میخواهیم از فقه ارتباطات سخن بگوييم بايد ناظر به همه اينها فكر كنيم، فقط منظور از فقه ارتباطات فقط فقه ارتباطات اجتماعي به معناي تعاملات اجتماعي ميان فردي نيست، البته آن يك سطح مهم از سطح مطالعات ارتباطاتي است؛ دو یا سه كتاب در این زمبنه وجود دارد كه به زبان عربي است؛ عنوان آن فقه التواصل الاجتماعي است.
معرفی دو کتاب در زمینه فقه ارتباطات اجتماعی
يكي از این کتابها ناظر به فتاواي رهبري است؛ يكي هم ناظر به فتاواي آيتالله سيستاني است؛ آنكه ناظر به فتاواي رهبري است در لبنان و توسط حزب الله چاپ شده است؛ مجموعه پرسشهايي است كه از آقا درباره استفاده از وسايل ارتباط جمعي به صورت استفتاء پرسيدهاند و ایشان پاسخ آنها را داده است.
کتابی که از آقاي سيستاني چاپ شده نیز به همین شکل است؛ به نظرم آن را عتبه حسينيه چاپ كرده است؛ اين فقط يك سطح از ارتباطات است كه فقط ارتباطات اجتماعي يا ارتباطات جمعي است، حوزه ارتباطات بسيار وسيع است.
با اين مقدمهاي كه يك مقدار هم طولاني شد ميبينيد كه حوزه ارتباطات، حوزه بسيار بسيار وسيعي است؛ نبايد ارتباطات را به يك حوزه خاص منحصر كنيم و بگوييم كه علوم ارتباطات يعني علوم مربوط به رسانه؛ البته علوم مربوط به رسانه بسيار مهم است؛ يك حوزه كاري است و بقيه حوزهها هم سر جاي خودش هست.
همچنان كه در دستهبندي سنتهاي نظريهپردازي ديديد، سئوالي كه طرح ميشود اين است كه علم ارتباطات كه در غرب شكل گرفته است، جزو دانشهاي علوم اجتماعي محسوب ميشود، يا دانشهاي علوم طبيعي است؟
به عبارت ديگر علم ارتباطات يك علم طبيعي يا يك علم اجتماعي است؟ آيا بايد صحبت از Mathematiq ارتباطات كنيم؟ یا از فيزيك ارتباطات بحث كنيم؟ یا Biology ارتباطات؟ همچنان كه ميكنند؛ يا بايد صحبت از پلتيك ارتباطات، يا اتيك ارتباطات يا Sociology ارتباطات كنيم؟
دانش ارتباطات يك دانش نچرال Neutral هست يا يك دانش سوچرال است؟ مربوط به حوزه علوم است و در دستهبندي ارسطو جزو علوم طبيعي و فلسفه طبيعي قرار ميگيرد يا جزو علوم اجتماعي و فلسفه عملي؟ جزو كدام يك است؟ واقعيت اين است كه دانش ارتباطات در غرب در هر دو هست. همچنان كه در سنت Cybernetics ديديد؛ وينر كيست؟ يك رياضيدان، مهندس و فيزيكدان است.
يكي از نظريهپردازيهاي بسيار مهم حوزه ارتباطات در همين حوزه علوم مهندسي و فيزيك است، يعني فيزيك ارتباطات را بحث ميكنند، اصلاً نظريه مدرن ارتباطات از اينجا شروع شد، شنون و ويور و ديگران مهندس و فيزيكدان بودند، نظريه رياضي ارتباطات، نظريه Mathematiq ارتباطات از اينجا شكل گرفت.
بله در كنار رياضي ارتباطات، فيزيك ارتباطات، آن نظريهها و سنتهاي نظري را هم داريم، مانند سنت پديدار شناسي و روانشناسي اجتماعي، سنت انتقادي، سنت فرهنگي اجتماعي كه پديده ارتباطات را نه در ساحت جهان طبيعي، بلكه در ساحت جهان اجتماعي جستوجو ميكند.
فقه ارتباطات نقطه بدیل ارتباطات غربی است
وقتي ما نقطه مقابل علم ارتباطات از فقه ارتباطات صحبت ميكنيم، باید بدانیم که آيا ارتباطات يك پديده طبيعي است كه نقطه بديل آن را میخواهیم مطرح کنیم؟ چطور در ادبيات علم ديني از فيزيك اسلامي، شيمي اسلامي يا زيستشناسي اسلامي سخن ميگويند یا در حوزه علوم اجتماعي، بحث جامعهشناسي اسلامي، روانشناسي اسلامي، را مطرح میکنند، حال که از ارتباطات اسلامي میخواهیم بحث كنيم، اين فقه ارتباطات ما به كدام معنا است؟
ديدگاه بنده اين است كه در هر دو عرصه وجود دارد و ما براي هر دو نقطه بديل داريم؛ ما براي همه آن سنتهاي نظري كه در غرب نظريهپردازي شده است، در دستگاه فكري خودمان ميتوانيم بديل داشته باشيم و داريم، فقط بايد آن را احيا و بازخواني كنيم، باز انديشي كنيم تا اين امكان براي ما ايجاد شود.
ما بايد نه تنها از فيزيك ارتباطات، بلكه از متافيزيك ارتباطات هم بحث کنیم و در این زمینه ارتقاء ايجاد كنيم؛ فيزيك ارتباطات را بايد به ترنس فيزيك ارتباطات تغيير جهت يا ارتقاء بدهيم. ما ميتوانيم مبتني بر تلقي خودمان از Sociology ارتباطات، يعني جامعهشناسي ارتباطات كه وجود دارد، هم ارتقاء پيدا كنيم و از علم اجتماعي اسلامي ارتباطات صحبت كنيم؛ همچنان كه ميگويند در قالب جامعهشناسي اسلامي يا جامعهشناسي متعاليه از آن ياد ميشود.
همچنان كه ميشود صحبت از زبانشناسي اسلامي كرد، چون اينها كارهايي است كه انجام و چاپ شده است؛ مثلاً براي نمونه ناظر به زبان شناسي اسلاميك که رويكردي مبتني بر دستگاه فكري خودمان باشد، يك كتاب منتشر شده است كه نقطه بديل زبانشناسي موجود در جهان مدرن است. این کتاب اثر آقاي دكتر خاقاني اصفهاني است که پژوهشگاه آستان قدس رضوي آن را چاپ كرده است؛ زبانشناسي را مبتني بر دستگاه حكمت متعاليه نوشته است، به عنوان يك كرسي نظريهپردازي هم طرح شده و ايده آن ايجاد شده است.
بنابراین هم ميتوانيم و هم بايد از حوزه علم طبيعي و فيزيك ارتباطات ارتقاء بدهيم؛ همان تعبيري كه حضرت آيتالله جوادي دارند و ميگويند كه كافي است كه به جاي طبيعت، خلقت بگذاريد؛ فقط لفظ نباشد بلكه مبتني بر اين تغيير جهت، شروع به نظريهپردازي كنيد؛ همچنان كه در آن تاريخ نظريهپردازي گفتم كه مثلاً راجرز وقتي ميگويد كه علم مدرن ارتباطات مبتني بر آراي داروين، ماركس و فرويد ايجاد ميشود، اينها نظريه پردازان اصلي ارتباطات است.
وقتي آقاي لرنر در ايران كار ميكند، بنيان فكرياش فرويد و داروین است، پس اين امكان وجود دارد. اينها كساني بودند كه اتفاقاً مفهوم خلقت مسيحي را برداشتند و به جاي آن طبيعت را گذاشتند و علوم مدرن شكل گرفت، در دو سه قرن اخير، دقيقاً نگاه ديني و مسيحي به علم را برداشتند هرچند که آن نگاه هم مشركانه و انحرافي بود و مشكلاتي داشت، ولي به هر حال ديني بود.
به جاي آن علم سكولار اين جهاني را گذاشتند و ما الان دانشهايي به نام دانشهاي ارتباطات، اطلاعات، جامعهشناسي، روانشناسي داريم كه اينها را من عمامه به سر بايد بگوييم، توضيح دهم و مدام تكرار كنيم؛ حتي مبتني بر اينها فهم و سياستگذاري كنيم؛ يعني دقيقاً همان دانشها و نظريهها را بگوييم كه علمي هستند. علم جهان شمول است، همه حرفهايی که درست است را ميگيريم و بر اساس همين تئوريها عمل ميكنيم.
در حالي كه نگاه ما اساساً در هر دو متفاوت است؛ هم نگاه ما به آن طبيعت متفاوت است، ما آن را طبيعت نميدانيم؛ ما آن را خلقت ميدانيم؛ هم نگاه ما به آن جهان اجتماعي هم متفاوت است كه فهم ما از آن جهان اجتماعي و نظريهپردازي ما از جهان اجتماعي متفاوت است. لذا نقطه مقابل علم طبيعي و علم اجتماعي ما بايد نقطه بديلش را بگوييم.
فعلاً ما كاري به بخش ارتباطاتي كه در سطح علوم طبيعي طرح ميشود، نداریم؛ ارتباطاتي كه بخشي از نظريهپردازي در ساحت علوم اجتماعي هست، منتها بر علوم فني و علوم فيزيكي تكيه دارد؛ چون فيزيك نمونه اعلاي علم براي غربيها است، كاملاً رياضيوار و مبتني بر فرمول مشخص است، مبتني بر امر قابل مشاهده است؛ فعلاً آن بخش را نميگويم و اگر فرصت شد عرض ميكنم.
وقتي ما نقطه بديل اين نوع از ارتباطات را اسمش را فقه ارتباطات ميگذاريم منظورمان چيست؛ فعلاً سراغ علوم اجتماعي برويم، آن ارتباطاتي كه در جهان اجتماعي به عنوان يك پديده اجتماعي نظريهپردازي كردهاند؛ می خواهم تفاوت میان دو کنشگر را در جهان اجتماعي توضيح دهم.
همين آقاياني كه از اينها ياد ميكنيم، ماركس و فرويد و بقيه، مبتني بر فهم مدرن از انسان و جهان، نظريهپردازي كردند، اصول نظري را چيدند كه بعداً نظريهپردازان اختصاصي ارتباطات مانند لسول و ديگران، آن دستگاه اصولي را به عنوان اصول و مبادي فكري بگيرند و در آن مبتني بر آن نظريهپردازي كنند.
متفکران غربی نوزاد انسان را نوعی حیوانی میدانند
در دستگاه فكري انسان غربي، انسان موجودي است كه روزي وارد عالم ميشود؛ معمولاً هم انسانها قبل از تولد 9 ماه در شكم مادرشان هستند، يعني اين دوره، دوره ورود به جهان طبيعي تا تولد را در نظر نمیگیرند؛ در نگاه آنها انسانها تا زبان باز نكنند حيوان هستند. تا اينجا انسان يك موجود طبيعي است؛ وقتي زبان را ياد ميگيرند، آرام آرام وارد چيزي به نام culture ميشوند، قبل از اين Nature است؛ اينجا انسان متمدن و فرهنگي ميشود.
چون طرفين ارتباط را داريم تحليل ميكنيم، ميگوييم كه ارتباط گري كه ميخواهد ارتباط برقرار كند چه موجودي است؟ اگر همه نگاه ما و همه باور ما به انسان چنين تلقي باشد همان است كه آنها گفتند؛ آنها انسان در دنيا را فهم كردند؛ اما در دستگاه فكري ما انسان يك قبل از دنيا و بعد از دنيايي دارد. علامه طباطبايي يك رساله بسيار بسيار مهم دارد كه سه بخش است؛ الانسان قبل الدنيا، الانسان في الدنيا، الانسان بعد الدنيا.
روشن است كه اين قبل و بعد زماني نيست بلكه رتبي است؛ غنيترين، مهمترين و بنياديترين پديدههاي ارتباطي ما در اين دنيا رقم نخورده بلکه قبل از آن رقم خورده است؛ منتها دستگاه فكري مدرن غربي، چون نگاهش اين جهاني، دنيوي و سكولار بود، قبل و بعد را قبول ندارد؛ آنكه قابل مشاهده است را قبول دارد و ناظر به فرآيند انتقال انسان از وضعيت طبيعي به وضعيت مدني شروع به نظريهپردازي كرد.
چگونگی تحول انسان از انسان طبيعی به انسان فرهنگی
همه نظريهپردازي سياسي، اجتماعي و بقيه آن مبتني بر چگونگي اين انتقال است كه چگونه انسان از جهان طبيعي به جهان فرهنگي و جهان تمدني تغيير مسير داد. در بين نظريههاي غربي سه نظريه اصلي داريم كه اين فرآيند انتقال را هر سه به صورت سكولار ترسیم کرده اند، هر سه نظريه اين جهاني و اين دنيايي است؛ هر سه نظريه فقط نگاه ملكي به اين عالم دارند؛ فقط عالم شهادت را قبول دارند.
اما انسان مؤمن اولين ويژگياش در سوره بقره اين است كه غيب را قبول دارد؛ «يؤمنون بالغيب»، يعني قبل الدنيا و بعد الدنيا هر دو نسبت به اين دنيا غيب هستند؛ طرفين هر دو غيب هستند، اينجا عالم شهادت است؛ انسان سكولار انساني است كه غيب را قبول ندارد؛ فقط شهادت را قبول دارد؛ فقط اين دنيا را قبول دارد، فقط عالم محسوس را قبول داد؛ نظريهپردازان بنيادين غرب فقط در این ساحت نظريهپردازي کرده اند.
در كتابهاي ارتباطي نیز از همین نقطه براي توضيح مسأله ارتباطات شروع ميكنند؛ آن سه نظريه كليدي كه اين مسير را توضيح دادند عبارت اند از: نظريه هابز، يكي نظريه لاك و يكي هم نظريه روسو؛ آنها دو دكترين كلان اجتماعي فرهنگي را به عنوان دكترين ارتباطي كلان، يكي در قالب مفهوم ليبراليسم، يكي هم در قالب مفهوم سوسياليسم، را نظريهپردازي كردهاند.
هر سه اینها معتقدند اين انتقال از ساحت طبيعت به ساحت مدنيت، از ساحت Nature به ساحت culture، از طريق فرآيند قرارداد رخ داده است. برخي از اينها اصلاً عنوان كتابشان قرارداد اجتماعي است؛ مانند كتاب قرارداد اجتماعي روسو؛ هر سه نظريهپرداز، نظريهپرداز قرارداد اجتماعي هستند؛ ميگويند كه انسانها قرارداد بستند و به واسطه اين قرارداد مدني شدند.
يكي از مهمترين قراردادهايي كه انسانها بستند استفاده از زبان ملی است؛ الان من ترك زبان هستم ولي چرا اينجا فارسي صحبت ميكنم؟ چون قراداد شده است كه اين جلسه با زبان ملي باشد؛ يكي از روشنترين قراردادهاي اجتماعي خود قرارداد زبان است؛ تا برسيم به قرارداد حاكميت، قرارداد سياست و بقيه قراردادهاي اجتماعي كه بسته میشود.
نظريه عقد اجتماعي، نظريه قرارداد اجتماعي، عبارت است از فرآيند خروج از حالت طبيعي به حالت مدني است؛ يعني در نگاه اينها انسانها، اين دو وضعيت را بيشتر نداشتند. روسو مي گفت كه انسانها در وضعيت اوليه و در كمون اول خيلي خوب بودند؛ نيك سرشت بودند و تمدن است كه آنها را دروغگو کرده و به بقيه آسيبهاي اجتماعي دچار میکند.
اختلاف دیدگاه روسو، هابز و جان لاک
چون انسان چارهاي از خروج از وضعيت طبيعي ندارد، فقط بايد براي اينكه آن حقوق طبيعي استيفا و ضمانت شود، قرارداد كنند كه آن حقوق را در وضعيت طبيعي تأمين كنند؛ هابز بر خلاف روسو ميگويد كه انسانها در وضعيت طبيعي بد سرشت هستند و همه به سمت منافع خود جهتگيري دارند، لذا بايد كاري كنيم كه هر كسي به حق خود برسد و كسي حق ديگري را ضايع نكند لوياتان بايد وجود داشته باشد كه به عنوان يك قدرت قاهره اين نظم و اين تمدن را ايجاد كند كه هر كس به حق خود قانع شود.
هابز خيلي ليبراليسم را قبول ندارد اما جان لاك به عنوان تئوريسين اصلي دموكراسي و دموكراسي ليبرال حكومت مشروطه را قبول دارد؛ روسو باز نگاهش به ليبرال بيشتر نزدیک است و يك نگاه ليبرالي و سوسيال هم در آن وجود دارد، اما جان لاك به شدت داراي نگاه ليبرالي است.
آقاي جان لاك ميگويد كه نه آنچه آقاي هابز ميگويد كه انسان بد سرشت است، نه آن چيزي كه روسو ميگويد كه انسان نيك سرشت است؛ انسانها در وضعيت طبيعي مانند صفحه كاغذ سفيد هستند، نه خوب هستند و نه بد؛ منتها اين حسن نيست، بلكه بايد وارد ساحت جامعه، اجتماع و تمدن شوند تا رشد پيدا كنند.
چون اينها عالم را فقط محدود به این دنیا ميبينند لذا انتقال از وضعيت طبيعي به وضعيت فرهنگي را اینطور بررسي ميكنند و دو حالت قبل الاجتماع، بعد الاجتماع را متصور میشوند. ما دو رساله ديگر تحت عنوان الانسان قبل الدنيا و يكی هم الانسان بعد الدنيا داریم، لذا نظريهپردازي ما منحصر در اين عالم نيست.
بنابراین علامه طباطبايي، قبل از آنکه صحبت از اعتباريات كند پیرامون الانسان قبل الدنيا، سخن گفته است. اين رساله علامه يكي از كليدیترين رسالهها است. نقطه بديل نظريه عقد اجتماعی نظريه ميثاق است./241/241/ح