به گزارش خبرنگار وسائل، تعارف مختلفی از اجتهاد به معنای عام، بین فقهای شیعه و اهل سنت، مطرح شده است؛ بهکارگیری نهایت کوشش برای تحصیل ظن به حکم شرعی یا تحصیل حجت بر حکم شرعی یا تعیین وظیفه عملی یکی از تعاریفی است که از سوی علما در این زمینه ارائه شده است. عدهای دیگر اجتهاد را تلاشی علمی و روشمند جهت استنباط و استخراج حجت بر وظایف شرعی مربوط به موضوعات و پدیدههای فرعی، از اصول و قواعد و منابع شرعی و عقلی میدانند.
کاربرد واژه اجتهاد در ملکه استنباط حکمشرعی و توان بر استنباط، بسیار رایج است. وکلمه مجتهد با همین نگرش، بر فقیه اطلاقمیشود؛ بنابراین، مجتهد کسی است که واجد ملکه استنباط باشد؛ هر چند بالفعل به استنباط نپردازد.
شیعه به جهت غنای فرهنگی و برخوردار بودن از روایات امامان معصوم(ع) که ابواب گوناگون فقه را پوشش داده، خود را از اجتهاد به معنای خاص، بینیاز میداند ولی اجتهاد بهمعنای عام که در عصر معصومان نیز میان اصحاب ایشان رواج داشته را میپذیرد.
در دوران معاصر میان فقها آراء گوناگونی در این زمینه وجود دارد که بررسی آنها میتواند ما را به معنای واژه اجتهاد نزدیک کند؛ سیر تطور ماهیت اجتهاد در ادوار مختلف سبب تغییر و تکامل مفهوم اجتهاد در نظر علما شد.
به نظر میرسد بهمنظور دستیابی به معنای دقیق مفهوم اجتهاد باید نیم نگاهی به این سیر تکامل داشته باشیم؛ بنابراین با توجه به اهمیت این موضوع در گفتوگویی که با بهروز آقاجانی پژوهشگر و محقق این عرصه داشتیم، فراز و فرود چالشهای موجود در این بحث را مورد واکاوی قرار داده ایم.
وسائل ـ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، بهعنوان اولین سؤال، سیر تطور ماهیت و مفهوم اجتهاد از منظر فقهای امامیه را چگونه ارزیابی مینمایید؟
ابتدا به بررسی تعاریف اجتهاد از منظر مرحوم شهید ثانی و سپس مرحوم وحید بهبهانی میپردازیم. شهید ثانی رسالهای در اجتهاد دارند که در مجموعه رسائل ایشان آمده است؛ اما آنچه در تعریف اجتهاد در کلام مرحوم وحید آمده، به روانشناسی کسی که اجتهاد میکند نیز پرداخته است؛ یعنی بهعبارتدیگر، کسی که میخواهد مجتهد شود چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ جالب است که حضرت امام(ره) نیز مجموعه شرایطی را برای اجتهاد مطرح کردهاند.
ما نیز معتقدیم کسی که به مرحله اجتهاد میرسد، باید بر مجموعهای از دروس، مثل فقه، اصول، رجال، منطق و... مسلط باشد. جالبتر اینکه این عزیزان به یکسری از شرایط تمرینی برای اجتهاد اشاره کردهاند. حضرت امام در کتاب جهاد یا تقلید اینگونه گفتهاند: اجتهاد تفریع فروع بر مکرر است؛ بدین معنا که مجتهد در زمینه اجتهاد باید بسیار کار کرده باشد، مثلاً استادی که اکنون به تدریس دروس خارج مشغول است، باید به مقام اجتهاد رسیده باشد و بارها و بارها مسائل اجتهادی را حل کرده باشد که اگر با این ملاکها نگاه کنیم، بسیاری از این کلاسها از حجیت و اعتبار میافتند.
آنچه اکنون شاهدیم این است که خودِ استاد هنوز در حال یادگیری است. آنچه در کتاب اجتهاد و تقلید حضرت امام(ره) آمده این است که مجتهد به چه میزان تفریع فروع کرده باشد؛ مثلاً اگر 10 هزار مسئله فقهی داشته باشیم یک مجتهد چقدر این مسائل را حل کرده و این موضوع بسیار حائز اهمیت است.
اجتهاد غیر از اینکه یک علم است، یک نوع مهارت است و با تکرار حاصل میشود. بهطور کلی، در هر کاری تکرار و ممارست حرف اول را میزند؛ مانند یادگیری زبان که با یادگیری گرامر و یکسری لغات اشراف حاصل نمیشود و با تمرین، تکرار و ممارست در موقعیتهای مختلف میتوان متبحر شد. بنابراین، مهارت و توانایی، یکی از شروط اجتهاد است. به همین دلیل، باید برای اجتهاد شروطی در نظر گرفته شود؛ به این معنا که فرد باید از نظر علمی و مهارتی به یکسری از مراتب رسیده باشد.
وسائل ـ البته در کنار این شروط علمی و مهارتی، به شروط معنوی هم اشاره داشتهاید.
بله؛ از نظر شهید ثانی، اجتهاد یک ملکه قدسی است که خداوند به هرکس که بخواهد عطا میکند.
وسائل ـ درباره تعریف اجتهاد پیش از شهید ثانی هم توضیحاتی میفرمایید؟
مباحث اجتهادی بیشتر در دوره شهید ثانی مهم و جنجالبرانگیز بوده و کمکم در آن دوران بود که اخباریها رشد کردند و در زمان مرحوم وحید بهبهانی به اوج رسیدند. دعوای بعدیها هم این بود که آیا اجتهاد نیاز است یا تقلید؟ حتی در زمان شهید ثانی نیز همین بحثها وجود داشته است؛ مخصوصاً در میان آنهایی که از جبل عامل به ایران آمدند، این بحثها خیلی مطرح بوده است. البته بعید میدانم که در زمان شیخ مفید این بحثها به این شکل مطرح شده باشد.
وسائل ـ ما در عُده سید مرتضی باب اجتهاد و تقلید داریم و همچنین در بعضی کتب کلامی هم دیده شده است.
به نظر من، مردم آن زمان به علما مراجعه میکردند و شریعت را میپرسیدند؛ یعنی مرجعت تقلید به شکل مصطلح امروزی معنایی نداشته است.
وسائل ـ شاید واقعیت اجتماعی این بود که عالمی در قله علم و فقاهت بوده و همیشه محل رجوع قرار میگرفته و بقیه بهحسب تقوا و اخلاق عمومی تمکین میکردند و یا خاضع بودند.
مردم به کسی که ایمان میآوردند، به بقیه بحثها کاری نداشتند و اینقدر این اختلافات دیده نمیشد. البته به نظر بنده، رساله شهید ثانی و صحبتهای مرحوم وحید بهبهانی در مورد این بحث از همه مهمتر است. در رساله اول از کتاب تخفیف العباد فی بیان احوال الاجتهاد مبحث اجتهاد و تقلید را ذکر کرده و بعد از آن، مبحث تقلید از میت را هم جداگانه آورده است. در انتها جمعبندی مطالب و سخنان علمای پیشین را هم آورده است. این کتاب مأخذ بسیار خوبی است.
دعوای مهم این گروه، یکی از بحثهای مهم آن دوران بوده است که آیا میشود از مجتهد مرده تقلید کرد یا خیر؟ اگر جواب خیر بود و باید از مجتهد زنده تقلید کرد، ذیل این بحث، مشخصات مرجع تقلید زنده را بیان میکردند؛ که در کتاب الفوائد الحائریه مرحوم وحید آمده است.
وسائل ـ با توجه به سخنان شما، آیا بحث از اجتهاد یا اشاره کردن به دانش یا روش تفقه از منظر فقهای امامیه بیشتر در زمان شهید ثانی شکل گرفته است؟ به این دلیل که تفکرات اخباری در حال شکلگیری بوده، و دیگر اینکه بحث تقلید از میت رواج داشت؛ چون اولا تقلید از میت یک فرع فقهی است و ثانیا یک جریان اجتماعی است. یعنی اخباریگری باعث شد که فقها اشارهای به ماهیت روش تفقه داشته باشند؛ و همچنین اگر در کتب قدمای قوم مانند سید مرتضی و شیخ طوسی هم به این مفهوم اشاره شده است، بحث عمیق فقهی به معنای ماهیتشناسانه تحلیلی نبوده است؟ این سخن درست است؟
آنان شرایط را بازگو میکنند تا بتوان با توجه به شرایط، تعریفی ارائه کرد. بر اساس گفته شهید ثانی، اجتهاد یک ملکه قدسی است که بهواسطه آن یک قدرت تفریع بر فرع حاصل میشود و استنباط و استخراج احکام شرع هم به دنبال آن حاصل میشود.
سید مرتضی در آثار خود ولو در بخشهای کلامی، بحث از اجتهاد و تقلید را مطرح کرده است. آنجا توضیح میدهد که شرایط اجتهاد و مجتهد چیست؛ مثلاً در فوائد الحائریه صفحه 337 آمده است: «و من الشّرائط، القوّة القدسیة و الملکة القویة و هو أصل الشّرائط، لو وجد ینفع باقی الشّرائط و ینتفع من الأدلّة و الأمارات و التنبیهات، بل و بأدنی إشارة یتفطّن بالاختلالات و علاجها.»
از نگاه شما بحث اینگونه است که اجتهاد چه مراحلی را طی کرده و مجتهد دقیقاً چهکاری انجام میدهد و مانند این؛ درحالیکه بعید است بتوان چنین مسیری را در مباحث علما پیگیری کرد و اساساً در آن زمان اینگونه به مسائل نگاه نمیکردند. در آن دوران بیان میکردند شخصی که علومی مانند فقه، کلام و اصول را بلد است، قوه و ملکه قدسیه را هم داراست و میتواند حکم شرع را استخراج کند، مجتهد است؛ اما اینکه اجتهاد چیست و هنگام استخراج حکم دقیقاً چهکاری انجام میشود، چنین تعریف سختی وجود ندارد.
وسائل ـ حضرت امام(ره) یکسری شرایط مثل توجه به اقتضائات زمان را مطرح میکنند؛ ولی ایشان در مقام مرجع و ولیفقیه توجه داشتند و حالت کلی را مدنظر قرار دادند. وقتی به بررسی ادوار فقه میپردازیم، در دورههایی علمای ما منابع گرانبهایی بهجا گذاشتهاند که هنوز وامدار این آثار گرانبهاییم و در میان این آثار عوامل بسیاری برای اجتهاد برشمرده شده است.
به نظر میرسد که تلقی نسبت به مفهوم اجتهاد، متفاوت شده و قطعاً شرایط اجتماعی، وضعیت اقتصادی، گشایش یا عدم گشایش سیاسی در این امر دخیل بوده است؛ مثلاً در رابطه با جریان اخباریگری زمانی که فقها استشمام کردند یک جریان اخباری در مقابل جریان اصولی ایجاد شده است، تلاش کردند تا ماهیت آن چیز را تشریح کنند.
شخصی که میخواهد یک حکم شرعی را استنباط کند، چهکاری انجام میدهد؟ آیا همینکه قواعدی بلد باشد کافی است؟ خیر، اجتهاد چیزی بیشتر از علم به فقه، رجال و اصول است. اجتهاد به یکسری از مهارتها، دانشها و ویژگیهای شخصی و درونی نیاز دارد که بهمرور زمان به دست میآید. ما این مسائل را به معنای فنی، آموزش نمیدهیم و طلبه لابهلای کار فقهی به آن دست مییابد.
وسائل ـ پس میتوان یک حوزه دانشی، یک حیطه مهارتی و ویژگیهای فردی و معنوی برای مجتهد قائل شد، آیا در اندیشه فقهای پیشین، این سه حوزه مطرح بودهاند؟
بعید میدانم. بههرحال در طی زمان موضوعات مورد بحث قرارگرفتهاند. بهعنوان مثال، موضوع روانشناسی مدرن که اکنون مطرح است، از کجا آمده، مگر بشر از آن دوران نبوده است؟ پاسخ بهتر آن است که بگوییم بهمرور، موضوعات مورد بحث قرار گرفتهاند.
وسائل ـ این سه حوزه ناخودآگاه در فقیه وجود داشته است؛ ولی چون موضوع مطالعه نبوده، کیفیت آن پایینتر بوده و بهمرور، دامنه و عرصه هرکدام از اینها توسعه پیدا کرده است؟
قطعاً از حیث دانش افزایش پیدا کرده است؛ ولی از حیث مهارتی پیشرفتی حادث نشده؛ زیرا تألیفات چندانی در این زمینه نگاشته نشده و کار مهارتیِ زیادی صورت نگرفته و آموزشهایی هم برای افراد وجود نداشته است.
وسائل ـ اهل سنت فهرستی در اختیار دارند متشکل از 10 تا 12 عنوان از مهارتها و روشهایی که میتوان بر اساس آن استنباط کرد، آیا در فقهای امامیه هم چنین روشهایی داریم، با توجه به اینکه ما منابع اربعهای در اختیار داریم که همیشه به آنها مراجعه نمودهایم. آیا میتوانیم همانند اهل سنت فهرستی تهیه کنیم و طبق آن کار را پیش ببریم؟
با توجه به اینکه اهل سنت دچار کمبود منابع بودهاند، این مشکل برای آنها ایجاد شده است؛ ولی فقهای ما معتقدند ما کمبود منبع نداریم. اگر مشکلی هم داریم از شیوههای ما است و باید این شیوهها را تقویت کرد.
وسائل ـ همیشه این تلاش و پختن علم موجب تحول یا انقلاب علمی نمیشود؛ مثلاً در ادوار فقه، دورهای وجود دارد که دوره شکوفایی است، علمای بزرگ، آثار فاخر و... ناگاه در همان نقطه اوج، به دورهای میرسیم که رکود محض است و انگار تاریخ میایستد و حرکتی نمیکند.
رکود در فقه معنایی ندارد، بلکه در دورهای، فقها در اقلیت قرار میگیرند، تألیفی صورت نمیگیرد، شاگرد کم است و...؛ مثلاً در زمان شیخ طوسی که وضع خراب میشود، تعداد شیعیان کم است، شیخ مورد سوء قصد قرار میگیرد و مجبور میشود فرار کند. به ابن ادریس که میرسیم، تمرکزی از شیعه ایجاد میشود. رکود فقه از جهت عوامل اجتماعی است. عمده مشکلات ما بیشتر از این حیث است که روند و سابقه علمی به ما بهخوبی منتقل نشده است و دچار انقطاع علمی تاریخی هستیم؛ چون استناددهی در بین ما ارزشی ندارد.
در غرب، افرادی که متبحر و متخصص در هر رشته هستند مأموریت پیدا میکنند تا در موضوعی خاص به تحقیق و بررسی بپردازند. مسائل مرحوم آخوند و شیخ انصاری هنوز برای ما حل نشده است؛ لذا داشتن محتوا و ادبیات علمی بسیار مهم است. اگر فقه پیشرفت کرده، دو علت را باید بررسی کرد: یا استدلالها پیشرفت کرده و یا مسائل جدیدی افزوده شده است.
وسائل ـ سه حوزه دانشی، مهارتی و شخصی مطرح شد، ممکن است بیشتر در مورد بحثهای شخصی توضیح دهید؟
در بحث شخصی، ذوقیاتی وجود دارد که برای اجتهاد لازم است، اجتهاد مانند برخی دروس، خشک نیست و با خود خلاقیت به همراه میآورد.
وسائل ـ آیا مفهوم اجتهاد از دوره وحید بهبهانی تغییر کرده است و هر چه به زمان حال نزدیک میشویم، همان منظوری که از مرحوم وحید است استنباط میشود؟
خیر، کم شده است. مرحوم آخوند در تعریف اجتهاد در کتاب کفایه اینگونه آورده است: الاجتهاد لغة تحمل المشقة و اصطلاحاً کما عن الحاجبی و العلامة استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی و عن غیرهما. ملکة یقتدر بها علی استنباط الحکم الشرعی الفرعی من الأصل فعلا أو قوة قریبة. (کفایة الأصول، ص 463)
ایشان یک فصل هم در مورد اجتهاد دارند: لا یخفی احتیاج الاجتهاد إلی معرفة العلوم العربیة فی الجملة و لو بأن یقدر علی معرفة ما یبتنی علیه الاجتهاد فی المسألة بالرجوع إلی ما دون فیه و معرفة التفسیر کذلک؛ و عمدة ما یحتاج إلیه هو علم الأصول ضرورة أنه ما من مسألة إلا و یحتاج فی استنباط حکمها إلی قاعدة أو قواعد برهن علیها فی الأصول أو برهن علیها مقدمة فی نفس المسألة الفرعیة کما هو طریقة الأخباری ... (کفایة الأصول، ص 468)
بحثهای مرحوم وحید با اخباریها ناخودآگاه در جان و روح او دمیده شده و امثال مرحوم آخوند آن را ندارند. اساساً در مواجهه عملی تجربیات و دانش بیشتری حاصل میشود. اختراعات بشر معلول نیاز است، وقتی اختراعی نباشد، یعنی نیازی نیست و حرف جدیدی وجود ندارد. وقتی کار فقیه به نیاز کشیده نشود، حرف جدیدی نمیتواند بزند. به همین خاطر، هر مسئله اصولی بیفایده نیست.
تفریع فروعی را که حضرت امام (ره) اضافه کرده است، دیگران نیز دارند ولی به پررنگی امام نیست. آیا آگاهی از علم فقه و اصول برای اجتهاد کافی است؟ قطعاً کافی نیست؛ بلکه اجتهاد نیاز به تمرین و ممارست بسیار دارد. مجتهد باید هزاران مسئله را حل کرده باشد تا بتواند به طلبه در امر اجتهاد کمک نماید.
وسائل ـ وقتی به کار فقها نگاه میکنیم، میبینیم که درگیر سه عرصه میشوند؛ ابتدا دانش را به خدمت میگیرند و سپس از مهارتهای خود بهره میگیرند، گاهی این مهارتها برای اینکه فرد به اجتهاد برسد، تأثیر دارند و بعضی در طول زمان حاصل میشود. نکتهای که امام (ره) بهعنوان تفریع فروع بیان کرده، یک مهارت و یک فن اختصاصی است. البته پیشفرضها و حالات روحانی و انگیزههای شخصی هم در این بین وجود دارد.
اجتهاد دو معنا دارد: یک معنای آن، اصول ملکه است و معنای دیگر، کار اجتهادی که هر فرد انجام میدهد. وقتی به اجتهاد نظر میکنیم، از اولین کاری که مجتهد انجام میدهد و با مسئله برخورد میکند تا آن را حل میکند، تعریفی از اجتهاد وجود ندارد؛ بلکه فقط شکل کار ملاحظه میشود؛ بهعبارت دیگر، صورت خارجی کار بیان شده و برای رسیدن به پاسخ تلاش شده است و دیگر اجتهاد تعریف نمیشود.
در تعریف اجتهاد، یعنی در بحث اجتهاد و تقلید، شرایط به کمک میآید؛ در غیر این صورت، تعریف اجتهاد کمکی نمیکند. تعریف اینکه در هر مسئله فقهی، یک فقیه چهکار میکند تا آن مسئلهی پیشِرو را حل کند و چه مراحلی باید طی شود، کار سختی است.
وسائل ـ در حل هر مسئله فقهی، اینکه فقیه چه مراحلی را پشت سر میگذارد، آیا فقهای امامیه توسعهای داشتهاند؟
خیر، اگر هم توسعهای داشته باشند زیاد چشمگیر نبوده است.
وسائل ـ چرا؟
چون هیچوقت موضوع مورد مطالعهای نبوده است.
وسائل ـ اگر در دورههایی فقها نسبت به بعضی جوانب توجه پیدا کردهاند یا به این دلیل بوده که یک نوع فرع فقهی مانند بحث تقلید از میت مطرح شده است و یا یک شرایط اجتماعی پیش آمده است که مجبور بودند تا حد و مرزی را مشخص کنند.
در این زمینه که فقیه در هر مسئله فقهی چهکار میکند تا مسئلهی پیشِرو را حل کند، مرحوم وحید بهبهانی بهترین گزینه است؛ البته ایشان هم تعریفی ارائه نکردهاند.
وسائل ـ با نگاه دومی که از تعریف اجتهاد داریم، کاری که فقیه در حین حل مسئله میکند، گویا هیچ تقریری در ارتکاز فقها به وجود نیاورده است، چه آن زمان که این مسئله مورد مطالعه قرار گرفته و به آن توجه شده و چه قبل از آن؛ یعنی در زمان زراره هم وقتی به او مراجعه میکردند و او میخواست پاسخ دهد، اطلاعات علمی را که از منابع مقدس گرفته بود، در کنار مهارتهایی که در این مدت به خاطر انس با آیات و روایات و ذوق و سلیقهای که داشته کسب کرده بود، به کار میبرد.
قطعاً تقریرات بهمرور زمان اتفاق میافتد؛ ولی نمیتوان به اشخاص نسبت داد؛ ولی بدینصورت میتوان بیان کرد که در هر دوره، فقهای بزرگی بودهاند که بعضی از آنها در عصر معصوم قابل تأکید معصوم بودهاند.
وسائل ـ اما اینکه چطور مسئله را حل کرده مهم است. آیا میتوان آیتمها را استخراج کرده و نسبت داد که شیوه اجتهاد تغییر کرده است؟
خیر، روح اساسی اجتهاد، استخراج حکم شرعی از منابع است و این مسئله، یک موضوع کلی است و همه درباره آن اتفاق نظر دارند؛ اما چه جزئیاتی را بهکار میگیرند تا بیشتر منطبق بر واقع باشد و بیشتر به حکم واقعی (چه حکم واقعی اولی و چه حکم واقعی ثانوی) برسد، هر فقیهی قضاوت و دقت خود را دارد و اینگونه موفقتر است.
اصلاً چرا میگوییم صاحب جواهر و شیخ انصاری موفقترند؟ چون دستاوردهای هرکدام را دیدهایم. ممکن است در نتیجه بههم شبیه باشند؛ ولی فقه تنها نتایج نیست، شیوه استدلال نیز در تفقه بسیار مهم است. همان نتیجهای را که شیخ طوسی میگیرد، شیخ انصاری هم کسب میکند؛ اما فقاهت این دو نفر قابلمقایسه نیست، آنان قطعاً برابر نیستند و هرکدام به خودآگاهیهایی رسیدهاند./402/241/ح