vasael.ir

کد خبر: ۱۴۷۹۸
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۳ - 30 September 2019
یک استاد عرفان تبیین کرد؛

عاشورا؛ نمایشگاه گزاره‌های عرفانی

وسائل ـ حجت‌الاسلام دلیر با بیان‌ اینکه کربلا نمایشگاه گزاره‌های عرفانی است، گفت: حق نداریم با سلایق خودمان عاشورا و وقایع آن را تفسیر کنیم. منازل عرفانی در این جریان موج می‌زند و اگرنه هیچ یک از یاران نمی‌گفت از دست دادن جانم در راه سیدالشهداء(ع) شیرین است.

به گزارش خبرنگار وسائل، ابوعلی سینا در تعریف عرفان می گوید:«توجه مستمر درونى و انصراف فکرى به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفان‏است.»(1)رسیدن به چنین حالتى، آرزوى همه سالکان راه حق است. همت عالى آنان این است که همه حجاب‌هاى ظلمانى و نورانى عالم ملک و ملکوت را پشت سر نهند و با چشم دل، بدون واسطه، رخ زیباى یار را ببینند و خود را فداى او کنند.

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست‏ روزى رُخَش ببینم و تسلیم وى کنم‏

در مناجات شعبانیه، که زمزمه همه امامان بوده است، آمده است:

«اِلهى‏ وَ اَلْحِقْنى‏ بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خائِفاً مُراقِباً یا ذَااْلجَلالِ وَ الْاِکْرامِ؛(2) معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا نسبت به تو عارف گردم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم، اى دارنده جلالت و کرامت.»

این حالت عالى روحى در اثر تقواى الهى، پرهیز از گناهان، انجام وظایف و پیشرفت درسیر و سلوک اخلاقى پدید می ‏آید. سالار شهیدان در دعاى عرفه از خدا ‏می خواهد:

«اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى‏ اَخْشاکَ کَاَنّى‏ اَراکَ؛ (3) خدایا مرا در مرتبه‏اى از خوف از خودت قرار ده که گویا تو را می ‏بینم.»

جلوه های عرفان در کربلا:

1- وصال به حق:

آن امام همام و یاران او خود را به خدا نزدیک می دیدند تا جایی که از همه هستى خویش گذشتند و هر سختى و تلخى را به جان خریدند. هر چه در راه جانبازى و جهاد جلوتر می ‏رفتند، آثار شیرین این حالت عرفانى برایشان بیشتر جلوه ‏گر می ‏شد. در شب عاشورا پس از سخنان امام و اعلام وفادارى اصحاب، امام آنان را دعا کرد، سپس پرده از چشمان شان برداشت و آنان نعمت هاى بهشتى را که خدا عطای شان کرده بود دیدند و جایگاه خویش را شناختند.»(4)

همچنین پس از نماز ظهر عاشورا به آنان فرمود:

«یا کِرامُ هذِهِ الْجَنَّةُ فُتِحَتْ اَبْوابُها وَ اتَّصَلَتْ اَنْهارُها وَاینََعَتْ ثِمارُها وَ هَذا رَسُولُ اللَّهِ وَ الشُّهَداءُ الَّذینَ قُتِلوُا فى‏ سَبیلِ اللَّهِ یَتَوَقَّعُونَ قُدُومَکُمْ وَ یَتَباشَروُنَ بِکُمْ فَحاموُا عَنْ دینِ اللَّهِ وَ دینِ نَبیّهِ وَ ذُبُّوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ؛ اى بزرگواران! این بهشت است که دروازه ‏هایش به رویتان گشوده شده و رودهایش به هم پیوسته و میوه‏ هایش شیرین گشته است. رسول خدا(ص) و شهدایى که در راه خدا کشته شده‏ اند، منتظر ورود شما هستند تا خوش ‏آمد گویند، بنابراین از دین خدا و پیامبرش دفاع کنید و از ناموس پیامبر پاسدارى نمایید.»(5)

حماسه ‏سازان عارف کربلا آنچه را که دیگران در آینه نمی ‏دیدند، در خشت خام می ‏دیدند و بصیرت و عرفان شان پرده ‏هاى زمین و زمان را درنوردیده بود و بر بام دنیا گام نهاده، چنین مقام ارجمندى را در پرتو همراهى با حضرت اباعبداللَّه(ع) به دست آورده بودند:

زهیر بن‏ قین آن‏گاه که آهنگ میدان کرد، دست بر دوش امام نهاد و گفت: «اینک راه خویش را به نیکى یافته ‏ام و عارفانه قدم به میدان می ‏نهم و یقین دارم که به ملاقات نیاکان بی نظیر تو یعنى پیامبر و على و حسن و جعفر طیار و حمزه علیهم‏السلام می ‏شتابم.»(6)

حضرت علی ‏اکبر(ع) نیز یک بار از میدان برگشت و در ظاهر از امام طلب آب نمود ولى در واقع آب حیات می طلبید، امام به او فرمود: «پسرم، به میدان باز گرد که پس از اندکى جنگیدن، جدت محمد(ص) را ملاقات خواهى کرد و او چنان تو را سیراب خواهد کرد که پس از آن، هرگز تشنه نخواهى شد!»

پس از سخنان امام(ع) آن مجاهد عارف به صف دشمن زد و حماسه آفرید. در آن میان‏ منقذ بن‏ عروه، او را هدف قرار داد و بر زمین افکند، علی ‏اکبر در میان خاک و خون، فریاد برآورد: «پدر عزیزم، درود بر تو، این، جدم پیامبر است که بر تو سلام می فرستد و پیام می دهد که هر چه زودتر به سوى ما بشتاب!»(7)

راستى در عرفانگاه کربلا چه رخ داده است که پدر از پسر، پسر از پدر، برادر از برادر و خواهر از برادر، دل می کند و خود را تسلیم امواج بلا می ‏نماید؟ جز اینکه جملگى تصمیم گرفته ‏اند از آوردگاه نینوا به بارگاه «دَنى فَتَدلَّى» پر بکشند و با زبان حال و قال بگویند: تَرَکْتُ الْخَلقَ طُرّاً فى‏ رِضاکا وَ اَیْتَمْتُ الْعَیالَ لِکَنى اَراکا فَلَوْ قَطَّعْتَنى‏ اِرْباً فَاِربا لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلى‏ سِواکا!

تمامی مردمان را در راه رضایت تو ترک گفتم و عیالم یتیم گشت تا تو را ببینم اگر مرا قطعه قطعه کنی، دلم غیر از تو را نمی‌خواهد.(8)

همه عاشوراییان، مست جمال حسینى شدند و زیباترین سرود عاشقانه را پیام ‏آور کربلا، حضرت زینب(س)، در کوفه ابراز داشت. وقتى اهل بیت(ع) به عنوان اسراى جنگى وارد مجلس عبیداللَّه شدند، او با نخوت و غرور از حضرت زینب(ع) پرسید: خدا با خاندان تو چه کرد؟ دختر پیامبر با اطمینان و صلابت پاسخ داد: «ما رَأَیْتُ إلاَّ جَمیلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرزوُا اِلى‏ مَضاجِعِهِمْ ...؛(9) جز زیبایى ندیدم! این خیل (شهدا) کسانى هستند که خدا شهادت را برایشان مقرر کرده بود و آنان به مشهد خویش شتافتند.»

 

2. راز و نیاز با خدا:

دعا و عبادت، زیباترین حالتى است که انسان پیدا می کند و در خلوت انس خداى خویش می نشیند. از نظر قرآن مجید، هدف نهایى آفرینش محسوب می ‏شود؛«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدوُنِ؛(10) جن و انسان را نیافریدم جز آنکه مرا بپرستند.»

نیایش و پرستش خالصانه از ویژگی هاى دایمى امام حسین (ع) و یاران فداکار او بود. امام سجاد(ع)فرمود: «پدرم در شبانه‏ روز هزار رکعت نماز می خواند.»(11)

حضرت، در طول سفر، حتى در صبح و ظهر روز عاشورا نمازهاى واجب را همراه اصحابش به جماعت برگزار ‏کرد. عصر تاسوعا وقتى جنب و جوش دشمن را ملاحظه کرد، حضرت عباس(ع) را فرستاد تا از آنان خبر بیاورد، به او گفتند، قصد حمله دارند، امام برادر را به سوى عمر سعد فرستاد تا از او مهلت بگیرد جنگ را به فردا موکول کند تا یک شب دیگر به درگاه خدا عبادت کنند، آنگاه فرمود:

«خدا می داند که نماز، قرائت قرآن و دعا و استغفار را دوست ‏دارم.»(12)

شب عاشورا تا صبح، مشغول نماز و دعا و استغفار و مناجات و تلاوت قرآن بودند.(13)

حضرت مسلم(ع) هنگام عزیمت به سوى کوفه، براى وداع به مسجد النبى رفت و دو رکعت نماز به جاى آورد.(14) درباره یکى دیگر از شهدا به نام «سوید بن‏ عمر» نوشته ‏اند:«انسانى شریف و پر نماز بود.»(15) حبیب بن‏ مظاهر عصر تاسوعا خطاب به نیروهاى یزید گفت: «چه بد گروهى هستید؛ فرداى رستاخیز در حالى به پیشگاه خدا حضور می ‏یابید که نسل و عترت پیامبرش را کشته ‏اید؛ کسانى که عابدان این دیار و نماز شب‏ خوان و ذاکر خدا بودند.»(16)

به شهادت تاریخ و احادیث، امام حسین(ع) بیشترین محبت و شیفتگى را نسبت به خداوند داشت. وجودش سرشار از محبت خدا بود. از میان آن همه حالات، داستان ها و روایات و اخبار، یک جمله براى ما کافى است، که از مهم ترین قسمت هاى مناجات او در عصر عرفه در صحراى عرفات با خداى خویش است:

«متى غبتَ حتى تحتاج الى دلیل یدلُّ علیک و متى بعدتَ حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک، عمیت عینٌ لا تراک علیها رقیباً و خسرت صفقة عبد لم تجعل لَهُ من حبک نصیبا؛ تو کی از نظر پنهانی تا به دلیل و برهان محتاج باشی و کی از ما دور شدی تا آثار و مخلوقات، ما را به تو نزدیک سازد؟! کور باد چشمی که تو را نمی‌بیند، با آن که همیشه تو مراقب و همنشین او هستی. در زیان باد بنده‌ای که نصیبی از عشق و محبت نیافت.(17)

کى رفته‏ اى ز دل که تمنا کنم تو را کى رفت ه‏اى ز دیده که پیدا کنم تو را

امام حسین(ع) همچون دیگر پیشوایان اسلام، با آن‏ همه عشق و محبت به ذات اقدس ربوبى، بیشترین احساس ابهت و جلال و جمال و عظمت نسبت به پروردگار متعال را در وجود خود داشت که در موارد گونه‏ گون تجلى و بروز می کرد. امام تا لحظه شهادت، ارتباط ناگسستنى و عشق سوزان به محبوب واقعى خود را به همراه داشت.

در روز شهادت هر چه به زوال ظهر نزدیک می گردید و ساعات بحرانى جبهه کربلا نزدیک‏ تر می ‏شد، آن عاشق دلباخته با سپرى شدن ساعات فراق و نزدیک شدن وعدة وصل، قیافه ‏اش مصمم‏ تر، رنگ او برافروخته‏ تر، سیمایش گلگون‏ تر و چهره ‏اش شکفته‏ تر می گردید و شور مخصوصى در امام دیده می شد.(18)

امام حسین در لحظه شهادت تبسم بر لبان خود داشت و خندان و شاداب بود. او آرام و شاد و بشاش و متبسم و خندان بود. شمر سر او را می ‏برید اما وى چون گل شکفته بود(19) چرا که وظیفه خود را به انجام رسانیده و اینک در آستانه وصال با معبود و معشوق و محبوب خویش است. آرى این است نتیجه عشق و معرفت به پروردگار، و این است نتیجه ادای تکلیف و انجام مسؤولیت و وظیفه. آرامش خاطر و سکون و طمأنینه، حاصل ارزشمند انجام تکلیف است، و چه موهبتى از این ارزشمندتر.

پیامبر اسلام(ص) درباره اصحاب امام حسین(ع)، آن عاشقان کوى دوست و شیفتگان وصال یار فرموده بود:« لا یجدون الم مس الحدید؛(20) آنان درد و رنج اصابت اسلحه آهن را نمى‏یابند». چگونه می ‏شود نیزه و خنجر به بدنى فرو رود و بیرون کشیده شود و خون جارى گردد اما احساس سوزش و درد در میان نباشد؟

پاسخ این است که اینان چنان شیفته و دلباخته کوى دوست و راهى به سوى آن دیار بودند که سر از پا نمی شناخته، برخورد با سلاح ‏هاى گوناگون را به چیزى نمی گرفتند و کوچک‏ترین اعتنائی به آن نداشتند. چنان در راه اداى تکلیف و انجام وظیفه اسلامى و انسانى خود سرمست موفقیت و کامیابى بودند که به هیچ چیز دیگر نمی ‏اندیشیدند. وقتی یاران و اصحاب امام(ع) چنین بودند، خود آن وجود سرشار و آن مصداق بارز «والذین آمنوا اشد حبا (21) للّه» چگونه بود؟

 

3. تجلی رضا به قضا:

در مقامات و مراحل عرفانی و سلوک، رسیدن به مقام «رضا» دشوار و ارجمند است. به راستی که حسین بن علی(ع) در میان آنان - که یکی به درد یا درمان و یکی به وصل یا هجران می اندیشید و آن را می پسندید - «آنچه را جانان پسندد» می پسندید. کربلا تجلی گاه رضای انسان به قضای خدا بود. حضرت در واپسین لحظات حیات در قتلگاه، زمزمه می کرد: «الهی رضی بقضائک».

این مرحله از عرفان؛ یعنی خود را هیچ ندیدن و جز خدا ندیدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندی نداشتن. در آغاز حرکت از مکه به سوی کوفه نیز فرموده: «رضا الله رضانا اهل البیت ؛رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است».(22)

حضرت با مجاهدت، ریاضت و زهدورزى خالصانه به مقام رضا رسیده بود. این مقام درتمامی برخوردهاى حضرت با دشمن ظهور و بروز پیدا می کرد و کوفیان را نهیب می‏زد که شما کسانى هستید که رضایت و خواسته‏ هاى دل خویش را بر رضاى الهى ترجیح‏ داده ‏اید: «لا افلح قوم آثروا مرضاة انفسهم على مرضاة الخالق؛ (23) رستگار نخواهند شد قومى که رضایت خود را بر رضایت خداوند ترجیح دهند».

... هیچ یک از پیشامدهاى تلخ ظاهرى، خللى در ارادۀ مصمم حضرت در ادامه حرکت پدید نیاورد و با دلى راضى به پیشواز حوادث مى‏رفت. آن گاه که فرزدق ایشان را از اوضاع کوفه خبرداد در جواب فرمود:

«همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضاى الهى بر چیزى نازل شود که دوست داریم و می ‏پسندیم، خدا را بر نعمت‏ هایش سپاس می ‏گوییم اما اگر قضاى الهى میان ما و امیدمان فاصله انداخت، باز از کسى که نیتش حق و شیوه ‏اش تقوا باشد دور نیست». (24)

این کلام امام(ع) در مدینه در وقت وداع با قبر جدش رسول خدا هم اعلام شد: «اسئلک...ما اخترتَ مِن أمرى هذا ما هو لک رضى؛ خدایا! از تو درخواست دارم آنچه را مایة خشنودی توست، برایم برگزینی.»(25)

این خصلت حضرت در همراهانش نیز ظهور و بروز کامل داشت. حضرت زینب در مجلس ابن زیاد آن گاه که والى مغرور کوفه او را مورد طعن و خطاب قرار داد که: «چگونه دیدى رفتارى را که خدا با برادرت نمود؟»فرمود:«ما رأیتُ الا جمیلاً؛ غیر از خوبى و جمال چیزى ندیدم». (26)

این برخورد از سر رضایت و عاشقانه، فضاى مجلس را علیه ابن زیاد دگرگون نمود و او را زمین گیر کرد.

وقتى انسان به عظمت صفات و اسمای الهى پى ببرد، بهت زده می شود و در آن وادى، پاى عقل را چوبین دیده، در حرارت تمنا و خیرگى تماشا به یکباره می سوزد، پس طبعاً اراده ‏اى که در این آتش صیقلى می شود، شکست ‏ناپذیر است. نه رهبر عاشورا و نه هیچ یک از اهل‏ بیت و اصحاب با آن همه صحنه ‏هاى دلخراش و فشارهاى سخت درونى و بیرونى از پاى در نیامدند و زبان اعتراض نگشودند. درک این حقیقت و این حالت، درک مشکلى است، از آن جهت که عقل آدمى جز حیرت و شگفتى در این باره به چیزى نمی رسد و در مقابل حرکات اعجاب‏ آمیز سیدالشهدا زانوى تسلیم و عجز بر زمین مى‏زند. امام زین ‏العابدین در وصف این ویژگى در عمه خویش می فرماید:

«در سفر اسارت از کوفه تا شام، بارها شاهد بودم که عمه ‏ام زینب غذاى خود را بین کودکان تقسیم می نمود و خود از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته می خواند، در ایام سفر هیچ‏ گاه نماز شب او ترک نشد». (27)

 

یک استاد عرفان بیان کردعاشورا نمایشگاه گزاره‌های عرفانی است

 

قیام امام حسین(ع) صرفا جریانی نبود که به واقعه کربلا محدود شده باشد. از هر طرف که به آن نگاه کنیم درس و پیامی برای همه اعصار دارد، اما شاید یکی از متجلی ترین مولفه‌ها در عاشورا، بُعد عرفانی آن باشد. قدم به قدم این جریان آیینه تمام نمای عرفانی است که امام حسین(ع) با عملکرد خود و یارانش رقم زد، از زمان حرکت حضرت تا زمانی که مظلومانه به شهادت رسید.

از این رو و در بررسی ابعاد عرفانی عاشورای حسینی با حجت الاسلام «بهرام دلیر نقده ای»، استاد عرفان و عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت و گویی ارائه شده است که در راستاری موضوع مطرح شده تقدیم می گردد:

 

عرفان در واقعه عاشورا و رقم زدن این تصویر تاریخی از عشق و حماسه، چه نقش و جایگاهی دارد؟

 آنچه که در دشت کربلا اتفاق افتاد به نوعی نمایشگاه گزاره‌های عرفانی است. حافظ در ابیاتی سروده است: «در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا/سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت». این شعر نمایی از مظلومیت امام حسین(ع) است که در اوج مرتبه عرفانی که داشت چنین با قساوت و مظلومیت در واقعه عاشورا به شهادت رسید.

در واقعه عاشورا، ابعاد مختلفی از مباحث عرفانی نظیر بحث ولایت، توحید، اسماء الله و انسان کامل را شاهد هستیم، همچنین لقاء الله و فانی فی الله نیز مطرح است. امام حسین(ع)، امام عرفان است و حرکت سیدالشهداء(ع) از اول تا آخر اگرچه در ظاهر، سفری طبیعی است اما در باطن یک سفر عرفانی است با این وجود باید توجه کنیم که اصل در تفسیر واقعه عاشورا، سخن معصوم(ع) و حقایق تاریخی است و حق نداریم با سلایق خودمان عاشورا و وقایع آن را تفسیر کنیم.

 

توجه به رویکردهای عرفانی در واقعه عاشورا ذیل عزاداری ها عموما مساله ای گذرا بوده است، یعنی کمتر اشاره ای به طور مستقیم به ابعاد عرفانی این جریان شده است، حتی از نظر تاریخی نیز ظاهرا چنین شرایطی بر مجالس ذکر مصیبت اهل بیت(ع) حاکم بوده است، در این مورد تحلیل تان چیست؟

در دوره قاجار فقط اشک و آه در مجالس عزاداری وجود داشت یا تفسیر حال امام حسین(ع) بود، اما در زمانه ما شرایط به گونه ای دیگر رقم خورده و گروه‌ها و گرایش‌های مختلف بعضا تفسیر به رای داشته و هر کسی به سلیقه خودش در مورد واقعه عاشورا صحبت می‌کند در حالی که امام حسین(ع)، امام معنویت بود. حسین بن علی(ع)، اسلام مجسم است و هر تفسیری که با موازین اسلام ناخوانا و ناهمسو باشد، قطعاً عاشورایی نیست.

 

اگر بخواهیم به صورت مصداقی ابعاد عرفانی آنچه که در دشت کربلا اتفاق افتاد را بررسی کنیم، چه مصادیقی را ذکر می کنید؟

یکی از مباحثی که در عرفان مطرح می‌شود، بحث فنا است یعنی همه عارفان بالله و سالکان الی الله ،نهایت تلاش شان این است که به خدا برسند. عاشورای حضرت حسین بن علی(ع) و یارانش غرق در حب پروردگار است.

شب عاشورا یک شب تماشایی است. حضرت امیر(ع) در وصایایی که به کمیل دارد، می‌فرماید: «مامِنْ حَرَکةٍ الَّا وَانْتَ مُحْتاجٌ فیها الی مَعْرِفَةٍ» (هیچ حرکتی نیست مگر آنکه در آن نیاز به شناخت داشته باشیم).

 

شب عاشورا سرشار از شناخت است. شب عاشورا مشخص شد که فرداروز، قدرت و ثروت و حکومتی در کار نیست و به بیان دیگر فردا روز شهادت است. نکته جالب اینکه زمانی که امام حسین(ع) فرمود: بیعت خود را از شما برداشتم، یارانش پاسخ دادند: اگر هفتاد بار کشته شویم، آتش مان بزنند و خاکسترمان کنند و خاکسترها را به هوا پخش کنند و دوباره زنده شویم باز هم جانمان را فدای تو می کنیم.

عرفان بالاتر از این نیست که وقتی می دانند به شهادت می رسند و دیگر در این دنیا نیستند، باز هم از جان گذشته و پای کار می مانند. عرفان در جریان عاشورا در قالب معرفت و شناخت متجلی می شود. حُر و رویکردی که اتخاذ کرد یک منزل از منزل های عرفان عملی بود.

در عرفان عملی صد منزل داریم، گاهی هم می گویند هزار و صد منزل اما آنچه که هست اینکه: یک قدم در خویشتن نِه و آن دگر در کوی دوست.

شخصیتی مثل حُر، در منزل اول عرفان عملی، سرافکنده و پشیمان به خیمه امام حسین(ع) می آید و چنان سرافکنده وارد می شود که حضرت(ع) می فرماید: سرت را بالا بگیر. سیدالشهدا(ع) با آغوش باز او را پذیرا می شود. در اینجا تجلی نام غفاریت پروردگار را در رفتار سیدالشهداء(ع) می بینیم، حضرت(ع) اصلا به روی خود نمی آورد که تو چنین کردی و راه را بر من بستی. با آغوش باز پذیرا می شود. پروردگار عالم نیز چنین است درب توبه اش به روی بندگان باز است و هرگز بنده اش را به خاطر گناهان از درگاهش نمی راند.

 

 چه ابعاد و منازل عرفانی دیگری در واقعه کربلا مشهود است؟

یکی از منازل عرفانی بصیرت است. بصیرت در میان یاران امام حسین(ع) کاملا مشهود است. همه می دانند حق و باطل چیست و اینجا نه بحث تطمیع است و نه بحث تهدید. آنها پای حسین(ع) ماندند در حالی که می دانند قطعاً در این معامله جان خود را از دست می دهند اما جز شهادت هم از خیمه گاه حضرت(ع) انتظاری ندارند. اصلا آمدند تا در راه او شهید شوند.

بنابراین تصور می کنم که بحث های عاشورایی عموما به سلیقه مطرح می شود، در حالی که اگر نگاهی به خطبه ها، مباحث و گفت وگوهای حضرت با یاران بیندازیم به وضوح می‌توانیم این ابعاد عرفانی را مشاهده کنیم؛ اما متاسفانه رویکرد ما به گونه ای شکل گرفته که گاهی شمشیر به دست امام حسین(ع) داده ایم و به گونه ای رفتار کردیم که گویا امام حسین(ع) در حال جنگ است در صورتی که امام حسین(ع) دنبال جنگ و کشتار نبود و حتی آخرین روزها فرمود: بگذارید به مدینه بازگردم.

حال توجه داشته باشیم که این قبیل مباحث ذیل معرفت دینی مطرح می شود که خود به دو شاخه نص و ظاهر تقسیم می شود. نص یعنی تصریح و شفافیت، نمی توان در مورد نص گفت: نظر من چنین است و چنان. اما از ظاهر معانی متعددی را می توان برداشت کرد، به نظر من مواضع امام حسین(ع) از هنگام حرکت تا مکه و از مکه به سوی کربلا شفاف است، حضرت(ع) حتی زمان حضور در مکه هم نمی خواست که از شهر خارج شود منتهی خود فرمود که آنها جای امنی نگذاشته‌اند و اگر قرار است که حرمت خانه خدا با ریختن خون من از بین برود من نمی خواهم چنین شود، اگر مکه را امن می کردند اگر مدینه را امن می کردند، می ماندم.

 

بنابراین جایی نمانده بود که حضرت سیدالشهداء(ع) در امان باشد و با وجودی که می دانست این مسیر به شهادت ختم می شود برای احیای دین از جان و هستی گذشت؟

بله، در قلمرو جغرافیایی یزید جای امنی باقی نمانده بود. وقتی هم وارد کربلا می شوند، می‌فرماید من به نامه های شما پاسخ دادم و آمدم (به روایتی تا هجده هزار نامه نوشتند). بنابراین معتقدم وجود مقدس حضرت حسین بن علی(ع) و حرکت شان به سوی کربلا، لحظه لحظه سرشار از عرفان بود، منازل عرفانی در این جریان موج می زند، که اگر موجب نمی زند هیچ یک نمی گفتند که از دست دادن جانم در راه تو شیرین است./504/241/ح

 

1. عرفان و حماسه، آیت ‏اللَّه جوادى آملى، ص‏35، نشر رجاء، 1372، به نقل از نمط نهم اشارات و تنبیهات.

2. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

3. همان، دعاى عرفه.

4. مقتل الحسین، مقرّم، ص‏261، بصیرتى، قم، 1394ق.

5. همان، ص‏304.

6. همان، ص‏306.

7. لهوف، ص‏166، 167.

8. جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملى، ص‏11 مقدمه، تهران، 1347. (همه مردم را در راه خشنودى تو ترک گفتم، و خانواده‏ام را رها کردم تا تو را بینم، اگر مرا قطعه قطعه کنى، باز هم دلم به سوى دیگرى مشتاق نخواهد شد.)

9. نفس المهموم، ص‏371.

10. سوره ذاریات، آیه 56.

11. بحارالانوار، مجلسى، ج‏44، ص‏196.

12. مقتل، ابومخنف، ص‏106.

13. همان، ص‏112.

14. الفتوح، ص‏53.

15. لهوف، ص‏165.

16. مقتل، ابومخنف، ص‏105.

17. مفاتیح الجنان، بخشى از دعاى امام حسین(ع) در روز عرفه.

18. بحارالانوار، ج 44، ص 297

19. کنوز السعادة و رموز الشهاده، تألیف علامه حاج میرزا محمد رفیع نظام العلماء، چاپ 1322 ه.ق، تبریز، ص 150 151.

20. بحار الانوار، ج45، ص 80

21. بقره(2) آیه 165

22. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 328.

23. مقتل الحسین، خوارزمى، ج‏1، ص‏239، بحارالانوار، ج‏44، ص‏383.

24. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص‏336.

25. همان، ص‏328.

26. بحارالانوار، ج‏45، ص‏116.

27. زینب کبرا، اسماعیل منصورى، نشر آیه، ص 38.

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۶ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۰:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۲۲:۰۷
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۵۲
غروب آفتاب
۱۹:۴۶:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۰۴:۴۵