vasael.ir

کد خبر: ۱۴۶۳۹
تاریخ انتشار: ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۲ - 18 September 2019

سبک‌های زندگی؛ مؤثرترين عامل بر افزايش روابط دختر و پسر

وسائل - یکی از مسائل مهم اجتماعی در سال‌های اخیر، مسئله روابط دختر و پسر است. درباره این پدیده، مانند بسیاری پدیده‌های اجتماعی دیگر، دیدگاه‌های متفاوت وگاه متضادی وجود دارد که می‌توان تا حد زیادی آن‌ها را تیپ‌بندی کرد.

به گزارش خبرنگار وسائل، پدیده های چون تأخیر دسبک‌هاي زندگي؛ مؤثرترين عامل بر افزايش روابط دختر و پسرر سن ازدواج،‌ گرایش به مد،‌ هسته‌ای‌تر شدن خانواده‌ها،‌ و روحیه فردگرایی در سال‌های اخیر، باعث شده است که روابط دختر و پسر گسترش یابد.

برداشت عمومی افراد جامعه ایرانی نیز، گسترش روابط دختر و پسر در ایران و نزدیک شدن الگوی آن به الگوی دوستی‌های میان دو جنس در کشور غربی را تأیید می‌کند. در پژوهشی که در آن از 1200 پدر و مادر تهرانی نمونه‌گیری شده است،‌ چنین به دست می‌آید که 88 درصد از والدین معتقدند روابط دختر و پسر نسبت به سال‌های گذشته افزایش یافته است. پدران و مادران جوان (تا 40 سال) بیشتر به شیوع این پدیده اعتقاد داشتند. 


عوامل و دلایل افزایش روابط دختر و پسر

در بررسی عوامل ایجاد و یا افزایش روابط دختر و پسر در ایران، می‌‌توان به برخی زمینه‌ها و عواملی اشاره کرد که در افزایش و یا ایجاد برخی آسیب‌های اجتماعی دیگر مانند طلاق نیز مؤثر هستند. عوامل به دو سطح خرد و کلان تقسیم می‌شود، در سطح خرد، ویژگی‌های پسران و دخترانی تبیین می‌گردد که بیشتر درگیر روابط دختر و پسر هستند و در سطح کلان به عوامل ساختاری و تغییرات اجتماعی که زمینه‌ساز ایجاد و افزایش الگوهای جدید روابط دختر و پسر هستند مورد بررسی قرار می‌گیرد.

بدیهی است که توجه همزمان به دو سطح خرد و کلان، به تحلیل دقیق‌تر این موضوع و در نتیجه مدیریت بهتر آن می‌انجامد. با این وصف مطالعه پژوهش‌ها و آثار اندکی که درباره این موضوع انجام گرفته و یا منتشر شده است،‌ نشان می‌دهد سهم رویکردهای خرد به مراتب بیشتر از رویکردهای ساختاری و کلان بوده است.


در این قسمت عوامل افزایش روابط دختر و پسر، با تأکید بر ساختارهای کلان اجتماعی بررسی می‌شود.

1- تسهیل روابط دختر و پسر: یکی از تغییرات مهمی که در الگوی زندگی مردم ایران به خصوص در کلان شهرها صورت گرفته است، سهولت روابط دختران و پسران در سال‌های اخیر است. از جمله مظاهر این سهولت، کثرت و توسعه اماکنی است که اساساً برای بهره‌مندی نسل جوان ایجاد شده‌اند و یا نسل جوان بیشترین بهره‌گیری را از آن‌ها دارند. دانشگاه‌ها، سینماها، ‌فرهنگسراها،‌ پارک‌ها، کافی‌شاپ‌ها و کافی‌نت‌ها اماکنی هستند که در آن‌ها ارتباط حضوری دختران و پسران به شدت تسهیل شده است. الگوی طراحی برخی از این اماکن، به توسعه روابط دختر و پسر دامن می‌زند.

ویژگی عمده اماکن اجتماعی مدرن آن است که حضور جوانان در آن‌ها بر اساس ویژگی‌ها و هویت فردی آنان می‌باشد؛ ‌به این معنا که خانواده، ‌فامیل و یا مرجعیت‌های دیگری که در گذشته روابط و کنش‌های جوانان را در اجتماع هدایت،‌ همراهی و یا کنترل می‌کردند، از همراهی جوانان باز می‌مانند.

برخی پژوهش‌ها بیانگر آن است که دو سوم افراد دارای رابطه از طریق ملاقات حضوری و ارتباط کلامی با یکدیگر رابطه برقرار کرده‌اند. حدود چهل درصد از افراد دارای رابطه، اولین ارتباط را در خیابان با یکدیگر برقرار کرده‌اند. 15 درصد در میهمانی‌ها، 15 درصد در دانشگاه‌ها و 12 درصد در پارک‌ها به این رابطه اقدام کرده‌اند.

2- توسعه وسایل ارتباط جمعی: از جمله مهم‌ترین عوامل تغییرات اجتماعی در جوامع مدرن، رسانه‌ها و وسایل ارتباط جمعی هستند. در سال‌های گذشته توسعه وسایل ارتباط جمعی به‌خصوص تلفن همراه و اینترنت، حجم و کیفیت روابط انسانی را تحت تأثیر خود قرار داده است.

اکثر استفاده‌کنندگان از اینترنت در ایران را جوانان تشکیل می‌دهند و حجم بالایی از مشترکان تلفن همراه، جوانان هستند. گرچه اطلاعات دقیقی از کیفیت استفاده جوانان از این وسایل نداریم، اما برخی شواهد و آمارها نشان می‌دهد جوانان در موارد غیر ضروری از این وسیله استفاده می‌کنند. توسعه امکانات در فضاهای مجازی برای گفت و گو،‌ دوست‌یابی و انتقال اخبار و اطلاعات، هر چند می‌تواند کارکردهای مثبت بسیاری داشته باشد، اما به دلیل فقدان زیرساخت‌های فرهنگی و وجود برخی زمینه‌های اجتماعی، غالباً ‌به فضایی برای اتلاف اوقات فراغت تبدیل شده است و به شلختگی این روابط در فضای مجازی دامن می‌زند. شاید مهم‌‌ترین اقبال جوانان ایرانی به این دو وسیله، قابلیت عمده آن‌ها در امکان بروز «فردیت» است. هویت مجازی افراد در فضای مجازی، ‌امکان هنجارشکنی‌ها و تجربه کردن‌ها را بدون پذیرش تبعات اجتماعی ایجاد می‌کند.

3- تغییر در گروه‌های مرجع جوانان: یکی از عناصر مهم هویت‌بخشی به یک گروه یا یک طبقه اجتماعی، مرجعیت‌ها و مراکز ثقل اقتدار برای افراد و اعضاء آن گروه یا طبقه است. مرجعیت‌ها افراد یا گروه‌هایی هستند که گروه‌های وابسته، هنجارها و ارزش‌های خویش را از آنان می‌گیرند و تلاش می‌کنند خود را با آن هنجارها تطبیق دهند.

اگر بپذیریم در گذشته عمده‌ترین مرجعیت‌های جوانان خانواده، روحانیت و معلمان بودند، امروزه این مرجعیت‌ها در میان جوانان، به خصوص جوانانی که با جنس مخالف خود ارتباط دارند، روز به روز کاهش می‌یابد، به گونه‌ای که جایگاه برخی از آنان، از مرجعیت‌ مثبت به مرجعیت‌ منفی تنزل می‌یابد. بدیهی است نفی یک مرجعیت به معنای جایگزینی مرجعیت‌های دیگر است.

سیر تغییر مرجعیت گواه آن است که به تدریج مرجعیت‌های بیگانه و سازگار با نظام سلطه سرمایه‌داری جایگزین مرجعیت‌های سنتی خواهند شد. از جمله مهم‌ترین آموزه‌های مرجعیت‌های جدید، دامن زدن به روابط آزاد دختران و پسران است.

4- بالا رفتن سن ازدواج: از جمله پیامدها و نشانه‌های مدرنیته و صنعتی شدن جوامع، بالا رفتن سن ازدواج است. در کشورهای توسعه یافته و یا در حال توسعه، فاصله بلوغ جنسی و بلوغ اجتماعی،‌ آموزش عالی،‌ تأخیر در استقلال اقتصادی جوانان، ‌کاهش حمایت خانواده‌ها از فرزندان پس از ازدواج موجب تأخیر سن ازدواج شده است.

از طرف دیگر برخی عوامل بومی نیز در سال‌های اخیر سن ازدواج را افزایش می‌دهد. یکی از مهم‌ترین آن‌ها، عوامل جمعیت‌شناختی و نوسان‌های رشد جمعیت است که به مضیقه ازدواج در سال‌های گذشته منجر شد.در خلال سال‌های 1355 تا 1365 رشد جمعیت در ایران حدود 9/3 درصد بود که با اعمال سیاست‌های کنترل جمعیت، از سال 1370 تا 1375 به 5/1 درصد رسید.

از آنجا که میانگین سن ازدواج در مردان حدود 4 سال بیش از زنان است دخترانی که در فاصله سال‌های 55 تا 65 متولد شدند، به دلیل نبودن این تعداد پسر در سال‌های قبل از 55، در مضیقه ازدواج قرار گرفتند. آمار دختران مجرد بالای 22 سال  چنین وضعیتی را تأیید می‌کند. بدیهی است بالا رفتن سن ازدواج به معنای تأخیر در پاسخ‌ گفتن به نیازهای عاطفی و غریزی است. از آنجا که نیروی جنسی و نیازهای عاطفی و احساسی از قوی‌ترین قوای انسانی به خصوص در ایام جوانی  هستند،‌ طبیعی است خروج از قالب‌های مشروع و قانونی در ارضاء عواطف و نیازها افزایش یابد.

از سوی دیگر مضیقه ازدواج برای دختران در سال‌های گذشته،‌ باعث شده است بسیاری از دختران روابط دختر و پسر را واسطه‌ای برای ازدواج و انتخاب همسر بدانند. بسیاری از دخترانی که به مشاوران مراجعه می‌کنند، این سؤال را می‌پرسند که آیا روابط دختر و پسر، راه‌کار مناسبی برای انتخاب همسر است؟بنا بر گزارش برخی پژوهش‌ها، حدود 44 درصد دختران هدف اصلی خود را از رابطه با جنس مخالف، ازدواج و انتخاب همسر ذکر کرده‌اند، در حالی‌که 25 درصد پسران چنین ادعایی را داشته‌اند.

اگر نوسانات رشد جمعیت را عامل مؤثری در افزایش یا کاهش روابط دختر و پسر بدانیم، ‌می‌توانیم پیش‌بینی کنیم در سال‌های 88 تا 95 به دلیل اینکه مضیقه ازدواج بیشتر برای پسران آماده ازدواج مطرح است، در حجم و الگوی روابط دختر و پسر تغییراتی صورت بگیرد.

اما از سوی دیگر نسلی که در گذشته، بیشترین روابط میان دو جنس را تجربه کرده است، در سال‌های پیش رو، نسل همسران جوان را تشکیل می‌دهد. در کنار خانواده‌های جوان موجود که  روابط دختر و پسر را تجربه کرده‌اند،‌ حجم فراوانی از دختران مجرد و زنان بیوه وجود دارند. این امر به معنای تداوم تعلق خاطر عاطفی خانواده،‌ به بیرون از نهاد خانواده است. به این معنا که حجم به بالایی از روابط میان دختر و پسر را با توسعه مفهوم جوانی و مفاهیم دختر و پسر در میان زوج‌های جوان، ‌پیش‌رو خواهیم داشت. بالا رفتن آمار طلاق و بزه‌های اخلاقی نیز از پیامدهای اینگونه روابط است.

5- حاکمیت روحیه فردگرایی: اگر روابط دختر و پسر را پدیده‌ای مدرن بدانیم، بیش از آنکه  مظاهر و تجلیات مدرنیته را مورد توجه قرار دهیم،‌ باید نگاه خود را به انگاره‌ها و فرهنگ‌هایی معطوف کنیم که به تدریج با غلبه و توسعه مدرنیته در کشور ما،‌ توسعه می‌یابند. از جمله ویژگی‌های فرهنگ مدرن، تأکید بر فردگرایی است. فردگرایی که بر محوریت فرد در بهره‌مندی از حقوق اساسی و حقوق شهروندی تأکید می‌کند، در کنار مفاهیم دیگری چون سکولاریسم،‌ لیبرالیسم و اومانیسم تبلیغ می‌شود.

به علاوه، در جوامع مدرن یا در حال گذار به سوی مدرنیته، فردگرایی وصف کنش‌های افراد جامعه محسوب می‌شود. میل به استقلال، برنامه‌ریزی برای آینده فردی و ترسیم آرمان‌های فردی،‌ بخشی از مظاهر حاکمیت روحیه فردگرایی است. تأکید بر حقوق و آزادی‌های فردی، مهم‌ترین مطالبه جوانان می‌باشد. بر این اساس، ازدواج دوره‌ای ایده‌آل و مرحله‌ای از کمال و پیشرفت در زندگی محسوب نمی‌شود، زیرا جوانان برای تغییر وضعیت و تغییر انتخاب اهمیت ویژه‌ای قائل هستند.

برخی خرده‌فرهنگ‌ها‌ و سبک‌های زندگی نیز به رفتارهای فردگرایانه در جوامع متأخر دامن می‌زند. از طرف دیگر تمایل به متفاوت بودن،‌ دیده شدن،‌ انتخاب کردن،‌ به روز بودن و برخی مفاهیم بنیادی‌تر مانند کالایی شدن روابط جنسی،‌ موجب می‌شود دوستی‌ها و روابط پیش از ازدواج، اشکال جدیدی از خانواده را در کشورهای در حال توسعه رقم زند.

تغییر نگاه به ازدواج و تشکیل خانواده، به خصوص از نیمه دوم قرن بیستم به بعد از ویژگی‌های جوامع مدرن است. در گذشته مجموعه‌ای از نیازها و اهداف مانند نیازهای عاطفی، نیازهای غریزی، میل به ‌ بقاء نسل و به دست آوردن پایگاه اجتماعی، موجب پدید آمدن نهاد خانواده و اقدام به ازدواج می‌شد و تأکید بر دو عنصر تعهد طرفینی و قداست نهاد خانواده، از ویژگی‌های دیگر خانواده محسوب می‌گردید.

افزایش روحیه فردگرایی و آرمان‌های فردگرایانه،‌ خانواده را به صورت یکی از امکان‌های فرارویی مطرح می‌کند که حتی‌المقدور از تعهداتی که فردیت فرد را محدود می‌نماید،‌ خالی است؛‌ به این معنا که طرفین می‌پذیرند این انتخاب، راه را بر انتخاب‌های دیگر نمی‌بندد و پایان عمر یک خانواده تا زمانی است که یکی از طرفین، انتخاب جدیدی نکرده باشد. به همین دلیل روابط میان دو جنس از شکل و قالب‌های محدود کننده قانونی آن خارج شده و به صورت نوعی رابطه عرفی ظاهر می‌شود.

اگرچه این ویژگی‌ها مخصوص کشورهای توسعه‌ یافته و به‌خصوص آمریکاست، اما مطالعه وضعیت جوانان در اکثر کشورهای جهان نشان می‌دهد این فرهنگ به دلیل وجود وسایل ارتباط جمعی از قبیل ماهواره و اینترنت، فراگیر خواهد شد. 

در جامعه ما، این وضعیت تا حد زیادی پیچیده‌ است. تنوعات فرهنگی کشور که گاه منشاء اقتصادی، قومی و ‌اقلیمی دارند، ما را از تعمیم ویژگی‌های یک خرده فرهنگ به سایر خرده‌فرهنگ‌ها باز می‌دارد. از سوی دیگر برخی نهادها از جمله مذهب، خانواده و‌ قانون نیز در برابر اشاعه فرهنگ افراطی فردگرایی و مظاهر آن در روابط دختر و پسر مقاومت می‌کنند. ارزشمندی نهاد خانواده، روابط فامیلی و ارزش‌های اخلاقی در کنار حمایت مذهب و قانون از روابط و تعهدات متقابل میان زوجین،‌ موجب شده است که اکثرجوانان هنوز ازدواج را مرحله‌ای تکاملی از دوران حیات اجتماعی افراد بدانند.

از سوی دیگر،‌ تربیت فرزندان بر اساس روحیات فردگرایانه، و ظهور اینگونه رفتارهای در سایر ساحت‌های حیات اجتماعی ایرانیان، از جمله رفتارهای اقتصادی، گواه آن است که به تدریج رفتارها و روحیات فردگرایانه درحال گسترش است، و دیر یا زود اخلاق و نهاد خانواده را تهدید خواهد کرد. افزایش هنجارشکنی‌ها در میان افراد متأهل از رسوخ روحیات فردگرایانه در حوزه اخلاقیات و خانواده حکایت دارد؛ از طرف دیگر مظاهر فردگرایانه‌ای مانند تمایل به آزاد شدن از قید و بندهای خانواده و گرایش به استقلال،‌ ضعف روابط صمیمانه با پدر و مادر، حساسیت کمتر خانواده نسبت به برقراری رابطه با جنس مخالف، ضعف اعتقادات مذهبی خانواده، ضعف نظارت خانواده بر فرزندان،‌ ضعف پایبندی فرد به احکام شرعی و ارزش‌های سنتی، در افرادی که با جنس مخالف اقدام کرده‌اند، گزارش شده است.

6- بحران هویت: یکی از عواملی که به روابط دختر و پسر دامن می‌زند، مانند بسیاری آسیب‌های اجتماعی دیگر، بحران هویت است. اگر هویت را تفسیر اشخاص از کیستی خود و انتظار متقابل فرد و جامعه از یکدیگر بدانیم،‌ بحران هویت را می‌توان اغتشاش در این برداشت و یا ناسازگاری آن با انتظارات متقابل فرد و جامعه از یکدیگر دانست. البته علاوه بر امکان ترسیم معنایی عام از هویت، با عنوان هویت فردی، می‌توان به اعتبارات و حیثیت‌های متفاوت، هویت‌های گوناگونی از قبیل خانوادگی،‌ ملی، دینی،‌ اجتماعی و فرهنگی ترسیم کرد.بدیهی است میان هویت عام فردی و سایر هویت‌ها، رابطه متقابل وجود دارد.

اختلال و اغتشاش در برخی هویت‌های خاص، عوامل مخصوص خود را دارد. یکی از عوامل تأثیرگذار بر هویت را می‌توان در مرجعیت‌های هویت‌ساز جستجو کرد. افراد، گروه‌ها و جوامع، بر اساس نوع مرجعیت‌هایی که می‌پذیرند، هویت می‌یابند. همان‌طور که پیش از این اشاره شد، پایگاه مرجعیت‌های سنتی به تدریج در حال تزلزل است و هویت‌های تأثیرپذیر از این مرجعیت‌ها نیز در معرض آسیب خواهند بود.

یکی از عوامل تأثیرگذار بر نفی مرجعیت‌های سنتی، حرکت تدریجی جوامع در حال توسعه به سوی مدرنیته است. یکی از تأثیرات مدرنیته به خصوص در دوران متأخر آن (دوران پست مدرنیته)، نفی مرجعیت‌های سنتی است. برخی تجربه‌های فرهنگی کشورهای در حال توسعه، به رغم اختلاف فراوان در سطح توسعه یافتگی، مشابه تجربه‌های کشورهای توسعه یافته است. شاید  مهم‌ترین عامل این تشابه، توسعه وسایل ارتباط جمعی، از جمله اینترنت و ماهواره دانست. «فرهنگ جهانی عصر پسامدرن تأثیر‌پذیری جوانان از روندهای فرهنگی همه کشورهای جهان را به دنبال خواهد داشت. تلویزیون‌های ماهواره‌ای و اینترنت، مرزهای زمانی و مکانی را درمی‌نوردند و هزینه آن گشوده شدن فرهنگ بومی به هجوم جهانی فرهنگ عامه‌پسند غربی، به‌ویژه نوع آمریکایی آن است. مقاومت در برابر این تهاجم فرهنگی حتی برای کشورهای قدرت‌مندی که به حفظ زبان و سنن فرهنگی خویش اصرار دارند،‌ بسیار دشوار است.

اما علاوه بر تأثیر فرهنگ مدرنیته، برخی کژکاری‌های ساختاری نیز سبب بحران و اختلال  هویت فردی و هویت‌های خاص شده است. برخی ناکارآمدی‌های حکومت،‌ نهاد آموزش،‌ خانواده و‌ روحانیت اطمینان نداشتن جوانان به آینده و در نهایت بی‌اعتنایی آنان نسبت به مرجعیت‌های سنتی را در پی دارد. نفی جایگاه مرجیعت‌ها و هویت‌های منبعث از آنان،‌ خرده‌فرهنگ‌ها و سبک‌های زندگی، نقش مهمی در بازتعریف هویت جدیدتر برای جوانان ایفا می‌کنند. این خرده‌فرهنگ‌ها بر فراغت به جای کار،‌ بر گروه هم‌سالان و نیز بر سبک زندگی تأکید می‌کنند. از پیامدهای پذیرش این هویت صنفی جدید، تأکید بر «اکنونیت» و به روز بودن است. رسانه‌ها و به خصوص فضای مجازی، مکانی سیال و مجازی را برای هویت‌یابی جوانان ایجاد می‌کنند.

از جمله مظاهر این هویت جدید استفاده از زبان جدید و سیال، و مدهای پوشش و آرایش است. این قبیل کالاهای خرده‌فرهنگ جوانان، به سرعت، تولید، مصرف و اشاعه می‌یابند و به سرعت نیز از عرصه خرده‌فرهنگ جوانان حذف می‌شوند.

حساسیت جوانان در مشارکت یافتن در این هویت جدید، بیش از همه‌ چیز در فقدان پایگاه‌های مستحکم هویت بخش ریشه دارد. نفی هنجارهای گذشته یکی از الزامات حضور در چنین فضایی است. یکی از این هنجارها، ‌هنجارهای دینی- اخلاقی در روابط دختر و پسر است. بر اساس برخی پژوهش‌‌ها،‌ نگرش مثبت به برقراری رابطه با جنس مخالف،‌ تمایل به آزاد شدن از قید و بندهای خانواده وگرایش به استقلال، ضعف روابط صمیمانه با پدر و مادر، ضعف نظارت خانواده‌ها، ضعف اعتقادات مذهبی و پایبندی به احکام شرعی و به طور کلی بی‌اعتنایی به ارزش‌های سنتی جامعه، احتمال برقراری رابطه با جنس مخالف را افزایش می‌دهد و تمام این موارد،‌ معلول اختلال در هویت افراد است.

6-  اختلال در هویت جنسی: هویت جنسی بخشی از هویت فردی است. هویت جنسی را می‌توان به‌ برداشت شخص از جنسیت خود در نسبت با نقش‌ها و انتظارات مبتنی بر جنسیت تعریف کرد. فقدان چنین برداشتی و یا اغتشاش در آن  هویت جنسی را دچار اختلال خواهد کرد.

تمام آنچه که درباره بحران هویت گفتیم، می‌توانیم درباره هویت جنسی نیز مطرح کنیم. اما در این قسمت، به طور خاص، تأثیر اختلال هویت جنسی، در افزایش روابط دختر و پسر مورد توجه است.

نظام آموزش و تربیت‌ ما در سال‌های اخیر به پیروی از الگوی غربی، از تربیت دختران و پسران برای پذیرش نقش‌های متفاوت غافل است. بخشی از این غفلت،‌ معلول غفلت از اهمیت و تأثیر نقش هویت جنسی افراد در بسیاری از ساحت‌های زندگی است و بخش دیگر از آن، در تبلیغات اندیشه‌های فمینیستی که جنسیت را امری اجتماعی می‌دانند، ریشه دارد. یکسان‌سازی امر آموزش و تربیت موجب می‌شود که هر دو جنس به رغم وجود غرایز و نیازهای متفاوت و گاه متضادشان، در موقعیت‌ها و فرصت‌های متفاوت یکسان رفتار کنند.

تربیت نشدن پسران برای غیرت‌ورزی،‌ کنترل چشم، مسئولیت‌پذیری و صیانت از غریزه جنسی، و همچنین تربیت نشدن دختران برای حیاء، پرهیز از تبرّج و رفتارهای عشوه‌گرانه و خضوع در گفتار موجب می‌شود، دو جنس در برقراری ارتباط با یکدیگر، هر چند غرایز سرکش طبیعی و جنسی آنان وجود دارد، همانند ارتباط با هم‌جنسان خود رفتار کنند.

7- ناکارآمدی خانواده‌ها در ارضاء نیازها و عواطف زوجین: در تقریر موضوع و محل نزاع در مسئله روابط دختر و پسر گفتیم که با توسعه مفهومی «رابطه دختر و پسر» به رابطه میان زنان و مردان جوان متأهلی که بیرون از خانواده روابطی دارند، وسعت می‌یابد. در توجیه چرایی ارتباط افراد متأهل، اعم از ارتباط عاطفی و یا جنسی، می‌توان به بروز نوعی عادت ثانویه برای افرادی که در دوران تجرد چنین روابطی داشته‌اند اشاره کرد. در بخش پیامدها به این موضوع خواهیم پرداخت. چنین روابطی میان افراد متأهل می‌تواند تا حدود زیادی معلول ناکارآمدی‌های خانواده‌های جدید در ارضای غرایز و نیازهای روانی باشد.


پیامدهای افزایش روابط دختر و پسر:

1-  توسعه و ترویج هنجارشکنی دینی: از آن‌جا که ادیان الهی و به خصوص دین مبین اسلام، آموزه‌های روشن و کنترل‌گری در مورد روابط میان محرم و نامحرم و همچنین روابط دختر و پسر دارند، داشتن چنین روابطی، هنجارشکنی آگاهانه در برابر احکام و آموزه‌های دینی خواهد بود و در نتیجه عادت و انگیزه افراد را به زیرپا گذاشتن سایر آموزه‌های دینی را افزایش خواهد داد.

2- گسست در روابط خانوادگی و افزایش آثار طلاق: افشا شدن روابط قبل از ازدواج دختران و یا پسران برای همسرانشان و یا استمرار روابط به زمان تأهل سبب سلب اعتماد در روابط زناشویی و افزایش احتمال طلاق خواهد شد چنانکه می‌توان حدس زد کسانی که روابط سهل انگارانه و خارج از تعهد را تجربه کرده‌اند در روابط خانوادگی هم متعهد به حفظ اصول خانوادگی نباشند. نکته‌ی دیگری که غالباً از آن غفلت می‌شود آن است که در ازدواج‌های سالم، دختر و پسر اولین رابطه‌ی جنسی را در خانواده تجربه می‌کنند و جذابیت اولین رابطه ی جنسی سالم برای طرفین، به افزایش ارتباط عاطفی آنان می‌‌انجامد. اما در فرض آن که دختر و پسر روابط قبل از ازدواج را تجربه کرده باشند انرژی و انگیزه‌ی جنسی لازم را برای تقویت روابط عاطفی در اختیار ندارند و نمی‌توانند روابط گرمی برقرار کنند.

3- افزایش آسیب‌های روحی روانی: از آنجا که در شرایط فعلی، روابط دختر و پسر با هنجارها و سنت‌های دینی و اخلاقی جامعه ناسازگار است، افراد در صورت داشتن چنین روابطی، احساس گناه و پشیمانی خواهند داشت. ترس از افشای رابطه نیز سلامت روانی افراد را آسیب می‌زند. اصطکاک و تعارض جوانان و والدین، همچنین نهادهای کنترلگر و انتظامی، فضای تنش‌آمیزی را در جامعه ایجاد می‌کند.

بخشی از اضطراب‌های روانی در روابط دختر و پسر، معلول ماهیت این روبط است. از آنجا که در روابط دختر و پسر، دو طرف در برابر یکدیگر تعهدی ندارند، ترس از پایان‌یافتن رابطه و یا خیانت طرف مقابل به نگرانی‌ها و اضطراب‌ها دامن می‌زند. از آن‌جا که اکثر این روابط به ازدواج منتهی نمی‌شود، اضطراب روانی افراد به‌خصوص دختران از فاش شدن روابطشان ابعاد دیگری می‌یابد. بی‌اعتمادی به همسر نیز در صورتی که طرف مقابل از روابط پیش از ازدواج او آگاهی داشته باشد، بخشی از آسیب‌های روانی اینگونه روابط دختر و پسر است.

4- بحران اخلاق در نسل آتی: می‌توان حدس زد که دخترها و پسرهای امروز که قیود اخلاقی را در رابطه خود نادیده گرفته‌اند در آینده‌ا‌ی نه چندان دور، در موقعیت پدر و مادر، نه انگیزه و نه توان لازم را برای انتقال ارزش‌های اخلاقی همچون حیا و عفت، به فرزندان خود ندارند، در محیط خانواده با سهل انگاری در برقراری ارتباط با دیگران که جزئی از عادات روز‌مره‌ی آنان شده است، الگوهای منحطی برای فرزندان خود هستند و نظارت لازم را بر عملکرد اخلاقی فرزندان نخواهد داشت. بنابراین اگر جوانان امروز بر اساس غفلت خود و والدین به دام فساد افتاده‌اند، فرزندان آنان بر اساس رهنمون‌های والدین و یا سهل‌انگاری عملی آنان با مفاسد اخلاقی انس خواهند گرفت.

5- کسب عادت ثانویه به ارتباط با جنس مخالف: معمولاً افرادی که پیش از ازدواج با جنس مخالف ارتباط دارند، اینگونه روابط را به صورت مکرر تجربه می‌کنند. به تدریج داشتن ارتباطاتی، به عادت ثانویه آنان تبدیل می‌شود، به گونه‌ای که آینده زندگی خانوادگیشان را در معرض خطر قرار می‌دهد.

6- نهادینه شدن روابط دختر و پسر، رقیبی برای خانواده: بدیهی است با گسترش و تداوم الگوی موجود در روابط دختر و پسر و همراهی ساختارهای سازگار با آن،‌ به تدریج اینگونه روابط فراگیر شده، به دلیل مقبولیت عمومی، زمینه‌های ناهنجار دانستن آن از بین می‌رود. بدین ترتیب داشتن چنین روابطی افزایش می‌یابد و انگیزه تشکیل ازدواج کاهش خواهد یافت. در واقع روابط دختر و پسر، رقیبی برای خانواده خواهند بود و یا به تعبیر کاستلز، اشکال جدید خانواده را رقم خواهند زد.

7- رواج الگوهای همزیستی غیر خانوادگی: هم اکنون موارد معدودی از پیوند‌های دراز مدت جنسی و همزیستی نامشروع میان دو همجنس یا ناهمجنس گزارش شده است. گرچه به دلایل اخلاقی و امنیتی آمار روشنی از مقدار همزیستی‌های غیر خانوادگی، در کشور ما، در دست نیست، اما قرائن نشان از روند رو به رشد اما تدریجی و مخفیانه آن دارد. به مرور زمان این احتمال تقویت می‌شود که این شکل از همزیستی از حالت مخفیانه خارج شود، موافقانی را از میان نسل جوان و حتی از میان نخبگانی که تحت سیطره‌ی آموزه‌های مدرن قرار دارند پیدا کند و افزایش فشار داخل و بین‌الملل در این زمینه‌ به مسامحه در برخورد با آنان بیانجامد. به نظر می‌رسد با رواج این پدیده یکی از چالش‌های نظام اسلامی، در آینده فشارهایی است که در قالب تبیین‌ها و تحلیل‌های علمی مدرن از سوی کارشناسانی وارد شود که تلاش می‌کنند الگوهای جدید همزیستی را اقتضای جبری و تردید ناپذیر جامعه‌ی اطلاعاتی، ارج نهادن به آزادی و نمودی از حقوق فردی تصویر کنند و جریان‌های فمینیستی نیز که هم‌اکنون همت اصلی خود را به مباحث حقوقی معطوف کرده‌اند در ‌آینده حضور فعال‌تری در حوزه‌ی‌ اخلاق جنسی خواهند داشت؛ چنان که هم‌اکنون عقبه‌های این جریان در خارج از کشور حمایت از گروه‌های همجنس‌گرا را وجهه‌ی همت خود ساخته‌اند.

8- افزایش فشار اجتماعی برای اصلاح قوانین و رویه‌ها: در این فرض که روابط دختر و پسر شیوع یابد اجرای حدود شرعی و محدودیت‌های قانونی با واکنش منفی مواجه خواهد شد و مجریان را به منظور تسامح در اجرای قوانین و قانون‌گذاران را برای اصلاح قانون تحت فشار قرار می‌دهد. تعدیل قانون سقط جنین در سالیان اخیر و متوقف شدن اجرای برخی از مجازات‌ها از جمله مجازات اعدام در نوجوانان کم‌تر از 18 سال، گرچه با دلایل عنوان شده‌ی دیگری انجام شده است اما می‌تواند تا حدودی نیز ناشی از فشار تقاضا از ناحیه‌ی مورد بحث باشد.

 

سبک‌هاي زندگي؛ مؤثرترين عامل بر افزايش روابط دختر و پسر

 

در ادامه گفتگویی که در این زمینه از دکتر محمد تقی کرمی ارائه شده است تقدیم می کنیم:

 

روابط دختر و پسر را چگونه تحليل مي‌کنيد؟ 

در بحث از روابط دختر و پسر، هنوز موضوع اصلي بحث معلوم نيست. آيا منظور از روابط دختر و پسر، روابط محرم و نامحرم است؟ پاسخ اين مسئله در فقه مطرح مي‌شود. دربارۀ اين موضوع، آيا دختر و پسر بودن مهم است يا رابطه مرد متأهل با زن متأهل هم، قابل بررسي است؟

گاهي مي‌بينيم برداشت جامعه و جوانان از بحث روابط دختر و پسر، با برداشت کارشناسان تفاوت دارد؛ براي مثال جوانان مي‌پرسند آيا روابط دختر و پسر اشکال دارد؟ در پاسخ گفته ‌مي‌شود اگر اين روابط در حد ضرورت باشد اشکال ندارد؛ اما منظور جوان از طرح اين پرسش، تنها ارتباط در حد ضرورت نيست.

در فقه گفته مي‌شود که زن در مواجهه با مرد نامحرم و يا در صحنۀ اجتماع، خوب است به ضرورت‌ها بسنده کند. برخي کارشناسان هم معتقدند روابط دختر و پسر تابع ضرورت‌ها‌ست؛ اما آنچه دختر و پسر جوان از رابطه دختر و پسر در نظر دارند، اين نيست. در جامعۀ جوان ما مسائلي وجود دارد که جامعۀ کارشناسي از آن غافل است. شايد بهتر باشد که بپرسيم در خصوص رابطۀ دختر و پسر، چه چيز بايد موضوع بحث قرار گيرد.

نخست بايد در اين‌باره بحث کنيم که در موضوع روابط دختر و پسر يک اتفاق جديد در حال وقوع است؛ که اين اتفاق، رويدادي جامعه‌شناختي است که ما از آن غفلت مي‌کنيم. آنچه امروز در مورد رابطۀ دختر و پسر مطرح است، با رابطه دختر و پسر، در سال 55 تفاوت دارد. ابتدا بايد اين مسئله را تعريف، سپس تحليل کنيم. در تعريف مطلب بايد گفت روابط دختر و پسر، نوعي از رابطه است که در آن نفس رابطه اهميت دارد، نه رابطه براي گرفتن جزوه، تدريس و مسائل ضروري. در روابط دختر و پسر، بحث بر سر اين نيست که به طور مثال در شيفت شب بيمارستان، در قسمت مردانه، يک پرستار زن وجود دارد و آيا اين امر اشکال دارد يا نه. موضوع بحث در اين جا، نفس رابطۀ ميان دختر و پسر است که در آن جنسيت هر يک از طرفين موضوعيت دارد؛ و در نهايت اينکه در اينگونه روابط، در شکل بسيار متعادلش، عاطفه رد و بدل مي‌شود و در اشکال شديد آن، روابط راديکال جنسي.

اين تعريف در عرف کاملاً مشخص است و دختر و پسر هم وقتي از روابط سخن مي‌گويند، همين منظور را دارند. اين رابطه در زبان انگليسي  با لفظ (boy ferind و girl ferind) به کار مي‌رود. ميان دوست‌پسر يا دوست‌دختر بودن، با دوست بودن تفاوت وجود دارد، اما برخي کارشناسان به اين مسئله واقف نيستند.

از طرف ديگر، صرف‌نظر از نگاه کارشناسي، با يک مشکل مواجه هستيم. مشکل اين است که در مسئله‌شناسي اجتماعي نيز چنين رابطه‌اي جدي گرفته نمي‌شود. سازمان ملي جوانان يکي دو پژوهش جدي انجام داده است که آن هم با برچسب محرمانه و يا غير‌قابل انتشار در اختيار پژوهشگران نيست. به هر حال در اين موضوع کار چنداني صورت نگرفته است. به نظر من اين پديده چنان مبهم و پيچيده‌ نيست که نتوان ابعاد آن را بررسي کرد.

اين پديده به شکل درستي بررسي نمي‌شود و به همين دليل عوامل تأثيرگذار و تشديد‌کنندۀ آن نيز مورد توجه قرار نمي‌گيرند، و بنابراين نمي‌توان براي بازدارندگي از آن به طور جدي اقدام کرد؛ براي مثال نمي‌توان گفت آيندۀ روابط دختر و پسر در ايران چگونه خواهد بود.


چرا بايد روابط دختر و پسر را به عنوان مسئله‌اي اجتماعي مورد بررسي قرار دهيم؟

امروزه روابط دختر و پسر به سمتي پيش مي‌رود که اگر مهار نشود، اين روابط جايگزين نهاد خانواده خواهد شد. بحران جدي‌تر از آن است که يک حکم شرعي زير پا گذاشته شود. برخي جوانان تا زمان تشکيل خانواده دوره گذاري را براي خود ترسيم مي‌کنند که در آن به روابطي خارج از چارچوب خانواده، در قالب روابط دختر و پسر روي مي‌آورند. اين مسئله در دراز‌مدت، ابعاد وجودي خانواده را کوچک‌تر خواهد کرد؛ يعني ممکن است روابط دختر و پسر در سن 25 سالگي تمام شود و ممکن است تا ده سال بعد، يعني35 سالگي امتداد داشته، و يا مانند مدل‌هاي غربي تا چهل سالگي و آستانۀ پيري ادامه يابد و بعد از آن ازدواج کنند.

چه عواملي، اعم از عوامل بيروني يا دروني به اين مسئله دامن زده است؟

برخي از اين عوامل، عام و جهان‌شمولند و برخي عوامل نيز دروني هستند. در عوامل بيروني مي‌توان به نفوذ مدرنيته و تبعات آن اشاره کرد. از ميان عوامل دروني نيز ساختارها نقش مهمي در پديد آمدن اين وضعيت دارند. در جامعۀ ما معناي جواني و دانشجويي به هم گره خورده است؛ گويي کسي که وارد دانشگاه نمي‌شود، هويت طرد‌شده‌اي دارد و کساني‌ که وارد دانشگاه نمي‌شوند جوان نيستند! تعداد زيادي از برنامه‌ريزي برخي نهادهاي مسئول، براي جواناني که وارد دانشگاه نمي‌شوند، تعريف ‌شده نيست! آن‌ها دورۀ جواني را از هجده تا 29 سالگي تعريف مي‌کنند؛ يعني درست سن و سال دانشجويي. اگر دختر يا پسري وارد دانشگاه نشود، برنامه‌اي براي او نداريم. اين مسئله اشکالي است که بر يک نوع تفکر خاص وارد مي‌شود و به نهاد خاصي مربوط نيست. امروز ساختارهايي در روابط دختر و پسر وجود دارد که در گذشته نبوده است. مي‌بينيم اکثر دانشجويان غير‌بومي هستند ـ البته سياست‌هايي وجود دارد که دانشجوي بومي در شهر خود درس بخواند ـ محيط دانشگاه، ارتباط را تسهيل کرده‌ به آن دامن مي‌زند و حتي جهت مي‌دهد. حضور بيرون از خانه در ميان جوانان در حال نهادينه شدن است و اين حضور، تک‌جنسيتي نيست. در خوابگاه‌ها و سوئيت‌هاي دانشجويي، از يک طرف نظارت خانواده وجود ندارد و از طرف ديگر جمع شدن جوانان در کنار يکديگر، به برخي شيطنت‌ها‌ي دوران جواني دامن مي‌زند.
ترکيب جنسيتي اشتغال نيز ديگر تک‌جنسيتي نيست. اشتغال در فضاهاي خصوصي هم به روابط ميان دو جنس و مشکلات آن دامن مي‌زند. عوامل مؤثر ديگر، وسايل ارتباط‌ جمعي مانند موبايل، اينترنت، و امکان چت کردن است که ارتباط‌ ها را تسهيل مي‌کند.

بعضي ساختارها، تأثيرات مرئي و نامرئي دارند. براي مثال در ميان تکنولوژي ارتباط، تلفن همراه يک سلسله تأثيرات نامرئي در فضاي ارتباط ايجاد کرده است. اين تاثيرات ديده نمي‌شوند، اما به‌قول کاستلز، اين تکنولوژي،  فضاي مجازي هويت‌سازي ايجاد کرده است. اين فضا ارزش‌ساز است و ارزش‌ها‌ي آن به هنجارهاي فراگير تبديل خواهند شد. در روابط دختر و پسر ارتباطاتي طلب مي‌شود که عموماً از طريق تلفن، اينترنت و چت کردن ميسر است.

يکي از تغييرات ساختاري سازگار با توسعه روابط دختر و پسر، حاکميت تفکر مدرن است. صرف نظر از مظاهر مدرنيته، شايد حتي متوجه تفکر مدرن نشويم! بازتاب‌هاي مدرنيته، مانند ماهواره و تلفن همراه مشخص و آشکارند، اما تفکرات مدرن مانند ارزش بخشيدن به فرديت، ارزش بخشيدن به خواست، در اکنون زندگي کردن يا به عبارتي سکولار شدن، به طور مستقيم قابل مشاهده نيستند.

تفکر مدرن حتي در ميان افراد مذهبي نيز رسوخ کرده است. اين فرهنگ، افراد را براي «در اکنون بودن» آماده مي‌کند. غير از تفکر مدرن، تربيت مدرن هم در حال نهادينه شدن است. در روابط دختر و پسر، تنها تفکر مدرن تأثير‌گذار نيست، بلکه جوانان ما اينگونه تربيت مي‌شوند و رسانه‌ها در چنين تربيتي نقش بسيار پررنگي دارد. ممکن است بتوانيم برخلاف يک تفکر موضع‌گيري کنيم، اما نمي‌توانيم در برابر تربيت، موضعي اتخاذ نماييم؛ زيرا تربيت امري تدريجي و پنهان است و ناخودآگاه تأثير خود را خواهد داشت. در تربيت مدرن، يک تفکر فربه و نهادينه مي‌شود. بنابراين تربيت مدرن، يکي از ساختارهاست. مهد کودک‌ها، رسانه‌ها و نظام آموزشي به اين تربيت دامن مي‌زنند. براي مثال نظام آموزشي ما در بحث جنسيت، نظامي خنثي است. دختران و پسران ما به گونه‌اي تربيت نمي‌شوند که بدانند در ارتباط با جنس مخالف، چگونه بايد رفتار کنند. در تربيت مدرن، دختران و پسران در ارتباط با جنس مخالف، مانند جنس موافق برخورد مي‌کنند. در توجيه روابط دختر و پسر، دائماً گفته مي‌شود بايد به روابط ميان دو جنس، نگاهي انساني داشت. نبايد داشتن نگاه انساني، دست‌آويز هر گونه رفتاري باشد؛ زيرا در کنار انسانيت، مقوله‌اي به نام جنسيت هم وجود دارد.

يکي ديگر از ساختارهاي تأثيرگذار، نفي مرجعيت‌هاي گذشته است. البته از بين رفتن مرجعيت‌ها، معلول ساختارهاي ديگري است. در گذشته مهم‌ترين مرجع جوانان، خانواده بود که در مواقع لزوم جوانان را حمايت مي‌کرد. اما نقش خانواده از حمايت‌گري به خدمتگزاري تبديل شده است؛ نگاه نسل جديد به خانواده با نسل گذشته تفاوت دارد. خانواده‌هاي قديمي واقع‌بين‌تر بودند، اما نسل جديد با اعتماد به نفس کاذب و خواسته‌هاي غير واقعي، ديگر نقش خانواده‌هاي قديمي را نمي‌پذيرند؛ بايد نگاه اين نسل تعديل شود. البته گاه خانواده نيز ناخودآگاه اين تفکر را به فرزندان منتقل مي‌کند که مشکلات نسل گذشته به مراتب بيشتر از نسل امروز بوده است.ساختار ديگري که در بروز روابط دختر و پسر نقش دارد، بي‌توجهي به تفاوت نقش‌هاي جنسيتي به خصوص است. بخشي آسيب‌پذيري دختران از روابط دختر و پسر، معلول ايفا نشدن درست نقش پدري در خانواده است. ضعف يا خشونت پدران، نداشتن ارتباط عاطفي، صحبت نکردن و ارتباط برقرار نکردن با دختران، باعث مي‌شود که پدران نتوانند تکيه‌گاه عاطفي مناسب براي دختران باشند.

يکي ديگر از ساختارهايي که در روابط دختر و پسر به اين معنا تأثيرگذار است، طبقاتي شدن اجتماع است. اين ساختار بر آمار طلاق و بسياري موضوعات و مسائل اجتماعي ديگر نيز تأثير مي‌گذارد، زيرا زن و مرد و يا دختر و پسر خود را با افراد ديگر مقايسه مي‌کنند، و اين امر باعث مي‌شود که آن‌ها از وضعيت موجود راضي نبوده و با ريسک‌هاي حداکثري، درصدد تغيير وضعيت موجود باشند. اين نکته را از آن رو عرض مي‌کنم که در روابط دختر و پسر بايد به مولفه‌هايي اصلي در تعريف اين روابط توجه داشته باشيم، بسياري از روابط افراد متأهل با جنس مخالف خود و بيرون از حريم خانواده، از مصاديق روابط دختر و پسر محسوب مي‌شود.

به تعبير آقاي دکتر مهدوي در گذشته تظاهرات معيشتي، در ميان خانواده، تفاوت معناداري با هم نداشت و هيچ‌يک از خانواده‌هاي فاميل به دليل مسائل اقتصادي بر هم تفاخر نداشتند؛ اما الگوهاي سرمايه‌داري، کم کم اين فاصله‌ها را بيشتر کرد. نظام تفاوت‌ها، موجب شد زمينه براي زندگي کردن در حال، فراهم شود؛ يعني اگر فردي خاص، تظاهرات اقتصادي زيادي دارد با همين تفکر در اکنون زيستن، سعي مي‌کند فرصت را از دست ندهد، زيرا ممکن است ديگر چنين فرصتي براي او پيش نيايد. گويي در اکنون زندگي کردن، لازمۀ دنياي مدرن مي‌باشد و اين دو لازم و ملزوم هم هستند.

ساختار در اکنون زندگي کردن و نگاه سودانگارانه موجب مي‌شود که روابط دختر و پسر نيز تحت تأثير چنين نگرشي قرار گيرد. براي مثال يک دختر يا يک پسر هم‌زمان به چند نفر فکر مي‌کند تا بتواند بهترين موقعيت را انتخاب نمايد. اين تفکر از نگاه سودانگارانه مدرن و در حال زندگي کردن، نشأت گرفته است.

اين ساختارها و تغييرات مربوط به آن به روابط دختر و پسر دامن مي‌زنند، اما جالب است که ما مي‌خواهيم در مقابل تجليات اين روابط، سپرسازي کنيم. براي مثال دوگانه عمل کردن خانواده‌ها در روابط دختر و پسر به اين روابط دامن مي‌زند. خانواده در بسياري موارد مانند اشتغال و ازدواج، اکنونيت را لحاظ مي‌کند، اما از طرف ديگر هنوز از الگوهاي سنتي خود در مخالفت با روابط دختر و پسر دفاع مي‌کند.

از طرف ديگر، به‌رغم افزايش سطح تحصيلات، سن رشد اجتماعي افراد بالا رفته، و جوانان از نظر مهارت‌هاي زندگي ضعف دارند. اين مسائل موجب شده‌اند که سن ازدواج بالا رفته، و روابط دختر و پسر در جامعه بيشتر شود.

عوامل ديگري نيز در ايجاد روابط دختر و پسر مؤثر هستند که معمولاً از آن‌ها غفلت مي‌شود. يکي از آن عوامل، تغيير سبک‌ها يا خرده‌فرهنگ‌هاي زندگي است.خرده‌فرهنگ خوش‌باشي، تنوع‌طلبي و به‌روز بودن، معلول همين تغيير‌ سبک‌هاي زندگي است. خرده‌فرهنگ‌ها و سبک‌هاي زندگي، تجليات متفاوتي دارند. براي مثال اگر در جامعه‌اي ارتباط با جنس مخالف مُد شود، نوع رابطه را نيز همان خرده‌فرهنگ تعيين خواهد کرد.

اگر روابط دختر و پسر را به روابط ميان مجردها منحصر نکنيم، اهميت مطلب بيشتر خواهد شد. اگر سبک‌هاي جديد زندگي به افراد متأهل نيز سرايت کند، تبعات بسياري خواهد داشت. متأسفانه سبک رمانتيک زندگي، به خانواده‌ها سرايت کرده است. فيلم‌هاي رمانتيک موجب مي‌شوند تا بيننده با بازيگر هم‌ذات‌پنداري کند. وقتي رسانه‌ها پيوسته به عشق‌هاي رمانتيک مي‌پردازند، بازتوليد اين نگاه کم‌کم به سبک زندگي تبديل مي‌شود که گاهي عمر آن کوتاه و گاهي نيز بلند است.

يکي ديگر از عواملي که زمينه را براي ايجاد برخي سبک‌ها آماده مي‌کند، فقدان عوامل وحدت‌بخش هويتي است. در کشور ما عامل وحدت‌بخش هويتي از ميان رفته است. مردم احساس مي‌کنند با هم فاصله دارند و گاه به دليل مسائل سياسي به اين فاصله‌ها دامن زده مي‌شود. براي جبران تفرقۀ پايگاهي به عامل وحدت‌بخش نياز است. مردم عامل وحدت‌بخش خود را گم کرده‌اند. افراد جامعه اعم از مذهبي و غير مذهبي، و سياسي و غير سياسي با ديدن يک سريال و يا يک صحنه طنز، احساس وحدت کرده، با هم مي‌خندند و پيامک رد و بدل مي‌کنند، اما در موضع‌گيري‌هاي سياسي و يا مذهبي اختلافات عميقي دارند. مردم به دنبال عوامل وحدت‌بخش هويتي‌اي هستند که آن‌ها را به هم نزديک کند.

تنوع‌طلبي منحصر به زمان حال نيست، بلکه در سال‌هاي بسيار دور هم چنين مسئله‌اي بوده است؛ بنابراين چگونه مي‌توانيم تغيير سبک‌هاي زندگي را به عنوان عامل تنوع‌طلبي مطرح کنيم؟

تنها بحث تنوع‌طلبي مطرح نيست، زيرا گفته مي‌شود مردان در زمينۀ زناشويي تنوع‌طلب بوده و هستند. اما آنچه مهم است، تنوع‌طلبي مردان نيست، بلکه سبکي است که ساختارها را زير سؤال مي‌برد؛ در گذشته تنوع‌طلبي با زن دوم ارضاء مي‌شد، اما تنوع‌طلبي به سبک امروزي، به گونه‌اي است که هر چه فرد به سمت اعمال غير مشروع پيش مي‌‌رود، بيشتر احساس لذت مي‌کند. گويي هر چه هنجارهاي جامعه شکسته مي‌شوند، فرد به موقعيت‌هاي بهتر دست مي‌يابد. اين مسئله نيز کم کم به يک سبک زندگي تبديل مي‌شود.

جدا از بحث جامعه‌شناختي و ساختاري، ممکن است فرد به دليل نياز روحي‌اش به دنبال چنين روابطي باشد؛ بنابراين نمي‌توان تنها مسائل ساختاري و جامعه‌شناختي را مطرح کرد.

بله؛ ممکن است نياز رواني هم يکي از عوامل باشد، اما آنچه بيشتر اهميت دارد تغيير سبک‌هاي زندگي است. براي مثال، وقتي درصد بالايي از زنان متأهل با مردان نامحرم درددل مي‌کند و يا روابط آنها منحصر به رابطه با همسرانشان نيست، اين مسئله بيش‌تر به تغييرات ساختاري و سبک‌هاي زندگي مربوط مي‌شود که در پس آن، دغدغۀ هويت جمعي نيز وجود دارد.

عامل جمعيت از جمله عوامل بومي است که تغييرات آن جدي گرفته نمي‌شود؛ براي مثال اغلب جامعه‌شناسان کشور ما در تحليل بالا رفتن سن ازدواج، ساختارهاي مدرنيته را مطرح مي‌کنند، اما اخيراً ديده مي‌شود که سن ازدواج دختران پايين آمده است. اين امر نيازمند تحليل است.

در تحليل روابط دختر و پسر، عامل جمعيت، عامل مهمي است که گاه از آن غفلت مي‌شود. در سال‌هاي جنگ و پيش از آن رشد جمعيت بسيار چشمگير بود. مسائل متولدين اين دوران که آن را جمعيت دوران جنگ مي‌نامم، هميشه مسائل درجه يک جامعۀ ما بوده ‌است. براي مثال آنان در دوران ابتدايي، مشکل کمبود مدرسه و چند شيفت بودن مدارس را داشتند. در دوران دبيرستان، مسئلۀ کنکور و بعد از آن مشکل ازدواج و مسکن، و امروز هم دربارۀ معضل روابط دختر و پسر، باز پاي نسل جنگ به ميان آمده است. اين جمعيت که در زمان خود، انفجار جمعيت را به وجود آورده بود، اينک جامعه را با مسائل مختلفي روبه‌رو کرده است. به نظر من نسل دوران جنگ، نسل فيلم «چهارشنبه‌سوري» است. اگر بخواهيم براي مشکلات آن‌ها يک عنوان روزنامه‌نگاري انتخاب کنيم، بايد بگوييم اين نسل «چهار‌شنبه‌سوري» است از آن جا که سينما وقايع جامعه را منعکس مي‌کند، مي‌بينيم که در دو سال اخير، بيشتر فيلم‌ها مشکلات همين نسل را انعکاس مي‌دهند. ما از سينماي دختر و پسري دوم خردادي، به سمت سينماي چهارشنبه سوري مي‌رويم.

اما با وجود همۀ اين صحبت‌ها، پيش‌بيني من درمورد پنج سال آينده اين است که اگر دربارۀ روابط دختر و پسر، برخي فاکتورها را در نظر بگيريم، نسبت به گذشته وضعيت بهتري خواهيم داشت که در جاي خود به آن‌ها خواهم پرداخت.

در مقايسه اين نسل با نسل گذشته، با بالا رفتن آمار جمعيت ميزان مشکلات هم بيشتر مي‌شود. براي مثال اگر در دهۀ سي، بيست درصد از جمعيت، جوان بودند، تنها درصد کمي از آنها به دنبال روابط دختر و پسر مي‌رفتند، اما حالا که درصد جمعيت جوان بالا رفته است، ميزان روابط دختر و پسر نيز بيشتر شده است؛ اما اين روابط با آنچه در دهۀسي وجود داشت، رابطۀ معقول و منطقي ندارد؛ زيرا درصد افرادي که اين رابطه را تجربه مي‌کنند، بسيار بيشتر از درصد  افرادي است که در دهۀ سي چنين روابطي را تجربه مي‌کردند. بنابراين نمي‌توان رشد جمعيت را عامل مداخله‌کنندۀ جدي دانست.

براي روشن شدن قضيه مثالي مي‌زنم: يک زيست‌شناس، چند موش را در يک محيط محدود قرار داد و همۀ شرايط زيستي را هم براي آن‌ها فراهم کرد؛ اما بعد از گذشت مدتي که اين موش‌ها زياد شدند، هر چند همه شرايط زيستي برايشان مهيا بود، به يکديگر آسيب مي‌رساندند.

منظور شما اين است که جمعيت تا به سقف مشخصي نرسد، مشکلات کمي خواهد داشت، ولي اگر بالاتر از آن باشد، آسيب‌ها نيز گسترده‌تر مي‌شوند؟

بله؛ البته اگر نهادهاي حمايتي، امکانات خود را متناسب با رشد جمعيت تنظيم کنند، آسيب‌ها به طور تصاعدي بيشتر نمي‌شوند. در دوران جنگ، تناسب جمعيت با نهادهاي حامي از ميان رفت و آسيب‌ها هم مجال خودنمايي يافتند؛ اين امر در ايجاد معضلات اجتماعي مؤثر است.

من از اين مطلب به «تناسب نسلي» جمعيت تعبير مي‌کنم. زماني که در يک فاميل، تعداد افراد مسن، ميان‌سال و جوان با هم تناسب داشته باشد، اين جمعيت با مشکل چنداني مواجه نيست، اما اگر تناسب سن افراد به هم خورد، يعني تعداد افراد پانزده تا سي سال در فاميل بيشتر از افراد ديگر شد، تناسب نسل در آن فاميل به هم خورده است و بنابراين مشکلات خاصي خواهند داشت. رقابت‌ها، حسادت‌ها، نيازها و عملکرد آن‌ها، مشکلاتي را براي همه جمعيت فاميل، ايجاد خواهد کرد.

بنابراين به نظر شما اين روابط در سال‌هاي آينده کاهش خواهد يافت؛ اما مي‌دانيد، که روابط دختر و پسر به يک فرهنگ تبديل مي‌شود و اگر مسئله‌اي به فرهنگ تبديل شد، کم يا زيادي جمعيت تأثير چنداني در آن نخواهد داشت؟

اصلاً منظور اين نيست که اين وضعيت روابط در آينده بسيار خوب خواهد بود، بلکه عامل جمعيت که عاملي تشديد‌کننده است، اکنون در فاصلۀ ده سال، به تدريج آثارش کم شده است. البته اگر عوامل ديگر تشديد شود، تأثير خود را خواهد داشت.
 
نقش جريان‌هاي نرم‌افزاري را در دامن زدن به مسائل روابط دختر و پسر چقدر پررنگ تلقي مي‌کنيد؟ براي مثال نقش جريان‌هاي فمينيستي که در سال‌هاي اخير بحث‌هايي مانند نسبي بودن حيا و روابط آزاد جنسي را مطرح مي‌کنند. به نظر شما اين جريانات به چه ميزان در توسعۀ روابط جنسي مؤثر بوده است‌؟

بايد دو رويکرد را از هم تفکيک کرد؛ يک رويکرد مبتذلي که معلول تبليغات مدرن است؛ مانند بحث آرايش، بد‌حجابي، و مد؛ و رويکرد ديگر، فمينيستي است که در روابط دختر و پسر تأثير داشته است. آنچه بسيار اهميت دارد و بايد در نظر گرفته شود، اين است که در فضاي کنوني که بيشتر سبک‌هاي زندگي و ساختار‌ها، عاملي اثرگذارند، عقلانيت و رويکرد‌هاي نظري جايگاه چنداني ندارد. افراد بدون چون‌و‌چرا الگو مي‌پذيرند. هر‌چند ممکن است فمينيسم نيز به عنوان يک جريان به اين معضلات دامن زده باشد.

سبک‌هاي زندگي، عقلانيت را در تحليل مسائل اجتماعي به حاشيه رانده است. اين استدلال که  همه دوست‌ پسر يا دوست ‌دختر دارند، من هم بايد داشته باشم، از سبک‌هايي برآمده است که در پس آن عقلانيتي وجود ندارد. وقتي يک مسئله به صورت هنجار درآمد، عنصر عقلانيت در آن ديده نمي‌شود و بنابراين کم‌تر اتفاق مي‌افتد که کسي  در آن مناقشه داشته باشد.

پيامدهاي روابط دختر و پسر چيست؟

مهم‌ترين پيامد اين روابط در جوامع مدرن اين است که چنين روابطي از سطح يک رابطۀ اجتماعي به يک نهاد اجتماعي تبديل مي‌شود. اين نهاد کارکرد و آثار مخصوص به خود را دارد و خواه ناخواه جايگاه خود را در جامعه خواهد يافت. اين نهاد کم‌کم به نهادي تبديل مي‌شود که رقيب خانواده خواهد بود. ممکن است اين روابط به‌قدري پيشرفت کند که به‌تدريج خانواده نام گيرد. کاستلز مي‌گويد: اينکه گفته مي‌شود خانواده در حال فروپاشي است، درست نيست، زيرا خانواده از بين نرفته، بلکه شکل آن عوض شده است. خانواده فقط در تعريف‌هاي رايجي که از آن وجود دارد قرار نمي‌گيرد؛ براي مثال روابط دختر و پسر را مي‌توان در تعريف انواع خانواده لحاظ کرد.

علاوه بر نهادينه شدن اين روابط به عنوان جايگاهي در جامعه، عواملي چون توسعۀ فرديت، زير پا گذاشتن معيارهاي اخلاقي، بحران نسل و بسياري مشکلات و مسائل ديگر از پيامدهاي ديگر اين روابط هستند. سوء‌ظن افراد نسبت به يکديگر نيز (البته اين به شرطي است که هنوز در عرف اجتماع اين روابط ناهنجار محسوب شوند) نيز از پيامدهاي اين روابط است؛ زيرا والديني که با يکديگر چنين روابطي داشته‌اند، هم نسبت به فرزندانشان کنترل بيشتري دارند و هم نسبت به همسر خود همواره ظنين هستند.

از طرف ديگر روابطي که تکرار مي‌شوند کم‌کم به صورت عادت درمي‌آيند و نمي‌توان از دختر يا پسري که به اين روابط عادت کرده است انتظار داشت بعد از ازدواج از رفتارهاي گذشته دست بردارد.

اين روابط علاوه بر خانواده، به ارزش‌ها و نهاد ديانت نيز لطمه مي‌زند. از آن‌جا که ما در جامعه‌اي ديني زندگي مي‌کنيم، اين روابط ارزش‌هاي ديني را خدشه‌دار خواهد کرد.

از طرف ديگر آسيب‌هاي رواني که دختر و پسر از اين نوع روابط مي‌بينند، به مراتب بيشتر از آسيب‌هايي است که ممکن است در خانواده رخ دهد. اگر معناي خانواده را آنگونه که کاستلز تحليل کرده بود، به معناي وسيع در نظر بگيريم، تفاوت‌هاي فاحشي در مناسبات و رفتارها رخ خواهد داد که براي آن هيچ تدبيري وجود ندارد و آسيب‌زايي آن نيز چند برابر خواهد شد. براي مثال در روابط دختر و پسر، شخص براي برآوردن خواستۀ خود تهديد مي‌کند و چون نهاد حامي و کنترل‌گري مانند خانواده وجود ندارد، آسيب‌هاي فراواني ايجاد خواهد کرد و به‌تدريج داشتن چنين روابطي عادي مي‌شود.

در کنار اين آسيب‌ها، بحث هويت نيز مطرح مي‌شود. دختر و پسري که با هم دوست هستند، نسبت به هم احساس مالکيت مي‌کنند و البته اين مالکيت يک‌‌طرفه است و فرد احساس نمي‌کند که مالکيت طرف مقابل را هم بر خود پذيرفته است.

غير از مسئلۀ هويت، سبک زندگي دنياي مدرن، تنوع خواسته‌ها و توسعۀ آن‌ها هم وجود دارد. براي مثال به محض اينکه يک نفر از رابطۀ دوستي کسي کنار مي‌رود، به جاي تحليل کردن دلايل جدايي، به فکر نفر بعدي است! سبک زندگي مدرن، مانند يک فروشگاه بزرگ، انواع و اقسام انتخاب‌ها براي خريد يک محصول را براي مشتري القا مي‌کند. اين تنوع‌طلبي و توسعۀ خواسته‌ها، در ميان  افراد نيز نهادينه مي‌شود.

عادت کردن به چنين روابطي براي فرد، هويتي مي‌سازد که ادامۀ اين روابط را تقويت خواهد کرد. يک روان‌شناس در کتاب خود، درباره  کساني که به او مراجعه کرده بودند، از قول خانمي گفته بود چندين سال است به روابط آزاد جنسي معتاد شده و هر قدر هم سعي مي‌کند آن را ترک کند، دوباره وسوسه مي‌شود؛ يعني داشتن چنين روابطي، جزئي از هويت آن‌ها مي‌شود. فرهنگ خواستن موجب مي‌شود فرد براي تجربه کردن موقعيت‌هاي جديد، با افراد بيشتري ارتباط برقرار کند.

به نظر شما اين مسئله را بايد، جامعه‌شناسي تحليل کرد، يا روان‌شناسي و يا هر دو؟

يکي از مسائلي که در روابط دختر و پسر با آن مواجه هستيم اين است که در ميان پژوهشگران در اين‌باره دو رويکرد وجود دارد رويکرد خرد و رويکرد کلان؛ رويکرد کلان مسائل را به شکل ساختاري مي‌بيند و معتقد است وقتي جامعه‌اي دچار تغيير شد، در همۀ حوزه‌ها و از آن جمله در حوزه روابط دختر و پسر چنين اتفاقي مي‌افتد. رويکرد ديگر معتقد است در روابط دختر و پسر بايد ويژگي‌هاي شخصي افراد، مورد نظر قرار گيرد. براي مثال بررسي مي‌کنند که چرا دختر و پسري به اين روابط تن مي‌دهند و بر اساس تحليل خود، نسخه‌هايي تجويز مي‌نمايد. هر چند رويکرد خرد رويکرد درستي است، اما کافي نيست؛ يعني دربارۀ روابط دختر و پسر، با تغيير الگو مواجهيم. ما نسبت به بيست سال گذشته، تغييرات معناداري داشته‌ايم. روابط دختر و پسر امروز، با بيست سال پيش فرق کرده است. بايد به اين تفاوت‌هاي معنادار، پاسخ داده شود و پاسخ اين سؤال از طريق روان‌شناسي خرد به دست نمي‌آيد. البته ممکن است روان‌شناسي اجتماعي کارآمد باشد.  به نظر من، روابط دختر و پسر، بايد بر اساس رويکرد جامعه‌شناختي تحليل ‌شود. جامعه‌شناس مي‌تواند اتفاقاتي که در مورد اين روابط رخ داده است، رصد کند و براي مثال مدرنيته، حاکميت تفکر مدرنيته و مسائل ساختاري را بررسي نمايد.

دختران و پسران، در روابط دختر و پسر چه انگيزه‌هايي را دنبال مي‌کنند و اصل اين رابطه را چگونه تحليل مي‌کنند؟

نگاه دختران و پسران به رابطه متفاوت است. معمولاً پسران، نگاهي فرصت‌طلبانه، جنسي و استعمارگرانه دارند و دختران آن را تمهيدي براي ازدواج مي‌بينند. در اين‌جا خانواده نقش مهمي ايفا مي‌کند؛ اطمينان دادن خانواده‌ها به دختران در اينگونه موارد در مورد حمايت آنها از ازدواج دختران، بسياري از آسيب‌ها را کاهش خواهد داد.
متأسفانه اخيراً نگرش دختران به رابطه، تغيير کرده است؛ و دختران نيز با نگاهي مدرن به مسئله مي‌نگرند. مثلاً دختري که قبلاً به نيت ازدواج با پسري ارتباط برقرار ‌کرده بود، کم‌کم نفس رابطه برايش مهم‌تر مي‌شود، حتي اگر بداند اين رابطه به ازدواج منتهي نمي‌شود.

براي  برون‌رفت از مشکلات  اينگونه روابط چه راه‌کارهايي وجود دارد؟

وقتي از تأثير مدرنيته در جامعۀ ايران صحبت مي‌کنيم، از مقاومت جامعه ايراني در مقابل آن غفلت مي‌کنيم. خانوادۀ ايراني حتي در شکل هسته‌اي، در مقابل مدرنيته مقاومت مي‌کند. اين مقاومت‌ها خيلي تعيين‌کننده هستند. يکي از مقاومت‌ها به اين دليل است که، براي خانوادۀ ايراني، نهاد خانواده ارزشمند است. اولويت داشتن مسائل خانوادگي بر مسائل ديگر، از مقاومت‌هاي جامعه ايراني است. 1400 سال از اسلام مي‌گذرد؛ اما هنوز بعضي از مراسم خود را بر اساس سنت‌هاي زرتشتي برپا مي‌کنيم مانند مراسم ختم و شب هفت، غير از مراسم چهلم که از زيارت اربعين گرفته شده است؛ هيچ‌يک از اين مراسم و حاشيه‌هاي آن در اسلام وجود ندارد. بعد از بيش از هزار سال، هنوز انگاره‌هاي جامعۀ مدرن و جامعه اسلامي نتوانسته‌اند انگاره‌ها و سنت‌هاي جامعه ايراني را از ميدان به‌در‌کنند. مراسم ترحيم که در خانواده‌هاي ايراني برگزار مي‌شود، هم ضد مدرنيته، و هم اصولاً برگرفته از اسلام نيست.

مراسم ترحيم در کشور ما به جاي چند نهاد ديگر کار مي‌کند. اين مراسم، نهاد کنار گذاشتن کدورت‌ها، بازگشت به سنت‌ها و پيدا کردن ريشه‌هاي خويش است. اين مراسم به نوعي تجلي اشرافيت نيز هست. ايراني‌ها، اشرافيت را پاس مي‌دارند و هر نهادي که به اشرافي‌گري دامن بزند نيز پاس داشته مي‌شود. نهاد خانواده نيز به اشرافيگري دامن مي‌زند؛ چشم و هم‌چشمي و رقابت‌ها در نهاد خانواده معنا مي‌يابد. خانوادۀ ايراني، برخي ارزش‌هاي خود را، هر چند براي اشرافيت، پاس مي‌دارد. اگر دقت کرده باشيد، خانواده‌هاي ايراني به ازدواج فاميلي روي آورده‌اند.

يکي از چشم‌اندازهاي مثبت در روابط دختر و پسر اين است که خانوادۀ ايراني مي‌خواهد خود را حفظ کند و تلاش خواهد کرد اين مسئله را در آينده کنترل نمايد. اما ميزان قدرت اين عامل، قابل تأمل است. اگر خانوادۀ ايراني نتواند به طور جدي مقاومت کند، ديگر روابط دختر و پسر نيز اهميت نخواهد داشت.

از ديرباز خانواده ضامن حفظ اخلاق جنسي بوده است و تا سال‌هاي آينده نيز اين رويه مثبت ادامه خواهد داشت. به نظر من خانوادۀ ايراني در ده پانزده سال آينده خود را در برخي محور‌ها باز‌توليد خواهد کرد؛ محورهايي مانند حمايت از فرزندان، مداخله در امور آنان، و حفظ هويت خود؛ مسائلي است که روابط دختر و پسر را کنترل خواهد کرد. اما اگر خانواده نقش خود را به درستي ايفا نکند، اين روابط همچنان وجود خواهند داشت. البته اين مشکل رفع نمي‌شود، بلکه از حالت مسئله بودن خارج خواهد شد؛ و به صورت اَشکالي جديد از ازدواج و خانواده ادامه پيدا خواهد کرد. دختر و پسر در اولين‌ ارتباط‌ها، رابطۀ کامل جنسي را تجربه خواهند کرد. در آن شرايط که شبيه روابط آزاد جنسي در غرب مي‌باشد، خانواده از بين خواهد رفت.

روابط دختر و پسر از مسائل جوامعي است که به سوي مدرنيته حرکت مي‌کنند. اگر جامعه‌اي مدرن شود، روابط دختر و پسر در آن، به شکل يکي از مدل‌هاي ازدواج تبديل خواهد شد. اما به نظر من خانوادۀ ايراني خود را باز‌توليد خواهد کرد، همچنان که در کشورهايي که خوي اشرافي‌ دارند، مانند ايتاليا و انگليس، بحث خانواده و ازدواج بحثي جدي است. البته اشرافيت تنها سند ادعاي بازتوليد خانواده نيست. مسئلۀ اصلي هويت است و از شقوق آن گرايش نداشتن به فرديت و سپس اشرافيت است. در جامعۀ فردگرا، اشرافيت نقشي ندارد. اشرافيگري معلول حس هويت جمع‌گرايي است.

يکي ديگر از علل طبيعي و ناخودآگاه پايين آمدن ميزان روابط، بحث ترميم‌هاي دوره‌اي مي‌باشد؛ براي مثال سن ازدواج دختران تا دورۀ دبيرستان پايين آمده است. آمارهاي اخير از پايين آمدن سن ازدواج حکايت دارند و با پايين آمدن سن ازدواج روابط دختر و پسر نيز کاهش مي‌يابد.

از اين عوامل طبيعي که بگذريم، براي برون‌رفت از اين وضعيت، بايد به علت‌العلل‌ها بپردازيم. تربيت افراد جامعه بر اساس هنجارهاي ديني در روابط دختر و پسر، به رسميت شناختن مديريت مرد و بازتوليد نقش او در خانواده، بازتوليد ارزش‌هاي ديني در خانواده، تأکيد بر تفاوت نقش‌هاي جنسيتي در خانواده و موقعيت، از جمله اين عوامل هستند.

کتابي با عنوان «زن بودن» را مطالعه مي‌کردم. در اين کتاب، زنان به چهار دسته تقسيم شده بودند: زن آمازون، زن مدونا، زن معشوقه و زن مادر. به نظر نويسندۀ کتاب، هر کدام از اين تيپ‌ها براي موقعيت خاصي کارکرد دارند. براي مثال کارکرد زن آمازوني در بيرون از خانواده و در مقابل مرد غريبه است. فمينيست‌ها کارکرد زن آمازوني را به درون خانواده و با همسر يا برادر هم تعميم دادند. جامعۀ ما بايد دختران و زنان را به‌گونه‌اي تربيت کند که در برابر مردان و پسران غريبه از خود عکس‌العمل مناسب و توأم با وقار نشان دهند، نه آنکه نظر همۀ مردان غريبه را تأمين کنند.

ما در مورد روابط دختر و پسر مشکل عمده‌اي داريم و آن نداشتن تئوري و الگويي براي ارضاء و کنترل نيروي جنسي است. اصولاً مذاق شريعت در بيان روابط جنسي، مذاق تشريع و تسهيل است. يعني اين ارتباط به راحت‌ترين وجه صورت بگيرد و وجه شرعي داشته باشد. صيغۀ نکاح به شاهد نيازي ندارد، اما براي فسخ نکاح بايد دو شاهد عادل حضور داشته باشند. حتي صيغۀ طلاق بايد با اداي کلماتي خاص باشد، و اين امر نشان مي‌دهد که دين در مسئله طلاق بسيار سخت‌گير است. اگر به کنه قضايا توجه کنيم، به نکات مهمي مي‌رسيم، اما متأسفانه از تفکر ديني به ميزان زيادي فاصله گرفته‌ايم.

مهم‌ترين راه‌کار براي حل مشکلات روابط دختر و پسر، اين است که جامعه الگويي را براي ازدواج در نظر بگيرد که ميان سن بلوغ جنسي و سن رشد اجتماعي، تناسب باشد. اکنون سن بلوغ اجتماعي دختران بالا رفته است؛ دختر مي‌بيند که قرار نيست تا سن 25 سالگي ازدواج کند، و احساس مي‌کند که تا آن سن هنوز بچه است. تا جامعه براي کم کردن اين فاصله و الگوسازي براي چنين تحولي آماده نشود، در بر همين پاشنه خواهد چرخيد.

منظورتان اين است که اگر اين فاصله کم شود، دختران و پسران به ازدواج تشويق مي‌شوند؟

من در بحث از عوامل، به از بين رفتن مرجعيت‌ها اشاره کردم. چرا مرجعيت‌ها از بين رفته است؟ ميان نيازهاي واقعي پسران، و مرجعيتي که اين نيازها را به رسميت بشناسند، فاصله وجود دارد. نحوۀ برخورد خانواده با يک دختر يا پسر بالغ، در نگاه او و بر مسائل بيولوژيکش تأثير مي‌گذارد. تا وقتي خانواده بلوغ جنسي نوجوان را جدي نگيرد، نگاه جوان به بلوغ جنسي و ازدواج تغيير نخواهد کرد. بلوغ اجتماعي که جاي خود را دارد؛ پسران و دختران گاهي مي‌گويند خانواده‌ها نمي‌دانند ما چه مي‌خواهيم. اين فاصله، مرجعيت خانواده را زير سؤال مي‌برد. اگر خانواده مي‌خواهد به مرجعيت سابق خود بازگردد، بايد به نيازهاي نوجوانان توجه کند. هر قدر خانواده مرجعيت مستحکم‌تري داشته باشد، روابط دختر و پسر به مراتب قابل کنترل‌تر خواهد بود.

از طرف ديگر ما از تربيت پسران غافليم، و دربارۀ تربيت دختران حساسيت بيشتري داريم. بايد توجه داشته باشيم که تربيت آن‌ها بر هم تأثير خواهد داشت. در زمينۀ تربيت اخلاقي و فهم محدوديت دربارۀ پسران ضعيف عمل مي‌کنيم، اما اين محدوديت‌ها به دختران خوب آموزش داده مي‌شود. نظام اخلاقي جامعه ما دربارۀ دختران غير اصيل است، زيرا نظام ارزش‌هايي که بر رفتار دختران حاکم است، برآمده از نهادينه شدن ارزش‌هاي اخلاقي در وجود آنها نيست، بلکه از نظام ساختارها نشأت گرفته است. برخي دختران ايراني که براي تحصيل به هند مي‌روند، رفتارهايي دارند که قابل تصور نيست! اگر پسران به گونه‌اي تربيت شوند که محدوديت در خواست، نگاه و روابط را درک کنند، تأثير چنين تربيتي در جامعه، به مراتب ثمر‌بخش‌تر از تربيت دختران خواهد بود. تربيت فرزندان در خصوص روابط دختر و پسر بايد از سنين کودکي آغاز شود. فرويد عقيده داشت کودکان در پنج سالگي تفاوت جنسيتي خود را مي‌فهمند، اما به نظر مي‌رسد کودکان در 5/2 تا سه سالگي به تفاوت جنسيتي خود آگاه مي‌شوند و بنابراين تربيت جنسي بايد از همان زمان آغاز شود.

در پايان اگر مطلبي هست بفرماييد؟

ما در جدي گرفتن مسائل جنسي قصور داشته‌ايم و بخشي از اين قصور متوجه جمعيت‌هاي زنانه است. بحث‌هايي مانند حفظ حيا و آبرو باعث شده است مسائلي که واقعاً وجود خارجي دارد، جدي گرفته نشود.

وقتي براي جامعه‌اي تئوري‌پردازي مي‌شود، نبايد ملاک، افراد متقي جامعه باشند. صحبت از تقواي شخصي در بحث رابطۀ دختر و پسر چندان کارآمد نيست، زيرا تقواي شخصي در برخي ساختارها تعريف مي‌شود. اگر يک دختر يا پسر جوان از اين ساختارها بيرون بيايد، براي مثال از ايران خارج شود، همۀ آنچه که تقواي شخصي و جايگاه خانوادگي ناميده مي‌شد ممکن است کنار گذاشته شود. اگر خانمي در مسئللۀ حجاب و غيبت، تقواي شخصي ندارد، اما در مسائل جنسي اين تقوا را رعايت مي‌کند، به دليل وجود ساختارها و عوامل بازدارنده‌اي است که در کشور ما وجود دارد.

بدون داشتن تئوري جنسي، و با توصيه به تقوا نمي‌توان مشکلات را حل کرد. به خصوص پدر و مادري که خودشان روابط آزاد و ناهنجار داشته‌اند، نمي‌توانند جوانانشان را به اخلاق توصيه نمايند.

متأسفانه در جامعۀ ما، هم حرف زدن و هم فکر کردن درباره مسائل جنسي، تابو است؛ به نظر مي‌رسد نسل قديم در اين زمينه الگو‌هاي رفتاري بهتري داشتند./503/422/ح

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
16:29 - 1398/06/28
مدل جدید و جامعی از تولید محتوا را ابداع کرده اید که بسیار کاربردی و جذاب است
ممنون از ابداعات و نوآوری های شما
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۴ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۳:۳۳
طلوع افتاب
۰۶:۲۴:۲۵
اذان ظهر
۱۳:۰۵:۱۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۵:۲۲
اذان مغرب
۲۰:۰۳:۰۴