به گزارش خبرنگار وسائل، فقه زنان و خانواده از سلسله درس گفتارهای رمضانی پایگاه فقه حکومتی وسائل بود که خرداد ماه 98 برگزار شد؛ آنچه در ادامه میخوانید مشروح مطالب ارائه شده از سوی حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زیبایی نژاد مسؤول مرکز تحقيقات زن و خانواده در چهارمین جلسه است:
قاعدهاي كه در بحث بررسيهاي فقهي با رويكرد راهبرانه انجام ميشود، اين است كه آن فقيهي كه ميخواهد كار دريافت حكم حكومتي را انجام دهد، اين حكم را كشف كند، بخشي از كارش موضوعشناسي است. در موضوعشناسي بايد ببيند كه ماهيت اين موضوع به چه رشتههايی علمي مرتبط ميشود؟ گاهي وقتها موضوع ماهيت ميانرشتهاي پيدا ميكند كه در اين ماهيت ميان رشتهاي بايستي اصحاب تخصصهاي مختلف بيايند، كارشناسيهاي خود را براي فهم بهتر از موضوع ارائه دهند.
فقه حکومتی به فهم تخصصی از موضوع نیاز دارد
خوب دقت كنيد كه ما در فقه حكومتي يك فهم تخصصي از موضوع ميخواهیم، يك فهم تخصصي از ميدان ميخواهم، يك فهم تخصصي از فضاي تخاطب ميخواهم كه بايد هر كدام از اينها مورد بررسي قرار گيرد. وقتی كه مثلاً در موضوع جمعيت بررسيهاي خود را انجام ميدهيم، ميگوييم كه جمعيت يك دانش ميان رشتهاي است؛ يعني چه تخصصهايي در اينجا بايد آوردههاي خود را روي ميز بگذارند.
ديروز اشاره كرديم كه مسأله جمعیت از يك جهت به حوزه كلام، از يك جهت به حوزه فقه رسالهاي، از يك جهت به حوزه اقتصاد و از يك جهت به حوزه سياست مرتبط ميشود. در حوزه سياست هم باز مباحث مختلف دارد؛ يكي بحث تعادل جمعيتي شيعه و غير شيعه يا مسلمان و غير مسلمان است، يك بحث ديگر هم تأثيرات سياسي تحولات جمعيتي است، يعني مناسبات خانواده و اجتماع است.
گيدنز میگوید دموكراسي در جامعه تحقق پيدا نميكند، مگر اينكه در خانواده نهادينه شود. ديروز در جلسه ای شركت كرده بودم كه طرح بحث آن مسأله جمعیت بود. تقريباً در آن جمع چهل يا پنجاه نفره تنها مخالف دموكراسي من بودم كه ميگفتم، دموكراسي يعني برآيند شهوت عمومي، يعني برآيند خواست عمومي كه اين با اديبات ديني ما سازگاري ندارد.
هنگامی كه كاهش بعد خانوار و نرخ زادآوري اتفاق ميافتد و تعداد جمعيت و فرزندان يك خانواده كم ميشود، امكان اينكه الگوهاي اقتدار گرايانه در مديريت خانواده جاي خود را به الگوهاي غير اقتدار گرايانه بدهند زياد ميشود؛ همان طور که عرض كردم فرزند سالاري در چنین خانواده هایی تحقق پيدا ميكند.
الگوهای مدیریتی در خانواده
سه الگو براي مديريت خانواده وجود دارد؛ يكي از آنها را الگوي سنتي ميگويند كه همان الگوي ديني خودمان است. این الگوی الرجال قوامون علي النساء است كه در سلسله مديريت خانواده، مرد را قدرت اول می داند، زن در جایگاه بعدی و سپس فرزندان هستند. جهان مدرن و پست مدرن سعي ميكند كه اين الگوي اقتدارگرايانه را، ديكتاتوري و استبدادي باز نمايي كند.
الگوي دوم، الگوي جهان مدرن است كه مديريت خانواده را اشتراكي ميكند. فرق است بين مشاركت و اشتراك؛ يعني مرد اگر قوام خانواده باشد، سرپرستي براي مرد است، اما اعضاي خانواده هم می توانند مشاركت کنند، این مشكلي ندارد؛ اما الگوي اشتراكي، يعني خود مديريت خرد شده و بين زن و مرد تقسيم شده است؛ زن و مرد در يك پله كنار هم ايستادهاند و در تعامل با يكديگر مديريت خانواده را انجام ميدهند، در پله پايينتر از آن فرزندان هستند.
در الگوهاي متأخر كه در فضاي پست مدرن مطرح ميشود، اين اشكال مطرح شده است كه پدر و مادرها چه حقي دارند كه ارزشهاي خود را به فرزندان تحميل كنند؟ ارزشها در فضاي پست مدرن نسبي هستند، شما ارزش خودت به درد خودت ميخورد؛ ارزشها واقعيت خارجی ندارند كه سعادت بشر با آنها تعريف شود.
در این نگاه ارزشها برساخت اجتماع هستند، يعني آن چيزهايي كه خوشمان ميآيند را ارزش ميگوييم، از دروغ بدمان ميآيد ميگوييم ضد ارزش، از راستگويي خوشمان ميآيد ميگوييم ارزش است. اين حرفي است كه در فضاي پست مدرن زده ميشود، بنابراين شما حق نداريد كه به بشر بگوييد كه دست در بيني كردن بد است، نظر خود را به او ميگوييد خواست انتخاب ميكند و نخواست انتخاب نميكند؛ پدر و مادر مشاور هستند نه چيزي بيشتر.
در اين صورت مديريت خانواده به آن معنا وجود ندارد؛ همه در مديريت خانواده مشاركت ميكنند و ديدگاه خود را منتقل ميكنند، يعني ساختار افقي و خطي است؛ مديريت عمودي تبديل به مديريت افقي ميشود. ويليام گاردنر فكر ميكنم در كتاب جنگ عليه خانواده، ميگويد كه اگر اين الگو اشاعه پيدا كند، امواج جنايت و جرم را بر خانواده سر ريز ميكند، شما ديگر نميتوانيد فرزند خود را مهار كنيد، همه ميگويند كه شما چه كاره هستيد؟ عملاً آن بخشي از ارزشهاي خود را هم كه ميتوانيم با بچههايمان به تفاهم برسيم از دست خواهیم داد.
اما باید بدانيم كه پشت صحنه جريان چيست؟ چه نسبتي بين كوچك شدن خانواه و تحقق پيدا كردن اين الگوها است؟ يعني در خانوادههاي شلوغ مدام بچهها بر سر و كله هم ميزنند، دعوايشان ميشود، نميتوانند حل كنند، پدر و مادر وسط ميآيند، اين اقتدار براي بچهها معنا و منطق پيدا ميكند و جايگاه پدر و مادر بالاتر از بچهها خواهد بود؛ در اين سيستم فرزندسالاري غالباً اتفاق نميافتد.
دموکراسی اجتماعی و رابطه آن با دموکراسی در خانواده
حالا این مسأله چرا براي حوزه سياست مهم است؟ ميگويد كه اگر شما بخواهيد در مقياس اجتماع بگوييد كه همه با هم برابرند و هر كس يك رأي دارد، ابتدا باید این فرهنگ در مقياس خانواده، در نظام اخلاقي و نظام تربيتي شما نهادينه شده باشد. در این فضا اعضای خانواده می توانند به یکدیگر مشاوره بدهند، اما در نهایت هر یک از اعضای خانواده باید در اداره خانواده سهم علي السويه داشته باشند.
ولایتمداری باید در خانواده تمرین شود
از دل دموكراسي در خانواده، دموكراسي اجتماعي بيرون ميآيد. ما می توانیم از فن بدل این نظریه استفاده ميكنيم و بگوييم كه از دل ولايت خانوادگي، ولايت اجتماعي در ميآيد؛ بنابراین اگر ميخواهيد ولايت الهي و ولايت امامت خوب فهم شود، بايد اين امامت در مقياس خانوادگي خوب تمرين شده باشد؛ اگر زن تمرين امامت شوهر را نكند، فردا كه امام زمان(ع) هم ميآيد آمادگياش را ندارد، ميگويد ما هم می خواهیم در مدیریت جامعه سهیم باشیم. يعني در نظام اقتدارگرايي خانواده تمرين نظام اقتدارگرايي اجتماعي را ميكنيد.
در فتنه 88 يك تربيت غلط خود را نشان داد؛ يعني اينها اگر در خانواده خودشان اينگونه تربيت شده بودند كه با خود می گفتند كاري نداريم كه رهبر جامعه درست يا غلط عمل ميكند، مهم اين است كه اعضاي جامعه باهم حركت كنند، کار به آنجا نمی کشید. پدر ما در تصميمگيريهاي خود ممكن است كه خطا كند، ولي بايد به اين فهم برسيم كه همه پشت سر هم حركت كنيم، بهتر از اين است كه هر كسي بگويد كه من نمرهام از همه بهتر است و راه خود را جدا كند.
اين وحدت تركيبي براي ما در خانواده و در اجتماع هم مهم است؛ با بزرگنمایی همین منطقي كه در خانواده ميگوييم همه پشت سر پدر حركت كنند، بعداً ميگوييم كه در جامعه هم همه بايد پشت سر رهبري حركت كنند؛ ولو اينكه شما احتمال ميدهيد كه رهبرتان در يك مسأله خطا كرده است. اگر هشتاد ميليون فكر و اراده هر کدام بخواهند خط فکری جداگانه راه بياندازند چه ميشود؟
مسأله جمعیت از نگاه علم روانشناسی
در شاخه روانشناسي، روانشناس ميگويد كه ساخت شخصيتي افراد در خانوادههاي كم جمعيت با ساخت شخصیتي افراد در خانوادههاي پر جمعيت تفاوت ميكند يا خیر؟ متخصص تربيتي ميگويد كه آيا الگوهاي تربيتي در خانوادههاي كم جمعيت با الگوهاي تربيتي در خانوادههاي پر جمعيت متفاوت است يا خیر؟ به طور طبیعی از دل خانوادههاي كم جمعيت الگوي تربيتي فردگرايانه بیرون ميآيد و در خانوادههاي پر جمعيت اغلب اين اتفاق نميافتد.
كارشناس اقتصاد حرف خودش را ميزند و كارشناسان ديگر هم همينطور، در حوزه مطالعات فرهنگي كارشناسان ميآيند و بين كاهش بعد خانوار، تعداد اعضاي خانوار و الگوهاي سبك زندگي، رابطه برقرار می کنند و این موضوع مطالعه فرهنگي می شود. اینکه آيا مصرف زدگي در خانوادههاي كم جمعيت بيشتر است يا در خانوادههاي پر جمعيت؟ سبك زندگي تظاهري در كدام يك از اين خانوادهها بيشتر است؟ نیز موضوع مطالعه کارشناسان این حوزه است.
جمع بندی آراء کارشناسان و تصمیمگیری نهایی در مسأله جمعیت به عهده فقیه است
اشكال این است که این كارشناسيها معمولا جهتدار هستند اما صرف نظر از این اشکال در پارادايمهاي خاص، كارشناسيهاي مختلف شكل ميگيرد؛ مثلا كارشناساني با رويكرد و پارادايم ديني كارشناسي ميكنند، در اين عرصهها موضوعشناسيهاي خودشان را ارائه می دهد، كارشناس بهداشتي هم بايد بيايد و بگويد كه خانوادههاي پر جمعيت مشكل بهداشتي دارند يا ندارند؟ مثلاً چون زود بچهدار ميشوند يا قبل از 18 و بعد از 35 سالگي بچهدار ميشوند، احتمال معلوليت و سقط در فرزندانشان افزايش پيدا ميكند يا خیر؟ همه این کارشناسان حوزه های مختلف باید نتایج تحقیق خود را روی میز بگذارند؛ اما در آخر فقيه بايد برآيند گيري كند كه كدام مصلحت بر ديگري ميچربد.
يعني فقیه باید بگويد كه كدام نظر بر ديگري غلبه دارد؛ مشكل ما در اين است كه گاهي وقتها ميدان را به كساني سپردهايم كه صلاحيت ميدانداري ندارند. در بحث جمعيت کار را به دست وزارت بهداشت سپردند؛ آنها از زاويه بهداشتي موضوع را ميفهمند، نظر ميدهند و به مصلحت ميرسند.
اگر اداره جنگ تحمیلی دست وزارت بهداشت می سپردند، آنها نميگذاشتند كسی به جنگ برود، ميگفتند كه اگر به جبهه بروید از بين ميرويد؛ البته وزارت بهداشت می تواند به رزمندگان توصيه كند كه چطور از خودشان محافظت كنند و پشت جبهه هم قرارگاه بهداشتي و بيمارستان صحرايي احداث کنند؛ یعنی به عنوان معين از وزارت بهداشت استفاده ميكنيد اما خودتان را تحت اختيار او قرار نميدهيد؛ شما مصلحتهاي سياسي، امنيتي و چيزهاي ديگر را هم در نظر می گیرید.
اهمیت فهم اجتماعی فقیه در حل مسائل
فقيه بايد افزون بر برآيندگيري از مجموعه نظرات كارشناسي به فهمي از موضوع نیز دست پیدا کند؛ همچنین بايد فهمی هم نسبت به جامعه داشته باشد؛ يعني اگر شما به اين نتيجه رسيديد كه علي الاصول بحث افزايش جمعيت براي ما مهم است؛ نمی توانید بدون مطالعه شرایط جامعه به صورت مستقیم این مسأله را در سطح اجتماع مطرح كنيد بلکه بايد ببينيد كه حد وسع جامعه چقدر است؟
فقيه بايد چند چيز را از جامعه خود بداند؛ نخست تحولات معنايي در جامعه است. يعني اینکه بداند امروز نسبت به پنج يا بيست سال گذشته، جامعه چه تفاوتهاي معنايي پيدا كرده است؟ چگونه مسائل را درك ميكند؟ چگونه ادراكاتش شكل گرفته است؟ چه كساني براي اينها معناسازي ميكنند؟ اگر اينها را ندانيم نمی توانیم تصمیم گیری کنیم.
بعضي به فضاي جديد ما در چند دهه اخير فضاي پست مدرن ميگويند؛ بعضي هم مانند كاستلز جامعه شبكهاي شده و فضاي شبكههاي اجتماعي ميگويند؛ بعضيها مانند گيدنز ممكن است به آن مدرنيته متأخر بگويند و بعضي هم مانند زيگموند بابومن می گویند عصر سياليتها است؛ يعني معاني ذهني شما مانند موم سيال شده است؛ امروز از يك چيز و فردا از يك چيز ديگر خوشتان ميآيد، امروز يك تصويري از خودتان داريد و فردا يك تصوير ديگري و بسیار در معرض اين تحولات هستيد.
وقتی كه در معرض اين تحولات هستيد بايد بدانيد كه امروز موقعيت اجتماعي موجود شما چه ميگويد؛ اگر ما فهمي از مخاطب نداشته باشيم، يك حرفهايي ميزنيم و او يك چيز دیگری ميفهمد.
زمانی بحثي را پیرامون تحليل رابطه بين تلويزيون و خانواده مطرح کردم؛ آنجا گفتم كه تلويزيون بايد خانوادهگرا باشد، بعداً برايم این تحليل حاصل شد كه آیا تلويزيون بايد خانوادهگرا باشد يا خیر؟ چون وقتي بنده ميگويم «خانواده» يك چيزي در ذهنم هست اما شما به عنوان تهيه كننده و اصحاب هنر خانواده را يك طور ديگر ميفهميد.
تولید سریالهای خانوادگی علیه خانواده
گاهي اصحاب هنر زبان ما را متوجه نمی شوند؛ اين مسأله را چطور حل كنيم؟ مثلا ما يك فيلم خانوادگي خانوادهگرايانه را به تلويزيون سفارش ميدهم، از آن فيلم پدر سالار در ميآيد كه ضد خانوادهترين سريالهاي دهههاي گذشته بوده است؛ یا فيلم جراحت و ستايش را تولید می کنند یعنی به نام خانواده عليه خانواده فیلم می سازند؛ بعد آدم به اين نتيجه ميرسد كه كاش ما به اينها گفته بوديم كه همان فيلمهاي اكشن خودتان را بگذاريد و اصلاً وارد بحث خانوادگي نشويد و بگذاريد كه خانواده ها زندگي خود را بكنند. ما باید بدانیم که فضاي معنايي جامعه هنري چيست تا بتوانیم با آنها حرف بزنیم.
باید بدانیم که مخاطب ما چه کسی است و متناسب با او سخن بگوییم؛ بنده در يك جلسه بستهاي كه چهار نفر آدم فاضل نشسته است و زبان همديگر را ميفهميم، یک مطلبی را مطرح می کنم و همه می دانیم که این مباحث در خدمت فقه حكومتي و در خدمت بالندگي نظام جمهوري اسلامي است، اما موقعي كه در جامعه مخاطب عرفيتري، عموميتري همين بحثها را لخت و عريان منتشر می کنیم؛ ممکن است آنها يك برداشت دیگری از صحبتهای ما داشته باشند.
مثلا قاليباف در شهرداري تهران دو سه سال پيش ميخواست طرح تفكيك جنسيتي را براي حمايت از خانمها اجرا كند؛ برخی از خانمهای شاغل با حضور مردان همکار معذب هستند؛ بنابراین خواستند که فضاي كارمندان خانم را از آقايان جدا کنند به همین خاطر مجبور شد كه چند مدير زن به مجموعه شهرداری اضافه كند. اما بازنمايي این کار در جامعه اين بود كه يك حركت ضد زن است و می خواهند زنان را حذف كنند، به همین دلیل مجبور شد كوتاه بيايد؛ اول توضيح داد كه ما چنين قصدي نداشتيم اما چون فضا سنگين بود مجبور بود عقبنشيني كند.
در بحث جمعيت يا بحثهاي ديگر، وقتي شما به نتيجهاي رسیدید و مصلحت جامعه را کشف کردید، باید بدانید که اين مصلحت بدوي است كه در گام نخست به نظر شما ميآيد، بايد بياييد و تحليلي از واقعيت اجتماع داشته باشيد و پیشبینی کنید که واكنش اجتماع در مقابل اين مسأله چه خواهد بود.
ممكن است كه شما دریابید كه آن مصلحتي كه تا حالا تشخيص ميدادم، ديگر مصلحت نيست چون جامعه پس ميزند؛ یا با اين ادبيات پس ميزند بنابراین بايد ادبيات را تغيير داد؛ شاید به این نتیجه برسید که این مسأله گرچه براي جامعه مصلحت دارد، اما در شرايط كنوني نبايد اسمي از آن آورد و برنامه را براي زمانی در نظر بگیرید كه از نظر آرامش رواني شرایط جامعه مساعد باشد.
گاهی عقب نشینی بخشی از وظایف حاکمیت است
مثلا می بینید که اجرای این طرح فشار اقتصادي دارد و به مجرد اينكه اين بحث را مطرح كنيد، مردم واكنش نشان ميدهند؛ بنابراین ممكن است كه مجبور شويد عقب نشيني كنيد، اين عقب نشينيها هم بخشي از وظايف حاكميت است؛ فكر نكنيد كه حاكميت فقط بايد بگويد كه ميزنيم، ميكشيم و چه كار ميكنيم؛ به تعبيري احكام ثانويه هم تكليف شرعي است، اين هم احكام حكومتي است، عقب نشيني هم جزو احكام است.
فضاي تخاطب نیز مهم است. فضاي تخاطب يعني ربط بين گوینده و مخاطب چگونه برقرار ميشود؛ يك بحث اين است كه مخاطب از من چه ادراكي دارد؟ اما بحث دیگر اين است كه اين ادراكات چطور شكل ميگيرد؟ فرآيند شكلگيري ادراكات در جامعه چطور است؟
بنده يك مثالي براي شما بزنم. در انتخابات اخير، صدا و سيما مناظرات تلويزيوني داشت و بعدها رسانه اعلام كرد كه تلويزيون در قضاوتهاي مردم نسبت به كانديداها نقش اساسي داشته است؛ اين مناظرات تلويزيوني حدود 60 درصد بیننده داشت كه اين برنامهها را پيگيري ميكردند. اين نشان ميدهد كه نقش تلويزيون در تعيين كانديدای مورد نظر مردم تعيين كننده بوده است.
بعضي كامنت گذاشته بودند كه شما توهم کرده اید، آنچه بر مخاطب تأثير داشت این بود که مناظرات تلويزيوني در فضاي شبكههاي اجتماعي چگونه فهم ميشده است؟ يعني زمانی كه معاون رئيس جمهور آقاي جهانگيري به آقاي قاليباف یا آقاي رئيسي حمله ميكند و آنها سكوت ميكنند، اگر شما باشيد شايد اين سكوت را بر وجه اخلاقي حمل كنيد، اما آن جواني كه پاي تلويزيون نشسته است وارد شبكه اجتماعي ميشود و ميبيند كه چه تصويري از اين مناظرات انعكاس پيدا كرده است تا بتواند بر اساس آن تصمیم بگیرد؛ برای او مهم است که رفقايش و ديگران چه تحلیلی دارند.
برخی سکوت آن کاندیدا را حمل ميكنند بر اينكه جناح راست نتوانست جواب بدهد اما طرف مقابل می گوید ميخواست حريم نگه دارد؟ اینها مثلاً صحبتهاي جهانگيري را حمل بر هتاكي می کردند، آنها حمل بر اينكه خيلي ميدانداري كرد و نهایتا هرکسی با مذاق خود مشخص می کند که برنده مناظرات بود.
این نکته مهم است که بدانیم فضاي تخاطب را چه كساني شكل ميدهند و مديريت ميكنند؟ معاني چگونه منتشر ميشوند؟ چگونه در اين فضاي ادراكات دستخوش تغيير ميشوند؟ اين فضاي تخاطب را بايد شناخت؛ چگونه معنا توليد كنيم؟ چگونه معنا شكل بدهيم؟
در زمانی که گوبلس، وزیر تبليغات آلمانیها بود، این ابتكار را داشت كه در جامعه اعلام می کردند به زودي اتفاق مهمي ميافتد، مردم را به شدت تشنه ميكرد و بعد خبرش را منتشر می کرد؛ امروزه این ترفند برای ما عادی شده است باید ببینیم که تكنيکهاي ارتباطي مؤثر با مردم در حال حاضر چيست؟
توجه به وجهه نمادین موضوعات
وجهه نمادين موضوعات نیز باید مورد توجه قرار گیرد؛ يعني واقعیت هایی که در مورد یک شیء وجود دارد با آنچه كه از آن شیء فهم ميشود فرق دارد. حجاب آن گونه كه هست، يك حكم شرعي است كه بايد رعايت كنيم، اما در جامعه چه دركي از حجاب وجود دارد؟ مثلاً نزد برخی نماد يك زن مسلمان انقلابي است، يعني يك وجه سياسي به آن تزريق كردهاند؛ به همین دلیل وضعيت حجاب با نماز فرق ميكند.
بحث حجاب با رضاخان، رژيم پهلوي، مبارزات زنان و مبارزان علیه نظام گره خورده است؛ بنابراین حجاب و بی حجابی يك وجهه نمادين پيدا كرده است. به همین دلیل فمينيستها مخصوصاً فمينيستهاي چپ و ماركسيستها میگویند حجاب پاشنه آشيل نظام و بنيادگرايي اسلامي است؛ آنها معتقدند براي اينكه نظام و اسلام سیاسی را بزنند بايد حجاب را هدف بگیرند، چون حجاب آشكارترين وجه مداخله دين در حوزه اجتماعي است.
وقتی حجاب به وجهه نمادين تبديل شد ديگر واقعیت آن را کسی نمیبیند؛ يعني هم نظام و هم انقلابيان و هم ضد انقلابيان به اين نتيجه ميرسند كه بايد پای مسأله حجاب محكم بايستند؛ این موضوع دیگر بزرگ شده است.
درباره حجاب چگونه بايد نظر بدهيم؟ ابتدا بايد رساله عمليه را بخوانيم و بر اساس فقه سنتي، ببينيم كه حكم حجاب در مقياس خرد آن چيست؟ از اينجا به موضوعشناسي حجاب، موضوعشناسي مخاطب، موضوعشناسي فضاي تخاطب و موضوعشناسي قدرت منتقل شويم. باید بررسی کنیم که حاكميت در این زمینه چقدر قدرت دارد؟ اگر فهم ما از قدرت، فهم سلب و سخت باشد به زمين ميخوريم.
مواجهه روحانيان با حجاب ببينيد؛ هر وقت وزرا ديدار علما ميروند، به آن وزیر ميگویند كه چرا براي حجاب كاري نميكنيد؟ چرا وضع حجاب اينقدر خراب است؟ نگاه چنین فردی نسبت به مداخله، مداخله سخت و نسبت به قدرت، قدرت سخت است؛ او فكر ميكند كه هر كسي كه تفنگ دارد، قدرت دارد؛ نميداند كه معادله قدرت جاي ديگري رقم ميخورد؛ هر كس بيشتر بتواند افكار عمومي را اقناع كند قدرت دارد.
یک بار از معاونت اجتماعي ناجا پرسیدم وقتی شما با بد حجاب مواجه ميشويد، كساني كه در اطراف صحنه هستند چه واكنشی از خود نشان میدهند؟ گفت كه هو ميكنند، همكاري نميكنند. زمانی که مأموری با سرقت برخورد می کند هم با اينكه همه ميدانند كه سرقت بد است، خيلي انگيزه ای برای همياري ندارند، چون آن پيوند اجتماعي برقرار نشده است.
سرمایه اجتماعی برای حاکمیت بسیار مهم است
بحث سرمايه اجتماعي حاکمیت در بين مردم، بسیار مهم است؛ به ویژه در ايران ضرورتاً بايستي علم مردمشناسي براي حاكميت مهم باشد و فرهنگ خاص بودگيهاي جامعه ايراني را فهم كرد چراکه جامعه ايراني يك جامعه آرمانزده است، نه آرمانگرا، آرمانزده به معناي بدش را ميگويم.
هانتینگتون نویسنده کتاب جنگ تمدنها، يك سفر به ايران آمده است؛ او ميگويد كه هيچ جاي عالم مانند ايران، بين واقعيتهاي زندگي و آرمانهاي زندگي فاصله زیادی وجود ندارد؛ اين امر موجب شده كه ايرانيها هميشه از زندگي ناراضي باشند.
به عنوان نمونه باید بگویم که يك پژوهشي انجام شد و در آن از دختران مجرد پرسیدند كه به نظر شما دختر هنگامی كه ازدواج ميكند بايد به خانه ملكي برود؟ يا در خانه استيجاري هم برود اشكالي ندارد؟ 73 درصد گفتهاند كه بايد در خانه ملكي برود؛ اما عملاً 34 درصد پس از ازدواج موفق می شوند که خانه ملكي داشته باشند؛ یعنی 40 درصد نارضايتي در این زمینه وجود دارد.
شما از دختران مذهبي بپرسید كه شوهرتان چه ويژگيهايي بايد داشته باشد، ببينيد كه چه جوابي ميدهند؛ خواهند گفت که باید اهل نماز شب باشد، حتي الامكان سيد باشد، وضع مالي خوبي باشد، حسن خلقي هم داشته باشد؛ یعنی یک فردی را تصور میکند که نمرهاش بيست است. آنگاه با شخصي كه به نظرش نمرهاش بيست است، زندگی را آغاز می کند و پس از مدتی ميبيند كه نمره او يازده است، یکباره به هم ميريزد؛ اما اگر از ابتدا تصور معقولي داشت، اینطور نمیشد.
میان زندگی آرمانی و واقعی باید تفکیک قائل شویم
باید بين دو آرمان تفكيك قائل شویم، يك آرمان آرزوي ما است؛ اين آرزو را باید گوشهاي بگذاريم و چشممان به او باشد؛ اما در برای ازدواج باید ببينيم كه چه انتخابي باید داشته باشیم؟ اين را با مقدورات خودت قيد بزنيم؛ در غیر این صورت زندگي برای ما زهر ميشود.
باید توجه داشت که طلبههاي مبلغ ما چقدر در افزايش نارضايتي از زندگي سهم دارند؟ برخی از آنها زندگي آرماني را تبليغ ميكنند. اولين تبليغ شما براي زنان خانهدار و مردان زن دار اين باشد كه مطول طويل است و مغني دراز، برو اي محصل به هر دو بساز. قرار نيست كه شوهرت تو را خوشبخت كند، قرار نيست كه همسر تو هم تو را خوشبخت كند، هر كسي خوشبختياش در اقدام خودش است؛ انشاءالله انتخابي كه كرده اید بهترين انتخاب است، بروید زندگي کنید.
مدام كارشناس و روانشناس ما ميگويد كه استاندارد درست اين است كه زن و شوهر روزي دو ساعت اينگونه باهم رفتار كنند و روزي بيست دقيقه باهم گفتوگو داشته باشند. مرد و زن هم مدام اين استانداردها را ميشوند و به همسر خود که نگاه ميكنند ميبينند كه اينطور نيست، بنابراین بيشتر از زندگي مأيوس ميشوند.
بحث قدرت براي ما خيلي مقوله مهمي است؛ اینکه حاكميت چقدر در ايجاد یک مفهوم قدرت دارد كه ميخواهد آن را در جامعه راه بياندازد. حال فرض كنيد كه قدرت دارد، در مرحله بعد بايد ببيند كه تكليف مهمتري نداشته باشد؛ در آن واحد بحث باب تزاحم براي ما باب جا افتادهاي است؛ شما يك قدرت و دو تكليف داريد؛ قدرت واحد خود را نميتوانيد صرف دو تكليف بكنيد، پس كدام را اختيار ميكنيد؟ بايد اهم و مهم كنيد. در بحث جمعيت مراقب باشيد و بررسی کنید که تا چه اندازه بايد بر روی افكار عمومي سرمايهگذاري كنيد و به میزان نیاز است که امکانات و زیرساختها را فراهم کنید.
سندهایی که هیچ وقت اجرایی نمیشوند
سند مهندسي فرهنگي يك بحثي درباره خانواده و جمعيت دارد؛ وقتی تصميماتي كه در آنجا براي جمعيت گرفته شده است را ببينيد آدم سرش سوت ميكشد؛ در آنجا آمده است که هر فرزندي كه به دنيا ميآيد باید يك سكه بهار آزادي به خانواده او هدیه بدهند، در غير از كلانشهرها هر كسي بيش از سه فرزند داشته باشد، يك زمين سيصد چهارصد متري به آنها بدهند؛ این پیشنهادات تكليف اقتصادي زیادی بر دوش دولت ميگذارد و مناسب يك دولت پولدار و مرفه است.
در اين بحرانهاي اقتصادي مگر ميتوانيد چنين كارهايي را انجام دهيد؟ اینها سندهايي براي اقدام نكردن هستند. برای همین است که ميگويم كشور ما به بيماري ذات السند مبتلا شده است، مدام سند توليد ميكنيم، خودمان هم ميدانيم كه اين سندها اجرا نمیشوند.
طرح بيمه زنان خانهدار نیز از آن جمله است. گفتند که زنان بيايند ماهي پنج هزار تومان بدهند، پنج هزار تومان هم دولت روي آن بگذارد، از سال ششم به بعد دولت ماهي فلان مبلغ را به زنان خانهدار بپردازد. پانزده سال پيش ميگفتند كه این طرح سالانه 4800 ميليارد تومان برای دولت هزینه میتراشد، به پول امروز شايد ده برابر هم شده باشد. حال آنکه اكثر زنان خانهدار مشكل مالي ندارند؛ به جای اینکه اين چهار هزار و هشتصد ميليارد تومان را بدین منظور هزينه كنید، افزايش بودجه كميته امداد يا بهزيستي بپردازید تا به خانوادههاي خاصي كه لنگ هستند کمک شود.
بحث تزاحم بسیار مهم است؛ اجازه بدهید یک پرانتزي را باز كنم. در بحث فقه حكومتي با يك گردنههاي صعبي مواجه هستيم كه در مقياس خرد، اين گردنههاي صعب را نداريم؛ در مقياس خرد وقتي با دو وضعيت مواجه ميشویم، این مواجهه نفر به نفر و مصداق به مصداق است؛ مثلا فردی بین دو تكليف مردد است، اینکه نماز بخواند يا از مسجد رفع نجاست کند؛ ميگويم كه نماز مهمتر است، چون وقت تنگ است، نماز را زودتر بخواند و بعد رفع نجاست كند.
حال فرض کنید كه بنده حاكم هستم و دستگاهي در اختیار من است که اگر دکمه آن را روشن کنم كل مساجد كشور طاهر ميشود، يك مسجد نيست، وقت نماز هم تنگ است؛ در این حالت هم به راحتي مثال قبلي ميتوانيم بگوييم كه نماز اهم از رفع نجاست از مسجد است؟ اينجا تكثر پيدا كرده و مصداق زياد شده است؛ در این شرایط باید بگوييم كه يك نماز از یک رفع نجاست مهمتر بود، آيا يك نماز از هزار رفع نجاست هم مهمتر است؟ از يك ميليون رفع نجاست چطور؟ از يك ميليارد چطور؟
اين مثال من فرضي بود اما مثال واقعي هم داريم؛ مثلا فردی تمايلات جنسي غلط دارد و به واسطه تماس با افراد متكثر در معرض ابتلا به ايدز هم قرار گرفته است، اگر ما به او آموزش بهداشتي بدهیم ايدز نميگيرد، اما با این کار ترس او از ابتلا به ايدز ميريزد و احتمال افزايش رابطه جنسي او بيشتر ميشود؛ حال باید به او آموزش بدهیم يا خیر؟ اينجا اهم كدام است؟ جلوگيري از اين بيماري ايدز اهم است؟ يا جلوگيري از زنا اهم است؟
فرض کنید با مطالعه متون به اين نتيجه رسيدهايم كه زنا خطرناكتر از ايدز است و باید جلوي زنا را بگيریم؛ بنابراین در اين مقياس يك نفر مشكل ما حل شد؛ حال اگر ما خواستیم سند كميته ملي ايدز را ترتيب دهیم، باید چه کنیم؟ مطالعات ما نشان ميدهد كه اگر كنترل بهداشتي داشته باشيم 10 هزار نفر ايدز نميگيرند اما 5 هزار مورد زنا زياد ميشود؛ این مقياس دیگر يك به يك نيست. موازنه 10 هزار ايدز با 5 هزار زنا چطور ميشود؟ كدام مهمتر است؟ سختی بحث اهم و مهم در مقیاس کلان اين است كه اعداد باهم نظير نيستند. فهم مذاق شريعت در اينجا يك مقدار مشكل ميشود.
فقه حکومتی نباید در دام دولتسالاری بیفتد
يك بحث ديگري كه در فقه راهبري يا فقه حكومتي مهم است، بحث اصول حاكم است؛ گاهي وقتها بحثهايي در موضوع فقه حكومتي شده است كه از آن بوي دولتسالاري به مشام ميرسد؛ مدام درباره اختيارات حكومت اسلامي و تشخیص مصلحت از سوی حکومت سخن ميگوييم.
امام(ره) در نامهاي خطاب به حضرت آيتالله خامنهاي، ميگويند كه حكومت اسلامي اگر مصلحت ببيند، ميتواند قراردادها را يك طرفه فسخ كند و بسیاری از مسائل را آنجا مطرح میکنند؛ حال سؤال بنده اين است كه اگر حكومت اسلامي مصلحت بداند که در امورات خانواده مداخله كند، آیا این مداخله باید حداكثري باشد يا خیر؟ اينها براي ما مسأله است.
يعني حكومت اسلامي اختياراتی دارد و میتواند مداخلههايي داشته باشد كه خود اين مداخلات به مصلحت نيست چراکه بزرگ شدن حكومت اسلامي مصلحت نيست. مداخله حداكثري مصلحت نيست؛ ما يك اشكال بزرگی در فهم از جامعه اسلامي داريم، به گمان ما جامعه ای اسلامي است كه حكومتش خيلي قوي و مهم باشد اما جامعه اسلامي جامعهاي است كه خود جامعه مقتدر باشد، خانواده در آن مقتدر باشد؛ خانواده در حل معضلات خودش مقتدر باشد.
به نظرم ميرسد كه در جريان انقلاب اسلامي يك تفكر غلطي شكل گرفت كه نبايد شكل ميگرفت؛ ما گفتيم كه هر چه فساد است براي حكومت شاه است، انشاءالله جمهوري اسلامي ميآيد و آن را درست ميكند؛ يعني تصور کردیم درست كردن همه معضلات بر عهده حاكميت است؛ موقعي كه حاكميت مداخله حداكثري ميكند اتفاقات بدي ميافتد.
قبل از انقلاب مردم هر ساله در كوچه و خيابان، مراسم جشن نيمه شعبان برگزار ميكردند واقعاً پر شور بود، الان مي بينيد كه روابط عمومي شهرداري این کارها را انجام می دهند پس مردم كجای کار هستند؟ احتمال نميدهيد كه هر چه شما جلو ميآييد مردم عقب مينشينند؟ آیا 22 بهمن را حاكميت بايد جشن بگيرد؟ مگر ما حكومت كودتا بوديم؟! مردم در برگزاری این مراسمات بايد ظرفيت خود را به میدان بياورند؟
سال 89 قرار بود رهبر انقلاب به قم تشریف بياورند. جلسه ای به این منظور تشکیل شد؛ بنده در آن جلسه پرسيدم كه محل استقرار ستاد استقبال كجاست؟ گفتند كه در استانداري است، گفتم چرا بايد آنجا باشد؟ مردم ميخواهند استقبال بيايند يا حاكميت؟ چرا باید نهاد حاكميتي بايد مقر باشد؟ بايد در انجمن هيأت امناي مساجد و ظرفيتهاي مردمي ستاد استقبال باشد و به حاكميت بگويند كه شما آن نیز ظرفيت خود را به میدان بياورید؛ مثلا بخشی از نظم خيابانها را حاکمیت با حضور پلیس بر عهده بگيرد. اما چاپ تراكت و پوستر را نباید استانداري انجام بدهد.
اگر مردم از جيب خود هزينه چاپ پوستر را بدهند دیگر آن را كف خيابان نميريزند بلکه آن را در جای مناسب نصب می کنند. مسجد را که نبايد دولت احمدينژاد بسازد بلکه بايد تشويق كند تا خود مردم بسازند؟ اگر مردم برای ساخت مسجد سنگ روي سنگ بگذارند، خودشان هم اقامه نماز را در آنجا با شکوهتر برگزار میکنند، خودشان به دنبال روحانی میروند برای اینکه امامت جماعت را به عهه بگیرد. اما اگر حاكميت مسجد را به مردم تقديم كند، دیگر انگيزهای برای انجام این کارها ندارند.
اگر مردم برای دین خود هزینه نکنند بیدین میشوند
اول انقلاب آيتالله مطهري منتقد اين بودند كه حكومت وابسته به بازار باشد؛ روحانيت وابسته به بازار باشد عوام زده ميشود، همان نقدهايي كه شريعتي هم كرده است كه روحانيت سني بند نافش به خليفه بند است و روحانيت شيعه كه از خاقان بريده است به خان پيوسته است و به طبقهاي كه وجوهات بده هستند.
مرحوم مطهري و مرحوم بهشتي به امام(ره) پيشنهاد ميدهند حالا كه ديگر حكومت اسلامي شده و شاهنشاهي نيست، شهريه طلبهها را حاكميت بدهد؛ امام(ره) به آنها پاسخ ندادند تا اینکه روزی آقاي بهشتي از امام(ره) گلايه ميكنند كه دو سه دفعه ما اين نامه را نوشتهايم و شما جواب نداديد، منفي یا مثبت بالاخره يك جوابي ميداديد؛ امام(ره) يك جمله بيشتر نگفتند و آن اینکه «اگر مردم براي دينشان هزينه نكنند بيدين ميشوند» به نظرم اگر روی این جمله فكر كنيد يك پروژه تحقيقاتي زیبایی می توانید در این زمینه داشته باشید.
چرا مادر بيش از پدر بچه را دوست دارد؟ زیرا 9 ماه او را حمل كرده، هزينه كرده است؛ درست است كه مادر عاطفيتر است، اما بيشتر هزينه كرده است و بچه را بيشتر ثمره وجود خود ميداند؛ اين اتفاق كم نيست؛ مردم اگر براي حل معضلات اجتماعي خود دست به دست هم ندهند، نسبت به آنها بيتفاوت ميشوند؛ اين خطر است.
اينكه از مردم ماليات بگيريم و صرف فقرا كنيم هنر نيست، حاكميت اسلامي بايد برود و در روايات بخواند«من انكر منكم قساوة قلبه فليدن يتيما» كسي كه ميخواهد قساوت قلب را از خودش دور كند به يتيم نزديك شود، «فيلاطفه» به آن يتيم ملاطفت كند«و ليمسح رأسه» دست روي سر يتيم بكشد، «يلن قلبه باذن اللّه» اگر از من ماليات اجباري بگيرند و به یتیم بدهد قساوت قلب من كمتر ميشود؟ يا من بايد بروم و به یتیم نزديك شوم؛ يعني بايد جامعه را سوق دهيد كه خودشان با ايتام چفت ارتباط برقرار كنند.
کسانی که خمس میپردازند بهتر است از پرداخت بخشی از مالیات معاف شوند
دو الگو را مطرح ميکنم كه ببينيد كدام دينيتر است؛ در حال حاضر مردم بايد هم ماليات و هم خمس بدهند؛ تعدادي از مردم که يك تدين اجمالي دارند، به واسطه اينكه ماليات ميدهند ديگر خمس نميدهند؛ اگر احساس ميكردند كه خمسي كه ميدهند بخشي از معافيتهاي مالياتي را به همراه خواهد داشت، انگيزهشان بيشتر ميشد، پولشان حلال ميشد و فرآيند تربيت بهتر اتفاق ميافتاد.
تفاوت ايران و امريكا را ببينيد، در امريكا يك قانوني براي هشتاد سال پيش زمان ترومن و جنگ جهاني دوم يا قبل از آن بوده است كه هر كسي در امريكا پولي را براي كارهاي عام المنفعه در امريكا يا جهان سوم صرف كند، اسناد هزينه معتبر خود را به دولت ارائه كند، هشتاد درصد از بدهي ماليات او را میبخشند، مثلاً يك ميليارد تومان براب مردم هزينه كردهاي هشتصد ميليون را به جاي بدهي مالياتي قبول ميكنيم؛ این کار چقدر به مردم انگيزه ميدهد كه كار عام المنفعه كنند، ميرود مدرسه ميسازد كه اسم پدر و يا فرزندش زنده شود؛ هر كس ديد بگويد كه خدا پدرش را بيامرزد.
آقاي نمازي سناتور دوره شاه و تاجر فولاد بود، شايد آدم خوبي هم نبود اما زرنگي كرد و از اين موقعيت استفاده كرده است، قبل از انقلاب پانصد وقف از خود به جا گذاشت يكي از آنها بيمارستان نمازي است كه از بيمارستانهاي بزرگ كشور است؛ يكي هم آب شيراز است؛ گویا 10 سال قبل از تهران، با هزینه او شهر شیراز را لوله كشي آب كردند؛ امروزه نیز روي برگه قبض آب مینویسد موقوفه آب نمازي؛ هر كس بيمارستان ميرود ميگويد كه خدا پدرش را بيامرزد؛ او شهروند ايراني ـ امريكايي بود اسناد این موقوفات را به آمريكا برد و جاي بدهي مالياتي خود حساب كرد؛ شنيدم با دولت شاه هم لابي كرد و با همین ترفند نسبت به واردات آهن به کشور نیز معافيت مالیاتی گرفت.
دولت سالاری مانع حل مشکلات از سوی مردم میشود
ما در كشور خودمان اين كار را نميكنيم؛ يعني همواره دولتسالاری ميگويد كه همه كارها را من بايد انجام بدهم. خود اداره اوقاف چقدر مانع وقف در كشور است؛ مردم ميترسند كه اگر چیزی را وقف کنند دست اداره اوقاف بيافتد، اینها مداخلات است.
جامعه سنتي این مشکلات را نداشت؛ اگر جامعه و خانوادهها را رها كنيد و مزاحم آن نشويد، خودشان در مواجهه با مشكلات سازوكارهايي را طراحي ميكنند؛ شما نبايد با مداخلات ناهوشمندانه خود ظرفيتهاي خانواده را غير فعال كنيد.
يكي از دلايل افزايش مشكلات بين زن و شوهرها و افزايش طلاق ممكن است بيمسأله بودن آنها باشد. خانواده مسألهاي براي حل كردن ندارد بنابراین به هم گير ميدهند؛ يعني طرفين ذهنشان درگير حل يك مسأله خاص نیست. اين زن و شوهر با حيثيت خانوادگي خود درگير حل معضلات محلی شوند یعنی در يك انجياو محلي، شوراي محل یا طرح مسجد محله فعال شوند، دیگر بر سر مسائل جزئی زندگی خود آنچنان جر و بحث نمیکنند.
در زمان جنگ یک مجموعه ای به نام انصار المجاهدين راه اندازی شد، از سوی این مجموعه كمكهاي عمومي را جمع ميكردند و نميگذاشتند كه براي خانوادههايي كه همسران یا فرزندانشان به جبهه رفتهاند مشکلی پيش بيايد؛ جنگ تمام شد، پدر و مادر بنده گفتند كه چرا اين کار را تعطیل کنیم؟ بگذاريد حالا كه اين ظرفيت در مسجد به وجود آمده است از این پس ما از ايتام و افراد بي بضاعت حمايت كنيم؛ 300 نفر را تحت پوشش داشتند، از خيرين پول جمع ميكردند و به آنها كمك میكردند. اگر بحثی هم میان پدر و مادر ما شکل میگرفت بر سر اين مسائل بود كه مثلا اول ماه به این افراد عدس بدهيم يا برنج؟
حاکمیت نباید خانواده را به یک نهاد بیمسأله تبدیل کند
كسي كه مسأله ای براي درگير شدن ندارد، ممكن است به همسر خود بگويد كه چرا پايت را در كفش من كردهاي؟ و سر مسائل کوچک دعوا کنند. به همین دلیل است که مردها وقتی در روزهای عادي در خانه هستند زیاد با خانمهاي خود دعوا میکنند. بنابراین حاكميت نبايد خانواده را به يك نهاد بي مسأله تبديل كند؛ بايد خانواده براي فكر كردن مسأله داشته باشد، هدف، آرمان و درگيري ذهني مثبت داشته باشد.
مرحوم چمران زمانی كه از امريكا به لبنان آمد، ميخواست كار مبارزاتي انجام دهد؛ در آنجا همسری لبناني اختیار کرد، آن زن بعدها در مصاحبه ای تلويزيوني گفت دو سه ماه از ازدواج من با چمران گذشته بود، داشتم در خيابان راه ميرفتم يكي از رفقاي دوره دانشجويي خود را ديدم، سلام كرد و گفت فلاني تو كه بد سليقه نبودي؟ چرا همسر يك آدم كچل شدي؟ گفتم مگر مصطفی كچل است؟! همان موقع تاكسي گرفتم و به محل كار رفتم ببينم كه او كچل است يا خیر؛ گفت دو سه ماه بود كه ما داشتيم باهم زندگي ميكرديم اما من این مطلب را نميدانستم چراکه اينقدر زندگي ما در فضاي معنوي بود که من اصلاً به اين چیزها توجه نداشتم.
پیوند اجتماعی؛ مسأله اول جامعه اسلامی / خانواده و اجتماع؛ مؤلفههای قدرت نظام اسلامی
80 درصد از مصاحبه شوندگان یک پژوهش ميداني گفتهاند كه مسؤول برنامهريزي براي اوقات فراغت جوانان، دولت است؛ يعني ما فرهنگ جامعه را خراب كردهايم. بنده يادم هست كه در گذشته، تابستانها مادران دست بچههاي خود را ميگرفتند و او را برای کار به یک مغازهدار میسپردند ميگفتند كه شاگردي كند پول هم نميخواهد فقط براي اينكه ولگرد نشود و تابستان خود را طي كند اما در حال حاضر همه از حاکمیت مطالبهگر شدهاند؛ اين فضا، فضاي بدي است.
پيوند اجتماعي براي جامعه اسلامی، مسأله اول است؛ ما جامعه مقتدر و خانواده مقتدر ميخواهیم که دولت بتواند بر اين قدرت تكيه كند؛ مؤلفههاي قدرت نظام اسلامي خانواده و اجتماع است؛ نباید به سمت ساخت دولتهاي طویل و عریض برویم چراکه در این صورت جامعه كاركرد خود را انجام نمیدهد و دولت در هر جايي که بخواهد متصدي میشود.
بخش پرسش و پاسخ
گفتنی است، در پایان جلسه پرسشهایی از سوی حضار مطرح شد و حجت الاسلام والمسلمین زیبایینژاد به آنها پاسخ گفتند؛ در ادامه مشروح این گفتوگوها را میخوانید:
ـ به نظر میرسد 2 یا 3 ابر مسأله وجود دارد كه اگر اينها حل شود به بقيه مسائل كمك ميكند؛ يكي از مسائل كلي همان نكتهاي است كه در جلسات اول فرموديد؛ یعنی بحث تشخيص مصلحت يا این جملهاي كه فرموديد كه سنگر را باید كجا بزنيم؟ با توجه به مصاديق مختلف فهم هم مختلف ميشود؛ به اين دليل كه فقه حكومتي فقه ناظر بر عمل و اجرا است و جاي تشتت و اختلاف و جاي نسبيت نيست؛ اگر اين ملاك دقيق را براي ما تبيين بفرماييد ميتواند مهم باشد.
مثلاً در بحث عسلويه فرموديد كه طوری ساخته شده که فضا مجردي است، مفاسد جنسي و اعتياد را در پی دارد؛ كساني كه ميخواستند آنجا را بسازند، اين مصلحت كلي در ذهنشان بوده است كه اگر ما بخواهيم اينجا را سريع بسازيم و طيف زيادي را مشغول كار كنيم، مجبور هستيم كه به اين شكل كار كنيم، اما اگر بخواهيم شهر بسازيم و خانوادهها را ضميمه كنيم خيلي طول ميكشد.
اينكه ما چطور ليست كنيم كه مصالح و مفاسد چيست؟ و ملاك دقيق آن چيست؟ مسأله مهمي است؛ شاخصهای آن را بفرماييد. بعضي از مسائل اجتماعي مصلحتواره است؛ مثلاً از اول انقلاب تا الان هیچ مسأله ای مانند حجاب با مقاومت اجتماعي مردم مواجه نبوده است؛ يك سري گروهها بر مطالبات سوار شدهاند و اينها وانمود كردهاند که عقبنشيني به مصلحت است. ملاك در رتبهبندي اين مصالح و مفاسد چيست؟
ما هنوز در ابتداي راه هستيم، كاري كه بايد در حوزه فقه حكومتي انجام شود، تدوين نظام مسائل است؛ اینكه ما با چه مسائلي مواجه هستيم و محور بندي كردن آنها باید مشخص شود. ابتدا باید خود این موضوع كه فقه حكومتي چيست؟ تنقيح شود و اینکه با چه دسته از مسائل مواجه است و اگر قرار باشد كه قواعد حاكمي داشته باشد، آنها کدامند؟
ابتدا بايد ابداع احتمالات كنيم. آخوندهاي حوزوي حجره نشين نميتوانند در بحث فقه حكومتي زياد ورود پيدا كنند؛ این امر كار آن طبقه فضلايي است كه اجتماعي شدهاند و يك بخشي از فضلايي كه با حوزههاي تخصصي ارتباط دارند؛ ارتباط بين فقه و سياست، فقه و اقتصاد، فقه و مسائل دیگر باید مشخص شود. مثلاً در حوزه سياستگذاري، باید مشخص شود که آيا رويكرد دولت اسلامي تأمين رفاه براي جامعه است يا خیر؟ قواعد و اصول حاكم بحثهاي مهمي است؛ دولت باید رويكرد حمايتي در برابر جامعه داشته باشد يا خیر؟
در دهههاي 1950 تا 1980 و پیش از فروپاشی شوروي، دولتهاي رفاهي مهم بودند؛ ليبرالها سياستهاي دفاعي را دنبال ميكردند تا موج اعتراضات اجتماعي را بتوانند به نفع خود مديريت كنند و جمعيتشان به سمت سوسياليسم و كمونيسم نروند، چون آنها دولتهاي رفاه محور بودند؛ دولت سوسياليستي، دولت محور بود و دولت در بسیاری از امورات اجتماعي مسؤول بود.
در سي سال اخير وارد فضاي نئوليبرال شدیم؛ تظاهرات این روزهای مردم فرانسه نیز بيشتر بر عليه سياستهاي نئوليبرال است. نئوليبرالها ميگويند كه دولت نبايد بسیاری از امورات را تصديگري كند؛ مثلا در تأمين اجتماعي دولت نباید نگاه حداكثري داشته باشد، اينها كار خود مردم است.
در كشور ما هم جريانهاي چپ از دهه هشتاد به بعد مقداري رشد كردند؛ همين هفته قبل هم كه بر عليه حجاب تظاهرات كردند كمونيستهاي دانشگاه بودند. برخی معتقد هستند كه جريان چپ ماركسيستي در يكي دو دهه اخير تقويت شده است؛ به دليل اينكه فضاي نئوليبرالي در سياستهاي حاكميت باز شده است؛ يعني قبلاً تعداد زیادی دانشجوی دولتی پذیرش میکردند اما امروزه ظرفیت دانشگاههای دولتي کم است و بقيه باید شبانه یا آزاد بخوانند تا بتوانند از آنها شهريه بگيرند.
خدمات خوابگاهي را هم كم كردهاند؛ قبلاً دانشجوياني كه از خوابگاه استفاده ميكردند ميتوانستند چند ترم خود را معوق كنند كه بيشتر از خوابگاه استفاده كنند، اما در حال حاضر سختگيري ميكنند؛ اين مسائل باعث ميشود كه جريان مقاومت چپگرايان در فضای نقد سیاستهای دولتی بيشتر بتوانند يار كشي كنند.
در اين فضا يك پرسش براي ما اين است كه اصولاً جهتگيري حاكميت بايد به سمت افزايش حمايتهاي دولت برود يا بگويد كه خانوادهها، معضلات خود را حتي الامكان حل كنند؟ یا در سيستم ديگري این مسائل را حل كنند، مثلا ان.جي.اوها به میدان بيايند و یا نظام خيريه اجتماعي کمک كنند و دولت به عنوان آخرين حمايتگر، حامی اقشاري باشد كه هيچ كسي از آنها حمايت نميكند.
اینکه همه مدارس غير انتفاعي شوند و دولت از كساني كه قدرت ندارند هزینههای فرزندان خود را تأمین کنند، به طور خاص حمايت كند يا از آن طرف كلاً بگويیم كه همه مدارس مجاني است؟ اين دو سياست مختلف است و پيامدهای مختلف دارد.
مصلحت كلي حاكميت اين است كه در عرصه اقتصاد تصديگري كند يا بگذارد كه بخش خصوصي کار خودش را انجام دهد؟ سياستهاي ما در دهه شصت دولت سالارانه بوده است؛ امروزه حتی واگذاري برخی امور به بخش خصوصي نیز عملاً اتفاق نميافتد و این کار با يك فرهنگ خاصي شكل ميگيرد كه در آن مردم به حساب نميآيند.
اينها بحثهاي كلي و بحثهاي موقعيتي دارد؛ در اين بحثهاي موقعيتي باید در نظر داشت که قواعد حاكم بر فهم اين موقعيتها چيست؟ ما در مواجهه با اين موقعيتهاي مختلف بايد چه كنيم؟ اين هم قواعدي دارد كه من هنوز با اين بحث درگير نشدهام چراکه بحث فقه حكومتي در ابتداي راه است.
از اشتباهات نگاه سنتی به فقه این است که مفاهيم نوپديد را با مسائل سنتي متناسب با آن تحليل میکنند؛ مثلاً در بانكداري، بانك يك مفهوم جديد است اما وقتی مسائل آن را به دست فقيه سنتي ميدهند، ميگويد كه اين بخش جعاله و اين بخش مربوط به مضاربه است و اين گونه مسائل را تحليل ميكنند؛ اما اين جان مطلب نيست و نشان ميدهد كه شما مفهوم بانك را در جامعه جديد نفهميديد، كه بانك چگونه در حوزه اقتصاد مداخله ميكند، چگونه خلق پول ميكند، چه اتفاقاتی را پيش ميآورد؟ اين تجزيه كردنها باعث ميشود كه آن مفهوم كلي آن گونه که باید فهم نشود. آقای میرباقری نیز چنین نظری دارد.
ـ یعنی در حال حاضر ما در دوره گذار و شکل گیری ادبيات فقه حکومتی هستيم؟
هنوز ادبياتي شكل نگرفته است؛ در حال حاضر كساني هستند كه به موضوع تلنگر ميزنند. يك كاري كه به نظرم بايد در اين زمينه انجام شود اين است كه يك عده از فضلا كه دغدغه بحث فقه حكومتي دارند باید تمام مباحثي كه درباره فقه حكومتي مطرح شده است را صورتبندي، فهرست و تبویب كنند تا يك جا جمع شود، حتي پرونده بسازند، فايل يا مكتوب صحبتهای افراد مختلف را گردآوری کنند تا نسل بعدي در بستر اينها بحث را سازمان بدهند. فعلاً ما داریم تلنگر ميزنيم تا بعد فرصت تعميق پيش بيايد.
ـ درباره مقاصد الشريعه كه بحثهاي مهمي در فقه حكومتي و خانواده دارد، صحبتي نفرموديد كه آیا اینها را قبول داريد يا خیر؟
در بحث مقاصد الشريعه بايد ببينيد كه اين مقاصد را از كجا استخراج كردهايد؟ نمیتوانیم به صورت رندمی بگوييم كه از مقاصد شريعت يكي جان، يكي مال و يكي فلان مسأله است. باید مشخص شود که مقاصد الشريعه در خصوص خانواده چيست و از كجا به دست آوردهايد؟ گاهي ما از حوزه كلام وارد ميشويم و يك مبناي محكم با ادله محكم عقلي يا نقلي ميچينيم، بعداً بايد مشخص كنيم كه اين دليل قيد بردار است يا خیر؟
اجمالاً ميگوييد يكي از مقاصد الشريعه حفظ جان است، پس چرا حضرت خضر يك بچه بيگناه را كشتند؟ با آن مقصد شما چگونه جمع ميشود؟ موقعي كه ميخواهيم به مقاصد الشريعه استناد كنيم؛ اول بايد ببينيم كه اين مقاصدي كه ادعا ميكنيم به كجا بر می گردد؟ دوم اينكه اين مقاصد استثناء بردار است يا خیر؟ اين مقاصد در احكام پيش فرض بوده يا نبوده است؟
در مورد احكامی که انتسابشان به شریعت قطعی است، اگر ما را به آن مقصد نرسانند، چه توضيح ميگویید؟ ميگوييد كه حكم را كنار ميگذاریم؟ بعد ميبينيد كه در زمان ائمه(ع) نیز حکمی را اجرا كردند که با آن چيزي كه امروز شما به آن مقاصد الشريعه ميگوييد، اين حكم سازگاری ندارد؛ ورود به این مسائل يك مقدار سخت است.
اجمالاً ميتوانيم بگوييم كه مقاصد الشريعه ميتواند به ما كمك كند، اما نه ضرورتاً با آن ادبياتي كه اهل سنت ميگويند. يك تفاوتي كه فقه شيعه و سني دارد شايد بر سر اين باشد كه سنيها با مصلحتسنجيهاي خود، حكم شرعي استنباط ميكنند؛ شما با اين مصلحتسنجيها خود مجوز اقدام حكومتي را ميدهيد. علامه طباطبايي ميگويد كه در حوزه مباحات كه منطقة الفراغ است، حاكميت حق ندارد كه حكم شرعي جعل كند، ميگويد كه حكم شرعي همان است كه شرع داده است، ولي من با تشخیص مصلحت ميگويم كه وظيفه من به عنوان حاكم اين است؛ جواز استحباب تعدد زوجات سر جاي خودش هست اما شرايط امروز اقتضا ميكند كه ما تا اطلاع ثانوي تعدد زوجات را به قيودي محدود كنيم تا بعد ببينيم كه چه چيزي پيش ميآيد؛ اما اگر بخواهيد با ادبيات حكم شرعي حرف بزنيد، آن را علامه هم نميگويد ديگران هم نميگويند.
ـ در الگوهاي خانواده، الگوي سنتي و ديني فرق ندارد؟ گویا شما هر دو را يكي كرديد.
ساختار سنتي در خانواده همان ساختاري است كه دين هم ميگويد؛ يعني دين روي آن صحه گذاشته است. در اغلب جوامع انساني قبلي نیز اینطور بود كه مرد سرپرست خانواده بود و زن تحت اشراف او عمل ميكرد؛ زن متصدي امر تربيت فرزند بود اما سرپرست تربيت مرد بوده است.
ـ وقتي میگویید كه در يك خاكريز نميشود دفاع كرد بايد جابهجا شويم، همواره نگاه شما تدافعي است، يعني اگر جامعه اسراف شرعي را تغيير داد جاي خود را عوض ميكنيم؛ بنابراین گام به گام عقب آمدن مشكلي ندارد، اما هيچ وقت در صدد فرهنگ سازي نبودهایم كه اين مسأله را چگونه اصلاح كنيم.
اگر بگوييم كه جامعه اسلامي يا حكومت اسلامي را تعريف كنيد؛ ميگويد كه جامعه اسلامي جامعهاي است كه در آن احكام اسلامي رعايت ميشود؛ چون ذهن ما يك مقدار فقه زده است، اين را بيشتر فقهي ميفهميم، علماي سنتي ما هم اين را ميگويند كه در جامعه بايد احكام شرعي بايد رعايت شود؛ به نظرم این يك تفسير غلط از جامعه يا حاكميت ديني است که به پای آن خيلي ضرر کردیم و هزینه دادیم.
جامعه ديني آن است كه عقايد و ارزشهاي ديني و رفتار ديني در آن جريان داشته باشد؛ بلكه وظيفه اصلي حاكميت اين است كه بتواند براي نسل جوان خود آرمانسازي كند «وَلَٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ»؛ اگر شما نتوانيد احساسات مردم را راهبري كنيد، اگر نتوانيد بينشها و نظام ارزشيشان را راهبري كنيد، نظامهاي رفتاريشان راهبري نميشود. حب و بغضهاي مردم بايد راهبري شود، از چه چيزهايي خوششان ميآيد و از چه چيزهايي بدشان ميآيد؟
در سال 76 بنده در حرم حضرت معصومه(س) ديدم كه يك نفر شيريني پخش میکند، پرسیدم به چه مناسبت است؟ گفت ايران به جام جهاني رفته است. زمانی که ما بچه بوديم نذر ميكرديم كه محمد علي كلي اگر فلاني را بزند شيريني ميدهيم؛ اين رفتار من از لحاظ فقهي يك تحليلي دارد كه درست يا غلط است؟ اما از يك زاويه راهبرانه ميگويد كه چرا يك جوان يا نوجوان متدين اينقدر نظام ارزشياش منحط شده است كه اين مسائل برايش محور توجه شده است؟ چرا من نسبت به اين چيزها حساس هستم اما نسبت به امور مهمتر در جامعه خود بيتفاوت هستم؟
اين امر اهمیت ارائه الگوي راهبرانه را برای مطالبات مردم مشخص میکند كه مردم چه چيزهايي را بخواهند و چه چيزهايي را نخواهند؛ مهمترين رسالت حاكميت اين است كه مطالبات امور را راهبري كند و امامت کند. سيستم امامت ارزشها را به سمت ديگر جابهجا میكند. وقتی حب و بغضهاي مردم و نظام ارزشي آنها به سمتي که شما میخواهید متمایل شد، چيزي را مطالبه ميكنند که شما میخواهید و شما به دنبال تأمين آن ميرويد.
شعار «انرژي هستهاي حق مسلم ما است» يك مسألهاي بود كه خود حاكميت در دهان مردم گذاشت؛ اين مسأله مهم است كه شما از حاكميت مطالبه هم بكنيد و مسأله را به يك ارزش ملي تبديل كنيد كه تا ما يك اقتداري داشته باشيم و در مجامع بر اساس اين اقتدار پيش برويم.
تا زماني كه حاكميت اين قدرت را دارد كه ارزشآفريني كند و مطالبات را راهبري كند، از موضع فعال عمل ميكند، اما اگر نتواند كه در اين آرمانسازي موفق باشد و ديگران بيايند این کار را به دست گیرند، به آن اندازه كه اين اتفاق ميافتد مجبور است كه در موضع تدافع برود. گاهي وقتها شاید بسياري از كارهايي كه رهبران ما كردند و ميكنند، اگر دست خودشان بود نميكردند.
تيم كشتي مدال ميگيرد، رهبر شما بايد اينها را تشويق كنند؛ حالا مثلاً كشتي چیست كه بخواهند تشويق كنند؟! اما وقتي براي جامعه اين افتخارات مهم ميشود، او هم پیام میدهد. حال شما بنشين و كلي مقاله بنويس كه ورزش قهرماني يك پديده استعماري است؛ موقعي كه این امر برای جامعه ارزش شد، شما اگر اين ارزش را به رسميت نشناسيد در معرض حذف شدن قرار ميگيريد و شكاف حاكميتي درست ميشود.
بعضي مقاطع بحث میشد که مثلا در مسابقات جام جهاني فوتبال آيا رئيس جمهور یا وزیر مربوطه هم ميرود كه در جايگاه تماشاگران بنشيند؟ اينها به يك باره براي افكار عمومي مهم ميشود؛ وقتی تيم ما به مرحله فينال جام جهاني فوتبال صعود میكند براي جامعه مهم است بنابراین ميگويند آقاي روحاني بايد در مراسم فينال حضور داشته باشد، اگر نرود به افكار عمومي توهين كرده است. نميتوانيد این مسائل را در بحث فقه حكومتي ناديده بگيريد، اينها هم بخشي از ماجرا است.
نباید مدام خودمان را متهم كنيم، بالاخره فضاي رسانهاي و فضاي فرهنگي دست ما نيست؛ به نظرم آن چيزي كه باعث ميشود كه ما بیشتر در موضع ضعف قرار بگيريم نمایش ايميجهاي غير واقعي از خودمان است؛ مثلاً خطباي نماز جمعه از جمله آقای هاشمی مدام ميگفتند، كه حكومت اسلامي اين كار و آن كار را ميكند و كاملاً تصوير حكومت امام زماني را ارائه میدانند.
باید حواستان باشد ما در عصر غيبت هستيم، قدرت و فهم ما محدود است؛ آن چيزي كه فكر ميكنيم درست است ممکن است غلط باشد، ظرفيتهاي محدودي داريم؛ حد انتظارات مردم را بايد متناسب با اين ظرفيت محدود تعديل كنيم، اگر انتظارات آنها بيش از اين حد افزايش پيدا كند نارضايتي عمومي بيشتر ميشود.
يكي از مباحث مهم تفاوت بين احساس و واقعيت است. تهران و پاريس تقريباً جمعيت برابری دارند، فرمانده نيروي انتظامي ميگفت كه ميزان دزدي اتومبيل در پاريس در هر روز سه برابر تهران است؛ اما ميزان استفاده از دزدگير ماشين در تهران سه برابر پاريس است، اين نشان ميدهد كه امنيت در تهران بيش از پاريس است اما احساس امنيت كمتر است؛ اين نشان ميدهد كه حاكميت در نقطه ضعف است و نتوانسته است به جامعه خود آرامش رواني بدهد. اینها چيزهايي است كه بايد روي آن كار كرد./241/241/ح